دین در عصر رسانه

مشخصات کتاب

سرشناسه: هوور، استوارت، 1951 Hoover,Stewart M-

عنوان و پدیدآورنده: دین در عصر رسانه / نوشته استوارت ام. هوور؛ ترجمه علی عامری مهابادی، فتاح محمدی، اسماعیل اسفندیاری؛ تهیه شده در مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، خانه هنر و اندیشه.

مشخصات نشر: قم، دفتر عقل، 1388.

مشخصات ظاهری: 453 ص - (مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما؛)

شابک: 978-964-2761-76-0

عنوان اصلی: Religion in the Media Age, 2006

موضوع: رسانه های گروهی - جنبه های مذهبی.؛ رسانه های گروهی و فرهنگ؛ دین و فرهنگ.

شناسه افزوده: عامری مهابادی، علی، مترجم.

شناسه افزوده: محمدی، فتاح، مترجم.

شناسه افزوده: اسفندیاری، اسماعیل، مترجم.

شناسه افزوده: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما. خانه هنر و اندیشه.

شناسه افزوده: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها.

رده بندی کنگره: 9د5الف/P94

رده بندی دیوئی: 23/302

ص:1

اشاره

ص: 2

دین در عصر رسانه

Religion in the Media Age

(Publisher: Routledge/2006)

پدیدآورندگان

نویسنده: استوارت ام. هوور (Stewat M.Hoover)

مترجمین: علی عامری مهابادی، فتاح محمدی، اسماعیل اسفندیاری

تهیه شده در خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما،

دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها

ناشر: دفتر عقل

گرافیست: سید حسن موسی زاده

طراح جلد: سید محمدهادی قادری

صفحه آرایی: احمد نوری

حروف چینی و نمونه خوانی: ماهنامه رواق هنر و اندیشه

ویرایش: زینب علیزاده (با سپاس از همکاری سیده بنت الهدی دقیقی)

نوبت چاپ: اول / پاییز 1388 / قم

شمارگان: 2500 نسخه

قیمت: 4000 تومان

نشانی: قم. بلوار امین. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما

تلفن: 2919670 - 0251

ص: 3

درآمد ویراستاران

درآمد ویراستاران

مجموعه بینارشته ای رسانه، دین و فرهنگ، به تحلیل نقش رسانه در تاریخ و دینداری معاصر می پردازد. کتاب های این مجموعه به بررسی دقیق اهمیت رسانه های گوناگون در اعمال مذهبی از زمان چاپ سنگی و فیلم تا تلویزیون و اینترنت می پردازند. مطالعات انجام گرفته در سراسر دنیا بر اهمیت بستر فرهنگی، اجتماعی و مذهبی رسانه تاکید دارند. کتاب های این مجموعه با صرف نظر از تلقی صرف رسانه به عنوان ابزاری برای انتقال اطلاعات به طرق گوناگون، کمک شایانی به شکل گیری الگویی برای فهم رسانه به منزله جزو جدایی ناپذیر دین معاصر می کنند. نویسندگان این مجموعه با بهره گیری از روش های متنوع به بررسی این نکته می پردازند که چگونه اعتقادات در تولید، توزیع و پذیرش ارتباطات تاثیرپذیر شکل می گیرند.

استوارت هوور، داشنگاه کُلُرادو

جولیون میچل، دانشگاه ادینبورگ

دیوید مورگان، دانشگاه والپارایسو

ص: 4

دین در عصر رسانه

دین در عصر رسانه

کتاب دین در عصر رسانه با نگاهی به تعامل هر روزه دین و رسانه در محیط فرهنگیِ ما، ارزیابی جدیدی از موقعیت دینداری مدرن ارائه می دهد. در سال های اخیر شاهد دور بودن از فضای مذاهب نهادینه شده و حرکت به سوی قالب های فردی و مستقل تحقیق در جست وجوی مفهوم معنویت بوده ایم. فیلم، تلویزیون، صنعت موسیقی و اینترنت با گذر از تاکیدات یکپارچه مذاهب جهان و امکان دسترسی آسان به آرمان های متنوع و پراکنده، از جایگاه ویژه ای در این فرآیند برخوردارند. در حالی که این کتاب و دیگر منابع اطلاعاتی متنوع، با گردش در رسانه های جمعی، قالب فکری مذهبی و تعهد را تغییر داده اند، آرزوی انسان برای رسیدن به معنویت نیز جانی تازه به فرهنگ مردمی بخشیده است و با خلق دوباره کالاهای اساسی از فیلم های پرفروش، ورزش جهانی و موسیقی پاپ بستری مناسب برای درک مفهوم دینی ساخته است.

استووارت ام. هوور با انجام تحقیقی جذاب درباره مصرف خانگی رسانه، مسیر تلاقی دین و رسانه در تجربه فرهنگی مخاطبان رسانه را نشان می دهد. نتیجه تلاش وی، خوانشی جذاب برای علاقه مندان رسانه های جمعی امروزی در ارتباط با زندگی مذهبی و معنوی معاصر خواهد بود.

ص: 5

درباره کتاب

درباره کتاب

رخداد دومین همایش دین و رسانه باعث شد تا خانه هنر و اندیشه از زیرمجموعه های پژوهشی مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما پس از سال ها کار فکری بر مقوله دین و هنر، دین و رسانه (با تجربه انتشار مکتوباتی چون ماه نامه رواق هنر و اندیشه به عنوان تنها ماه نامه تخصصی موجود با محوریت دین و رسانه و هم چنین برگزاری دو دوره همایشی رسانه تلویزیون و سکولاریسم) و به عنوان یکی از اصلی ترین بانیان برگزاری دومین همایش دین و رسانه، در اندیشه تدوین مجموعه ای از مکتوبات علمی، ترجمه کتاب دین در عصر رسانه نوشته دکتر استوارت هوور، را به اهالی پژوهش عرضه نماید.

از آن جا که کتاب دین در عصر رسانه به تفحص در سه حوزه دین، رسانه و فرهنگ مشغول است در نتیجه با توجه به ماهیت بینارشته ای اش از هر نحله علمی چیزی را اخذ کرده است که همین، کار ترجمه کتاب را دقیق تر نمود. به هر حال تلاش مولف برای اخذ مفاهیمی از دین شناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی و رسانه شناسی به همراه عنایت خاص کتاب به فرهنگ جاری و ساری در جامعه امریکا - که با توجه به بعد مسافت جغرافیایی و عقیدتی، برای ما غریب است - لازم می آورد تا کتبی از این دست بیشتر متکی بر پاورقی هایی باشند که بتوانند در گشایش مفاهیم و روان کردن مطالب، خواننده را یاری دهند.

ص: 6

به دلیل پیش گفته و از آن جا که این کتاب در برخی پاره هایش بر محور گفت وگوها تنظیم شده است و در میان گفتارها نام بسیاری از فیلم های سینمایی و برنامه های تلویزیونی برده شده، تلاش شده تا در اندازه ای مقبول، اولیه ترین اطلاعات درباره آن آثار به خواننده داده شود. در این مسیر از منابعی چون کتاب راهنمای فیلم اثر بهزاد رحیمیان (انتشارات روزنه)، پایگاه اطلاع رسانی IMDB.com و TVland.com استفاده کافی و وافی برده شده است.

در ترجمه کتاب از همکاری مترجمینی چون آقایان اسماعیل اسفندیاری (با ترجمه درآمد کتاب و دو پاره اول)، علی عامری مهابادی (ترجمه پاره سوم تا هشتم) و فتاح محمدی (ترجمه پاره نهم و دهم به همراه بخش نکاتی درباره روش) سود جستیم تا بتوانیم در فرصت محدود تا برگزاری همایش، کتاب را با ترجمه ای قابل قبول و روان به سرانجام برسانیم. همچون هر کتاب مترجم دیگر، نواقصی وجود دارند که امیدواریم اهل فن گوشزد کنند تا در آینده رفع شوند.

به هر روی حاصل تلاش یک ساله اکنون در دستان شماست و در مظان قضاوت شما. امیدواریم مطلوب افتد. می ماند سپاس از کسانی که در این مدت یاری شان دلیل ثمر رسیدن کتاب بود؛ که کمترین کار، یادکردی از همراهی و تلاش آنهاست:

استاد منصور ابراهیمی: که پیشنهاد ترجمه کتاب از او بود.

ص: 7

حجت الاسلام دکتر هادی صادقی ریاست مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، حجت الاسلام سلمان رضوانی و برادر احمد اسفندیار مدیریت پیشین و کنونی خانه هنر و اندیشه که از آغازین روزهای کار به نیکی همراهی مان کردند.

و دیگرانی که هر کدام در روند به پایان رسیدن این پروژه ما را یاری نمودند:

برادران وحید حیاتی (مسئول واحد پژوهش خانه هنر و اندیشه)، سید حمیدرضا قادری، امیرحسین پیش آهنگ (که در خوانش چندباره کتاب و رفع نواقص آن به دقت کوشا بود)، روح الله عطایی، محمد رفعتی، مرتضی سمیع زاده و علی حایری (مدیریت چاپ و نشر مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما)؛

به ویژه از دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها جهت همکاری در چاپ این کتاب؛

امیدواریم این سلسله آثار در حرکت علمی و پژوهشی اهالی ایران زمین مفید واقع شوند.

ان شاءالله

پاییز 1388

ص: 8

در نسبت دین و ارتباطات

در نسبت دین و ارتباطات

این کتاب درباره رسانه ها و دین است و نه دین و رسانه ها. در واقع در این تعبیر، محور اصلی رسانه ها بوده و نسبت دین با رسانه ها بررسی شده است. در یک کلام می توان گفت اثر حاضر به بررسی تطبیقی یا چندفرهنگی خارج از حوزه امریکا و اروپا - به ویژه جوامع اسلامی - در آن دیده نمی شود. نگاه کوتاهی به فهرست منابع و کتاب شناسی اثر حاضر نشان می دهد که این فهرست فاقد آثار دیگر اندیشمندان - به ویژه اندیشمندان جهان اسلام - درباره دین و رسانه است.

دین در جامعه امریکا و به طور کلی در غرب، امر محوری نبوده و در حاشیه قرار دارد. البته این امر در کشورهای مختلف اروپایی و امریکا متفاوت است. این در حالی است که در جوامع اسلامی (و نه لزوماً در دول و نظام های حاکم بر کشورهای اسلامی) دین امری محوری بوده و با فرهنگ کاملاً آمیخته شده است. بدین ترتیب واژه دین در میانه مسلمانان بیان کننده راه زندگی است نه یک سازمان و یا بخشی از جامعه.

گرچه قرن هاست دین مسیحیت بر امریکا تسلط دارد ولی در تاریخ، جامعه و نظام امریکا دین رسمی و ملی وجود ندارد. در واقع یکی از مشخصه های اصلی جامعه امریکا این است که فرقه ها، ادیان و مذاهب مختلف بیش از هر کشور دیگری در آن جلوه می کنند. این امر -

ص: 9

همان گونه که در کتاب حاضر نیز به آن اشاره شده است - تنوع مذهبی و دینی امریکا را نشان می دهد.

در یک قرن اخیر، دانش ارتباطات و اطلاعات در غرب در چند مسیر اصلی شکل گرفته است که می توان آن را در 10 رویکرد اصلی زیر خلاصه و طبقه بندی کرد:

رویکرد ریاضی و فرمانش شناسی (سایبرنتیک)، رویکرد سیاسی و جامعه شناختی، رویکرد مردم شناختی و زبان شناختی، رویکرد روان شناختی، رویکرد اقتصاد سیاسی، رویکرد حقوقی، رویکرد ادبی و فرهنگی، رویکرد فلسفی و پدیدارشناختی، رویکرد بیولوژیک و ژنتیک و نهایتاً رویکرد روزنامه نگاری. نمونه این گونه رویکردها را می توان در آثار افرادی همچون کلاد شانون، وارن ویور، نوربرت وینر، هارولد لاسول، رابرت پارک، کارل هاولند، ادوارد هال، نوام چامسکی، هارولداینیس، مارشال مکل لوهان، ژان فرانسوا لیوتارد، ژاک الول، یورگن هابرماس، والتر لیپمن و دیگران مشاهده کرد.

آنچه ما در این گونه مطالعات و ادبیات نمی بینیم، چیزی است که نام آن را رویکرد معنوی و دینی در ارتباطات می گذارم؛ در واقع موضوعات مربوط به دین و معنویت با رویکردهای جامعه شناختی، روان شناختی، مردم شناختی و اقتصاد سیاسی و... بررسی می شود. متأسفانه این رویکرد در کشورهای اسلامی نیز - که روزگاری مشعل

ص: 10

علم، حکمت، اطلاعات و ارتباطات را در دست داشته اند و دارای رویکردهای معرفت شناختی خاص خود هستند - متداول و در بسیاری از حوزه های علمی و دانشگاهی حاکم شده است.

حاصل این نگاه تقلیل گرایانه، استحاله مفهوم و رشته ارتباطات در دنیای غرب در طی چند دهه گذشته بوده است. این امر به تدریج در طی چند مرحله صورت گرفته است. مرحله اول این استحاله، جدا کردن حکمت از دانش بود. در واقع در لایه ای عمیق تر، جدایی دانش و ارزش بود که حکمت را از دانش جدا ساخت. مرحله دوم این روند ترجمه و تبدیل دانش به اطلاعات و جمع آوری اطلاعات و داده ها به صورت پراکنده و متفرق بود. بدین ترتیب وحدت بین انسان و دانش او شکسته شد و معنویات و دین (به عنوان راه کامل زندگی) از دنیا جدا گردید و آسیب دید. در این زمینه دو موضوع را باید در نظر دا شت؛ نخست اینکه ادیان الهی در جوامع مختلف بشری سیر متفاوتی داشته اند. جریان کلیسای کاتولیک و پروتستان در مسیحیت با جریان دین در جوامع اسلامی کاملاً متفاوت است. بنابراین مفهوم دین در دنیای غرب و دنیای اسلام دو چیز مختلف است ولی می تواند جوانب مشترکی نیز داشته باشد.

موضوع دومی که باید یادآور شد، این است که رشته ارتباطات در دنیای غرب در یک محیط سکولار (غیردینی و در برخی موارد ضد

ص: 11

دینی) و تحت نظام سیاسی و اقتصادی معروف به ملت - دولت که متضمن مجموعه ای از تفکرات سرمایه داری و سوسیالیستی بود، پرورش پیدا کرد و شاخه های آن اغلب به صورت مجزا و عمودی بوده و در جهت حفظ نظام موجود و زیرساخت های آن عمل می کرد؛ برای نمونه رویکرد ریاضی و سایبرنتیک ارتباطات از مطالعه فن آوری ها و به ویژه تلفن، رادار و رایانه به وجود آمد ولی همین الگوی ریاضی بر حوزه ها و بخش های دیگر جوامع مانند سیاست، اقتصاد و جنگ حاکم شد. رویکرد سیاسی ارتباطات در نتیجه مطالعات تبلیغات رسیاسی و جنگ روانی و توسعه مفهوم دموکراسی و مشارکت در غرب شکل گرفت. رویکرد دوم شناختی و زبان شناختی و به ویژه ارتباطات میان فرهنگی برای حل و فصل مشکلات دنیای استعمار و سلطه گرایی در اروپا و امریکا توسعه پیدا کرد و سپس جوانب تئوریک و نظری را در برگرفت. روش جامعه شناسی ارتباطات با نظریات ماکس وبر جامعه شناس آلمانی درباره اخلاق پروتستان و تأثیر آن بر توسعه نظام سرمایه داری و تجددگرایی (مدرنیته) درآمیخت و نظریات متداول امروزی ارتباطات و توسعه و... را به وجود آورد. بسیاری از رویکردهای ارتباطات در تقویت ملی گرایی (ناسیونالیسم)، سوداگرایی، مصرف گرایی و دنیاگرایی عمل کرد. آنچه می توان این خطوط عمومی رویکردها را ریشه بندی کرده و وحدت بخشد، مفهوم و عامل

ص: 12

جهان بینی است. عامل جهان بینی در رویکردهای متداول ارتباطات غرب نیمه پنهان است. دین به معنای راه زندگی و به معنای وحدت خالق، مخلوق و طبیعت در عامل جهان بینی خود را نشان می دهد.

نسبت دین و ارتباطات با این پرسش اساسی آغاز می گردد که اصل و پیدایش انسان از کجاست و رابطه او با خالق خود، با جامعه، با انسان های دیگر و با طبیعت، محیط و جهان چیست؟ در این چهارچوب دینی و اسلامی، ارتباطات ابعاد مختلف ولی به هم پیوسته ای دارد. اطلاعات در جامعه با ارزش رابطه دارد و نمی تواند بی طرف و خنثی باشد. از دیدگاه اسلام، ارتباطات با حکمت علم دانش اطلاعات و داده ها سروکار دارد و همه اینها باید به هم پیوسته باشند.

علم در معنا و مفهوم غربی آن، به مشاهده ها و بررسی عوامل حسی و خارجی اکتفا می کند. این نوع نگاه به علم باعث می گردد که انسان به عنوان نتیجه تکامل حیوان ها معرفی گردد. در مقابل این نوع نگاه، دین، پیدایش و اصل انسان را در خلقت می بیند. در واقع غرب موضوع خلقت را کنار گذاشته و از تکامل انسان و مطالعه نظم اجتماعی و فردی صحبت می کند.

به تدریج، رشته ارتباطات در غرب - که در دوران باستان و قرون وسطی با هنر مترادف بود - جنبه علمی به خود گرفت. می توان گفت از منظری اسلامی، سکه ارتباطات دو رو دارد که عبارت است از علم و

ص: 13

هنر؛ ارتباطات از دیدگاه دین، هنر، شعر، معماری، عرفان و فلسفه با دیدگاه امروزی علم ارتباطات در غرب کاملاً متفاوت است. مطالعه ارتباطات از منظر قرآن، مولوی، ابن سینا، رازی، فارابی و... همگی نظریه های امروزی متداول ارتباطات در غرب را به حاشیه می راند. در واقع، تمدن ادامه توسعه و تکامل ابزارآلات و جوانب فیزیکی انسان است در حالی که فرهنگ و ارتباطات با پرسش های معنوی و غیرمادی بشر سروکار دارد.

می توان گفت تنها فرهنگ اسلامی است که توازن ظریف میان فرهنگ های شفاهی و خطی ارتباطات میان فردی و واسطه ای را حفظ نمود. فرهنگ چاپی و الکترونیک در غرب به جمع شدن قدرت در دست عده ای محدود کمک کرده و تمرکز تأسیسات دولتی و ایجاد انحصارهای شرکتی را موجب شد. هر چند توسعه علم و آموزش و صنایعی همچون چاپ، انحصارگری کلیسای مسیحیت و دیکتاتوری شاهان آن زمان را شکست داده و به انقلاب صنعتی، انقلاب فرانسه و تجددگرایی منجر گردید ولی این جریان سکولار ارتباطی در گسترش معنویت در جامعه، حمانیت از دین، ایجاد مساوات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، جلوگیری از سلطه گری، امپریالیسم و جنگ های جهانی موفق نشد.

ص: 14

امروزه تعارض بنیادین هستی شناختی و انسان شناختی میان دو الگوی متفاوت دینی و سکولار در علوم اجتماعی، بیش از همه در عرصه فرهنگ اجتماعی، مطبوعات و رسانه های جمعی خود را نشان داده است. با ملاحظه مسائل و مشکلاتی همچون خودبیگانگی مردم از تمدن ماشینی، ناهنجاری های ناشی از زندگیِ به اصطلاح مدرن و کمبود عاطفه و محبت بین افراد، طبیعتاً توجه به مطالعه درباره رسانه ها و دین افزایش پیدا کرده است ولی توجه به ارتباط شناسی معنوی و دینی از طلوع انقلاب اسلامی ایران احیا گردیده است. در واقع چند دهه پیش بود که اندیشمندان رشته ارتباطات به اهمیت فرهنگ به عنوان یک مفهوم اجتماعی پی بردند ولی پژوهشگران و محققان ارتباطات در حال حاضر اغلب از یک منظر معرفت شناختی قوم مدار به فرهنگ و دین می نگرند. در چنین وضعیتی تفاهم بینافرهنگی حاصل نخواهد شد مگر اینکه رویکردهای نظری به این رشته اهمیت مکاتب فکری دیگر را به رسمتی بشناسد. بنابراین نیاز به شناخت فرهنگ و دین در سطوح بنیادین و به ویژه معرفت شناختی وجود دارد.

نظریه پردازی درباره ارتباطات و اسلام در چهارچوب یک اسلوب معین، سال ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از طرف نگارنده این مقدمه آغاز گردید و این موضوع در دهه های اخیر چه در غرب و چه در کشورهای اسلامی توسط دیگران دنبال شده است. در حقیقت

ص: 15

برای من شناخت ارتباطات اسلامی و دینی دریچه ای برای درک پدیده انقلاب اسلامی بود. پیروزی انقلاب اسلامی ایران در مقاله ای که این جانب با نام ارتباطات جمعی، نخبگان و نظام های ملی در خاورمیانه به کنگره جهانی علوم ارتباطات و روابط بین الملل در سال 1974 میلادی (1353 شمسی) ارائه دادم، پیشن بینی می شد. پنج سال بعد و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران مقاله نگارنده با نام تکنولوژی در مقابله با سنت: (Journal of Communication) به چاپ رسید که در آن به بررسی نقس سنت و دین در پیروزی انقلاب اسلامی ایران پرداخته بودم.

با همه این باید دانست که ترویج و توسعه نظریه ها و الگوهای جدید و نوآورانه هیچ گاه آسان نبوده است. در سال 1990 میلادی (1369 شمسی) در آستانه فروپاشی شوروی و یوگسلاوی در یک سمینار بین المللی با موضوع جامعه مدنی و جامعه اطلاعاتی - که با حضور کارشناسان 23 کشور در شهر لوبلیانا در جمهوری اسلوانیا تشکیل شده بود - شرکت داشتم. شرکت کنندگان ممالک اروپایی و آمریکایی نه تنها از شنیدن گزارش من با نام جامعه مدنی، جامعه اطلاعاتی و جامعه اسلامی؛ یک مطالعه تطبیقی اظهار شگفتی کردند، بلکه عده قابل توجهی از این استادان جامعه شناسی و ارتباطات غرب از اینکه اسلام از آغاز ظهور، حکومت، دولت و جامعه مدنی ویژه ای را

ص: 16

تشکیل داده و دین را از سیاست جدا نکرده است، اظهار بی اطلاعاتی کردند. نکته جالب توجه این بود که این اجلاس بیش از یک دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران برگزار می شد. عدم آگاهی و درک این عده از دانشگاهیان غرب از اسلم و ارتباطات در آن جلسه به قدری خجالت آور بود که فصل نامه علمی رسانه، فرهنگ و جامعه (Media, Culture Society) از بنده دعوت کرد که شماره ویژه ای با نام اسلام و ارتباطات به سردبیری این جانب و پروفسور فیلیپ شلزینجر از بریتانیا (اسکاتلند) منتشر شود. این شماره ویژه که حاوی مقاله های برخی از دانشمندان جهان اسلام بود، نخستین شماره یک فصل نامه غربی درباره نظریه های ارتباطات و رسانه های اسلامی بود. متأسفانه این شماره - که پرتیراژترین شماره در تاریخ این نشریه بوده است - چندان مورد توجه مجلات رسانه ای و ارتباطی ایران قرار نگرفت و تا امروز نیز اقدامی جهت ترجمه و توزیع آن صورت نگرفته است.

در سال های اخیر، موضوع دین و ارتباطات بیش از پیش مورد توجه و مطالعات و تحقیق دانشگاهیان، فرهنگیان، دولت مردان و رسانه ها قرار گرفته است؛ برای نمونه در سال 2003، فصل نامه معروف ارتباطات بین المل (Thr Journal of International Communication) مقاله اصلی خود را به نوشتار بنده با نام ارتباطات، فلسفه و دین اختصاص داده و بدین وسیله از استادان رشته

ص: 17

ارتباطات درخواست کرد که در این باره و آینده تحقیق در ارتباطات بین الملل مقاله ها و نظریه های خود را جهت شماره ویژه ای که در سال 2004 در این باره منتشر خواهد شد، ارسال دارند.

بی تردید بحران سیاسی و مطبوعاتی چند سال اخیر در جامعه ما بی ارتباط با این مسائل نیست. دیدگاه های دینی، اسلامی و بومی از جمله مباحثی است که نیاز به بررسی و تبیین بیشتری دارد و من کوشش کرده ام به سهم خود چه در غرب و چه در ایران و کشورهای اسلامی مطالعه و تحقیق را در این حوزه ادامه داده و همکاران و دانشجویان خود را به این امر تشویق نمایم. از آن جمله در دو کتاب ارتباطات جهانی در حال گذر: پایان چندگونگی؟ و الگوی مطبوعات و رسانه های ا سلامی که به زبان فارسی منتشر شده و در دسترس علاقه مندان است، تلاش نموده ام تا به بررسی نسبت دین و رسانه ها بپردازم.

زمانی که ناشر پیشنهاد نگارش مقدمه ای بر این اثر را ارائه داد، آن را پذیرفتم؛ زیرا هم با نوشته ها و دیدگاه های مؤلف آشنایی دارم و هم با خود ایشان به عنوان یک استاد دانشگاه و هم قطار در رشته ارتباطات. از سوی دیگر معتقدم که ترجمه هر کتاب خارجی به زبان فارسی در هر رشته ای که باشد، باید با یک مقدمه همراه باشد تا خوانندگان، آن کتاب را در چهارچوب محدودیت های فرهنگی، زبانی، سیاسی و

ص: 18

اقتصادی و میزان وسعت و عملیاتی بودن یا نبودن آن ملاحظه و قضاوت کنند.

آشنایی من با پروفسور استوارت هوور به بیش از دو دهه پیش برمی گردد. در این مدت ما در بسیاری از همایش های مربوط به رشته ارتباطات و حوزه دین و رسانه در امریکا و اروپا با همدیگر شرکت داشتیم. پروفسور هوور یکی از چهره های شناخته شده این رشته در امریکا است و سال هاست با حوصله و صبر توانسته با کمک همکاران و دانشجویان خود در دانشگاه کلرادو اهمیت دین در عصر رسانه را در جامعه دانشگاهی، علمی و دینی تبیین نماید. این اثر ایشان که به زبان فارسی ترجمه و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است، یک خدمت مهم در دانش و آگاهی ما درباره نقش رسانه ها و دین در عصر به اصطلاح اطلاعات در جامعه امریکا است.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

سید حمید مولانا

مهرماه 1388 / تهران

ص: 19

سپاس نامه

سپاس نامه

به ثمر رسیدن چنین پروژه ای بدون حمایت بسیاری از افراد غیر ممکن بود. به ویژه وقتی که کار، تعاملی بوده و مدت زمانی طولانی تر از آنچه که باید، بطلبد. هنگام انجام این پروژه من با دو سمت مدیر موقت گروه ژورنالیسم و ارتباطات جمعی دانشگاه کلرادو مشغول به کار بودم. این تجربه باعث سپاس گزاری پیش از پیش من از تعهدات مدیریت دانشگاه در قبال تحقیقات علمی شد. تحقیق انجام شده را مدیون کمک های مالی سازمان اوقاف لیلی به ویژه کمک و حمایت دکتر کِرِیگ دیکسترا و دکتر کریس کوبل هستیم و متشکرم از این سازمان به خاطر تعهد و باورش نسبت به ما. از همان ابتدای کار، کریگ دیکسترا علاقه خود را برای همکاری نشان داد. تاملات و تشویق های ایشان دارای ارزش مضاعف هستند؛ زیرا خود، فرهیخته ای ارزشمند در زمینه دینداری معاصرند.

در این چند صفحه، سپاس گزار کمک های فراوان تیم تحقیقاتی ام هستم. لین شافیلد کلارک، همکار و محقق همراه من در این پروژه بود. از لین به خاطر اطلاعات ارزشمند، نظرات و تشویق های وی در مراحل

ص: 20

گوناگون پروژه و همچنین تلاش های بی وقفه اش در جایگاه مدیر و عضو تیم های تحقیقاتی متشکرم.

رویکرد ما به تحقیق، شامل محققان میدانی و تحلیل گر است. در اینجا دوست دارم از زحمات هنریک بوئه، دایان آلترز، جو چمپ، لی هود، دنیس واکِر، میچل مایلز، کریستوف دمونت هاینریش، اسکات وبر، آنا ماریا روسو لِمور، جین کیو پارک، مونیکا امریش، کورتیس کوتس و کاری اسکاگبرگ در مراحل گوناگون پروژه و تحقیقات میدانی قدردانی کنم.

همکاران من در رشته های مطالعات رسانه، مطالعات فرهنگی و مطالعات دینی کمک های فراوانی به این پروژه کرده اند. از نظرات، تاملات، عکس العمل ها و تشویق های افراد زیر، قدردانی می کنم:

کاتزین آلبانس، نانسی آمرمان، کوئابنا آسامووا گیادو، لیز برد، برندا برشر، هایدی کمپل، جیم کری، جوی چارلتن، کلیف کریستینز، جرج کانکلین، نیک کولدری، دنیل دیان، جی دِمِراث، فرد دِنی، اریکا داس، مارا اینشتین، ژان فِرنبک، جان فِرِه، دنا نس فرانتز، فای گینزبرگ، اریک گورملی، ران گرایمز، لری گراس، اینگون هاگِن، سیز هاملینک، دان هندلمن، ماری هِس، بیرگیتا هویر، هورسفیلد، ژانت جاکوبس، کلاوس جنس، الیهو کتز، باربرو کِلین، شاون لَندرس، برایان لارکین، پتی لیمریک، الف لیندرمن، سونیا لیونگستن، میا لووهایم، جیم لال، نات

ص: 21

لاندبای، دنیس مک گیلوری، بیل مک کینی، جفری ماهان، مارتین مارتی، کارولین ماروی، آدان مدرانو، بیرژیت مِیِر، جولیون میچل، دیوید مورگان، هوراس نیوکامب، تورلیف پترسِن، سالی پرومی، کلارک روف، میشل روزنتال، اریک رزنباهلر، رالف ساتیر، راجر سیلورستِن، جویس اسمیت، جودیت استیسی، دن استوت، ربکا سولیوان، گوران تربورن، گونتر توماس، پرادیپ توماس، شام توماس، استیو وارنر، هیلاری وارن، مایکل ولکر، دایان وینستن، مالوری وبر، لیندا وودهد، باب وتناو، باربی زلیزر و آنجلا زیتو.

اگر اسم کسی جا افتاده است، معذرت می خواهم. بسیاری از اطلاعات و گفت وگوهای مفید در کنفرانس های انجمن ارتباطات بین المللی، انجمن بین المللی رسانه و تحقیقات ارتباطات، انجمن محققان اینترنت، انجمن آموزش ژورنالیسم و ارتباطات جمعی، آکادمی دین امریکا و انجمن مطالعه علمی دین ردوبل شدند. کنفرانس های ادواری رسانه، دین و فرهنگ در بولدر، ادینبورگ و لوییزویل و نشست های تخصصی اُپسالار سوئد، هایدلبرگ در آلمان و جیواسکپلا در فنلاند تشکر ویژه ای داشته باشم.

هیئت مطالعات بین المللی رسانه، دین و فرهنگ نیز با حمایت های مالی بنیاد استیچینگ پورتیکوس توانست نقش مهمی در این میان داشته باشد.

ص: 22

این کتاب در میان اولین مجموعه جدید رسانه و دین قرار دارد. دوست دارم از همکاران ویراستارم، دیوید مورگان و جولیون میچل به خاطر زحماتشان و بازبینی پروژه تشکر کنم. همچنین می خواهم از راجر تورپ ویراستار انتشارات راتلیج یاد کنم که کل مجموعه را بازبینی کرد و از اهمیت نقش این کتاب گفت. همچنین از ویراستار مجموعه حاضر لیزلی ریدل بی نهایت سپاس گزارم.

در آخر اینکه خانواده هر فرد نقش مهمی در به سرانجام رساندن پروژه ای مانند این دارد. در یکی از کتاب هایم اشاره کردم که پدرم ویلبر آر. هوور که هنگام نوشتن این کتاب فوت شد، نقش مهمی در علاقه مندی من به رسانه به خاطر علاقه خودش به اخبار داشت؛ او به دلیل روحیه جست وجوگرش مرا به تحقیق علاقه مند کرد و او که خودش معلم دینی و مبلغ بود، آتش جذبه دینی را در من شعله ور کرد. متشکرم از مادرم، خواهرم، برادرانم و اقوام نزدیکم که نوشته های مرا می خوانند.

و در آخر سپاس گزارم از همسرم کارن که یار، هم سفر، رفیق شفیق و دوست من در همگی لحظه ها حتی پیاده روی و اسکی بود. حمایت او از من در این پروژه نقش به سزایی داشت.

استووارت ام. هوور

مزرعه آراپاو، کُلُرادو

ص: 23

درآمد

در امتداد قرن بیست و یکم، دین و رسانه روز به روز بیشتر با یکدیگر مرتبط می شوند. بخش اعظم مذهب و معنویتِ دوران معاصر، از طریق رسانه درک می شود و رویدادها و نمادهایی مهم، با فراوانی روزافزون ظاهر می شوند. تنها در سال های اخیر، شاهد رویدادهای رسانه ایِ حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 و 7 ژوئیه 2005، پوشش وسیع رسوایی های کلیساهای کاتولیک آمریکا و اروپا، درگیری های عمومی گروه های مذهبی دربارۀ ارزش های اجتماعی ای چون حقوق هم جنس بازان، غلبۀ گفتمان های رسانه ای دین بر مبارزات سیاسی آمریکا و ظهور مجدد دین در حیات سیاسی و اجتماعی اروپا بوده ایم. هم چنین [فیلم] مصائب مسیح اثر مِل گیبسن (1) و فیلم چه ناگفته ای می دانیم اثر ویلیام آرتز، (2) پیوستن تام کروز به جان تراولتا به عنوان نماد

ص: 24


1- . The Passion of the Christ
2- . فیلم What the Bleep Do We Know? محصول سال 2004. ساختۀWilliam Arntz's. این فیلم، فلسفه، عرفان و علم را در جست وجوی معنای حیات به هم می آمیزد. در آمریکا به عنوان نقطۀ مقابل اثر دگماتیک و سنتی تر گیبسُن بینندگان زیادی کسب کرد.

Scientology، (1) ایفای همین نقش توسط مَدونا در ارتباط باKabbalah ، (2) نمایش روزافزون معنویت و دین به صورتِ گوتیک، وحشتناک، علمی - تخیّلی، جادویی، اسرارآمیز و غیر متعارف در تلویزیون و سینمای عامّه پسند و مشاجرات دربارۀ نفس حضور دین - به انحای گوناگون - در رسانه نیز از همین نمونه است؛ بنابراین، دیگر نمی توان حوزه های دین و رسانه را به آسانی از یکدیگر تفکیک کرد. این کتاب به دنبال آن است که شیوه های امتزاج و برخورد رسانه و دین در تجربۀ فرهنگی مخاطبان رسانه را ترسیم کند.

اندیشیدن دربارۀ روابط میان دین و رسانه در قالب های نهادی، برای ما آسان بوده است. ما، دین را به عنوان مجموعه ای از سنّت ها، عقاید، اَعمال و نهادها تلقی کرده ایم که در جایگاهی مستقل و مشابه فرهنگ قرار دارند. هم چنین فرهنگ را صرفاً به عنوان میسّرکنندۀ ارتباط، تعامل، خاطره و تاریخ در درون روابط اجتماعی، از طریق تأمین زبان و موقعیت های تعاملی به حساب می آوریم. در این دیدگاه رایج، جامعه دارای مجموعۀ طبقات سخت و محکمی است که انسان ها باید عمل کردن در داخل آن را بیاموزند. جامعه، ساختارها و مرزهایی فراهم می کند که در درون آن ها مقولاتی چون فرهنگ و دین کار خود را انجام می دهند و هویت فردی، به نوعی نتیجۀ این عوامل است و توسط آن ها محدود و حتی تعیین می شود.

ص: 25


1- . دین فلسفی که از فنون گوناگون روان درمانی برای ایجاد رهایی معنوی و عاطفی استفاده می کند و در سال 1954 توسطL. Ron Hubbard در کالیفرنیا بنیان گذاشته شد. (م.)
2- . مجموعه ای از آموزه های عرفانی یهود. (م.)

این قیاس اجتماعی - نظری، توسط روندهایی در حیات سیاسی و اجتماعی معاصر، به دلیل تغییر و تکامل رسانه در حال تضعیف است. شخصیت های رسانه ای و سرگرم کننده برای جلب توجه و نفوذ، با نهادهای اجتماعیِ سنّتی و رهبران آن ها رقابت می کنند. امروزه بازار، در حیات اجتماعی و فرهنگی، نقشی تعیین کننده دارد. تجربه های مشترکِ رسانه ای هستند که طرح و شرایط گفتمان اجتماعی و سیاسی را تعیین می کنند. از طریق این روندها، فرهنگ به شکلی فزاینده و با نوعی استقلال، عمل می کند که از جهات گوناگون بی سابقه است.

هم زمان، اَعمال دینی در حال تغییر است و افراد، مسئولیت بیشتری در جهت گیری جست وجوی معنوی خود بر عهده می گیرند. با این جست وجو، نفوذ و مشروعیت همۀ ادیان رسمی به شکلی فزاینده زیر سؤال رفته است. قدرتِ مشروعیّت بخشی، بیشتر و بیشتر در دستان جست وجوگر قرار گرفته است؛ زیرا وی برای کسب بینش دینی یا معنوی، به دامنۀ وسیع تری از منابع و زمینه ها - فراتر از موارد سنّتی - می نگرد. همۀ این مسایل، رسانه را در کانون این روندها و درک ما از آن ها قرار داده است.

مجموعه ای از ناظران، دربارۀ روابطِ در حال تکاملِ دین و رسانه اندیشیده اند. برخی به خاطر نفوذ رسانه در اَشکال سنتی تر و اصیل ترِ بیان و عمل دینی، تأسف خورده اند. بقیه هم، نفوذ منافع دینی در رسانه و از طریق رسانه را محکوم کرده اند؛ با این حال، برخی دیگر، از آن چه جهت گیری ضدّدینی رسانه می خوانند، انتقاد کرده اند. در این میان با مشهورتر شدن منافع، جنبش ها و افراد دینی در حیات اجتماعی و

ص: 26

سیاسی معاصر، دین بیشتر و بیشتر به موضوع تتبعات ژورنالیستی تبدیل شده است.

آن چه در گفتمان عمومی (1) عمدتاً مغفول مانده است، تمرکز بر نقش دریافت (2) و معناسازی توسط مخاطبان رسانه در این روندهاست. در میان کسانی که به فصل مشترک رسانه و دین پرداخته اند، نام جون پیک (3) هنرمند کره ای - آمریکاییِ تولیدکنندۀ ویدیویی قابل ذکر است. او چندین اثر تولید کرده که مجسمه ای از بودا، ما را به گفت وگویی دربارۀ به تصویر کشیدن، (4) بازنمایی و دریافت، وارد می کند. در دو مورد از این آثار، بودا به یک دوربین و صفحۀ نمایش می نگرد که صحنۀ جلوی دوربین، خودِ بودا را نشان می دهد. (5) این استعارۀ دایره ای، می تواند بسته یا باز دیده شود. تفسیر بسته، نفس گرایی (من گرایی) (6) یک دین را در کانون توجه قرار می دهد که از طریق جذابیّت تکنولوژی، بر خود تمرکز دارد. تفسیر باز، بر این معنا تمرکز دارد که تعلیمات دارما، (7) از طریق تکنولوژی، آرمانی و بازنمایی می شود و در نتیجه، این سؤال طرح می شود که کدام یک واقعی تر است: تعلیمات یا تصویر؟ و نیز این

ص: 27


1- . اما، چنان که خواهیم دید، نه در گفتمان دانشگاهی بلکه در آن مجموعه جهت گیری های بحث برانگیز و مولد، تحت تأثیر فرهنگ گرایی، توسعه یافته است.
2- . reception
3- . Nam June Paik
4- . visualization
5- . می توانید این آثار را در http://www.paikstudios.com ببینید.
6- 0. نفس گرایی((Solipsism نظریه ای مبنی بر این که تنها چیز موجود یا قابل شناسایی، نفسِ انسان است. (م.)
7- 11. دارما (dharma) یا دکترین بودا (بودیسم). (م.)

پرسش که آیا بازنمایی تعلیمات، بیشتر از خود تعلیمات اصیل است یا کمتر؟ وارد کردن تکنولوژی به دین، چنان که در کار جون پیک دیده می شود، مجموعه پرسش های جالبی برای ما ایجاد می کند. مانند این که، آیا بازنمایی و دریافت سنّت بدین طریق، به نوعی ماهیت دین و عمل دینی را تغییر می دهد؟ می توان این گونه برداشت کرد که پیک خاطرنشان می کند تکنولوژی، در واقع موضوع را در سطح بنیادینِ عملِ دیدن متمرکز می کند و این که دیدن، عمل اصیل است و نه بازنمایی؛ بنابراین به جای تهدید سنّت، با تکنولوژیزه کردن آن یا برگرداندن نگاه سنّت به خودش، می توان این گونه استدلال کرد که حقایق، ادعاها و جست وجوهای بنیادین دین، در عصر رسانه باقی می مانند، ولی در اَشکال جدید و با تأکیدی نو. بنابراین توجه پیک بر زمینه و عمل دریافت به عنوان نقطۀ حیاتی ورود به تحلیل، متمرکز است. برای وارد شدن به روابطِ احتمالاً دایره وار میان دین و رسانه، باید یک جا بایستیم و شیوه های درکِ دین رسانه ای در حیات معاصر را بررسی کنیم.

پرسش اصلی این است که مردم با منابع دینی و معنوی چه می کنند و چه جایگاهی برای زمینه های وسیع تر خلق، توزیع و مصرف منابع دینی و معنوی - در عصری که این عملکردهای فرهنگی در قلمرو رسانه هستند - در نظر می گیرند؟

ورود به شیوه ای عمیق و نظام مند جهت تبیین این فرآیندها، شامل رویکردی مشخص نسبت به مجموعه ای از زمینه ها و روندهاست که شامل موارد زیر می شود: نقش فرهنگ به عنوان نیرویی مستقل که در کالاها و بازارها ریشه دارد، بازیابی و تقویت فرهنگ عامه پسند به عنوان

ص: 28

زمینه ای ارزشمند برای جست وجو و مفهوم دینی، چرخش به فرد و جست وجوی فردی برای یافتن هویت به عنوان پروژۀ دینی اصلی، بازتعریف دین به شیوه ای غیرزمان مند با ایمان، معنا و معنویت و تبدیل نیروی مهم دریافت رسانه، به جست وجویی برای معنا و منابع معنادارِ فرهنگی و روایی. البته این دیدگاه، برخلاف انتظاری است که از بررسی دین در عصر رسانه ها می رود.

دین و رسانه تا حدّی به عنوان نیروهایی نهادی در حوزۀ عمومی حضور دارند. دین، به شکلی فزاینده در طرف بازندۀ منازعات بعدی است؛ زیرا رسانه ها هستند که بیشتر و بیشتر قواعد و روال های ورودِ نهادهایی چون دین به عرصۀ گفتمان عمومی را تعیین می کنند. این موضوع، تاریخِ طولانی و جالبی دارد. با این حال، نشان خواهم داد که نگاه به چنین پرسش هایی، واقعیّت اجتماعی و فرهنگی بنیادی تری را نادیده می گیرد؛ افراد و گروه ها در سطحی کاملاً متفاوت - سطح رویّه های مبادله و مصرف فرهنگی - از مدت ها پیش، نقشۀ نهادی بزرگ تر را رها کرده اند. اکنون فرهنگِ بازاری (دم دستی) و رسانه، به شیوه هایی عمیق و برگشت ناپذیر در رویه های معنا و هویت ادغام شده اند. این کتاب به بررسی این شیوه ها بر اساس تحقیق میدانی ای می پردازد که در آن، خانوارهایِ دارای رسانه در بحث هایی دربارۀ معنا، دین، ارزش ها و هویت در عصر رسانه ها وارد می شوند.

به این منظور، جهت گیری پژوهشی ای را دنبال خواهیم کرد که در سال 1988 در بررسی گام های بعدیِ تحقیق در دین و رسانه و در

ص: 29

نتیجۀ تمرکز آن دوره بر پدیدۀ جدید تله ونجلیسم (1) ترسیم شده بود:

نیاز به یک سطح میانیِ (2) تحلیل را احساس می کنم، سطحی که به درک و توسعۀ آن چه می توان دربارۀ محتوای متراکم رسانه فهمید، بپردازد و این واقعیت را بپذیرد که این فرآیند، ابزاری نیست؛ بلکه از شکل گیری معنا توسط مخاطب در برخورد او با متونِ رسانه ای نشأت می گیرد که از طریق آن، برداشت های متنوّع امکان پذیر است. سطح تحلیل میانیِ من، با این گزارۀ ساده آغاز می شود که همۀ بینندگان به لحاظ اجتماعی یا فرهنگی یکسان نیستند. مخاطبان، ابعاد اجتماعی - فرهنگی ای دارند که نظام مند است؛ بنابراین به لحاظ کمّی قابل تحقیق هستند. این نکتۀ حیاتی، به ما در تعریف معنای فرهنگی ای که آنان از متون تلویزیونی استنباط می کنند، یاری می رساند. (3)

این کتاب، مرحله ای مهم از آن سفر تحقیقاتی است؛ هرچند به هیچ وجه حرف آخر نیست. به علل مهمی، فاصلۀ میان آن ایده و این واقعیت، طولانی و پیچیده بوده است. ایدۀ سطح میانی، به رسمیت شناختنِ ظهور یک رویکرد فرهنگ گرایانه به مطالعات رسانه ای و چرخش به سوی رویکردهای کیفی و مردم نگارانه به دریافت رسانه بود. پیشرفت زیادی در آن مسیرها صورت گرفته و ادبیاتی مستقل در حال توسعه است. تحوّل حیاتی دیگر برای این پروژه، گفتمانِ شبکۀ رشدیابنده ای از دانشگاهیان بوده که فصلِ مشترک رسانه و دین را

ص: 30


1- 2. Televangelism
2- 3. middle level
3- 4. استوارت ام. هوور (1988)، اسطورۀ تلویزیونی و مناسک: نقش حالت فضایی و معنای اساسی، در جیمز دابلیو. کری (ادیتور) رسانه ها، اسطوره ها و روایت ها: تلویزیون و مطبوعات. انتشارات sage، ص 176.

اولویّت کار پژوهشی خود قرار داده اند. بسیاری از آنان به دلیل سهمی که در این مطالعه داشته و تلاش هایی که انجام داده اند، دانش ما را دربارۀ این موضوعات افزایش داده و به این دلیل نامشان در این صفحات ذکر شده است.

با این حال، برای ایجاد این نوع تحلیل باید برخی پرسش ها و چالش های اساسی در نظریه و روش شناسی طرح شود. این کتاب به مباحث نظری می پردازد و می کوشد از میان آن ها راهی بیابد. در این فرآیند، عدالتِ کامل نسبت به عمق، وسعت و پیچیدگی آن ها رعایت نشده است. این کار، خود کتابی جداگانه می طلبد. به همین ترتیب، چالش ها و چرخش های روش شناختی ای که در طول مسیر دیده شده نیز به طور کامل قابل بررسی نبوده است. تلاش شده که این موارد با برخی جزییات تشریح شود؛ ولی مراجعه به پروژۀ بزرگ تری که این مطالعه بخشی از آن است، برای خوانندگانی که در ابتدا به روش توجه دارند، ضروری خواهد بود.

در این جا به ریشه های نظری و روش شناختی، توجه کمتری شده است، تا اندازه ای به دلیل این که هدف این کتاب، نگاه نزدیک به تجارب و عملکردهای مخاطبان است و باید دربارۀ این که چگونه بهتر می توان به آن سطح از پژوهش، توصیف و تحلیل رسید، تصمیماتی گرفته می شد. چنان که با جزییات بیشتر در صفحات بعدی خواهید دید، این مطالعات، دستاورد کار جمعیِ گروهی از محقّقان است. سهم زیادی از تفکّر، حاصل کار جمعی است و من، هر چه در طول مسیر تلاش کنم، نمی توانم به طور کامل نشان دهم که تعامل و همفکری با همکاران، تا

ص: 31

چه اندازه در رسیدن به این سطح میانیِ تحلیل مؤثر بوده است. این کار، به صورت یک تلاش انفرادی امکان پذیر نبود؛ زیرا محصولِ تصمیماتی جمعی در طول مسیر است. برای بررسی عملکرد مخاطب، لازم بود به جایی برویم که عملکرد صورت می گیرد؛ [یعنی] حوزۀ داخلی خانوار و جایگاه انواع و اقسام گوناگون آن. برای درک این عملکردها در موقعیتشان، لازم بود ابتدا جایگاه پژوهشگر مشخص باشد، سپس نوعی همکاری میان پژوهشگر و مصاحبه شونده باشد که نقش تعیین کننده برای هیچ کدام در بر نداشته باشد؛ ولی شامل تعامل بین عناصر در آن موقعیت باشد.

هم چنین این کار نمی تواند کاملاً منفرد باشد؛ زیرا برگرفته از مجموعۀ بزرگ تری از کارهای تحقیقاتی جمعی است که بر معناسازی در عصر رسانه ها متمرکز است. به منظور زمینه سازی برای چنین مطالعه ای که بر پرسش های مربوط به دین و معنویت تمرکز دارد، ابتدا لازم است شرحی کلی و اساسی دربارۀ فرآیندها و رویّه های تجربۀ رسانه ای در حیات داخلیِ خانوار و خانواده ارایه شود که کتابِ پیشین - رسانه، خانه و خانواده - (1) به این زمینه پرداخت و ما در نقاط کلیدی در صفحات آینده به آن ارجاع می دهیم.

ضرورت آغاز با شرحی کلی تر، درسی مهم بود که از مراحل اولیۀ این تحقیق آموختیم. علاوه بر درکِ این نکته که روش های کیفی و تفسیری، بیشترین تناسب را با پرسش های مورد بررسی دارند، دریافتیم

ص: 32


1- 5. استوارت ام. هوور، لین شافیلد کلارک و دایان اف. آلترز با جوزف جی. چمپ و لی هود (2004) رسانه، خانه و خانواده، نیویورک: انتشارات Routledge.

که فرآیندها و رویه هایی که از طریق آن ها افراد به بیان، بازنمایی و تشریح تجارب رسانه ای خود می پردازند، پیچیده و ظریف است. به طور خاص، آن کتاب به ارایۀ توصیفی در این باره می پردازد که چگونه سطوح درگیریِ (1) بیان شده با رسانه، بُعدی مهم از معانیِ ساخته شده است.

برخی خوانندگان خواهند دید که احتمالاً این کتاب در مسیرهای مورد انتظار آنان حرکت نمی کند. کوشیده ام در فصل اول توضیح دهم که چرا این گونه است و از چه نظر این کتاب با دیگر کتاب ها متفاوت است. آن چه دربارۀ این پروژه بیشترین اهمیت را دارد، تمرکز آن بر رویّه ها و پیامدهای مصرف رسانه است و تلاش می کند برای تحلیلِ نظریۀ اجتماعی، به آن موضوعات بپردازد. این تمرکز، هم رویکرد پژوهشی و هم دامنۀ پرسش ها و موضوعاتی که می توان به آن ها پرداخت را مشخص کرده است.

این مطالعه، مجموعه ادراکات مهمی دربارۀ ماهیت عملکرد و ظرفیت های رسانه ایِ مربوط به دین و معنویت را فراهم می آورد تا انواع مشخصی از معانی و اعمال را پشتیبانی کند. در فصل آخر کتاب، برخی از نتایج بزرگ تر این کار، گردآوری و گفته شده که چگونه این آموخته ها می تواند برای دیگر مسیرها و پرسش های مهم، مفید باشد. چنین کتابی واقعاً نمی تواند به همۀ پرسش ها بپردازد؛ بلکه نمونه ای متمرکز از تحقیقات علوم اجتماعی است که می کوشد از منابع نظری و روش شناختی مهم و متمرکز، در زمینۀ مسایل اساسیِ روابط بین رسانه

ص: 33


1- 6. levels of engagement

و دین استفاده کند. هم چنین به شیوه های دینی و معنوی، به مسایل مربوط به تعامل و استفاده مردم از منابع رسانه ای بپردازد.

چند رویداد مهم در طی این مطالعات اتفاق افتاد. یکی از ارزش های رویکرد کیفی و تفسیری این است که به میزان کافی، انعطاف پذیر است تا خود را با چنین شرایط تاریخی ای وفق دهد. به دو مورد از این رویدادها - حملات تروریستی 11سپتامبر 2001 و انتخابات عمومی 2004 - به طور خاص در فصل 9 پرداخته شده است که می کوشد هم به تحقیق میدانیِ مربوط به رویدادهای مورد نظر و هم ادراکات ظریفی که از این تحقیق در تحلیل معانی و نتایج بالقوۀ آن ها به دست می آید، بپردازد؛ بنابراین خواننده، کتابی خواهد دید که قصد دارد متمرکز باشد؛ ولی با این حال، مقدار قابل توجهی پیچیدگی و وسعت به نمایش می گذارد. این کتاب از جهات گوناگون، تنها یک آغاز است، نه یک حرف آخر.

این کتاب، به دلیل نگاه جامع به رفتارهای رسانه ای در حوزۀ خانگی و تعهد به نگاه کلّی به این موضوعات، مطالعه ای بی نظیر است. این کلّیت تا حدّی به این دلیل مدنظر بوده تا مولد، (1) یعنی در خدمتِ پشتیبانی از توسعۀ مجموعه ای از تتبعات و بررسی ها دربارۀ موضوعات، جایگاه ها، پیامدها و نتایج باشد. حداقلِّ هدف، این است.

همین طور که بیشتر و بیشتر در این قرن جلو می رویم، رسانه و دین هم چنان به تعامل و تکامل ادامه خواهند داد. اکنون بیش از سال 1988

ص: 34


1- . generative

می توانیم ببینیم که تعامل بین دین و رسانه، مجموعۀ مهمی از موضوعات و چالش های عمومی را برمی انگیزد. اهمّیت نتایجِ این تعامل، قطعاً افزایش خواهد یافت. حوزۀ پژوهشی کاملاً جدیدی دربارۀ رابطۀ آن-ها در حال ظهور است و باید در خدمت ما به عنوان محققان، شهروندان، والدین، یا افرادِ مسئول حوزه های رسانه و دین باشد تا بهترین راهِ پاسخ به این تحولات را بشناسیم. هدف من، این است که این کتاب به عنوان یک ایستگاه میانی در این گفتمانِ در حال تکامل عمل کند. در این زمینه چیزهای بیشتری می توان گفت. فرآیند مداوم پژوهش دانشگاهی و آگاهانۀ غیرکلیسایی (1) ادامه می یابد و باید هدف چنین تتبعاتی باشد. میزان خدمات این کتاب - در سخن گفتن با آن گفتمان ها و پژوهش ها - معیار موفقیتش خواهد بود.

ص: 35


1- 8. lay

پاره اول: این کتاب درباره چه چیزی می توانست باشد؟

پاره اول: این کتاب درباره چه چیزی می توانست باشد؟

کتابی با نام دین در عصر رسانه، بلندپروازانه به نظر می رسد. همچنین شاید چیستی محتوای آن، کاملاً روشن و مشخص به نظر رسد؛ ولی در واقع می توانست موضوعات متفاوتی داشته باشد. می توانست دربارۀ تاریخ و چشم اندازهای آیندۀ ادیان در عصری باشد که - همچون عصر کنونی - تحت تسلط نهادهای رسانه های جمعی است. می توانست دربارۀ اَعمال دینی باشد؛ یعنی شیوۀ عمل به دین در فضای فرهنگ رسانه ای؛ حتی می توانست نوعی کتاب راهنما(1) باشد. با این حال، عنوان کتاب، ایدۀ مشخص تری نیز به ذهن می آورد؛ این پروژه، به دنبال کشف رابطة بین دین و رسانه است. به این ترتیب، شاید تصور شود که

ص: 36


1- How to

می خواهیم نوع تأثیر احتمالی رسانه بر دین یا برعکس را بررسی کنیم. دلایل خوبی برای این حدس ها دربارۀ جهت گیری کتاب وجود دارد. بیشتر چیزهایی که دربارۀ دنیای رسانه و دین می دانیم، ظاهراً اصطکاک میان آن ها را پیش بینی می کند. می توان گفت که هر دو، یک قلمرو را اشغال می کنند و حتی به سادگی، می توان چگونگی تعارضِ منافع احتمالی آنها را تصور کرد. بخش عمدۀ تاریخچۀ رسمی ما دربارۀ ریشه های رسانه ها در غرب - که با توسعۀ چاپ در اروپا در قرن پانزدهم آغاز می شود(1) - معنای ضمنی تعارض با دین را به همراه دارد.

این گونه تصور می شود که چاپ، دوران کاملاً جدیدی برای ادیان حاکمِ آن زمان رقم زد؛ زیرا موقعیت دموکراتیک تری را میّسر کرد تا عموم خوانندگان، بتوانند فارغ از کنترل قدرتِ کشیشان یا نهاد کلیسا، به آموزه ها و متون مقدّس دسترسی یابند ولی تاریخ، بسیار پیچیده تر از این است. هر دو کلیسای کاتولیک و پروتستان، در نهایت به نحوی با حوزۀ در حال ظهور رسانه ها سازگار شدند.

این سازگاری، اجتناب ناپذیر بود؛ زیرا رسانه های به وجود آمده، نابودشدنی نبودند. چنان که الیزابت آیزنشتاینِ مورّخ، نشان داده است(2) که چاپ، هم برای نشر آثار چاپی و گسترش سواد اهمیت داشت و هم

ص: 37


1- البته شواهد فراوانی وجود دارد که این فرآیند برای اولین بار قرن ها پیش در خاور دور ایجاد شده بود.
2- Eisenstein, Elizabeth (1979) The Printing Press as an Agent of Change, New York: Cambridge University Press, pp. 22-34. البته نتایج دیگری نیز از ظهور چاپ ایجاد شد از جمله تغییرات همزمان در شیوه های فهم و دانش دینی. برای نمونه نگاه کنید به: Schneider (2001).

به دلیل سازماندهی ساختاری مجددیِ که در حوزۀ اقتصاد و بازار ایجاد کرد، مهم بود که این، همان ظهور کانونِ جدید قدرت برای ناشر در حوزۀ اجتماعی و فرهنگی بود.

هر چند کلیسای رُم - که خود در آن زمان یک قدرت نهادی، اقتصادی و اجتماعیِ مستحکم بود - پیش از ظهور چاپ، استقلال زیادی در قلمرو فرهنگی داشت، بعداً می بایستی برای خود، یک موقعیت جایگزینِ فرهنگی مستقل، در قالب صنعت چاپ تعریف می کرد.(1) این مسأله، اجتناب ناپذیر شد؛ زیرا چاپ، یک فعالیت اقتصادی نیز بود که به تدریج، با پیشرفت مدرنیتۀ اولیه به سوی صنعتی شدن، خود را در اقتصاد بازاری و تجارتِ در حال ظهور ادغام کرد. این واقعیت که چاپ - و جانشینِ آن؛ یعنی رسانه - تجاری بود و کالا تولید می کرد، در نتایجِ آن برای دین، اهمیت اساسی دارد. مرکزیّت تدریجی آن در امور اجتماعی، مدنی و دولتی، چیزی است که ما امروز به عنوان یک امر بدیهی می پذیریم؛ ولی ریشه های آن به پنج قرن پیش باز می گردد.

در تحلیل این مطلب، باید بگوییم که ریشه و تجلّی مرکزیّت رسانه، هم در اقتصاد سیاسی آن و هم در رابطۀ آن با فرهنگ است. مبنای اقتصادی آن در سرمایه داری، استقلالی قوی و با ثبات به آن می بخشد که در کمتر تلاش انسانی به چشم می خورد. جایگاه فرهنگی رسانه، ناشی از ظرفیت آن است که می تواند هم شکل دهندۀ فرهنگ و هم محصولِ همان فرهنگ باشد. این جایگاه دوگانة رسانه، تعیین دقیق

ص: 38


1- و البته با تهدیدی نوظهور نسبت به قدرت خود در قالب یک جنبش - جنبش اصلاح دینی - مواجه شد که این تکنولوژی رسانه ای جدید را پذیرفته و از آن سود برده بود.

نقش و تأثیر آن را به طور مشخص، دشوار می کند. این موضوع، یکی از دلایلی است که ما امروز، هنوز دربارۀ ماهیت و میزان اهمیت رسانه، مطمئن نیستیم. برخی مفسّران، از این ملاحظات ساختاری فراتر رفته اند تا رابطۀ تاریخی بین رسانه و دین را به شیوه ای بنیادیتر ببینند؛ مانند سخن معروف مارشال مک لوهان که گفت:

رسانه ها، به طور کلّی چگونگیِ درک و شناخت ما را نسبت به امور، تغییر داده اند.(1)

والتر آنگ(2) بحثی پیچیده تر و دقیق تر در همین مسیر ارائه می کند و می گوید:

تغییرات پی درپی در شیوۀ غالب ارتباطات، توانایی های حسّی بشر را از حاکمیّت چشم، به حاکمیّت گوش منتقل کرده است.(3)

آنگ و دیگران، مبنای نظریّات خود را کاملاً در حوزه هایی قرار می دهند که برای دین، اهمیّت حیاتی دارد. آنان، به چگونگی تغییر و تحوّل اَعمال و موقعیّت های اجتماعی می نگرند که برای دینِ سنّتی،

ص: 39


1- مک لوهان چیزی را در سطح خُرد می گفت که پیش از آن در سطح کلان توسط هارولد اینیس همکار کانادایی اش دربارۀ رسانه ها گفته شده بود: می توان مشاهده کرد که ساختار رسانه های یک عصر، ساختار ادراکات دینی آن عصر را شکل داده است (Innis, 1950). ( ( جانشینان مک لوهان در مکتب تورنتو این خط فکری را دنبال کرده اند (مشخصاًDe Kerchhove and Dewdney, 1995). آثار دیگر دربارۀ ویژگی های ادراکی تلویزیون، عبارتند از: Reeves and Nass (1995) و Sturken and Cartwright (2001) برای مرور این موضوع در بافت نظریه های روان شناختی جریان زندگی روزمره بنگرید: Kubey and Csikszentmihalyi (2001)
2- Walter Ong
3- Ong (2002)

اهمیّتی بنیادین دارد از جمله فرهنگ شفاهی، فولکلور و داستان سرایی. در عصر ارتباطاتِ جمعی مدرن، حاکمیّت با تغییر َاعمال و ادراکات است.(1)

گرایشِ نگاه به رابطة دین و رسانه در قالب نهادی- ساختاری و گرایشِ دیگر که رابطۀ آن دو را بنیادی تر و تقریباً ارگانیک(2) میبیند، در یک دوگانگی ضمنی با هم مشترکند. آنها، دین و همچنین رسانه را اَشکالی منسجم، فراتاریخی و لایتغیّر می شمرند که می توان آنها را مستقل و با عملکردی بالقوه مستقل، از یکدیگر دید. این دوگانگی، در عمده تحقیقاتِ مربوط به رسانه و دین، غالب است.

از نخستین تحقیقات در دهۀ1950(3) تا جریانِ عظیم تحقیقاتی که پس از ظهور پدیدۀ تله ونجلیسم در دهۀ 1970 به راه افتاد،(4) تا آثار متأخرتر دربارۀ دین و مطبوعات،(5) این فرض وجود داشته که می توانیم و باید، دین و رسانه را به عنوان حوزه هایی مجزا ببینیم.(6) این واقعیّت،

ص: 40


1- ژاک ایول (Jacques Ellul, 1967) یکی از پیچیده ترین مباحث را در این حوزه طرح می کند که کاملاً در مدرنیته ریشه دارد. همچنین ن. ک. Babin (1970).
2- من نسبت به تعارض بین اصطلاح ارگانیک که در اینجا به کار می برم و صورتبندی کلاسیک دورکهیمی آگاهم. در واقع آن چه به عنوان ارگانیک ذکر می کنم در بافت و معنا با مفهوم انسجام مکانیکی او بیشتر مرتبط است.
3- پدر تمام این آثار، مخاطب شناسی کلاسیک دینِ رادیو - تلویزیونی است. (Parker et al, 1955).
4- Bruce (1990), Frankl (1987), Hadden and Shupe (1988), Schultze (1990), Hadden and Swann (1981), Horsfield (1984), Hoover (1988), Peck (1993)
5- Silk (1995), Stout and Buddenbaum (1996), Hoover (1998), Badarracco (2005)
6- این واقعیت کنار گذاشته شده که می توان همین گرایش را در تحقیقات رسانه ای که شاید به شکل منطقی به دین نظر افکنده اند دید. برای نمونه مشخصاً بحث های من دربارۀ کارِ Dayan و Katz (1992) و Fiske (1987) را در فصل های بعد ببینید.

یکی از اصلی ترین دلایلی است که سبب شده تا این گفتمان، در حواشی تحقیقات دانشگاهی بماند و نتواند جذابیّت چندانی در نزدیک مراکز بیابد. چنین تصور می شد که بُعد دینی به منزلۀ یک مقولۀ قیاسی یا آرمانی - که در بافت دیدگاههای سنتی دربارۀ سکولاریزاسیون دیده می شد - به تدریج جذابیّت خود را از دست می دهد. با اینکه برخی از این آثار به موضوعات و مفاهیم بحث برانگیزی نزدیک شدند که برای تحقیقات رسانه ای اهمیت داشت،(1) ولی در نهایت چون موضوع آنها مربوط به دین بود، به آن معنا بود که می توان آنها را کنار گذاشت. با این حال، اکنون چنین به نظر می آید که این آثار، تنها مربوط به دین نبود.

بحث اصلی کتاب، این است که رسانه و دین، از جهات بنیادین به هم نزدیک شده اند. آنها فضای یکسانی را به خود اختصاص می دهند، بسیاری از اهدافشان یکی است و رویّه های یکسانی را در مدرنیتۀ متأخر، احیا می کنند. امروزه بهتر است آنها را مرتبط به شمار آوریم تا اینکه مجزا ببینیم.(2) این بحث برای برخی خوانندگان، غیرقابل هضم به

ص: 41


1- برای نمونه در هوور (1988) مقدمۀ بحثی دربارۀ تله ونجلیسم را طرح کردم که با تحقیقات رسانه ای فرهنگ گرایانۀ امروزی هم جهت است؛ اینکه شاید اهمیت این موعظه ها کاملاً در رابطه ای باشد که با زمینه و تاریخ تماشای آنها دارند تا در نوعی تأثیر ابزاری. هم چنین ن. ک. Peck (1993).
2- البته بحث مهمی هست مبنی بر اینکه رسانه و دین هرگز مجزا نبوده اند و اینکه همۀ ادیان تا حدی رسانه ای هستند. همچنین تحقیقات مهم و مؤثر نشان داده است که حتی در مدرنیته و مدرنیتۀ متأخر، برای نمونه پروتستانتیسم همچنان تولیدکنندۀ بزرگ رسانه های خاص خود (به ویژه ن. ک. Morgan, 1998)، و همچنین برای نمایش تصاویر خود در رسانه های سکولار نیز در حالت تهاجمی بوده است (Hendershot, 2004). این موضوعات با جزییات بیشتر در فصل های بعدی بحث خواهد شد. با این حال، در مجموع، ایدۀ غالب قدرتمندی که می گوید قلمروهای دین و رسانه موجود بوده یا باید باشند، بیشتر کارکرد تعهدات علمای متاله و کلیسایی از یک سو و تفکر غالب در حوزۀ مطالعات رسانه ای از سوی دیگر است تا اینکه واقعیتی بنیادین باشد. این موضوع به شکل مفصل تر در فصل آینده طرح خواهد شد.

نظر می رسد و من چند فصل را به آن اختصاص خواهم داد؛ ولی اجازه دهید حالا به این مطلب بپردازیم که این کتاب دربارۀ چه چیزهای دیگری می توانست باشد. این بررسی، به این خاطر لازم است که طبیعتاً برای چنین پروژه ای از ابتدای کار، شیوه های گوناگونِ اندیشیدن به دین و رسانه در اختیار ما بوده است؛ ولی این شیوه ها در گفتمانِ دانشگاهی مربوط به رسانه ها - که دین را به حاشیه رانده - چندان موجود نیست.(1) پس این کتاب، می توانست بر هر یک از پرسش های مربوط به رسانه متمرکز باشد که عالمانِ اجتماعی به آن پرداخته اند و بسیاری از آنها، آشکارا با دین ارتباط دارند و باید پرسیده شوند. گفته شده که اهمیّت اصلی رسانه در مناسبات تکنولوژیک و توانایی آن در عبور از فضا و زمان ریشه دارد.(2) اگر چنین باشد، باید در رویّه های اجتماعی و فرهنگی - که بیشتر در گفتمان های زمانی و فضایی ریشه دارند - مانند رویّه های دینی، کاملاً دخیل باشند. گفته شده که امروزه رسانه ها، معتبرترین منابع اطلاعاتِ اجتماعی و فرهنگی هستند که دستورِ کار و زمینۀ بسیاری از افکار و دانسته های ما دربارۀ واقعیت را تعیین می کنند؛(3) در نتیجه، دین که خود را در معرض چنین پرسش هایی قرار می دهد، باید امروز به شیوه ای متفاوت بیان و تجربه شود. برخی مطالعات، نقشی

ص: 42


1- برای بحثی جامع تر ن. ک. Hoover و Venturelli (1996).
2- برای خواندن شرح کلاسیک، ن. ک. Innis (1950)، ولی همچنین ن. ک. Silverstone (1991) و Moores (1993)، صص. 116-70.
3- بخش عمدۀ این ادبیات در کار مؤثر اولیۀ Berger و Luckman (1966) ریشه دارد.

کلیدی در انسجام اجتماعی و جمعی برای رسانه ها قائل شده اند. این مسأله به طور خاص، در رابطه با جوانان طرح شده است.(1) به شکل سنّتی چنین تصور می شود که دین و سازمان های دینی این نقش را ایفا می کنند. اگر اکنون این کار، به ویژه برای نسل های جوان تر، بر عهدۀ رسانه است، پیامدهای آن چیست؟

دربارۀ محتوای رسانه و ارزش های اخلاقی و فرهنگی مفروض آن، کارهای زیادی شده است. بیشتر این کارها، نقد رسانه و تأسف خوردن بر پیام های منفی و ضداجتماعی - و حتی ضدّ دینی - آن است که گفته می شود وجهۀ غالبِ آن است.(2) در صورتی که بخش غالب گفتمان عمومی - رسانه - مرتّب دیدگاههای مخالف و خصومت آمیز داشته باشد، چشم انداز دین و ارزش های دینی چه خواهد بود؟ ادّعا شده که رسانه، یک نیروی روان شناختیِ منفی است که مثل اعتیاد، کیفیّت حیاتِ فردی و اجتماعی را پایین می آورد.(3) همچنین گفتهاند که رسانه، ساختار جریان زندگی روزمره را تعیین می کند؛ چه زمانی بخوریم، بخوابیم، ارتباطِ اجتماعی برقرار کنیم و حتّی تولیدمثل کنیم.(4) این نقش ها و کارکردهای روشن و بدیهی - که مورد علاقۀ دین سنتی است - مطمئناً برای رسانه، کارکردی جدّی خواهد بود که موقعیّت یا

ص: 43


1- برای خواندن مجموعۀ مؤثر متمرکز بر مورد فرهنگ جوانان، ن. ک. Hall و Jefferson (1976). همچنین ن. ک. Grossberg (1992). برای خواندن بحثی در ارتباط با دین ن. ک. Clark (2003)، صص. 23-3 و 224-36.
2- Medved (1992), Meyers (1989), and Postman (1986)
3- Kubey و Csikszentmihalyi (1990). برای خواندن بیانی جدیدتر ن. ک. Kubey و Csikszentmihalyi (2002).
4- Silverstone (1994), Moores (1993), and Couldry (2003).

زمینه ای ایجاد می کند که دین باید جایگاه خود را در آن بیابد. دیدگاه دقیق تر، این است که رسانه به منزلۀ نوعی آیینۀ فرهنگ یا حتی نشستِ فرهنگی عمل می کند که از طریق آن، روابط مهمّی در فرهنگ، بحث، بیان و دربارۀ آن ها گفت وگو می شود.(1) این دیدگاهِ اخیر، با بیشتر آنچه گفتم، تضادّ روشنی دارد. خوانندگانی که با تاریخِ ارتباط جمعی و نظریۀ رسانه آشنا هستند، متوجه خواهند شد که مجموعۀ موضوعات قبلی، با پارادایم های به اصطلاح غالب سازگارند؛ آنهایی که بیانگر تأثیرات رسانه و رابطۀ آن با فرهنگ یا قرار گرفتن آن در فرهنگ هستند. ایدۀ عملکرد رسانه به منزلۀ یک نشست فرهنگی، دیدگاه جایگزین مهمّی در حوزۀ نظریۀ رسانه ارائه می کند. این دیدگاه، رسانه را به عنوان بخشی از فرهنگ و حتی تشکیل دهندۀ آن می بیند نه مجزّا از آن. چنین نقشی برای رسانه، چشم اندازها و رویّه های دین را آشکارا تحت تأثیر قرار می دهد. رهبران، نهادها، مقیّدها، نمادها، ارزش ها، اَعمال و ایده های دینی، خود را در این گفتمان جاری دخیل خواهند دید.

همچنین، آثار فراوان و فزاینده ای دربارۀ تفاوت های نسلی در کارکردها، اهمیّت و استفاده از رسانه وجود دارد. بخش عمدۀ این آثار، بر کودکان و پیامدهای رفتاری و ارزشی رسانه ها از جمله فیلم، تلویزیون، اینترنت و بازی های ویدیویی، متمرکز بوده است.(2) آثار فراوانی نیز مسیر متفاوتی را دنبال کرده اند و در پی درک چگونگی کارکرد،

ص: 44


1- Newcomb Hirsch (1983)
2- برای خواندن بحثی انتقادی دربارۀ این ادبیات ن. ک. Hoover et al. (2004).

استفاده و ادغام رسانه ها در حیات کودکان و به ویژه نوجوانان بوده اند.(1) آثار مهم اخیر به طور مستقیم به پرسش های مربوط به دین پرداختهاند که از چنین مسیری ایجاد می شود؛ اگر رسانه ها در اجتماعی شدن و فرهنگ سازی کودکان چنین منبع مهمّی هستند، دین که به دنبال ورود مستقیم به این فرآیندهاست، چگونه باید واکنش نشان دهد؟ آثار مهم دربارۀ استفادۀ نوجوانان از رسانه، چیزی عمیق تر از این تأثیرات مستقیم را نشان داده است؛ اینکه رسانه، تعیینِ جهت گیری و بیانِ بخش بزرگی از فرهنگ نوجوانی را بر عهده دارد.(2) چشم اندازهای دین چیست؟ چگونه خود را وفق می دهد یا باید خود را با چنین موقعیتی وفق دهد؟

ادّعا شده که رسانه، در کانون مناسکِ اجتماعی و فرهنگی حیاتِ معاصر است. بخشی از آن، تقریباً عرفی است و بدیهی انگاشته می شود. همۀ ما ایفای نقش رسانه در انتقال و بیان رویدادهای عمومی، بحران ها و تعارضات اجتماعی را می دانیم و تجربه می کنیم. با این حال، آثار دانشگاهیِ بنیادی تری تولیدشده که می گوید این فرآیندها، به شکل بنیادین با تار و پودِ زندگیِ عادیِ معاصر پیوند خورده است.(3) حتی گفته شده که در دورۀ پس از 11 سپتامبر، رسانه ها در حاشیۀ آن حادثه نقشی داشتند که بهترین توصیف آن، دین مدنی جدید برای یادبود و

ص: 45


1- برای مروری بر این ادبیات ن. ک. Seiter (1999). همچنین ن. ک. Clark (2003).
2- Clark (2003)
3- Dayan و Katz (1992)، Rothenbuhler (1998). برای مرور و تحلیلی انتقادی ن. ک. Couldry (2003).

سوگواری است.(1) پیامدهای چنین موقعیتی برای دینِ سنتی و غیرمدنی، جالب توجه است. دین رسمی، به ویژه در آمریکا، همواره مجبور بوده بر تنوّع مدنی فائق آید. وقتی - چنانکه شواهد نشان می دهد - مناسک مدنی، مشارکت و توزیع وسیع تری از مناسک سنتی دارند، چه اتفاقی می افتد؟ لازم است اشاره کنیم که بیشتر محققان می گویند که چنین مناسکی، در توسعه و نگهداری انسجام اجتماعی و انتقال آرمان ها و ارزش های بنیادین، نقش اجتماعی مهمّی ایفا می کنند؛ ولی تفکیک آنها از دین - به ویژه در زمینه ای دینی چون جامعۀ آمریکا - هم چنان چالشی مهم برای درکِ در حال تکامل ما، از دین معاصر است.

همچنین مطالب زیادی دربارۀ رسانه ها و جهانی سازی(2) گفته و نوشته شده است. ما در محیطی اجتماعی و اقتصادیای زندگی می کنیم که به شکلی فزاینده، جهانی شده است و رسانه ها در این تغییرات، مستقیماً نقش دارند.(3) جهان، دست کم برای برخی بخش ها و طبقات اجتماعی، کوچک شده و نوع دانش ما از جهان و دیگری(4) با دانشِ والدین یا اجدادمان متفاوت است. دین به جهاتی بنیادین، به دیدگاه هایی دربارۀ جهان، تفاوت، انسجام و شرایطِ معنا و حقیقت - که در ادراکات ما از مکان، ریشه دارد - وابسته است. تحقیقات در عالَم دین، مدتی است که

ص: 46


1- Hoover و Russo (2002). Hoover و Russo هم چنین می گویند این نقش در طول زمان تکامل یافته است، با ترور کندی آغاز شد ولی تدریجاً با بحران های بعدی توسعه یافت از جمله انفجار [فضاپیمای] چَلِنجِر، بمب گذاری اوکلاهماسیتی، تیراندازی در مدرسۀ کلمباین، خاکسپاری پرنسس دایانا و البته رویدادهای مربوط به 11 سپتامبر. همچنین ن. ک. فصل 8 این کتاب.
2- globalization
3- برای خواندن یک دیدگاه ظریف فرهنگی ن. ک. Appadurai (1991).
4- the other

تأثیرات جهانی سازی را به رسمیت شناخته،(1) ولی تمرکز پایدارتر بر نقش و پیامدهای رسانه ها در این موضوعات لازم است.(2) محققان می دانند که مباحث مربوط به پُست مدرنیته و مدرنیتۀ متأخر، نقشی نیز برای رسانه ها طرح کرده اند که برای دین، پیامدهایی در بر دارد. اصطلاحِ نظریۀ(نگرۀ) رسانه(3) می گوید که یکی از پیامدهای مهم رسانه ها برای خودآگاهی اجتماعی، ریشه در تمایل آنها به آشکارسازی پیش زمینه و پس زمینۀ عملِ اجتماعی، مدنی، فرهنگی و سیاسی دارد. این مسأله، در ترکیب با سطوح فزایندۀ آموزش و دانش عمومی، شرایطی ایجاد کرده است که مردم نسبت به گذشته، واکنش و خودآگاهی بسیار بیشتری دربارۀ جریان عمومی امور و جایگاه خود در آن دارند.(4) اینکه آیا این مسأله، توانمندکننده است یا ناتوان کننده، موضوع برخی بحث هاست(5) ولی در هر صورت، آشکارا دامنۀ وسیعی از رفتارها، عملکردها و موقعیّت های اجتماعی را مشروط می سازد. تا جایی که دین، در آگاهی فردی ریشه دارد - که به دلایل عامیانه و نیز آگاهانه تمایل داریم چنین بیندیشیم - این دانش و واکنش، به روشنی پیامدهایی دارند؛ چه تنها به تردیدهای فزاینده دربارۀ اقتدار نهادی

ص: 47


1- برای نمونه ن. ک. Eck (2001).
2- پیشرفت ویژه در حوزۀ انسانشناسی صورت گرفته است. برای نمونه ن. ک. Ginsburg et al. (2002).
3- این سنت، اندکی بر اساس افکار مارشال مک لوهان است، ولی اخیراً با آثاری چون Meyerwitz (1985) شناخته می شود.
4- Giddens (1991)
5- برای خواندن این دیدگاه که چنین دانشی در واقع ناتوان کننده و مسأله ساز است ن. ک. Gergen (1991). گیدنز دیدگاهی متفاوت دارد که باید این را صرفاً از شرایط حیات معاصر تلقی کنیم.

منجر شود و زندگی مدرن را بیشتر به چالشی برای افراد تبدیل کند و چه فرآیندهای اجتماعی و ساختاری را به شدّت پیچیده سازد، این واکنش پذیریِ حاصل از رسانه ها، موضوعی مهم برای درک ما از دین معاصر است. دیگر تأثیر ادعایی رسانه ها در مدرنیتۀ متأخر،(1) نقش آنها در تخریب دعاوی زبان شناختی سنّتی دربارۀ حقیقت است. بنا به فرض، پُست مدرنیته تا حدّی در این مفهوم ریشه دارد که رابطۀ بین کلمات، نمادها، تصاویر و چیزهایی که آنها بیان می کنند، تخریب شده است. در عصری که تحت تسلّط رسانه ها و شالوده شکنی و بازسازی شیطنت آمیز معانی سنّتی از سوی آنهاست، استحکام روابط بین نشانه ها و چیزهایی که بیان می کنند - مدلول ها - مورد تردید قرار می گیرد.(2)

بودریار نظریه پرداز فرانسوی، در بیانی مشهور ادعا می کند که امروز ما در سطح رویین زندگی، تعامل و ارتباط برقرار می کنیم که از تصاویرِ کالایی رسانه ای نشأت می گیرد؛ سطحی که او تمثال(3) می نامد.(4) چه این دیدگاه تمامیّتی را بپذیریم که در پست مدرنیته ای زندگی می کنیم که صرفاً توسط سطوح و ظواهر تعریف می شود یا برخلاف آن بگوییم که

ص: 48


1- باید در توصیف دورۀ معاصر، مدرنیتۀ متأخر را بر پست مدرنیته ترجیح دهم. نه تنها تا اندازه ای تردید دارم که عناصر ادعایی پست مدرنیته توانسته باشد به وسعت و عمق کافی در فرهنگ نفوذ کند تا به جایگاهی تمام یا دوران ساز برسد، بلکه تردید نیز دارم که این عناصر (به ویژه ادعاها دربارۀ جایگاه نمادها و آرمان ها) جایی خارج از قالب های گفتمان دانشگاهی پست مدرن در تغییر دائم یافته شود. من، هم چون گیدنز و دیگران، معتقدم در دورۀ مدرنیتۀ متأخری زندگی می کنیم که ابعاد بنیادین اجتماعی، مفهومی، و فرهنگی یک دوره را دارد.
2- Jameson (1992), Harvey (1989)
3- simulacrum
4- Baudrillard (1983)

صرفاً مشاهده میکنیم که چنین سطحیّت نشانه شناختی یا زبان شناختی در دوران ما معمول به نظر می رسد، پیامدهایی واضح برای دین وجود دارد. بسیاری از ادیان در دکترین ها و اعتقاداتی ریشه دارند که رابطۀ بین نشانه ها و مدلول ها، بین استعاره ها و معانی عینی و بین کلمات و ایده ها را دقیقاً مشخص می کند. اگر امروز این ادعاها به طور روزافزون تخریب می شوند، مسأله ای مهم برای آن ادیان و به ویژه مشروعیّت و اقتدار آنهاست.

ادعای دیگر دربارۀ رسانه ها، که تحت تأثیر گفتمان های مدرنیتۀ متأخر و پست مدرنیته مطرح شده، مربوط به موضوعات جهانی سازی و مرتبط با توانایی رسانه ها در مبهم کردن مرزهای میان فضاهای خصوصی و عمومی است. همانطور که جهانی سازی، تا حدّی با تعویض پذیری فزاینده میان امرِ محلی، ملّی و جهانی تعریف می شود و گرد هم آوردن این سه زمینه از ظرفیّت های رسانه های مدرن است، رسانه ها نیز حوزۀ خصوصی را عمومی می کنند و برعکس. فارغ از این بحث که آیا این امر، تمایزی ارزشمند در مدرنیتۀ متأخر است یا خیر، همچنان پیامدهای عدم بقای این تمایز برای دین قابل بررسی است، برای نمونه در آمریکا و بیشتر کشورهای اروپای غربی، اِجماعی که سازگاری با تفاوتهای دینی در گفتمان عمومی را از طریق ایجاد مجموعه ارزشهای مشترک دینی موردِ قبول احاطه کرده باشد، آزادی عمل زیادی برای دین در حوزۀ خصوصی فراهم آورده است.(1) وقتی

ص: 49


1- برای خواندن بحث کامل ن. ک. Carter (2000). همچنین ن. ک. Neuhaus (1986).

تمایز بین این دو حوزه، دیگر به رسمیت شناخته نشود، آن سازگاری چه می شود؟ برای نمونه جَنگهای فرهنگی که در دو دهۀ گذشته در چشم انداز سیاسی آمریکا به راه افتاده را می توان از نتایج محوشدن این مرز دانست که نمونۀ آن، مقاومت دینِ سابقاً خصوصی، برای خصوصی ماندن در بافت رسانه هاست که در آن، مجموعه ای از چشم اندازهای خصوصی به شکل بی رحمانه ای عمومی می شوند.(1)

البته همۀ اینها را می توان در زمینه ای وسیع تر قرار داد تا جایی که رسانه ها را از شرایط ریشه ای پست مدرنیته یا مدرنیتۀ متأخر بدانیم؛ بنابراین امروزه برای موقعیت تاریخی، دین ها اهمیت بنیادین دارند؛ آنها تعیین کنندۀ شیوۀ تولید و به اشتراک گذاشتن دانش، شیوۀ برخورد با نمادها، ایده ها و ارزشها در زندگی خصوصی و دریافت ما از ماهیت مدرنیتۀ متأخر هستند. برای این امر، پروژه ای بزرگ و پیچیده لازم است که این کتاب را می توان بخشی از آن پروژه دید.

امروزه رسانه ها به لحاظ اقتصادی تا جایی تکامل یافته اند که به شکلی فزاینده، با سرمایه های جهانی ارتباط نزدیک دارند. شرکتهای رسانه ای از بزرگترین و بانفوذترین شرکتهای موجود هستند. آنها نفوذ اقتصادی و فرهنگی عظیمی دارند که حاصلِ مجموعۀ فزاینده ای از خدمات، شبکه ها و ابزارهای رسانه ای موجود است. تأثیر این امر در بافت زندگی های زنده،(2) کالایی شدن روزافزونِ تجربه از طریق این رسانه هاست. رسانه ها خود کالا هستند و کالا تولید می کنند. نمادها و

ص: 50


1- Hunter (1992)
2- lived lives

ایده هایی که در سطح داخلی و جهانی توزیع می شوند، نمادها و ایده های رسانه ایِ کالایی شده هستند. فرهنگ به شکل روزافزون، فرهنگی مادی(1) می شود و رسانه ها، هم تولیدکنندگان آن هستند و هم توسط آن، تولید می شوند. این بدان معناست که یکی از دلایل اهمیّت عصر رسانه ها برای دین، در ماهیت آن فرهنگ رسانه ای است. امروزه رسانه ها، گنجینۀ نمادها، ارزش ها و ایده هایی را تشکیل می دهند که معنا به شکل محلی و جهانی، از آن ها ساخته می شود. این موضوعات، به شکل عقیدتی توسط رسانه ها تولید نمی شود - چنان که برخی ادعا می کنند - بلکه بیشتر از فرهنگهایی نشأت می گیرد که رسانه های گوناگون در آن قرار دارند. تا حدّی میتوان گفت که رسانه ها، توسط فرهنگ تولید می شوند. رسانه ها نمادها، ارزشها و ایده های فرهنگهای خود را مبادله می کنند. این واقعیت که آنها رسانه ای می شوند، قطعاً بدان معناست که به شکلِ بنیادین تغییر می کنند؛ ولی ادغام رسانه ها در فرهنگ و از طریق فرهنگ را نمی توان نادیده انگاشت.

رسانه ها را می توان منبع نمادهای جذاب و چشمگیر دانست. گنجینۀ نمادهایی که آنها فراهم می کنند، از برخی جهات مواد خامی هستند که از طریق آنها، ایده ها و ارزشها در حیات معاصر مبادله می شود. هر چند شاید رسانه ها منشأ آن نمادها نباشند، ولی رسانهها هستند که به بازتولید و انتشار آنها تحت شرایطی که توسط مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تعریف می شود، می پردازند؛ پس این نمادهایِ

ص: 51


1- material culture

کالایی و رسانه ای، ظرفیّت یا سرعت مشخصی دارند که از منشأ آنها در عرصۀ رسانه ها ناشی می شود. این نمادهای رسانه ای، چون در بافت زندگی های زنده تجربه می شوند، اهمیت عینی مشخص و جایگاه معیّنی دارند. آنها به شیوه های خاصی استفاده می شوند.

برای پروژه ای که به چشم اندازهای دین در چنین عصری توجه دارد، ماهیّت این مجموعه نمادها و این پرسش که چه کسی و چگونه آنها را استفاده می کند، اهمیّت کلیدی می یابد. همچنین قابل بررسی است که این نمادهای رسانه ای، تا چه حد می تواند برای اَعمال دینی معاصر به کار رود. این موضوع را در فصل های بعدی مفصل تر بحث خواهم کرد. این حرف تقریباً عادی شده که چیزها، به این دلیل در رسانه ها هستند که در سطحی بنیادین کار می کنند. رسانه های تجاری، کالایی وابسته به یافتن محتوا و شیوه های بیانی هستند که جالب، جذّاب و گیرا باشد. رسانه ها همچنین گرایشی فزاینده به بررسی طیفی از موقعیّت های حسی دارند. فیلم و تلویزیون، بیشتر رسانه های تصویری(1) خوانده می شوند و بررسی های زیادی دربارۀ میزان نقش آفرینی آنها در خلق یا تغییر فرهنگ تصویری یا سواد بصری فزایندۀ مخاطبان صورت گرفته است.(2) ظهور رسانه های دیجیتال (اینترنت، وِب و فن آوری های دیجیتال

ص: 52


1- visual
2- مک لوهان البته گفت که هر چند فیلم و تلویزیون هر دو دیداری هستند، از این جهت نیز تفاوت دارند که یکی جذاب (با حال) تر از دیگری است. برای دیدن بحثی روان شناختی دربارۀ دیداری بودن ن. ک. Messaris (1994). همچنین ن. ک. Sturken و Cartwright (2001)، صص. 69-45. برای خواندن بحثی دربارۀ مسائل دیداری بودن در ارتباط با دین معاصر آمریکایی ن. ک. Morgan و Promey (2001) و Morgan (1998).

شخصی) گسترۀ تجارب تصویری و صوتی را توسعه بخشیده است. آزمایش ها زیادی دربارۀ ترکیب رسانه های دیجیتال با حواس لامسه و بویایی انجام شده و هر چند بسیاری از آنها هنوز محقق نشده، ولی اکنون بازیهای ویدیویی، تجارب رسانه ای دیجیتال لامسه ای و حرکتی را به کار برده اند.

اگر تعریف رسانه را اندکی گسترش دهیم تا چاپ و نشر، صنایع خدماتی، گردشگری، بازاریابی و تفریح و سرگرمی را نیز در بر گیرد، حتی شواهد بیشتری از ماهیّت چندحسّی ارتباطات مدرن را خواهیم دید. اکنون بیشتر برای مان عادی است که به مکان ها و نزد مردمانی سفر کنیم و عجایب آنها را تجربه کنیم که پیش از این تنها در رسانه ها دیده بودیم. صنایع رسانه ای به شکلی روزافزون، با این بخشها ادغام می شوند و انتشارات چاپی و الکترونیک را با چیزهایی چون جنبش های دوازده گام(1) و خودیاری(2) متصل می کنند که اکنون از طریق آنها، گسترۀ وسیعی از فرهنگ مادی - هم اشیا و هم تجارب مربوط به حواس - می تواند حفظ شود. رسانه هایی که مصرف می کنیم هم چنان - به طور روزافزون - به سمت افزایش جذابیّت در طیفی از حوزه های لمسی، حرکتی و جسمانی گرایش خواهند داشت. این بدان معناست که مواد رسانه ای، همزمان در قالبهای خودشان به عنوان متون و اشیا جذابنّد و به طور روزافزون، برای موضوعاتی فرهنگی دربارۀ نمادها،

ص: 53


1- twelve-step
2- self-help

ارزش ها، بدن، تجربه و طیفی از روشهای دیگر تجربه نیز مهم هستند. ارتباط آنها با دین، روشن و جالب است.

هدف این کتاب، بررسی هیچ یک از موضوعات گفته شده - یا هیچ ترکیبی از آنها - به خودی خود نیست. نمی گوییم که پیامدهای رسانه ها برای دین به یکی از این حوزه ها محدود است. در مقابل، می خواهم پیش از طرح چنین پرسش هایی، به اهمیت رسانه ها برای دین، در بافت دریافت یا مصرفِ رسانه بپردازم. به جای پرسش اهمیت عصر رسانه ها برای دین چیست؟، این پرسش طرح می شود که این اهمیت در کجا باید یافته شود؟ تفاوتی ظریف ولی عمیق بین این دو هست. از جهتی، پرسش کجا، پرسشی انسانشناسی(1) است که پدیده ای را در فرهنگ مشاهده می کند و شروع به تبیین یا تفسیر آن می کند. این جا دربارۀ من، می توان دید که رسانه ها وجود دارند و همه جا حاضرند. آنها محتوای نمادین و فرهنگی مبادله می کنند که برای چیزی که زمانی دین می دانستیم اهمیت دارد و اینکه نهادهای دینی و کسانی که متولی فرهنگ دینی هستند، نگران این وضعیت هستند. پرسش چه خود را طرح می کند و اکنون وقت پرسیدنِ کجا؟ است که در آن پرسش جالب برای چه کسی؟ نیز قرار دارد. البته چنین رویکردی به لحاظ پارادایمی، از بیشترِ آن چه پیش تر در مسیر تحقیقات دربارۀ دین و رسانه ها انجام شده، متمایز است. به نظر می رسد که عمدۀ

ص: 54


1- به یکی از معلمان خود، ری بردویسل، مدیونم زیرا به کلۀ ما فرو کرد که پرسش اول نباید این باشد که چه اتفاقی دارد می افتد؟ بلکه باید این باشد که کجا این اتفاق دارد می افتد؟

کار، به ویژه در رشته های ارتباطات جمعی و مطالعات رسانه ای، دربارۀ پرسش های ایدئولوژی و تأثیر رسانه ها و دین بر یکدیگر است. جُرج گربنر(1) که تلویزیون را دین جدیدِ دولتی خواند، پرسش را در قدرت اجتماعی و ایدئولوژیک می دید؛ جایی که زمانی دین، نقشی عمده در شکل دهی و اجرای ایده ها و ارزش های اجتماعی و انتقال ایده های بنیادینِ فرهنگ داشت. رسانه ها را اکنون می توان در آن نقش دید.(2)

می توان گفت که پرسش از قدرت ایدئولوژیک یا نهایی، زیربنای نقدهایی چون مسیح و رسانه های کلاسیک اثر مالکوم ماگریج(3) را تشکیل می دهد. این تفکر که رسانه ها و دین در وضعیّت تعارض ایدئولوژیک به سر می برند، به طور ضمنی در آثار جدیدترِ همان سبک وجود دارد که میتوان موارد زیر را مثال زد: همۀ فرزندان خدا و کفش های جیرِ آبی اثر کن میرز،(4) رقص در تاریکی اثر کوینتین شولتز و همکارانش،(5) کار جدیدتر شولتز به نام راه و رسم قلبِ دارای تکنولوژی بالا،(6) زندگی در عیش، مردن در خوشی اثر نیل پستمن،(7) تلویزیون و دین اثر ویلیام فور(8) و کارهای کمتر دانشگاهی ولی قابل توجهی چون هالیوود در برابر آمریکا اثر مایکل مدوِد(9) و کتاب فضایل اثر ویلیام بِنِت.(10)

ص: 55


1- George Gerbner
2- Gerbner and Connolly (1978)
3- Muggeridge (1977)
4- Myers (1989)
5- Schultze et al. (1991)
6- Schultze (2002)
7- Postman (1986)
8- Fore (1987) and Fore (1990)
9- Medved (1992)
10- Bennet (1993)

تمام اینها در این ایده اشتراک دارند که به طور استقرایی می دانیم که دین چیست و پرسش های بنیادین تضادّ میان آرمانِ دین و واقعیتِ اَشکال مختلف، رسانه های معاصر را احاطه کرده است. هم چنین بیشتر آنها تأسف می خورند که ظاهراً رسانه ها در حال برنده شدن هستند. گربنر در مسیر پژوهشی متمرکزتری نیز درگیر بود، مسیری که به تأثیرات رسانه ها بر دین و برعکس می پردازد و در پارادایم مسلّطِ تأثیرات، در تحقیقات مربوط به رسانه های جمعی آمریکا ریشه دارد. ظهور تله ونجلیسم در دهۀ 1970، مباحث و پژوهش های زیادی را موجب شد. پروژۀ شاخص های فرهنگی گربنر در دانشگاه پنسیلوانیا با همکاری محققان سازمان گالوپ و رابرت وُتناو،(1) جامعه شناس برجستۀ دین، در پی مطالعۀ دقیق این پدیده بود.(2) دیگر آثار مهمِ تأثیرمحور، شامل مجموعه ای از مطالعات توسط جودیت بودِنباوم(3) بر روی روزنامه نگاری دین و روزنامه نگارانی که دین را پوشش می دهند(4) و دیگر مطالعات مربوط به دین و مطبوعات است.(5)

سومین مکتب فکری مهمِّ مربوط به دین و رسانه، در بطن تحقیقات رسانه ای ظهور یافت که در قالب کارکردهای دینی یا شبه دینیِ آیین های هویّت و انسجام اجتماعی، به رسانه ها می نگرد. مهمترینِ آنها،

ص: 56


1- Robert Wuthnow
2- 611Gerbner et al. (1984). همچنین ن. ک. Gerbner et al. (1989)
3- Judith Buddenbaum
4- Buddenbaum and Stout (1996)
5- بنگرید به کار پیمایشی رابرت او. وایت که در Dart و Allen (1993) صص. 21- 7 آمده است. Hoover et al. (1995)

پروژۀ بسیار پرنفوذ دانیل دیان و الیهو کتز است که تحت عنوان رویدادهای رسانه ای؛ پخش زندۀ تاریخ به چاپ رسید.(1) ارتباطات آیینی از اریک رُزِنباهلر،(2) مروری جامع تر بر ادبیات انسجام و آیین ها بر اساس چهارچوبی دورکهیمی است. همچنین از حوزۀ ارتباطات جمعی و مطالعات رسانه ای، خون قربانی و ملّت اثر کارولین ماروین(3) و مرور انتقادی این ادبیات توسط نیک کولدری در آیین های رسانه ای(4) قابل ذکر است. مفهوم ضمنی در این آثار و دیگر آثار که در کار امیل دورکهیم، نظریه پرداز اجتماعی، اهمیت بنیادین دارد، این ایده است که دین برای حفظ شکل و حالت جامعه، لازم است. هم چنین، دورکهیم می گوید که جامعه و دین، بر گِرد پرسش های هویّت و انسجام اجتماعی، به هم می رسند یا از هم دور می شوند و آیین های اجتماعی، زمینه ای است که این موضوعات در آن آشکار می شوند.(5)

چهارمین حوزۀ پژوهش و نظریه پردازی در تحقیقات رسانه ایِ مرتبط با دین، در مقاله ای کلاسیک به نام رویکردی فرهنگی به ارتباطات از جیمز کری(6) ریشه دارد. کری در این مقاله میان درکِ انتقالی و آیینی از ارتباط، تمایز قائل می شود. او می گوید که مدل انتقال، بیش از حد محققان رسانه را از شیوه های عمیق و ظریف ترِ ادغام ارتباطات در بافت

ص: 57


1- Dayan and Katz (1992)
2- Rothenbuhler (1998). این کتاب توسط دکتر عبدالله گیویان در انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) (1387) ترجمه و منتشر شده است. (م.)
3- Marvin (1999)
4- Couldry (2003)
5- Durkheim (1995)
6- Carey (1975)

زندگی روزمره، غافل ساخته است. کری، با کاربرد تقریباً استعاریِ اصطلاح آیینی،(1) دیدگاهی آیینی نسبت به ارتباط را خواستار شد که آن را به شیوۀ فرهنگ محور و ارگانیک تر درک کند. بسیاری از نوشتههای کری، به عنوان پلی مهم میان تحقیقات رسانه ای فرهنگ محور نوظهور در آمریکا و یک سنّت دانشگاهی قدیمی تر - و از جهاتی اساسی تر - در اروپا به ویژه انگلستان تلقی می گردد. این رویکردِ اصطلاحاً مطالعات فرهنگی، نسبت به تحقیقات رسانه ای به شیوههای گوناگون در دو سوی اقیانوس اطلس - آمریکا و اروپا - تجلّی یافته است، ولی به صورت نوعی، می توان آن را با جهت گیری های روش شناختی و نظریِ مشخصی در هر دو موقعیت، تشخیص داد. به لحاظ نظری، مطالعات فرهنگی در توجه به فرهنگ به عنوان یک زمینه و بافت زیسته، ریشه داشته و بیشتر به پیامدهای مادّی و اساسیِ این بافت پرداخته است. این امر از آن جهت اهمیت دارد که مطالعات فرهنگی را در برابر رویکردهایی قرار می دهد که فرهنگ را بیشتر در قالب تولیدات آن دیده اند و طبقه بندی های هنجاری برای آن تولیدات به کار برده اند، برای نمونه هنوز اندیشیدن به فرهنگ سطحِ بالا(2) (هنرهای ممتاز مانند نقاشی، مجسمه سازی، تئاترِ جدی، موسیقی کلاسیک و حتی برخی فیلم ها) در تقابل با فرهنگ سطح پایین یا عامّه پسند (تلویزیون، موسیقی عامه پسند، رمان های پیش پاافتاده و غیره) رایج است.

ص: 58


1- برای خواندن یکی از نقدهای اخیر نسبت به استفادۀ کری از اصطلاح آیینی ن. ک. Saebo (2003).
2- high culture

مطالعات فرهنگی، چهارچوب بحث را تغییر می دهد. پرسش کجا که پیش تر طرح کردم را می پرسد و فرهنگ را به صورت انسان شناختی، به طوری که عمل و تجربه شده، می بیند. این امر، در ارتباط با آثار نوظهور دربارۀ رسانه ها در حوزۀ انسان شناسی،(1) نقشی بسیار متفاوت برای رسانه ها را ممکن می سازد؛ البته منظور، دیدن آن به صورت ادغام شده در زندگی است نه تأثیر بالقوۀ آن بر زندگی.(2) هنوز می توان نقشی ایدئولوژیک برای رسانه ها در چنین چهارچوب فرهنگی ای تئوریزه کرد و این بحث، در درون تحقیقات فرهنگ محور، حل و فصل نشده است. برخی پژوهشگران بر استقلالِ مخاطبان رسانه تأکید می کنند و بر شیوه های معناسازی آنان از متون و تجارب رسانه ای تمرکز دارند. محققان دیگر بر صورت بندی های ایدئولوژیکِ درون آن متون و تجارب تمرکز دارند و به شیوه های تأیید یا مخالفت با این صورت بندی ها توسط مخاطبان می پردازند.(3) به لحاظ روش شناختی، چرخش فرهنگ گرایانه در مطالعات رسانه ای، تحقیقات را در جهات انسان شناختی تر نیز برده است.(4) در حالی که - به اصطلاح - پارادایم مسلّط در علوم اجتماعی و

ص: 59


1- به عنوان نمونه ای برجسته و پرنفوذ ن. ک. Bird (2003). همچنین ن. ک. Ginsburg et al. (2002).
2- برای مرور دقیق نظریۀ مطالعات فرهنگی ن. ک. Turner (1990). نمی خواهم یکی از ابعاد بسیار مهم بخش اعظم مطالعات فرهنگی را نادیده بگیرم: ریشه های تاریخی - مادی گرایانه آن. هر چند رویکرد انسان شناختی که در این کتاب دنبال خواهم کرد بر عمل و عاملیت مخاطبان در تعیین معانی و نتایج متمرکز است، مسئلۀ جبر هنوز حل نشده و هم چنان پرسش مهمی برای مطالعات فرهنگی است (ن. ک. یادداشت بعدی).
3- ن. ک. بحثی که در Garnham (1995) و Grossberg (1995) به چاپ رسید.
4- لیلا ابولقود این چرخش را از دیدگاهی انسان شناختی ارزیابی کرده است در مقاله ای که بر برخی تلاش های اولیۀ پژوهشگران رسانه متمرکز بود که وی آنها را زیاده از حد نظری و نه به حد کافی انسان شناختی یافت. .Abu-Lughod (1997)

رسانه ای، ریشه در پوزیتیویسم و روش های ترجیحی استنتاج، سنجش و تجربه گرایی کمّی دارد، تحقیقات فرهنگ گرایانۀ رسانه ای به سمت روش های کیفی و توصیفی چرخیده است. محققان فرهنگ گرا تمایل دارند روش های تفسیری، مشاهده ای، مردم نگارانه و انسان گرایانه تری به کار ببرند.(1)

مطالعات موردی و گروه های تمرکز، رایج تر از پیمایش با نمونه های قابل تعمیم هستند. این روش های کیفی، به دلایلی - به ویژه برای تحقیقی که در اینجا بر عهده داریم - مناسب تر هستند. اول این که آنها، رابطه ای عِلّی بین رسانه به عنوان ابزار و تأثیرات در مخاطبان فرض نمی کنند و به مخاطب اجازه می دهند که با قالب های خودش دربارۀ رابطه اش با رسانه سخن گوید. همچنین آنها آن روشهای مطالعاتی وقتی - چنانکه در بالا گفتم - دلایلی وجود دارد که روابط احتمالاً از دو طرف جریان دارد، مطالعۀ پدیده هایی چون دین را میسر می کنند.

دوم، محققانِ فرهنگ گرا، نوعاً به پرسش ها و موضوعاتی علاقه دارند که پیچیده تر و مفصّل تر از آن است که بتوان به سادگی آنها را در یک ابزار پیمایشی عملیاتی کرد. چنانکه دیده ایم، دین مسلماً چنین پرسش هایی برمی انگیزد و رابطۀ آن با زندگی اجتماعی، می تواند در چندین سطح باشد و عمل کند. دشوار است که بتوان از ابتدا گفت که رسانه ها در کدام یک از آن سطوح می توانند باشند.

ص: 60


1- برای مطالعۀ بحثی جامع ن. ک. Moores (1993) و Bird (2003).

سوم، چنین روش هایی امکان تفسیر الگوهای عمل و تعامل، که تکرارشونده و متوالی هستند، را فراهم می کند. این موضوع آنگاه اهمیت می یابد که آیین و مناسک را مسأله ای مهم و قابل بررسی بدانیم.

چهارم، آن ها به پژوهشگر اجازه می دهند که الگوهای غیرمنتظره را هم در متون رسانه ای و هم در عملکرد مخاطب، تشخیص دهد؛ چون چیزهای زیادی هست که در مرحلۀ کنونی تحقیقاتمان نمی دانیم، این باز بودن، یک ضرورت است.

پنجم، آنها اجازۀ بررسیِ زمینۀ اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و پرداختن به آنها در قالب سهمشان در پیامدهای مصرف رسانه را می دهند، مسأله ای که می توانیم فرض کنیم تفاوت های مهمی ایجاد می کند. در نهایت، این روش ها امکان واکاوی پیامدهایی چون معنا و هویت را فراهم می کنند که خود موضوعاتی بسیار پیچیده هستند، چنانکه در فصول بعدی کتاب خواهیم دید.

اهمیت این چرخش فرهنگ گرایانه در این کتاب - مسائل رسانه و دین - تا حدّی فراتر از استفادۀ استعاری کری، از اصطلاحی کلاسیک در دین - آیین و مناسک - برای بیان جهت گیری جدید خود است. وی در موضوع دین، کمک بسیار کوچکی ارائه می کند. در مقابل، سهم فرهنگ گرایی در درک ما از رسانه ها و دین، در توانایی آن برای پرداختن به مسأله ای پیچیده، متنوع، پراکنده و متغیّر چون دینِ معاصر ریشه دارد. به سادگی نمی توانیم تعریفی هنجاری برای دینِ معاصر به کار بریم. یک محقق برجستۀ دین گفته است که این حوزه را باید

ص: 61

همواره حوزۀ مطالعۀ ادیان نامید.(1) دیگر ناظران دینِ معاصر، اشاره دارند که خودِ برچسبِ دین در توصیفِ وضعیّت معاصر، به شکلی فزاینده مسأله ساز است. مطالعات رسانه ای فرهنگ گرا، بیش از آثار گذشته اجازه می دهد که هم دین و هم رسانه نزدیک تر به قالب های خودشان بررسی و مطالعه شوند. فرهنگ گرایی در مطالعات رسانه ای، روندی افزایشی به سوی مطالعۀ مستمر و جدی ترِ دین و رسانه ایجاد کرده است و این کتاب، بخشی از آن روند است. با این حال، اشتباه خواهد بود که این جنبش را تنها به رشته های ارتباطات و مطالعات رسانه ای نسبت دهیم. رشته های دیگر به ویژه مطالعات دینی، تاریخ، تاریخ هنر، فولکلور و انسان شناسی، هر یک در حالِ آغاز به مشارکت در گفت وگویی غنی - و لزوماً - میان رشته ای دربارۀ دین و رسانه هستند.(2)

این گفت وگو از طریق کارهایی که محقّقان می کنند، تشویق و پرورانده شده است: کنفرانس، چاپ و نشر، سمینار، تحقیق و تدریس. مجموعه ای از کنفرانس های تخصصی دربارۀ رسانه، دین و فرهنگ با رویدادی در آپسالای سوئد در 1993 پایه گذاری شد و با جلساتی در بولدرِ کلرادو در آمریکا در 1996، ادینبورگ اسکاتلند در 1999، لوییزویل کنتاکی در آمریکا در 2004 و دوباره در سوئد در 2006 دنبال شد. جلسات آینده در 2008 در برزیل و در 2010 در هلند خواهد بود.(3)

ص: 62


1- Albanese (1998)
2- برای مرور ادبیات این روندها ن. ک. Clark and Hoover (1997) و Clark (2002).
3- برگزاری اولین همایش دین و رسانه در سال 2005 در ایران (تهران) و برگزاری دومین آن در شهرهای قم و تهران در سال 2009 تلاش هایی دیگر در این عرصه است. (م.)

انجمن های پژوهشی و حرفه ای نیز با میزگردهای منظم و بحث های دیگر در کنفرانس هایی که از رشته های مطالعات دینی و مطالعات رسانه ای تا حدی دورافتاده تر هستند، مشارکت داشته اند، از جمله جامعۀ مطالعۀ علمی دین، آکادمی آمریکایی دین، انجمن بین المللی تحقیق در ارتباطات و رسانه ها، انجمن آموزش روزنامه نگاری و ارتباط جمعی، انجمن بین المللی ارتباطات، انجمن ملی ارتباطات.

همچنین قابل توجه است که در حوزۀ خاصِ تحقیق دربارۀ دین و رسانه، منشأ بیشتر پیشرفت ها، پژوهشگران جوان تر بوده اند. آثار مهم این رشته از جمله تفتیده و پرهیزکار اثر دیان وینستن،(1) از فرشته ها تا بیگانه ها اثر لین شافیلد کلارک،(2) شیطان و منجی اثر میشله روزنتال،(3) رستگار کردن پیچ تنظیم: رادیو، دین و فرهنگ عامه پسند در آمریکا اثر تونا هانگن،(4) مؤمنان اثر جان شمالزباور،(5) ساختن ریشۀ دینی آمریکا اثر شان مک کلود،(6) صحبتِ تصویری اثر جولیون میچل،(7) به لرزه انداختن جهان برای عیسی اثر هیتر هندرشات(8) و کتابِ نمادهای پروتستانتیسم آمریکایی که توسط دیوید مورگان(9) اصلاح شده، همه در ابتدای کارِ نویسندگان شان ظهور یافته و بیشتر با کارِ دورۀ دکترای آنان ارتباط

ص: 63


1- Winston (2000)
2- Clark (2003)
3- Rosenthal (2004)
4- Hangen (2002)
5- Schmalzbaur (2003)
6- McCloud (2004)
7- Mitchell (2000)
8- Hendershot (2004)
9- Morgan (1996).

نزدیک داشته است.(1) همۀ توجهات اخیر به روابطِ میان رسانه ها و دین را نمی توان تنها به تحقیقات نسبت داد. رویدادهایی موجب شده که این پرسش ها به مرکز گفتمان نزدیک و نزدیک تر شوند. در اواسط قرن گذشته به نظر می رسید که توافقی ساده بر سر پرسش ها مربوط به دین - و به طور گسترده تر، چهرۀ عمومی آن در قلمرو رسانه ها - حاصل شده است.

در اثری کلاسیک از ویل هربرگ(2) این وضعیت در شرایط آمریکای شمالی به عنوان موقعیّتی توصیف شد که دین در قالب سنت های مسلّط مسیحیت و یهودیت، تنها در حدِّ عنصری از فرهنگ عمومی حاضر بود که چندان آشکار و مناقشه آمیز هم نبود. این چهرۀ عمومیِ دین - بازنمایی آن در نهادهایش - شاخصی بود که توسط آن، دین شناخته می شد و زمانی که نفوذ این نهادها رو به افول رفت، به آسانی می شد تصور کرد که پیش بینی های برخی نسخه های کلاسیکِ نظریۀ سکولاریزاسیون، در حال تحقّق است. در همین دورۀ زمانی، سکولاریزاسیون آشکارا به صورت عمیق تری در اروپا در جریان بود.

اکنون این وضعیت به شکلی کاملاً عمومی تغییر یافته است. با انقلاب اسلامی سال 1979 ایران، تحوّلی اساسی ایجاد شد. این رویداد برخی فرضیات آزمون شده و ثابت شده در حوزه های سیاسی، اجتماعی،

ص: 64


1- البته همین را می توان برای برخی کلاسیک های قدیمی تر در مطالعات دین و رسانه گفت، از جمله Horsfield (1984)، Hoover (1988)، Schultze (1990)، Frankl (1987)، و Peck (1993).
2- Herberg (1983).

فرهنگی و رسانه ای را متزلزل کرد. در گذشته به آسانی می شد نظریۀ مشخص مدرنیته، توسعه و سکولاریزاسیون(1) را مسلّم انگاشت که سِیر بی وقفه ای برای پیشرفت در نظر می گرفت و در آن، جنبش های مذهبی و ایدئولوژی های دین محور، کم اهمیت و کم اهمیت تر می شدند، ولی انقلاب ایران نشان داد که دینِ احیاشده(2) واقعاً می تواند به نیرویی در مدرنیته تبدیل شود.(3)

به نظر می رسد از سال 1979 به بعد، جنبش های اجتماعی و سیاسیِ مذهبی، آشکار و آشکارتر شده اند. احزاب سیاسی با محوریت دینِ احیاشده، توجه فزاینده ای به خود جلب کرده اند. حتی در دنیای صنعتی نیز دین، آشکارتر شده است. گروه های محافظه کارِ مسیحی به مشخصۀ مهمّی از سیاست آمریکا در طول دو دهۀ گذشته تبدیل شده اند. در فصل 9 بحث خواهیم کرد که این جریان در انتخابات عمومی آمریکا در نوامبر 2004 به اوج خود رسید. مجموعه ای از رسوایی ها، کلیسای کاتولیک را، هم در آمریکای شمالی و هم در اروپا، به لرزه انداخته است. مشاجرات عمومی دربارۀ اصولِ کلیسای انگلیکان بر سر اِعطای سمت کلیسایی به هم جنس بازان در گرفته است. مسألۀ دین، در مباحثِ مربوط به قانون اساسی اروپا مطرح شده و اصطلاح Japanese

ص: 65


1- برای مشاهدۀ بیانیۀ کلاسیک ن. ک. Lerner (1964). در یکی از فصل ها لرنر، جهان بینی یکی از بزرگان سنتی - قبیله ای را توصیف می کند و با ظرافت این واقعیت را منتقل می کند که چنین افرادی به زودی خود را گرفتار جریان بی امان مدرنیته خواهند یافت، چیزی که برای فهم و تبیین آن تقلا خواهند کرد. پیام ضمنی: چنین جهان بینی هایی به زودی به تاریخ خواهند پیوست چنان که مدرنیته این ایده ها و ارزش های (دین محور) را نادیده گرفت. جالب این که آن متن مربوط به ایران بود.
2- resurgent
3- برای مشاهدۀ بحثی جامع تر دربارۀ ظهور دین در گفتمان مطبوعاتی ن. ک. Hoover (1998).

Doomsday Cult تقریباً به یک کلیشه تبدیل شده است. در آشکارترین و گریزناپذیرترین مورد، حملات گروه های تروریست اسلام گرا در گوشه و کنار جهان از جمله حملات 11 سپتامبر 2001 - که با جزییات در فصل نهم بررسی خواهیم کرد - دین را در اولویّت های سیاسی و خبری قرار داده است. این رویدادهای خبری، با تحوّلاتی در فرهنگ عامه همراه بوده است. دین و معنویت، آشکارتر از همیشه در کتاب، فیلم، تلویزیون و موسیقیِ عامه پسند دیده می شوند. شخصیت های رسانه ای به شکلی علنی با ایده های گوناگون دینی و معنوی شناخته شده اند. (1) به نظر می رسد دین، به طور روزافزون در دستور کار فرهنگ عمومی قرار گرفته است؛ هر چند در بیشتر موارد، انواع و اَشکالی دارد که فراتر از این برچسب به نظر می رسند. این موضوع را به طور جزیی تر در فصول بعدی مورد بررسی قرار خواهیم داد.

برای این که هدف کتاب بهتر درک شود، باید کمی به چالش های مطالعۀ مشترکات رسانه و دین در چنین زمینۀ تاریخی، اجتماعی و دانشگاهی بپردازیم. دین و نهادهای رسانه، پدیده هایی مفصّل و پویا

ص: 66


1- 5. چنان که در بحث بخش مقدمه روشن است، این امر لزوماً پدیدۀ جدیدی نیست. با این حال، به نظر می رسد که رایج و رایج تر می شود. برای نمونه در آمریکا حرف های زیادی دربارۀ ورود بازیگران برجسته چون جان تراولتا و تام کروز به کلیسای Scientology گفته شده است. در سال 2003 مطبوعات به این خبر توجه زیادی نشان دادند که مل گیبسن بازیگر استرالیایی همراه با پدرش در ایجاد یک جنبش محافظه کار کاتولیک مشارکت دارد. در این میان، روزنامه های انگلستان در تابستان همان سال گزارش دادند که مدونا (خواننده)، شوهرش و تعدادی از دیگر چهره های مشهور آمریکایی و انگلیسی در تأسیس مرکزی در لندن مشارکت دارند که وقف آموزه های Kabbalah (مجموعه معارف عرفانی یهود. مترجم.) است (آبزرور، یکشنبه، 23 مه 2003، ص. 3).

هستند. آن ها طوری که - شاید - ما بخواهیم ثابت نمی مانند تا تحلیل شان کنیم. هر دو، سیستم هایی پیچیده با مجموعه ای از ویژگی های ساختاری، تاریخی و فرهنگی هستند که به تعریف و نوع شناسی آن ها یاری می رساند.

بحث من این است که پژوهش های مربوط به دریافت مخاطب (1) در درون سنت فرهنگ گرا، برای پیشبرد درک ما در این مقطع زمانی بسیار نویدبخش است. این بحث را در این جا بر دو مبنا استوار می کنم. اول، چنان که گفته ام، برای پرسش های خاصِ مربوط به رابطۀ بین دین و رسانه، آن جهت گیریِ کیفی تری مناسب است که به رویّه های مصرف رسانه در درونِ بافت زندگی روزمره می پردازد. در فصل های بعدی، که به طور خاص به این مسایل اختصاص دارد، در این زمینه توضیحات بیشتری خواهیم داد.

دلیل قاطعِ دوم برای نگاه فرهنگ گرایانه به بافتِ رسانه و دین در زندگی روزمره، در پسِ چیزی است که آن را محدودیت برای سه پارادایم دیگری می دانم که پیش تر طرح کردم. (2) در سطحی بنیادین، اگر قرار باشد چیزی را دربارۀ پیامدهای ایدئولوژیک یا عملی یا آیینی رسانه ها برای دین - یا برعکس - بفهمیم، اول نباید به این امر بپردازیم که چگونه این روابط در زندگی افراد تجربه می شوند، مصرف می شوند، بیان می شوند یا مورد مذاکره قرار می گیرند. برای نمونه اگر هم چون

ص: 67


1- 6. audience reception
2- 7. آن ها را چنین توصیف کردم: 1) توجه به ایدئولوژی و قدرت 2) توجه به تأثیرات رسانه ها بر دین یا بر عکس 3) توجه به رسانه ها به منزلۀ کانون انسجام و معنای اجتماعی دورکهیمی.

بسیاری از ناظران، نگران ارزش هایی هستیم که در برنامه های سرگرم کنندۀ تلویزیون به خانواده ها منتقل می شوند - مسأله ای که انباشته از سوابق و پیامدهای دینی است - بررسی این که چگونه و تحت چه شرایطی چنین پیام هایی توسط خانواده ها دیده و مصرف می شوند، مفید نخواهد بود.

اگر بخواهیم استدلال کنیم که برخوردِ مطبوعات با موضوعات دینی، احتمالاً تعیین کنندۀ شیوة درک دین در زندگی معاصر است، چرا نباید از درکِ چگونگی تفکر خوانندگان و مخاطبان دربارۀ دین، زمانی که اخبار را مصرف می کنند، آغاز کنیم؟ اگر، چنان که بدیهی به نظر می رسد، رسانه ها در کانون مناسک مهمّ عمومی هستند و انسجام اجتماعی را هدف قرار می دهند، چرا نباید به حدودِ مشارکت مخاطبان در این مناسک و شیوه هایی که آن ها را به لحاظ دینی معنادار می یابند، علاقه مند باشیم؟

هم چنین پرسش های مستقیم تر، چند موضوع در هر طرفِ دریافت و مصرف رسانه ها وجود دارد. چگونه افراد، خانواده ها، مخاطبان و خوانندگان به شیوه های گوناگونِ مصرف رسانه ها شرطی می شوند؟ تحت چه شرایط و برای چه اهداف ضمنی و آشکاری از رسانه ها استفاده می کنند؟ از جهت دیگر، با رسانه هایی که مصرف می کنند، چه می کنند؟ رویّه های رسانه ای آن ها چگونه در روابط اجتماعی شان - هم در موقعیّت های خانگی و هم فراتر از آن - جای گرفته است؟ در هر یک از این حوزه ها، توانایی اثباتِ ظرفیت رویّه های رسانه ای برای پیوند با زندگی بینندگان و مخاطبان، مهم به نظر می رسد. پاسخ به این

ص: 68

پرسش ها به بهترین شیوه، با رفتن به محل زندگی افراد و مرورِ بافت فرهنگی ای که در آن زندگی می کنند، میسّر می شود؛ درک این که چگونه عناصر گوناگون این بافت مانند رسانه ها، نمادها، روابط اجتماعی، هویت ها، معانی و غیره با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. این موضوع، به روشنی بزرگ و پیچیده است، ولی می خواهم از شیوۀ متمرکزتر انجام آن نیز دفاع کنم؛ شیوه ای که در پروژه های جاریِ زندگی ریشه دارد. وقتی برویم و نگاه کنیم، انتظار برخورد با آن ها را داریم. رویکرد خاصی که در این جا در پیش می گیرم، تأمل و درکِ تلاش های مردم برای ساختن روایت هایی معنادار و منسجم از خودشان، به عنوان مشارکت کنندگان فعال در محیط اجتماعی و فرهنگی شان است و میزانی که رسانه و دین، به شکل فردی و در تعامل با هم، منبع این روایت سازی هستند. در نتیجه، چشم اندازی نظری و روش شناختی برای مطالعه و تفسیر این روابطِ پیچیده فراهم می شود. هم چنین، به دیدگاه ها و شیوه های خاصِ دیدن و انجام دادن، که در زندگی روزمره وجود دارند، نزدیک تر می شویم. چنین فرض می شود که در سطحی خاص، می توانیم از صحبت کردن با مردم، چیزهای زیادی بیاموزیم. همزمان، راهی برای فهمِ این صحبت در رابطه با ایده های مربوط به معنا، ارزش و عمل فراهم می شود.

هیچ رویکرد یا روش واحدی نمی تواند به همۀ پرسش ها پاسخ دهد و چنان که در طول کار خواهیم دید، پرسش های زیادی باقی می ماند. با این حال، چیزهای زیادی هم هست که می توانیم از این طریق بفهمیم. بنابراین، هدف اصلی کتاب، شرح، بازگویی و تفسیر این روایت ها از خود،

ص: 69

خانواده - به مفهوم وسیع کلمه - و روابط اجتماعی و تلاش برای فهم جایی است که می توانیم برویم و کاری است که می توانیم با این اطلاعات و این تفاسیر انجام دهیم. این استراتژی ما، ریشه در محدودیت ضمنیِ این کارِ توصیفی - کیفی (1) دارد؛ این که تنها می توانیم شرحی را بدانیم که افراد از خود می سازند و مایلند یا قادرند در موقعیتی که آن ها را ملاقات می کنیم، مطرح کنند.

معتقدم که می توان از میان این هویت های ارائه شده، متوجه شد که اول، چگونه این هویّت ها توسط معانی و انگیزه های دینی تنظیم شده یا تغییر می کنند و دوم، از طریق رویّه و تجربۀ رسانه ای یا با ارجاع به آن، تنظیم می شوند یا تغییر می کنند. مرزها و حدود روش شناختی این رویکرد را با جزییات بیشتر در فصل های آینده توضیح خواهم داد. هم-چنین خواهم گفت که این ساختنِ هویت فراتر از مداخلۀ خاصِ یک مصاحبه یا مشاهده، اهمیت دارد و در ارتباط با دیگر پرسش ها، رویکردها و روش ها نیز اهمیت دارد.

چنان که گفته ام، برخی ادعاهایی که دربارۀ رابطه رسانه با دین طرح شده، ماهیت نسبتاً بزرگ، کلان و تاریخی دارند. دلایلی عملی هست که رویکرد میدانی - نظری را که در این جا طرح می کنم، پشتیبانی می کند، به ویژه زمانی که در ارتباط با پرسش های بزرگ تری که دیگران به آن ها پرداخته اند، به این مسایل می اندیشیم. از جمله این واقعیت مهم که به

ص: 70


1- 8. در ضمن خواهم گفت که این محدودیت ها در دیگر رویکردها نیز وجود دارد؛ از جمله رویکردهای کمّی، تجربه گرا و پوزیتویستی تر.

هر حال، هرگز نمی توانیم به شکل کاملاً قطعی، پاسخ برخی از این پرسش های بزرگ تر را بدانیم.

این پرسش کلی که آیا تکنولوژی های رسانه ای به شکل بنیادین، ظرفیت های اجتماعی و اِدراکی ما را تغییر داده اند؟ یا این که آیا به طور تاریخی، می توان فرهنگ ها را بر اساس رسانه های شان تعریف کرد؟ قابل پاسخ نیست؛ زیرا جهانی موازی بدون رسانه ها نداریم که بتوانیم این جهان را با آن مقایسه کنیم. در غربِ صنعتی، به دلایل گوناگون عملی، کسی نیست که رسانه نداشته باشد و کسانی که شاید نداشته باشند، آن قدر از جهات دیگر متفاوت هستند که مقایسۀ تجربی را مسأله ساز می کنند. فرصت های زیادی برای اجرای مطالعات شبه پنل پژوهی در جوامع پیش و پس از تلویزیون - برای نمونه در آفریقای جنوبی که تلویزیون نسبتاً دیر رایج شد یا در فیجی - (1) عمدتاً از دست رفت. بنابراین، چیزی که اکنون داریم، توصیفات مبهمِ رواج تدریجی تر رسانه ها در بافت زندگی روزمرۀ خانوادگی است. توصیفاتی که احتمالاً بیشتر، پذیرای نوعِ تحلیل توصیفی نزدیکی است که در این جا پیشنهاد شده تا برخی رویکردهای دیگر.

دلیل روشن دیگر برای رفتن به میدان - موقعیتِ دریافت رسانه - در دسترس بودن آن است. البته میراثِ پژوهشی و مفهومیِ مهم و بزرگی وجود دارد که به این نوع مطالعه می پردازد، میراثی که آن را تصدیق

ص: 71


1- 9. یک حکایت عجیب مرتبط با مباحث ما در این جا این است که وقتی پخش تلویزیونی در سال 1995 در فیجی آغاز شد، تعدادی دستگاه تلویزیون از پیش در آن-جا بود که - با دستگاه ها و نوارهای ویدیو - توسط حامیان استرالیایی یک کشیش تله ونجلیسم آمریکایی تأمین می شد.

می کنم و در نقاط مهم طول مسیر پژوهش به آن ارجاع می دهم. اطلاعات میدانی که طرح خواهم کرد، از مجموعۀ مطالعات بزرگ تر و جامع تری سرچشمه می گیرد. توصیفات فصول آینده، از مطالعاتی گرفته شده که بر عهدۀ گروهی از محققان بود که به طور دسته جمعی کار می کردند. (1) این همکاری، شامل روش شناسی و نظریه و نیز اَبعاد عملی تر اجرای تحقیق میدانی و انجام مصاحبه ها و مشاهدات است. بنابراین، بخش زیادی از شناخت هایی که در این جا مطرح خواهم کرد نیز، به طور دسته جمعی حاصل شده و در طول مسیر تلاش خواهم کرد تا اهمیت کارِ همکاران خود را ذکر کنم؛ چه کار میدانی و چه بینش ها و ایده های شان.

پروژۀ بزرگ تر، به درکِ معناسازی در عصر رسانه ها اختصاص دارد که تصور می شود، معناسازی دینی یکی از مؤلفه های اساسی آن است. ما در طول مطالعاتمان، می خواستیم الگویی رویکردی به تحلیلِ اجتماعی و فرهنگی ترسیم کنیم که حقِ دین را ادا کند؛ زیرا بسیاری از آثار پیشین در مطالعات رسانه ای - و در واقع جامعه شناسی تفسیری - حقِ آن را ادا نکرده اند. توصیفی از این پروژه و روش شناسی آن، به عنوان ضمیمۀ این کتاب می آید.

پیش از خاتمه، باید موارد اندکی دربارۀ موضوعات محوری این بحث - دین و رسانه - طرح کنم. به صورت رایج، چنین آثاری با تعریفِ اصطلاحات آغاز می شود و البته این ها، اصطلاحات اساسیِ این کار

ص: 72


1- 00. برای مطالعۀ شرح کامل این پروژه، از جمله بحثی همه جانبه دربارۀ روش شناسی که در این جا نیز استفاده شده، ن. ک. Hoover et al. (2004).

هستند. تعاریف عملی، هر چه که جلوتر برویم، روشن تر می شوند، ولی چیزهای مختصری را باید در این جا توضیح دهم:

اول تعریف من از دین است. آیا منظور من، اَدیان مشخص غرب - ادیان توحیدی - است؟ آیا منظورم، اَدیان رسمیِ دیگر موقعیت هاست؟ آیا منظورم ادیان جدید یا نوظهور است؟ آیا منظور من، سنّت متداولِ آن ادیان است؟ آیا منظورم، اَدیان سنتی هم چون ادیانی است که در بیرون توسط انسان شناسان مطالعه می شود؟ آیا منظورم عملِ دینی صریح یا ضمنی است؟ آیا منظور من، چیزهایی است که گاهی شبه دین خوانده می شوند؟ دین به عنوان یک برچسب، اخیراً مسئله ساز شده است. آیا منظور من معنویت یا تعالی است؟ اصطلاحاتی که رایج تر است. آیا منظور من جوش و خروش (1) - اصطلاحی از دورکهیم - است؟ یا منظورم، نوعی دین است که ویلیام جیمز - و اخیراً چارلز تیلور - دربارۀ آن قلم فرسایی کرده اند؟ آیا منظورم، دینِ جوهری (2) یا کارکردی - اصطلاحات پیتر برگر - است؟ آیا منظور من، یک چتر مقدس یا یک شاخۀ طلایی یا رستگاری یا امر قدسی، یا axis mundi است؟ آیا منظورم، اَعمال مادی ترِ شبه دین یا مناسک خشک دین است که در بسیاری از نقدهای فرهنگ بورژوایی مدرنِ متأخر، به باد انتقاد گرفته شده است؟ آیا منظورم مریم مقدس است یا مدونا؟ (3) فکر می کنم منظورم همۀ این موارد است و این، یک طفرۀ روشنفکرانه نیست. البته

ص: 73


1- 01. effervescence
2- 02. substantive
3- 03. بازیگر، خواننده و ترانه سرای آمریکایی (اسم او در واقع نام حضرت مریم است) (م.)

در دینی خواندن این-همه چیز، این خطر هست که دین به یک مقولۀ بی معنا تبدیل شود. در یک سطح، برای چنین پروژه ای مهم است که خود را در برابر تنوع تجربیات دینی، شبه دینی و تلویحاً دینی، چنان که توسط افراد مورد مصاحبه بیان و تجربه شده اند، با مسامحه عمل کند. یکی از مزایای چنین تداخل هایی، این است که می توانیم بفهمیم چگونه آن ها این چیزها را در موقعیت های شخصی تعریف می کنند؛ زیرا این تعاریف، بدون شک همراه با تعاریف در فرهنگ وسیع تر تغییر می کنند. هم چنین مهم است که بتوان شیوه های تعاملِ این تعاریف و ادراکات با منابعی چون رسانه را تبیین کرد.

مسألۀ تعریف دین، برای دانشمندان اجتماعی و به طور خاص انسان شناسان، مسألۀ جدیدی نیست. ذات گرایان و صورت گرایان دینی، از کلیفورد گیرتز - محققی که عمدۀ میراث مفهومی و نظریِ حاضر به وی باز می گردد - انتقاد کرده اند که چرا تعریفی از دین اتخاذ کرده که بیش از حد استنتاجی است و تمایل دارد هر چیزی را که پاسخگویان، دین می خوانند، دین به شمار آورد. در واقع، تعریف گیرتز از دین، تعریفی است که دقیقاً بنیانِ مورد نیاز تحقیق ما را فراهم می کند. گیرتز، دین را چنین تعریف می کند:

نظامی از نمادها که از طریقِ تنظیم تصوراتی از نظم کلّی هستی و آراستن این تصورات با هاله ای از واقعیت، حالات و انگیزه های قدرتمند، فراگیر و بلندمدت در انسان ها ایجاد می کند به

ص: 74

طوری که آن حالات و انگیزه ها، به شکل بی نظیری واقع گرایانه به نظر برسند. (1)

معنای عملی این تعریف، آن است که اهمیّت یافتن یک معنا یا عمل اجتماعی به عنوان یک امر دینی، در صورتی است که - از منظر افراد دخیل - فراتر از ساحت مادی، به سطح اهمیت ویژه می رود و چیزی است که خودِ فرد در آن قالب ها می بیند. البته در این باره، بحث وجود دارد که آیا این، تعریفی روشن است و یا چیزهایی که به دین - یا معنویت، واژه ای با اهمیت نوظهور اجتماعی - نسبت داده می شوند نیز نیازمند بررسی بیشتر خواهند بود؟ این موضوع، یکی از ارزش های تحقیقِ توصیفی از درون (2) است که انجام خواهیم داد. ما می توانیم شیوه هایی را که مردم، به واسطۀ آن ها خود و اَعمال خود را دینی می خوانند، بررسی کنیم. این امر، نه تنها دربارۀ اَعمال خاصِ رسانه محور برای این تحقیق اهمیت دارد، بلکه دربارۀ ماهیت تکامل دینی معاصر نیز به ما اطلاعاتی خواهد داد. مسأله این نیست که آن چه دربارۀ دین می گویند را در ارتباط با فرهنگ رسانه ای اثبات کنیم، بلکه آن است که این ایده ها را در موقعیت بزرگ ترِ حیات اجتماعی شان و - به طور وسیع تر- فرهنگِ گسترده تر قرار دهیم. بنابراین، چه بخواهیم یا نخواهیم، تعریف گیرتز خواهد بود که به عنوان تعریف عملی دین در این مطالعه استفاده خواهد شد. هر چند ممکن است تصور شود که تعریف رسانه، شاید روشن تر از تعریف دین باشد، ولی باز هم

ص: 75


1- 04. Geertz (1973).P,90
2- 05. embedded

پیچیدگی هایی دارد. به طور سنتی و در گفتمان رایج، رسانه بیشتر در قالب های تکنولوژیک تصور می شود. رسانه؛ یعنی ابزارها، خدمات، انتشارات و کانال ها. تمایل دارم پیشنهاد دهم که رسانه ها را به عنوان اَعمال، تصور کنیم نه تنها به عنوان نهادها، متون یا اشیاء.

مجموعه چیزهای مهمی برای مطالعۀ حاضر وجود دارد که از معنای سنتی رسانه فراتر می رود، مانند انواع گوناگون اجرای عمومی و نیز فضاها، مناسک، گروه های ملاقات، کلاس ها، سمینارها و اشیای مقدسی چون نقاشی ها، مجسمه ها و آن چه اشیای پر زرق و برق دینی (1) خوانده شده است. همۀ این موارد در مصاحبه های ما و دیگر مطالعات به عنوان مواردِ دارای اهمیتِ دینی ظاهر می شوند. درک این که شاید این ها دینی باشند، احتمالاً آسان تر است تا درک این که رسانه نیز هستند. چنان که در فصل بعد با جزییات بیشتر بحث خواهم کرد، یکی از نشانه های مدرنیتۀ متأخر، صفی طویل از آن دسته اَعمال و اَشیای اجتماعی و فرهنگی است که کالا شده و تقریباً بنا به تعریف، بخشی از محیطِ فرهنگی رسانه ای هستند. بنابراین، می خواهم تعریفی از رسانه داشته باشم که کاملاً باز باشد و به نوعی همانند تعریف ما از دین باشد. تا جایی که یک عمل یا موقعیت اجتماعی، بخشی از فرهنگ عمومی شامل مداخلۀ تکنولوژیک یا اجتماعی است و در دسترس موقعیت هایی است که بررسی خواهیم کرد، گزینۀ تصور آن به منزلۀ یک رسانه را باز نگاه خواهم داشت.

ص: 76


1- 06. religious kitsch

خواهم کوشید در این مطالعه بگویم که بسیاری از رویکردها، ایده ها و نقدهایی که در مدرنیتۀ متأخر دربارۀ پیوند دین و رسانه طرح شده، ناشی از فرضیّات بررسی نشده و آزمون نشده دربارۀ تعاملِ بنیادین، میان رسانه و تجارب مربوط به دین یا معنویتِ افراد و مخاطبان است. بیشتر چیزهایی که فکر می کنیم دربارۀ شیوۀ تعامل و ارتباطِ رسانه و دین می دانیم، مبتنی بر ایده هایی دربارۀ این تعامل است که می تواند با موقعیت زمینی، مرتبط باشد یا نباشد. تا وقتی نتوانیم نگاهی نزدیک تر و دقیق تر به تجربۀ واقعی بیفکنیم، مانند این است که حلقه ای از زنجیرۀ معانی و پیامدها مفقود است.

بنابراین، فکر می کنم آن چه در این جا انجام خواهیم داد تأمین آزمون ها، ایده ها و منابعی مهم برای برخی فرضیات رایج است. اگر بیشتر بدانیم که چگونه مردم با شیوه های دینی و معنوی از رسانه ها استفاده می کنند و چه چیزهایی را به لحاظ دینی و معنوی مهم می یابند، خواهیم توانست با اطمینان بیشتر و چیزهای بیشتری دربارۀ انواع احتمالات، پیامدها و تأثیرات بزرگ تر بگوییم. در اساسی ترین سطح، این پروژه را تعیین کنندۀ ظرفیت های رابطۀ نظام مندِ میان رسانه و دریافت می دانم تا معلوم شود که از چه نوع معانی و پیامدهای دینی و معنوی پشتیبانی کنیم. شاید از برخی جهات، معقول باشد که تأثیراتی را توصیف کنیم که در این موقعیت ها ظاهر می شوند. از جهات دیگر، شاید معقول باشد که دربارۀ گفت وگوها و بازنمایی ها صحبت کنیم. با این حال، اکنون چیزهای زیادی هست که نمی دانیم و چنان که خواهیم

ص: 77

دید، برخی از مقبول ترین و متداول ترین فرضیاتی که با آن ها وارد میدان خواهیم شد، پیش از همه فرو می ریزند.

در این کار، محدودیتی وجود دارد که ناشی از تازگی پروژه است. در فصل های آینده خواهم گفت که این مطالعه از بسیاری جهات، نشان دهندۀ تعاملی میان پارادایم های نوظهور در مطالعات رسانه ای، فرهنگی و دینی است. منابع مفهومی و نظری که از آن حوزه ها در اختیار این تحقیق است، برای تعیین قالب ها و طرح های آن چه انجام خواهیم داد، بسیار مفید است ولی همراه با آن منابع، این مسئولّیت هم هست که در تحلیل های خود، به شکل عینی از همۀ آن ها استفاده کنیم. چنان که خواهیم دید، این فرضیّات علمی در میدانِ [عمل] نیز تأیید نمی شوند یا قابل تأیید نیستند. البته این نیز، یک یافته خواهد بود، ولی برای این واقعیت، پرمعناست که هر تحقیق، همواره انتقالی - بینابینی - (1) است. این کتاب را باید در ابتدای - نه نزدیک انتهای - مباحثِ دین و رسانه دید.

در فصل آینده، موضوعاتِ زمینه های دینی و رسانه ایِ معاصر را با جزییات بیشتر بررسی خواهیم کرد. اهمیت دارد که بدانیم چگونه تکامل این حوزه ها، شرایطی را ایجاد می کند که در آن، معناسازی - دربارۀ دین و به طور کلی معنای اجتماعی - اتفاق می افتد.

ص: 78


1- 07. transitional

ص: 79

پاره دوم: از رسانه تا معنا: تحولات نظریه های رسانه، دین و فرهنگ

اشاره

پاره دوم: از رسانه تا معنا: تحولات نظریه های رسانه، دین و فرهنگ

بیشتر مورّخان ریشة شکلگیریِ ارتباطات جمعیِ مدرن را، قرن نوزدهم می دانند. در پایان قرن هجدهم، تکنولوژیِ حوزۀ رسانه بیشتر کتاب، نشریه، جزوه و پوستر، یعنی کلمات چاپی بود. با وجود نوآوری ها در حوزۀ تولید و توزیع، دسترسی به رسانه ها هم چنان به سبب جغرافیا، طبقۀ اجتماعی و توانایی اقتصادیِ مردم محدود می شد.

بنابراین، برای درک اهمیت یک رسانه، باید فراتر از ابزارها به زمینه ها، عملکردها و مخاطبانِ آن توجه کنیم. رسانه به طور کلی، هم در تولید و هم در مصرف، عملکردی اجتماعی دارد؛ به همین دلیل باید آگاه باشیم در کجا، به دست چه کسی و با چه نتایجی استفاده می شود.

ص: 80

در قرن هجدهم و نوزدهم فرهنگ دریافت،(1) در حوزۀ چاپ، ظهور و توسعه یافت. یورگن هابرماس این امر را با ارجاع به حوزۀ سیاست و فرهنگ نخبگان توصیف کرد.(2) دیوید نورد و داگ آندِروود نیز در حوزه های نزدیک تر به موضوعِ ما - چاپ و روزنامه نگاری دینی - چنین کردها ند.(3) هم چنین، در آن زمان شاهد ظهور استقبال مردمی پرشوری هستیم که به شکل جامع تر در اواخر این قرن، لاورنس مور و دیگران آن را توصیف کردند.(4) گزارش کلاسیک توکویل در همین دوره، فرهنگ دینی ملموس و نیرومندی در ملت نوپای آمریکا یافت که از جنبه های گوناگون، مبنای روابط اجتماعی، سیاسی و مذهبی بود.(5)

بنابراین، تفکر دربارۀ چگونگی تعامل رسانة دین و دیگر رسانه هایِ جامعه و فرهنگ و نوع رابطۀ آن دو، منطقی بوده است. با این حال، از ابتدا تفاوتهایی میان این دو به چشم می خورد.(6)

در هر حال ویژگی قرن نوزدهم، تحولات عظیم تکنولوژیک بود و همین تحولات، زمینه را برای تکاملِ ارتباطات جمعی مدرن فراهم کرد.

ص: 81


1- دریافت(reception) اصطلاحی است در مطالعات فرهنگی و رسانه ای که به فرآیندها، روش ها و موقعیت هایی می گویند که در آن افراد، رسانه ها را مصرف و از آنها استفاده می کنند.
2- Habermas (1989). دربارۀ اثر هابرماس بحث داغی وجود داشته است، به ویژه دربارۀ این پرسش که چه کسی در جامعۀ مدنی تو در تو که از چنین دریافتی برخاسته، شریک بوده یا هست. مقایسه کنید با Fraser (1993).
3- Nord (2004), Underwood (2002).
4- Moore (1995). هم چنین نک: McDannell (1998) و Morgan (1998).
5- De Tocqueville (2000). هم چنین Bellah (1986).
6- این تفاوت هم چنان در اموری چون فهرست های جداگانۀ فروش کتاب ها که توسط صنعت چاپ و نشر نگهداری می شود، دیده می شود. هر چند کتاب های مذهبی جزو پرفروش ترین ها بوده اند، در فهرست پرفروش های نیویورک تایمز دیده نمی شوند، بلکه در یک فهرست جداگانۀ مذهبی ظاهر می شوند.

در این دوران، تکنولوژی های گوناگونی اهمیت داشتند. دانش عکاسی، در اواخر قرن هجدهم در اروپا توسعه یافت و تا نیمة قرن نوزدهم توزیع محدودی داشت. عکاسی، مانند بسیاری از رسانه های پس از آن، به دلیل همراه شدن با رویدادهای خاصی، توجه عموم را به خود جلب کرد که جنگ های داخلی آمریکا، نقطۀ عطف آن بود؛ زیرا این جنگها به وسیلۀ عکاسی، به ویژه عکاسیِ ماتیو برادی، به نخستین جنگ واقعاً تصویری(1) تبدیل شد. باید توجه داشت که ارتباط میان برادی، عکس ها و جنگ، دارای جهات مختلفی است. عکاسی، امکان تجربۀ جنگ به شیوه ای بی سابقه را فراهم ساخت و با جلب توجه عموم، تصاویر آن را در ذهن مردم ثبت کرد. بنابراین، تحول برخاسته از تکنولوژی، از جهت شرایط تاریخی، رویۀ اجتماعیِ مصرف و ترکیب این ابعاد، اهمیت داشت.

همچنین در قرن نوزدهم، پس از رام شدن اسب -[پایان جنگ و آشوب ها]- نخستین پیشرفت اساسی در سرعت ارتباطات، اختراع تلگراف - نخستین رسانۀ الکتریکی - بود. پیش از تلگراف، سریع ترین وسایل ارتباطی، کبوتر نامه بر و تلگراف ساحلی(2) بودند. تلگراف ساحلی با وجود سرعت زیاد، در مسافتهای طولانی سرعت چندانی نداشت. کبوترِ نامه بر، مسافت زیادی را به خوبی می پیمود؛ ولی قادر به حمل حجم انبوهی از اطلاعات نبود. تلگراف نیز همان زیرساخت نظام مند را داشت که نظام پُستی روم را به چنین عنصر مهمی در آن امپراتوری تبدیل کرده بود. ارتباط سریع، با توسعۀ نظام های جاده ای و پُستی، مطمئن و -

ص: 82


1- visual
2- Semaphore

مهمتر اینکه - عمومی شد. تلگراف، پیشرفت های شگرفی در سرعت و حجم این نظام ها ایجاد کرد و درک اجتماعات، ملّت ها و در واقع جهان از خود را برای همیشه تغییر داد.

سایروس فیلد، با شاهکاری مهندسی که یکی از بزرگ ترین موفقیت های تکنولوژیک دوران مدرن به شمار میرود، توانست در سال 1866 یک کابلِ تلگراف، در عرض اقیانوس اطلس قرار دهد. این عمل، در جهان بینی نخبگانی که به این وسیله دسترسی داشتند، تغییر مفهومیِ بزرگی ایجاد کرد؛ برای نمونه جدیدترین خبری که پیشتر، از آن سوی اقیانوس به روزنامه های آنان می رسید، مربوط به ده تا چهارده روز پیش بود؛ ولی اکنون آخرین خبر، مربوط به ساعات اخیر است. بنابراین دیگر محدودیت در انتقال اخبار خام نیست، بلکه در تألیف، ویرایش و توزیع آن است. این تفاوتِ زمانی، با رسیدن نخستین کابل به استرالیا در دهۀ 1870 عمیق تر شد. باز هم یک شبه، فاصلۀ زمانی اخبار لندن از بیش از یک ماه به چند ساعت کاهش یافت.

سومین تکنولوژی مهم قرن نوزدهم، تلفن بود. شاید بیشتر ما تلفن را مهمترین تکنولوژی بدانیم؛ زیرا جزیی ضروری از زندگی ماست. تلفن از جهت سرعت، در مقایسه با تلگراف، پیشرفت چندانی نداشت؛ ولی به دلیل سهولت و سادگیِ استفاده از آن در زندگی روزمره و تجارت و هم چنین به دلیل شباهت بیشترش به انسان - انتقال مستقیم صدای انسان از آن سوی خط - کاربرد گستردهای یافت. تلفن، آشکارا خانگیترین تکنولوژی بود که به سرعت وارد زندگی روزمره شد و تحولی

ص: 83

اساسی در مجموعه ای از روابط اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرد،(1) در نتیجه الگوی حوزه هایی چون دوستی دختر و پسر، وظایف والدین و ارائۀ انواع خدمات تجاری و اجتماعی را برای همیشه تغییر داد.

آخرین تحول مهم ارتباطی - تکنولوژیک قرن هجدهم، ماشین چاپِ پرسرعت بود. نخست در لندن، در دهۀ 1860 نظریه های جدید تولید انبوه که از صنعت نساجی سرچشمه گرفته بودند، با چاپ ادغام شد و کشف نیروی بخار و سپس برق، امکان چاپ در حجم بسیار بالا را افزایش داد. روزنامه هایی چون Illustrated London News، تأثیر این تحول تکنولوژیک بر نشر را از طریق ارائۀ اَشکال جدیدِ محتوا و توزیع نشان دادند. به این ترتیب، رسانه یک باره توانست به رسانهای توده ای تبدیل شود و پرشمارتر از گذشته در دسترس خوانندگان بسیاری قرار گیرد. دورةِ مطبوعات توده ای، سه ویژگی داشت که نشانۀ ارتباطات جمعی مدرن است. نخست اینکه تولیدِ انبوه، امکان فروش روزنامه، جزوه و کتاب را به قیمت بسیار نازلتر از گذشته فراهم کرد. این امر، تحولی بزرگ در ماهیت خوانندگان به وجود آورد؛ در حالی که پیش تر طبقات متوسط و بالا، بیشتر روزنامه میخواندند، اکنون روزنامه در دسترس توده ها نیز قرار داشت، در نتیجه دوره ای شکل گرفت که برخی آن را دورة دموکراتیک تر در توزیع اخبار می خوانند.(2)

ویژگی دوم اینکه، دگرگونی وسیعی در محتوای اخبار پدید آمد و همه چیز از نوع مطالب نشریه گرفته تا سطح خوانشِ خوانندگان را

ص: 84


1- Fischer (1994)
2- برای خواندن بحثی ترکیبی و جدید نک:Schudson and Tifft (2005).

تغییر داد. سوم اینکه، توده ای شدن رسانه ها، شیوۀ بهره برداری و تأمین مالی آنها را نیز برای همیشه تغییر داد. پیشتر، روزنامه ها با بهای تک فروشی تأمین می شدند، ولی با تکامل مطبوعات توده ای، آگهی های بازرگانی منبع مهم درآمد آنها شد و اکنون نیز منبع اصلی درآمد رسانهها به شمار میرود. هر یک از ویژگی های دورۀ رسانه های توده ای که کم و بیش با آغاز قرن بیستم ظهور یافت؛ مانند توده ای شدن مخاطب، عامه پسندشدنِ(1) محتوا و اهمیت یافتن آگهی های بازرگانی به عنوان منبع درآمد، از همان زمان به جنبه ای مهم و بحث برانگیز تبدیل شدند؛ به گونهای که هر سه در بحث ما دربارۀ روابط میان دین و رسانه اهمیت دارند.

با پیشرفت رسانه های رادیو - تلویزیونی، تصویری و دیجیتالی در قرن بیستم، هنوز نظریۀ مخاطبِ توده ای به نوعی مطرح است؛ ولی این رسانه ها به گونهای کاملاً ملموس و سازمان یافته به جزءِ پیوسته و مؤثر بر محیط بزرگ ترِ فرهنگی تبدیل شده اند(2) و ظرفیت آنها برای چالش، بازسازی یا جایگزینی نهادها و اعمالی که زمانی، خاصّ دین بودند، در همین واقعیت ریشه دارد.

فرهنگِ سلیقه ای(3) که در رسانه های گوناگون ظهور یافته نیز موضوع بحث های فراوان است. رسانة به اصطلاح عامه پسند تلویزیون و هم چنین

ص: 85


1- popularization
2- 12.Thompson, John B. (1995) The Media and Modernity, Stanford: Stanford University Press, (especially Part 1)
3- taste culture

فیلم و موسیقی عامه پسند، به بحث های مهمِ مربوط به هنجارهای فرهنگی و روابط اجتماعی وارد شده اند و - از نظر برخی - اکنون نشان دهندۀ تعریف فرهنگ و ارزش های فرهنگی هستند که باید در هر پروژه مربوط به ارزش های هنجاری، مورد توجه و پرسش قرار گیرند، همان طور که دین نیز به ارزش های هنجاری، مربوط است.(1)

نقش آگهی های بازرگانی در رسانه نیز، پر اهمیت است. مهمتر از هر چیز، آگهی های بازرگانی به رسانه های نوظهور قرن بیستم استقلالی داد که رسانه های چاپیِ گذشته از آن بی بهره بودند. رسانه های مسلط قرن نوزدهم، مدیون سازمان های دیگری بودند؛ در انگلستان و آمریکا رسانه مدیون حکومت ها، احزاب سیاسی، نهادها و سازمان های اجتماعی از جمله سازمان های دینی بود؛ ولی اکنون با استفاده از آگهی های بازرگانی توانسته از این وابستگی ها رهایی یابد، هر چند بیشک آگهی ها با خود تعهدها و انتظارهای مشخصی نیز به دنبال می آورند.(2) شاید یکی از مهمترین نتیجههای آگهی ها برای رسانه های جمعی -که برای بحث

ص: 86


1- برای مطالعۀ بحث های جامع تر دربارۀ این مطالب در پروتستانتیسم آمریکایی نک: Promey (1996) و Rosenthal (2001). (Bennett (1993 دو جریان فکری برجسته را نمایندگی می کند (این اثر قرائتی اخلاق گرایانه از فرهنگ معاصر، از جمله رسانه هاست) و Robert Putnam (1996) عقیده دارد محتوا و موقعیت فرهنگی بیشتر برنامه های تلویزیونی برای مشارکت اجتماعی و مدنی مضر است. توضیح اینکه، همچنین رویکرد اصطلاح Leavisite به فرهنگ، که مطالعات فرهنگی معاصر خود را در برابر آن قرار می دهد، این رسانه های عامه پسند و فرهنگ عامه پسند را چیزی می داند که فرهنگ سطح بالا یا فخیم باید بر آن چیره شود.
2- البته آگهی دهندگان، مستقیماً و بیشرمانه در تولید برنامه های رادیو - تلویزیونی اولیه وارد شدند و این موقعیت تنها با رسوایی مسابقات تلویزیونی دهۀ 1950 پایان یافت (برای مطالعه بیشتر نک: Barnouw 1990). دیگران به شکل قانع کننده ای می گویند جهتگیری تجاری رسانه های آمریکا این رسانه ها را از اِعمال نفوذ آزاد نساخته، بلکه آنها را در ساختارهای نفوذ اقتصادی مسلط ادغام کرده است.نک: McChesney (1995) و Alterman (2003).

فعلی ما نیز اهمیت دارد- این واقعیت است که تمام ابعاد رسانه ها در طول قرن بیستم به گونهای فزاینده کالایی شد و مرز میان کالاهای غیررسانه ای و تصاویر، برنامه ها، نشانه ها، محتوا و خدمات رسانه ای روزبه روز بیشتر محو شد؛ برای نمونه، در رادیو - تلویزیونِ آمریکا، سنّت خدمت عمومی(1) و دیگر تعهدهای رادیو - تلویزیون، تا پایان قرن بیستم به [سنّت و در واقع ابزارِ] توجّه به بازارها و نیروهای بازار تبدیل شد.(2)

تبلیغ ضمنیِ(3) کالاها در برنامه های تلویزیونیِ کودکان، نمایش و تبلیغ فزایندۀ کالاها در فیلم و تلویزیون و تبلیغ ضمنی فیلم ها و موسیقی عامه پسند، همه نمونه هایی از محو مرزهای سنتی هستند.(4) رسانهها در برنامههای کلان اقتصادیِ خلق، بازاریابی و مصرف کالاهای فرهنگی، ادغام شده و از جهتهای گوناگونی مبنای آن هستند.

آغاز قرن بیستم شاهد نوجوانی - و برخی زیاده روی های -(5) رسانه های جمعی نوظهور بود. همراه با رسانه ها، مجموعه ای از نظریهها و ادراکات اجتماعی دربارۀ قدرت، تأثیر و اهمیت آنها ظهور یافت. با گذشت زمان، رسانه ها اهمیت جدیدی می یافتند و بر اساس

ص: 87


1- public service
2- یک چنین تمایلی در بنگاه های خبری بریتانیایی و سامانۀ خدمات عمومی هم موجود بود. نک: McChesney (1995)
3- cross-promotion
4- برای توصیف پدیدۀ بازاریابی جوان گرایانه نک به: Goodman, Barak, Dretzin, PBS Frontline Video "The Merchants of Cool" WGBH, 2001
5- تاریخ عوامانه و گفتمان عامّه، نقش ویلیام رندورف هرست و روزنامه های وی در جنگ اسپانیا- آمریکا را به رسمیت می شناسد.نک:Sloan et al. (1989). همچنین نک:Schudson and Tifft (2005) صص 4-20.

تکنولوژی ها و تحولات تکنولوژیک، به گونه ای روزافزون تعریف می شدند. تلفن، تصاویر متحرک، ضبط صوت، رادیو، رمان های بازاری(1) و بعدها تلویزیون - خودِ ابزارها - بیانگر تمام تحولات اجتماعی و فرهنگی به شمار می آمدند که با توسعة آنها شکل می گرفت. بنابراین، عجیب نیست که تمرکز گفتمانِ عامّه - و بعدها علمی - نخست بر خودِ رسانه یا رسانه ها بود. گرایش خاصی به این گفتمان وجود داشت.

در سطح گفتمان عمومیِ مردم، رسانه بر اساس قدرت یا نفوذ فرضی آن شناخته می شد. در زمان فاجعۀ تایتانیک در سال 1917 رادیو، توجه وسیع عموم را به خود جلب کرد. رادیو برای نخستین بار در یک حادثۀ مهم، خبررسانی به عموم را به عهده داشت.

همچنین، در 1937با پخش برنامۀ جنگ دنیاها(2) تخیل عموم به کار گرفته شد. مردم تصور میکردند رادیو با قدرت هدایت و فریبی که دارد، اضطراب و نگرانی وسیعی ایجاد کرده است.

تکامل نظریه و تحقیقات رسانه ای

تکامل نظریه و تحقیقات رسانه ای

بررسی علمی و جدی ترِ رسانه های نوظهور در چندین شکل متفاوت - هر چند مرتبط - صورت گرفت. یک مکتب فکری مهم - که در

ص: 88


1- Dime novel
2- War of the Worlds یک نمایش رادیویی که داستان آن حملۀ موجودات فضایی به زمین بود و ترس و اضطراب وسیعی در شنوندگان خود ایجاد کرد. مجری این برنامه اورسن ولز بود که فیلم همشهری کین وی هنوز در صدر فهرست بهترین آثار سینمایی تاریخ قرار دارد. (م.)

مکتبی ریشه داشت که امروزه در محافلِ علمی، مکتب فرانکفورت(1) خوانده می شود - بر نقش رسانه ها در توسعۀ آنچه جامعۀ توده وار خوانده شده تمرکز داشت. در پسِ این تفکر، این ایدۀ مؤثرِ نظریۀ اجتماعی قرار داشت که تکامل مدرنیته در غربِ صنعتی باید در پس زمینة حیات اجتماعی - آرمانی (و آرمانی شده ای) دیده شود که پیش از آن وجود داشت. این تفکر، به مؤثرترین شکل توسط فردیناند تونیز در اثر کلاسیک وی گمین شافت و گزل شافت بیان شده است.(2) تونیز معتقد بود که جامعه، پیش از صنعتی شدن با مجموعه ای از روابط اجتماعی تعریف می شد که ارتباط نزدیکی با محل زندگی، خانواده و جهان بینی داشت. با عقلانی شدن فزایندۀ جامعه، به دلیل صنعتی شدن، آشفتگی های اجتماعیای ایجاد شد که این شرایط آرمانی اصیل را تضعیف کرد.

نظریۀ جامعة توده وار می گوید یکی از این آشفتگی ها، تراکم جمعیت در اطراف مراکز تولید انقلاب صنعتی است. این امر به مهاجرت کارگران از مزرعه و روستا به شهر و حتی خارج از کشور انجامید. مراکز جمعیتی جدید - شهرهای صنعتی - فاقد ارتباط اجتماعی و حسّ تعلقی بودند که برای ثبات و خودآگاهی اجتماعی انسان اهمیت دارد. بنابراین، یک

ص: 89


1- چنین نامی به دلیل شکل گیری در سال های 1930 تا 1965 از یک پروژۀ تحقیقاتی مربوط به پژوهش و نظریۀ اجتماعی بر آن نهاده شد که در مؤسسۀ تحقیقات اجتماعی دانشگاه فرانکفورت آلمان مستقر بود. شخصیت های اصلی این مکتب، از جمله تئودور آدورنو با رشد نازیسم گریختند و همراه دانشجویان شان، نظریۀ اجتماعی مربوط به رسانه ها را ادامه دادند.
2- Tonnies (1957) in Gemein Schaft und Gesellschaft

جامعۀ توده وار، جایگزین جوامع مستقر گوناگونی شد که این نیروی کار، از سوی آنها آمده بودند. در این جامعۀ توده وار، تأثیر عواملِ تفاوت مانند زبان، فرهنگ، دین و غیره که به شکل سنتی اساس هویت و جهان بینی افراد بود، به تدریج کمتر می شد. گمان می رفت رسانه ها در اینجا وارد می شوند و روابط گمشده را با روابط جدیدی جایگزین می کنند که افراد را به محل جدید خود میرسانند. نظریۀ جامعۀ توده وار، در واقع نگران پیامدهای این موقعیت بود و می گفت رسانه ها، قادر به اجرای درست چنین کارکردهایی نیستند و توان ایجاد سلطه ای ایدئولوژیک را ندارند.(1)

دومین جهت گیری پژوهشی نیز، در نیمۀ قرن بیستم بر خود رسانه ها تمرکز داشت، ولی به دنبال مطالعة تأثیرات فرضی آنها در بعدی فردی تر و روان شناختی تر بود. امروزه، این جهت گیری در تحقیقات رسانه ای آمریکا، پارادایمِ مسلط خوانده می شود. تصور می شد رسانه های گوناگون در بهترین حالت، بر اساس تأثیرات مورد نظر خود بر مخاطبان، مطالعه و درک می شوند؛ برای نمونه، روزنامه به دنبال اطلاع رسانی است؛ بنابراین، تحقیق و پژوهش باید بررسی کند که آیا در انجام این کار موفق بوده است یا خیر. پیامدهای ناخواسته و منفی مواجهه با رسانه ها نیز مطالعه شد. برجسته ترین نمونۀ آن، پروژۀ تحقیقاتیِ گسترده ای است که چندین دهه بر مسئلة تأثیرات خشونت

ص: 90


1- Horkheimer and Adorno (1972), صص 120-67؛ Adorno (1991). برای خواندن تحلیلی- انتقادی نک: Kellner (1989)، فصل های 5 و 6.

رسانه بر بینندگان، به ویژه کودکان پرداخته است.(1) در سنّت تأثیرات، موضوعهای دیگری نیز از جمله آثار روانشناختی فردی،(2) مشارکت سیاسی و مدنی،(3) جامعه پذیری نوجوانان،(4) نقش ها و هویت های قومی و جنسیتی بررسی شده است.(5) نکته ای که برای ما اهمیت دارد این است که در بیشتر این کارها تأثیرات فرضی یک رسانۀ خاص، بدیهی انگاشته می شود. تمرکز، بیشتر بر ابزارها، پیام های آن و بررسی پیامدهایی در مخاطبان است که با تأثیرات مورد نظر آن ابزارها و پیام ها هماهنگ است. سنت تأثیرات، تا اندازه ای به دلیل دامنۀ وسیع و عمر طولانیِ آن، سنت مسلط خوانده می شود. مطالعات علمی مهم دربارۀ تأثیرات تصاویر متحرک بر مخاطبان جوان، در دهۀ 1920 منتشر شد.(6) از آن زمان تا کنون، هر تحول جدید در تکنولوژی رسانه، پرسش ها و نگرانی هایی مخصوص به خود را ایجاد میکند که در نتیجه، تقاضا برای تحقیق دربارۀ آثار آن ایجاد کرده است.(7)

ص: 91


1- گزارش های بسیاری دربارۀ این تحقیق در دسترس است؛ از جمله Liebert and Sprafkin (1988) و برای خواندن یک ارزیابی انتقادی نک: McGuire (1986).
2- برای نمونه و برای مرور ادبیات جامع نک: Kubey and Csikszentmihalyi (1990). همچنین نک: Gunter and McAleer (1997), Bryant and Zillmann (1994) و Huesmann and Malamuth (1986).
3- Jamison (2002), Jamison (2000) و McDevitt and Chaffee (2000)
4- Arnett (1992), Arnett (1991)
5- مقایسه کنید با تألیف Andersen and Collins (2004). همچنین نک: Morgan (1987).
6- Charters (1933)
7- نمی گویم این رسانه ها بی تأثیرند یا تحقیقات گذشته در این باره معتبر نیستند. در حقیقت شواهد قانع کننده ای از تأثیرات مستقیم رسانه های مختلف بر مخاطبان گوناگون در موقعیت های متفاوت وجود دارد. در نتیجۀ بسیاری از این مطالعات، اطلاعات اندکی دربارۀ رسانه های دیگر، مخاطبان دیگر یا موقعیت های دیگر داریم. افزون بر این، چنان که در فصل 1 گفتم و بعد هم با جزییات بیشتر بحث خواهم کرد، برخی پرسش ها را نمی توان به سادگی در قالب تأثیرات فرضی آنها بررسی کرد.

یکی از دلایل دیگرِ نفوذ وسیع سنتِ تأثیرات منطق قانع کنندۀ آن است. بسیار منطقی خواهد بود که تصور کنیم رسانه ها، تأثیرات ابزاری دارند. خود رسانه ها نیز چنین ادعایی دارند. فرض بر این است که آگهی های بازرگانی، قدرت فروختن اجناس؛ روزنامه ها، قدرت اطلاع رسانی؛ برنامه های سرگرم کنندۀ تلویزیون، توانایی گریز دادن ما از واقعیتها و فیلم های مستند، قدرت بردن ما به مکان های جدید را دارند. همچنین، گرایشی به این تفکر (هم چون نظریه پردازان جامعۀ توده وار) وجود دارد که این رسانه ها، به گونهای با اجتماع و زندگی خانوادگی سالم و به هنجار غریبه و تا حدی بیگانه هستند. در تفاوتی که هابرماس میان جهان زیست و جهان سیستم(1) قائل می شود، رسانه ها ویژگی های دومی را دارند، هر چند نمادها و ارزش های اولی را به یاد می آورند. همان طور که در فصل های بعد خواهیم دید، بیرون دانستن رسانه ها از زندگی سالم و معنادار، همواره در لفافه دیده می شود.(2) بنابراین، توجه فراوان به تأثیرات رسانه ها طبیعی است.

در هر دو گفتمان علمی و عامه، همواره رسانه ها به نوعی جدید شمرده می شوند. این امر، یکی از نتایج ظهور آنها در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به عنوان جزیی از فرآیند صنعتی شدن و سیر مدرنیته

ص: 92


1- Habermas (1985). از نظر هابرماس جهان زیست، حوزۀ پرمعنا، طبیعی و ارگانیکِ تجربۀ اصیل است؛ محلی که در آن به دنیا می آییم، رشد می کنیم، فرزندان خود را پرورش می دهیم و در جست وجوهای فردی خود به دنبال معنا و ارزش هستیم. جهان، سیستمِ تجربۀ ما از عقلانی شدن، تکراری شدن و بوروکراتیک شدن زندگی مدرن است.
2- برای مطالعۀ بیشتر نک: Hoover et al. (2004).

است. به این دلیل می توانیم حدودِ زمانیِ روشنی ترسیم کنیم که رسانه ها را (در بیشتر کشورهای صنعتی غرب) با تحولات اجتماعی بزرگ صنعتی شدن پیوند میدهد و در حافظۀ فرهنگی، در طبقه بندی مشخصی قرار می گیرند. در نتیجه، به طور طبیعی به تأثیرات آنها توجه می شود.

مارشال مک لوهان و دیگران که دربارۀ عصر رسانه ها، بزرگ نظریه(1) را مطرح کرده اند، نمایندۀ تلاشی متفاوت برای توضیح تکامل رسانه ها در مدرنیته هستند. آنها نیز مشابه سنت تأثیرات، این ابزارها را جدید و دارای جایگاهی مشخص در مسیر طولانی مدرنیته می دانند و می کوشند رموز اهمیت آنها برای افراد و جوامع را کشف کنند. هم چون سنت تأثیرات، این فرض وجود دارد که چیزی در نفس این رسانه هاست که ریشۀ اهمیت آنها به شمار می رود.(2) از همان اوایل، شکل گیری نظریۀ رسانه و ارتباط جمعی، فقط بر اساس تکنولوژی ها و ترتیبات تکنولوژیکِ آن، قانع کننده نبود. سنّت تأثیرات به زودی با مجموعه ای از سنّت های تأثیرات محدود(3) همراه شد که مسائل را به شکلی متنوع تر می دید.

یک نقطة چرخش مهم، مطالعة انتخاب مردم در دهۀ 1950 بود که پل لازارسفلد و الیهو کتز آن را انجام دادند.(4) مطالعۀ رفتار رأی دهندگان، به جای بیان نقش عمدۀ رسانه ها و تأثیرِ آن در

ص: 93


1- grand theory
2- Thompson (1995)، Pages: 7-8
3- limited effects
4- Katz and Lazersfeld (1955)

نگرش های سیاسی، تأثیر محدود آنها را اثبات کرد. یک تغییر مفهومی و کلیدی از این فرض که رسانه ها نقش مستقل و تعیین کننده دارند، به این دیدگاه صورت گرفت که رسانه ها باید چون عنصری در مجموعۀ کلان تر پویایی اجتماعی، که بیانگر رفتار رأی دهندگان است، دیده شوند. کتز در چرخشی کلیدی پیشنهاد کرد تصمیم گیری رأی دادن باید در کسانی دیگر، یعنی رهبران افکار(1) دیده شود که این رهبران افکار، رسانه ها را منبع اطلاعاتِ خود قرار میدهند. در نتیجه، این تفکر به وجود آمد که تأثیرات رسانه ها، دست کم تا حدی که در این حوزه قابل تشخیص است، الگویی چندمرحله ای دارد که از طریق شبکه های اجتماعی جریان می یابد نه مستقیماً از رسانه به فرد. مجموعه ای از دیدگاه های نظری در دهه های بعد شکل گرفت؛ از جمله آثاری که بر نوع استفاده مردم از رسانه ها و رضایت حاصل از آن تمرکز داشت.

در اینجا نیز تغییر دیدگاه اهمیت دارد. بسیاری از این تحولات جدید نظری، دیدگاهی متفاوت دربارۀ موقعیت اجتماعی رسانه، پیام و دریافت داشتند. از این رو بیشتر، این تفکر رواج یافت که مخاطبان، افراد یا اجتماعات با رسانه های مورد استفاده خود چه می کنند، به جای اینکه بررسی کنیم رسانه ها با آن مخاطبان، افراد و جوامع چه می کنند. این دیدگاه، همچنان نوعی شیء انگاری(2) رسانه و مخاطب یا گیرنده به شمار می آمد، [چرا که] این دو عامل، مستقل از یکدیگر بودند. در حالی که منابع و پتانسیل ها تأثیر مشخصی برای رسانه تصور می کردند و

ص: 94


1- opinion leader
2- objectification

نیازها و خواسته ها - یا کارکردهای مربوط به آن منابع یا تأثیرات - در عملکرد گیرندگان دیده می شد، باز هم رسانه تعیین کننده بود؛ دست کم تا این اندازه که هر رسانه در ظاهر هدف های ویژه ای را دنبال می کند.

تحقیقات دربارۀ دین و رسانه

تحقیقات دربارۀ دین و رسانه

بیشتر مطالعات و تحقیقات دربارۀ دین و رسانه، مسیرهای قابل پیش بینی را درون پارادایم رسانه پیمودهاند؛ برای نمونه، بررسی رسانه های گوناگون، بر اساس توانایی آنها در انتقال پیام های مذهبی به خوانندگان. تعدادی پژوهشِ تأثیرمحور، دربارۀ مسائلی چون تأثیر تماشای تلویزیون دینی بر کلیسا رفتن و کمک به کلیسا انجام شده و پژوهش های نوع بازاریابی نیز، دربارۀ پیام های دینی گوناگون و محتوای مذهبی در رسانه های مشخصاً دینی انجام شده است؛(1) ولی چنین تحقیقاتی در بررسی مسائل دینی، رضایت بخش نبود. به دلیل این امر ضمنی - نظریۀ روان شناسی یا جامعه شناسی دین - در واقع دین می تواند ساختۀ چیزی چون رسانه ها باشد.(2)

با این حال، از ابتدا در برخی آثار دینی و رسانه ها آمده بود که رابطة میان رسانه و مخاطب را می توان به گونه ای دیگر دید. مورخی به نام جوئل کارپنتر در مطالعۀ رادیوهای بنیادگرا در دهۀ 1920 شواهدی

ص: 95


1- Blumer (1975)؛ نک: McQuail (1970).
2- برای نمونه این امر در بحث های میان کلیساهای تشکیلات مستقر پروتستان و جنبش انجیلی نوظهوری که به چنین پیام های با تأثیر مستقیم بسیار بیشتر علاقه مند به نظر می رسید، آشکار بود. برای مطالعۀ شرحی از این دیدگاه ها نک: Ellens (1974). برای خواندن دفاعی از رویکرد انجیلی نک: Armstrong (1979).

یافت که نشان میداد بعضی از این رادیوها، هدفی غیر از تأثیر مستقیم بر رستگاری گناهکاران از طریق امواج در نظر داشته اند. او از مبلِّغ رادیوی بنیادگرا نقل می کند که مهمترین تأثیر پخش رادیویی، ارائه یا تبلیغ پیام مسیح(ع) برای مؤمنان و کافران نیست؛ بلکه کمک به غلبۀ فرهنگی بنیادگرایی و بعدها مسیحیت انجیلی (اونجلیسم)(1) است. به گفتۀ وی، رادیو آنها را در پنجرۀ نمایشی تبلیغات مدرن قرار می دهد.(2) بنابراین، این خودآگاهی وجود داشت که رسانه ها می توانند به شیوه ای فراتر از انتقال مستقیم پیام عمل کنند. همچنین، برنامه ای فرهنگی - نمادین وجود داشت که در دوران محاکمۀ اسکوپ ها(3) و به حاشیه رانده شدن اساسی جنبش اجتماعی بنیادگرایی در آمریکا، معتقد بود رادیو می تواند برخی زمینه های گمشدۀ جنبش را از طریق وارد کردن آن به حوزه ای فرهنگی با اهمیت روزافزون - حوزة رسانه های جمعی، تفریح و سرگرمی و بازاریابی مدرن - بازیابد.

مطالعۀ مهم پارکر، باری و اسمایت در 1954 دربارة رادیو- تلویزیون دینی(4) نیز، شواهدی فراتر از تأثیرات در بر داشت. پارکر و همکارانش افزون بر اینکه به شیوۀ تأثیرمحورِ بررسیِ موفقیتِ رادیو - تلویزیون های دینیِ مختلف علاقه مند بودند، به شیوه های متعددِ بررسی معنا و اهمیتِ رادیو- تلویزیون های خاص در زمینه های اجتماعی، طبقاتی و فرقه ای نیز توجه کردند. رسانه ها تا جایی اهمیت داشتند که با چنین اموری مرتبط

ص: 96


1- Evangelism
2- نقل شده در: carpenter (1985)، ص 15؛ هم چنین بنگرید به: Dorgan (1993).
3- Scopes
4- Parker et al. (1955)

بودند. برای نمونه، موضوع مهم در زمان پژوهش پارکر و دیگران، ظهور اسقف فالتون شین، شخصیت مهم تلویزیون ملی بود. برجسته شدن شین که پیرو کلیسای کاتولیک رُم بود، از دو جهت مهم شمرده میشد. مسئلۀ نسبتاً ساده، قدرت و تأثیرِ پیام او بود. جالب تر و مهمتر از آن، معنای حضور وی برای آیین کاتولیک آمریکا، یعنی انتقال آن از حاشیه به مرکزیت فرهنگی بود.

همان طور که پارکر، باری و اسمایت گفته اند، روشن بود که فهم شیوه های گوناگونِ استفاده و تفسیر چنین رادیو- تلویزیون هایی، مهمتر از بدیهی انگاشتنِ تأثیر واحد آنها بر عقاید یا رفتارهای مخاطبان است.(1) پس از ظهور تله ونجلیسم (تلویزیون انجیلی) در دهۀ 1970، دیدگاه های مشابهی در موج بزرگ تحقیقاتی ظاهر شد. این پدیده در اولین مقالۀ علمی در یک ژورنال مهم مطالعات رسانه ای منتشر شد. کویینتین شولتز بررسی کرد که این کشیشان باید بر اساس اسطورة قدرتِ رسانه ها که در پس آنها قرار دارد، درک شوند، نه اینکه فقط در ارتباط با تأثیرات فرضی یا ادعایی آنها بر مخاطبان پذیرفته شوند.(2) در اولین کتاب علمی که در این باره منتشر شد، پیتر هورسفیلد، این رادیو - تلویزیون های جدید دینی را در بافت تاریخی و فرقه ای تحلیل کرد و نشان داد که تنها راه ارزیابیِ اهمیتِ آنها، در تعامل میان ادعاها و نمادهای آنها و فرهنگ دینیِ کلّیِ آن زمان بوده است.(3) دربارۀ

ص: 97


1- Parker et al. (1955)
2- Schultze (1987)
3- Horsfield (1984)

تله ونجلیسم(1) درمی یابیم که اهمیت این کشیشان، فراتر از هر دلیل معتبری، بر دسترسی آنها به تعداد یا نوع مخاطب مورد ادعایشان مبتنی است. در حقیقت، چگونگی کمک رادیو- تلویزیون ها به بینندگان در درک، تبیین و جهان بینیِ دینیِ ایشان در موقعیت هایی که اغلب احساس بیگانگی داشتند، اهمیت داشت.

در اثری که از جهات مختلف فصل الخطاب علمی دربارۀ تله ونجلیسم بود، جانیس پِک پیشنهاد کرد این برنامه ها، بحث هایی پیچیده دربارۀ ماهیت و اهمیت محیط های فرهنگی و جهان بینی های متضاد آنها در نظر گرفته شود. به عقیدۀ پک، موفقیت ادعایی آنها در دسترسی به تعداد زیادی از بینندگان بی ایمان بی اهمیت است.(2) این رویکردهای گوناگون در واقع سبب تغییر موضوع تحقیقات رسانه و دین، از رسانه، به مسائل دیگری چون مخاطب، بافت اجتماعی وسیع تر معناها و نمادها و نیز روابط قدرت و ایدئولوژی در مدرنیته شد و در این مسیر، محدودیت ها و رویکردهایی را نشان داد که به رسانه و تأثیر آن توجه می کنند. اولین محدودیت، نظریه ای ضمنی دربارۀ انسانِ مذهبی، این باور بود که مخاطب، لوح سفیدی(3) است که با ترکیب درست رسانه و پیام می توان روی آن معنی و مقصود نگاشت. این تفکر، هم درک متعارف ما را از دین (که دوست داریم آن را چیزی عمیق تر و پرمعنا تر ببینیم) به چالش می کشد و هم بیشترِ تحقیقات کنونی و رایج دربارۀ

ص: 98


1- Hoover (1988)
2- Peck (1993)
3- blank slate

مجموعه نمادها، ارزش ها، ساختارها، اعمال و نظریاتی که دین می نامیم به چالش می کشد.

بیشترِ آنچه در فصل اول با عنوان چرخش فرهنگ گرایانه در آثار رسانه و دین شرح دادیم، با شناخت این پیچیدگی و ظرافت، ظهور یافت. راه حل فرهنگ گرایانه، تمرکزی دوباره بر دریافت مخاطبان و بی توجهی به فرآیندها و محصولاتِ تولید است، که لزوماً به دو موضوع ضمنی تاریخ -که در این فصل ذکر شد- نمی پردازد. این موضوع ها شامل روابط اجتماعی- ساختاری میان افراد، جامعه و رسانه هاست که شیوه های احتمالی ادغام رسانه ها در حیات اجتماعی و همچنین رویه های معنایی و انگیزه های فردی و حتی روان شناختی که دریافتِ رسانه را شکل می دهند، در برمیگیرد. جایگزین های جهت گیری رسانه ای - که در بیشتر قرن بیستم حاکم بودند - منابع بالقوه ای ارائه می دهند. ایدۀ جالب ویژه ای از آمریکای لاتین، در تفکر عیسی مارتین باربرو و ایدۀ میانجیِ(1) او دیده می شود. مارتین باربرو معتقد است جایگزین قانع کننده برای نظریه های رسانه ای، این ایده است که رسانه ها به جای اینکه منابع و تأثیر مشخصی برای فرهنگ داشته باشند، میان فرد و فرهنگِ او میانجی باشند.(2) در حقیقت، مجموعه ای از میانجی گری ها سبب می شود افراد جایگاه خود را در فضا، زمان اجتماعی و فرهنگی بیابند. تصور می شود زبان، ایدئولوژی، تاریخِ مرسوم، ارزش های اجتماعی و فرهنگی، اسطوره ها و آگاهی از موقعیتها در

ص: 99


1- mediation
2- Martin-Barbero (1997)

شکل گیری فرهنگ ما و ایجاد یکپارچگی مؤثرند و ما را به مکان و زمان خود پیوند می زنند. این ایده های مشترک میانجی، تجربۀ ما از جهان مادی است و ما را به تعامل، رشد روانشناختی و اجتماعی، یادگیری و نیل به نوعی استقلال اجتماعی قادر می سازد که پایۀ انسانیت وآزادی است. کاربرد ایدۀ میانجی برای رسانه های جمعی، نقشی برای این ابزارها و فرآیندها در زندگی اجتماعی و فرهنگی و خودآگاهی قائل می شود که بیشتر، وابسته و کمتر مستقل از زندگی اجتماعی و فرهنگی است. آنها جزیی از بافت آگاهی اجتماعی هستند نه فقط تأثیری بر این آگاهی.

نوعی دیگر از پژوهش و نظریه که با رویکردهای متمرکز بر رسانه تضاد دارد نیز، در مسائل مربوط به رسانه و دین اهمیت یافته است؛ مانند جهت گیری انسان گرایانه تر در نگاه به دین و معنویت بر اساس محصولات فرهنگی که آنها را پشتیبانی و معنادار می کنند. آثاری چون پژوهش لاورنس مور دربارۀ کالاهای مذهبی قرن نوزدهم،(1) کار برجستۀ کالین مک دانل دربارۀ مسیحیت مادی،(2) مطالعات دیوید مورگان دربارۀ فرهنگ تصویری پروتستان های آمریکا در قرن نوزدهم و بیستم،(3) تاریخچۀ فرآیند هبه دادن از لی اشمیت،(4) تاریخچۀ ارتش رستگاری هم چون کالایی عمومی اثر دایان وینستِن(5) و تاریخچۀ رسانه های انجیلی

ص: 100


1- Moore (1995)
2- McDannell (1998)
3- Morgan (1998); Morgan and Promey (2001)
4- Schmidt (1995)
5- Winston (2000)

اثر هیتر هندرشات،(1) نمونه هایی هستند که نشان می دهند مسائل زیادی باید با تمرکز بر رویه های مربوط به محصولات دین آموخته شوند.(2)

از رسانه به معنا

از رسانه به معنا

در فصل گذشته گفتیم که در میان مجموعه ای از نظریه ها دربارة رسانه ها و جامعه، پرسش های مهمی وجود دارد که هنگام مواجهة افراد با رسانه ها و استفاده از آنها، واقعاً چه اتفاقی می افتد. این جایگزینیِ اساسی برای رویکردهای رسانهمحورتری ارائه می شود که در این حوزه غالب بوده اند. کانون مسئله این است که میان عمل میانجی گری و اَعمال دینی درهم وابستگی یا تعامل بنیادین وجود دارد. آنت دو وریس در درآمد مجموعۀ تألیفی خود دربارۀ دین و رسانه می گوید:

دیگر نباید تنها به معنای تاریخی و فعلی دین توجه کنیم - معنای ایمان و عقیده و متضادهای فرضی آن مانند دانش و تکنولوژی - بلکه باید بر مفهوم فرآیندهای میانجی گری و رسانه ای شدن متمرکز شویم که بدون آن و خارج از آن، هرگز دینی نمی تواند خود را آشکار سازد. بر خلاف تحلیل هایدگر، رسانه ای شدن و تکنولوژیِ همراه آن، شرایطِ امکانِ مکاشفه - و به تعبیری شرایط آشکار شدن آن- را شکل می دهد، عنصری فنی که به حوزة متعالی

ص: 101


1- Hendershot (2004)
2- مسلماً رسانه ها را می توان محصول دانست. نک: بحثِ Moores (1993) تکنولوژی های رسانه ای ،اشیایی در موقعیت فضاهای خصوصی و داخلی. تفاوتی در اینجا هست که احتمالاً تفاوتی جزیی است. اندیشیدن به محصولات دینی، هم چنین امکان اندیشیدن به رویه های دینی و معنوی را - که آن محصولات را در تجربۀ فردی ادغام می کند - نیز فراهم می کند؛ دیدگاهی که با نسبت دادن استقلال در این فرآیند به رسانه، بسیار متفاوت است.

تعلق دارد و بالعکس.(1)

نظریه های میانجی گری و محصولات و کالاها نشان می دهند وقتی افراد با تولیدات رسانه ای تعامل دارند، در فرآیندی وارد می شوند که همزمان آنها را به فرهنگ های گوناگون خود، گذشته های واقعی و تخیلی و منابعِ بینش و معنا پیوند میدهد؛ ولی باز خلأیی در دانشِ ما باقی می ماند. همچنان دوست داریم بدانیم میانجی گری چگونه در موقعیت های گوناگون زندگیِ روزمره احساس، درک و استفاده می شود. در واقع می خواهیم بدانیم رسانه ها در این موقعیت ها، چه معانی اجتماعی ای دارند.

تمرکز بر معنا، هم متضاد و هم مکملِ بالقوة دیگر رویکردهاست. به وسیلۀ آن درمی یابیم رسانه ها و پیام های گوناگونی که در حوزۀ خصوصی در دسترس افراد است، چگونه در دیگر حوزه های زندگی اجتماعی و فرهنگی دریافت، درک و بالقوه استفاده می شوند. با این حال، مهمتر این است که تمرکز بر معنا، به اصل ارتباط رسانه با فرهنگ مربوط است. یکی از مسئولیت های نظریة فرهنگ گرایانه، درک شیوه های تولید و بازتولید معانی فرهنگی از طریق ابزارها و موقعیت های فرهنگ است. البته بخش مهمی از آن فرآیند بزرگ تر این است که چه معناهایی از طریق منابع میانجی ساخته می شوند. با این حال مسئلۀ بنیادین این است که بررسی فرآیندهای معناسازی باید امکان تفسیر آن

ص: 102


1- 1.Hent De Vries (2001)، ص 28 . هر چند با DeVries (و دیگر نویسندگان آن کتاب) موافقم که مسائل گیرایی یا رموزی که به طور سنتی با دین همراهند و التزامات تکنولوژی در این زمینه، مهم هستند؛ ولی شاید اساساً آن ها به آن چه در زمان برخورد یا تعامل افراد با مواد رسانه ای رخ می دهد، نپردازند. این موضوع را با جزییات بیشتری در فصل آخر مطرح خواهم کرد.

را با توجه به نقش ویژه ای که فرهنگ رسانه ای دارد، فراهم کند.

با توجه به دغدغه های ویژه ای که دربارۀ رسانه و دین داریم، تمرکز بر معناسازی، مزایای دیگری نیز دارد. تصور می شود بیشتر مسائلِ دین، معنویت، ایمان، ماوراء و معنایی عمیق تر، پراکنده و متنوع هستند. دین و معنویت اجزای بسیار ذهنی، پیچیده و آرمانیِ زندگی شمرده می شوند. آنچه از تحقیقات دینی دربارۀ دینِ عصر حاضر می دانیم نیز می گوید که در مدرنیتۀ متأخر بسیاری از ابعاد رسمی، استنباطی و ساختاری روشنی که به شکلِ سنتی تعیین کنندة دین، تفاوت دینی و معنای دینی بوده اند، در حال تغییر و تکامل هستند. بنابراین، سنجش آنچه ذاتاً دینی، معنوی، ماورایی یا معنای عمیق دارد، با گذشت زمان دشوارتر شده است. شاخص های گذشته دیگر قابل استفاده نیستند. در واقع همان طور که در ادامه شرح خواهم داد، اکنون بیشتر تعاریف این امور، خود در قالب فرآیندهای ذهنیِ جست وجوگری فرهنگی و درونی قرار دارند. بدان معنا که، تحلیل و تفسیر مذهب معاصر، بیشتر به تبیین اعمال افراد و تعریف خودشان از معنای فرهنگی این اعمال بستگی دارد.

با توجه به ماهیت مطالعۀ ما - که موضوعات مربوط به دین است - باید توجه داشت که همۀ معناها یکی و معنای دینی نیستند. برآیند بحث اینکه یکی از اصول تحقیقات فرهنگ گرایانه این است که معناها با فرهنگ ها در ارتباطند. هم چنین معنا، مقولۀ گسترده ای است که دربردارندۀ مجموعه ای از زمینه ها از جمله دین است. به عبارتی، معنای دینی را زیرمجموعه ای - نوع خاصی - از معنای فرهنگی برمی شماریم. بنابراین، در این کتاب معناهایی را بررسی می کنیم که معناهای دینی

ص: 103

شمرده شده یا قابل تلقی باشند.

از طریق بررسی معنای دینی، احتمالاً می توانیم معناهایی دیگر را هم درک کنیم؛ زیرا آنها نیز به فرهنگ رسانه ای مربوطند. در واقع، بررسیِ زمینه محورِ معناسازیِ دینی در عصر رسانه ها حتماً باید در موقعیت بزرگ تر معناهای فرهنگی صورت گیرد. معنای دینی - بنا به فرض - دربارۀ هر امری باشد، نشان دهندۀ این است که می تواند نمونه ای ارزشمند برای فرآیندهای بزرگ تر معناسازی باشد. این بدان معنی نیست که معناهای دینی به خودی خود مهم و مؤثر نیستند. دین و مجموعۀ نمادها، تعهدات و منابع اجتماعی و فرهنگی که آنها را با دین می شناسیم (چه امروزه برچسب دین را داشته و یا نداشته باشند) همواره امری مهم در چشم انداز اجتماعی و فرهنگی بوده اند. حتی در جوامع شدیداً سکولار نیز، دین نقش مهمی دارد. این واقعیت که فرآیند سکولاریزاسیون (عرفی شدن) آن گونه که پیش بینی می شد از آب در نیامد،(1) به فهم دین و مطالعۀ حقیقت آن، اهمیت بی سابقه ای بخشیده است. دین در چشم انداز سیاسی غربِ صنعتی و فراتر از آن نیز، بیش از همیشه اهمیت یافته است. دین، بُعدی مهم - حتی تعیین کننده - در جهانی سازی و محرکِ جنبش های اجتماعی به شمار می رود. برای ما مهمتر این است که دین همچنان عنصری مهم برای جست وجوی خویشتن در عصر مدرن به حساب می آید. همان طور که شرح خواهیم داد، بخش بزرگی از اَعمال اجتماعی در دوران معاصر، معطوف به

ص: 104


1- برای خواندن بحثی کامل نک: Warner (1993) و Yamane (1997).

خویشتن و هویت خویشتن است. افراد در این دوران به شکلی روزافزون در جست وجوی معانی هستند تا از طریق کامل کردن خود و خودآگاهی به استقلال برسند. ناظران معتقدند دین، معنویت، تعالی و دیگر ابعادی که نوعاً با عنوان دین می شناسیم، همچنان عناصری مهم (و حتی با اهمیتِ روزافزون) در فرهنگ جست وجوگری هستند.

نوع معناهایی که مورد بررسی ماست، از جهتی دیگر نیز، زیرمجموعۀ کلیت معناها هستند. ما تنها به نفس معنا توجه نداریم، بلکه ما به آن چیزی می پردازیم که برای افرادی مشخص و در مکان و زمانی مشخص معنادار است. این مفهومِ عادی معنا، به شکلی بالقوه دربارۀ چیزی فراتر از دانش اجتماعیِ صرف است. چنین معناهایی معمولاًََ ویژگی سودمند، یعنی نوعی استفاده را دارند. این تفکر، عمیقاً در سنت های مطالعات فرهنگی ریشه دارد. ریموند ویلیامز، رهبر فکری این رشته، معتقد بود زندگی اجتماعی شامل پیوند خوردنِ فرد به یک ساختار احساس یا مجموعه ای از عواطف، ادراکات و معناهای فرهنگی است که فرد را با موقعیت خویش پیوند می دهد.(1) این تفکر به دنبال تمایز از عملکردها و انگیزه های صرفاً عمل گرایانه یا عقلانی تر در زندگی اجتماعی بود. تجربه یا دانش معنادار، به شکل مؤثری عامل ارتباط افراد با ساختارهای احساس آنها نیز هست. ایدۀ اِپیستِم(2) (شناخت) فوکو و هبیتوسِ(3) بوردیو نیز، اندیشه ها و کارکردهای مشابهی در دنیای اجتماعی و

ص: 105


1- Williams (1977)
2- episteme
3- habitus

فرهنگی درنظر دارند.

یکی از مسائل مهم افراد، مدرنیته ساختن خویشتن است. نظریه پردازان مؤثر و متأخر مدرنیته معتقدند، شرایط زندگی اجتماعی معاصر، مجموعه ای از مسئولیت ها را بر افراد تحمیل می کند که پیش تر وجود نداشت. ساختارها و دیگر ترتیبات اجتماعی و فرهنگی که زمانی در ایجاد منابع، ارزش ها و آرمان های مستحکم و مقبول برای زندگی اجتماعی قابل اتکا بودند، امروزه بنابر دلایلی فرو ریخته اند. برخی از این دلایل مبتنی بر ظهور عصر رسانه است. در نتیجه، افراد برای درک خویشتن به عنوان موجوداتی اجتماعی، باید خود به خلق شیوه هایی معنادار و کارکردی بپردازند. آنتونی گیدنز که شاید برجسته ترینِ این نظریه پردازان باشد، می گوید:

به همین دلیل، تمرکز بر خویشتن و کمال خود، جایگزین شیوه های پیشین رسیدن به دانش اجتماعی شده است.(1)

بنابراین، آنچه در عملکرد رسانه ها معنادار است، به یقین با این مفهوم و تصویرِ در حال ظهور خویشتن، در ارتباط خواهد بود.

با این حال، اختلافاتی در خصوصیات نقش رسانه ها در مسئلۀ خویشتن وجود دارد. یکی از دلایل این موقعیت جدید، از نظر گیدنز، پدیده ای مربوط به عصر رسانه هاست؛ گیدنز می گوید:

وجود ارتباطات جمعی مدرن و توزیع وسیع دانش دربارۀ ماهیت زندگی روزمره توسط آن، مستقیماً عامل توسعۀ نوع جدیدی از

ص: 106


1- Giddens (1991)

خودآگاهی اجتماعی و فرهنگی شده است که آن را بازتاب پذیری(1) می نامد.(2)

امروزه افراد، بازتاب پذیری بیشتری دارند به این معنا که شبکۀ روابط اجتماعی و فرهنگی - و جایگاه خود در آن شبکه - را آگاهانه تر از گذشته می شناسند و درک می کنند. طبیعتاً این دانش هم پیامدهای مثبت و هم منفی دارد؛(3) ولی آشکارا، از واقعیّات زندگی مدرن متأخر است. در مقابل، روانشناسی به نام کِنِت گِرگِن نقش فرهنگِ رسانه ای را برای مسئلۀ خویشتن در عصر حاضر بسیار متفاوت - و منفی تر- می بیند. از نظر گرگن، خویشتن تحتِ تهاجمِ وسعت و پیچیدگی موقعیت ها، جذابیت ها و نمادهای فرهنگی است که ما امروزه به آنها دسترسی داریم. وی این را خویشتن اشباع شده ای می نامد که قادر به یافتن جایگاه و موقعیت مرجعی نیست که شاید در گذشته برای شکل گیری خویشتنِ مستحکم، وجود داشته است.(4) بنابراین گیدنز و گرگن دربارۀ رابطۀ فرد با فرهنگ رسانه ای، دیدگاه هایی کاملاً متفاوت دارند.

از دید گیدنز، هر چند در عصر رسانه ها چالش هایی برای زندگی اجتماعی و خودآگاهی اجتماعی وجود دارد، افراد برای شکل گیریِ خویشتن نسبت به فرهنگ، استقلالِ مشخصی دارند. گرگن نیز این

ص: 107


1- reflexivity
2- Giddens (1991)، به طور ویژه صص 35-19.
3- در طرف مثبت، سطح فزاینده ای از استقلال شخصی، ولی در طرف منفی میزان بیشتری تردید دربارۀ نهادهای اجتماعی، از جمله سیاست.
4- Gergen (1991)

عمل فرهنگی را در اختیار افراد می داند، ولی ضمناً معتقد است حجم و وزن داده ها و موقعیت های فرهنگی برای فرد و خویشتنِ وی زیان بار است.(1)

معنا و هویت

معنا و هویت

این منابع همراه با بسیاری دیگر در حوزۀ مطالعات فرهنگ گرای رسانه ای(2) معتقدند، مسئلۀ کانونی معنا در رابطه با خویشتن، شکل گیری و حفظ هویت است. هویت در مقام بُعدی از خویشتن، توصیفِ خویشتن است. در نتیجه به گونهای ارائه و بیان می شود که در آن موقعیت یا محیط - یعنی فرهنگ - برای دیگران قابل فهم باشد.(3) شواهد اولیة فراوانی نشان می دهد رسانه ها نقش مهمی در ایجاد هویت دارند. تلویزیون، فیلم و موسیقیِ عامه پسند، محتوایی تولید می کنند که با هویت ارتباط دارد. تحقیقات به ویژه دربارۀ جوانان و فرهنگِ جوانان ثابت می کند فرهنگ رسانه ای در تأمین منابع، زمینه ها و عملکردهای هویتِ جوانان نقشی اساسی دارد.(4)

تمرکزِ تحقیق بر هویت، تغییر جهتی است که چند هدف را دنبال می کند. پیش از این گفته شد نتایج طرحی تحقیقاتی، که با توجه به

ص: 108


1- این دیدگاه مخالف از خود و فرهنگ رسانه ای، موضوعی است که در فصل های بعد به آن باز خواهیم گشت و بررسی خواهیم کرد که تا چه اندازه شواهد در داده های مصاحبه های ما، یک دیدگاه یا دیدگاه مقابل را پشتیبانی می کند.
2- برای خواندن بحثی جامع نک: Moores (1993).
3- Denzin (1992)، ص 26. این موضوع با جزییات بیشتر در فصل های بعدی بیان خواهد شد.
4- برای مطالعۀ بحثی کامل نک: Clark (2003)، صص 23-3.

پرسشِ کجا؟ به رابطۀ میان رسانه و دین بپردازد، بسیار پربار خواهد بود. هویت، جایگاه مهم تعامل رسانه و دین در تجربۀ انسانی است. هر چند تنها جایگاه نیست؛ ولی به منزلۀ ابزاری راهنما، مقوله ای مهم در هدایت تحقیق ماست. این امر در ماهیت آثارِ معاصر دربارۀ دینِ عصر حاضر دیده می شود. استیفن وارنر(1) در مقالة مؤثر خود دربارۀ پارادایم های جدید مطالعة دین می گوید که برای تبیین دین در عصر حاضر باید موضوع تفکر خود را از خصوصیاتِ دین، به تجربة دین تغییر دهیم؛ یعنی دین در مدرنیتۀ متأخر کمرنگ نشده، بلکه ماهیت آن تغییر یافته است. از این رو، دیگر نمی توان دین را تنها بر اساس خصوصیات تاریخی، ساختاری یا دکترینیِ آن تعریف کرد. همان طور که در فصل های بعدی دقیق تر شرح خواهیم داد، دین به منزلۀ نهادی در حال اُفول یا دست کم تحت فشار است.

به عقیدة وارنر، در عوض باید دین را چیزی دانست که در تجربه، اَعمال و آرمان های زندگی انسانی ایجاد می شود. تمرکز بر هویت نشان می دهد که آنچه پیروان این شکل جدید دین - دست کم تا حدی - بدان می رسند، حس جدیدی در مقام انسان هایی مذهبی یا معنوی است؛ یعنی همان هویت مذهبی یا معنویِ آنها.

وِید کلارک روف در شرح جامعی از دینداری مدرنِ متأخر در نسل پر زاد و ولد(2) می گوید:

این عملِ ساختِ هویت - اگر بتوان آن را چنین نامید - پیوندی

ص: 109


1- Warner (1993)
2- Roof (1999)

میان موقعیت تجربة فردی و موقعیت های بزرگ تر زندگی اجتماعی و فرهنگی، از جمله ادّعاهای فرهنگ دربارة معناهای نمادین است. آشفتگی تغییر و تحولات دینی قرن بیستم، موجب شکل گیری ادعاهای ایدئولوژیک دینیِ روشنی شده است(1)

و همان طور که روف می گوید، این برچسب های ایدئولوژیک با برخوردهای واکنشیِ روزافزون مواجه می شوند. یعنی افراد برای خود مجموعه ای از نمادها، ادعاها و عقاید را از موقعیت های مختلف (شخصی و عمومی) به هویتی حاصل شده - که البته همواره در حال شکل گیری است - پیوند می زنند.(2) همان طور که روف می گوید، اریک هابسباوم با مفهوم سنت ابداعیِ(3) خود در چند دهۀ پیش، این رویه ها را پیش بینی کرده بود.

نکتۀ مهم در کار روف و دیگران این تفکر است که با منابعی که فرد برای رسیدن به معنویت یا دینداری از آنها استفاده می کند، به طور کلی به منزلۀ شیء برخورد می شود. منظور، شیء بودن آنها در معنای فرهنگ مادی نیست، هر چند این اشیاء در واقع بخشی از آن چیزی هستند که در فرهنگ، دین و معنویت با آن رودررو می شویم. در عوض، منابع و نمادهای فرهنگی را به منزلۀ اشیایی در ارتباط با یکدیگر و با مجموعه چیزهایی به شمار می آوریم، که در تجربۀ ذهنی زندگیِ روزمرة خویش با آنها مواجهیم. در اینجا باز هم ابزاری راهنما داریم تا این

ص: 110


1- این موضوع به روشن ترین وجه در جنگ های فرهنگ آشکار شده که در مرز میان سنت های دینی نوانجیلی و محافظه کار نمودارگشته اند. برای خواندن بحثی جامع نک: Hunter (1992).
2- Roof (1999).p 128
3- invented tradition

نوع عملکرد را از شیوه های معمول تفکر دربارة رسانه ها مشخص کنیم. بنابراین، بهتر است رسانه ها را به منزلۀ اشیاء(1) تصور کنیم، نه متون، پیام ها، محیط ها یا نظام های ایدئولوژیک، که افراد در محیط زندگی با آنها برخورد دارند. در فصل های بعد، شیوة این عملکرد را در موقعیت معناسازیِ فرد بررسی می کنیم. نظریة نمادین - تعاملی، شیوه ای برای تفکر دربارة افراد و رابطة آنها با فرهنگ و اشیای فرهنگی، به ویژه دربارة مسائلِ هویت و معنا ارائه می دهد که شاید در اینجا کاربرد داشته باشد. مبنای تعامل گرایی این است که ما موجودات اجتماعی از طریق تعامل با دیگران رشد می کنیم. تعاملاتی که شامل ساختن و بازنمایی خود به شکل آگاهانه است.(2) از طریق تعامل با دیگران می آموزیم که هستیم، چگونه رفتار کنیم، چه چیز با ارزش و چه چیز مناسب است. آنگاه با گذشت زمان، معنایی آرمانی از خویشتن می سازیم که با شبکة روابط اجتماعی، زمان و مکان خاصِ ما در ارتباط است. این امر پشتوانة منطق زندگی اجتماعی و فرهنگی، برای ساختنِ هویت های معنادار ماست؛ زیرا بازتاب دهندة ادراکات ما از منطق های فرهنگی، موقعیت هایی است که در آن زندگی می کنیم و دربردارندة اشیای فرهنگی از جمله نمادها، ارزش ها و زبان هایی است که به شکل گیری و معنابخشی در آن موقعیت ها کمک می کنند.(3)

ص: 111


1- objects
2- برای خواندن شرح هایی جزیی تر از نظریۀ تعاملی در ارتباط با فرهنگ نک: Denzin (1992). هم چنین Erving Goffman (1959) مفصل ترین نظریه دربارۀ نمایشِ خود در رابطه با ایده های تعاملی را پروراند.
3- Denzin (1992). pp 8-27

در دیدگاه مورد نظر من، برای ساختن خویشتن و هویت، عملکرد رسانهها و اشیای رسانهای نقش دارند. اینکه نقشِ چنین اشیایی چه اندازه محدود یا گسترده، تعیین کننده یا منفعلانه است، پرسشی تجربی است که در فصل های بعد آزموده می شود. البته فعلاً همین که بر اساس دلایل معتبر می توانیم انتظار نقش آفرینیِ رسانه ها را در معنا و هویت داشته باشیم، بسیار اهمیت دارد.

در اینجا تضادهایی ظریف و متنوع با نظریة سنتیِ تأثیرمحور پیش می آید. مطالعات رسانه ای فرهنگ گرا، افزون بر ترکیب پذیری هایِ کلی، به مطالعۀ رسانه ها از دیدگاه مخاطبانِ رسانه و معناسازی فردی و گروهی تمایل دارند، تا دیدگاه متون یا نهادهای رسانه ای. این رویکرد، مایل به درک مسائل در قالب اشیای رسانه ای به منزلۀ منابعی نمادین است تا سازه های ایدئولوژیک تعیین کننده؛ همچنین این رویکرد می گوید شاید مسائل مهم، در حوزۀ معناسازی باشد نه در حوزۀ تأثیر رسانه ها بر رفتار. همچنین تفاوتی بنیادین و جالب در آنچه مطرح می کنم، وجود دارد. دیدگاهی که رسانه ها را در قالب تلفیق با زندگی روزمره می بیند و نه در قالب تأثیرات آنها بر زندگی روزمره.

در پارادایمِ به اصطلاح مسلطِ تأثیرات، رسانه ها اغلب با آسیب شناسی های مختلف مطالعه می شوند: از مطالعات اوایل قرن بیستم دربارۀ تأثیر فیلم و رمان بر کودکان و نوجوانان تا نظریه های جامعة توده وارِ اواسط قرن بیستم و پس از آن. با مطالعة تأثیرات تلویزیون بر پرخاشگری، همواره تمایل به بررسی تأثیرات رسانه ها بر جامعه پذیریِ درست کودکان و شبکة اجتماعی متعادل یا خانوادة سالم

ص: 112

وجود داشته است.

تعامل گرایی (یا شاید سنت اجتماعی - نظری عملگرایی که از آن برخاسته) به نوعی تمرکز متضاد دارد و در پی فهم و تبیین شیوۀ جامعه پذیر شدن ما، فهم و تبیین شیوۀ تعریف معنای خویشتن در جهان اجتماعی ای که در آن ساکنیم و از منابع اجتماعی و فرهنگی آن برای این اهداف استفاده می کنیم. افزون بر آن، فرض می کند این فرآیند، در سطوح مهمی آگاهانه و شناختی است. تعامل گرایی بدون انکار این امر که قسمت بزرگی از رشد روانشناختی فردی، کاملاً خودآگاهانه نیست و حتی بیشتر نهفته و نیمه آگاهانه است، به بررسی چگونگی تعریف ما از جهان خویش و اقدامِ ما برای سکونت در آن تمایل دارد. این رویکرد، با دیدگاهی نسبتاً جدید در روان شناسی اثباتی(1) اشتراکات زیادی دارد. به گفتۀ مدافعان آن، این دیدگاه در پاسخ به ابزارهای سنجشِ موجود - که اغلب به دنبال آسیب شناسی بوده اند تا کلیت مسئله - به وجود آمده است.(2) یکی از مدافعان رویکرد اثباتی به نام شیکزنت میهالی در مقاله ای اولیه با نام چرا به چیزها نیاز داریم؟ دیدگاه های ارزشمندی برای رویکردی ارائه داده است که به بررسی اشیای رسانه ای می پردازد. وی در این مقاله می گوید:

اشیای فیزیکی (و در نتیجه فرهنگی) کارکردهای مهمی در آموزش اصولِ فضا، زمان و تاریخ به ما دارند.(3)

ص: 113


1- positive psychology
2- “Seeking a focus on joy in field of psychology,” New York Times, 28 April 1998, section F,p7.
3- Csikszentmihalyi and Rochberg-Halton (1981)

من نمی گویم موضوع اصلی تحلیل اجتماعیِ رسانه و دین، بررسی نظام های باثبات و [دارای] کارکرد کامل است. در واقع، تحلیل فرهنگ گرایانة رسانه در بهترین حالت برای موضوعاتِ متفاوت، تمایز، مقاومت، خوانش های جایگزین، تفسیرهای متضاد، نقد اجتماعی و تغییرات اجتماعی مناسب است. این امر از طریق نقد و تفسیرهایی صورت می گیرد که پیش زمینة شرایطی است که در آن نظام های مشخصِ معنا و رویة معنایی، یا مفهوم هستند یا مفهوم نیستند. بنابراین پیش زمینۀ نظام اجتماعی و ویژگی های آن است و نه تأثیرات فرضی بر آن. می توان این نظام ها را با کارکرد کامل دید، ولی تعارضات و تنش های درون آن را نیز مشاهده کرد. تمرکز ما بر فرهنگ است. هر چند بیشتر آنچه در فصول بعدی مطرح می کنیم مربوط به افراد و تجربه ها، معانی و عملکردهای آن هاست. موضوعِ اصلی، بررسی فرهنگ های آنها و درک شیوه هایی است که منابع گوناگون این فرهنگ ها به ویژه آنهایی که در حوزۀ رسانه و مربوط به دین و معنویت هستند، تعریف می شوند. این نیز با پارادایم های رایج در پژوهش های ارتباطات جمعی و بخش عمدة نظریۀ اولیه ما دربارة رسانه ها در تضاد است.

همۀ ما - تا اندازه ای - با تاریخچة تحولات و ادغام تکنولوژی های رسانه ای در فضای اجتماعی آشناییم؛ از گفتمان های مربوط به ماهیت و تأثیرات این تحولات آگاهیم و حتی در آنها مشارکت داریم. طبیعتاً به دلایل فراوان دربارة شیوه های سالم ادغام یا عدم ادغام این رسانه ها -که گذشته از هر چیز تکنولوژی هستند - در زندگی خود دغدغه داریم.

ص: 114

تحقیقات زیادی دربارة این موضوعات انجام شده و بیشتر آنها نشان می دهد که ادغام رسانه ها در بافت زندگی روزمره، بیشتر فرآیندی انتقالی (مذاکره ای) است تا امری بدیهی، آسان و شفاف.(1) بنابراین طبیعی است که رسانه ها را همچنان [دارای] تأثیراتی نسبتاً مصنوعی بر زندگی تصور کنیم و به جای آنکه این تأثیرات را جنبه های طبیعی (شدة) زندگی خود در نظر بگیریم، آنها را در قالب آثار آسیب شناسانة بالقوه بررسی کنیم. این امر در رابطه با دین اهمیت زیادی دارد؛ زیرا رایج است که دین، با ارزش ها و هم چنین با تلقین ارزش ها و رفتارهای هنجاری و با تربیت کودکان تعریف شود. بنابراین چهارچوب یا نگاه مذهبی به رسانه ها در زندگی روزمره، پتانسیل بیشتری برای تفکر آسیب شناسانه یا تأثیرمحور داشته است.

همۀ این صحبت ها بدان معنی نیست که رسانه ها حتی بر دین یا در ارتباط با آن تأثیری ندارند؛ بلکه بدان معناست که برای درک ماهیت آن تأثیرات، باید دقیق تر بررسی کنیم که چگونه، کجا و در چه موقعیت هایی تولید می شوند. همان طور که در فصل بعد شرح خواهیم داد، به دلایلی روشن، بسیاری از پرسش هایی که دربارۀ التزامات مذهبی رسانه ها داشته ایم، واقعاً جابه جا شده اند؛ یک دلیل این که رسانه و دین در بافت فرهنگ معاصر به شیوه هایی ظریف و گاهی نه چندان ظریف همراه با هم عمل می کنند. بررسی فرهنگ و معناسازی در بافت زندگی روزمره، هم چنین ما را متوجه موضوعی می کند که با ملاحظه ای

ص: 115


1- Piegel (1992)، Sieftert (1994) Marc (1996)

دوباره، روایت تحولات رسانه ها در آمریکا در قرن بیستم را مطرح می کند. پارادایم تأثیرات، در عصر ابتدایی تر رسانه ها -که رسانه های مسلّط اندکی وجود داشت- به نوعی معنادارتر بود. تا دهه 1930 چشم انداز رسانه های الکترونیک در آمریکا به موقعیتی رسیده بود که از نظر بسیاری طبیعی شمرده میشد. برای نمونه، حوزة رسانه های عمومی که ظاهراً نقشی بزرگ و وحدت بخش در تعریف اوضاع فرهنگی داشت.

بیشتر مدت این قرن، رسانه های مسلط رادیو و سپس تلویزیون در تملّک سه کمپانی بزرگ خصوصی بود و تفاوت اندکی میان آنها به چشم می خورد. در آن موقعیت، اندیشیدن در قالب این تفاوت های کوچک تا حدی منطقی بود. تأثیرات رسانه ها در قالب خصوصیات نسبتاً روشن و واحد محتوا دیده می شد و پرسش مطرح این بود که تأثیرات گوناگون، کجا و در چه کسی دیده می شود؛ برای نمونه این آگاهی وجود نداشت که مخاطبان متفاوت، تفسیر گروههای گوناگون و جهان بینی های متفاوت، می تواند در موقعیت های گوناگون، تجربه ای کاملاً متفاوت از این رسانه ها ایجاد کند. فرض غالب این بود که یک بازار ملّی رسانه وجود دارد و نیازها، منافع و انگیزه های آن کمابیش مشخص است؛ برای نمونه نقش رادیو - تلویزیون در قالب مرجعی فرهنگی، تقریباً روشن است.

دین، تمرکز و وحدت ظاهری رسانه ها در آن دوره (تقریباً بخش سوم قرن بیستم) با درک دوره ای همزمان شد که [توسط] ویل هربرگ(1)

ص: 116


1- Herberg (1983)

دورۀ وحدت و بی آلایشی فرقه ای خوانده شده بود. در کلمات قصارِ مشهور او چنین آمده است:

کاتولیک، پروتستان یا یهودی بودن تنها انواع گوناگون آمریکایی بودن است.

مسئله این بود که در واقع، رسانهها حوزۀ عمومی را در دسترس این نهادهای دینی مسلط قرار می دادند. با گذشت زمان، نظام های پیچیدۀ دسترسی ظهور یافتند که قدرت تثبیتِ مشروعیت نهادهای دینیِ مسلّط را، به شبکه های تلویزیونیِ عمده در آمریکا و انگلیس دادند.(1) این امر پیوندی زودهنگام و عمیق میان دین و رسانه های عمومی ایجاد کرد؛ پیوندی که آن زمان تا حدودی مبهم به نظر میرسید، ولی امروزه سرآغاز ائتلافی فزاینده میان این دو حوزه به شمار میرود. تا این که افرادی با دیدگاه هایی خاص در جهانِ دین، متوجه شدند تغییرات مهمی ایجاد شده است. اینکه دین، دیگر نمی تواند رسانه ها را نادیده بگیرد.(2) این نکته در دهۀ 1970 با ظهور تله ونجلیسم عمیقاً ثابت شد. این تحول از چند جهت اهمیت داشت. از جمله این که چالشی مشخص، در برابر سلطۀ فرهنگی ادیان مسلط (در آمریکا و دیگر نقاط) ایجاد کرد؛

ص: 117


1- برای خواندن مباحث کامل تر نک: Rosenthal (2001) و Hoover and Wagner (1997). در آمریکا، وسیله همان سیستمِ به اصطلاح مدت پخش بود که از طریق آن، ادیانِ غالب به پخش محلی و سراسری در تلویزیون تجاری دسترسی می یافتند. سیستم مشابهی در انگلستان ظهور یافت که در آن BBC، واحد دین داخلی خود را تأسیس کرد و شرایطی را وضع کرد که بر اساس آن، دیگر ادیان به پخش دسترسی می یافتند. بعدها این قدرت به خارج از BBCانتقال یافت، ولی دینامیک بنیادین همان گونه باقی ماند. مقامات رادیو - تلویزیون در جایگاه تصمیم گیری بودند که کدام دیدگاه های دینی مشروع هستند و کدام مشروع نیستند. برای خواندن دیدگاهی انتقادی از جنبشی که از سیستم انگلیس حذف شد.نک: Quicke and Quicke (1992).
2- Fore (1987)

چالشی که بخش عمدة گفتمانِ مربوط به آن، در همان زمان آن را تأیید می کرد. این امر یکی از نخستین نمونه های شکاف و تکثیر شبکه های رسانه ای بود که مشخصة ربع آخر این قرن به شمار می آمد؛ همان طور که تکنولوژی هایی چون رادیو - تلویزیونِ کابلی و ماهواره ای، انحصار شبکه های مسلط بر حوزة عمومی رسانه ای را شکستند.

در روزهای آغازینِ تلویزیون کابلی و ماهواره ای، بسیاری - حتی درون صنعت رسانه - امکان افزایش شبکه ها و خدمات برای سلیقه های گوناگون را در خواب هم نمی دیدند. عصر شبکة مسلّط کاملاً جا افتاده بود. تله ونجلیسم و خدمات کابلیِ بسیار موفقِ Home Box Office، در همان زمان ظهور یافت و امکانات آینده را نشان داد.

تله ونجلیسم همچنین مسیرهای جدیدی در تحقیق و تفکر دربارۀ دین و رسانه (که پیش تر گفته شد) ایجاد کرد که باعث توجه به شیوه های مخاطب محور و فرهنگ گرایانه تر در تبیین التزامات آن شد. تا پایان این قرن و در حالی که در عصر شبکههای تلویزیونی در آمریکا، رسانه ها محل گردهم آیی همۀ ملّت شمرده میشدند، صنعت رسانه پیچیده تر و چند بُعدی تر می شد و در پایان هزاره، دیگر چنین برداشتی [که رسانه ها محل گردهم آیی همۀ ملّت شمرده شوند] رایج نبود. تلویزیون کابلی، ده ها و سپس صدها شبکه را به خانه ها آورد. اینترنت، شبکۀ جهانی وب و دیگر پیشرفت ها در ارتباطات دیجیتال، منابع بیشتری برای تجربة رسانه ای و رقابت شدیدتری برای رسانه های غالبِ گذشته ایجاد کردند. تکنولوژی های دیگری چون بازی های ویدیویی، وسایل دستی و تلفن های همراه افزون بر خدمات نرم افزاری جدیدی

ص: 118

چون پیام فوری و پادکست (pod-casting)، حوزۀ رسانه ها را به شکل فزاینده ای پیچیده و چند بُعدی کرد. یکی از التزام های مهم این امر در پژوهش، این بود که مطالعۀ رسانه ها در مقام یک کل، روزبه روز مشکل تر شد. حتی کار نسبتاً آسانِ سنجشِ میزان مخاطبان به منظور بازاریابی و تبلیغات نیز، دشوارتر شد. این امر باعث تحکیم رویکردهایی در مخاطب پژوهی گشته است که در عین حال به مطالعۀ دین در رسانه ها اهمیت بیشتری بخشیده است. در اواسط این قرن پرسش ها ساده تر بودند؛ ولی این سادگی، پرسش های مهمی را پنهان می کرد که با ابزارهای موجود قابل پاسخ نبود.

دین پدیده ای پیچیده، ظریف و متنوع است و همانطور که در فصل بعد خواهیم دید، همواره پیچیده تر می شود. سادگی، زمانی این حقیقت را پنهان کرد که تأثیرات احتمالی محتوای رسانه ها بر معنای دینی و عمل دینی دقیقاً روشن نیست. روندهای بزرگی وجود داشت؛ ولی پرسش های زیادی هم بود که بدون استفاده از روش های متفاوت، قابل پاسخ نبودند؛ روش هایی که بر تنوّعات دین و معنویت حساس تر باشد.

در حالی که قرن نوزدهم با ظهور واقعیت اجتماعی و فرهنگیِ کاملاً جدیدی به نام ارتباطات جمعی پایان یافت، در پایان قرن بیستم تغییراتی در ارتباطات جمعی پدید آمد که اساساً مفهوم جمعی را مسئله ساز کرد. تحولاتِ تکنولوژیک، پرسش های فرهنگ گرایانه را ضروری و اجتناب ناپذیر نموده است؛ موضوعی که در فصل آینده دقیق تر بررسی خواهیم کرد.

ص: 119

ص: 120

پاره سوم: رسانه ها و مذاهب در مرحله انتقالی

اشاره

پاره سوم: رسانه ها و مذاهب در مرحله انتقالی

در فصل پیش استدلال کردم که در اواخر قرن بیستم، دنیای رسانه ها به نحو قابل تأملی دست خوش تحول شد. این قرن با پدیدة رسانه های جمعی آغاز شد. در اواسط آن دوره، رسانه ها به صورت نیروهای محوری و غالب اجتماعی و فرهنگی شکل گرفتند. در اواخر قرن بیستم، مفهوم جمعی این رسانه ها و تأثیرشان بر جمع، زیر سؤال رفت. در واقع، ویژگی جمعی بودن آن ها به چالش کشیده شد؛ ولی اکنون رسانه ها نقش محوری خود را در زندگی اجتماعی و فرهنگی به خوبی تثبیت کرده اند. اکنون موضوع این است که آن ها را چگونه باید در نظر بگیریم؟ استعاره های گوناگونی برای رسانه ها پیشنهاد شده است. آیا نوعی محیط به شمار می آیند؟ یا سرزمینی هرزه و گسترده اند؟ حکم کدام یک را دارند: منزل چهارم؟ فضای فرهنگی؟ یا کانون گرم خانوادگی؟ آیا شیطانی اند؟ یا تکنولوژی های آزادی؟ تکنولوژی های نفوذ یا سیطره اند؟ یا تریبون ویدیویی؟ هر یک از این موارد، از الگوی جهانی تر و تمامیت بخش تری از رسانه ها سرچشمه میگیرند که یکی از شاخص های قرن بیستم به شمار میرود. در این جا نمی خواهم استعارة جدیدی برای رسانه ها پیشنهاد بدهم، ولی اگر دیدگاه رسانه ها را به منزلة پدیده ای جمعی کنار گذاریم، لازم است به چند نکتة کوچک توجه کنیم که تعریفشان اهمیت

ص: 121

دارد: امروزه مخاطبان، تفکیک شده تر، خاص تر و یک دست تر از گذشته شده اند، پس به نظر می رسد صفت جمعی دیگر کاربردی ندارد. این موضوع مهم به بررسی های بیشتری نیاز دارد، گرچه شاید بسیاری استدلال کنند، این مخاطبانِ جمعی هم چنان بسیاری از برنامه های تلویزیون را تماشا میکنند که البته موضوع درستی است. آن چه دیده ایم جمعی زدایی نسبی مخاطبان بوده است که همراه با بازاندیشی ما دربارۀ اهمیت و دلالت مخاطبان جمعی است. مشخصه های گوناگون دیگری از رسانه های امروز هم، ارزش بازاندیشی دارند.(1)

تحول در رسانه ها

تحول در رسانه ها

رسانه ها دیگر مانند گذشته جمعی نیستند ولی همچنان جنبة عمومی دارند. در واقع ماهیت عمومی بودن آن ها مهم ترین بُعد جمعی بودنشان است. شمار فراوان مخاطبانِ رسانه ها صرفاً در طیفی محدود از متون، زمینه ها وگفتمان ها اهمیت می یابد. نکتة مهم تر اینکه، رسانه های مذکور در دسترس انواع مخاطبان محدود وجود دارند و برای همة آن ها قابل استفاده اند. البته این رسانه ها خصوصی هستند، ولی بخش عمدة آنها عمومی، باز و آزاد هستند. بحث این است که چه کسی گفتار را شکل می دهد، چه کسی مشاهده می کند، چه کسی می پرسد و چه کسی دسترسی دارد؟ هنگامی که مخاطبان موقعیت خود را از حیث مشارکت در رسانه های مختلف بررسی می کنند، این

ص: 122


1- بخش عمدة مباحث زیر را می توان با تعاریف دریافت شده یا کلاسیک ارتباط جمعی از جمله مواردی مقایسه کرد که چارلز رایت (1974) مطرح ساخته است.

پرسش ها مهمتر می شوند، ولی همة آن ها متکی بر مشخصة بنیادین یا فرضِ عمومی بودن هستند. این جنبة عمومی، برخاسته از مشخصه ای است که باعث شد تا رسانه های جمعی، جمعی شوند. اقتصاد سیاسیِ حمایتگران عمدة این رسانهها متکی بر این است، که هرچه بیشتر مخاطب جمع کنند و این موضوع هنوز هم دغدغة مهم آگهی سازان به شمار میرود.

عنوان دموکراتیک که نخستین بار حدود صدسال پیش دربارة مطبوعات جمعی به کار رفت، اکنون هم با وجود قدیمی بودنش، برای ما جذاب است؛ ولی این فرض ایدئولوژیک تر را مخدوش می کند که این رسانه ها که در دسترس جمع قرار دارند، فقط برای فرهنگ ِ طبقات پایین تر و سلیقههای آن ها در نظر گرفته شده اند و از نظر محتوا و مصرف، بازتابِ موقعیت اجتماعی آن ها هستند. این موضوع هنوز هم جالب است. تحول در رسانه ها، به رسانه های الکترونیکی امکان داد که مخاطبان را به شیوة جمعیت شناختی و مبتنی بر سلیقة طبقاتی هدف گیرند، شیوهای که پیش تر کمتر امکان داشت، ولی این مسائل که، چه رسانه هایی در اختیار چه مخاطبانی هستند و کدام یک مناسب سلیقههای فرهنگیاند، همچنین پرسش هایی دربارۀ ارتباط کیفیت در رسانه ها و طبقات ملی، قومی و اجتماعی که نمونه هایی از مخاطبان رسانه ها به شمار می روند، همچنان لازم است روشنتر بحث شوند.(1)

ص: 123


1- چنان که در بخشی از فصل اول بحث کردیم، این پرسش ها مبنای عرصة مطالعات فرهنگی و رویکرد آن به مطالعات رسانه ها را شکل می دهند. آثار ریچارد هوگارت و ریموند ویلیامز (به طور اخص) پرسش های مهمی دربارۀ این که چه فرهنگ هایی معتبر و هنجار هستند، مطرح ساخته اند. برای بحثی جامع تر در این زمینه نگاه کنید به ترنر (1990).

یکی دیگر از مشخصه های رسانه های جمعی، همزمانی یا برخورداری از برنامة زمانی است که هنوز هم مهم است. دوران رسانه های جمعی، ما را با این مفهوم آشنا ساخت که بخش عمدة آن چه در رسانه ها با آن روبهرو می شویم، برای فروش بر اساس تاریخ در نظر گرفته شده است. محصول، با تاریخ خود پیوند دارد، گرچه عادت کرده ایم از رسانه ها در اوقات فراغت استفاده کنیم و فیلم ها و برنامه های تلویزیونی را سال ها پس از اولین نمایش شان، مصرف می کنیم و از مصرف نوستالژیک آن در شبکه ها و مکان هایی که برای این هدف در نظر گرفته شده اند، لذت می بریم. از نظر بیشتر مخاطبان، بی زمان بودن برنامه های خبری امری بدیهی فرض می شود.

یکی دیگر از ویژگی های مهم رسانه ها، ریشه ها یا منابع آن ها است. در تعریفهای سنتی از رسانه های جمعی، ویژگی یکی برای همه برجسته است؛ زیرا رسانه منبعی محوری است که توجه مخاطبان زیادی را جلب می کند. این نکته، وجه اشتراک بیشتری با مفهوم عمومی بودن آن دارد ولی با وجودی که امروزه از جهات مختلفی به چالش طلبیده شد، همچنان موضوع مهمی است؛ از این نظر که، مجموعه ای از عملکردهای مخاطبان و تنظیمات تکنولوژیک در رسانه ها، خود را به شکل تعاملی یا سلسله مراتبی نشان می دهند. برای نمونه می توانیم به راحتی اینترنت را در این رده قرار دهیم، هم چنین صنایع اگهی سازی و بازاریابی سال ها دربارۀ تغییر از مرحلة ایجاد بازارها به جذب آن ها سخن گفته اند، جایی که اینترنت و آگاهی جمعی و خودمحورِ مصرف کنندگان امروزی، آن ها را به جای آگهی ساز یا بازاریاب

ص: 124

بر صندلی راننده نشانده است. چنانکه در فصل های بعد خواهیم دید، مصرف رسانه های معاصر به گونه ای است که این نهادها خود را تعاملی و خود-مولد جلوه می دهند.(1) نباید این واقعیت را نادیده بگیریم که رسانه های جمعی صنایعی پیچیده با سرمایه گذاری قوی هستند، که تفکری محوری آن ها را اداره می کند و بر اساس منطق های محوری و محوری سازنده عمل می کنند، در همان حال، چنان که یکی از نگره پردازان برجستة ادبی لقبشان داده، صنایع ایجاد آگاهی(2) هستند که برای تولید مصنوعات فرهنگی و برای آگاهی بخشی استفاده میشوند. حتی اگر نخواهیم دلایل دیگری جز دلایل اقتصادی برای شان در نظر بگیریم. منطق اقتصادی آن ها به سوی ایجاد تمرکز و حتی انحصار پیش می رود، چنان که اکنون شرکت های کمی، چشم انداز رسانه ای بزرگی را در کنترل دارند.(3) آثاری که آن ها تولید می کنند، بازنمایی های نظام یافته هستند. یکی از طرح های پژوهشی و تأثیرگذار که به منظور آشکارسازی ماهیت این بازنمایی ها جهت گیری شده بود، به گونهای قانع کننده نشان داد که در این آثار مضمونهای ایدئولوژیک روشنی وجود دارند.(4)

پس اگر رسانه ها را روندهایی انحصاری و مسئول انقیاد ایدئولوژیک توده های جدایی ناپذیر مردم ندانیم، شاید درست نباشد بگوییم

ص: 125


1- به همین علت میتوانیم فرآیندهای ادراک را عموماً با توجه به چیزهایی که پدید می آورند و نه استفاده می کنند، مورد بحث قرار دهیم.
2- Enzensburger (1974)
3- Bagdikian (1997); McChesney and Nichols (2002).
4- Jhally (1990).

فرآیند های تولید، بازنمایی و مصرف رسانه ای به شیوه هایی کاملاً آزاد، بی فشار و تقیّد عمل می کنند. حقیقت چیزی میان این دو است و این وظیفة مطالعات رسانه ای معاصر است تا در این مسیر تأویل های تخصصی تری ارائه دهد.

امروزه رسانه ها را به گونهای دیگر می بینیم و این امر تا اندازه ای به دلیل تحولاتی است که در تکنولوژی ها، ساختارها و الگوهای مصرف آن ها صورت گرفته است. بنابر تعریف، زوال دورة رسانه های غالب، تکثر و چندگانگی در منابع را در پی داشت. برای نمونه چند دهة اخیر، انتشار مجلاتی که عناوین جدید را عرضه می کردند به حد انفجارآمیز بوده است. در صورتی که تصور می شد مجلات، با ظهور تلویزیون و دیگر رسانه های جدید به پایان راه برسند؛ در عمل این وضعیت باعث تنوع آن ها و افزایش تعداد عناوینی شد که هر یک از آن ها به سوی بازارهای محدودتر و تخصصی تر جهت گیری شده بودند. همین وضعیت در تلویزیون هم رخ داده است. تلویزیون کابلی و ماهواره باعث افزایش شبکه ها و خدماتی شده اند که در دوران سیطرۀ شبکه های خاص، تصور آن ها ممکن نبود. این طیف، هم آن هایی که علایق نسبتاً گسترده و ناهمگن (برای نمونه دربارۀ اخبار) را در نظر دارند شامل می شود و هم آنهایی را که بر علایق یا جمعیت شناختی محدودتری تمرکز می کنند. اکنون در این شبکه ها، تولید برنامه های فردی با علایق بسیار خاص و متمایز به شیوهای که پیش تر ممکن نبود، توجیه اقتصادی یافته است.

ص: 126

امروزه تنوع شبکه های کابلی بر توسعة شبکه های متنوع و فراوان تأثیر گذاشته است.(1)

در ایالات متحده و انگلستان شرکت های تلویزیونی، بازارها و سلیقههای فرهنگی کوچک تری را هدف گرفته اند. این شرکت ها همچنان پابرجا هستند و پررونق هم می شوند. در اینترنت و وب جهانی، موقعیت از این هم انعطاف پذیرتر و چندوجهی تر است. بسیاری از پژوهشگران به بررسی و دقت در افزایش خدمات جدیدی پرداخته اند که از طریق شاهراه بزرگ اطلاعاتی امکان مییابد. مجموعه ای بزرگ از سایت های اینترنتی ظهور کرده اند که به طور مشخص به مذهب و معنویت توجه دارند. این مجموعه، سایت هایی هستند که آگاهانه به جنبش های مذهبی سنتی هدایت می شوند: مانند بسیاری از آن هایی که به طور مستقیم در حمایت نهادها یا تشکیلات مذهبی قرار می گیرند یا کمکهای مالی دریافت می کنند هم چنین نمونه های دیگری مانند سایت برجسته و تأثیرگذار بیلیف نت(2) که می خواهد سراسر مذهبی یا فرانهادی باشد. این وب سایتها آن هایی را در برمیگیرند که به جنبش های مذهبی یا معنوی جدید، حاشیه ای یا نوظهور توجه دارند، یا آن هایی که می خواهند به جنبش های نوین مذهبی تبدیل شوند؛ همچنین سایت هایی که برای انتقال اطلاعات به تشکیلات شبه مذهبی

ص: 127


1- در ایالات متحده شبکه های جدید تر FOX، UPN، WB و PAX همگی طی پانزده سال اخیر تشکیل شده اند. این ها در بازارهای محلی علاوه بر شبکه های عادی، خدمات تلویزیون کابلی و ماهواره ای هم ارائه می دهند.
2- Beliefnet

می کوشند، از هواداران و وبلاگ نویسان گوناگون گرفته تا سایت هایی که حتی آگاهانه ضد مذهبی یا غیرمذهبی هستند.(1) این موضوع به ویژه دربارۀ احتمال تحول رسانه ها اهمیت دارد؛ زیرا فعالیت های اینترنتی به طور خاصی فردی، خودهدایت شونده و تولیدشده (به ویژه دربارۀ وب) و اساساً تعاملی هستند. علاوه بر این ویژگی، فعالیت های وب از جمله وبلاگ نویسی، بازی، دریافت اطلاعات از طریق RSS و پیام فوری، کنش های مصرف را در چنین محیطی به کنش های تولید به روش های بنیادین تبدیل می سازد، درکی از عملکرد رسانه ها که به نحو فزآینده ای به درک مخاطب شناسی رسانه ها نیز تبدیل می شود. این پیشرفت ها دو نتیجة خاص و مستقیم در تکامل روابط میان مذهب و رسانه ها داشته اند. نخست این که با توجه به فراوانی منابع، به ویژه شبکه ها و سرویس های مذهبی و آنهایی که می توانند علایق و کاربردهای مذهبی و معنوی را مطرح کنند، به نحو فزآینده ای محقق و در دسترس قرار میگیرند. همان طور که در فصل پیش اشاره کردم، تِله وَنجلیسم(2) در

ص: 128


1- در سال های اخیر حجم قابل توجه ای از پژوهش ها صرف برنامه های مذهبی در اینترنت شده است، برای نمونه نگاه کنید به: Hadden and Cowan (2001), Zaleski (1997), Brasher (2004), Hoover and Park (2005), and Miller and Slater (2000)
2- :Televangelism تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون، ترکیب دو واژة television و evangelism. تلونجلیست، کشیشی است که بخش عمدۀ وظایف خود مانند موعظه را حین پخش برنامۀ تلویزیونی اش انجام می دهد. این شیوه، کلیسای الکترونیکی هم نامیده شده است و پدیده ای مشخصاً آمریکایی است. اصطلاح مذکور را نخستین بار، جفری هدن و چارلز سوان در کتاب واعظان ساعات پربیننده، نیروی فزایندة تلونجلیسم به کار بردند (م.)

این دوره نقش پیشرویی در هدایت شبکه های مذهبی برعهده داشت.(1) پیش از ورود تلویزیون کابلی، مذهب در تلویزیون به شدت محدود به برنامه های صبح یکشنبه یا ساعات آخر شب بود. سیاست های شبکه ها نیز تا حد زیادی مانع اختصاص ساعاتی برای پخش برنامه های مذهبی میشد؛ حتی در مواردی که هیچ ساعتی را به این برنامه ها اختصاص نمیدادند. با پیشرفت تلویزیون کابلی و ماهواره ها در دهة 1970 این وضعیت تغییر کرد و مذهب ناگهان در طول هفته به شکل ها و قالب های گوناگون برصفحة تلویزیون مطرح شد.(2) در شرایطی که این شبکه ها و منابع تکامل می یافتند، کمک بیشتری به گسترش بازار آثار و منابع رسانه ای مذهبی کردند. این واقعیت که بسیاری از این نو آوران، مبلغان مذهبی مسیحی بودند تأثیر خاصی داشت، چنان که تبلیغ مذهبی مسیحی به ویژه در بررسی دلالت های ضمنی رسانه های نوین در امر ارتباطات مورد توجه قرار گرفت.(3) پیامدهای این وضعیت برای بخش های بازاریابی مذهبی و فرهنگی از جمله صنعت موسیقی مسیحی معاصر بسیار گسترده و از جنبة امکان دسترسی و رشد، مثبت بود.

همراه با پیشرفت شبکه ها و منابع مذهبی، تأثیر ژرف تر و گسترده تر این تحول رسانه ای به گونه ای نمایان شد که رسانه های سکولار شروع به

ص: 129


1- البته این موضوع طی چند دهه در رادیو دیده شده است، از جمله در برنامة محلی مؤسسة Moody Bible و شبکة رادیویی Trans World که پخش بین المللی داشته اند. شبکه های صرفاً مذهبی از دهة 1930 به بعد شروع به فعالیت کرده اند. (Ellens 1974)
2- توضیحات اولیه دربارۀ این پدیده در این منبع آمده است:Hadden and Swann (1981) and Horsfield (1984).
3- Hendershot (2004)

اندیشیدن دربارة مذهب کردند. در دوران شبکه ها، مذهب امری قابل تصور بود که می شد آن را جزو حقوق انحصاری نهادهای مذهبیِ تثبیت شده به شمار آورد. مذهب، همواره برای رسانه ها مسئله ساز بوده است. این موضوع اهمیت خاصی دارد که بعداً به آن خواهیم پرداخت.(1) مذهب برای رسانه ها امری بحث انگیز است؛ ولی رسانهها اهمیت و علاقۀ چندانی به آن ندارند (این موضوع تا حد زیادی ناشی از پذیرش مفهوم سکولاریسم است). مذهب، کانون های متعارف و مورد علاقة ژورنالیسم را نفی می کند، به سختی می توان آن را منبع در نظر گرفت. مذهب از جنبه های اجتماعی و فرهنگی در عرصه های فراوان و چشمگیری از شکل ها، جنبش ها، علاقهها و اجتماعات مختلف بیان می شود. پس می توان پذیرفت که رسانه ها در اواسط قرن بیستم مایل بودند آن را به عرصه های تعریف شده و محدودی بر صفحة تلویزیون، قفسه های مجلات و کتاب ها محدود کنند.

در دوران طلایی تلویزیون، موضوع مذهب به ندرت در آن مطرح می شد و در دوره های بعد، تقریباً هیچ اثری از آن نبود. شبکه های خبری بزرگ در برنامه های شان توجه اندکی به مذهب داشتند و جز گزارش هایی که گاه از واتیکان پخش می شد، مورد دیگری به چشم نمی خورد. در هیچ یک از این شبکه های خبری بزرگ، خبرنگار مذهبی وجود نداشت(2) و پخش سراسری برنامه ها در ایالات متحده به گونه ای

ص: 130


1- در Hoover (1998) بحثی کامل دربارۀ این پدیده مطرح شده است.
2- در سال 1993 شرکت ABC با تبلیغات فراوان گزارشگری مذهبی به نام پگی وِمِه یر را استخدام کرد و وی سال ها به کارش ادامه داد، ولی مدت ها است که این شبکه دیگر گزارشگر مذهبی ندارد.

بود که دست اندرکارانش علاقة بسیار کمی به مذهب نشان میدادند.(1) در رسانه های سرگرم کننده نیز، چنین وضعیتی وجود داشت. در برنامه های ساعات پربینندۀ شبکه ها، به ندرت شخصیت های مذهبی ظاهر می شدند و هیچ یک از مجموعه های مهم تلویزیونی، مضامین اصلی یا فرعی مربوط به این موضوع را نداشتند. هنگامی که هم ساختار و تنوع شبکه ها و سرویس های رسانه ای و هم دنیای مذهب متحول شدند، این وضعیت نیز تغییر یافت. احتمالاً رویداد مهم در این زمینه نمایش سریال هفتگی نظرکردۀ فرشته بود که سال 1994 از شبکة CBS پخش شد.(2) در فصل 1995 این مجموعه از نظر تعداد بینندگان جزوه ده برنامة پربیننده قرار گرفت. این اثر، موقعیتش را تا اندکی پیش از پایان تولید در 2003 حفظ کرد. نکتة بی سابقه دربارة این برنامه، وجه مذهبی آشکار آن بود؛ هر چند سازندگان مجموعه نمی خواستند برنامه، مسیحی تصور شود. هدف این بود که با مخاطبان مسیحی سخن بگویند.(3) به هر حال این مجموعه نظر مخاطبان کمتر مؤمن و مذهبی را هم به خود جلب کرد. آن ها بیشتر مجذوب حال و هوای عرفانی فرشتگان انسان نما شده بودند تا توصیفاتی که این اثر از خداوند ارائه

ص: 131


1- صرف نظر از مواردی استثنایی از جمله گروه تولید بیل و جودیت مویرز (Bill and Judith Moyers) تلویزیون ملی در مقایسه با شبکه های خصوصی ایالات متحده محیط نامساعد تری برای مذهب داشته است.
2- سال پیش از آن همین شبکه برنامة دیگری را پخش کرد که به شکل ناآگاهانه ای مذهبی بود (ولی به هرحال مذهبی شناخته و حمایت شد). این مجموعه کریستی(christy) نام داشت ((Garron 1998.
3- Garron (1998)

می دهد.(1) نظرکردۀ فرشته تنها مجموعه در این رده نبود. در دهة 1990 شماری از برنامه ها و مجموعه های گوناگون تولیدشده در ایالات متحده به نحو صریح تری مذهب و جنبة معنوی زندگی را بررسی کردند. مجموعة تلویزیونی و محبوب خانوادگی آسمان هفتم که از شبکة WB پخش شد، به خانوادة یک کشیش پروتستان پرداخت و از نظرکردۀ فرشته موفقتر بود. در فصل 1997 یک مجموعة موفق - از نظر منتقدان - ولی نه چندان پر بیننده دربارۀ یک کشیش ِکاتولیک شهری، با نام دور از مقدسات(2) پخش شد. این مجموعه، شدیداً مورد توجه کاتولیک هایی قرار گرفت که خود را در معرض لغزش یا تردید می دانستند. با این مجموعه صنعت تلویزیون و مخاطبان، شاهد ورود شمار بسیاری از مضامینی شدند که جامعه شناسان آن ها را مضامین آشکار مذهبی یا حتی مذهب نوین در تلویزیون می نامند. مجموعة بسیار موفق خانوادة سیمپسِن عموماً به مذهب در هر دو شکل سنتی و نوظهور آن پرداخت.(3) همان طور که مجموعة سنت شکن ساوث پارک و دو مجموعة پرونده های مجهول و افشاگری شمالی(4)- که محبوب ترین سریال های دهة 1990 بودند - چنین رویکردی داشتند و هر یک

ص: 132


1- در Clark (2003) گفتاری کامل دربارۀ پدیدة نظرکردۀ فرشته (Touched by an Angel) آمده است.
2- Nothing Sacred Alters (2003), Lynch (2005), pp. 149-56
3- Alters (2003), Lynch (2005), pp. 149-56
4- Northern Exposure سریالی که در سال های 1990 تا 1995 در ژانر کمدی/درام (110 قسمت 60 دقیقه ای) پخش شد. شخصیت محوری سریال دکتری است که در شهری دور از مرکز در کشور آلاسکا، در تعامل با مردم به تجربیاتی جدید دست پیدا می کند.(م.)

دستمایه هایی را تصویر کردند که با امور معنوی و استعلایی و نه شاید لزوماً مضامین مذهبی در ارتباط بودند.(1)

این روند با مجموعه های تلویزیونی برجسته ای که مضامین معنوی داشتند دنبال شد؛ ازجمله بافیِ خون آشام کٌش و ژانِ آرکادیا.(2) همین گرایش ها را در فیلم و موسیقی عامه پسند هم می توان دید؛ برای نمونه یکی از ما(3) اثر جون آزبرن(4) در 1995 به بررسی معنای خداوند در زندگی روزمره می پردازد و ویدیوکلیپی آن را همراهی می کند که مملو از نمادگرایی و تصویرپردازی مذهبی است. معروف تر از آن، ویدیوکلیپ ترانة هم چون یک دعا(5) (1989) با اجرای مَدونا است که از حیث تصویرپردازی سنتی مذهبی بر زمینة موسیقی عامه پسند، مرزهای جدیدی را گشود. در 1992 سینید اوکانر،(6) خوانندة ایرلندی با پاره کردن عکس پاپ در برابر تلویزیون ملی جنجالی بین المللی ایجاد کرد.(7)

ص: 133


1- این گرایش ها در برنامه هایی آشکارتر است که مخاطبان جوان را مدنظر دارند. نگاه کنید به: Clark (2003). در برخی از محافل، بدبینی هایی نسبت به این گرایش ها ابراز شده است، برای نمونه جان فیسک پژوهشگر برجستة رسانه ها می گوید:( ( همه چیز به نوعی معنویت تحریف شده گرایید که مشخصة آن، جنبش عصر جدید و نوعی مسیحیت احساساتی بود که هم چنان هم تداوم دارد. (Zerbisias 1997).
2- Joan of Arcadia سریالی که در سال های 2003 تا 2005 در ژانر درام/فانتزی پخش شد. این سریال در 45 قسمت 45 دقیقه ای به روایت تلاش های دختری 16 ساله به نام جون جیراردی می پردازد که در پاسخ به ندایی درونی (گفت وگو با خدا) تلاش می کند دیگران را شاد نگاه دارد، به برادرش که روی ویلچیر است یاری رساند و... (م.)
3- One of Us
4- Joan Osborn
5- Like a Prayer
6- Sinead O’ Connor
7- البته این نوع چالش که ستارگان موسیقی پاپ با مذهب متداول داشته اند، چیز تازه ای نیست. ادعای معروف دربارۀ گروه بیتل ها این بود که «حتی از مسیح هم معروف ترند». به هرحال در دهة 1990 شاهد نوعی جسارت و صراحت جدید عده ای از هنرمندان در عرصة رسانه ها و فرهنگ عامه پسند نسبت به مذهب بوده ایم.

فیلم، همواره رسانة مهمی برای بررسی مضامین و تصاویر مذهبی بوده است. در سال های اخیر شاهد ادامة این گرایش بوده ایم. هم چنین مجموعه ای از فیلم های بلند روز، فیلم های متفاوتی چون دوندة سریع(1) و نهنگ سوار(2) نیز به منتهی درجة بیان مذهبی یا معنوی در فیلم رسیدند، چنان که مضامین بالا را با نظرات و فرهنگ های متفاوتی تلفیق ساختند.(3) تحولاتی که این گرایش ها نماد آن ها هستند، را ناشی از چه چیزی می توانیم بدانیم؟ این موضوع روشن است که پخش تلویزیونی و به طور کلی تر صنایع رسانه ای، توانستند مذهب و معنویت را به روش های بی سابقه ای تجسم بخشند. این امر تا حدی مرهون تفکیک فزایندة مخاطبان، شبکه ها، آثار رسانه ای و سرویس ها در پایان قرن بیستم است. در حالی که رسانه ها جنبة انحصاری خود را قدری از دست دادند، به روش های کمتر انحصاری، شروع به بازاندیشی دربارة خود کردند. هم چنین، تحول در قواعد پخش نیز در این موضوع دخیل بود، چنان که لایحه و قانون ارتباطات از راه دور در 1996 باعث شد بسیاری از انتظارات دربارۀ خدمات عمومی که برای پخش در طول قرن مورد استفاده قرار می گرفت، از بین برود.(4) این فرض که رادیو - تلویزیون مسئول ارائة محتوای منطبق بر علایق عمومی هستند، باعث شد

ص: 134


1- The Fast Runner
2- Whale Rider
3- کتاب شناسی آثار پژوهشی و عامه پسند مرتبط با مذهب و فیلم بسیار مفصل است، چنان که نمی توان آن را به طور جامع فهرست بندی کرد. در هر صورت نمونه های قابل توجه از این قرار است: Nolan (2003), Mitchell (2005), Miles (1997) and Martin Ostwald(1995)
4- در همین دوره در انگلستان و به طور کلی اروپا گرایش های مشابهی دنبال شده است. دربارۀ انگلستان به ویژه نگاه کنید به Tracey (1998)

مدیران رادیو - تلویزیونی باری از مسئولیت بردوش خود ببینند و بررسی کنند که از جنبه های مذهبی و دیگر جنبه ها چه چیزی برای عموم مناسب است. این وضعیت اکنون تغییر کرده است، گرچه هم چنان بحثی پرشور دربارة مسئولیت رادیو و تلویزیون برای حفظ ارزش های اجتماعی و فرهنگی جامعه در جریان است.(1)

در هر صورت، در قرن بیست و یکم رادیو، تلویزیون و دیگر رسانه ها دیگر مانند گذشته دربارۀ مضامین مذهبی و معنوی موشکافی نمیکنند. هم زمان تنوع و کالایی شدن بازار رسانه ها در را به روی مجموعه ای کامل از برنامه ها و سرویس های جدید گشوده است. این موضوع همراه با شماری از گرایش های اجتماعی و فرهنگی در دنیای رسانه منجر به ظهور بازار رسانه ای جدید، پویاتر و بزرگ تری برای مذهب شده است.

تحولات مذهبی

تحولات مذهبی

مطالعه ای که در اواخر سال 2003 منتشر شده، نتایج جالبی داشت و توجه فراوانی برانگیخت. بر اساس این مطالعه، طی ده سال از 1993

ص: 135


1- این بحث در دوره های مختلف دنبال شده است. در زمستان سال 2004 خواننده ای به نام جنت جکسن (خواهر مایکل جکسن خوانندۀ مشهور آمریکایی) طی دو نیمة مسابقه تیم سوپر بول رفتار بی پروایانه ای نشان داد و FCC به یک سلسله تحقیق، بازجویی و حتی تهدید روی آورد. در همین دوره، این کمیسیون به برنامة رادیویی و عامه پسند Shock Jockبا اجرای هاوارد استرن حمله کرد و برای چیزی که کفرآمیز و شنیع قلمداد می شد، جریمه هایی در نظر گرفت.

تا آن زمان، تعداد آمریکایی هایی که از مذهب خود اظهار بی اطلاعی می کردند، دو برابر شده و به بیست و نه میلیون نفر رسیده بود. ولی این مطالعه به جای آن که سکولار شدن آمریکا را پیش بینی کند - وضعیتی که مدت هاست انتظار آن می رود - به نظر می آید نمایان گر مرحلة دیگری از بازسازی مذهب در این کشور است. پاسخ مخاطبان آمریکایی نشان نمی دهد که آن ها اصلاً مذهبی ندارند. همان طور که دان لَتین، نویسندة مذهبی در گزارش خود دربارۀ این بررسی ها میگوید:

برخی از این پاسخ دهندگان خود را لامذهب معرفی می کنند، ولی بیشتر آن ها به خداوند معتقدند، دعا می کنند و غالباً خود را معنوی ولی نه مذهبی توصیف می کنند. برای نمونه سرپرست یک کلینیک در سن فرانسیسکو می گوید: «احساس من به خداوند از همۀ مذهبهای مختلف فراتر می رود. در واقع، این نوعی انرژی است.»(1)

چنین مذهب یا معنویتی زمانی که عمومی تر می شود، ایالات متحده را در راستای سنت های کهن تر اروپا قرار می دهد. در نامه ای که خطاب به تحریریة اروپایی هفته نامة تایم نوشته شد، به پرسشی دربارۀ نقش خداوند در زندگی اروپاییان امروز چنین پاسخ داده شد:

شما پرسیده اید خداوند کجا حضور دارد؟ خداوند صرفاً در کلیساها نیست. او همه جا حاضر و شاهد خاموش تمام رخدادهای معمول و نامعمول در جهان است. مسیحیت عمیقاً در اروپا ریشه دارد. صرفاً حضور در کلیساها معیار ارزیابی ایمان آدم ها به مسیحیت

ص: 136


1- Lattin (2003)

نیست.(1) ولی تحول نه صرفاً خارج از ساختارهای مذهبی موجود، بلکه در تصویرپردازی مجدد از آن ها آشکار می شود.

گزارشگری که دربارۀ تأسیس یک کلیسای جدید با نام چالیس چهار فصل،(2) مطلب تهیه کرده است، می نویسد:

این کلیسا یکی از هزاران جامعة موسوم به تلفیق و هماهنگی یا خداوندِ مدبر است که در سراسر کشور پراکنده اند. این جوامع از افرادی تشکیل شده که در تمنای زمینه ای معنوی هستند و می خواهند سنت های جدیدی را بسازند که جنبه هایی از بسیاری از نظام های اعتقادی را دربرمی گیرد.

بنیانگذاران کلیسای چالیس چهار فصل، دیوید ترسمر و همسرش کانُن هستند که اکنون رییس جامعه ای کوچک ولی رو به رشد است. آن ها می گویند این شیوة جدید از طریق حرکات موزون، مراقبه (مدیتیشن) و موسیقی بر ارتباط میان کرة خاکی و معرفت ستارگان تأکید می ورزد. آن ها می گویند بی هیچ جزم اندیشی، برای اغلب نظام های اعتقادی سنتی از جمله مسیحیت و بودیسم احترام قائلند.(3) جامعه شناسان مذهبی، اخیراً در حال بررسی این موضوع هستند که ماهیت مذهب معاصر در مرحلة تحولات مهمی قرار دارد. از دوران

ص: 137


1- Poovakkattu (2003) البته تکامل مذهبی در آمریکا به نحو قابل توجه ای با نمونة اروپایی آن متفاوت است. برای نمونه در سال 2001 در نشریة اسکاتسمن (Scotsman) گزارشی چاپ شد که مطابق با آن تقریبا 37% از اسکاتلندی ها تجربیات مابعدالطبیعه داشته اند، 55% از آن ها هرگز در مراسم مذهبی شرکت نکردند و 28% معتقدند که روحانیت مسیحی به جامعه کمک می کند (Kerevan 2001). در سال 2003 نیویورک تایمز دربارۀ موردی گزارش داد که در آن کشیشی از کلیسای لوتری دانمارک به دلیل گفتن این موضوع که به خداوند اعتقادی ندارد، از کلیسا اخراج شده بود. اعضای کلیسای او و جامعة محلی برای دفاع از وی راهپیمایی کردند. (Alvarez 2003)
2- All Seasons Chalice
3- Evans (1999)

وحدت و انسجام نسبی که ویل هِربرگ(1) در دهة 1950 خصوصیات آن را مطرح کرد، مذهب هم از نظر ساختارها و هم عملکردهای خود، دستخوش دگرگونی شد.(2) این تغییرات در بنیادی ترین سطح، ریشه در ماهیت آگاهی اجتماعی معاصر و تجربة اجتماعی دارند.

آنتونی گیدنز - که در فصل پیش دربارۀ او صحبت کردیم -، این نگره را مطرح ساخته که در اواخر دوران مُدرنیته تحولات در ساختار روابط اجتماعی و به ویژه در انواع حمایت های ساختاری که زمانی افراد را در شناخت خود و روابط اجتماعی شان یاری می داد، منجر به توجه متمرکز بر فرد و کمال فردی در حکم محور طرح های اجتماعی شدند. از میان تمام موارد، ما می توانیم این موضوع را در رسانه ها ببینیم. ظهور چیزی که فرهنگ درمان نامیده می شود (و بخش عمده ای از آن متکی بر رسانه ها و فرهنگ کالایی است یا از طریق آن ها قابل دسترسی است) تا حدی برای پاسخ به نیازهای فزایندة افراد نسبت به روش های جدید و خاص تر برای کشف خودشان پدید آمده است.

در حالی که شاید زمانی به شبکه ای از روابط اجتماعی در خانه، مدرسه، اجتماع، کلیسا یا خانواده توجه داشتیم تا منابع لازم برای ساختن خودِ ما را فراهم آورند، امروزه عمدتاً خودمان را مسئول آن می دانیم. مهم تر آن که، چنین کاری را اساسی قلمداد می کنیم. امروزه ما

ص: 138


1- Will Herberg
2- مؤثرترین تحقیق دربارۀ بازسازی مذهبی، تحقیقِWuthnow (1990) است. روف نیز در 1992 پژوهش بسیار مهمی در این زمینه انجام داده است. هم چنین کتاب جدیدتر او بازار معنوی (1999) که به آن بیشتر خواهیم پرداخت، بسیار در خور تأمل است.

خودآگاهی بازتاب دهندۀ بسیار بیشتری از موضوع داریم و آن، بیشتر به خودمان بستگی دارد. منظور این که ما در عملکردهای فردی مان برای معنا بخشیدن به امور، خود را هم محور روند و هم مستقلاً مسئول ایجاد آن می دانیم. فرهنگ درمان تا حدی برای نشان دادن این واقعیت نوین ظهور کرده است.(1) درمان، تبدیل به شیوه ای مهم از عملکرد اجتماعی شده، کانونی مهم برای تبیین اجتماعی و فرهنگی و (نه تصادفاً) صنعتی چندین میلیون دلاری با منابع رسانه ای گسترده از جمله کتاب ها، مجلات، نوارهای کاست، برنامه های تلویزیونی، کارگاه ها، خلوتگاه ها که عملاً یک صنعت فرهنگی کامل وقف آن شده است. نوع مذهبی که در این زمینة اجتماعی ظهور می کند، جدید و متفاوت است. در حالی که هدف، خود (شخص) است، معنویت، خود به بُعد مهمی از این هدف تبدیل می شود.(2) امروزه افراد، در مقایسه با یک نسل پیش مسئولیت بیشتری در برابر زندگی معنوی و مذهبی خود احساس می کنند. آن چه فیلیپ هاموند، استقلال شخصی در زمینة ایمان می نامد،(3) مسئولیت تصمیم گیری دربارة ایمان و معنویت را بدون حضور واسطه هایی چون مرجعیت کلیسایی یا روحانی بر عهدة خود فرد می گذارد.

ص: 139


1- Giddens (1991), pp. 179 -80
2- البته این گرایش با نگرة اجتماعی سنتی تضاد دارد که معتقد است از بین رفتن تفاوت مذهبی منجر به از بین رفتن علاقه به مذهب می شود. چنان که پژوهشگران مذهبی از جمله روف و وارنر (که به مباحث وی خواهیم پرداخت) خاطرنشان می کنند، چنین ایدة سکولاری مبتنی بر این فرض است که مذهب متعلق به نهادها و ساختارهای مذهبی است. البته پیروان این مذهب نوین و فردی، خود را در قبال آن مسئول می دانند.
3- Hammond (1992)

جنبه های گوناگون این روند که مربوط به خود است و یا ناشی از عملکرد مستقل و آگاهانة افراد است و این که به مرجعیت کلیسایی یا روحانی اعتماد ندارد، حساسیت نوین مذهبی را تقویت می سازد که آن را جویندگی (پویندگی)(1) نامیده اند. نخستین بار وید کلارک روف یک دهة پیش در کتابش، نسلی از جویندگان این موضوع را به روشی نظام مند بررسی کرد.(2) روف در کتابش نظر داد که نسل دورة افزایش زاد و ولد(3) در آمریکا، تحولی در ماهیت مذهبی ایجاد کرد. این نسل در اواخر دوران مدرن به بلوغ رسید، گیدنز مشخصة آن دوره را سازماندهی عظیم تجربة اجتماعی می داند که مرهون تحولات اساسی در نهادها و فرهنگ بود. هم چنین، نسل مذکور متشکل از افرادی بود که برای نخستین بار به آگاهی بازتابنده رسیدند، امری که به گمان گیدنز استقلال و تردید نسبت به توضیحات و مرجعیت هایی را تقویت می سازد که نمونه ای از جست وجوی خودِ آرمانی است. چنان که روف در این باره می نویسد:

همان فرهنگی که مذهب را ساده سازی و منطقی می کند، مفهوم خود را هم تغییر می دهد. در شرایط معاصر، خود، تبدیل به امری سیال، قابل پیشرفت، تطبیق پذیر، تغییریافتنی و بالاتر از همه به چیزی تبدیل می شود که ارضا شدنی است؛ چند فرض بر این است که اشتهای خود سیری ناپذیر است. شباهت های میان خود و

ص: 140


1- seeking
2- Roof, A Generation of Seekers (1992)
3- baby boomer: اصطلاحی که برای توضیح افزایش زاد و ولد در سال های پس از جنگ جهانی دوم در چند کشور انگلیسی زبان از جمله ایالات متحده، کانادا، استرالیا و نیوزیلند به کار می رود. در این سال ها آمار تولد در این کشورها به شکل نامعمولی بالا رفت.(م.)

مذهب جای ملاحظه دارد. با وجود خودی که سیال تر، تطبیق پذیرتر، سیری ناپذیرتر است، هویت مذهبی کمتر نسبت پذیر می شود و بیشتر حکم پدیده ای اختیاری، ذهنی و دست یافته را پیدا می کند. تنوع و تکثر مذاهب در آمریکا با انحصارزدایی از کل نمونه های حقیقت مذهبی باعث تقویت این اختیارگرایی جدید می شود. از سوی دیگر، طیف گسترده ای از گزینه های مذهبی را برای همه قابل انتخاب می کند.(1)

اهمیت پژوهش روف این است که ریشه در تحقیقات میدانی پیرامون روش های رو به تکامل این نسل برای نگرش به مذهب دارد. وی در این مسیر، اصطلاح جویندگی را تشریح کرد که به نظر می آید موج برخاسته از مذهب و معنویت در فرهنگ آمریکا را مشخص می سازد. روف ریشة این موقعیت را در گرایش هایی می داند که گیدنز به آن اشاره کرده، ولی در عین حال آن ها را با ویژگی های خاص جامعة آمریکایی پیوسته می داند:

امروزه جویندگی معنوی ناشی از گرایش هایی است که عمیقاً ریشه در مفهوم مورد نظر امرسِن از فردی دارد(2) که باید خداوند را در وجود خود بیابد، همچنین تجربه ای ملکوتی که نشان می دهد وی به روش شخصی آن را شناخته است و عشق و محبت الهی دارد. اکنون مانند گذشته، چنین گرایش هایی خودِ معتمد به نفس را تشویق کردند، خودی که لزوماً مستقل از جامعه نیست، ولی بر

ص: 141


1- Roof (1992)
2- منظور، رالف والدو امرسن (Ralph Waldo Emerson) (1882-1803) فیلسوف، شاعر و نویسندة آمریکایی است. آموزه های وی تأثیر مستقیمی بر رشد جنبش تفکر نوین در اواسط قرن نوزدهم گذارد. (م.)

رابطة فرد با چنین معنویتی و استنباطش از آن تأکید می ورزد. اکنون آمریکایی ها نه تنها معتقدات خود را برمی گزینند، بلکه کم و بیش شرایطی را تعیین می کنند که بر حضور فرد در جوامع مذهبی حاکم است. به ویژه در زمانی که فعالیت معنوی تشدید شده، می توانیم انتظار داشته باشیم که ذهنیت آزادی در این زمینه رشد کند و نیز امکان پدید آمدن شکل های نوینی از جامعه پدید آمده که امکان بیان به افراد درگیر چنین فعالیت هایی را می دهد.(1)

رابرت وُتناوِ(2) جامعه شناس قبول دارد که وجه مذهبی در جویندگیِ معنوی در واقع وجهی اساسی از چشم انداز مذهبی معاصر است. ولی در همان حال خاطرنشان می کند که این ویژگی همراه با معنویت سنتی تر سکنی گزینی است که آن هم اهمیت پایداری دارد.(3) وتناو و روف استدلال می کنند که جویندگی (که گاهی جست وجوگری هم نامیده می شود) در زمینه های خاص خود وجود دارد، چنان که برای برخی از مردم تعیین کنندة مذهب یا کنش معنوی است و در برخی زمینه های دیگر، حساسیتی است که مذهب یا معنویت را برای مردم در بدنه های قراردادی مذهبی، کلیساها یا سنت ها تعیین می سازد. روف موضوع را بدین صورت بررسی می کند:

امروزه سه جنبه از این موقعیت اهمیت بیشتری دارند: یکی تعداد فراوان افرادی است که مشغولیتهای مذهبی یافته اند....بنابر آمار، امروز بخش عمده ای از جمعیت آمریکا به تعمیق معنویت خود علاقه مند هستند. بسیاری از کسانی که به نظر می آید زمینة مذهب

ص: 142


1- Roof (1992), p. 195
2- Robert Wuthnow
3- Roof (1992), p. 256

سنتی را از دست داده اند، سعی دارند به تکیه گاه های تازه ای دست یابند و بسیاری از کسانی که زمینة مذهبی دارند، میکوشند تا زندگی خود را پربار تر سازند. دوم، آن چه بر تمام این شور و هیجان حاکم است، تأکید بر درک شخصی و خودبازتابندگی است که محصول مُدرنیتة اخیر با پلورالیسم (تکثرگرایی)، نسبیت گرایی و تردیدهای هستی شناختی آن است. از این رو استفادة من از اصطلاحات جست وجو، جویندگی و کاوش، ناشی از این زمینة خاص تاریخی و فرهنگی است. مورد سوم و متناقض این است که آموزش های معنوی، بسیاری از آمریکایی ها را فراسوی فرهنگ خودمحور و درمان گرایی می برد که در آن رشد کردند. خودکامروایی(1) در حکم یکی از مضامین فرهنگی دهه های 1960 و1970، جست وجویی نیرومند را پی ریخت، ولی اکنون برای نسلی که مسن تر و پخته ترند، آن جست وجو فراسوی راه حل هایی رفته که در مصرف، مادی گرایی و فرورفتن در خویشتن یافت می شد. شاید معنویت عامه پسند، سطحی و در واقع لایه لایه به نظر آید، با وجود این، امواج خلاق آن در موقعیتی مناسب، می تواند ژرف ترین نیروها و تعهدات ما را فعال کند. شور معنوی امروزی حتی در خودمحورانه ترین شکل هایش بازتاب عطشی ژرف بر دگرگونی خود است، عطشی که هم اصیل و هم از جنبة شخصی ارضا کننده است.(2)

ولی نکتة مهمی که مربوط به بحث فعلی ما می شود، این است که مطابق با تحقیق روف، نسلی که به نحوی نمونه وار معنویت را جسته

ص: 143


1- self-fulfillment
2- Roof (1992), p. 256

است - نسل پس از جنگ جهانی دوم آمریکا - به شیوههای مختلف بر اساس رابطه اش با رسانه ها تعریف می شود. وی اشاره می کند که این نخستین نسل تلویزیون است و با بازاریابی انبوه و جمعیت شناسی حاکم بر تبلیغات مدرن بزرگ شده است. پس حساسیت های معنوی این نسل به شکل های قابل توجهی هم در رسانه های جمعی ریشه دارد و هم از طریق آن ها بازنمایی می شود.

همۀ این گرایش ها - توجه متمرکزتر بر معنویت، تجربه با پلورالیسم، ترکیب انتخاب شدة سنت ها و سبک های جدید تعهد - عمیقاً در فرهنگ عامه پسند امروز ریشه دارند.(1)

روف در کتاب اخیرش بازار معنوی(2) با دقت بیشتری به بررسی ارتباط رسانه ها با مذهب طلبی می پردازد و می نویسد:

نکتة مهم، شکل دادن به خودِ بیان گر، از طریق نمادها و گفتمان ها است که به وسیلة رسانه ها صورت می پذیرد. پیش از این، زندگی انسان هرگز در معرض تصاویر و نمادهای واسطه نبود. همچنین پیش تر مردم تا این اندازه آگاهی نداشتند که دنیای ما دنیای تصویر و نماد است. نقش صنایع فرهنگی و تکنولوژی های ارتباطات همچنان گسترش می یابد و این به بهای کمرنگ شدن نهادهای سنتی جامعه پذیر از جمله خانواده، مدرسه و کلیسا است.(3)

روف از این برداشت که رسانه ها باید در پیوند با مذهب یا معنویت معاصر مورد توجه قرار گیرند، فراتر می رود و به بُعدی اساسی از آگاهی

ص: 144


1- Roof (1999), p. 247
2- spiritual marketplace
3- Roof (1999), pp. 67- 4

مدرن اخیر اشاره می کند که گیدنز آن را شناخته است، نقشی که تجربة واسطه در ایجاد نوعی خود بازتابندگی مدرن برعهده دارد. به گفتة گیدنز، ما تا اندازه ای به این علت می دانیم کیستیم که جایگاه خود را در شبکة پیچیدة روابط اجتماعی درک می کنیم؛ روابطی که تعیین کنندة زندگی مدرن هستند.(1) این خودشناسی بازتابنده، تا حدی چالش های خاص مدرنیتۀ اخیر را مشخص می سازد که ما در آن، بیشتر از اجداد خود از روش عملکرد دنیای اجتماعی آگاهیم. چنان که در فصل پیش اشاره کردم شاید این موضوع چندان هم مطلوب نباشد؛ زیرا منتقدانی از جمله کِنت گِرگِن(2) این نوع آگاهی اجتماعی را بیشتر تضعیف کننده می دانند تا قدرت بخش. احتمالاً گیدنز این وضعیت را یکی از واقعیت های زندگی معاصر قلمداد می کرد و نظر می داد که ما به منزلة بازیگران اجتماعی باید در چنین وضعیتی زندگی کنیم، در عین این که شاهد آن هم می شویم.

دیدگاه روف دربارة این موضوع، با دیدگاه تعامل گرایی که در فصل پیش دربارۀ آن بحث کردیم، تلاقی می کند. تعامل گرایی به عملکردهایی اجتماعی نظر دارد که از طریق آن ها دنیای خود (از جنبة مذهبی یا معنوی یا اجتماعی) را می شناسیم و می گوید همواره برعهدة ماست که در حکم بازیگران اجتماعی معنای شرایطی را دریابیم که در آن زندگی می کنیم. در واقع، روف با معرفی این طرح که به «مذهبی که

ص: 145


1- Giddens (1991), pp. 32- 4
2- Kenneth Geregen

در آن زندگی می کنیم» می نگرد و برای آن مطرح شده است، به طور نظری در این امر مشارکت می جوید:

مذهب زنده، منظور مذهب به صورتی است که در زندگی روزمره تجربه می شود و الگویی برای ایجاد وحدت بین حالت های رسمی، عامه پسند و درمانی در هویت مذهبی ارائه می دهد. شاید مذهب زنده را بتوانیم مشتمل بر سه وجه مهم بدانیم: الفبا یا مجموعه ای از نمادهایی که به طور خیالی توضیح می دهند که دنیا و زندگی برای چه وجود دارند؛ عملکردها یا وسایلی که از طریق آن ها افراد با چهارچوبی نمادین از مراجع مرتبط می شوند و جایگاه خود و عاملیت انسانی را در آن ها می یابند یا توانایی آدم ها برای حضور فعال در عوالم مذهبی که منجر به پدید آمدن چنین عوالمی می شود.(1)

این مفهوم، الگویی نسبتاً صریح برای بررسی روابط میان مذهب و رسانه فراهم می آورد. چنان که این بررسی را اساساً در تجربة مذهب زنده یا زندگی معنوی قرار می دهد، به صورتی که با عوالم اجتماعی و فرهنگی خود برخورد می کنند و رسانه در این موقعیت، نقشی مهم تر از همیشه برعهده می گیرد. وقتی امور را با این شیوة زنده می نگریم، به دیدگاهی می رسیم که همزمان گرایش های نوظهور در مذهب و رسانه ها را بازتاب و به ما امکان می دهد برخی از روش های مسئله ساز را بیابیم، که به بررسی تعامل رسانه ها و مذهب در گذشته پرداخته اند. به طور کلی این موقعیت مسئله را به سه بخش مرتبط تقسیم می کند. نخست این که، چه نمادها یا الفبایی در محیط رسانه ها در دسترس است، همان

ص: 146


1- Roof (1999), p. 41

چیزی که می توانیم فهرست نمادین(1) بنامیم و افراد به وسیلة آن شناخت مذهبی یا معنوی می یابند. دومین مورد، عملکردهای مصرف، تعامل و تبیین رسانه ها است که از طریق آن، معانی مورد بحث قابل دسترسی و درک می شوند و به کار می روند. سومین مورد، طرح این مسئله در چهارچوب تجربیات افرادی است که به مصرف رسانه ها و استنباط از آن ها می پردازند.

فصل های چهارم تا هشتم این کتاب به بررسی بازار نمادین رسانه ها، به صورتی می پردازند که در زندگی های روزمرة افراد و خانواده ها تجربه می شود. ما این فکر را جدی میگیریم که امروزه رسانه ها نقشی مهم در فراهم آوردن منابع نمادینی ایفا می کنند که از طریق آن، دنیاهای اجتماعی خود را می شناسیم. همچنین، مذهب و معنویت برای بسیاری از ما بخش های مهمی از این روند شناخت به شمار میآیند. سپس بررسی ما با این فرض آغاز می شود که می توانیم و باید به سراغ انسان ها در جایی که هستند برویم و از دیدگاه آن ها به محیط نمادینی بنگریم که در آن زندگی می کنند و سعی کنیم تا بفهمیم چگونه این منابع نمادین را با پرسش هایی از جمله که هستند؟ به چه چیز اعتقاد دارند؟ و چه باید بکنند؟ ارتباط دهیم.

رسانه ها و فهرست نمادین

رسانه ها و فهرست نمادین

ص: 147


1- symbolic inventory

به هر حال، پیش از آغاز بررسی ها باید نگاهی به ماهیت فهرست نمادینی که چشم انداز رسانه ای ارائه می دهد و همچنین پیوستن آن به مضامین اجتماعی و ارزش های عظیم بیندازیم. در این جا نکته، تنها فهرست بندی عناصر مذهبی و خودآگاهی نیست که شاید در دسترس باشند، بلکه شناخت روش هایی است که امروزه شاید الگوهای درک، مصرف و معنی سازی بتوانند از طریق آن ها دست مایه ها و نتایج موجود در قلمروی رسانه ها را بیابند. برای انجام چنین کاری لازم است از آن چه دربارۀ ماهیت متغیر چشم انداز رسانه ای و مذهب مرور کرده ایم، آگاه باشیم. از این رو ما افراد خودآگاه و بازتابنده ای را در نظر می گیریم که با محیط پیچیده و متنوع رسانه ای برخورد می کنند و در آن دستمایه ای را می یابند که در ارتباط با درک فعلی شان از خود در قالب مذهبی یا معنوی آن است (یا دست کم به جست وجوی آن برمی آیند).

شماری از منابع و عرصه های رسانه ای، خود را مکان هایی محتمل برای چنین عملکردهایی در زندگی روزمره معرفی می کنند. نوع افکار اکتسابی که در فصل اول دربارۀ آن ها سخن گفتیم، ما را وامی دارد که به مکان هایی در چشم انداز رسانه ای بنگریم که آن ها را به مفهوم شکلی، مکان هایی مناسب تصور می کنیم. منظور مکان هایی است که شاید انتظار برود مذهب در آن ها، به منزلة نوعی رده بندی وجود داشته باشد. اما چنان که پیش تر بحث کردیم، این انتظار به جاست که شاید برخی از منابع غیرمنتظره نیز نقش مهمی در جویندگی یا جست وجو (اصطلاحاتی که پیش تر توضیح دادیم) مذهبی یا معنوی داشته باشند. چشم انداز رسانه ای را می توان به روش هایی تقسیم بندی کرد؛ ولی از

ص: 148

نظر بحث فعلی ما و به دلایلی که در فصلهای آینده مشخص خواهد شد، به جاست تا به این ها در چهار رده بندی نسبتاً عمومی: اخبار، پخش برنامه های مذهبی، انتشارات مذهبی و سرگرمی توجه کنیم. البته این مورد، به رده بندی های سنتی رسانه ها از حیث رابطه با مذهب اولویت می بخشد، ولی هم زمان به ما امکان می دهد آن ها را به شیوة تازه ای بنگریم و بعداً از طریق صحبت با افراد، ببینیم که چگونه و چرا در چنین زمینه ای، مذهب یا محتوای معنوی بر زمینة زندگی های روزمره شان حضور دارد.

اخبار

اخبار

ژورنالیسم، همواره با مذهب مسئله داشته است.(1) مطبوعات آمریکایی در بخش عمدة تاریخ خود، بر مذهب به دو شیوة متناقض توجه کردهاند. هنگامی که به مذهب عمومی پرداخته اند، به تمکین و احترام بر آن گرایش داشتهاند. این موضوع به ویژه دربارۀ پوشش خبری نهادهای تثبیت شده، از جمله سلسله مراتب کلیسای کاتولیک رم، فرقة پروتستان و سازمان های منطقه ای یا محلی که سنت های ایمانی دیگری دارند، صدق می کند. وقتی به مذهب محلی یا مذهب به صورتی که تجربه یا عمل می شود می پردازند (نوعی مذهب که فهمیده ایم امروزه مهم ترین و نمونه ای ترین شکل است)، گرایش به داستان هایی رواج یافته که یا مورد بی توجهی قرار گرفته اند یا به نحو کمرنگی گزارش شده اند.

ص: 149


1- Silk (1995) and Hoover (1998)

درک برخی از دلایل این موقعیت سنتی دشوار نیست. نخست، تعیینِ منبع برای مذهب افراد، (مذهب به صورتی که تجربه می شود) دشوار یا ناممکن است. کانون های سنتیِ خبر مایلند آن را به صورت روندی منطقی با منابع، انگیزه ها، علایق و نتایجی در نظر بگیرند که می توان آن ها را مطرح، تحلیل و ارزیابی کرد. تصور نمی شود مذهب در شکل عمومی آن تابع این نوع ملاحظات باشد.

دوم، فراسوی این ویژگی های فرض شده، ادعا می شود که مذهب همواره از چیزهایی سخن می گوید که فراتر از عرصة منطقی این جا و اکنون قرار دارد، همان عرصه ای که اغلب روزنامه نگاران در آن کار می کنند.

سوم، عاملی است که اصحاب رسانه، روزنامه نگاران، دبیران سرویس های مختلف و ناشران بیش از همه به آن پرداخته اند، تا مذهب را به صورت امری به ذات پیچیده ببینند. مذهب، مشتمل بر حالات گوناگون ایمانی، داعیه های مرتبط با حقیقت و سنت ها است. پس حوزه ای از پژوهشِ ذاتاً پیچیده تر از دنیای سیاست در ایالات متحده یا حتی انگلستان است، جایی که شمار نسبتاً اندکی از احزاب یا دیدگاه ها برای توضیح آن کفایت می کند.

چهارم و عاملی که حرفه ای های رسانه ها درباره اش سخن گفته اند، این احساس است که مذهب ذاتاً جنجال برانگیز است. در همان حال آن گروه های مختلف، نمایندة قشر گسترده ای از پشتیبانان هستند که هر یک از آن ها ممکن است در اثر نوعی پوشش خبری که مورد پسندشان

ص: 150

نیست، آزرده شوند. اغلب اصحاب رسانه می توانند نمونه هایی در این مورد بیاورند.(1)

منظور این است که حتی این اواخر مذهب در حکم چیزی است که به دردسرش نمی ارزد. بدین ترتیب، با توجه به چالش ها و مسائل بالقوه چرا چیزی را پوشش دهیم که (مطابق با تفکر سکولاریستی) اهمیتش محو می شود؟ این موضوع به ویژه بر زمینة ایالات متحده در اثر نخستین اصلاحیه ای که بر قانون اساسی صورت گرفت، پیچیده تر شده است، اصلاحیه ای که میان مذهب، دولت و مطبوعات فاصله ایجاد می کند. این امر دو نوع تأثیر در پی داشته است؛ نخست، جدایی مذهب از دولت به منزلة جدایی مذهب از سیاست هم فرض شده و بدین معنی است که مطبوعات هم می توانند اخبار و گزارش های مرتبط با دولت و سیاست را بدون توجه بی دلیل به مذهب پوشش دهند. دوم، بسیاری از دست اندکاران مطبوعات و رسانه ها این جدایی را در حکم جدایی مذهب از مطبوعات نیز خوانش کرده اند. البته تمام این فرضیات به نحو چشم گیری متحول شده اند، موردی که در فصل نهم دوباره به آن خواهم پرداخت و توضیحات مفصل تری دربارۀ آن ارائه خواهم داد. با وجود برخی از نمونه های مهم تاریخی از ورود مذهب به عرصة پوشش مطبوعات،(2) اصحاب رسانه در اواسط قرن بیستم به جز نوعی توجه

ص: 151


1- نمونه های دقیق برداشت های تصمیم گیرندگان رسانه ای از مذهب را می توان در این منابع یافت: Silk (1995) and Hoover (1998); John Dart and Jimmy Allen, Bridging the Gap, Nashville: The Freedom Forum First Amendment Center 1993.
2- سیلک و هوور به بررسی مقدمة مذهبی جیمز گوردون بنت در صفحات نیویورک تایمز می پردازند و آن را راهبردی مؤثر می دانند. این روزنامه در دهة 1960 هم چنان به چاپ سخنرانی های واعظان نیویورکی ادامه داد. مجلة تایمز از حیث توجه به مذهب متمایز بوده است. این گرایش از سوی دیگر مجلات خبری هم دنبال شد، برای نمونه مجلة تایم طی دهه های 1950 و 1960 روی جلد خود به چاپ عکس رهبران مذهبی از جمله علمای مهم پروتستان، رینهولد نیبهر و پل تیلیچ ادامه داد. در واقع طی دهة 1980 مجلات مهم خبری و روزنامه های مترو پالیتن هم چنین خبرگزاری های آسوشیتد پرس و یونایتد پرس اینترنشنال ولو به شکلی محدود خبرنگاران یا نویسندگان مذهبی خاص خود را داشتند (Silk 1995).

آیینی به فعالیت های تشکیلات و نهادهای مهم مذهبی، چندان به مذهب نپرداختند. در همان حال، تحول در ماهیت و گسترة مذهب در هر دو شکل محلی و بین المللی، روند تفکیک مذهب در حاشیه های پوشش مطبوعاتی را به چالش طلبید. تنها مورد استثناء، انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 بود که نشان داد مذهب هنوز می تواند در پوشش رویدادهای جهانی، نقش محوری داشته باشد و باید آن را بر زمینة گسترده تری نسبت به پیش ملاحظه کرد. وقایع سال 1979 باعث آغاز دوره ای از خود انتقادگری در رسانه ها شد که این روند تا پس از حملات 11 سپتامبر 2001 دیگر دیده نشد. در هر دو مورد پیام این بود: در حالی که رویدادها و داستان های خبری مهمی با سرفصل مذهب در حال وقوع بودند، ژورنالیسم و رسانه ها به خواب رفته بودند.(1)

بین سال های 1979 تا 2001 پیشرفت هایی که در زمینه های داخلی جامعه صورت گرفت، بر توجه به اولویت مذهب در مطبوعات تأثیرگذارد. برخی این وضعیت را با نام جنگ های فرهنگی مبتنی بر مذهب یا ارزش های مذهبی بررسی کرده اند. رویداد مهم در این زمینه،

ص: 152


1- البته این نوع رویدادها پیشگامانی داشته است برای نمونه جف گرینفیلد از CCN اشاره کرده است که حقوق مدنی ایالات متحده عمیقاً ریشه در مذهب دارد. نخستین مراحل این جنبش عمدتاً تحت کنترل روزنامه های بزرگ شکل گرفته است. نکتة کنایه آمیز آن که در بین شبکه های خبری تلویزیونی، CNN کمترین تمایل را به ارایة گزارش های مذهبی داشته است. گرچه گروهی از دست اندکاران شبکه شخصاً از این موضوع انتقاد کرده اند (CNN 1993).

ظهور نوع جدیدی از محافظه کاری مذهبی با جهت گیری سیاسی بود که اولین بار به نحو چشم گیری در انتخابات عمومی ایالات متحده در سال 2004 نمایان شد. البته این حالت، ریشه در گرایش هایِ سال 1960 داشت. این محافظه کاری مذهبی متکی بر اصول دیرپای بنیادگرایی و گرایش های مرتبط با Pentecostalism در آمریکا بود؛ ولی با چهره و نام جدیدی. سپس اونجلیسم به عرصه آمد که می خواست حضور چشم گیرتری در گفتمان اجتماعی داشته باشد. تحلیل جامع این موضوع، فراتر از گسترة طرح فعلی ماست.(1)

به هر حال، دو وجه بسیار مهم این پیشرفت را پدیدة معاصر تله وَنجلیسم و استنباط کلی تر رهبران این جنبش جدید برعهده گرفتند. آن ها می دانستند برای رسیدن به نتیجة مطلوب، باید نقش پررنگ تری در قلمروی اجتماعی و به ویژه رسانه ها برعهده گیرند.(2) شاید این جنبش در نتیجة برخی از ویژگی های آیین مذهبی پروتستانی و رابطه اش با فرهنگ(3) در 25 سال اخیر، به کانون گفتمان اجتماعی در آمریکا منتقل شده است، از این رو از سکوت سیاسی که مشخصة بنیادگرایی پیشین در قرن بیستم بود، می پرهیزد و در رسانه ها حضور پررنگ تری دارد.

ص: 153


1- نگاه کنید به: Quebedeaux (1974), Wuthnow (1990), Roof (1999), Marsden (1983)
2- Marsden (1983)
3- استدلال شده است که به دلایلی، اونجلیکالیسم به نحو خاصی با رسانه ها و فرهنگ عامه پسند تناسب دارد و نمی خواهد رسانه ها را صرفاً در حکم عرصه هایی برای انجام کارهای خیر مذهبی در نظر بگیرد. برای نمونه نگاه کنید به: Hendershot (2004), Clark (2003), McCloud (2004), and Schultze (1987).

مذهب در آمریکا و به طور کلی مذهب غربی از موضع چپ، شاهد ایجاد سازه های مذهبی نوین و جنبش هایی شد که عمدتاً نمونه هایی از حساسیت های فردی و مستقلی بودند که پیشتر هنگام بحث دربارۀ نظرات روف و وُتناو به آن ها اشاره کردیم. شدت ناگهانی علاقه به امور مذهبی و معنوی، در گرایش های گوناگون سرگرمی تلویزیونی که پیش تر مورد بحث قرار دادیم، نمود یافت. افزون بر آن شماری از بحث و جدل های موضع چپ، باعث ایجاد تلاطم در تشکیلات مذهبی شد. زنان در مؤسسات کاتولیک گرا و پروتستان گرا به نحو فعال تری اقدام کردند. از سوی دیگر، شور و حال قومی نیز تاثیر برجسته تری یافت.

در قرن بیستم، بحثی فزآینده دربارۀ عضویت و رهبری مذهبی افراد هم جنس گرا، دوجنس گرا و دگرجنس گرا و هم چنین موضوع ازدواج های هم جنس گرایان درگرفت. این بحث ها باعث تقسیم و تفکیک نهادهای معظم پروتستان و تبدیل به موضوع سیاسی مهمی شد. در پاییز سال 2004 این موضوع برای عموم مطرح شد، هنگامی که فرقة پروتستان و لیبرال کلیسای واحد مسیح، در ایالات متحده یک آگهی تلویزیونی را نمایش داد که در آن بر آزادی و امکان تشریک مساعی اقلیت های جنسی و رنگین پوستان تأکید شد؛ این آگهی ها بسیار جنجال برانگیز شمرده شدند، چنان که دو شبکة مهم ایالات متحده از پخش آن ها سر باز زدند. متعاقباً خشمی که این موضوع برانگیخت، باعث شد مسائل مربوط به آزادی و سعة صدر مذهبی، در محور مباحث مربوط به مذهب

ص: 154

در آمریکا قرار گیرد.(1) همۀ این ها به موضوعات خبری تبدیل شد و این واقعیت که فرهنگ عامه پسند نیز از افزایش علاقه به مذهب و امور معنوی استفاده کرد، بدین معنی است که رسانه های خبری توجه فزاینده ای به مذهب مبذول داشتند.(2) روش های متنوعی که موضوعات مذهبی را در اخبار طرح می کنند موارد فراوانی را شامل می شود.

انتخابات عمومی آمریکا به طور کلی همواره سبب طرح داستان های خبری فراوانی در ارتباط با مذهب و سیاست می شود. در انتخابات ریاست جمهوری سال های 2000 و 2004 و در جریان این رقابت ها، گرایش های مذهبی نامزدها، به نحو قابل توجهی در رسانه های خبری پوشش داده شد. به ویژه در سال 2004 مسائل مربوط به مذهب و رابطه اش با سیاست مورد توجه قرار گرفت و تفسیرهای فراوانی دربارۀ شکاف مذهبی ارائه شد. بدین صورت که گویا بخش های مذهبی، انتخاباتِ نامزدهای محافظه کار را ترجیح می دادند، در فصل نهم دوباره به این موضوع خواهیم پرداخت.

ص: 155


1- Wilson (2005) آگهی مذکور به طور خاصی تأثیرگذار بود؛ زیرا این قانون ناگفته را شکست که پیام مذهبی هیچ گاه نباید آزاردهنده باشد، چنان که گرایش اصلی آن به سوی رویکرد آزادانه بود. برخی از گروه های مذهبی، طرفدار نرفتن مردم به کلیسا بودند. مقامات کلیسا گزارش می دهند که استقبال زیادی از این آگهی شد و بسیاری از مخاطبان پاسخ مثبتی به پیام رویکرد آزاد آن دادند.
2- در حالی که این تشریح، ارتباط نزدیکی با موقعیت ایالات متحده دارد، در انگلستان گرایش های مشابهی وجود دارد. برای نمونه اَلن بوکبایندر، رییس جدید بخش مذهبی شبکه BBC اشاره کرده که پس از حملات 11 سپتامبر و چند رویداد بعدی در انگلستان، توجه بیشتری به ارائة برنامه های مذهبی در اخبار و دیگر بخش ها پدید آمده است: (Snoddy 2002) . نکتة جالب داستان در ارتباط با این بحث این بود که بوکبایندر بنا بر اعتراف خود اعتقادی به خداوند ندارد. انتخاب او باعث اعتراض هایی شد، ولی استدلال وی این است که پوشش مذهب در رسانه ها بنا بر تعریف باید منطقی و برای طرح افکار گوناگون باشد و نه تبلیغ مذهبی. این موضوع به خوبی دشواری های پیش روی مذهب در رسانه ها را نشان می دهد.

از زمان حملات 11 سپتامبر تاکنون، اخبار بین المللی در ایالات متحده و انگلستان به نحو فزاینده ای بر گرایش ها و پیشرفت هایی تأکید دارند که پیش از این آن ها را با عنوان مذاهب دنیا در نظر می گرفتیم، به ویژه اسلام و آن چه کشمکش قومی - مذهبی نام دارد. از جنبة اخبار داخلی، مدام داستان هایی دربارة افزایش گونههای مذهب مطرح می شد، که برخاسته از مهاجرت بود. در نتیجه، ارزش های اجتماعی و موضوعاتِ دیگرِ مربوط به جنگ های فرهنگی بیشتر مطرح می شوند. شور و علاقه ای که در موضع چپ وجود دارد، به پوشش و ملاحظة جنبش های نوین مذهبی، رویکردهای به اصطلاح عصر جدید، کیش ها و البته مذهب و معنویت در فرهنگ عامه میانجامد.(1)

فراسوی خروجی های رسمی خبر، طیف گسترده ای از منابع اطلاعاتی و اخبار مذهبی هم وجود دارد، به ویژه آن اخباری که از طریق اینترنت و وب جهانی قابل دسترس هستند. بسیاری از این منابع سایت هایی هستند که فعالیتشان را وقف مذهب یا معنویت کرده اند ولی بسیاری دیگر هم در کنار دیگر موضوعات به مذهب هم می پردازند.(2)

پخش برنامه های مذهبی و تله ونجلیسم

پخش برنامه های مذهبی و تله ونجلیسم

ص: 156


1- طی مطالعه ای که مرکز پژوهش رسانه های ایالات متحده در آوریل 2004 انجام داد، مشخص شد که توجه شبکه های بزرگ ایالات متحده به مذهب بیشتر و طی ده سال از 1994 تا آن زمان دو برابر شده بود. (Bauder 2004)
2- Hadden and Cowan (2001)

در سال های اخیر تله ونجلیسم از آگاهی عمومی دور شد. پخش برنامه های مذهبی از هنگام ظهور در اواسط دهة 1970 تا طی اغلب سال های دهة 1980، حضور چشم گیری در عرصة برنامه های رادیو - تلویزیونی و گفتمان اجتماعی یافت. البته وجهة این برنامه ها در اثر یک سلسله رسوایی هایی پر سر و صدا در اواخر دهة 1980 به حد قابل توجهی پایین آمد. این وضعیت باعث شد تا تعدادی از واعظان تلویزیونی مهم، شبکه ها را ترک کنند و از نظر اقبال همگانی زوالی عمومی در این عرصه پدید آمد، گرچه شاید تعداد مخاطبانِ این دوره چندان تغییری نکرده باشد.

امروزه تله ونجلیسم در چشم انداز رسانه ای عمدتاً جزو برنامه هایی است که موفقیت دیررسی داشته است، ولی اکنون مکانی آسوده و حتی مهم در حواشی برنامه های تلویزیونی یافته است. این وضعیت، همراه با بازار پویای مذهبی در رادیو و ظهور صنعت موسیقی مسیحی به عرصههای جدیدی دست یافته است. تلویزیون مذهبی هم چنان به گسترش خود ادامه می دهد که تا سال 2000، حدود 245 شبکة خصوصی تجاری و 15 ایستگاه تلویزیونی مذهبی غیرتجاری در حال پخش برنامه بوده اند.(1) این گسترش در رادیو هم چشمگیر است. شایع ترین آمار اخیر شامل بیش از 800 ایستگاه each reporting است که فرمت بخشی از برنامه های روزانۀ برنامه های مسیحی یا مذهبی است و650 ایستگاه دیگر خود را Gospel (به معنای انجیل یا بشارت نیکو) می نامند و حتی

ص: 157


1- Kornblut (2000)

34 شبکه خود را عصر جدید (New age) نامیده اند.(1) افزون بر آن چندین شبکة تلویزیونی خود را وقف مذهب کرده اند، از جمله شبکة تلویزیونی و غیررسمی کلام ابدی کاتولیک(2) که با 2275 سیستم کابلی در ایالات متحده، 64 میلیون مشترک دارد؛ شبکة تلویزیون ملی یهود(3) (باز هم غیررسمی) سیزده میلیون مشترک با 600 سیستم کابلی دارد و شبکة پخش ترینیتی (تثلیث)،(4) آخرین بازمانده از شبکه های اصلی تله ونجلیست، 46 میلیون بیننده با 5230 سیستم کابلی و نیز دوازده و نیم میلیون مشترک پخش مستقیم برنامه های ماهواره ای دارد؛ البته تعداد مخاطبان واقعی این سرویس ها عملاً بسیار کمتر است و احتمالاً بخش اندکی از تعداد مشترکان این شبکه ها را تشکیل می دهد.(5)

شبکة اُدیسه(6) که سرویس بسیار کم جنجال تری است، به وسیلة علاقه مندان مذهبی امروزی تری تأسیس شد، تا جایگزینی برای شبکه های تله ونجلیست باشد. این شبکه با به دست آوردن 28 میلیون مشترک به اوج آمار تعداد مخاطبانش رسید ولی از آن زمان تاکنون در

ص: 158


1- Broadcasting and Cable Yearbook, (2002-2003)
2- Catholic Eternal Word
3- National Jewish Television Network
4- Trinity
5- Broadcasting and Cable Yearbook, (2002-2003) این گزارش دربارۀ مشترکانِ ادعاشدة این سرویس ها تنظیم شده است. در تمام موارد، این آمار مربوط به کل مشترکانی است که از کل سرویس های کابلی استفاده می کنند و در این مجموعه می توان شبکه ها را هم گنجاند. آن ها لزوماً آمار مشترکان، حامیان یا بینندگان همیشگی این سرویس ها را نشان نمی دهند. در واقع سطح واقعی تماشا بسیار محدودتر و برای نمونه صدها یا هزاران نفر به جای میلیون ها نفر است. برای بحثی کامل دربارۀ مخاطبان تله ونجلیسم در دوران اوج نگاه کنید به (Hoover (1987.
6- Odyssey Channel

زیرمجموعة شبکة هالمارک(1) قرار گرفته است. برنامة باشگاه 700(2) پت رابرتسن زمانی نمونة شاخص این شکل بود ولی متعاقباً دچار تغییر ساختار شد. شبکة خانواده آخرین نمونه از شبکه های پخش مسیحی، بر اساس برنامة رابرتسن تأسیس شد، ولی به شرکت ABC فروخته شد و اکنون در حکم شبکة خانوادگی ABC به کارش ادامه می دهد، جایی که هنوز می توان باشگاه را در آن تماشا کرد، هر چند این برنامه دیگر در ساعت پربیننده پخش نمی شود.

تله ونجلیسم دیگر منحصراً پدیده ای متعلق به ایالات متحد نیست. بخش بزرگی از شبکه های مذهبی فعالانه در صدور برنامه ها به خارج دخیل بوده اند و برنامه های محلی آن ها در بیشتر کشورها و مناطق جهان در دسترس است. یکی از موارد استثنایی مهم، انگلستان بود، جایی که تله ونجلیسم به سبک آمریکایی مدت ها در شبکه های داخلی ممنوع بود، ولی از طریق شبکه های ماهواره ای و همچنین از طریق اقدامات گروه های مذهبی محافظه کار قابل دسترس شد. آن ها تلاش کردند راه این برنامه ها را دست کم در عرصة رادیو به شبکه های زمینی و سرویس های کابلی باز کنند.(3)

ص: 159


1- Hallmark Channel
2- 700 Club برنامۀ باشگاه هفتصد، برنامه ای با اجرای پت رابرتسن، چهرۀ مشهور اونجلیست آمریکایی که از سال 1966 تا کنون پخش می شود. هدف این برنامه تبلیغ مسیحیت در سراسر جهان است. برای اطلاعات بیشتر رک به: نظر به زیر حجاب (اونجلیست ها، یازده سپتامبر، بازنمایی اسلام). اریک گورملی. بابک تبرایی. ماه نامۀ رواق هنر و اندیشه. شمارۀ 31 و 32. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما. قم. 1387. (م.)
3- Hinsliff (2000)

از جنبة بازار رسانه ای برای نمادهای مذهبی، تله ونجلیسم و پخش برنامه های مذهبی به طور کلی عناصر مهمی در این عرصه هستند. پیشینه و اهمیتی که آن ها در ربع آخر قرن بیستم یافتند، بدین معنی است که در چهارچوب مجموعة مشخصی از کلیشه ها عمل کرده اند و در زمینه های تاریخی خاصی تأویل شده اند، که آن ها را از جهاتی بحث انگیز ساخته است. اگر این عرصه را به سه قسمت زیر تقسیم کنیم: تداوم شیوه های تله ونجلیسم در دهه های 1970 و 1980، تداوم بازار پرشور مذهبی رادیویی و ظهور و رشد صنعت موسیقی مسیحی و عوامل پخش آن، می توانیم ببینیم که این نوع عناصر همچنان در چشم انداز پخش رسانه ای حضور دارند.

به هر حال، مهم است اشاره کنیم که تاریخ این شکل ها و فرمت ها آنان را با میراث خاصی ملازم می سازد که کنار گذاردنش دشوار است. زمانی تصور می شد تلویزیون مذهبی می تواند در مجموعة برنامه های تلویزیون تجاری جایگاهی داشته باشد؛ ولی این امید به دلیل تفاوت در شیوة پخش محو شد. اهمیت اجتماعی و فرهنگی که مبلغان مسیحی تلویزیون هنگام اوجِ برنامه های شان در نظر داشتند، باعث شد ژانر پخش برنامه های مذهبی همچنان باری را به دنبال خود بکشد.

پت رابرتسن(1) زمانی می خواست در شبکة مسیحی خود CBN نوعی برنامة زمان بندی ایجاد کند که بتواند با شکل های تجاری به رقابت

ص: 160


1- پت رابرتسن با نام اصلی (Marion Gordon Robertson) متولد سال 1930 در کشور آمریکا، فرزند تحصیل کردة یک سناتور ایالات متحده بود که تصمیم گرفت به کسوت روحانیت درآید و پس از تحصیلات دینی، در سال 1961 کشیش کلیسای باپتیست جنوبی شد. وی یک ایستگاهِ رو به ورشکستگی UHF را با این هدف خرید که برنامه های دینی پخش کند و در سال انتصابش به عنوان کشیش، شبکة CBN را تأسیس کرد. در سال 1988، رابرتسن از مقام روحانیت استفعا داد تا نامزد ریاست جمهوری ایالات متحده شود ولی تلاشش نافرجام ماند و به CBN بازگشت ولی این بار خود را نه یک مبلغ مسیحیت که یک تهیهکنندة برنامه های دینی معرفی کرد. امپراتوری تلویزیون مسیحیِ رابرتسن تا حد شبکه های ماهواره ای و سهام چند رسانه ای گسترش یافت که در سال 1997 ارزش این سهام سرانجام از مرز یک میلیارد دلار گذشت. (م.)

برخیزد.(1) این امر، دیگر ممکن یا حتی ضروری نیست. چنان که می بینیم (و در فصل های بعدی با دقت بیشتری خواهیم دید) امروزه بازار تجاری عمومی در مقایسه با دورانی که رابرتسن خدمات روحانی و تلویزیونی خود را آغاز کرد، مجموعة گسترده تری از دستمایه های مذهبی را فراهم می آورد. به نحوی کنایه آمیز آن گوشه از بازار که وی اکنون اشغال می کند، درست به اندازة دوران آغاز کارش فرعی و حاشیه ای است. در حالی که آثاری هم چون نظرکردۀ فرشته بیشتر مورد توجهاند. شخصیت و ماهیت بخش عمده ای از این دستمایة نوین مذهبی - معنوی بیشتر نمایانگر چهرۀ متغیر مذهب در آمریکا است، بیش از آن حدی که مبلغان مسیحی تلویزیونی در دوران آغاز کار خود با آن آشنا بودند.

نشر مذهبی

نشر مذهبی

چنان که پیش از این اشاره کردیم، بازار رسانه های دیگر گسترده تر از رسانه های الکترونیکی است. همان طور که بسیاری از مورخان نشان داده اند، پیشتر بازار پرشور مذهبی ای وجود داشته است که به قرن

ص: 161


1- Hoover (1988)

هجدهم برمی گردد و مجموعة گسترده ای از رسانه ها و شکل های سرگرمی را با هم تلفیق ساخته است.(1)

آن بُردِنِ جامعه شناس در این باره می نویسد، رسانه همچنان به نشر افکار مذهبی ادامه داد. با تکامل نشر مذهبی می توانیم ببینیم دسترسی آحاد اجتماعی و اعتمادپذیری آن ها به مرور زمان تقویت می شود و همچنین هدفی که بخش عمده ای از دنیای رسانه های مذهبی دنبال می کند. مطالعة بُردن دربارۀ نهادمحوری این صنعت بازاریابی و انجمن فروشندگان کتاب مسیحی (CBA) دیدگاه های جالبی دربارۀ روش های گسترش جنبش های مذهبی آمریکایی در هماهنگی با نشر و بازاریابی مذهبی ارائه می دهد. تاریخ نشر آمریکایی عمیقاً ریشه در نشر مذهبی دارد.(2) بسیاری از شرکت های بزرگ نشر، کارشان را به عنوان ناشران مذهبی آغاز کردند و مراکز اصلی نشر از جمله فیلادلفیا اساساً به دلیل چنین بازاری پدید آمدند. به هر حال تاریخ اخیر نشر مذهبی نشان می دهد که بین فعالیت های تشکیلات سنتی تر نشر اناجیل، آثارSunday School و رسالات (که هنوز هم از جنبة تجاری صنعت مهمی محسوب می شود) و فعالیت های مستقل یا نشر هماهنگ با کلیسا (برای نمونه انجمن CBA) تفاوت های چشمگیری وجود دارد. تاریخچه ای که بُردن دربارة CBA نوشته است، نشان می دهد که دست کم طی قرن بیستم اعضای این سازمان و سازمان های مرتبط به

ص: 162


1- Moore (1995), Winston (2000), Morgan (1996), Nord (2004), Underwood (2002)
2- Nord (2004)

تدریج خود را در چشم انداز رسانه ای وسیع تری از تبلیغات، بازاریابی و رسانه های انبوه قرار دادند. استقلال آن ها از تشکیلات مذهبی تبدیل به شاخص مهمی شد؛ ولی در همان حال آن ها را در موضعی قرار داد که بتوانند از گرایش های ضدنهادی در مذهب آمریکایی دست کم از انواع محافظه کار مسیحی یا پروتستانی انجیلی استفاده ببرند. این امر در دهة اخیر، به ظهور CBA در حکم بازار اصلی نشر مذهبی و طیف گسترده تری از محصولات رسانه ای انجامید.(1)

نکتة مهمی که در این جا به بحث ما مربوط می شود، گسترش و رواج این صنعت است. صنعت یادشده از ایفای نقشی کوچک و حاشیه ای در عرصة رسانه ای بسیار فراتر رفته و تبدیل به یک نیروی بزرگ اقتصادی و رسانه ای شده است، چنان که کتابخانه های مرتبط با CBA اکنون در تمام شهرهای بزرگ دیده می شوند و در کنار دیگر آثار متعارف سکولار در فروشگاه های بزرگ کشور دیده می شوند. این موضوع نشان می دهد که کتاب ها و دیگر منابعی که اعضای CBA تهیه کرده اند، بیش از پیش در دسترس عموم قرار گرفته و تبدیل به بخشی فراگیر در عرصة مذهبی و فرهنگی شده اند. این به روز شدن مشابه با همان وضعیتی است که شبکه های مذهبی طی دوران اوج گیری به آن می اندیشیدند.(2) CBA و فعالیت های مشابه با آن، در جوار بازار رسانه ای سکولارتر قرار دارند و این امر منجر به بحث های فراوانی دربارۀ موضوعات متمایزی مانند فهرست پرفروش ها شده که برای نشر سکولار و مذهبی مطرح است.

ص: 163


1- Blake (2004)
2- Borden (forthcoming)

یکی از پدیده ها در این قلمرو، سلسله کتاب های برجامانده(1) نوشتة تیم لِهایی و جری جنکینز بوده است.(2) مانند بسیاری دیگر از کتاب های مسیحی میلیون ها نسخه از این آثار هم به فروش رفته ولی جایگاه خود را صرفاً در فهرست های حاشیه ای مذهبی در تضاد با فهرست های آثار پرفروش سکولار یافته اند، فهرست هایی که بسیاری از افراد را در دنیای مذهبی آزرده است. فیلمی که بر اساس این رمان ها ساخته شد در گیشه شکست خورد، ولی نمونه ای از تلاش برای ایجاد ارتباط بین بازارهای رسانه ای مذهبی و سکولار بود، طرحی که شاید با موانعی جدی مواجه شود؛(3) البته در حکم نمونه ای حاصل از توسعة یک بازار رسانه ای گسترده تر عمل می کند، موردی که در عرصه هایی مانند تبلیغات، عملکردی شبیه بازار رسانه ای سکولار دارد. شاید مهم ترین بخش نشر مذهبی، بازار مجلات مذهبی باشد. نشر مجله درست مانند نشر کتاب، در مقایسه با دوران اولیه که اغلب چنین نشریاتی به طور مستقیم در ارتباط با گروه ها یا عناوین مذهبی بودند، تفاوت یافته است. در شرایط کنونی عرصة گسترده و پرتحرکی مشتمل بر صدها نشر مستقل مذهبی و معنوی هم در محصولات مذهبی قابل دسترس هستند و هم در نمونه های سکولار. پرتیراژترین این مجلات، Christianity Today، سیصد و سی هزار نسخه منتشر می کند.(4)

ص: 164


1- Left Behind
2- Tim LeHye and Jerry Jenkins in Ali (2001)
3- Hendershot (2004), p. 209
4- Christianity Today Magazine Rates and Data 5 (2005)

مجلاتChristian Centuryو Christianity and Crisis به عنوان جایگزینی برای نشریات مذهبیِ غالب در اواسط قرن بیستم تأسیس شدند.(1) در اواخر قرن، این مجلات اهمیت و اعتبار خاصی یافتند و درست به موازات رشد در زمینة تعالیم پروتستانی انجیلی که مقصود این نشریات بود، تبدیل به پرخواننده ترین آثار در ردة خود شدند.(2) به هر حال نشر مجلات، طیفی از موضوعات را در عرصة گسترده ای از علایق مختلف تأمین می کند. در کنار نشریاتی چون Christianity Today شمار فراوانی از مجلات یا به وسیلة گروه های مذهبی یا جنبش های حاشیه ای موجود، گروه های عصر جدید در انواع مختلف و دیگر تشکیلاتی که در این بین قرار می گیرند انتشار می یابند یا جهت گیری می شوند.

رسانه های سرگرمی

رسانه های سرگرمی

پیش تر دیدیم که چگونه بازار رسانه ها در سال های اخیر، مذهبی تر یا معنوی تر شده است. اکنون شمار فراوانی از برنامه ها هم در شبکه های بزرگ و هم در صنایع تلویزیون کابلی و پخش مستقیم ماهواره ای به مضامین و ارزش های مذهبی و معنوی می پردازند. در این جا نمی خواهم مجموعه ای از هنجارها یا تعاریفی را پیشنهاد دهم که بتوان بر اساس آن ها مشخص کرد که آیا مضمون یا برنامه ای اصالتاً مذهبی یا معنوی

ص: 165


1- Christian Century and Christianity and Crisis
2- Alsdurf (forthcoming)

است یا خیر، هرچند شاید این کار شوق برانگیز باشد. بی علاقگی من به خاطر یکی از هدفهای این طرح، یعنی زمینه سازی برای شنیدن سخنان مستقیم مخاطبان چنین برنامه هایی است. اگر کار را با ایجاد رده بندی های مشخص کنندة آثار مذهبی یا معنوی آغاز کنیم، بخشی از هدفمان به شکست می انجامد. در همان حال، مسائل مربوط به تعریف امور مذهبی یا معنوی در رسانه ها مهم هستند، ولی نه بدان سبب که به ما کمک می کنند مشروعیت یا اهمیت نمادها و ارزش هایی را که در آن جا می بینیم، درک کنیم. در عوض، به روش های مهمی برای تعریف چشم انداز فرهنگی در رسانه ها تبدیل می شوند و به ما یاری میدهند که نقشة محیط فرهنگی و جایگاه خودمان را در آن ترسیم کنیم. برای نمونه در دورة تله ونجلیسم این موضوع روشن شد که بخش زیادی از چیزهایی که برای حامیان چنین برنامه هایی مهم یا آشکار بود، شامل عناصر خاص محتوایی و نکات آموزنده و تأثیرگذار نبود، بلکه برنامه های مذکور نوعی فضای فرهنگی را در محیط رسانه ها بازنمایی کردند که چنین حامیانی در آن آسوده بودند. چنان که مطالعة من دربارۀ مخاطبانِ برنامة باشگاه 700 نشان می دهد ارزش این برنامه برای بینندگانش بیشتر نمادین بوده است، چنان که حضور یا حتی اوج گیری دیدگاه جهانی مسیحی را بر زمینة مهم رسانه ها نشان می دهد.(1)

پژوهش های اخیر دربارۀ مخاطبان، به مفاهیم متغیر خانه و خانواده در دوران رسانه ها پرداخته اند و نشان می دهند که یکی از عناصر یا

ص: 166


1- Hoover (1988)

چهارچوب های مهم برای معنا سازی در این زمینه، نقشه برداری یا قرار گرفتن بر زمینة فرهنگی رسانه ها از طریق دریافت آرای مردمی است که برنامه های مختلف و عملکردهای رسانه ای را از جنبة ارزش، اهمیت، دلالت فرهنگی و اجتماعی شان ارزیابی می کنند.(1) ضمن بررسی تله ونجلیسم و آرزوی دست اندرکارانش برای قرارگرفتن در جریان برنامه های روز، دقیقاً این نوع بررسی را مشاهده کردیم، همان نوعی که طرح های فرهنگیِ تعیین کننده از جمله تمایز میان موسیقی مسیحی و موسیقی روز را ایجاد می کند. این پرسش که این یا آن چیست، پرسشی ساده، صریح یا تلویحی نیست. در واقع، بخش بزرگی از ایده ها و سازه ها دربارة این پرسش ها است. شاید برای تهیه کنندگان آثار مذهبی موجه باشد که بخواهند وارد برنامه های روز شوند، ولی روشن است که مجموعه ای از عوامل، رسیدن به این هدف را برای آن ها دشوار می سازد. نمونة موفقی وجود ندارد که نشان دهد چنین کوششی میسر شده است یا اگر هم نمونه هایی باشند، تعدادشان بسیار اندک است.(2) در عوض طرحی قابل تامل وجود دارد که می خواهد به چنین نتایجی برسد و این کار را با برجسته سازی ریشه های مذهبی آثار مذهبی انجام می دهد. به هر حال، این هدفِ خودآگاهانه به شکست می انجامد.

ص: 167


1- Hoover et al. (2004), Chapter 3
2- در Hoover (1988) بحثی دربارۀ این فرآیند در ارتباط با پخش برنامه های مذهبی و در Hendershot (2004) بحثی دربارۀ فیلم های اونجلیکال و معنوی آمده است. در هر دو مورد، مسئلة تناسب با نیازهای بازار مطرح می شود و در هر بار مشخص است که باید از این مرحله گذر کرد. همین موقعیت در مورد امکان بالقوة صنعت موسیقی مسیحی برای ایجاد ارتباط مطرح شده است.

چنان که هِندرشات در تاریخی که بر سینمای انجیلی با نام لرزاندن جهان به خاطر مسیح(1) نشان داده است، موسیقی یا فیلم مسیحی که بخواهد هم پوشانی و ارتباط ایجاد کند، به یک اندازه از جانب مخاطبان مؤمنان و سکولار با بدبینی روبهرو می شود. تمام مخاطبان رسانه ها، به خوبی مبانی تولید رسانه ای را درک می کنند و هنگامی که رسانه های مذهبی را می بینند، به خوبی آن ها را شناسایی می کنند. در حالی که شاید مؤمنان، این برنامه ها را به خاطر حضورشان حمایت کنند (آن ها را بخشی از ترکیب رسانه ای بدانند) همزمان به خوبی درمی یابند که شاید چنین برنامه هایی نتوانند با دیگران رقابت کنند. برای مخاطبانی که چنین ایمانی ندارند، نشانه هایی که باعث می شود چنین آثاری متفاوت بنمایند، به رویگردانی می انجامند.(2)

اگر بتوانیم خط نسبتاً روشنی میان رسانه هایی که در اثر انگیزه های مذهبی ایجاد می شوند و آن هایی که بیشتر سکولار هستند، ترسیم کنیم شاید بتوانیم رسانه هایی را برشمریم که به گرایش های نوین در زمینة علایق مذهبی و معنوی پاسخ می دهند (آثاری با دیدگاه سکولار که هم پوشانی می کنند)؛ کاری که شاید بسیار موفقیت آمیزتر از پیگیری دیگر مسیرها باشد. موفقیت اثر نظرکردۀ فرشته و دیگر برنامه هایی که به معنویت می پردازند، از جمله فرشته و سرزمین موعود(3) باعث شد

ص: 168


1- Shaking the World for Jesus
2- Hendershot (2004)به ویژه بحث او دربارۀ فیلم برجامانده قابل توجه است. هندرشات از قول تعدادی از مخاطبان اونجلیکال می نویسد: چرا مسیحیان نمی توانند فیلم های بهتری بسازند.
3- Angel and Promise Land

بخش عمدة جامعۀ تولید تلویزیونی، برای تولید در فصل تلویزیونی 1997 به جست وجوی دستمایه های مشابهی بپردازد.(1) همچنین، در همان سال اعلام شد که شبکه ای جدید از ایستگاه های گوناگون، پیشاپیش حق پخش مجدد نظرکردۀ فرشته را خریده است. این شبکه که PAX نامیده شد از 73 ایستگاه تلویزیونی تشکیل شده که متعلق به خالقش، باد پَکسن(2) بوده است. به گفتة خود پَکسن فکر اولیه، ایجاد شبکه ای مبتنی بر تولید برنامه های مفید و آرامش بخش بود.(3) در فصل 2003 شبکة PAX به شبکه ای موفق، از جنبة اقتصادی و نه فرهنگی تبدیل شد، از طریق تلویزیون کابلی خود جایگاهی در بازار رسانه ها یافت و همچنان هدف پَکسن یعنی تلفیق ژانرهای تلویزیونی را ادامه داد. به جز شبکۀ ITV تعدادی از شبکه های تلویزیونی به انواع مشابهی از برنامه سازی تمایل نشان می دهند، برای نمونه شبکة هالمارک از طریق رابطه با شبکة اُدیسه که مسیحی محور است و همچنین شبکه های آکسیجِن و لایف تایم اکنون تعداد بسیاری برنامه در دست تولید دارند که هندرشات در حکم برنامه سازی آرمانی برای ایجاد ارتباط میان بازارهای مسیحی و سکولار شناسایی کرده است(4) که بازنمایی خوبی از برنامه سازی به شیوة درمانی و حتی از جنبة ژانری، برنامه سازی

ص: 169


1- Zerbisias (1997)
2- Lowell W. "Bud" Paxson یک مدیر رسانه ای اونجلیست آمریکایی که شبکۀ PAX را بناگذاشته است. این شبکه از سال 1998 آغاز به کار کرد. (م.)
3- Zerbisias (1997)
4- بررسی هندرشات از بازار مسیحی و بازار موسیقی معاصر نشان می دهد که این نوع برنامه سازی سالم رویکردی موفق برای گذر از مسیرهای دیگر و رسیدن به این مرحله است: (Hendershot 2004, Chs 1-2 p. 199)

معنوی، ارائه می دهد. هم زمان، دنیای رسانه ای و سکولار یا تجاری به تهیة دستمایه هایی می پردازد که به شکل بارزتری مذهبی هستند. طی سال ها هالیوود به تولید چنین آثاری پرداخته است که قدمتشان به دوران فیلم های عظیم و پرهزینة ده فرمان(1) و خرقه(2) می رسد و امروزه به تولید فیلم های مهم و گوناگونی رسیده که از سوی منتقدان تحسین شدهاند از جمله مُبلغ،(3) داگما(4) و فیلم نجات یافته(5) (2004) اثر برایان دَنلی.

در میان فیلم های اخیر، هیچ یک به موفقیت فیلم مصائب مسیح (2004) به تهیه کنندگی و کارگردانی مل گیبسن نرسیدند. مصائب مسیح موجی از تفاسیر اجتماعی، مذهبی و پژوهشی به راه انداخت.(6) این فیلم به عنوان اثری شاخص در ایجاد سازش بین مذهب و رسانه اثری ممتاز به شمار می رود. فیلم به وسیلة یکی از ستارگان روز با بودجة معمول آثار پرهزینه و جذاب هالیوودی، با تبلیغات فراوان، با معیار های رایج تولیدی و حضور ستارگان ساخته شد. همزمان گیبسن به نوعی بانی ورود مذهب به عرصة فیلم سکولار شد. او تلاش بسیاری کرد

ص: 170


1- .Ten Commandments دو فیلم با این نام در تاریخ سینما ساخته شد که هر دو ساختۀ کارگردان مشهور آمریکایی سیسیل ب. دومیل است. یکی سیاه و سفید و صامت (1923) است و دیگری رنگی (نسخۀ مشهورتر و بیشتر دیده شده تر) (1956). این فیلم به داستان حضرت موسی (ع) می پردازد. (م.)
2- The Robe فیلمی ساختۀ هنری کاستر با بازی ریچار برتن و جین سیمونز. ساخته شده به سال 1953. این فیلم را نخستین فیلم سینمااسکوپ می دانند. (م.)
3- The Apostle فیلمی ساختۀ رابرت دووال با بازی خود او و بیلی باب تورنتون. ساختۀ سال 1997 آمریکا. (م.)
4- Dogma
5- Saved
6- در هفته های آغازین نمایش فیلم سه اثر پژوهشی مرتبط با آن معرفی شد.

که میلیون ها نفر از بینندگان پروتستان و کاتولیک را در هفتة اول نمایش فیلم به سالن های سینما بکشاند و همهمه ای را دامن زد که فیلمش را جزو پرفروش ترین آثار تاریخ سینما از حیث فروش در نخستین روزهای نمایش کرد. مصائب مسیح در حکم فیلمی که آگاهانه به مفاهیم محافظه کارانه و حتی قرون وسطایی عبودیت کاتولیک پرداخته بود، شکاف های بزرگی میان کاتولیک گرایی و مسلک های دیگر ایجاد کرد و به نحوی قابل توجیه هدف پرسش هایی دربارۀ دیدگاه کاتولیک گرایی دربارة مسئلة قدیمی دخالت و جرم یهودیان در مصلوب شدن مسیح قرار گرفت.

نکات فراوان دیگری هم می توان دربارۀ این فیلم گفت، ولی در این جا تنها به دو نکته میپردازم و دیگران را به پژوهش ها و طرح های دیگر وامی گذارم. نخست اینکه، این فیلم نمونه ای از تأثیر بسیار خاص رسانه ها بر مذهب است. درست همانطور که تصویرپردازی درخشان ده فرمان از داستان سِفر خروج به خاطرة بصری نسل های مسیحی و یهودی از آن رخدادها تبدیل شد، بازنمایی مصائب مسیح نیز از ریاضت های آن حضرت تبدیل به خاطرة بصری استاندارد برای نسل کنونی و نسلهای می شود. دوم این که نخستین تلاش نشان می دهد که محصولات تولیدشده در عرصة رسانه ها از جمله خود این فیلم، نمادگرایی و بازنمایی مذهبی برای کل فرهنگ را تعیین می کند. مصائب مسیح در بحث جاری میان آثار با مشی مذهبی و سکولار، نشان می دهد که قدرت در طرف دوم نهفته است. وقتی به یاد می آوریم که موضوع، تعریف اصطلاحات برای کل فرهنگ است و نقشی که مذهب شاید

ص: 171

بتواند یا نتواند در این فرهنگ ایفا کند، وضعیت به طور خاص و منطقی درست جلوه می کند.

بنابراین، چشم انداز رسانه ها عرصه ای است که طیف گسترده ای از دستمایه های نمادین مربوط با موضوعات مذهب و معنویت را در خود دارد. این چشم انداز با تاریخ، زیبایی شناسی و سنت مذهبی، با تکامل سلیقههای فرهنگی و علاقههای مخاطبان شکل می گیرد.

روش های نگرش به مذهب و رسانه ها

اشاره

روش های نگرش به مذهب و رسانه ها

در فصل اول برخی از واژه های کلیدی مربوط به مذهب و رسانه ها را بررسی کردیم. این کار با نگاهی به درک ریشة مطالعات پژوهشی دربارۀ مذهب و رسانه ها و مسیرهای محتمل پیش روی آن ها انجام شد. زیربنای این رویکردهای پژوهشی را مجموعه ای از افکار مطرح شده یا اکتسابی دربارۀ رابطة بین مذهب و رسانه ها، هم چنین مجموعة گسترده تری از نگره های عمومی تر و کمتر پژوهشی تشکیل می دهد. در این جا برخی از مهم ترین این موارد را به اجمال ملاحظه خواهم کرد تا مشخص کنم که چگونه رویکرد ما در فصل های بعدی با آن ها تفاوت دارد. هدف این نیست که افکار فوق را کمرنگ کنم؛ زیرا برخی از آن ها روش های بسیار مفیدی برای درک امور هستند. در واقع هدف، ایجاد تمایز برای دیدگاه فرهنگ گرا- قوم شناسانه ای است که از افکار فوق برخواهیم گرفت:

ص: 172

1. کهن الگوها (Archetypes)

1. کهن الگوها (Archetypes)

نگره های مبتنی بر کهن الگوها در شماری از نظام ها، از تاریخ هنر گرفته تا روان شناسی وجود دارند. ایدة بنیادین این است که در قلمروهای اجتماعی، فرهنگی و روان شناختی مجموعه ای از شکل ها یا کهن الگوهایی وجود دارند که دیگر شکل ها متکی بر آن ها هستند. در مطالعات رسانه ها، نگره های ساختارگرا و روان شناختی از جمله نگره های لاکان و یونگ به شکل های متفاوتی برای وظیفة درک نمادگرایی فرهنگی و متون رسانه ها متناسب شده اند. طرح مورد نظر، توضیح این شکل های بنیادی تر در آثار رسانه ایِ موجود است.(1) تحلیل گرگور گوثالس از تلویزیون مذهبی مسیر مشابه و فرمالیستی را طی می کند، گرچه آگاهانه از خودِ نگرة کهن الگو سرچشمه گرفته است.(2)

مجموعة گسترده تری از نقدهای مذهبی در رسانه ها نیز، رویکردِ نگرش به شکل های زیربنایی را در حکم روشی برای تحلیل متون و عملکردها به کار می گیرند. این رویکردهای فرمی به تحلیل فرهنگی تا حدی مؤثر و ارزشمند هستند. در عین حال، مهم است بفهمیم که چنین رویکردهایی می توانند فرمالیستی شوند. منظورم از تمایز مذکور این است که رویکردهای کهن الگویی یا فرمی اگر از صرفاً تحلیل فرمی در شکل توصیفی به 174تحلیل فرمی در حکم راهی به مشروعیت دادن یا مشروعیت زدایی از آثار فرهنگی بگرایند، از جهاتی مسئله ساز می شوند.

ص: 173


1- Apostolos- Cappadona (1997); Korp (1997)
2- Gregor Goethals (1982)

تحلیل فرمی یا کهن الگویی را می توان برای بیان این موضوع به کار گرفت که اثر یا متن یا عملکردی خاص اصالت دارد یا نه و طبعاً مشروع است یا خیر. این بخشی از سنتِ به قول معروف، لیویسیته ای(1)در مطالعات فرهنگی است که اکنون به دلیل کاربرد محدودش در فهم یا توضیح فرهنگ به منزلة امری زنده، تجربه و ساخته شده انتقاد میشود. بخش عمدة چیزهایی که در تکامل شکل تجربة مذهب در آمریکا می بینیم، ما را به این گمان سوق می دهد که امروزه بسیاری از افراد، مفهوم شکل های مذهبی مشروع یا بیان مذهبی را زیر سؤال می برند و تحلیل فرمالیستی را مسئله ساز می کنند.

2. واقع گرایی بازنمایانه (Representation Realism)

2. واقع گرایی بازنمایانه (Representation Realism)

سنتی قدیمی وجود دارد که به واقعی بودن یا واقعی نبودن آثار رسانه ای می پردازد. غالباً اصالت و مشروعیت در پیوند با واقع گرایی، به آثار فرهنگی نسبت داده می شوند. بیشتر نقدهای کلیسایی از تصویر مذهب در رسانه ها مبتنی بر این فرض است که تصاویر مذکور برای آن که اصیل یا مفید باشند، باید بازنمایانه و واقع گرا باشند تا بتواند مذهب را به روش های مثبتی گسترش دهند.(2) یکی از ابعاد جالب بحث هایی که پیرامون فیلم مصائب مسیح ساختة مِل گیبسن در سال 2004 مطرح شد، مسئلة واقع گرایی بود. بیشتر گفتمان های کلیسایی و

ص: 174


1- منظور سنتی برگرفته از آرای فرانک ریموند لیویس (1978-1895 (منتقد ادبی و مدرس برجستة انگلیسی است که داوری های قاطع و بحث انگیزش تأثیر فراوانی بر نقد مدرن ادبیات گذارد. (م.)
2- Goethals (1982)

غیره، دربارۀ معنی و دلالتِ فیلم، مبتنی بر خشونتِ فرا واقعی (افراطی) آن بود. بسیاری از بینندگان این موضوع را بدیهی می دانستند که سطح بازنمایی خشونت در فیلم بنابر ماهیتش واقع گرایانه است.(1) بررسی های بازنمایانه و واقع گرا، تبعیضی مبتنی بر سلیقۀ طبقاتی را هم در خود دارند؛ زیرا نخبگان فرهنگی بعضی از آثار را خام دستانه یا محلی و برخی دیگر را فرهیخته و منطبق بر سلایق والاتر قلمداد می کنند.(2)

3. ابزارانگاری (Instrumentalism)

3. ابزارانگاری (Instrumentalism)

بخش زیادی از تفاسیر و نقدها دربارة ماهیت و تأثیر رسانه ها مبتنی بر این فرض است که آن ها کارایی ابزارانگارانه دارند. ترس از قدرت رسانه ها برای تأثیرگذاری بر معنویت و ارزش ها غالباً مرتبط با این احساس است که رسانه ها اساساً ابزارهایی هستند که می توانند بر ما و دیگران تأثیر بگذارند. بخش عمده ای از نقدهای رسانه ای که خاستگاه مذهبی دارند، بر اساس چنین مفهومی شکل گرفته است؛ برای نمونه دربارۀ جنبش سواد رسانه ای که عمدتاً ریشه در حساسیت های مذهبی دارد، فرض می شود که عملکرد مخاطبان رسانه ها را باید در حکم طرحی مشتمل بر برخورد، تأویل و نهایتاً به چالش طلبیدن بیشتر چیزهایی استنباط کرد که در رسانه ها ارائه می شوند. الگوی زیربنایی مصرف رسانه ها، الگویی است که آن ها را در حکم ابزارها یا آثاری می بیند که منبع کنش فرهنگی هستند. رسانه ها قدرتمندند و مخاطبان

ص: 175


1- Morgan (2004)
2- Best and Kellner (1991)

یا باید به آن ها پاسخ دهند یا به انقیادشان دربیایند. نقدهای محافظه کارانه ای که بر جنبه های ضد مذهبی رسانه ها ارائه می شوند، عملکردی منفی تر و خطرناک تر در آن ها می بینند.(1)

مطابق دیدگاه ابزارانگارانه، به رسانه ها باید به دلیل نیروی بالقوه شان برای تأثیرگذاری و نفوذ بر مخاطبان، نهادها و ارزش ها یا دیگر بخش های فرهنگی توجه کرد که مذهب یکی از ارکان محوری آن هاست. در کتاب راه و رسم دل(2) حین مطالعة کلاسیک زندگی اجتماعی اواخر قرن بیستم، مؤلفان صرفاً این نوع تأثیرگذاری را به رسانه ها و فرهنگ عامه پسند نسبت می دهند.(3)

مقالة تأثیرگذار جیمز کَری در برابر ابزارانگاری قرار می گیرد. وی در این مقاله علیه دیدگاه مخابرة ابزارانگارانه در رسانه ها بحث می کند و خواستار دیدگاهی آیینی است که از نظر فرهنگی تبیین شده باشد. در تضاد با دغدغة ابزارانگارانه که در زمان و مکان گسترش می یابد، کَری استدلال می کند که دیدگاه آیینی دغدغة ارتباطی را دارد که آدم ها را در قالب دوستی و اشتراک گرد هم می آورد.(4)

4. جمع طلبی/جهان باوری (Totalism/Universalism)

4. جمع طلبی/جهان باوری (Totalism/Universalism)

دیدگاه مرتبط دیگری هم وجود دارد که رسانه ها را اموری جهانی و نه مختص به گروه و جمعی خاص می داند. این رویکرد که مرتبط با

ص: 176


1- Wildmon (1989), Medved (1992)
2- Habits of the Heart
3- Bellah (1986), pp. 279-81
4- James Carey (1989), p. 18

دیدگاه دریافت شده دربارۀ رسانه ها از قرن بیستم است، فرض می دارد که رسانه ها را نباید صرفاً از نظر تأثیرهای شان ملاحظه کرد بلکه باید آن ها را کم و بیش جذّاب و با رویکرد و تأثیری جهانی دانست.

البته این دیدگاه از استنباط های مربوط به دوران تفکر رسانه های جمعی در حکم تشکیلاتی عظیم، عمومی و اجتماعی سرچشمه می گیرد، نه دیدگاه معاصرتری که رسانه ها را در حکم تشکیلاتی متنوع تر، تفکیک شده تر و خاص تر در نظر می گیرد.(1) البته این، نمونه ای از استنباط های فرهنگی مدرنیستی در برابر ادراکات پسامدرنیستی است. پسامدرنیسم بخش بزرگی از نیروی تأویلی خود را از نقد فرضیات مدرنیسم دربارۀ عوالم فرهنگی برمی گیرد.(2) امروزه تصور می شود که بهتر است فرهنگ را از این جنبه های کلی ملاحظه نکنیم؛ زیرا به نظر می آید که بخش عمدة کنش فرهنگی و تأویلی در جوامع خاص، به وسیلة گروه های فرهنگی و جمعیتی خاص و در زمینه های خاص انجام می شود.

5. تحول گرایی (Transformationism)

5. تحول گرایی (Transformationism)

این مکتب فکری که آن را در فصل اول، نظریۀ رسانه نامیدیم، وابسته به آرای مک لوهان و مکتب تورنتو است. این مکتب با عده ای از پژوهشگران مهم عصر رسانه ها در این ایده هم عقیده است که در

ص: 177


1- نگرة فرهنگی رسانه ها از مدت ها پیش نقدی بر این استنباط های تمامیت طلبانه از رسانه های جمعی را تبیین کرده است. خصوصاً نگاه کنید به:Moores (1993), pp, 1 -10
2- Harvey (1989)

تکنولوژی رسانه راهنمایی هایی برای دیدن، شنیدن و درک داده می شود. معروف تر از همه، مک لوهان نظر داد که تکنولوژی های رسانه ها خود با تغییر ماهیت ادراک، روش شکل گیری آگاهی را به گونهای بنیادین متحول ساختند.(1)به گمان ژاک اِیول رسانه ها (همراه با دیگر تکنولوژی های مدرن) از طریق فرایندی که ماهیت تجربة اجتماعی را منظم می سازد، نقش تعیین کننده ای در جامعه برعهده دارند، دیدگاهی که علاوه بر او شمار فراوانی از منتقدان اجتماعی مدرن هم به آن معتقدند.(2) والتر آنگ نقش رسانه های الکترونیک را در تحولات بنیادینِ درک و استفادة جمعی از کلام در مدرنیته را تشریح می کند.(3)

اخیراً آنت دِ وریس و ساموئل وِبر مجموعه مقالات جامع و تأثیرگذاری در این باره منتشر ساخته اند.(4) مجموعة آن ها میان بعضی از این دیدگاه ها قرار دارد، ولی بیش از همه با افکار تحول گرا مرتبط است. این مجموعه در حالی که با دقت و صحت برخی از آرای مبتنی بر نظریۀ رسانه مک لوهان را به نقد می کشد، هدف اصلی خود را چالش محوری و فرضی رسانه ها با مذهب (نقش آن ها در تعریف دوباره یا متحول ساختن ماهیت دانش استعلایی) قرار داده است؛ برای نمونه دو وریس در مقدمه اش تقریباً به طور کامل بر موضوعی تأکید می کند که

ص: 178


1- McLuhan (1994)
2- Jaques Ellul (1967)
3- Walter Ong (1986)
4- این مجموعه مقالات در کتابی با نام دین و رسانه در سال 2001 توسط انتشارات دانشگاه استانفورد چاپ شد. این کتاب در ایران توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب (قم) و به کوشش سیدحمیدرضا قادری/حسین حیدری عمید ترجمه و گردآوری شده است.(م.)

به نظر می آید دغدغة بسیاری از نویسندگان دیگر این مجموعه هم باشد؛ این فکر که رسانه ها می توانند با تغییر در چیزهایی مانند جلوه های ویژه اساساً معنی تجلی یا بینش مذهبی را به ویژه در پیوند با معنی معجزه ها متحول سازند. مقالة وِبر کانون توجه خود را بر ساختارپردازی مفاهیم آیینی در رسانه ها و رابطة تکرار با درک حقیقت و این احتمال معطوف می کند که شاید رسانه ها به شکلی ضمنی اما بنیادین به بازگشت امر مذهبی نظر دارند.(1) در تمام این موارد گرایشی بسیار شدید نسبت به بررسی ویژگی های ضمنی و مفروض رسانه ها و توجه بسیار اندکی به زمینه های اجتماعی و اقتصادی گسترده تری دیده می شود که این رسانه ها در چارچوب آن ها عمل می کنند.(2)

در شکل گیری نگرة آکادمیک، جبرگرایی تکنولوژیک نکوهش شده است و بسیاری از این انتقادها معتبرند؛ زیرا می توانیم ببینیم که چگونه تکنولوژی رسانه ها می تواند مذهب را هم تحت تأثیر قرار دهد.

6. دوگانگی یا دوگانه باوری (Dualism)

6. دوگانگی یا دوگانه باوری (Dualism)

در تضاد با مکتب تحول گرا، تمایلی هم به تفسیر مذهب و رسانه ها وجود دارد که خود نوعی دوگانگی و تقسیم بندی بین امور مقدس و سکولار دارد و تلویحاً به همین روال، مذهب را از رسانه های سکولار جدا

ص: 179


1- من نقد خود بر کوشش های دو وریس و وبر (2001) را محدود می کنم؛ زیرا از دیگر جهات بسیاری از مطالبی که آن ها در آثارشان ارائه داده اند، شامل توضیحات هوشمندانه و حتی استادانه ای از جنبه های مختلف نقش عصر رسانه ها در مذهب است. نکتة جالب در بین نویسندگان مطالب این مجلد، فقدان مقالاتی از جامعه شناسان (صرف نظر از چند انسان شناس) دربارة مذهب و رسانه هاست.
2- در Underwood (2002) نقدی بر آرای مک لوهان و آنگ آمده است.

می سازد. این یکی از فرضیات ساده ای بوده که زیربنای رویکرد مطبوعات سکولار به مذهب را تشکیل داده است و پیش تر دربارۀ آن صحبت کردیم.

از سوی دیگر، ریشه نقدهایی بوده که منتقدان دنیای مذهبی در رسانه ها مطرح ساختند. بخش عمدة خشمی که هنگام قرار گرفتن نهادهای مذهبی در زیر ذره بین رسانه ها به وجود می آید، این استنباط است که دنیای بازنمایی شدۀ مذهب و آن که رسانه ها بازنمایی می کنند، جدا هستند یا باید از هم جدا باشند. با وجود این، هنگامِ مرور آرای دورکهیم، درمی یابیم که این موضوع ریشه های ژرف تری دارد. در واقع او بود که اولین بار به نگره پردازی دربارۀ تقسیم بندی مقدس و کفرآمیز پرداخت.

نظریه پردازان اجتماعیِ بعدی به سرعت امر مقدس را با فرهنگ سنتی یا اصیل و امر کفرآمیز را با دنیای ابزاری تجارت، اقتصاد، سیاست و زندگی اجتماعی ارتباط دادند.(1) در چهارچوب مطالعات ارتباط جمعی و رسانه ها، همواره گرایشی به جداسازی این پیام ها همراه با کنش های ادراکی ای که شاید بتوان آن ها را مذهبی نامید و آن هایی که جهت گیری سکولارتر یا مادی تری دارند، دیده شده است؛ برای نمونه پژوهش های اخیر دربارۀ رسم و روش رسانه ها به شدت پای بند حفظ این جدایی بوده اند.(2) جان فیسک در کتاب تأثیرگذارش، فرهنگ

ص: 180


1- Hoover and Venturelli (1996)
2- Rothenbuhler (1998); Couldry (2003) در حالی که باید برای ایجاد تمایز بین عملکردهای مبتنی بر رسم و روش رسانه ها که اساساً جهت گیری اجتماعی یا عملی دارند و آن هایی که آشکارا مذهبی هستند، تمایز قائل شد، مرز بین این دو عرصه کاملاً روشن نیست. نقد مفهوم آیینی در ادبیات مطالعات رسانه ها را در Grimes (2001) مطالعه کنید.

تلویزیون، این تمایز را آشکارتر ترسیم می کند و می گوید باید همة تحلیل هایش دربارة فرهنگ رسانه ها و مخاطبانش را، اساساً سکولار استنباط کرد.(1)

7. فرمالیسم (Formalism)

7. فرمالیسم (Formalism)

در برخی از آثاری که مرز میان مذهب و رسانه ها هستند نیز، نوعی فرمالیسم تلویحی به چشم می خورد. پژوهش دِیان و کَتز دربارۀ رویدادهای رسانه ای(2) که در فصل نُه با جزییات بیشتری به آن خواهیم پرداخت، نگاهی به حضور مذهب در رسم و روش معانی اجتماعی دارد و در واقع توجهش را به غیبت آن معطوف ساخته است. مذهب، شکل های خاصی به مراسم مختلف می دهد. دِیان و کَتز در تداوم رویکردهای به مطالعة مذهب مدنی، این موارد را متغیرهایی دورافتاده از ماهیت خود (ماهیت زدایی شده) در نظر می گیرند که اصل خود را تداعی می کنند، ولی جوهر آن را ندارند. نیک کولدری در اثر تحقیقاتی خود دربارۀ رسم و آیین رسانه ها (که آن را هم با جزییات بیشتر در فصل نُه بررسی خواهیم کرد) همین معنی حضور نامریی مذهب را مطرح می سازد.(3) یکی از پژوهش های اخیر و نظام یافته تر دربارة تحلیل شکلی، در اثری دیده می شود که گونتر توماس دربارۀ رسم و آیین رسانه ها بر زمینة

ص: 181


1- John Fiske (1987), p. 22
2- Daniel Dayan and Elihu katz (1992)
3- Nick Coudry (2003)

تلویزیون پدید آورده است. توماس در این اثر پژوهشی، تحلیل فرمی را با نوعی تحول باوری تلفیق ساخته و می کوشد در تحلیل رسانه ها و مذهب تکیه گاهی بیابد که هر دو زمینة پژوهشی و گفتمان اجتماعی را در برگیرد. رویکرد توماس که از افکار پیچیدة لومان دربارۀ ماهیت نظام های اجتماعی معاصر سرچشمه گرفته، با این فرض آغاز می شود که تلویزیون یکی از زیر نظام های کارکردی جامعه است و تحلیل آن برای درک فرهنگ معاصر اهمیت اساسی دارد. او با رویکردی انسان شناختی (که به شکل ِ تلویزیون و شماری از عملکردهایی که مذهب را تداعی می کنند) با آن مرتبط می شوند یا به منزلة امور مذهبی یا شبه مذهبی عمل می کنند، نتیجه می گیرد که در جریان تلویزیونی، شکل های ارتباطی ای دیده می شوند که شباهت آشکاری با شکل های مشهور مذهبی دارند.(1)

8. اساس گرایی (Essentialism)

8. اساس گرایی (Essentialism)

نقطۀ عطف کنایه آمیز این است که، بسیاری از این مفاهیم رسانه ها و مذهب از نظر اساس گرایی با هم مشترکند. بر پایة فرضِ آن ها، می توان یا مطلوب است که فکرکنیم یک رده بندی از نمادها، آثار یا عملکردهایی وجود دارند که می توانیم آن ها را اساساً مذهبی، معنوی یا مقدس در نظر بگیریم. طرح های فرمالیستی، تحول گرا و کهن الگویی که بررسی کردیم، برای نمونه (در تداوم فرضیۀ دوگانگی که پیشتر به آن

ص: 182


1- Günter Thomas (2005) and (1998)

اشاره کردیم) بر این فرض استوارند که مهم است بتوانیم چیزهای مذهبی را از چیزهای غیرمذهبی جدا کنیم. منتقدان مختلف از انجام این کار اهداف متفاوتی دارند. از نظر مراجع مذهبی یا آکادمیک این موقعیت به آن ها امکان می دهد تا به دیدگاهی انتقادی از رسانه ها برسند که بر پایة موفقیت یا شکست رسانه ها در انتقال درست مذهب یا خدمت به آن قرار دارد. به زعم پژوهشگران مطالعات رسانه که می خواهند از پیچیدگی ها و اختلافات مذهبی رها شوند، این حالت امکان می دهد تا مذهب را خارج از قلمرویی تعریف کنیم که در دست مطالعه است. می توان آن را به گوشه ای راند، جایی که چیزها بیهوده پیچیده نمی شوند یا می توان آن را فراسوی مرزهای پژوهش تخصصی قرار داد.

رسانه ها و دانش پژوهی نوین مذهبی

رسانه ها و دانش پژوهی نوین مذهبی

مسئلة بنیادین دربارة هر یک از رویکردهای بالا، این است که نمی توانند بر همگرایی مذهب و رسانه ها در عرصة عملکرد اجتماعی تأمل کنند. چنان که دیدیم، چندان مناسب نیست که رسانه ها را به صورت جمعی یا کلی در نظر بگیریم. رسانه ها تغییر می کنند، متنوع تر، تخصصی تر، تفکیک شده تر، هدف مندتر و تعاملی می شوند. این موضوع پرسش های جدی دربارة مفاهیمی برمی انگیزد که به نوعی از رسانه های انحصاری باور دارند که مذهب باید با آن ها درگیر شود. نکتة مهم تر

ص: 183

آن که، گرایش های کنونی در مذهب، ما را به این پرسش سوق می دهند که آیا چنین مبارزه ای وجود دارد یا نه؟

بخش قابل توجهی از آن چه دربارۀ تحول مذهبی ملاحظه کرده ایم، همان قدر که نتیجة تغییر در روش مطالعة مذهب است، با روش های تفکر دربارة آن هم ارتباط دارد. این تغییر الگو در پژوهش مذهبی وجه اشتراک فراوانی با تغییر در الگوهای پژوهش رسانه ای دارد که پیشتر بررسی کرده ایم. در فصل های بعدی، هنگامی که بیشتر به معنا سازی در عصر رسانه ها خواهیم پرداخت، آن چه دربارۀ این دو عرصه می دانیم، باعث می شود دربارۀ چیزهایی که می یابیم، انتظاراتی داشته باشیم. پیش از هر چیز باید با دقت بیشتری به این پژوهش مذهبی نوین و برخی از معانی اش بپردازیم. به طور خلاصه در عرصة مطالعات مذهبی، موارد فراوانی وجود دارند که نقشی چشم گیر و جذاب برای رسانه ها در چشم انداز مذهبی معاصر درنظر می گیرند و به گونهای مشابه برای مذهب نقشی برانگیزاننده در چشم انداز رسانه ای پیش بینی می کنند.

در این جا، بررسی های ما تحت تأثیر تحول مذهبی شکل گرفته که به نحو فزاینده ای در پژوهش های مذهبی اهمیت می یابد و خود نیز بسیار تغییر میکند. در سال های اخیر مجموعه ای از مطالعات دربارة مذهب معاصر پرسش هایی جدی دربارۀ روش کلی آموزش مذهب و معنویت مطرح ساخته اند. یکی از پژوهشگران برجسته، کاترین آلبانِس این تحول را با توجه به تغییر در درک مذهب، واقعیتی فراگیر یا جمعی یا جهانی توصیف کرده که به صورت درک مذهب به شکل ها و نگرش های چندگانه اش درآمده و در واقع از مذهب به مذاهب رسیده

ص: 184

است.(1) آر. استیون وارنر در مقاله ای که می توان خودِ آن را الگووار (paradigmatic) در نظرگرفت، این تغییر الگو را به نظام یافته ترین شکل تشریح کرده است.(2) وارنر می گوید که پژوهش مذهبی نوین به صورتی که تحت تأثیر تغییرات در ماهیت عملکرد مذهبی قرار می گیرد، تحولی بنیادین در روش تفکر ما دربارة مذهب را نشان می دهد.

معرفت علوم اجتماعی متعارف، ریشه در الگویی دارد که مذهب را مانند سیاست متعلق به کل جامعه می داند پس جدایی نهادینة حکومت و کلیسا در جامعۀ مدرن، به مذهب امکان داد که تنها دو گزینه را انتخاب کند: این که ارزش های مذهبی به گونهای فزاینده عمومی شوند و متعلق به کل باقی بمانند، یعنی به صورت جامعه ای که بیش از پیش تکثیر می شود یا سرسختانه گروه گرا و خاص باقی بمانند و در نتیجه به قلمرویی جزیی و خصوصی منتقل شوند. تالکوت پارسونز دربارۀ گزینة اول و پیتر برگر دربارۀ گزینة دوم نگره پردازی کرده اند. در ادامه خواهیم دید مذهب در ایالات متحده، به طور معمول نه فرهنگ کل جامعه، بلکه زیرفرهنگ های فراوان خود را بیان کرده است، پس نباید آن را چنان که پارسونز می گوید به منزلة آگاهی از کل یا چنان که برگر می گوید، آگاهی از حواشی تصور کنیم، بلکه آن را بیانی زنده از زبان گروه ها بدانیم.(3)

پس آن چه در این چشم انداز متغیر مذهبی می بینیم، حساسیتی است که به طور ریشه ای این مفهوم دریافت شده را به چالش می طلبد که کنش مذهبی در سطح کل جامعه یا کل فرهنگ صورت می گیرد.

ص: 185


1- Catherine Albanese (1998)
2- R. Stephen Warner (1993)
3- Warner (1993)

کار با این فرض شروع می شود که نمونه های گوناگون نگرة سکولاریزاسیون، عقب نشینی مذهب را به حواشی و جاهای خاص ملاحظه کرده اند و به گمان خود شاهد زوال کلی اش بوده اند. تحلیل وارنر و آثار بیشتر پژوهشگران الگوی جدید حاکی از آن است که برخلاف نظر پیشین، گرایش به مذهب همچنان پرشور است، هر چند به شکلی که اساساً دستخوش تغییر شده است. در شرایطی که شکل، جایگاه و معنی سازی در مذهب دیگر فضاهای مرسوم را فرا نمی گیرد، مذهب همچنان زنده است. وارنر همراه با پژوهشگران دیگر اشاره می کند که، این نوع مذهب ریشه های عمیقی در جامعة آمریکا دارد. وی اشاره می کند که:

مذهب در ایالات متحده با پیچیدگی ها و کیفیات مناسب (الف) از حکومت جدا بوده، (ب) از نظر فرهنگی متکثر بوده، (پ) از نظر ساختاری قابل اقتباس بوده و (ت) اختیاری بوده است.(1)

این ویژگی ها مذهب نوینی را تعریف می کنند که از آن سخن گفته ایم. وید کلارک روف یکی دیگر از شارحان الگوی جدید، رابطة مذهب با خودِ انسانی را بررسی می کند. چنان که دیده ایم این طرح در تجربة اجتماعی معاصر جزو عناصر بنیادین است و اساساً با فرهنگ معاصر ارتباط دارد. از نظر روف این وضعیت یکی از اساسی ترین منطق های گرایش مذهبی نوین را شکل می دهد. این معنا در جست وجوی مذهبی یا معنوی ژرفای خاصی دارد؛ زیرا تمرکز بر خود لزوماً نقش نهادینه یا مرجعیت کلیسایی را کمرنگ می کند و هم زمان

ص: 186


1- Warner (1993)

جست وجوی مذهبی یا معنوی را به صورتی می بیند که کم و بیش قابل تجدیدنظر است.

فرهنگ روان شناختی، تعریف خودِ انسانی را به منزلة شکلی نامحدود و قابل تجدید تعریف می کند. با وجود این، خود می تواند مرزهای اجتماعی و هویت های موروثی را پشت سر بگذارد. از این جنبه حتی اگر تأثیر روان شناسی نزد بسیاری از گروه های کوچک بسیار گسترده و بالقوه گمراه کننده باشد، چنین گروه هایی نقش مهمی در مشارکت اعضای خود برعهده خواهند داشت که به آن ها یاری می دهد زندگی های شان را دوباره سازمان دهی کنند و اطمینان می دهد که می توانند از نو شروع کنند. این الگو به اندازة خودِ ایالات متحده قدمت دارد و به گونه ای است که آمریکایی ها همچنان آن را گرامی می دارند.(1)

تأثیر این امر، جدایی فرد از ریشه های خود در مذهب است که به شکلی عمیق و گسترده انجام می شود. از نظر وارنر، تغییر تفکر دربارۀ مذهب چیزی است که از حالت نسبت دادن، به تفکر و چیزی می رسد که فرد شخصاً آن را درمی یابد.(2)

مهم ترین نکته در بررسی های ما این است که طرح مذهبی یا معنویِ خود کم و بیش جست وجویی مداوم برای بینش ها و منابع نوین، همچنین روش تازه ای برای خوداندیشی به صورت مذهبی یا معنوی است. ما هم چون روف می توانیم هویت مذهبی را روش خاصی تصور

ص: 187


1- Roof (1999), pp. 126-7
2- پل هیلاس و لیندا وودهد ((Paul Heelas and Linda Woodhead نیز مذهب در انگلستان را از همین جنبه تشریح کرده اند.

کنیم که خودِ انسانی برای تفکر مذهبی یا معنوی برمی گزیند. البته وجه دیگر این حساسیت رابطة الزامی آن با نمادها، افکار و مراجع اکتسابی است. در روند جست وجو اهمیت این موارد کمتر از گذشته شده است. وارنر نکتۀ مهمی را مطرح می سازد: این الگوی نوین مذهبی تا حدی همراه با اقناع یا توجه است.

این اختیارباوری نوین مذهبی، نوعی فرآیندِ گریز از مرکز است. این فرآیند، کیفیاتی را کنار هم قرار می دهد که هویت های جدیدی می سازند .... پیوندهای انتسابی، گسسته می شوند و تبدیل آن ها به مذهب می تواند به جای آن که ماهیت اساسی تجربة مؤمنان را از دیدگاه خودشان تضعیف سازد، آن را تقویت کند. از این منظر، انتساب اجتماعی (مذهب اکتسابی) که واقعیت وجودی فرد را منکر می شود، اتفاقی و غیراختیاری شمرده می شود، در حالی که گرایش مذهبی نوین، ارزش های فردی را گرامی می شمارد.(1)

ولی این اختیارباوری نوین(2) که روف و وُتناو آن را حساسیتِ جویندگی می نامند، در عمل چگونه است؟ وارنر و روف هر دو این نکته را روشن می سازند که گرچه شاید معتقدان به صورت انفرادی این فرآیند را کاملاً خودجوش و خودمحور بدانند، در واقع بر پایة ساختار تواریخ رده های اکتسابی و استنباط شدة تجربة مذهبی از نظر اجتماعی است. جامعه پذیری مذهبی فرد یا آشنایی با فرهنگِ عملکرد مذهبی (به یاد بیاورید که در فصل پیش چه چیز دربارۀ نظریه های تعاملی گفتیم) وابسته به ارتباط با نمادهای دقیق فرهنگی همچنین منابع، عملکردها و

ص: 188


1- Warner (1993), p, 1,078
2- new volunteerism

روابط مشخص فرهنگی است. تفاوت، در نحوة تنظیم رابطة فرد با این موارد است. آیا وی آن ها را تعیین کنندة ایمان و اعمال خود می بیند یا آن ها را منابعی برای رسیدن به معنا و هویت خود در نظر می گیرد؟

در تمام این موارد روف، دیالکتیکی جالب در چیزی می یابد که آن را خودِ انعطاف پذیر می نامد، دیالکتیکی که میان علاقة همزمان به رها بودن و ریشه داربودن برقرار می شود.

در فرهنگ مذهبی که به شدت ذهنی است، مردم از جنبة روان شناختی بین موقعیت هایی در نوسانند که شاید خیلی ها آن ها را مرزهایی نفوذپذیر و تا حدودی مصنوعی می دانند. آن ها تکیه گاهی ثابت می طلبند که در عین حال درهایش به روی دیدگاه های گستردة دیگر باز است. این موقعیت ما را به یاد تفسیر رابرت جِی لیفتن، دربارۀ خودِ انعطاف پذیر می اندازد که می خواهد در آن واحد آزاد و تثبیت شده باشد، موقعیتی که بسیار ظریف است.(1)

عملکردی که از این وضعیت شکل می گیرد، در ملاحظات ما اهمیت ویژهای دارد؛ زیرا بر اساس آن، فرد از طریق مصرف محصولات فرهنگی در کانونی قرار می گیرد که می تواند خودِ مذهبی اش را شکل دهد. وی بدون محدودیت ناشی از مقولات انعطاف ناپذیری که در مذهب اکتسابی وجود دارد با احساس آزادی آن ها را پشت سر می گذارد و به بازاری فرهنگی/نمادین وارد می شود. این بازار به نحو فزاینده ای مملو از منابعِ مرتبط با هدف مورد نظر او می شود. پرسش این است که چگونه وی با این بازار مواجه می شود و چگونه این منابع را برای شکل دهی به خودِ

ص: 189


1- Roof (1999), p. 132

مذهبی یا معنوی اش به کار می گیرد؟ (البته چنان که پیشتر گفتیم، بدون آن که بتواند کاملاً سنت اکتسابی را پشت سر بگذارد). چنان که روف ملاحظه می کند:

این همان موقعیت کلی فردی است که درمی یابد چقدر در چهارچوب یک سنت قرار دارد ولی با این واقعیت به مقابله برمی خیزد که زندگی درونی شاید هرگز به طور کامل با سنت اکتسابی شکل نگیرد یا آن را در خود نگنجاند. همچنین با جذب منابع دیگر، منابعی که غالباً در چهارچوب سنت آن، به فرد بی توجهی میشود، امکان دسترسی به معانی جدید و پربار فراهم می شود. فرد مؤمن در موقعیتی مشابه با کُلاژساز (هنرمندی که تصاویر تکه کاری را کنار هم می چیند) قرار می گیرد، موقعیت فردی که از انواع تصاویر، اصول نظری، نمادها، متون، رمزهای اخلاقی و نظام های معنوی نمونه هایی را برمی گیرد و در کنار هم قرار می دهد. بدین ترتیب معنای مذهبی تازهای را می یابد و به بینشی می رسد که از نظر تازگی و خلاقیت جان تازه ای به او میبخشد.(1)

این مورد، وجه تازه ای به کاوش مذهبی می دهد، وجهی که در این جا برای هدف ما اهمیت دارد. این کاوش ها با معنای خاصی همراه است، بدین صورت که، منابع یا بینش هایی وجود دارند که شاید سنت دریافتی آن ها را سرکوب کرده باشد. وقتی این منابع، خارج از این مرزها یا حتی در داخل بازار فرهنگی عامه پسند قابل دسترس باشند، فرایند جویندگی، درک و تلفیق معانی برگرفته از منابع و زمینه های مختلف، اقناع کننده و دلپذیر می شود. در جایی دیگر بحث کرده ام که تنوع این

ص: 190


1- Roof (1999), p. 137

گرایش های سرکوب شده در تجربة مذهبی، نمایان گر فهرستی است که شامل امر بصری، چهارچوب، اُبژه ها، امر آیینی، موسیقی و خودِ تجربه می شود.(1) در قلمروی رسانه ها دامنة گسترده ای از منابع نمادین و غیره وجود دارد که این حالاتِ از تجربه را تداعی می کند. آن که فراسوی سنت های اکتسابی به جست وجوی فردی می پردازد، سنت هایی که شاید چنین گرایش ها یا حالاتی را سرکوب کرده یا کم ارزش جلوه داده باشند، با یافتن منابع فرهنگی برای اصلاح باورهای نادرست، روند جست وجو را با پویایی بیشتری همراه می کند. از سوی دیگر، باید این موضوع را به یاد داشته باشیم که منابعی که در قلمروی واسطة اجتماعی با آن ها برخورد می کنیم، پیشینه ای دارند، که غالباً از انواع گوناگون سنت های مذهبی برخاسته است. نباید این طرح یا نتایجش را امری کاملاً بدیع دانست. چنان که خود روف ما را از این امر برحذر می دارد:

پویایی های معنویِ خودِ انسانی، فوق العاده پیچیده اند. با وجود تمام چیزهایی که دربارۀ معنویت در قالب موضوعی فردی گفته ایم، این اصطلاح شامل معانی، نمادها، عملکردها و فرآیندهایی می شود که از زندگی اجتماعی و برخوردهایش با مدرنیته و سنت مذهبی به

ص: 191


1- Hoover (2003) در میان این شیوه ها، آن گروه از مورخان هنر که به ادراک و فرهنگ مادی علاقه مند هستند، توجه خاصی به شیوة بصری نشان دادند. این دیدگاه های جدید تأکید می کنند که با وجود آن چه به نظر تخطی رسمی مراجع پروتستان (به طور اخص) از تصویرپردازی عامه پسند می آید، فرهنگ پروتستان در قرن 19 و 20 حجم متنابهی از آثار بصری را پدید آورد((Morgan 1999. تحلیل سالی پرامی که در این فصل ارائه شد، تا حدی به تناقض میان دیدگاه های مرجعیت یزدان شناسانه و تولید و تداوم تصویرپردازی عامه پسند از سوی دیگر می پردازد.

وجود آمده و با آن ها شکل گرفته است؛ به همین دلیل، معنویت را نمی توان فقط انتخابی فردی به شمار آورد.(1)

با وجود این، نکتة بدیع، روش گردآوری منابع و دخیل کردن آن ها در هویت فردی است، چیزی که آن را روایتی از خود (خودبیانگری) می نامم. در فصل بعدی، با ذکر جزییات بیشتری به این موضوع خواهیم پرداخت، ولی مهم است که تفاوت میان گفتمان ها و منابع دریافتی را در نظر داشته باشیم، از جمله مرز بین استنباط فرد از بدیع و منحصر به فردبودن روایات شخصی و افکارش که از این منابع پدید می آیند؛ نقشی که شاید رسانه های سکولارِ واسطه در دسترسی وی به این منابع برعهده گیرند، همچنین دست آوردی که شاید لزوماًَ شامل روایتی از خود باشد و تمام این ویژگی ها را در قالب یک سازه در خود جای دهد.

آن چه رسانه ها می توانند انجام دهند

آن چه رسانه ها می توانند انجام دهند

تا این جا تصویری از رابطة متن رسانه ها با این جست وجو ترسیم کرده ایم که عملکرد آن ها را ایجاد فهرست نمادین از منابعی می دانند که در اواخر دوران مدرنیته برای جست وجوی خودِ مذهبی یا معنوی در دسترس هستند. چنان که دیده ایم، تردید در ظرفیت رسانه های سکولار برای ایجاد این منابع بیدلیل نیست. در واقع این رسانه ها همچنان این کار را به گونهای فزاینده پی گرفته اند. دغدغه های فراوانی دربارۀ متون و

ص: 192


1- Roof (1999), p. 144

پیام های واسطه و نیز تأثیر بالقوۀ آن ها بر زندگی ها یا علایق مذهبی مخاطبان جوان و سالخورده ابراز شده است.(1)

به طور کلی این انتقادها در مقایسه با آن چیزی که مطرح کردیم نقش متفاوتی در زندگی های مذهبی دارند. چنان که گفته ام، این انتقادها رسانه ها را با دیدی ابزارانگارانه مینگرند. همچنین رابطة رسانه ها با مذهب و معنویت را از جنبة تأثیرهای رسانه بر این امور می نگرند.

چنان که دیده ایم، برای تفکری متفاوت دربارۀ این موضوع، دلایلی وجود دارد. برای نمونه برخلاف مفهوم ابزارانگاری، این تفکر وجود دارد که شاید رسانه ها بخشی از محیط فرهنگی را تشکیل دهند که امروزه در آن، خود مذهبی مان را می سازیم و همچنین می توانند منابع نمادین مهمی در این مسیر برای مان فراهم آورند. منتقدانی که سعی دارند محتوای معنوی یا مذهبی را از طریق مشروعیتش بر اساس رده بندی های اساس گرایانه یا کهن الگویی اکتسابی بسنجند، از چگونگی جویندگی نوظهور مذهبی غافلند که کل مفهوم مرجعیت اکتسابی را زیر سؤال می برد. این فکر که رسانه و پیام های آن را باید از جنبة مضامین و رده بندی های گسترده و جهانی نگریست هم، به نحو فزاینده ای مسئله ساز می شود؛ زیرا گرایش مذهبیِ نوظهور بر سر زندگی

ص: 193


1- دربارۀ بحث های مربوط به این نقدها و رابطه شان با فرهنگ عامه پسند به ویژه نمونة جالب در تحلیل گرایش به فیلم هایی که نوجوانان را مخاطب قرار می دهند و برنامه های تلویزیونی با مضامین شیطانی یا ویکان (فرقه ای مذهبی که به جادوگری مدرن اعتقاد دارند) نگاه کنید بهClark (2003) . دربارۀ تأثیر رسانه ها بر مخاطبان به صورت کلی نگاه کنید به: Medved (1992) Meyers (1989).

تجربة فردی و محلی تأکید می ورزد. استنباط های دوگانه از مذهب و رسانه ها نیز به دو دلیل مسئله ساز هستند: نخست، جویندگانی که انگیزش مذهبی دارند، نمی خواهند این رده بندی ها را تعیین کنندة عمل خود بدانند؛ زیرا این ها از همان مرجعیت اکتسابی می آیند که آن ها زیر سؤالش برده اند. دوم، دلایل فراوانی وجود دارد که انتظار داشته باشیم محتوای آن چه زمانی رسانه های سکولار دانسته می شدند، اکنون با روندی رو به رشد، مذهبی شده است. پس این مرزبندی بیش از پیش مخدوش می شود. گسترش این بازار مذهبی-نمادین در رسانه ها و رابطه اش با گرایش های نوظهور مذهبی، در حوزة دید رادار نهادها، مراجع مذهبی و معنوی قرار دارد. این موضوع دلایل گوناگونی دارد، ولی یکی از جالب ترین آن ها به ماهیت و نقش تشکیلات مذهبی در قرن بیستم مربوط می شود. چنان که اشاره کردیم در نیمة آن قرن (موقعیتی که دربارۀ پخش رادیو - تلویزیونی آشکارتر بود) مذهبها و همچنین، رسانه های تثبیت شده رابطه ای مناسب داشتند، چنان که رسانه ها مسئولیت فراهم آوردن امکان پخش برنامه های مذهبی و پوشش آن ها را برای تشکیلات مذهبی پذیرفته بودند.(1)

این برنامه سازی، متناسب با درک شخصی از مذهب به عنوان نیرویی محوری، ثابت و مهم در چشم انداز فرهنگی بود. همین رویکرد، در نوعی پرداخت ژورنالیستی از مذهب به کار رفت و مناسب ترین شکل به شمار آمد، همچنین دربارۀ انواع دستمایه های مذهبی که در

ص: 194


1- Rosenthal (2001)

رسانه های دیگر ظاهر می شدند. گمان می رفت رسانه های مناسب آن هایی هستند که آرزوهای والاتر و آرمان های مذهبیِ اواخر دورة مدرنیته را انتقال می دهند. این آرمان ها در ارتباط با مفاهیم عمومی تری دربارۀ سلسله مراتب فرهنگی در میان تشکیلات آموزشی و فرهنگی بود. درست همان طور که رؤسای آموزشی در انگلستان و ایالات متحده، مدت ها این دیدگاه را ترویج می دادند که هنر والا می تواند ارتقادهنده، الهام برانگیز و مثبت باشد، در حالی که هنر نازل و عامه پسند، دست کم ضررش وقت تلف کردن است، همچنین شاید میگفتند مردم را از نظر اخلاقی گمراه می کند. در اواسط قرن بیستم تشکیلات مذهبی نیز همین دیدگاه را درباره رابطة هنر (و به طور کلی فرهنگ) با مذهب داشتند.

سالی پِرامی مورخ هنر، ارتباطی بنیادین میان بحث های فرهنگی و آکادمیک مشابه که پژوهشگران رسانه ای با آن ها آشنا هستند و افکار رهبران تأثیرگذار در جنبش نو- ارتدوکس(1) را نشان داده که در بیشتر سال های قرن بیستم، دانشگاه های الهیاتِ پروتستان را تحت سیطرة خود داشته است. شخصیت اصلی در این زمینه، پل تیلیچ(2)یزدان شناس بود که به گفتة پرامی ایده هایی را دربارۀ فرهنگ نخبه گرا و فرهنگ عامه گسترش داد که برگرفته از مکتب تأثیرگذار فرانکفورت بود، هم

ص: 195


1- :New Orthodoxy مکتبی مدرن در الهیات پروتستان که به دلیل بحران در سال های پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و بنیان گذارانش برخلاف جنبش لیبرال پروتستان که بر تطبیق مسیحیت با علم و فرهنگ غربی تأکید می ورزید، بر این اعتقاد بودند که شناخت خداوند از طریق وحی و الهام میسر است، (م.)
2- Paul Tillich

چنین افکار این مکتب دربارۀ سیطرة ایدئولوژیک که از طریق رسانه های جمعی برقرار می شود.(1) از دیدگاه تیلیچ، هنر والا را می توان فقط عاملی هنجاربخش در کنکاش مذهبی یا معنوی دانست. باید از ارائة هنر نازل در رسانه های جمعی اجتناب ورزید.

نقد تیلیچ، هم چون مکتب فرانکفورت مبتنی بر دو مفهوم بود: هنر کفرآمیز عوامانه (که رسانه های جمعی جزو تجلیات آن به شمار میآمدند) تنها ضررش، منحرف کنندگیِ آن بود؛ حتی اگر عملاً باعث گمراهی مؤمنان حقیقی نمی شد. رسانه های جمعی در محور فرهنگ عامه قرار داشتند که همواره ظرفیت ایجاد سلطة ایدئولوژیک را دارند و بنابر ماهیتشان، چنان که در اروپای پیش از جنگ جهانی دوم می بینیم به سوی فاشیسم می گرایند.(2)

این تفکر دربارۀ رسانه ها هم زمان با گرایشی عمومی در محیط های دانشگاهی (هم دانشگاه های الهیات و هم دانشگاه های سکولار) برای پرهیز و حتی نفی فرهنگ عامه پسند یا نازل در حکم فرهنگی ناقص، ناپخته و سطحی است که دور از روشنگری حقیقی استنباط می شد. گفتنی است که گرایش و عملکرد مذهبی ای که تیلیچ و همکارانش تصور می کردند، بسیار متفاوت از گرایش نوظهور مذهبی است که دربارة آن بحث می کنیم. انتخاب گری نوین مذهبی (به اصطلاح وارنر) خود را کاملاً قادر به جدایی گندم مذهب از سبوس آن می داند و می خواهد

ص: 196


1- Sally Promey (1996). هم چنین در Koch (2001)بحثی جامع دربارۀ نگرة انتقادی و رابطه اش با اُبژه های بصری مطرح شده است.
2- Promey (1996), pp. 156-60

طیف گسترده ای از منابع فرهنگی را بررسی کند، به این امید که بتواند تکه هایی از اصالت یا حقیقت در آن ها بیابد. افزون بر آن جایی که درک قدیمی تر از روشنگری مذهبی در عملکردی پنداشته می شود که همواره تا حدی خود را از فرهنگ جدا می کند، به نظر می آید که علاقه مندان اختیارباوری نوین، همواره طالب نوعی روشنگری هستند و مطابق با منطق جویندگی فردی خود همواره آن را در جایی که می توانند، در فرهنگ عامه پسند یا غیره می یابند. به نظر می آید این خودباوری برای برخی از بررسی کنندگان دردسرساز بوده است.

رابرت بِلا(1) و همکارانش در کتاب راه و رسم دل، از نخستین کسانی بودند که این جویندگی یا کاوش را در محور هویت مذهبی - معنوی شناسایی کردند؛ البته آن ها تردیدهای فراوانی برای این پدیده ابراز داشتند و نگران بودند که این عملکرد فردی نتواند دیدگاه مذهبی مناسب و سالمی در سطح جهان ارائه دهد و به خودشیفتگی تبدیل شود. وارنر به این نگرانی اشاره می کند و می نویسد:

مؤلفان راه و رسم دل به دقیق ترین شکل دربارۀ این گرایش های فردی ابراز نگرانی کردند. آن ها تشخیص دادند که آمریکایی ها صرف نظر از شدت فردگرایی شان، می ترسیدند که چنین انجمن هایی تنها به قلمروهای بستة روزمرگی تبدیل بشوند، اصطلاحی که برای اشارة ضمنی به سطحی بودن و خودشیفتگی به کار بردند... در واقع نوعی فرضیات دربارۀ جامعه و سنت وجود دارد. این ها معمولاً به انتخاب فردی مربوط نمی شوند. نمی خواهم

ص: 197


1- Bellah (1986) in book: Habits of the Heart

دغدغه های بِلا و همکارانش را نفی کنم، ولی شواهدِ زیادی وجود دارد که نشان می دهد افرادی که مذهبهای مختلف را بررسی می کنند، از نظر اخلاقی جدی هستند.(1)

به دلیل آن که کاوش مذهبی بالقوه می تواند جویندگان فردی را به انزوا و بی اعتباری بکشاند، ممکن است خطرناک شمرده شود. ولی وارنر نظر می دهد که بنابر پژوهش های مذهبی نوین، افراد به عملکردهایی روی می آورند که مذهب، ادراک و در نهایت هویت را بازسازی می کند. در این جا وظیفة ما تلاش برای درک این موضوع است که چگونه عملکردهایی بر زمینة فرهنگ رسانه ای شکل می گیرند.

جویندگی به وسیلۀ رسانه ها

اشاره

جویندگی به وسیلۀ رسانه ها

شاید به دلایلی معتقد باشیم حساسیت مذهبی نوظهور، (آن چه جویندگی نامیده ایم) در مقایسه با دوره های پیشین، سازگاری بیشتری با فرهنگ و رسانه ها دارد، در عین حال، ممکن است انتظار نداشته باشیم پدیده ای یکپارچه یا یکنواخت باشد. موضوع مورد بحث به گونه ای است که انتظار می رود تمام گرایش های مذهبی معاصر به آن بپردازند، به ویژه از نظر رابطة آن با دستمایه های فرهنگی ای که در رسانه ها وجود دارد. از سوی دیگر، باید انتظار داشته باشیم که در کل

ص: 198


1- Warner (1993), p. 1076

این عرصه، میان افراد و گروه های مفسر تفاوت هایی وجود داشته باشد که بر اساس جمعیت شناسی اجتماعی، مذهبی و نیز مسیرها و تواریخ متفاوت زندگی تعیین بشود. روف نوعی رده بندی از گرایش های مذهبی فراهم آورده که برای نمونه در نسل دورة افزایش زاد و ولد آمریکا وجود داشته است و شاید ضمن بررسی چگونگی قرار گرفتن این رده های مختلف در کنار تاریخ مذهبی، به مرحلة بعدیِ تحلیل برسیم. همچنین عملکرد مذهبی، امر مذهبی و تجربة اجتماعی، جهت گیری به سوی سنت و مرجعیت مذهبی و مذهب/معنویت در فرهنگ رسانه ها اهمیت دارد که هر یک از این موارد را به ترتیب بررسی خواهیم کرد.

مسیحیان بازمتولد1

مسیحیان بازمتولد(1)

روف در نسل سال های پس از جنگ آمریکا، زیرمجموعة مهمی را یافت که به دلیل از سرگذراندن رستگاری شخصی، خود را مذهبی می شمرد. این موضوع ریشه های گسترده و ژرفی در فرهنگ مذهبی آمریکا داشت؛ البته در پایان قرن بیستم، عنوان بازمتولد در حکم عنوانی بازتابنده اهمیت یافت که همزمان با ظهور اوَنجلیکالیسم بود.

چنان که روف اشاره می کند، این نوعی ایمان بسیار شخصی است و از این نظر، وجه اشتراک فراوانی با گرایش کلی نسبت به فردگرایی در موضوعهای ایمانی دارد. به گمان خیلی از بازمتولد ها اهمیت عضویت یا مشارکت در کلیساهای متعارف، از تجربة ایمان کمتر است؛ به عبارت

ص: 199


1- :born-again این اصطلاح دربارۀ مسیحیان (و افراد دیگری) به کار می رود که به شناخت و ایمان شخصی و تازه ای از مسیحیت رسیده اند. می توان آن ها را نوآیین هم خواند (م.)

دیگر، از نظر آن ها، آن چه هستند از این که کجا هستند، اهمیت بیشتری دارد. بدان معنا که، آن هایی که خود را چنین تصور می کنند، شاید به راحتی عضو گروه های کلیسایی شوند. چنان که روف اشاره می کند، شاید این احساس را بتوان در بنیادگرایی قدیم یافت. امروزه این احساس وجه اشتراک بیشتری با خودِ درونی و پویایی خودمحور دارد که در بخش عمدة فرهنگ آمریکا تبیین شده است. هم چنین، نسبت به پیش از ورود نسل دورة افزایش زاد و ولد آمریکا، بازتابندگی بیشتری نشان می دهند؛ چنان که در دورة پیش، مذهب محافظه کارانه تر بود. کلیساهای نمونه وارِ این گروه نوظهور، کلیساهای جویندگان یا اَپوستلیک در مقایسه با بنیادگراها بیشتر به منطق محاوره(1) گرایش دارند.(2) از این گروه، چه رابطه ای با رسانه را می توانیم انتظار داشته باشیم؟ می توان استدلال کرد که اوَنجلیکالیسم در حکم یک جنبش، نسبت به کاتولیک باوری یا پروتستان باوری -که به آن ها اشاره کرده ایم- از نظر تاریخی جهت گیری بیشتری در برابر رسانه ها داشته است.

این موضوع در جنبش اوَنجلیکال، برگرفته از الهیاتی است که رویکرد اوَنجلیسم یا هم کلامی(3) را در کانون توجه قرار می دهد و رسانه های ارتباطی مدرن را به منزلة ابزارهایی مناسب برای این فرآیند

ص: 200


1- dialogism
2- Roof (1999)
3- اشاره به مرجعیت انجیل و گفت وگوی دینی است که جزو ارکان اونجلیسم محسوب می شود. (م.)

قلمداد می کند.(1) نقد نو- ارتدوکس از فرهنگ رسانه ها که پیشتر دربارۀ آن صحبت کردیم و کلاً شاکلة فکری جنبش مذکور، این گرایش را شناختند و آن را برای تلفیق افکار پیرامون ماهیت خام و نافرهیختة فرهنگ عامه و استفادة اوَنجلیکالیسم از آن مناسب تشخیص دادند.(2)

می توان انتظار داشت که اوَنجلیست ها علاقة بیشتری به تصویرپردازی واسطه نشان دهند. به طور کلی جامعه شناسان، اوَنجلیکالیسم را با گرایش های عمیقی که در نوعی سخت گیری دارد، مشخص کرده اند.(3) همان طور که هیدر هندرشات و لین شفیلد کلارک در تحلیل خود درباره اوَنجلیکال ها و رسانه ها بر زمینة فرهنگ جویندگی نشان داده اند، شاید استنباط این مکتب از داوری دربارۀ محصولات فرهنگی و رسانه ای که برخاسته از میراث جدیت و سخت گیری است، عامل مهمی باشد.(4)

این موضوع باعث می شود انتظار داشته باشیم که رابطة این هواداران با رسانه ها پیچیده باشد. از یک سو این مفهوم به طور کلی پذیرفته شده که رسانه ها می توانند زمینه ای مناسب برای مذهب و معنویت ارائه دهند؛ البته این موضوع با نوعی سلیقة طبقاتی نیز همراه خواهد بود.

ص: 201


1- Hendershot (2004)، یکی از داستان های جالب، گزارشی از سال 1999 است که قرار بود گروهی اونجلیکال به نام دی استار، دوربینی اینترنتی را بر دروازة شرقی بیت المقدس قرار دهند تا ورود دوبارة مسیح در آغاز هزارة جدید را ثبت کند. نک به: (Silverman, 1999)
2- Morgan (1999)
3- Stark and Bainbridge (1985)
4- Hendershot (2004) and Clark (2003)

اوَنجلیکالیسم به طور سنتی و از نظر جمعیت شناسی به طبقات فرودست گرایش داشته است (هر چند این وضعیت در سال های اخیر تغییر کرده)، در همان حال، اوَنجلیکال ها بیش از دیگران، ارزش های موجود در رسانه های سکولار را به نقد می کشند و در برابر این فکر که شاید رسانه های غیرمسیحی محمل مناسبی برای جست وجوی بینش مذهبی یا معنوی باشند، بیشتر تردید میکنند.

مؤمنان معاصر1

مؤمنان معاصر(1)

به گفتة روف، بهترین تعریف از گروه یادشده این است که خود را با گروه های ایمانی قدیمی یا بنیادین همراه و همدل می دانند، گروه هایی که در اواسط قرن گذشته، کانون چشم انداز مذهبی قرار داشتند. آن ها مایل بودند خود را معاصر بشمرند.(2) برای آن ها تداوم پیشینة مذهبی اهمیت دارد و مذهب نیز که سنتی مشترک و مهم است. برخلاف بازمتولد ها برای آن ها این که کجا هستند نسبت به آن چه هستند، اهمیت بیشتری دارد. آن ها مذهب را جزیی از میراث خانوادگی و سنت نیایش خود می دانند. نکتة مهم آن که، روف بیان کرد آن ها غالباً بازخوردی منفی دربارۀ موضوع بازمتولدیّت دارند و نمی خواهند خود را

ص: 202


1- Mainstream Beliversمی توان متناسب با تفسیر عقاید این گروه، معادلی چون مومنان جریان اصلی را هم برای این اصطلاح به کار برد. با این همه معادل های دیگری چون مومنین عرف گرا و متعارف هم وجود دارند. از آن جا که عرف گرایی یا عرفی سازی از شاخصه های سکولاریسم است و در این کتاب، کنار مومنین معاصر از سکولارها هم نام برده شده، لذا برای تفکیک، از عبارت مومنین معاصر بهره می بریم. (م.)
2- این داوری بر زمینة سیاست های مذهبی ایالات متحده طی سال های پس از 2004 در حال تغییر است. نگاه کنید به فصل 8.

جزو آنان به شمار آورند. برای این گروه انعطاف و تسامح نیز اهمیت دارد.

هر یک از اعضای گروه مؤمنان معاصر، می توانند موانع سنتی را کنار بگذارند و یهودیان، کاتولیک ها، پروتستان ها و مذاهب تازه مهاجرت کردهیی چون بودیسم و اسلام را هم به جمع خود بیاورند. برای آن ها تمایزات، اهمیت کمتری دارد و به نظر می آید حتی بیش از بازمتولد ها در مرزهای ایمانی به جست وجوی منابع فرهنگی می پردازند. در این جا نیز مانند دیگر موارد، خود، موضوع مهمی است و آن ها در توافق با دیگران می پذیرند که منابع سنتی نهادهای مذهبی، برای تحقق خودِ مذهبی کافی نیستند. آن ها با نمادگرایی و زبان مذهبی به ویژه آن چه نزد پروتستان ها است، بیگانه اند و خرد و مسئولیت عملی را اساسی می شمارند. از دیدگاه مؤمنان معاصر، این موضوع در تضاد با افراط گری های بازمتولدان و سنتی ها است، یعنی کسانی که آن ها را بسیار انعطاف پذیر و یا جزم اندیش می دانند. از نظر آن ها جویندگان مابعدالطبیعه نیز بسیار غیر قابل اتکا یا نسبت به ارزش های مذهبی بی تفاوت هستند.(1) روف معاصران را بین این جا و آن جا توصیف می کند که مسیح را ناجی و معلم، رستگارکننده و معلم اخلاق می دانند. به گفتة روف، آن ها تضاد جالبی با بازمتولد ها دارند:

بازمتولد ها زبانی شخصی دارند، ولی برای ایجاد ارتباط با فرهنگ زنده و گذشتة مذهبی باید فعالیت کنند. معاصران در جست وجوی واژه نامة تازه ای هستند، ولی باید برای ایجاد فاصله

ص: 203


1- Roof (1999)

میان خود و گذشتة اوَنجلیکال یا حتی تشکیلات قدیمی تر فرهنگی یا مذهبی که بسیاری از ایشان در آن ها بالیدهاند، تلاش کنند.(1)

دربارۀ چگونگی ارتباط این گروه با فرهنگ رسانه ای، می توانیم موارد متعددی را پیش بینی کنیم. نخست آن ها گروهی هستند که از جنبة الهیات بیش از همه با نقد فرهنگ انبوهِ نو- ارتدوکس، ارتباط دارند. پس زمینة مذهبی ای که آن ها خود را جزیی از آن می دانند، همیشه نسبت به ارزش ها و ماهیت رسانه ها بدبین بوده است.(2) به نظر می آید این حالت مرتبط با سلیقة طبقاتی باشد؛ زیرا برخی از اعضای این گروه فرهنگ والا یا نخبه را برتر از فرهنگ عامه پسند یا نازل می شمرند.

در حالی که آن ها خود را با دیگر گروه ها میسنجند، شاید این وضعیت، حالتی آگاهانه از ایجاد تمایز برای خودشان را داشته باشد، به ویژه زمانی که خود را با بازمتولدها مقایسه می کنند. هم زمان، شاید خودآگاهی بازتابندة آن ها بر این تفاوت، باعث شود از نوعی داوری دربارۀ ارزش های رسانه های انبوه بپرهیزند، ارزش هایی که گویا نزد بازمتولدها بیشتر اعتبار دارد. افزون بر این تا جایی که انتظار داریم رسانه ها نوعی معاصربودن فرهنگی رو به تکامل را، از نظر محصولات کلی ارائه می دهند، اعضای این گروه بیش از همه با معاصربودن در شرایط فرهنگی هم ذات پنداری دارند. آن ها نیز مانند دیگران برای نگریستن به برخی از دغدغه ها در فرهنگ رسانه ها انگیزه دارند، این انگیزه منابعی را شامل میشود که مرتبط با جست وجوی

ص: 204


1- Roof (1999), p. 197
2- Rosenthal (2001)

مذهبی - معنوی آن ها برای کشف خود است. اگر چنان که روف نظر می دهد آن ها نسبت به فرهنگ های دور از خود، کمتر داوری می کنند و حتی کمتر آن ها را می پذیرند، می توانیم انتظار داشته باشیم که آشکارا به آن دستمایه های رسانه ایی بگرایند که برای شان منابع و بینش هایی از فراسوی محیط فرهنگی کنونی شان میآورد.

معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه

معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه

کسانی گروه اصلی گرایش جویندگی را تشکیل می دهند، که بیش از همه آگاهانه خود را از سنت جدا کرده اند. به گفتة روف، آن ها روایت خاص خود با نام پل سوزی(1) را دارند که وجه اشتراک ایشان با یکی دیگر از گروه های ایمانی گذشته را تشکیل می دهد و مشابه با روایت بازمتولدها از رستگاری است. به گفتة روف، آن ها را با عناوین خاصی می توان شناخت؛ از جمله بر اساس ارتباط هایی که با ویکا،(2) ذن بودیسم، ارتباط با ارواح،(3) گذشته گراها،(4) همچنین مرشدان یا مسیرهای معنوی و در نهایت معنویت فِمینیستی دارند. البته برخی از آن ها از عنوان گریزانند و از پذیرفتن آن سر باز میزنند. در عوض معنویت یا جست وجوی مذهبی را ترجیج می دهند. وجه اشتراک آن ها با معاصران تطبیق پذیری با واقعیت های متغیر است. روف مانند دیگر پژوهشگران

ص: 205


1- Bridge-Burning
2- :Wiccaفرقه ای مذهبی که در دورة مدرن به مطالعة جادوگری می پردازند. (م.)
3- :Channeling یکی از روش های ارتباط با ارواح که در آن یک فرد واسطة روحی از جسم خود خارج می شود و به روح امکان می دهد تا از طریق جسم وی با دیگران ارتباط برقرار کند و سخن بگوید. (م.)
4- :New Age جنبشی گسترده که مشخصة آن، رویکرد به فرهنگ سنتی غرب است. طرفداران این جنبش علاقۀ ویژهای به روحانیت، عرفان و کلیت باوری دارند. (م.)

اشاره می کند که این احساسات، ریشه های ژرفی در تفکر نوین قرن 19 و جنبش های مابعدالطبیعه دارد. به هر حال، آن ها ثنویت های قدیم را نفی می کنند و آن ها را رده بندی های منسوخ می دانند. آن ها مفاهیم جنبشی و کلیت باورانه(1)دربارۀ وجود و کنش انسان را ترجیج می دهند. به نظر روف، این رده بیش از همه به مذهب گنوسی مسیحی نزدیک است، چنان که به مفهومی شهودی از مذهب و معنویت بدون وساطت مرجعیت نهادینه یا کلیسایی اعتقاد دارد. روف آن ها را گروه اصلی و نمونه ای طرح مذهبی خود می داند که گیدنز شکل گیری آن ها را پیش بینی کرده است. آن ها بازتابنده، خودآگاه و بسیار کمال گرا هستند ولی - مهم تر از همه - انعطاف پذیرند، چنان که تطبیق پذیری آن ها نیز یکی از ویژ گی هایشان به شمار می رود و هم نوعی خود- ارزیابی آگاهانه یا بازتابنده است.

از سوی دیگر، این گروه برای بررسی مذهبی و درک معنی در فرهنگ رسانه ها اصلی ترین گروه است. اگر چنان که استدلال کرده ایم، فرهنگ رسانه ها در حکم جایگزینی برای مذهب سنتی به شیوه های مهمی عمل کند، انتظار می رود این گروه بیش از همه فعالانه دست اندرکار آن شود. در واقع، شواهد فراوانی نشان می دهد که فرهنگ رسانه ها به این مسیر پیش می رود. بسیاری از موج های اخیر در برنامه های سرگرم کنندة تلویزیونی که جهت گیری معنوی دارند، به بررسی اموری معنوی از جمله آن هایی پرداخته اند که مورد علاقة این

ص: 206


1- holistic

جویندگان هستند. انتقادهایی که محافل مذهبی محافظه کار از چنین برنامه هایی انجام می دهند، باعث می شود جدیت این برنامه ها برای اعضای گروه بیشتر شود. این واقعیت که چنین منابعی در بازار آزاد و خارج از کنترل نهادها یا مراجع سنتی وجود دارند، باعث می شود که در نظر آن ها جذابیت و جدیت بیشتری بیابند. فرهنگ رسانه ای کالایی شده نیز، طیفی از منابع را برای این احساسات مختلف در رسانه های نوین و رسانه های تخصصی مناسب از جمله نشر مجلات فراهم می آورد. نکتة مهم این است که بدانیم فراهم آوردن دستمایه های پیوسته به این احساسات از لحاظ مصرف و دریافت چگونه است. شاید پرسش جالب تر مرتبط با معاصرانی باشد که پیش تر دربارۀ آن ها بحث کردیم. آن ها باید به بسیاری از همان منابعی جلب شوند که این گروه را معرفی می کنند. میزان جدیت این رسانه ها برای گروه های مختلف مسئلة مهمی خواهد بود.

جزم اندیشان

جزم اندیشان

در حالی که گروه جویندگان دوست دارند معنوی اما نه مذهبی توصیف شوند، گروه جزم اندیشان درست به عکسِ این وضعیت تمایل دارند. بنابر طبقه بندی روف، آن ها بیش از همه به شکل های ظاهری مذهب توجه دارند و به شدت مذهبی هستند. وی آن ها را به عنوان حامیان مذهب نهادینه توصیف می کند: «نهادهایی که در گذشته ای نوستالژیک منجمد شده اند.» بهترین راه برای درک این گروه، توجه به تضاد آن ها با سه گروهی است که پیش تر به آن ها اشاره کردیم. هر یک

ص: 207

از آن گروه ها، رویکردی را به مذهب تبیین می کند که امتیازها و قدرت های مرجعیت دریافتی را زیر سؤال می برد. این جزم اندیشان بیشتر به چنین مرجعیتی توجه دارند؛ ولی در حقیقت علاقة آن ها به گذشته ای است که در ذهن دارند، به یادشان میآید و به آن حس نوستالژی یا غم غربت دارند. آن ها غیرمستقیم این انتقاد را می پذیرند که وقتی نهادهای امروزی تلاش می کنند با زندگی های جاری ارتباط داشته باشند، جزم اندیشان می خواهند به گذشته ای باثبات تر و محسوس تر بازگردند. روف، روایتهای جزم اندیشان را به این صورت توصیف می کند:

بیش از آن که بی روح و بسته باشد، فرمولی است.

بیشتر اعضای این گروه با تربیت کاتولیکی هستند و نزد گروه های محافظه کار پروتستان پرورش یافته اند. شبکه های اجتماعی آن ها، مکان هایی برای نیایش می خواهند. همچنین از نظر تحصیلات و موقعیت اجتماعی-اقتصادی در مراتب پایین تری قرار دارند. روشن تر آنکه، رابطة این گروه با فرهنگ رسانه ها چندان مساعد نبوده و با قضاوت عجولانه همراه است. دشوار می توان تصور کرد که آن ها برای یافتن بینش ها، الهام ها یا منابع مرتبط با مذهب یا معنویت (اصطلاحی که آن ها چندان تمایلی به استفاده از آن ندارند) خارج از سنت ها یا نهادهای خود بروند. به نظر بعید می رسد که آن ها زندگی رسانه ای خود را با زندگی مذهبی شان مرتبط سازند، هم چنین بعید است که از رسانه های وابسته به فرهنگ سکولار یا رایج استفاده کنند.

ص: 208

سکولار ها

سکولار ها

این گروه دوست ندارند خود را مذهبی یا معنوی معرفی کنند. کسانی که در محیط های اصلی پروتستان پرورش یافته اند از نظر موقعیت اجتماعی اقتصادی و تحصیلات در مرتبة بالاتری قرار دارند و می توانند اعضای به اصطلاح طبقة دانش باشند. روایات آن ها نیز مانند گروه معاصران بیشتر وجه منفی دارد. برای آن ها آسان تر است که خود را بر اساس چیزهایی که نیستند توصیف کنند. آن ها از سنت دور هستند و سنت، اهمیت چندانی برای شان ندارد. روف، آن ها را به طور کلی لامذهب یا غیرمذهبی و نه ضد مذهبی توصیف می کند؛ ولی آن ها نیز هم چون بسیاری از گروه ها مذهبی دیگر در برابر خودآگاهی و خودبازتابندگی دارند که البته آن را متفاوت با دیگر رده بندی های عملکرد مذهبی بیان می کنند. ولی مواد مصرفیِ رسانه ای - فرهنگیِ سکولار ها چیست؟ آن ها بسته به سطح تحصیلاتشان از رسانه های عامه پسند می پرهیزند و برنامه های رادیو-تلویزیونی دولتی را بر برنامه های تجاری ترجیح می دهند. به دلیل رابطه شان با مذهب و معنویت به جست وجو یا استفاده از برنامه های مذهبی یا مرتبط با مذهب در قلمروی رسانه ها تمایلی ندارند.

در این جا مهم است دوباره تصریح کنیم که این رده بندی ها برگرفته از مجموعة خاصی از مطالعات هستند و به طور کلی با نسل سال های پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا مربوط هستند. رابطة آن ها با نسل های بعد به قدری تأمل نیاز دارد. روف در چنین موقعیتی احتمالاً

ص: 209

استدلال می کند (هم چون خود من) که مطالعاتش حاکی از لحظه ای انتقالی در تکامل فرهنگ مذهبی است و می توان انتظار داشت افرادی که به دنبال نسل دورة افزایش زاد و ولد آمریکا پا به عرصة حیات گذاشتند، شباهت زیادی به آن چه اکنون می بینیم، دارند. در عین حال شاید انتظار داشته باشیم که طبقه بندی متفاوتی در مطالعة ما پدید آید؛ زیرا پرسشهای گوناگونی مطرح می شود. ما بیش از روف به روش شکل گیری هویت مذهبی در پیوند با منابع فرهنگی هم چون محصولات قلمروی رسانه ای علاقه مندیم. همان طور که در فصل های بعد خواهیم دید، به این موضوعات در زمینة قلمروهای محلی زندگی خصوصی هم خواهیم پرداخت که پرسش ها و ملاحظات دیگری را در مصاحبه ها و بررسی ها مطرح می سازد. یکی از ارزش های رویکرد روف به گردآوری اطلاعات این است که، به ما امکان می دهد جنبه های مهمی از تحلیل او را تفکیک، آن ها را ساخت شکنی و بازسازی کنیم و این کار را در پیوند با طرح خودمان انجام دهیم که آن هم ساخت شکنی و بازسازی می شود، البته موفقیت این کار در عمل نشان داده خواهد شد.

چنان که پیشتر ملاحظه کردیم، در بین تمام رده بندی ها معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه بیش از همه به کاوش و استفاده از محصولات مذهبی یا معنوی در قلمروی رسانه ها تمایل دارند. علاقة آن ها به موضوعات مذهبی و معنوی، فراسوی رده بندی های اکتسابی است؛ همچنین پرهیزشان از چنین سنت هایی آن ها را در موقعیتی قرار می دهد که در چهارچوب فرهنگ گسترده تری به جست وجوی منابع برمیآیند. جالب آن که، ایشان احساسات مشترک و تأمل برانگیزی با دیگر رده ها

ص: 210

نیز دارند. گروه مابعدالطبیعه ها وجه اشتراکی با مؤمنان معاصر و تا حدی با بازمتولد ها دارند که همانا جهت گیری به سوی فردیت (دور از نهادها یا کلیساها) و منطق فردی برای سازماندهی زندگی معنوی شان است.

هنگامی که به بررسی ادراک مذهبی یا معنوی در عصر رسانه ها می پردازیم، از رده بندی های روف استفاده خواهیم کرد البته نه صرفاً در حکم ساختاری استقرایی(1) که بر پس زمینة آن، مصاحبه ها و نتایج ناشی از این مصاحبه ها را طبقه بندی کنیم. در عوض، شاید این ها به ما کمک کنند نگاهی به روایات خود بیندازیم و چگونگی رشد فرهنگ های مذهبی ای را که بازنمایی می کنند، بفهمیم.

ما نیز هم چون خود روف، می کوشیم بفهمیم چگونه درک این روایت ها ناشی از ترکیب تاریخ، خودآگاهی، ایجاد هویت، آرزو و عملکردهای زندگی روزمره و تجربة روزمره هستند و ما در جست وجوی چیزی هستیم که در زندگی های مذهبی و معنوی با آن ها مواجه می شویم، قصد و آرزو می شود. افزون بر آن، همگام با روف و وارنر بیش از همه به آن چه در رده بندی های دریافتی دیگر به دست می آید، یا به آن ها نسبت داده می شود، علاقه نشان خواهیم داد. در فصل بعدی این فرآیند را با تأمل دربارۀ چالش های استفاده از این نوع پژوهش، برای ادراک معانی در عصر رسانه ها آغاز خواهیم کرد.

ص: 211


1- inductive

ص: 212

پاره چهارم: تبیین زندگی و فرهنگ در عصر رسانه ها: روایات موجه درباره خود

اشاره

پاره چهارم: تبیین زندگی و فرهنگ در عصر رسانه ها: روایات موجه درباره خود

دستور کار پژوهشی ما ساده است. می خواهیم مسیری را ترسیم کنیم که در آن، انواع زندگی مذهبی و هویت مذهبی در پیوند با فرهنگ رسانه ها شکل می گیرند. کارمان را با پرسشی صریح آغاز کردیم، این که چگونه ظهور رسانه ها در حکم عنصری بنیادین در زندگی مدرن -- به ویژه اخیراً -- بر مذهب تأثیر گذارده است و چنان که دیده ایم [در پاسخ به این پرسش] بخش عمده ای از افکار و پژوهش ها دربارة رابطة رسانه ها و مذهب نیز خود آشکار می شود. البته هم زمان، این پرسش ساده که رسانه ها چه تأثیری می توانند بر مذهب داشته باشند، مجموعه ای از موضوعات پیچیده و جالب را مطرح می سازد. هرچند ما صحنه را برای ورود رویکردی متمرکزتر آماده کردیم: ما «می رویم و

ص: 213

می پرسیم» یا دقیق تر بگوییم به گفت وگو با آدم های واقعی، دربارۀ نحوة استفادة آن ها از رسانه ها، روش تفکر آن ها دربارة مذهب و معنویت و رابطة بین این موارد در زندگی شان خواهیم پرداخت.

در این فصل، راهبردی را برای پژوهش دربارۀ رابطة مذهب و رسانه در این اساسی ترین و بحث انگیز ترین سطح مشخص می کنم؛ این که در بین مخاطبان گوناگونِ رسانه ها، افراد و گروه ها کجا با متون رسانه ای مواجه شده و درگیر رسانه ها می شوند. ما با دنبال کردن پیشنهاد وِید کلارک روف در فصل پیش می خواهیم به منابع نمادین یا فهرست نمادین موجود در قلمروی رسانه ها بپردازیم. همان عملکردهای مصرف، تعامل و تبیین توسط مخاطبان که از طریق آن ها به منابع فوق و تجربیات افرادی که درگیر این فرایند ادراکی هستند، دست می یابیم.

پیشتر تا حدی تاریخ و پیچیدگی پژوهش دربارة مخاطبان رسانه ها و درک آنان از رسانه را بررسی کردیم. نخست دیدیم که چگونه رسانه ها و پژوهش ارتباطات جمعی، همراه با ظهور قلمرو رسانه ها در حکم پدیده ای تکنولوژیک و اجتماعی گسترش یافت. آن چه دیدیم، تکاملی تدریجی به دور از این فکر اولیه بود که رسانه ها را باید در حکم نیروهای اجتماعی عظیم و یکپارچه در نظر گرفت و آن ها را از جنبة کاربرد و ادراک در زندگی روزمره بهتر درک کرد. از سوی دیگر، به این بحث پرداختیم که مسائل مربوط به مذهب، معنویت، عالم بالا و غیره، موضوعات مناسبی به ویژه برای رویکرد ادراک محور، کیفی و قوم شناسانه هستند. البته مطالعة رسانه ها در سطحی گسترده تر، نتایج خاصی دارد. این امر به پژوهش اجتماعی امکان می دهد تا با اطمینان

ص: 214

تشریح کند که چگونه مردم در رده بندی های عظیم تر اجتماعی و جمعیت شناختی با رسانه هایی که مصرف می کنند، مرتبط می شوند. در همان حال مسائلی که این رویکرد می تواند مطرح کند، محدود است. پژوهش پیرامون مخاطبان رسانه ها که از طریق جمع آوری آمار یا دیگر تکنیک های کلی انجام می شود، در نگرش به پدیده های اجتماعیِ جالب، دقیق و پیچیده ناتوان است. به بیان تخصصی، معیارهایی که این نوع پژوهش به آن ها می پردازد باید قابل تخمین باشند؛ یعنی مسائل بزرگ باید به صورت داده های تخمین پذیر کوچک شوند. این امر دربارة برخی از مسائل چندان مهم نیست؛ برای نمونه هنگام بررسی جنسیت و تفاوت های سنی در استفاده از رسانه ها، به نکتههای جالب و مهمِ فراوانی باید توجه شود. این موارد به راحتی عملیاتی می شوند و با استفاده از تکنیک های کمّی قادریم آن ها را بررسی کنیم.(1)

به هر صورت چگونه معانی ای را بسنجیم که این گروه های مختلف از رسانه های مورد استفاد ة خود برمی گیرند؟ بدون فهم این موضوع که معانی فوق چگونه و کجا با ارجاع به رسانه ها ساخته می شوند، پرسش هایی که دربارۀ این معانی مطرح است، چطور فرمول بندی می شوند؟ آیا فرض می کنیم که رسانه ها این معانی را می سازند یا معانی یادشده از منابع اجتماعی و فرهنگی از جمله آن هایی که در رسانه ها وجود دارند، پدید می آیند؟ چنان که در فصل های پیش استدلال کردم

ص: 215


1- البته در نهایت فرآیند طرح نگره در اغلب عرصه های مطالعات رسانه ها مشتمل بر تعامل بین دیدگاه های کمّی -تجربی و کیفی - تأویلی بوده است. چنان که شاید از بحث های کتاب حاضر آشکار باشد، عرصة رسانه ها و مطالعات مذهبی از این حیث تفاوتی ندارد.

این نظر پذیرفتنی است که درک رسانه ها بیشتر به معنی سازی از سوی مخاطبان مربوط می شود و نه آن که رسانه ها معنی می سازند. اگر به مسائل هویت و ارزش ها (اجتماعی و فرهنگی) علاقه مند باشیم، این موضوع به ویژه اهمیت بیشتری می یابد؛ زیرا نگره های پیشگام اجتماعی نشان می دهند که در ایجاد هویت، موضوع در دستان افراد است و نه نیروهای اجتماعی مانند رسانه ها. هم چنین، این موضوع نیز مهم است که درک بازار نمادین بر زمینه ای خاص میسر می شود که همان محیط گرم و صمیمی است. ما دوست داریم خانه و خانواده را در حکم مکان هایی بسته و حفاظت شده تصور کنیم که در آن ها بنیادی ترین و اصیل ترین روابط شکل می گیرند، کارهای پایه ای برای جامعه پذیری و فرهنگ پذیری انجام می شوند و بنیان معنی، ارزش ها و هویت ها به شمار میآیند. هم چنین دوست داریم تا قلمروی صمیمی را (با نقل نام کتاب معروف کریستوفر لاش) پناهگاهی در دنیایی بی رحم بدانیم.(1) مرزهای این محیط، ما و به ویژه کودکان را از تأثیرهای بالقوة دنیای بیرونی حفظ می کند، دنیایی که هیچ گاه علایق اصلی ما (یا دیگران) را در نظر نمی گیرد؛ بنابراین این پرسشها همواره دربارۀ قلمروی صمیمی مطرح خواهد بود که رسانه ها در کجای آن قرار دارند؟ آیا خارج از این محدوده هستند و بدین ترتیب می توانند بالقوه تأثیری بر تبیین عشق، دغدغة خاطر، ارزش ها، معانی و هویت هایی بگذارند که در این محیط شکل می گیرد یا داخل این محدوده و بخشی از شبکة محلی تأثیرها و منابعی

ص: 216


1- Christopher Lasch (1977) Haven in a Heartless World: The Family Besieged, New York: Basic Books.

برای ایجاد معنا هستند؟ شماری از مطالعات اخیر دربارة تلویزیون و دیگر رسانه ها نشان داده است که مرز بین قلمروی صمیمی و دنیای گسترده تر، در عمل تمایزی از نظر رابطه با رسانه ها به وجود نمی آورد. برای نمونه دیوید گانتلِت و آنت هیل دریافتند که امروزه تلویزیون تبدیل به جزیی از زندگی روزمره شده است. این رسانه، جای خود را در ضرب آهنگ و الگوهای زندگی باز کرده است؛ چنان که برخی از آن ها را تنظیم می کند و خود به وسیلة برخی دیگر تنظیم می شود. در عین حال محتوای تلویزیون برای آن ها، هم منشأ لذت و هم احساس گناه است.(1) من و همکارانم ضمن مطالعة اخیری که دربارۀ حضور رسانه ها در محیط خانوادگی انجام دادیم، دریافته ایم که رسانه ها در ایجاد ذهنیت والدین نسبت به نقش خود تأثیر گذارند و عنصر مهمی از زندگی خانوادگی را شکل می دهند.(2) این پژوهش نشان می دهد که والدین از طریق رسانه ها، عملکرد خود و روند جامعه پذیری فرزندانشان را ترسیم می کنند، همان رسانه هایی که در خانه استفاده می شوند و وسایلی که رسانه های مذکور با آن ها تنظیم می کنند و تنظیم می شوند.(3)

ص: 217


1- David Gauntlett and Annette Hill (1999) TV Living: Television Culture and Everyday Life, London: Routledge and the British Film Institute. PP. 283-93. در Ellen Seiter (1999) مطالعة مهم و جامعی دربارۀ وضعیت ایالات متحده به ویژه دربارۀ تلویزیون و کودکان ارائه شده است.
2- Stewart M. Hoover, Lynn Schofield Clark and Diane F. Alters, with Joseph G. Champ and Lee Hood (2004) Media, Home, and Family, New York: Routledge.
3- Hoover et al. (2004), p. 172.

گفت وگو دربارۀ رسانه ها

گفت وگو دربارۀ رسانه ها

اکنون در اساسی ترین سطح پژوهش باید به زمینة زندگی روزمره، خانوادگی و اجتماعی بپردازیم تا دریابیم مردم چگونه رسانه ها را به دنیای معنوی و مذهبی خود می آورند. این امر شامل گفت وگو با آن ها دربارۀ رسانه ها، مذهب، معنویت و ارزش ها می شود. یکی از انتقاداتی که من در رویکردهای سنتی به پژوهش رسانه ها ملاحظه کرده ام این است که به قدرت و حقوق انحصاری رسانه ها توجه میشود ولی این موضوع که مردم هنگام برخورد با متون رسانه ای و دیگر منابع، چه چیزی از آن ها برمی گیرند، کمتر به بحث گذارده می شود.

چنان که دیده ایم این انتقاد، با گرایش های عمومی در مطالعات فرهنگی رسانه ها ارتباط دارد. در واقع به سوی تأویل و تشریح کیفی ژرف پیش می رود و از موضوعات و پرسش های سطحی و گسترده تر دور می شود. پس به ما امکان می دهد تا بررسی کنیم که چگونه رسانه ها در جریان زندگی روزمره و در پیوند با دیگر منابع، فعالیت ها، روابط و تأثیرهای موجود درک می شوند و به کار می روند.

در زمینة دیگر من و همکارانم رویکردی را تشریح کرده ایم که آن را ساخت گرا(1) می نامیم. منظور این است که دانش به دست آمده از طریق چنین پژوهش هایی در مراحل و زمینه های خاصی از جمله طراحی پژوهش، مصاحبه ها و نتایج آن ها، تحلیل مصاحبه ها، نگرش تأویل ها و

ص: 218


1- constructivist

یافته ها و در نهایت درک پژوهش به وسیلة خوانندگان ساخته می شود.(1) البته مرحلة دوم یعنی مصاحبه ها اهمیت خاصی دارد و راهگشا است؛ زیرا منبع بینش های ما (همچون دیگر پژوهشگران و خوانندگان) روندها، عملکردها و معانی ای است که می خواهیم به طور کامل آن ها را درک کنیم. پس این مصاحبه ها را چگونه باید در نظر بگیریم؟ آن ها چه نوع دانش و فرآیندی را بازنمایی می کنند؟ مهم است بفهمیم چگونه اطلاع رسانان، زمینه های اجتماعی و فرهنگی خود را بازنمایی می کنند.

به دلیل علاقه مان به قرار دادن این معانی در زمینه های خاصّشان، می خواهیم گفت وگو را در مرز بین سطوح فردی و اجتماعی نگه داریم. این پرسش ها به انگیزه و روان شناسی فردی و نیز به این موضوع مربوط نمی شوند که نظم اجتماعی و فرهنگی، مردم را به چه کار یا فکری وا می دارد؛ زیرا می خواهیم که منابع خاص فرهنگی را (از جمله آن هایی که در فهرست نمادین متون رسانه ای، نمادها و پیام ها) وجود دارد با دقت تشریح کنیم. می خواهیم ببینیم که چگونه افراد و امور اجتماعی - فرهنگی در روند معنا سازی با هم تعامل می کنند و ارتباط درونی می یابند. بهترین روش برای تشریح، ملاحظة فرد در سطح اجتماعی است. هدف، تعمیم دادن موقعیت این افراد به افراد دیگر نیست، بلکه می خواهیم بگوییم که چگونه این افراد، مجموعه ای از زمینه ها و تأثیرهای فرهنگی و اجتماعی را بازنمایی می کنند که آن ها را به صورت

ص: 219


1- Hoover et al. (2004), p. 22.

وجودهای اجتماعی و فرهنگی درآورده است. من و همکارانم معنای این تغییر را بدین صورت تشریح کرده ایم:

معتقدیم که شرایط مذکور ما را قادر ساخته تا از جست وجو برای بررسی نزدیکی یا دوری نسبی افراد از مرکز خیالی جامعه صرف نظر کنیم. می توانیم هر شخص را به اصطلاحِ ژان پل سارتر فردِ جهانی در نظر بگیریم. پس داستان هر فردی مهم می شود؛ زیرا در همان حال که داستانِ فردی یگانه است، دنیای اجتماعی سازندة او را آشکار می سازد.(1)

بدین ترتیب هنگامی که دربارۀ افراد بحث می کنیم، این امکان را به وجود می آوریم که نکات بیشتری دربارۀ عناصر فرهنگی و اجتماعی که دیدگاه آن ها را نسبت به جهان و استنباطشان را از خود شکل می دهند، بیاموزیم. چنان که در فصل پیش اشاره کردم، این آموزشِ پایه دربارة طرح بنیادی مدرن و نوعی عملکرد بازتابنده در آن طرح، نمونة آگاهی اجتماعی در مدرنیسمِ متاخر است. بنابراین وقتی با مردم دربارۀ این موارد گفت وگو می کنیم، می توانیم بفهمیم آن چه به ما می گویند توضیحی بازتابنده است و تا حدی با این موضوع مرتبط می شود که در عمل چه تصوری از خود دارند و چگونه با فرهنگ های خود خو می گیرند. به نظر من و همکارانم چگونگی ورود این موضوعات در رسانه ها، به شیوه های زیادی صورت می گیرد، روش هایی که از بازتابندگی دوران مدرن اخیر سرچشمه میگیرند. ما این موقعیت را ،که

ص: 220


1- Hoover et al. (2004), p. 27.

هنگام گفت وگو با افراد به آن ها رسیدیم، در سه سطح از ارتباط با رسانه ها تشریح می کنیم؛

اولین سطح، تجربیات آنان از رسانه ها است. این نخستین مرحلة رابطة مخاطبان با متون رسانه ای است. آن ها لذت ها، آزردگی ها، اقناعات، خستگی، انزجار و دیگر احساسات خود را نسبت به رسانه ها بیان می کنند. این احساسات برای خود ما نیز هنگام ارتباط با رسانه ها آشنا هستند. از سوی دیگر، کانون چیزی را تشکیل می دهند که ما کاربردها و رضامندی ها در پژوهش رسانه ها نامیده ایم، دلایل و رضایت هایی که مردم هنگام قرارگرفتن در برابر رسانه های گوناگون ابراز می کنند. آن ها از نیازها و علاقههای گوناگونی که رسانه ها برآورده می سازند، سخن می گویند. بخش عمدة این بحث، با ژانرهای خاصی در رسانه ها مرتبط می شود. در همین سطح است که بینندگان و مخاطبان، مستقیم ترین واکنش های خود را به رسانه های مورد استفاده بیان می کنند و در همین سطح است که آسوده ترین و راحت ترین بحث ها دربارۀ تماشا و خوانش برنامه های خبری صورت می گیرد.

دومین سطحِ ارتباط، تعامل بر مبنای رسانه ها است. این مورد، شامل موقعیت ها و عملکردهایی است که از طریق آن ها، تجربیات رسانه ای خود را به سطح روابط اجتماعی می آوریم. این رده بندی در ادبیاتِ مطالعاتِ رسانه ها، موردی آشنا و همان دستمایه ای است که در آثار جیمز لول،(1) دیوید مورلی،(2) اِلیهو کَتز و تامار لیه بس(3) بررسی شده است.

ص: 221


1- James Lull (1991) Inside Family Television, London: Routledge.
2- David Morley (1992) Television, Audiences, and Cultural Studies, London: Routledge.
3- Elihu Katz and Tamar Liebes (1985) ‘Mutual aid the decoding of Dallas: نکات اولیه در این پژوهش جهانی مطرح شده است: Phillip Drummond and Richard Paterson (eds) Television in Transition: Papers from the First International Television Studies Conference, London: British Film Institute University Press.)

چنان که این پژوهشگران نشان داده اند، رسانه ها در تعامل روزانه با افراد همتا و دیگر گروه ها تبدیل به ارزهای رایج مهم فرهنگی می شوند.(1) هر چند این موضوع دربارۀ جوانان و خردسالان کاملاً روشن است، دربارة بزرگسالان هم تبدیل به تجربة مشترک می شود. دیوید گانتلت و آنت هیل در کتابشان چنین می نویسند:

آن گِرِی(2) دریافته بود، بخش مهمی از لذت مجموعه های تلویزیونی در اثر گپ زدن دربارۀ آن ها، در فردای پس از پخش ایجاد می شود. ما در مطالعة حاضر به نحوی مشابه، فعالیتی اجتماعی را شناسایی کرده ایم که ناشی از تماشای تلویزیون در حکم وجه مهمی از جایگاه این رسانه در زندگی روزمره است. برای عده ای از پاسخ دهندگان مهم بود که اگر قادر به تماشای برنامه ای در تلویزیون نمی شوند ولی می توانند روز بعد دربارۀ آن با دیگران صحبت کنند.(3)

ص: 222


1- این موضوع در پیوند با افکار پی یر بوردیو دربارة سلیقه و طبقة اجتماعی قابل درک است، همچنین با روشی که طبق آن، سلیقه در حکم شاخصی برای روابط اجتماعی عمل می کند: Pierre Bourdieu (1984) Distinction: A Social Critique of the Judgment of Taste, trans. Richard Nice, Cambridge, MA: Harvard University Press.
2- Ann Gray
3- Gauntlett and Hill (1999), p. 128.

تعامل در این سطح از ارتباط، دستکم در کنار دو جنبة دیگر کارکرد می یابد. نخست اطلاعات، داستان ها و ماجراهای دیدنی و شنیدنی به طور مستقیم و مشترک در معرض دید مخاطبان قرار می گیرد، همان چیزی که نگره های تأثیر رسانه ها - با توجه به جریان چند مرحله ای کلاسیک - رویِ آن تمرکز میکردند.

دوم، در شکل گیری و حفظ رابطه با رسانه ها، نوعی وجه اجتماعی برجسته وجود دارد. آگاهی دربارۀ رسانه ها موقعیتی برای تعامل اجتماعی به وجود می آورد و این، سوای تجربیات اصیلی است که هر یک از افراد ضمن ارتباط با رسانه ها از سر می گذرانند.

در نهایت، سطح سوم [یعنی] منابع رسانه ها [قرار دارد که] رده بندی منحصر به فردی در کار ما محسوب می شود. این رده شامل متون دریافت شدة اجتماعی است که با استفاده از آن ها جایگاه خود را در حکم مخاطبان رسانه ها می شناسیم. این متون همان هستند که جیمز کَری، منابع قابل دسترس اجتماعی از تصاویر و افکاری می نامد که از طریق آن ها خود را در زمینه های اجتماعی و فرهنگی درک می کنیم،(1) همان چیزی که اِلِن سیتر، نظریه های تأثیر رسانه ها نامیده است.(2) گفته شده که:

تلویزیون برای کودکان ضرر دارد ... ، بهتر است که برنامه های تلویزیون سراسری را تماشا کنیم ... ، وقت گذراندن زیاد در محیط

ص: 223


1- James Carey (1989) Communication as Culture, Boston: Unwin –Hymam, pp.28-9.
2- Ellen Seiter (1999). Television and New Media Audiences, Oxford: Oxford University Press, p.58.

اینترنت یا برای بازی های ویدیویی بد است ... ، آموختن استفاده از رایانه مفید است ... ، رسانه ها ضدمذهبی یا حداقل غیرمذهبی هستند.

ما نخست این توصیف رسانه ها را به شکل نوعی ناهماهنگی یا ناهمخوانی بین توصیفات مردم از رفتارهای رسانه ای خود و رفتارهای واقعی شان می بینیم. ماجرایی که برای خود من پیش آمد به خودی خود گویای این مطلب است. چندین سال پیش در هتلِ یکی از پیست های اسکی مجبور شدم درِ اتاق بغلی را بزنم و از ساکنان بخواهم تلویزیون را خاموش کنند. آن ها با بزرگواری خواستة مرا اجابت کردند. فردای آن شب، من در ساعات بعد از اسکی در محوطة پیست مادر، آن خانواده را دیدم. قدری صحبت کردیم و او گفت که کشیش پروتستان است. وقتی متوجه شد که من دربارۀ تلویزیون تحقیق می کنم گفت:

می دونید نظر خونوادة من دربارة تلویزیون چیه؟ ما اون رو مجاز نمی دونیم.

من و همکارانم در این کتاب، مجموعة گسترده و متنوعی از این نظرات - دربارۀ کتابِ رسانه ها، خانه و خانواده - را در بین خانواده های مختلف با پس زمینه های گوناگون آورده ایم. برای ما جالب بوده که بدانیم این نظرات پیرامون رسانه ها تا چه حد مشابه اند، تا چه حد ریشه دارند، چگونه مرزهای طبقاتی و فرهنگی را پشت سرمی گذارند و تا چه اندازه تبیین شده هستند.

ص: 224

شاید بخواهیم بررسی این پدیده را در حکم نمونه ای از پدیدة اجتماعی - روان شناختی در زمینة اختلافِ شناختی(1) آغاز کنیم یا در حکم نمونه ای از این که چگونه مردم هر چند به صورت کمرنگ از رفتارهای خود آگاهند یا [شاید بخواهیم] سعی کنیم برای درک آن چه واقعاً انجام می دهند فراسوی صحبت های گمراه کننده شان برویم. گمان می کنم نظریه پردازی دربارۀ این پدیده و تلاش برای درک آن، رویکرد بهتری باشد. چرا مردم تمایل دارند نظرات خود را پیرامون رسانه ها ابراز کنند و چرا آدم های خاص، روش های خاصی برای توصیف زندگی رسانه ای خود برمی گزینند؟ چنان که من و همکارانم استدلال کرده ایم، این اظهارنظرهای شخصی دربارۀ رسانه ها، عناصر مهمی در خودبیانگری(2) کلیِ افراد و در نتیجه اظهارات هویتی هستند و چنان که گفتم ما در مصاحبه های مختلف، شباهت هایی در توضیحات مردم دربارۀ رسانه ها یافتیم؛ البته اختلافاتی هم دیده می شود و در تأویل همین نظرات گوناگون و رابطه شان با زمینه های زندگی ها و مکان های خاص است که می توانیم نکات مهمی دربارة چگونگی ارتباط رسانه ها با هویت و معنا بیابیم.

گانتلت و هیل این پدیده را از جنبة احساسِ گناهی تشریح می کنند که مخاطبان تلویزیون در انگلستان هنگام مشاهدة آن دچارش می شوند:

ص: 225


1- Hoover et al. (2004), op cit.
2- معادل کلمۀ self-narrative می تواند حدیث نفس هم باشد ولی از آن جا که این کلمه در فرهنگ ما دارای بار عرفانی و واجد معنایی خاص (فراتر از مقصود نویسنده در این کتاب) است از عبارت کمتر مانوس خودبیانگری بهره برده شده است. (م.)

ما دریافتیم که هرچه مردم بیشتر تلویزیون ببینند،کارهای دیگر از جمله کارهای خانه، تکالیف مدرسه یا معاشرت یا موارد دیگر را انجام نمیدهند. اگر به احساس گناهِ این افراد ناشی از تماشای تلویزیون در خلوت بنگریم، احساس می کنیم که جامعة انگلستان درکل با تماشای تلویزیون مشکل دارد و آزرده است که تلویزیون به راحتی به اتاق های نشیمن خانه و زندگی روزانة مردم وارد شده است. به هرحال با توجه به زمینه ای که این واکنش ها در آن ثبت شده و بررسی این موضوع که مردم چقدر از تماشای تلویزیون لذت می برند (حتی هنگامی که فقط برنامه های روزانة تلویزیون را می بینند)، درمی یابیم که این پاسخ دهندگان، به راحتی می توانند با احساس گناهی که شاید تماشای تلویزیون در پی بیاورد، مقابله کنند و در عمل، تمایل چندانی به جدایی از دستگاه های تلویزیون خود ندارند.(1)

از نظر این افراد، تماشای تلویزیون لذتی همراه با احساس گناه دارد، ولی موضوع از این هم گسترده تر است. چنان که گانتلت و هیل، اِلن سیتر و مطالعات ما در کتاب رسانه ها، خانه و خانواده نشان می دهد، تلویزیون و دیگر رسانه ها جزو تار و پود زندگی روزمره شده اند که هم لذت بخش است و هم تشویش برانگیز، هم فرد را منزوی می کند و هم او را با دیگران مرتبط می سازد، هم سطحی و هم به نحو ژرفی معنا دار است. نکته این است که تلویزیون، جا افتاده و جزیی از خانه شده است و مردم هم راه هایی برای گذراندن زندگی خود با تلویزیون، دربارۀ آن، از طریق این رسانه و بدون آن یافته اند.

ص: 226


1- Gauntlett and Hill (1999), p. 291.

بنابراین پرسش های ما دربارۀ نقش خاصی که رسانه ها ایفا می کنند، متکی بر توضیحاتی است که بینندگان می دهند، بینندگانی که قصد خاصی از استفادة آن دارند. در این باره سخنان خاصی مطرح است. این سخنان به سوی طرح بزرگ تری، یعنی ایجادِ خودِ آرمانی هدایت می شوند، هدفی که همراه با نوعی بازتابندگی دربارة جایگاه منابع اجتماعی و فرهنگی خود است. اظهارنظر آن ها دربارة رسانه ها به ندرت در چنین خودبیانگری هایی دیده می شود و بدین معنی است که آن ها به امر آرمانی و آرمان های هنجاربخش خود نظر دارند، خودی که می خواهند آن را در محیطی خاص و برای شنونده ای خاص نشان دهند و بیان کنند. رسانه ها از جهتی برای نشر ایجاد شده اند. معانی و دانشی که ما از آن ها برمی گیریم بایستی محیطی را نشان دهد که در آن شکل گرفته اند. پس شیوه ای که ما باید از آن استفاده کنیم به خودی خود بازتابنده است. ما به خوبی درمی یابیم کجا هستیم و آن ها که هستند. به هرحال باید ماهیت محصولات آن ها را توصیف کنیم. مایلم بگویم که آن ها را روایات می پنداریم.(1)

بر زمینة پرسش دربارۀ معنی، ارزش ها و نمادهای مذهبی و معنوی، این استنباط که آن ها روایات هستند به ما امکان می دهد با زمینة

ص: 227


1- نظرات راجرر سیلورستن دربارۀ کاربرد روایت در پژوهش های رسانه ای نخستین تأثیرها را بر من گذارد و از این بابت به وی مدیونم، گرچه کتابش متن و نه مخاطب را در کانون توجه قرار می دهد: Roger Silverstone, ‘Television Myth and Culture,’ in James Carey (ed.) (1998) Media, Myths and Narratives, Television and the Press, Newbury Park, CA: Sage, pp. 32-3.

گسترده ترِ خانواده و آرمان های هنجاربخش مرتبطشان سازیم. وِید کلارک روف نقش روایات فوق را چنین توصیف می کند:

وقتی خانواده در چهارچوب روایت قرار می گیرد، حکم مکانی را می یابد که در آن داستان های مهمی دربارۀ اعتماد، احترام، عشق، شرافت، وحدت، انصاف، مسئولیت و دیگر ارزش ها به طور مشترک وجود دارد و تجربه می شود. کودکان در کانون خانواده برای نخستین بار می آموزند که تعلق داشتن و وفاداربودن چه معنایی دارد، ارتباط با دیگران مشارکت در آیین ها، گرامی داشت ارزش های خانوادگی و عزیزان همگی در شکل گیری هویت فردی و زندگی اجتماعی نقش مهمی دارد. در آن جا والدین نه تنها ارزش های اخلاقی و ایمان را می آموزند، بلکه خود الگوی آن ها محسوب می شوند، آن ها نمونه هایی هستند که کودکان می توانند از آنان سرمشق بگیرند. می توانیم حتی از این هم پیش تر برویم و تصریح کنیم که رابطة بین والدین و فرزندان تا حد زیادی وابسته به داستان گویی است.(1)

البته چهارچوبی رو به گسترش از پژوهش های اجتماعی متکی بر روایت به وجود آمده است. پژوهش های مذکور، دو رویکرد اصلی دارند. یکی از آن ها دارای جهت گیری روان شناختی و بالینی است(2) و دیگری بیشتر به فرهنگ و هویت نظر دارد.

در ردة دوم، تفاوت دیگری بین مطالعات دیده می شود. برخی روایات را شواهدی بر وجود گرایش ها و معانی ژرفتری در فراسو در نظر

ص: 228


1- Wade Clark Roof (1999) Spiritual Marketplace: Baby Boomers and the Remaking of American Religion, Princeton: Princeton University Press, p. 217.
2- J. Overcash (2004) “Narrative Research: a Viable Methodology for Clinical Nursing” Nursing Forum 39 (1) (January- March): 15-22.

می گیرند(1) و برخی دیگر که از وجه پسامدرنِ قوی تری برخوردارند، روایات را به عنوان سازه های اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار می دهند که نکات مهمی دربارۀ ماهیت معنا و هویت، آشکار می سازند.(2) هم چنین روشی نوظهور موسوم به قوم نگاری خودکار در مطالعات فرهنگی پدید آمده، جایی که پژوهشگران، زندگی نامه های شان را به منزلة روشی برای درک فرهنگ بررسی می کنند.(3) شاید این موضوع روشن باشد که روش استفادة من از اصطلاح روایت بر زمینة این پژوهش، مرتبط با در نظر گرفتن روایات در حکم سازه ها است؛ البته در عین حال، موضوعِ استفاده از روایات در حکم اطلاعات، نه برای بررسی هویت به منزلة نوعی رده بندی ثابت روان شناختی - اجتماعی، بلکه سازه هایی است که به منابع فرهنگی می پردازند. من به جای آن که

ص: 229


1- نمونه های قابل توجه از این قرارند: Dan P. McAdams (1993) The Redemptive Self: Stories Americans Live By, New York: Oxford University Press; Catherine Kohler Lieblich, Reissman (1993) Narrative Analysis , Newbury Park, CA: Sage and Amia Lieblich, Rivka Tuval- Mashiach and Tamar Zilber (1998) Narrative Research: Reading, Analysis and Interpretation. Newbury Park, CA: Sage.
2- یکی از بحث های جالب دربارۀ این رویکرد مربوط می شود به: Megan Blumenreich (2004) “Avoiding the pitfalls of ‘conventional’ narrative research: using post- structural theory to guide the creation of narratives of children with HIV,” Qualitative Research (4) 1: 70-90.
3- به ویژه نگاه کنید به: Deborah Reed-Danahay (1997) Auto/Ethnography, New York: Berg; Sherry Ortner (1993) “Ethnography among the Newark: the class of ’58 of Weequakic high school,” Michigan Quarterly Review 32: 411-29; Norman K. Denzin (1989) Interpretive Biography, Newbury Park, CCA: Sage).

روایات زندگی را به شیوة بررسی های روان شناختی یا درمانی مورد توجه قرار دهم، می خواهم به این خودبیانگری ها به طور کلی در حکم بیانیه های هویتی توجه کنم که می توانیم در آن ها، نقش عناصر گوناگون را ببینیم. عناصر مذکور از تاریخچة زندگی و منابع نمادین فرهنگ رسانه ها گرفته تا شیوة تفکر مصاحبه شوندگان دربارة خود و توصیف تجربیات و اعمالشان را در برمی گیرد. شاید این لزوماً کلیت چیزی نباشد که روان شناسان احتمالاً هویت می پندارند، ولی اظهاراتی دربارة هویت هستند که در شکل گیری و ایجاد معانی نزد مردم نقش مهمی ایفا می کند.

هویت و متن روایی

هویت و متن روایی

این رویکرد، وجه اشتراک فراوانی با افکار پُل ریکور دربارۀ روایت و هویت دارد. ریکور استدلال می کند که در روند شکل گیری هویت فردی، وساطت نقش اساسی دارد، چنان که درک ما از خود لزوماً با وساطت نمادها، نشانه ها، زبان، متون و کل عرصة منابع فرهنگی - نمادینی انجام می شود که با آن ها برخورد می کنیم.(1) این امر شامل گردآمدن منابع فرهنگی در قالب هویت و در سطحی بسیار بنیادین و ژرف است. پس طبعاً می توان انتظار داشت که محصولات رسانه ای که

ص: 230


1- Paul Ricoeur (1991) From Text to Action, trans. Kathleen Blamey and John B. Thompson. Evanston: Northwestern University Press. P. 15.

در این جا کانون اصلی توجه ما هستند، جزو این منابع باشند. افکار ریکور از این جنبه که وی از مبنای روایی هویت سخن می گوید، ارتباط بیشتری با پژوهش های ما می یابند. وی استدلال می کند که هویت فردی، یک هویت روایی است. منظورش این است که هویت نه ایستا و نه جدا از تجربة مستمر ما از زندگی فرهنگ و تاریخ است. روایات رو به سوی انسجام دارند، گاه حتی عناصر متضاد را در طی زمان به هدف و مسیری منسجم می رانند. آن ها عناصری تجربی را وحدت می بخشند که مشروط هستند. بدین معنا که لزوماً به شکلی معین و منسجم عمل نمی کنند ولی باید از طریق روایت، به انسجام برسند. از سوی دیگر آن ها عناصری جداگانه از جمله افراد، تجربیات، نمادها و رویدادها را وحدت می بخشند و آن ها را به شکلی در می آورند که ضروری یا منطقی می نمایند.(1) در ادامه ریکور نظر می دهد که عنصری از خودسنجش گری بازتابنده وجود دارد که در روش شکل گیری تصور ما از خویشتن، نقش مهمی ایفا می کند. ما این کار را با گفتن داستان هایی دربارۀ زندگی خود انجام می دهیم. این هویت ها نه ثابت بلکه متغیرند و در گذر زمان همچنان ساخته و پرداخته می شوند و حتی دیگران را هم در برمی گیرند؛ چنان که داستان های فردی ما با داستان های خانواده ها و افراد دیگری که در زندگی مان حضور دارند پیوند می خورد. هر یک از عناصر روایاتِ هویت ما از جمله شرکت کنندگان، عناصر و تجربیات دیگر، از زمان و مکان خاصی می آید و بدین ترتیب آزادانه شکل

ص: 231


1- Paul Ricoeur (1992) Oneself as Author, trans. Kathleen Blamey, Chicago: University of Chicago Press, pp. 141-5.

نمی گیرد؛ بلکه ریشه های فرهنگی، تاریخی و تجربی دارد. بنابراین، روایات ما داستانی نیستند. هم چنین ریکور می گوید که این روایات به طور حتم نوعی ویژگی هنجاربخش دارند. آن ها به ارزش ها می پردازند و ارزش یابانه هستند. ما از طریق روایات فردی خود، نه فقط می گوییم که هستیم بلکه می گوییم که چه می خواهیم باشیم.(1) در این جا چگونگی استفادة من از اصطلاح روایت، مرتبط با مفهوم ریکور است. روایات، فرآیندهایی هستند که ما از طریق آن ها عناصر گاه پراکنده و مشروط زندگی را به صورت داستانی در می آوریم که گرایش به نوعی انسجام دارد. روایاتِ هویت، داستان هایی هستند که ما برای خود و دربارة خود می گوییم. آن ها مجموعه عناصری از جمله تجربة زندگی، منابع نمادین و (مهم تر از همه به گمان ریکور) روابط ما با دیگران را شامل می شوند. آن ها از جنبه ای، هنجاربخش یا مبتنی بر ارزشند؛ پس نشان می دهند که با توجه به آن چه می خواهیم باشیم، چه کسی هستیم. ما می خواهیم خود را با در نظر گرفتن معیارهای ارزیابی نیز توصیف کنیم. تمام این موارد، ریشه دارند؛ زیرا افراد واقعی، تجربیات واقعی، زبان های واقعی، متون و نمادها را در برمی گیرند.

روایات در حکم ابزار پژوهشی

روایات در حکم ابزار پژوهشی

مصاحبه هایی که در این جا بررسی می کنیم نتیجة مطالعة درازمدت مذهب و معنا در عصر رسانه ها است. من رویکرد این پژوهش را تأویلی

ص: 232


1- Paul Ricoeur (1992) pp. 165-8.

و سازه گرا توصیف کرده ام. ما علاقه مند بوده ایم که بفهمیم مردم در عصر رسانه ها چگونه امور را استنباط می کنند و منابع نمادین قلمروی رسانه ها چگونه با این معانی که رو به ایمان، معنویت، مذهب و معنای آرمانی جهت گیری شده اند، ارتباط می یابند. مصاحبه های مذکور از ژرفای خاصی برخوردارند و بر روال مصاحبه های نیمه ساختار یافته متکی هستند. بنابراین با وجود زمان های متفاوت انجام مصاحبه ها، نوعی پیوستگی بین آن ها وجود دارد. همچنین برای توضیحِ اطلاعات و تجربیات جدید، انعطاف پذیرند. این انعطاف پذیری در اثر فرآیند تأویل گرانة مستمری پدید آمده که مصاحبه گران از طریق آن، معمولاً با کل گروه پژوهش دیدار می کنند تا دربارة آن چه یافته می شود به بحث و تبادل نظر بپردازند.(1) شاید جای گفتن نباشد که این کار نیاز به توجه و تعمق فراوانی دارد؛ زیرا واقعاً نمی شود به طور مستقیم از مردم پرسید که چه نکتة مذهبی یا معنوی مهمی در رسانه ها می یابند. چنان که خواهیم دید، پاسخ ها پیچیده و گمراه کننده اند. آن چه پیشتر دربارة تضاد بین سطوح مختلفِ توجه به رسانه ها دیده ایم، در عین حال به شیوه های مهمی، گستره و محدودیت هایی را که می توانیم در این زمینه ببینیم، معین می سازد.

ما دربارة این مصاحبه ها فرضیاتی مطرح می کنیم؛ نخست این فرض که سازه گرایی، ما را وامی دارد تا این مصاحبه ها را بر اساس

ص: 233


1- برای آشنایی کامل با این سبک شناسی نگاه کنید به: Lynn Schofield Clark, “The Journey from Positivist to Constructivist Methods,” Chapter Two in Hoover et al. (2004).

پس زمینه شان بررسی کنیم و آن ها را در حکم متونی تغییرپذیر و شامل عناصر و منابع مختلف ببینیم. دوم، با توجه به فرضیات عمل گرا و تعامل گرایی که پیش تر مطرح ساختیم، این مصاحبه ها را هدف مند در نظر می گیریم. ما با تأثیر از تعامل گرایی انتظار داریم که مردم خود و دنیای خود را درک کنند و حالت عینی چنین وضعیتی را خود بیانگری می دانیم؛ البته این موضوع مرتبط با مواردی است که پیشتر دربارة خود در اواخر مدرنیته دیده ایم. طرحِ شکل دادن به خودِ آرمانی، عاملی محرک در زندگی روزمره، تجربیات و بازنمایی های مردم است و از طریق همین روایاتِ خود است که آن ها به خویشتن و دیگران می گویند که این خودبازنمایی چگونه عمل می کند. نباید اهمیت این روایات در آرمان ها و آرزوها را کمرنگ جلوه دهیم. چارلز تیلور در مطالعة جامع خود، موضوع را چنین مطرح می کند:

بخشی از پاسخ این پرسش که چه کسی هستم به این موضوع برمی گردد که کجا قرار دارم (یا کجا هستم). هویت من با جوامع و ارتباط هایی معین می شود که چهارچوب یا افقی را پیش رو می گذارد و از طریق آن می توانیم تعیین کنیم که چه چیز خوب یا ارزشمند است، چه کاری را باید انجام داد یا چه چیزی را بایستی تأیید یا رد کنیم.(1)

چنان که دیده ایم ما از طریق بازنمایی همین آرمان هاست که آن ها را تأیید می کنیم و با دیگران از خود سخن می گوییم. این فکر که ما هویت را از طریق بازنمایی می شناسیم و در هویت های یکدیگر شریک

ص: 234


1- Charles Taylor (1989) Sources of the Self: The Making of the Modern Identity, Cambridge, MA: Harvard university Press, p. 27.

می شویم نکته ای آشناست که در نگرة عمل گرا- تعامل گرای ایروینگ گافمن بیان شده است. وی در کتابش، معرفی خود در زندگی روزمره،(1) نظریه ای درام شناسانه دربارۀ تعامل اجتماعی را مطرح می سازد. وی می گوید که ما خودآگاهانه و بازتابانه، نقشی فعال در زندگی اجتماعی به عهده می گیریم و می دانیم که زبان و کنش های ما به طور نمادین حاکی از چیستی ما هستند و می توانیم آگاهانه خود را چنان بنماییم که این دانش، انتقال یابد. البته این موضوع، مرتبط با افکار تعامل گرای بنیادی تر دربارة جامعه پذیری و آموزش اجتماعی است که می گویند ما از طریق نقش پذیری خودآگاه می توانیم جایگاه دقیق خود را در نظم اجتماعی و فرهنگی بشناسیم.(2) دیدگاه درام شناسانة گافمن هم چون افکار ریکور نشان می دهد که این بازنماییِ خودآگاهانه چیزی است که کم و بیش مداوم درگیر آن می شویم و یکی از عناصر اساسی زندگی اجتماعی و جنبة انسانی ماست. در این جا می خواهم این نظر را مطرح کنم که ما در مصاحبه های مذکور، می توانیم خودِ روایات را بیابیم.(3)

ص: 235


1- Erving Goffman (1959) The Presentation of Self in Everyday Life, Garden City, New York; Doubleday.
2- در این مورد اولین نگره پرداز، جرج هربرت مید است: George Herbert Mead (1934) Mind Self and Society, Chicago: University of Chicago Press, pp, 138-40).
3- در این جا باید بگویم ادبیاتی وجود دارد که مفهوم روایت را به نقد می کشد، به ویژه مقالات متفکرانة گیلن استراوسن (2004) در ضمیمة ادبی تایمز (TLS). در حالی که نمی خواهم از موضوعات مهمی که استراوسن مطرح کرده بپرهیزم، استدلال می کنم که کاربرد مفهومی که در این جا پیشنهاد می دهم، مشروط و در چهارچوب رده بندی روان شناختی او معتبر است. این همان چیزی است که وی آن را در حکم روایت می پذیرد، ولی اظهار می دارد که سطحی است. این دیدگاه که مردم هنگام مصاحبه خود را به نحو خاصی معرفی می کنند، از نوعی پیوستگی و روایت برخوردار است که مستقیماً در استدلال های استراوسن نیامده است. همچنین ارتباط مستقیمی هم با این استدلال ها پیدا نمی کند.

ارتباطِ چنین موردی با تفکرِ عمل گرا - تعامل گرا این است که مردم، کم و بیش خودآگاهانه از فرصت پیش آمده برای مصاحبه استفاده می کنند تا روایات مورد بحث را به طور کامل یا تا حدی با دیگران مطرح کنند. در این زمینه آن چه عایدمان می شود، دستمایه ای است که می توان از آن به نحو مؤثری در زمینة پژوهشی استفاده کرد. از سوی دیگر انتظار داریم که آن ها تا حدی، طرح دورة اخیر مدرنیته دربارۀ خود را بازتاب دهند و به کوشش برای ساختن چنین خودی بپردازند. پس آن ها شواهد مربوط به چالش ها و تضادهای مصاحبه شوندگان با خود و همچنین نمونه هایی از راهبردها برای تحقق معنای منسجمی از خود که در پاسخ های شان ابراز شده است را بازمی تابانند. هم چنین، از این نظر، هنجاربخش هستند که آرمان ها و آرزوهای گویندگان خود را بیان می کنند که باز هم مرتبط با افکار ریکور و گیدنز است. قابل قبول دانستن این روایات نیز به ما کمک می کند. این موضوع از افکار تعامل گرایی سرچشمه میگیرد که سازه های خود را دارای منطقی می داند که آن ها را با زمینه های خاص و افراد خاصی متناسب می سازد، آن هایی که سازه های مذکور باید برای شان معنا دار باشند. به همین صورت است که تأویل های ما از آن ها بیش از همه، افکار سازه گرا دربارۀ بازتابندگی را نشان می دهد. این نکته را می توان از طریق بحث پیشینِ توصیفاتی دربارۀ رسانه ها روشن ساخت. تا جایی که منابع رسانه ای در روایات خود جای می گیرند، لزوماً مجموعه ای خاص از افکار معین فرهنگی دربارة ماهیت و جایگاه آن منابع را منعکس می سازند. می توان گفت که آن چه خانم همسایه در

ص: 236

محوطة پیست اسکی انجام داد، توضیحی دربارۀ رسانه ها بود، با این نیت که معنا دار و برای یک استاد دانشگاه که کارش پژوهش رسانه هاست، پذیرفتنی باشد. احتمالاً با توجه به انتقادهای عمومی فرهنگ از تماشای تلویزیون، آن خانم همین توضیح را برای بسیاری دیگر از افراد در رده های مختلف خواهد داد. هدف از مصاحبه های مذکور گردآوری این روایات نیست. مصاحبه، گفتمان ِ میان پژوهشگران و همکاری بین مصاحبه کنندگان، پژوهشگران و مصاحبه شوندگان را گردآوری می کند. دستورکار مصاحبه ها، گفت وگو دربارۀ رسانه ها، خانه، خانواده، مذهب، معنویت و ارزش ها است. چنان که خواهیم دید نتیجه، عناصری از روایات عظیم تر و جامع ترِ خود است که پژوهشگران از طریق آن ها خود را نزد خویش و دیگران بیان می کنند.

می خواهم استدلال کنم که مفهوم روایت قابل قبولِ خود، بیشتر یافتاری(1) و نه استنادی است. این مفهوم به ما امکان می دهد تا بفهمیم چگونه تمام عناصر تجربة زندگی به سوی این روایات کشانده می شوند، چگونه با هم ارتباط می یابند، بر سر چه چیز کشمکش و تلاش صورت می گیرد، چه چیز در این روایات و چه چیز خارج از آن ها قرار می گیرد. پس نکته، خود روایت و نتیجه اش نیست. نکته چیزی است که وارد روایت می شود. من همگام با گرایش های بازتابنده و پسامدرن در قوم نگاری و مطالعات فرهنگی، می خواهم بگویم که این روایات را در

ص: 237


1- heuristic

حکم نوع خاصی از توضیح برای خویش در مقام پژوهشگر و تأویل گر می پندارم.

چنان که گفتم این روایات، برای مردم نوعی بازنمایی توصیفی از خود و روال زندگی شان است. همچنین به نوعی سرگذشت هم هستند که در زمان و مکان خاصی می گذرند و نیز توضیحاتی دربارۀ انتظار از آینده محسوب می شوند. از دیدگاه ریکوری قرار گرفتن در زمان و مکان، مجموعه ای از عوامل اجتماعی و مادی را به روایت می آورد که از نظر اجتماعی و فرهنگی اهمیت دارند. عوامل مذکور می خواهند انسجام را نشان دهند و گاهی عناصر متمایز و حتی متضاد را به صورت چیزی ترکیب کنند که مخاطب دوست دارد آن را در قالب یک کلیت به هم پیوسته ببیند. چنان که ریکور ادعا می کند این ها لزوماً آرزوها را درمی نوردند و به سوی آرمان های هنجاربخش می روند. آن ها در حکم نوعی بازنمایی اجتماعی، از افکار پیرامون هنجارها و ارزش ها سرچشمه می گیرند و به چیزی می پردازند که از جنبة اجتماعی مطلوب است و [توجه دارند به] این که [آن مطلوب اجتماعی] در چه زمینه ای قرار دارد.

در نهایت آن ها فرصتی برای نوع خاصی از بازنمایی فراهم می آورند، همان که در جایی مطمئن بین امر شخصی و امر اجتماعی قرار دارد. این بازنمایی ها همان مواردی هستند که مخاطبان برمی گزینند تا در جایی که نوعی مرجع هنجاربخش (به صورت پژوهش گر دانشگاهی) آمادة شنیدن است، بگویند. پس آن چه ما در رونوشت های خود می بینیم همان است که مخاطبان مایلند از آن سخن بگویند. این که

ص: 238

[آن ها] چه تناقض هایی را برمی گزینند، [و آیا این تناقض ها را] بر آن زمینه [از روایت] مورد بی توجهی قرار می دهند و یا برطرف می سازند، اهمیت دارد. این اطلاعات ارزشمند هستند. از نظر ما - در مقام بررسی کننده، تأویل گر یا پژوهشگر - این روایات باید نسبت به امور مختلف، بینش هایی به ما بدهند؛

نخست چنان که در فصل آخر بحث کردیم، یکی از مهم ترین روش هایی که افراد برای ایجاد هویت های مذهبی و معنوی به کار می گیرند، ساختن نمادها و منابع است. پس می توان انتظار داشت که این روایات مشتمل بر شواهدی از فهرست نمادین باشند که از دیدگاه افراد و گروه ها در جمع مخاطبان رسانه ای ملاحظه می شود. هم چنین، آن ها می توانند به ما کمک کنند تا بفهمیم [چگونه] نمادها و منابع رسانه ای در محیط نمادین کلی قرار می گیرند، محیطی که معانی در آن ها پدید می آیند.

دوم، این روایات باید نمونه هایی از روش هایی را در برگیرند که افراد به وسیلة آن ها با نمادها و منابع مواجه می شوند، این که چه تصوری از آن ها دارند، چگونه آن ها را به کار می گیرند و چگونه از طریق آن ها دنیای معانی را می سازند. همچنین می توانند به ما بگویند که چگونه این منابع، تبیین و درک می شوند و به وسیلة افرادی خاص در مکان هایی خاص استفاده میشوند.

سوم، آن ها باید شواهدی از عملکرد یا رفتار عملی ارائه دهند، ولی در عین حال باید انتظار داشته باشیم که کوشش هایی را برای یکپارچه ساختن این عملکردها و قراردادنشان بر زمینة گسترده تر روابط

ص: 239

اجتماعی و فرهنگی بروز دهند. چنان که پیشتر اشاره کردم، درک رفتار واقعی یا ترسیم فاصله بین باور و برخورد یا خودبیان گری اهمیت کمتری دارد. [به همین ترتیب نیز] درک این موضوع که چرا نظرات دربارة برخورد، در زمان ها و زمینه های خاصی روشنگر هستند، [از اهمیت کمتری برخوردار است].

چهارم، این روایات باید بدون جنجال تضاد مخاطبان بین باور و برخورد و نظرات گوناگون دربارة زمان، باورها و ارزش آن ها را ارزیابی کنند.

پنجم، آن ها باید ظرفیت نمادها، گفتمان ها و دیگر منابع را در روندِ معنا سازی ارزیابی کنند.

این روایات در حکم وسیله ای یافتاری (اکتشافی) باید به طریقی موقعیت ساختاری و هدف خود را تداوم بخشند. آن ها می توانند در مجموعه مباحث پیچیده و بالقوة متضادی که معمولاً در چنین مصاحبه هایی شکل می گیرند، نقطة تماسی ایجاد کنند و بپرسند:

مخاطب در چهارچوب مصاحبه های ما دوست دارد چه چیز بگوید و گفته اش چه معنایی دارد؟

پس [این روایات] باید امکان تأویل روابط پیچیده و متضاد، دست کم از دو نوع خاص را فراهم آورند: اول، [روابط متضاد] بین آن چه هابرماس جهان زیست یا نظام زیست (سیستم زیست) میداند و آن چه ریموند ویلیامز، ساختار احساس می نامد، [یعنی] قلمروی مادی، حسی، احساساتی و عاطفی؛ بین این دو، روابط پیچیده، ظریف و متضادی وجود دارد. فرهنگ رسانه ها چه نقشی در این تضادها و انسجام های

ص: 240

بالقوه، به [آن] صورتی که در روایاتِ مخاطبان بیان می شود، ایفا می کند؟ [نوع دوم از این روابط خاص]، روابط[پیچیده و متضاد]ی است که برای پژوهشِ کلّیِ ما بسیار مهم ترند، آن هایی که امر مقدس، جذّابیت، آیین های روزانه و استثنایی، امور غیرمنطقی، خودانگیخته و حتی بازیگوشانه را فرا می گیرند و بار دیگر این پرسش مطرح می شود که فرهنگ رسانه ها چگونه با این موضوعات پیوند می خورد؟

چه انتظاری می توانیم داشته باشیم؟

چه انتظاری می توانیم داشته باشیم؟

فصل پیش را با بررسی این پرسش به پایان بردیم که ما چه انتظاری از روش ارائة کاربردهای خاص مذهبی و معنوی در رسانه ها می توانیم داشته باشیم. در حالی که به روایات محتملِ خود بر زمینة گسترده تر کاربرد و رفتار رسانه ها می اندیشیم، باید قدری به عقب برگردیم و برخی از عناصر تجربة رسانه ها را به شکل کلّی ببینیم. عناصری که در زندگی هایی وجود دارند که هنگام مصاحبه مطرح می شوند. به طور کلی شاید بخواهیم چیزهایی را بدیهی فرض کنیم، ولی نباید چنین پیش فرض هایی داشته باشیم: [برای نمونه:] چیزهای فراوانی دربارۀ چگونگی ارتباط مردم با رسانه ها و به کارگیری آن ها بر زمینة زندگی روزمره خواهیم آموخت. پیش تر دیده ایم که می توانیم به دلایل اساسی، رسانه ها را جزیی از زندگی بشماریم. در حالی که شاید مردم بخواهند توضیحات دربارة رسانه ها را به صورتی مطرح کنند که گویی بین رسانه ها و ارزش های زندگی آن ها فاصله وجود دارد، [ولی باز] به نظر

ص: 241

می آید که نمی توانند بدون رسانه ها زندگی کنند. پس رسانه ها به اصطلاح گانتلت و هیل، خود را جا انداخته اند.

شاید بخواهیم رسانه ها را به گونه ای در نظر بگیریم که انگار از زندگی روزمره جدا هستند، ولی به دلایلی، پیش گرفتن چنین مسیری ما را به مقصد نمی رساند. فرض دیگری که می توانیم مطرح کنیم، ولی باید از داوری دربارۀ آن بپرهیزیم، مسئلة ماهیت پیوسته یا ناپیوستة زندگی روزمره در ارتباط با رسانه ها است. برخی ادعا کرده اند که جریانی وجود دارد که در آن تجربة رسانه ها و برخوردهای رسانه ای، به عرصه های بزرگ تر یا کوچک تری می رسند و همراه با نتایج مثبت یا منفی هستند؛(1) زیرا از نظر آنان تصور مصاحبه هایی از جمله آن چه ما انجام می دهیم به عنوان شواهد رفتار یا عملکرد، به خودی خود مسئله ساز است و نتایج چندانی دربارة چگونگی ارتباط رسانه ها با جریان زندگی روزمره نخواهیم گرفت. به هرحال می توانیم استنتاج های پیرامون چگونگی افکار مخاطبان در قبال این پرسش ها و در نتیجه ظرفیت رسانه ها برای ایجاد ارتباط آشکار یا مبهم با زندگی روزمره را مطرح کنیم. پرسش دیگر و البته مهم تر، با موضوعی که در فصلهای دو و سه مورد بحث قرار دادیم ارتباط دارد: این که تا چه حد باید نسبت به بازتابندگی و خودآگاهی در زندگی معاصر، خوش بین یا بدبین باشیم و فرهنگ رسانه ها تا چه اندازه در ایجاد این وضعیت نقش دارد.

ص: 242


1- Robert William Kubey and Mihaly Csikszentmihalyi (1990) Television and the Quality of Life: How Viewing Shapes Everyday Experiences, Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum Associates.

چنان که اشاره کردیم پژوهشگرانی همچون کِنت گرگن نظر دادند که نفوذ فرهنگی و مفهومی زندگی معاصر، (که رسانه ها در محور آن قرار دارند) چنان آگاهی معاصر را مقهور کرده است که دیگر خود جای کمی برای مانور دارد. گرگِن موقعیت را چنین شرح می دهد:

ما اکنون با تصاویر و کنش های دیگران، به نحو فزاینده ای بمباران می شویم. عرصة مشارکت اجتماعیِ ما به نحو تصاعدی رو به گسترش است. در موقعیتی که ما دیدگاه ها، ارزش ها و بینش های دیگران را جذب و خارج از پی رنگ های متعددی که ما را دربرگرفته اند زندگی می کنیم، وارد قلمروی آگاهی پسامدرن می شویم. در چنین دنیایی، دیگر اطمینانی به خود نداریم. در دنیایی که تردید بر هر فرضی دربارۀ هویت محدود به صفات خاص، سایه می افکند. نتیجه چیست؟ چگونه می خواهیم به وضعیت موجود واکنش نشان دهیم؟(1)

چنان که دیدیم، دیگر پژوهشگران مسیر پیش گامانه و تأثیرگذار آنتونی گیدنز را دنبال می کنند. به گفتة گیدنز، می توانیم گمان بریم که این وضعیت منجر به ایجاد حسی از استقلال فرهنگی در شکل گیری روند خود شود، درست همان طور که می تواند منجر به از دست رفتن معیارهای معمول اجتماعی یا اخلاقی شود. شاید تفاوت در تصور فرد نسبت به هویت و خود نهفته باشد. برای نمونه گیدنز می گوید که خود و هویت، بیش از آن که ثابت باشند، متغیرند و در دستان بازیگران منفرد

ص: 243


1- Kenneth Gergen (1991) The Saturated Self: Dilemmas of Identity in Contemporary Life, New York: Basic Books, p. 16.

اجتماعی، در همین روند کم و بیش دایمیِ ساختن و بازسازی قرار می گیرند.

هویت فردی، تنها یک فرض و نتیجة تداوم نظامِ کنشی فرد نیست، بلکه امری است که در فعالیت های بازتابندة فرد، ساخته و حفظ می شود. هویت فردی، مسیری متمایز یا حتی مجموعه ای از مسیرهای تحت اختیار فرد نیست. این همان خود است که به نحوی بازتابنده، توسط فرد در زندگی نامه اش درک می شود.(1) پس از نظر گیدنز در کانون آفرینش و حفظ خود و هویت، چیزی بسیار شبیه روایات موجه دربارة خود وجود دارد. این پرسش که آیا در این روندها استقلال بازتابندة خود یا چیزی منفی و تضعیف کننده را می بینیم، موضوعی است که امیدواریم بتوانیم در پژوهش های خویش به آن بپردازیم. به هر حال، این بخشی از فعالیت های متناسب فرهنگی در محیطی خاص است که تلاش می کنیم از طریق مصاحبه های مان آن را ارزیابی کنیم.

مصاحبه ها و روایات

مصاحبه ها و روایات

برای این که بررسی کنیم چگونه مصاحبه ها می توانند با مفهوم روایات موجه دربارة خود مرتبط شوند یا آن ها را آشکار سازند، خوب است نگاهی به یک مصاحبة جالب و پیچیده بیندازیم. این مصاحبه در

ص: 244


1- Anthony Giddens (1991) Modernity and Self-Identity: Self and Society in the Late Modern Age, Stanford University Press, pp. 52-3 (emphasis in original).

صریح ترین سطح خود، پرسش های ساده ای را در بر می گیرد. ما از مردم می پرسیم که چگونه از رسانه ها استفاده می کنند، نظرشان دربارۀ رسانه ها چیست، دربارة زندگی مذهبی و معنوی خود چه می اندیشند و چگونه رسانه ها می توانند با زندگی آن ها در حکم افراد، والدین، اعضای گروه ها و اشخاص مذهبی و معنوی مرتبط شوند و آیا اصولاً مرتبط هستند. آن چه باقی می ماند، تلاش برای توضیح پاسخ های آن هاست. این کار عملاً پیچیده می شود؛ زیرا چنان که خواهیم دید، پاسخ های آن ها چندان نظام یافته و صریح نیست. یکی از ضرورت ها، استفاده از عملکرد یافتاری است. از این طریق می توانیم بفهمیم توضیحات آن ها در واقع چیست.

گِلن دانگل 47 ساله و پیمانکاری خود - اشتغال است. او با همسرش لیز، 50 ساله و دو پسرشان رابی 16 ساله و کویین 12 ساله در حومة یکی از شهرهای بزرگ مرکزی آمریکا زندگی می کند.(1) گِلن در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده ولی اکنون پروتستان اوَنجلیکال و یکی از اعضای فعال انجمن اوَنجلیکال پرامیس کیپرز(2) (متعهدان) است. گرویدن وی به مذهب، با رهایی او از نوشخوارگی (الکلیسم) ارتباط دارد که آن را نتیجة یافتن ایمانی مذهبی و نیرومند می داند. او یکی از خوانندگان پروپا قرص ادبیات مسیحی است، از جمله مطالب سازمان تمرکز بر (حمایت از) خانواده و مجموعه رمان های عامه پسند و محبوب

ص: 245


1- همچون دیگر مصاحبه هایی که در این کتاب آمده است، اسامی اشخاص واقعی نیست. این گفت وگو توسط مونیکا امریش ترتیب داده شده است.
2- Promise Keepers

برجامانده که در فصل سه آن ها را مورد بحث قرار دادیم. در یکی از بخش های مصاحبه، وی اشاره می کند که پدران باید رهبر معنوی خانواده های خود باشند.

مصاحبه گر:

بسیار خب، این که خود را رهبر معنوی خانواده می دانید، به دلیل جنسیت تان است یا چون نسبت به دیگر اعضای خانواده دانش بیشتری دربارۀ مسیحیت دارید، یا اصولاً به خاطر اهمیتی که این نقش برای شما دارد، چنین وظیفه ای به عهده گرفته اید؟

گِلن:

این موضوع هیچ ربطی به مرد بودن نداره. در واقع موضوع بیشتر به تعالیم انجیل مربوط میشه، ما پدران به عنوان رییس و رهبر معنوی خونواده خونده شدیم. شاید برای بعضی ها مفهومش برتری مرد باشه، ولی از نظر خود من بین مرد و زن بودن تفاوت زیادی وجود داره و من به هیچ وجه مردِ برترنگر(1) نیستم، ولی به شدت معتقدم که مردِ خونواده وظیفة رهبری معنوی خونواده رو بر عهده داره و من بنا بر تعالیم انجیل مسئول فرزندان، همسر و خونوادم هستم؛ چون انجیل به من میگه که چنین کنم. این کار از سر خودبینی و به این معنی نیست که چون مرد هستم، شما باید بر اساس قواعد من زندگی کنید. من و همسرم در همه چیز شریکیم. همه چیز در خونوادۀ ما متوازن شده و هرکس می دونه چی کار باید بکنه، ولی وقتی موضوع رهبریِ معنوی خونواده مطرحه، ما باید این نقش رو بر عهده بگیریم. البته فکر می کنم متأسفانه در جامعة امروز و در بیشتر خونواده ها زنان رهبران مذهبی هستن. اونا همۀ فرایض مربوط به دعا و بردن اعضای خونواده به کلیسا رو انجام میدن، در صورتی که قرار نیست این طوری باشه.

ص: 246


1- male chauvinist

مصاحبه گر:

چه چیز باعث بروز چنین وضعیتی شده است؟

گِلن:

فکر می کنم این روزا مردا، انگیزه های دیگه ای دارن، دست کم به نظر من این طوریه. مردای زیادی رو می شناسم که انگیزة اصلی شون موفقیت و پوله. انگیزۀ برخی دیگه، فقط خودمحوری و خودخواهیه. به گمونم متأسفانه اغلب مردها از یاد بردن که واقعا ً کی هستن. علت حرفم اینه که فکر می کنم خیلی از مردها ارتباطشون رو با (به قول معروف) وجه زنانة خودشون و توازن بین مردونگی و زنونگی از دست دادن. البته نمی خوام خیلی بر یین و یانگ(1) تأکید کنم، ولی معتقدم در همة ما وجهی عاطفی وجود داره، چیزی که بسیاری از مردا این روزا حسش نمی کنن و با اون سروکاری ندارن. خُب، معنویت با همین وجه عاطفی ارتباط داره. اگر ارتباط ژرفی با روح و عاطفه نداشته باشین، دست کم از نظر من حقیقتاً به عنوان مرد، شخص متعادلی نخواهید بود. به شدت اعتقاد دارم که اغلب مردا به چنین حالتی نمی رسن؛ چون حساس تر از اونن که بتونن نزدیکش بشن. مثلا من به عیسی مسیح (ع)، به عنوان سرور و ناجی خود اعتقاد دارم و او رو مردی حقیقی می دونم و الگو در نظر می گیرم. می دونیم که مسیح (ع) بسیار با احساس، عاطفی، هوشمند و قوی بود. منظورم فقط از جنبة جسمانی نیست، بلکه او از نظر روحی نیز بسیار قوی بود و این موضوع رو هنگامی می تونیم بهتر بفهمیم که از او خواستند تا خود و رسالتش و چیزهای دیگه رو انکار کنه. پس فکر می کنم او به خوبی نشون میده که باید توازنی در وجود انسان پدید بیاد و حفظ بشه.

مصاحبه گر:

آیا با دوستانتان گروهی مسیحی را تشکیل داده اید؟

ص: 247


1- Yin and Yang. در فلسفة چینی به ترتیب، اصل مؤنث و مذکر جهان؛

گِلن:

من سعی دارم که هیئتی مردونه در کلیسا مون تشکیل بدم؛ ولی تا حالا هیئت مسیحی مردونه نداشتیم.

مصاحبه گر:

منظورتان از هیئت...؟

گِلن:

منظورم جاییه که مردا با مردا ملاقات می کنن و برای اون چه می خوان در زندگیشون انجام بدن، افراد قابل اتکایی به عنوان حامی پیدا می کنن. جایی که مردا بتونن بِرَن، بنشینن، هفته ای یکبار با هم ملاقات کنن، قهوه ای بنوشن و دربارۀ موضوعات مختلف صحبت کنن، همون کارایی که مردم باید انجام بدن. من در کالیفرنیا چنین هیئتی رو تشکیل داده بودم، گروهی از افراد قابل اتکا که به طور معمول اون ها رو می دیدم و با هم به امور مربوط به هیئت مردونة خودمون و دیگر موضوعات می پرداختیم. من حالا یکی از اعضای گروه متعهدان هستم.

گفت وگو از اعتقادات و معنویت گِلن به سرعت به نظرات او دربارة چگونگی شکل گیری معنویت مردانه اش در دوران کودکی می انجامد. وی ضرورتی خاص در این زمینه احساس می کند.

گِلن:

... بزرگ ترین مسئله ای که این روزا در آموزش پسرانِ جامعه مون می بینم، اینه که ما برخلاف جوامع و خونواده های بومی، سنتی در این زمینه نداریم. جوامع بومی برای پسرا مراسم خاصی دارن، از جمله مراسم تکلیف پسران یهودی. اون ها میگن که پسر، اگه از این مرحله بگذری و چنین کنی، مرد میشی. فکر می کنم یکی از مسائل ما آمریکایی ها اینه که چیزی شبیه مناسک گذر که به پسرا آموزش بده، نداریم.... اغلب پسرها نمی دونند که مرد شدن،

ص: 248

مگه این که پدرشون بگه «من واقعاً به تو افتخار می کنم پسر، حالا تو یک مرد هستی» خیلی از این پسرا حتی وقتی که پدرشون می میره، هنوز چنین اطمینانی ندارن یا به جست وجوی اون می پردازن و این پرسش هنوز براشون مطرحه: «پدر آیا من مرد هستم؟ تو هیچ وقت به من نگفتی که مرد شده ام»

یکی از چالش های این پژوهش، برانگیختن مردم به صحبت دربارة رسانه ها در پیوند با مذهب و ارزش ها است. دیدگاه بنیادین گِلن دربارة رسانه ها، انتقادی است. در جایی می گوید که رسانه ها کاملاً سکولار هستند و طبعاً فقط به ستایش خدای پول می پردازند. وی احساس می کند که آن ها «نقش مهمی در چگونگی نگرش پسرها به جایگاه شان در اجتماع دارند.» او می گوید:

فکر می کنم سیاست و دیدگاه رسانه ها به شدت تحریف شده. اون ها دستورِکار خاصی برای القا کردن دارن و عملکردشون هم در همین جهته. به همین دلیل معتقدم که اون ها ارتباطی با واقعیت ندارن.

گِلن در یکی از مصاحبه های پیشین چیزهایی دربارة یک برنامة خاص تلویزیونی گفته است و مصاحبه گر نیز کار را با تکیه بر همین موضوع ادامه می دهد، به ویژه این واقعیت که وی سریال نظرکردۀ فرشته را برنامة خوبی - البته نه از جنبة معنویت حقیقی - می داند. مصاحبه گر می پرسد که منظور وی چیست؟

گِلن:

من فکر می کنم سریال نظرکردۀ فرشته، به شما این احساس رو میده که وجودی بزرگ تر و متعالی تر بر هستی حاکمه و برای گرفتن تصمیمات اخلاقی و خوب، روش هایی وجود دارن؛ ولی معنویت، محدود به این نمیشه. معنویت نوعی چندگانگی ه. گمون می کنم این مجموعه به چنین ژرفایی نمی رسه؛ در

ص: 249

واقع نگاهی کلی داره و چیزهایی به بیننده میده. نظرکردۀ فرشته افرادی رو به شما نشون میده که با دیدن اونا بگید: «شاید من هم بتونم تصمیمی معنوی بگیرم و به چنین آرامشی برسم.»... در واقع این برنامه، دربارۀ شخصیت های مثبته و ماجراهای اون، در موقعیت های خاصی می گذره. از نظر من معنویت بسیار ژرف است، از درون برمی خیزه و چیزیه که شما نمی تونید از طریق یک برنامة تلویزیونی یا کتاب به اون برسید. از نظر من، این نوعی رابطه با خداونده. رابطه ای شخصی با او. وقتی کتاب هایی در این زمینه می خونم، احساس خوبی پیدا میکنم ولی معنویت حقیقی رابطه ایه که بین شما و خداوند برقرار میشه، رابطه ای که عمیقاً به وجود شما، به ژرف ترین بخش های وجودتون نفوذ می کنه. در حالی که کتاب، فقط اطلاعات میده و میگه می تونی این زندگی رو به شکل خاصی ببینی. این نوعی معنویته و نکاتی معنوی براتون مطرح میشه که می تونی به ذهنت بسپاری.

از نظر گِلن اشارة روشن این است که ایمان و معنویت، تا اندازۀ زیادی با تصمیم ارتباط دارند (اشارتی به ایمان اوَنجلیکال خودش)، همچنین از نوعی ژرفا برخوردارند که در تقابل با رسانه های سطحی است. پس از نظر گِلن، برنامه ای مانند سریال نظرکردۀ فرشته را یا باید بر اساس اهمیت و دلالت معنوی - یا مذهبی اش - ارزیابی کرد یا از جنبة نماد ها و ارزش هایی که در بردارد. همچنین باید به چگونگی به کارگیری این عناصر برای متقاعد ساختن مردم نسبت به نیاز شخصی و شدیدی که به رستگاری دارند، پرداخت. شاید چون گِلن به نوعی مسیر مذهبی خود را تغییر داده است و تحولی بزرگ در شناخت مذهبی اش (از کاتولیک به پروتستان اوَنجلیکال) ایجاد کرده است، علاقه ای به تنوع مذهبی دارد. خود وی می گوید که دربارة مذاهب گوناگون اطلاعات

ص: 250

کسب کرده است، دست کم تا زمانی که به جست وجوی مذهبی خود مشغول بود. وی در پاسخ به این پرسش که آیا هرگز به بررسی سنت های مذهبی غیرمسیحی هم پرداخته است، پاسخ می دهد:

بله من به بررسی مذهب تائو (آیین فلسفی چین باستان)، بودیسم و قرآن هم پرداختم. مطالب فراوونی دربارۀ مذاهب مختلف و چگونگی عملکرد اون ها خوندم و علاقه مند بودم که بدونم چرا باپتیست ها، باپتیست هستن، چرا اوَنجلیکال ها چنین مرامی دارن، چرا لوتری ها، لوتری هستن و دوست داشتم مشابه همین موارد رو دربارة مورمون ها (یکی از فرقه های مذهبی آمریکا) بدونم. همۀ این اطلاعات برام بسیار جالب بود. می خواستم بدونم که اون ها چی میگن؟ جست وجوشون برای چیه؟ چرا چنین نگاهی دارن؟

مصاحبه گر:

پس چرا از بررسی عقاید غیر سنتی دست برداشتید؟

گِلن:

به این علت از بررسی عقاید غیر سنتی صرف نظر کردم که در هر یک از اون ها، گوناگونی فراوونی دیده میشه و این برام مطلوب نبود، پس به این نتیجه رسیدم که همة ما در حال جست وجو هستیم. همة ما خلاء هایی معنوی داریم که بایست پر بِشَن. موضوع اینه که بالاخره چه زمانی تصمیم می گیرید که متصل بشید، اما وقتی خودم دریافتم که زمونش رسیده تا رابطه ای با عیسی مسیح (ع) داشته باشم، شروع به تعمیق رابطة معنوی خود با اون کردم. چنان که امروز هم می بینم، این یکی از روش های محتمله. من تمام مسلک ها رو جست وجو کردم، ولی هیچ کدوم منو قانع نکرد.... می دونید من بسیار تحلیل گرم. یکی از مسائلم نگریستن به امور، از این دیدگاهه. احساس می کردم که لازمه به این پرسش پاسخ بدم: «وجه مشترک تمام این سنت ها چیست؟» خب هر کسی در پی خداونده. بسیار خب، ولی آیا بودا خداست؟ نه!

ص: 251

چون بودا از دنیا رفته. بودا هرگز دوباره زنده نشد. تنها شخصی که بنابر دلایل و مستندات واقعاً دوباره زنده و دچار رستاخیز شد، عیسی مسیح بود. حضرت مسیح بیش از ششصد پیشگویی کرده که همه به حقیقت پیوستن. اسم اون پیشگوی هلندی چیه؟... نوستر آداموس، بله. اگر از هر ده یا صد پیش بینی اش حتی یکی درست از کار درمی اومد، آدم خوشبخت و موفقی می بود. در انجیل مطالب فراوون و مختلفی وجود داره، اگر به پیش بینی ها توجه کنید، می بینید که چهارصد سال پیش از وقوع رویدادی از اون خبر داده شده و عملاً اتفاق افتاده. در واقع، مسیح چنین پیش بینی کرده. پس به شما میگم وقتی انجیل رو باز می کنم چیزهایی می بینم که از جنبة تاریخی صحیح هستن.

شاید از این قسمت کاملاً مشخص نشود که بخش فراوانی از بررسی های گِلن از طریق منابع واسطه صورت گرفته است. وی دایماً از کتاب هایی می گوید که همراه با لیز خوانده است، دربارۀ مطالب آن ها با یکدیگر و دوستانشان صحبت کرده اند و به فرزندانشان داده اند تا بخوانند. آشنایی او با پیشگویی، یکی از دلایلی است که باعث علاقه اش به مجموعه کتاب های برجامانده شده است، مجموعه ای که وی آن را فوق العاده مینامد. در همان حال برای گِلن مهم است که مطالب را بررسی کند، بپرسد و به قول خودش تحلیل گر باشد. همچنین برای اش اهمیت دارد که فرزندانش بتوانند آزادانه انتخاب کنند. وی بین رسانه ها، به ویژه کتاب ها و آن چه عملکردهای اجباری و نسخه پیچی های برخی از والدین برای فرزندان می نامد، ارتباطی می بیند. مصاحبه گر از گِلن می پرسد که دربارۀ منابع مذهبی، معنوی یا ارزش هایی که پسرانش احتمالاً هنگام تماس با رسانه ها می یابند، چه فکر می کند. مصاحبه گر می پرسد:

ص: 252

شما مثلاً از پسرا چیزهایی می پرسید که اطمینان پیدا کنین در زندگی روزمره مشوق های مذهبی مختلف دارن یا چیزایی که تعالیم شما و اون ها رو تقویت می کنن؟ آیا از اون ها می خواهید برنامه های مسیحی رو بشنون و ببینن؟

گِلن:

بله، سؤال خوبیه؛ چون من به تحمیل انجیل اعتقاد ندارم. منظورم اینه که از اون ها نمی پرسم آیا هر روز انجیل می خونید؟ آیا هر روز دعا می کنید؟ آیا چنین و چنان می کنید؟» چون اون ها می بینن که دارم انجیل می خونم.... گمان می کنم بنیادی که من برای اون ها پی ریختم، بسیار مهمه. این که ببینن من خودم عملاً چنین می کنم، ولی من چیزی رو به اون ها تحمیل نمی کنم؛ چون وقتی در موقعیت خاصی قرار می گیرن، می فهمم که چه درس هایی از زندگی اموختن. بعد می تونم به اون ها بگم آیا این ها رو در کتاب ها هم دیدید؟ آیا چنین چیزی رو در انجیل جست وجو کردید؟ آیا در چنین موقعیتی دعا کردید؟ الان در چه مسیری هستید؟ به نظر میاد که قدری دور افتادید. پس فرضاً به اون ها نمیگم شما باید حتماً این مجموعة برجامانده رو بخونید. هرچند اون ها مجموعه کتاب های فوق العاده ای دربارة وجود الهی محسوب میشن. منظورم اینه که اون ها شاید تصمیم بگیرن اون رو بخونن یا نه... ولی این که آیا کتاب ها رو در اتاقشون میذارم یا نه، باید بگم نه.... واقعاً این کار رو نمی کنم؛ چون فهمیدم که اگه خودشون ارزش و ارتباط کتاب ها با مذهب رو تشخیص ندن، بقیه چیزها بی معنیه... شاید باید اون ها رو قدری بیشتر تشویق کنم ولی به شدت اعتقاد دارم که ما باید دونه رو بکاریم و به روح مقدس اجازه بدیم تا اون رو آبیاری کنه. منظورم اینه که بنیانِ گرایش به حقیقت و خداوند رو در وجود پسرها قرار دادم. اون ها می دونن که فرد مسیحی چگونه باید باشه. اون ها می دونن که باید در دنیا مثل نمک و نور باشن و.... فکر می کنم شیوة کارم همین بوده... بیشتر از اون که بخوام براشون معلم باشم و

ص: 253

بگم که بفرمایید، لازمه این کتاب رو بخونید یا لازمه به برنامه های اون ایستگاه رادیویی گوش بدید، تونستم رابطه ای شخصی با اون ها داشته باشم. دیدم که اون ها از اینترنت موسیقی دانلود می کنن و بهشون گفتم که این موسیقی مناسب نیست. وقتی این چیزها رو می بینم، توجه بچه ها رو به اون ها جلب می کنم. الان پسرم داره کل آثار موسیقی مسیحی رو دانلود می کنه.

این بخش، از نظر مطرح ساختن افکار گِلن دربارة وظایف پدرانه و آن چه شاید بتوانیم حس هویت پدرانة او بنامیم اهمیت دارد. در کنار یافته هایی که هنگام مطالعات دربارۀ استفادة خانواده ها از رسانه ها ملاحظه کردیم، والدین تمایل دارند که احساس خود را از این جنبه نیز بیان کنند. آن ها به جای این که به طورمستقیم برای فرزندان خود رژیم رسانه ای تدارک ببینند، ترجیج می دهند فکر کنند که نقششان، مجهز کردن فرزندان به مهارت ها و ارزش هایی است که برای تصمیم گیری های شخصی خود نیاز دارند.(1) نکتة جالب آن که، این موضوع دربارة فردی مانند گِلن هم صدق می کند؛ زیرا شاید انتظار داشته باشیم که او در نگرش به چنین موضوعاتی سخت گیر و عیب جو باشد. در ابتدا به نظر می رسد که گِلن تمایلی به ارزیابی مثبتِ رسانه ها ندارد. وی می پرسد:

این رسانه ها چه چیز قابل توجهی دارن؟چند کتاب سراغ دارید که ارزش داشته باشن اون ها رو برای خوندن به کودکانتون بدید؟ چند فیلم مسیحی ساخته شدن؟ من هیچ فیلم ساز مسیحی ای نمی شناسم؛ پس مجبورید فیلم های سکولار براشون بیارید و بگید: «ما نشستیم و یک فیلم تماشا کردیم. چه چیز از اون فیلم دستگیرتون شد؟»

ص: 254


1- Diane F. Alters, “At the Heart of the Culture: The Hartmans and Roelofs,” Chapter 7, Hoover et al (2004).

وقتی مصاحبه گر به هیاهویی اشاره می کند که دربارۀ فیلم مصائب مسیح ساختة مل گیبسن برپا شده است، گِلن که آشکارا هنوز چیزی دربارۀ فیلم نشنیده است (این مصاحبه دو ماه پیش از اکران فیلم انجام شد)، دربارۀ این فیلم بیش از دیگران، فرضیات منفی خود را بروز می دهد و پس از این موضوع، به استدلال دربارۀ نقش رسانه ها در تداوم چیزی می پردازد که به گمان وی، وابستگی اجتماعی و فرهنگِ آزار می آورد. موضوعاتی که وی آن ها را مستقیماً با ایمان و معنویت مرتبط می سازد.

گِلن:

اُه، لطفاً دوباره صحبت دربارۀ این زباله ها رو شروع نکنید. قدری به من فرصت بدید تا چیز دیگه ای بگم. این روزا دیگه هیچ کس، مسئولیتی در برابر زندگی بقیه قبول نمی کنه. هر کسی می خواد مشکلات زندگی اش رو به گردن بقیه بندازه. این کار خیلی غلطیه. در واقع این رسانه ها هستن که این کار رو انجام دادن! به هر حال باید بر مسائل چیره شد. خیلی از مردم میگن: «خُب ببین چه بلایی بر سرم اومد. بیچاره من.» دقت کنید، در این مورد می خوام چیزی بگم. خود من پیش الکلی ها بزرگ شدم، به وسیلة نظامیانی که مدام جابه جا می شدن. می تونم بنشینم و زانوی غم بغل بگیرم یا این که بگم: «هی، من از تموم این اتفاقات یاد گرفتم که چه رفتاری رو نباید با بچه ها یا همسرم داشته باشم.» همة ما برای تحول فرصت داریم؛ پس فکر می کنم اون چه رسانه ها میگن اینه «آه! تو زخمی شدی، ناراحت شدی. ما وضعیت را برات بهتر می کنیم.» رسانه ها اتفاقهای زشتی که در زندگی می افتن رو برجسته جلوه میدن. برای نمونه پلیس در جایی همه چیز رو به هم ریخته، بازجویی ها و تحقیقات به مسیر غلطی رفته و.... تموم این ها، برجسته کردن نکات منفیه بدون اون که به موضوع اصلی بپردازن. حداقل از

ص: 255

نظر من نمی تونید بگید که جامعه به هم ریخته، چون واقعاً [پلیس] هیچ کاری برای مردم انجام نداده. موضوع، درست برعکسه. مردم هیچ کاری برای خودشون نکردن. اون ها تصمیم گرفتن که درجا بزنن، حال اون که می تونن بگن: «من می خوام خودم رو آزاد کنم، می خوام قالب ها رو بشکنم.»... بعضی کشیش ها به بچه ها دست درازی می کردن، این موضوع بسیار ناراحت کننده است، ولی برای زندگی من خداوند برنامة دیگه ای تدارک دیده. خدا از من می خواد تا این پیام رو بگیرم. من می خوام پیام زندگی ام رو به بقیۀ مردم منتقل کنم: این که اگه خونوادة فوق العاده ای دارم به دلیل نقش عیسی مسیح در زندگی منه. اون زندگی منو دگرگون کرد و من حالا اون کسی نیستم که بودم. ژانویه که برسه بیست سال میشه که با سلامت و هوشیاری زندگی می کنم.

به معنایی گِلن می خواهد بگوید که انتقاد وی از این نوع رسانه ها، ناشی از داوری اش دربارۀ گرایش هایی است که رسانه ها در فرهنگ تداوم می دهند و او نظر خوشی نسبت به آن ها ندارد. البته این فرازها، بیشتر دربارۀ خود گِلن و افکارش اطلاعات می دهند تا استفادۀ وی از رسانه ها. به هر حال، وی با وجود موضعش در برابر رسانه ها، از گرایش های موجود در آن ها آگاه است. برای نمونه از نظر او، برخی از بدترین انگیزه ها و تأثیرهایی که در قلمروی رسانه ها رشد کرده اند، به پخش برنامه های مستند برمی گردد. وی می گوید:

می تونید با اون چه رسانه ها نشون میدن، نبض جامعه رو در دست بگیرید، به اخبار گوش بدید. اخبار چه قدرش منفی و چه قدرش مثبته؟

به روشنی می توان دید که از نظر وی ارتباط بین رسانه ها و واقعیت، از هم گسسته است. وی می گوید که ارزش های اصیل در جامعه از بین

ص: 256

رفته اند. او بار دیگر به این مضمون باز می گردد که رسانه ها به نوعی درگیر تداوم ارزش های آزار فرهنگی هستند:

گمون می کنم جامعه مسئوله که ارزش های معنوی رو از طریق رسانه ها به بچه های ما آموزش بده. در این زمینه رسانه ها می تونن ابزارهای خوبی باشن، ولی مورد استفاده قرار نمی گیرن. به مدرسه ها نگاه کنید. ببینید چه اتفاقاتی در مدارس می افته. کتاب ها رو در نظر بگیرید. آیا ما به بچه ها اطلاعات درست میدیم؟ اون ها می خوان همه چیز رو عوض کنن: .... «جرج واشنگتن... نبود. او در زندگی به همسرش خیانت می کرد» یا چیزهای دیگه ای از این قبیل. ما در کتاب ها مون از جرج واشنگتن کارور میگیم؛ چون اون سیاه پوست بود و این نکته برامون مهمه. ولی همه چیز اون قدر به هم ریخته شده که پیام واقعی، اون چه بنیان ایالات متحده رو شکل میده، از دست رفته. ایالات متحده بر اساس اعتقادات مسیحی بنا شد. پرستش خداوند در این کشور آزاد بوده. مسئلة من اینه که خیلی ها سعی دارن دیدگاه هاشون رو دربارۀ اون چه باید باشیم و نباید باشیم، تحمیل کنن. افرادی مانند جانی کوچران، از انجمن ضد افترا میگن، نمی تونید این کار رو انجام بدید، نباید اون کار رو بکنید و غیره.

فلسفة سیاسی گِلن به خوبی در این سخنان نمود می یابد. وی بنیان مسیحی ملت آمریکا را با افکاری خاص دربارة نژاد و فرهنگ، پیوند میدهد. نکتة جالب آن که گویا او تصور می کند مجموعه ای از احساسات طبیعی وجود دارند که باید انتظار داشت بچه های امروزی از آن ها برخوردار باشند، ولی رسانه ها و نخبگان فرهنگی که فعالیت هایشان در رسانه ها منعکس می شود، این ارزش ها را واژگون کرده اند.

ص: 257

مسئله اینه که بچه ها میگن «خب، چه باید بکنیم؟ اگر این کار رو انجام بدیم، ما رو یهودی ستیز می خونن، هر کاری کنیم به ما برچسب می زنن؛ آیا واقعاً چنینه؟....» به هر صورت بچه ها نمی دونن کی هستن و چه باید بکنن.

در فصل سه دربارۀ مرزی سخن گفتیم که دورکهیم، بین دنیای سکولار - که رسانه ها آن را بازنمایی می کنند - و دنیای مقدس - که قلمروی مذهب و معنویت شمرده می شود - ترسیم کرده است. گِلن حتی اعتقاد ژرف تری به این مرز دارد. وی ضمن اظهارنظر دربارۀ ظرفیت رسانه ها برای ارائة آن چه نکاتی مهم دربارۀ حقیقت می نامد، به داستانی از زندگی خود اشاره می کند. سال ها پیش هنگامی که وی به کلیسایی در کالیفرنیا می رفت، یکی دیگر از کلیساروها که در صنعت سینما کار می کرد، هدایت گروهی را برعهده گرفت تا دربارۀ فیلم های روز صحبت کنند. او فیلم ها را برای ما می آورد. یادم نمی آید چه آثاری بودند، ولی یک بار گفت: «این فیلم را ببین.» من آن را تماشا کردم و دیدم که اعمال جنسی و خشونت را نشان می دهد و کلمات زشتی در آن به گوش می رسد. وقتی یکشنبة بعد به آن جا رفتم، او از جمع پرسید: «چه چیز از این فیلم دستگیرتان شد؟» من گفتم: «فیلم بدی بود، وحشتناک بود.» او گفت: «نه، مگر چه برداشتی از آن داشتید؟»پس از این حرف مجبور شدیم به آن فکر کنیم، سپس وی قسمت هایی از فیلم را به ما نشان داد و گفت: «این قسمت را ببینید، چه می گوید؟» حاضران پاسخ دادند فیلم می خواهد بگوید که فلان کار را انجام ندهید، ولی تقریباً همة افراد در فیلم چنین می کنند، انگار نوشیدن الکل و مست کردن اشکالی ندارد. اعمال جنسی غیر مشروع

ص: 258

اشکالی ندارد. ولی دوست ما گفت: «نه، فیلم می خواهد بگوید که این کارها را انجام ندهید، ببینید چه اتفاق وحشتناکی بر سر این شخصیت ها آمد.» پس ما نکته را نگرفته بودیم. من جا خوردم. ما در کلیسای مسیحی بودیم، کشیش برای آن دوستمان دعای تبرک می خواند و او از ما می خواست تا فیلمی را دوباره ببینیم که جا و بی جا کلمات زشتی در آن بر زبان شخصیت ها می آمد. فیلم می گفت چنین و چنان نکنید ولی همة این اعمال را نشان می داد. من اول ناراحت شدم؛ سپس به کلاس برگشتم و فکر کردم: «آه، او درست می گوید. پیام خوبی در فیلم وجود دارد ولی این پیام باعث می شود که خود من بخواهم تمام آن را ببینم؟ نه برای من جذاب نیست! شاید دنیای سکولار به تماشای چنین فیلمی علاقه داشته باشد. شاید آن را در حکم فیلمی زیرآستانه ای (نامحسوس) می بینند؟ نمی دانم. آیا این همان چیزی است که می خواهند به شما بیاموزند؟ فکر نمی کنم. اما به هر حال در جایی از فیلم نکتة مهمی وجود دارد که شاید یک نفر بخواهد از آن آگاه شود.» مسلماً گِلن انتظار داشته که فیلم ها باید از عناصر ناخوشایندِ جنسیت، خشونت و گفتار زشت، بری باشند. وی آشکارا با سلیقة فرهنگی اوَنجلیکال، به صورتی که هندرشات بیان کرده، موافق است.(1) این که ضمن گذر از دنیای سکولار به مذهبی، روال اصلی برای فیلم های سکولار و دیگر رسانه ها باید این باشد که به شیوه ای متعارف،

ص: 259


1- Heather Hendershot (2004) Shaking the World for Jesus: Media and Conservative Evangelical Culture, Chicago: University of Chicago Press.

از عناصر غیراخلاقی و ناراحت کننده بپرهیزند؛ ولی گِلن در این تجربه با دیدگاه دیگری مواجه شد، دیدگاهی که فیلم را استعاری تر می داند. وی به گفتة خود به تدریج دریافت، شاید نکته ای مهم دربارۀ حقیقت در این فیلم ها وجود داشته باشد، نکته ای چنان ژرف که فرهنگ حاکم (فرهنگی که در رسانه ها بازنمایی می شود) از آن آگاهی ندارد. به گمان وی، یک نفر پنهانی این نکته را در فیلم قرار داده است. گِلن تصوری آخرالزمانی نسبت به دنیا دارد، این موضوع چنان که پیش تر گفتم مرتبط با جریان های حاکم بر فرهنگ عامه و معاصر اوَنجلیکال است. وی مرز بین امر مقدس و کفر را در تضاد میان فرهنگ های رسانه ای سکولار و دنیای اوَنجلیکال می بیند.

گِلن:

وقتی مجله ای رو از توی قفسه برمی دارید، می بینید که نصف اون مزخرفاته. واقعاً همینه. هیچ چیز آموزنده ای در اون دیده نمیشه؛ ولی وقتی به فروشگاه کتاب های مسیحی میرید آثار آموزنده ای پیدا می کنید؛ برای نمونه آثار اُسوالد چَمبرز(1) از نظر من چیزیه که ادبیات ارزشمند خونده میشه. جیمز دابسن هم آثار فوق العاده ای داره، همین طور چاک کُلسن.(2) نویسنده های خوب فراوونی در اون جا آثارشون رو عرضه کردن ولی اینا فقط بخش کوچکی رو تشکیل میده. اگر یکی از این کتاب های خوب رو به کسی بدید ممکنه بگه: «آه، من این خزعبلات رو نمی خونم.» پس مسئولیت ما در جامعه اینه که هنجارهایی رو تثبیت کنیم. ما به شدت در حاشیه قرار گرفتیم. به نظر من وضعیت اجتماعی، شبیه سودوم و عمورة باستان شده. من از این وضعیت انتقاد

ص: 260


1- Oswald Chambers
2- Chuck Colson

می کنم. ولی عمیقاً اعتقاد دارم که خداوند ما رو راهنمایی خواهد کرد. وقتی انجیل رو می خونم متوجه میشم که دورة آخرالزمونِ توصیف شده به ما نزدیکه. فکر نمی کنم وضعیت دورة آخرالزمون با موقعیت کنونی ما تفاوت چندانی داشته باشد.... به داستان معبدی که بازسازی میشه توجه کنید، ببینید که حالا چه اتفاقاتی داره در بازار مشترک می افته. همه چیز به یورو و دلار ختم میشه. این وضعیت به جایی می رسه که در کتاب وحی(1) دربارۀ پایان جهان شرح داده شده. جنگ ها، جشن ها، قحطی ها، این ها اتفاقاتیه که داره می افته و روند فزاینده ای هم داره.

در جای دیگری از مصاحبه، گِلن به نکتة خاصی در رسانه ها اشاره می کند که از نظرش به طور خاصی ژرف و معنا دار است. وی به برنامة تلویزیونی اندی گریفیث اشاره می کند.(2)

گِلن شخصیتی را که گریفیث نقشش را بر عهده دارد، واجد آرمان های هنجاربخش پدرانگی و حس مسئولیت می داند. همچنین شخصیت ران هاوارد را (در دورانی که بازیگری کودک بود) شخصیتی آرمانی، نشاندهندة پسرانگی معصومانه و شیرین می داند. نکتة کنایه آمیز آن که، گِلن شخصیت آن پسر را در تضاد با جایگاه حرفه ای ران هاوارد بزرگسال در مقام کارگردان فیلم می داند؛ زیرا آثار وی را در

ص: 261


1- Revelation: آخرین کتاب عهد جدید که در آن خداوند آیندۀ بشر را به یکی از حواریون، سَن جان، وحی می کند (م.)
2- این مجموعه طی سال های 1960 تا 1968 از شبکة CBS در ایالات متحده پخش شد و کلانتری در شهری کوچک از جنوب آمریکا را نشان می دهد که نقش وی را گریفیث بازی می کند. او با پسرش و یک خاله زندگی می کند که کارهای خانه را انجام می دهد. هرگز مشخص نمی شود که آیا کلانتر طلاق گرفته یا زنش را از دست داده است، ولی به هر صورت همسری در زندگی اش وجود ندارد. عدم حضور همسر و نبود رنگین پوستان در برنامه به عنوان نمونه هایی از توجه به دورة خاصی از اضطراب اجتماعی ناشی از تحول در روابط نژادی و جنسیتی مطرح می شود.

مقام فیلم ساز، کفرآمیز می پندارد.(1) گِلن نیز مانند بسیاری از مصاحبه شوندگان ما، در ابتدا به دشواری می توانست رسانه ها را با ایمان و معنویت مرتبط سازد؛ ولی همان طور که مصاحبه ادامه یافت، مشخص شد که وی این موضوعات را از جهات زیادی با هم مرتبط می داند. دیدگاه کلی او به رسانه ها چنان است که نخست و بیش از همه آن ها را منبع افکار و ارزش های منفی و ضداجتماعی می داند. همچنین باور دارد که بنا بر تعریف، در مرزی که مقدسات از امور کفرآمیز جدا می شوند، رسانه ها در قلمروی کفر قرار می گیرند. از نظر وی در مرحلة بعد، ارتباط بین رسانه ها و ایمان با مجموعه ای از افکار دربارۀ ارزش های اجتماعی معاصر به ویژه نژاد و جنس برقرار می شود. این موضوع با احساسات وی دربارة معنای اجتماعی برنامة تلویزیونی اندی گریفیث، نمایان می شود که آن را ارزشمند ولی متعلق به گذشته می داند. به گمان گِلن، امور از نوعی نظم طبیعی برخوردارند که در دورة مدرن مختل شده است. از سوی دیگر، رسانه ها عامل و تشدید کنندة چنین اختلالی هستند. آن ها به بروز چنین اختلالی کمک می کنند و حتی نماد آن نیز محسوب می شوند.

به هر روی، از نظر گِلن برخی از رسانه ها نقشی مکمل و اصیل در تقویت ایمان و معنویت دارند، به ویژه رسانه های مسیحی، از جمله کتب و دیگر منابع کانون خانواده، متعهدان و کتاب های نویسندگانی چون

ص: 262


1- :Ron Howardوی فیلم های قابل توجهی از جمله سرقت بزرگ خودرو، آب پاشی!، شعلة آتش، آپولو 13، ذهن زیبا، مرد سیندرلایی و رمز داوینچی را کارگردانی کرده است. در حالی که فیلم های قبلی اش سمت و سوی تجاری داشتند و متنوع بودند، فیلم های اخیرش با تحسین فراوان منتقدین روبه رو شده اند.

تیم لهایی و چاک کُلسن. او حتی می پذیرد که شاید رسانه های سکولار از جمله فیلم های هالیوودی، ظرفیت انتقال نکات مهمی از ارزش های معنوی را داشته باشد. در کل، گِلن این واقعیت را قبول دارد که شاید رسانه های خاصی بتوانند ایمانی اصیل را نشان دهند. با وجود این، [او] کفرآمیز و ضد مذهب بودن رسانه های سکولار را امری طبیعی و بدیهی نمی شمرد؛ زیرا با جنبة مقدس زندگیِ اصیل، مؤمنانه و رسانه های مرتبطِ با ایمان در تضاد است. شنیدن این توضیحات گِلن در حکم بخشی از روایات موجه دربارة خود، به ما امکان می دهد تا او را در حکم نمایندة برخی از افکار، بهتر درک کنیم. وی در درجة نخست سعی دارد تا با وجود برخی از تضادها، نوعی انسجام و پیوستگی برقرار سازد. این موضوع به ویژه در بحث های او دربارۀ مردانگی و معنویت آشکار است. وی با عنایت به دیدگاه های سنتی در پروتستان گراییِ محافظه کار، معنویت مردانه را نوعی استقلال می داند که از طریق رهبریِ معنوی (اصطلاحی اوَنجلیکال دربارۀ هنر) ابراز می شود. هم زمان روایت او نشان دهندة مبارزه ای با نقش ها و روابط جنسیتی معاصر است. در ادامه وی، نوعی رویکرد را برای درک جنسیت پیشنهاد می دهد که بی تردید متأثر از تجربة وی از حضور در سازمان متعهدان است. این رویکرد بر دیدگاهی متعادل تر نسبت به مردانگی تأکید می ورزد. به نظر وی مردان باید وجه زنانة خود را تقویت کنند.

در درجة دوم، توصیفات و دیدگاه های گِلن دربارۀ مسئولیت های پدری نشانه هایی دارد که چندان با واقعیت، داعیه ها و ارزش های مدرنیته سازگار نیست و لازم است که نوعی انسجام و تداوم در

ص: 263

توضیحاتش به وجود آورد. از یک سو وی تلاش می کند تا رهبریِ معنوی خود را در خانه شرح دهد، ولی از سوی دیگر نمی خواهد این رهبری را هدایت گرانه یا تحمیلی بداند. او به خوبی متوجه است که رسانه ها، کتب، مجلات، تلویزیون، سینما و موسیقیِ عامه پسند، شاخص ها و منابع فرهنگی مهمی هستند. با این حال علاقه ای به کنترل آن ها ندارد. چنان که گفتم او نیز، مانند بسیاری از والدین می خواهد مواردی را توصیف کند که در آن رهبریِ معنوی اش باعث آموختن نکات مثبتی به بچه ها شده و به آن ها امکان داده تا کم و بیش شخصاً تصمیمات درستی بگیرند. رخدادی که وی شرح می دهد - چگونه پسرش آثار موسیقی نامناسبی را از اینترنت گرفته بود - نشان می دهد که شخصاً دخالت کرده ولی موقعیت را چنان ارزیابی می کند که گویی پسرش خود تصمیم به پرهیز از این کار گرفته است، تصمیمی که اتفاقاً با خواستة گِلن مطابقت دارد.

در درجة سوم، افکار وی دربارۀ مسئولیت های پدرانه آشکارا هنجاربخش هستند؛ چنان که وی می خواهد خود و افکارش به صورت الگویی برای دیگران درآید. از سوی دیگر نوعی احساس نهفتة هنجاربخش هم وجود دارد، نوعی فلسفة اجتماعی که خودیاری(1) گِلن را با فرهنگ گسترده تری (متأثر از رسانه ها) مرتبط می سازد، فرهنگی که به جای خوداتکایی،(2) بر قربانی بودن تأکید می ورزد. مهم است که بدانیم این کشمکش از نظر گِلن، دارای عناصر مذهبی و معنوی است. وی

ص: 264


1- self-help
2- self-reliance

ایمان مذهبی اش را به شدت مرتبط با غلبه بر نوشخوارگی خود می داند. پس مسئلة خوداتکایی را نیز عمیقاً دارای جنبة معنوی می پندارد. وی نمی تواند این دو را از هم جدا کند. بنابر تعبیر وی، رسانه ها به دو روش در کمرنگ ساختن این ارزش معنوی [خوداتکایی] نقش دارند. رسانه ها نمونه هایی از نحوة قربانی ساختن افراد را در قالب گروه های اجتماعی و نه در سطح فردی نشان می دهند و در تلاش برای زمینه سازیِ چنین مواردی (از نظر گِلن) عذرهایی برای افراد می تراشند تا وضعیت معنوی خود را بهبود نبخشند. رسانه ها بیشتر بر تضاد ارزش های مادی با ارزش های زاهدانه تأکید می کنند و بدین ترتیب نوعی از شرافت اخلاقی را کمرنگ می سازند که گِلن آن را در ایجاد خوداتکایی معنوی مهم می شمرد. نمی توان نادیده گرفت که بخش عمده ای از توضیحات گِلن دربارۀ فلسفة اجتماعی - معنوی اش، با توجه به نژاد شکل می گیرد. این بیانیه ها، اظهارات ساده ای دربارة موضوعات قربانی کردن، خوداتکایی و کنترل فردی به مفهوم انتزاعی نیستند. وی در مثال هایی که می زند بر نژاد تأکید دارد و این موضوع، آشکارا برای اش مهم است.

در درجة چهارم، روایات گِلن وی را با دیگران مرتبط می سازند. بدین ترتیب گِلن استنباط از خودش را در روایت، با مفهوم ارتباطش با دیگران پیوند می دهد، به ویژه ارتباطش با فرزندان، لیز و مردانی که شبکة اجتماعیِ او را در کلیسا به وجود آورده اند. یکی از این موارد، هنگامِ شرح ارتباط وی با پسرانش بیان می شود. وی آرزو دارد جوهرِ مردانگی واقعی را به آن ها منتقل کند. گِلن موردی را تداعی می کند که حالات سرکوفتة تجربة مذهبی نامیدم و در فصل سه به آن پرداختم. به

ص: 265

گفتة او یکی از چیزهایی که جامعه نیاز دارد، مناسک گذر عینی برای مردان جوان است. این موضوع، یکی دیگر از تضادهایی را برطرف می کند که در روایت گِلن وجود دارد. تضاد بین جامعه ای غیرشخصی، اشباع شده از رسانه ها و برخوردی شخصی و فردی با آن چه درست، خوب و مناسب است.

و بالاخره در درجة پنجم، یک جنبة خاص هنجاربخش یا اخلاقی ظاهر می شود؛ زیرا گِلن پیشتر نوشخواره بوده ولی آن عادت را کنار گذاشته است. او خود را به صورت فردی می بیند (و آرزو دارد ببیند) که با تلفیقِ کنش مستقل خود و پایبندی به ایمان، بر بیماری غلبه کرده است. تمرکز وی بر تجربه اش (نقش محوری آن در روایت فردی او) بخش عمده ای از گفته های او را (در واقع کل مصاحبه) را تشکیل می دهد.

پس در بحث وی، رسانه ها و مذهب چگونه با هم مرتبط می شوند؟ جالب است اشاره کنیم که از نظر گِلن، سنت مذهبی و نهادهای مذهبی اهمیت خاصی ندارند. وی از کاتولیک گرایی به پروتستان گرایی اوَنجلیکال تغییر مسلک داده و گرچه به طور مرتب در کلیسا حضور می یابد، بیشتر به شبه کلیساهای اوَنجلیکال توجه دارد، تشکیلاتی مانند متعهدان و کانون خانواده. وی آن ها را مهم تر از نهادهای کلیسایی می داند. از سوی دیگر این موضوع مرتبط با زندگی نامة خود او و تجربه اش پس از رهایی از چنگال نوشخوارگی است. همان تجربه ای که وی به طور فردی از سر گذرانده و برای او نوعی خوداتکایی به وجود آورده که او را به روشی شخصی و قدرتمندانه (با اجتناب از نهاد و اصول

ص: 266

نظری) به ایمان پیوند داده است. از نظر گِلن فلسفة اجتماعی او حکم اصل نظری را دارد که البته با علاقة وی به ادبیات آخرالزمانی بیان می شود. رابطة وی با رسانه ها از این هم جالب تر است. از یک سو وی به شدت درگیر فرهنگ اوَنجلیکال و رسانه ها[ی مذهبی اوَنجلیکال] است. گرچه در جایی از مصاحبه اش از صحبت دربارۀ پخش برنامه های مذهبی طفره می رود (بخشی که در این جا آورده نشده است) ولی خود و همسرش لیز، خوانندگان همیشگی آثار ادبی از جمله کتاب ها و نشریاتی برگرفته از منابع مختلف هستند. احتمالاً انجمن کتاب فروشان مسیحی وی را یکی از خوانندگان آرمانی خود محسوب خواهد کرد. از طرف دیگر، وی مرزی بین این رسانه ها و رسانه های سکولار ترسیم می کند. به عقیدة گِلن رسانه های سکولار از جنبه ای مذهبی هستند؛ زیرا به شدت به گوشة تاریکی از چیزی می پردازند که وی آن را پرسشِ معنویِ قربانی بودن در برابر خوداتکایی می داند. هم چنین آن ها شاخص های مهمی از مادی گرایی و انحطاط اخلاقی را نشان می دهند.

رسانه ها برخلاف مسیرِ دیدگاهِ صریح و زاهدانة وی نسبت به زندگیِ اخلاقی حرکت می کنند، همان چیزی که گِلن بر آن تأکید خاصی دارد. با وجود این، شرایط مسئله ساز است؛ زیرا او باید نقش مهمی را تشخیص دهد که فرهنگ رسانه ها در زندگی اجتماعی فرزندانش ایفا می کنند. وی تلویحاً می پذیرد که پسرانش از رسانه های سکولار استفاده می کنند، این چیزی نیست که گِلن بتواند آن را تغییر دهد. هم چنین تمایل ندارد پدری باشد که زندگی رسانه ای فرزندانش را هدایت می کند. گِلن این مرز را در قلمروی رسانه های سکولار هم می بیند. در

ص: 267

رسانه های سکولار، آثاری چون برنامة تلویزیونی اندی گریفیث وجود دارند که پذیرفتنی هستند. او هنگامی که ماجرای جلسات تماشای فیلم را تعریف میکند، می گوید از این فکر خوشش آمده که حتی رسانه هایی که شاخص های اخلاقی مناسبی ندارند، می توانند از معانی ژرفی برخوردار باشند؛ ولی به هر حال مرز مورد نظر او، همچنان وجود دارد. وی آشکارا معتقد است که نیروهای نهادینة بزرگی دست اندرکار هستند (مضمونی عامه پسند در فرهنگ رسانه ای اوَنجلیکال) و این که نکات مهم و مثبتی که شاید در فیلم های هالیوود دیده شوند، به طور تصادفی در این آثار گنجانده شده اند. جای گفتن ندارد که گِلن دانگِل شرح زندگی خود را نوعی خودبیانگری هنجاربخش میداند. وی مایل است که خود را به شیوة خاصی ترسیم و ارائه کند. روایت او ضمن پیوند با افکار ریکور، مجموعه ای از عناصر را آشکار می سازد که برخی مصنوعی و برخی متناقض هستند و وی آن ها را به صورت زنجیره ای منسجم در کنار هم قرار داده است. این روایت، سرشار از ایده ها و آرزوهای هنجاربخش است. افزون بر این، نکات فراوانی را دربارۀ حضور نسبی رسانه ها و مذهب در تجربة اجتماعی و زندگی روزمرة گِلن آشکار می سازد. در بخشی از زندگی وی، رسانه ها مطرح هستند و نهادهای مذهبی حضور ندارند. رسانه های خاصی به ویژه رسانه های اوَنجلیکال عناصری مهم و حتی حیاتی را در فلسفة اجتماعی - معنوی گِلن تشکیل می دهند. عناصر مذهبیِ نهادینه و کلیسایی اهمیت کمتری دارند. گِلن در راستای افکار روف دربارۀ مذهب و دیانت نسل آمریکا، علاقة ژرفی به سیال و در عین حال ثابت بودن نشان می دهد؛ البته این

ص: 268

را هم بخشی از جست وجوی خود به شمار میآورد. وی خود را مسئول ایمان و رستگاری آنان می داند و در ذهن خود شواهد دیگری از موفقیت این رویکرد را می یابد که نتیجة بهبود و موفقیت آن بوده است. گِلن دنیا را عرصة کشمکش با آرمان های هنجاربخشِ اجتماعی و معنوی خود می داند. این افکار، ضمن تجربة او با آثار خاص رسانه ای و نوعی قلمروی فرهنگی و هم چنین از طریق رسانه های این فرهنگ و کشمکشی که با آن آرمان ها دارد، کامل شده اند. از نظر وی مسیر روشن است، ولی مرز در جای دیگری قرار دارد، نه بین دنیای مقدس - که در اثر تضاد میان اصول نظری مذهبی پدید آمده - و قلمروی رسانه های سکولار قرار گرفته است. گِلن در فرهنگی زندگی می کند که با رسانه ها تعریف می شود. وی چیزهای فراوانی دربارة قلمروی رسانه ها می بیند و درک می کند و با خطوط کلی آن آشناست. از نظر وی کشمکش بین آرمان ها - دنیای هنجاربخش معنویت - و دنیایی جایگزین که به موعظه دربارۀ قربانی بودن و نابسامانی معنوی می پردازد، خوداتکایی را تقویت می کند. در هر دو سوی این خلیج، رسانه هایی وجود دارند. به نظر می آید که تمایز میان آن ها به دو صورت ایجاد می شود. ابتدا رسانه هایی وجود دارند که بنابر تعریف، خوب هستند. رسانه هایی که بر اساس یا مطابق با ارزش ها و نمادهایی پدید آمده اند که وی آن ها را با کتاب های مسیحی و دیگر آثار منتشرشده ای مرتبط می داند که همراه با لیز می خواند، همچنین مثلاً موسیقی مسیحی که وی پسرش را به شنیدن آن تشویق می کند.

دوم، رسانه هایی که اساساً وجه سکولار آن ها غالب است، ولی (در

ص: 269

راستای جنبه های سنتی ادراک شده) کلاً مضر نیستند و قابل قبولند (گریفیث) و یا نکاتی از حقیقت در خود دارند. البته سیاست های این دنیای دوم به گونه ای است که گِلن کاملاً به آن ها اعتماد ندارد؛ زیرا به انگیزة آن هایی که این نکات را ارائه می کنند، مشکوک است. برداشت وی از سیاست های فرهنگی دوران باعث شده تا به رویکرد رسانه ها به فلسفة اجتماعی و اخلاقی تردید داشته باشد؛ زیرا آن را ماحصل دیدگاهی جهانی می داند که می خواهد به شیوه های خاصی بر جامعه و فرهنگ تأثیر بگذارد. پس نوعی کشمکش فرهنگی جریان دارد و کاملاً مشخص است که گِلن در کدام جبهه قرار دارد.

مسلماً گِلن ساده ترین موردی نیست که می توان برای بررسی نمادگرایی مذهبی در رسانه های جمعی مورد توجه قرار داد. چنان که در فصل های بعدی خواهیم دید، روایات آشکارتری هم وجود دارند. گِلن نمونه ای است که انتظار داریم علاقة کمتری به رسانه های سکولار داشته باشد و البته به هر شکل آن ها را مورد توجه قرار دهد. بنابر رده بندی روف که در فصل های پیش دربارۀ آن بحث کردیم، گِلن در جایی بین دو دیدگاه سنت گرا و بازمتولد قرار می گیرد. در واقع او موردی است که تا حدی این رده بندی را مسئله دار می کند، نکته ای که در دو فصل آتی به طور مفصل مورد بحث قرار خواهیم داد. وی در مقام فردی سنت گرا، چندان تمایلی به جستن یا یافتن منابع مذهبی یا فرهنگی در قلمروی رسانه ها ندارد. ولی گِلن در مقام فردی بازمتولد بیشتر به منابعی تمایل دارد که از بازار گستردة فرهنگ عامة اوَنجلیکال می آیند. چنان که خواهیم دید این توصیف، از جنبة استفاده از رسانه ها و روابط بین

ص: 270

رسانه ها و مذهب در روایت فردی، بسیار برازندة اوست ولی در عین حال قدری سطحی نیز هست؛ زیرا می توانیم تصورات گِلن از روابط بین مذهب و معنویت و رسانه ها را نه در رده بندی های استقرایی روف، بلکه در ترکیب خودساختة گِلن از زندگی نامة شخصی و فلسفة اجتماعی - معنوی اش بیابیم. همین فلسفة اجتماعی - معنوی، انگیزه ها را بهتر از رده بندی روف، در جایگاهی که می تواند برای گِلن در نظر بگیرد، تعریف می کند.

نمی خواهم بگویم که باید رده بندی های روف را کنار بگذاریم. در واقع این ها بخش مهمی از تحلیل ما را طی فصل های بعدی شکل می دهند. در عوض می خواهیم بگوییم که رده بندی به شیوه ای که روف انجام داده است، در سطح خاصی از تحلیل ارزشمند است. به ویژه برای نگرش به طبقاتی از هویت مذهبی و تجربة مذهبی مفید است و نکات فراوانی دربارۀ دوران فرهنگی و تاریخی معاصر می گوید. از طرفی چنین عناوینی، کاملاً جنبة واقعی دارند و می توانند بخشی از روایات خود مردم باشند یا عملاً هستند. آن ها در سطح مشخصی با کنش ها و افکار خاصی مرتبط می شوند و حتی آن ها را پیش بینی می کنند (چنان که دربارۀ استفادة گِلن از رسانه های گوناگون دیدیم). به هر روی لازم است تا در سطوح ژرف تر در موارد فردی و روایات موجه دربارة خود، ترکیبات و نتایج دیگری هم ملاحظه شوند. این که به چه سطحی خواهیم نگریست، تا اندازه ای به این موضوع برمی گردد که چه چیز در اختیار داریم، چه ظرفیتی برای بررسی داریم و نیز چه پرسش هایی می خواهیم مطرح کنیم. چنان که خواهیم دید، مورد گِلن نشان می دهد که ما با

ص: 271

بررسی روایات، هم در چهارچوب خودشان و هم از دریچة نگاه نگره پردازان و رده بندی های آنان (از جمله روف) می توانیم چیزهای فراوانی بیاموزیم.

در فصل های بعد هنگامی که به مسئلة چگونگی ارتباط مذهب و رسانه ها در تجربة اجتماعی معاصر می پردازیم، برحسب ضرورت به روایات فردی با جزییات کمتری توجه خواهیم کرد. در عوض به تعداد بیشتری از روایات خواهیم نگریست و آن ها را به روش هایی طبقه بندی خواهیم کرد که به تأویل های ما کمک کنند. البته باید به یاد داشته باشیم که هر یک از این روایات مانند روایت گِلن مجموعه ای منحصر به فرد از شرایط و نسبت های خاص خود را دارند. به هر حال گِلن به ما کمک کرد تا جایگاه چنین روایاتی را دریابیم. چنان که از زبان این مصاحبه شوندگان می شنویم، می توانیم بپذیریم که توصیفات شخصی-شان از نظر شیوة ارتباط رسانه ها و مذهب در ایجاد هویت آن ها اهمیت خاصی دارد.

سه فصل آتی، ارائه و تحلیل روایات موجه دربارة خود را در کانون توجه قرار می دهند. در فصل پنج به مجموعه ای از روایات خواهیم پرداخت که کمک می کنند نقش رسانه ها را در فرهنگ زندگی روزمره توصیف کنیم. این روایات، زمینه را برای تحلیل نقش خود در پیوند با مذهب و معنویت فراهم می آورند.

در فصل های شش و هفت دربارۀ روش های روایات مختلف برای بیان انواع چیزهایی که مردم در قلمروی رسانه ها می جویند و می یابند صحبت خواهیم کرد، روش هایی که با جست وجوی مذهبی یا معنوی

ص: 272

مرتبط می شوند یا در خدمت آن ها عمل می کنند. برای انجام این کار، ما بر رده بندی روف تکیه خواهیم کرد (و به نوعی آن را به محک آزمون هم خواهیم گذارد) و خواهیم دید که چگونه می توان این رده بندی های اصلی هویت و کنش را در ارتباط با آثار و نمادهای رسانه ای بیان کرد.

در فصل هشت دربارۀ این واقعیت صحبت خواهیم کرد که روابط بین رسانه ها و مذهب پیچیده است. در همان جا به روش های گوناگونی خواهیم پرداخت که افراد از طریق آن ها با رسانه ها ارتباط می¬یابند، این که رسانه ها برای زندگی مذهبی و معنوی چه می توانند انجام دهند. طی این مصاحبه ها به توضیحات دربارۀ رسانه ها خواهیم پرداخت که نوعی نقش مرموز و متناقض را برای رسانه ها آشکار می سازند. باید ببینیم این توضیحات دربارۀ معناهایی که پدید می آیند چگونه است؟

در فصل نُه، از سطح زندگی خانوادگی و روزمره، به زمینة گسترده ترِ جایگاه رسانه ها در کانون شکل گیری و بیان تجربة مذهبی و معنوی در زندگی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خواهیم پرداخت. فصل دَه نیز، بسیاری از مسیرهای پژوهش در کتاب را با بررسی تضادها و تناقض هایی که در این راه یافته ایم و نیز نتایجی که می توانیم بگیریم، ترسیم خواهد کرد.

ص: 273

ص: 274

پاره پنجم: درک مذهب و رسانه ها

اشاره

پاره پنجم: درک مذهب و رسانه ها

برای بررسی مذهب در عصر رسانه ها چند روش وجود دارد. ابتدا باید گفت در این مقطع از تاریخ، وسایل ارتباطی نهادینه، کالایی و روزمره شده اند، امری که نتایج عظیم سیاسی، اجتماعی و ساختاری در پی داشته است. بحثی که در این جا مطرح می کنم، از دو فرضیه دربارۀ موقعیت پدید آمده سرچشمه میگیرد؛. نخست این که تفکر دربارة مذهب و رسانه ها تنها از جنبة نهادینه - ساختاری باعث غفلت از این امر می شود که در زندگی معاصر، رسانه ها و مذهب به شیوه های قابل بحثی با هم تعامل داشته اند. دوم، این تحولات نوع خاصی از راهبرد تحلیلی را محقق می سازند: نوعی که درک رسانه ها را کانون توجه قرار می دهد و به بررسی متون و عملکردهای استفاده از آن ها می پردازد. ما به تدریج [در کنارِ] کار اصلی، پژوهش میدانی را مورد توجه قرار

ص: 275

می دهیم و متون و درک رسانه ایِ مرتبط با مذهب و معنویت را بررسی می کنیم. چنان که قبلاً گفتم، شاید رفتن و پرسیدن از مردم دربارۀ رسانه ها، دربارة برخورد آن ها و چگونگی ارتباط این رسانه ها با حالات و انگیزه های مذهبی، روش مستقیمی به نظر آید؛ ولی چنان که خواهیم دید این روش، چندان هم مستقیم و ساده نیست؛ نخست، مهم است تا پرسش ها را به گونه ای مطرح کنیم که پاسخ ها بدیهی نباشند.(1)

در فصل چهارم در مورد پدیدة توضیح دربارۀ رسانه ها صحبت کردیم و می توان آن را در زمینه های خاصی به عنوان تأثیر مطلوبیت فرهنگی یا گرایش به ارائۀ پاسخ های مطلوب از نظر اجتماعی توصیف کرد. پس می توانیم انتظار داشته باشیم برخی از گفت وگوهای ما تا حدی چنین پاسخ هایی داشته باشند. این موضوع به ویژه زمانی صدق می کند که برای نمونه بپرسیم:

رسانه ها چه تأثیری بر زندگی مذهبی یا معنوی شما دارند؟ پس وقتی در بخشی از روند مصاحبه های مان چنین پرسشی را مطرح می کنیم، کمتر خودنما و برجسته می نماید. علت این است که قوی ترین یا متقاعدکننده ترین دلیل برای نقش رسانه ها در مذهب و معنویت، از گفت وگویی دربارة مذهب و معنویت شکل می گیرد که در آن ارجاع به رسانه ها طبق روال طبیعیِ بحث صورت می گیرد. خواهیم دید که این اتفاق چگونه می افتد. هنگام صحبت از مذهب و معنویت، کار به صحبت

ص: 276


1- این اصطلاح را یکی از اساتید من، رِی بردویسِل برای تشریح نوعی پژوهش اجتماعی به کار برد که ناآگاهانه نتایج بدیهی و توضیح واضحات را در پی می آورد. در واقع، با این روش نمی توان مصاحبه کننده ای را یافت که پرسش را به چالش بطلبد و به آن پاسخ منفی دهد.

دربارة رسانه ها هم می کشد و در بحث راجع به رسانه ها نیز از مذهب و معنویت صحبت به میان می آید؛ البته در بیشتر موارد برای ایجاد چنین ارتباط هایی باید قدری کندوکاو کنیم. بنابراین ما یک باره سراغ این موضوع نمی رویم، نخست گفت وگو را از مذهب آغاز می کنیم و سپس به رسانه ها خواهیم پرداخت. آن چه در این جا می بینیم، فرازهایی از روایتهای خود در نظر گرفته خواهد شد که در فصل گذشته دربارة آن بحث کردیم. این روایتها، خود بیانگری هایی هستند که تجربهها، ارزش ها، افکار و آرمان های مصاحبه شوندگان را در هم می تنند، به گونه ای که ممکن است مجموعه ای کلی و یک دست پدید بیاورند؛ البته همواره نیز موفق نیستند، بلکه درست مانند خودِ زندگی، در این روند نیز شکاف ها، تنش ها، ناپیوستگی ها و تضادهایی وجود دارد. هر یک از این روایتهای شخصی لزوماً در خود نشانه های تجربه ها و روابطی را دارند که چون در مقطعها یا زمان های گوناگونی اتفاق افتاده اند، پراکنده و ناپیوستهاند؛ پس باید توضیح داده شوند. به هر حال چنان که در فصل پیش گفتم، مسئله این نیست که چگونه مصاحبه شوندگان می توانند روایتهای یک دستی ارائه دهند یا این روایتها چه چیز را دربارة واقعیت امور آشکار می سازند. هدف ما درک این موضوع است که چگونه نمادها، عملکردها و گفتمان ها در قلمروی رسانه ها با معانی و انگیزه هایی پیوند مییابند که آن ها را مذهبی یا معنوی می دانیم. بنابراین عناصر یا اجزای روایتهای مورد بحث، بیش از همه برای ما جالبند؛ البته چگونگی قرارگرفتن آن ها در کنار هم و نقش آن ها در طرح کلی ما نیز جالب است. بحث را با نگاه به یکی از موضوعهای بنیادینی که در سراسر این

ص: 277

کتاب مورد توجه قرار دادیم، یعنی نقش اجتناب ناپذیر رسانه ها در زندگی معاصر، آغاز می کنیم و در ادامة این روند، به کارکرد آن ها در جست وجوی معانی مذهبی و معنوی خواهیم پرداخت.

فراگیربودن رسانه ها

فراگیربودن رسانه ها

بِرِنا پیتُن دختر مدرسه ای نوجوان و دوازده ساله ای است که با مادرش، کورین و خواهرش سالی، که دو سال از او بزرگ تر است، در حومة شهری متوسط (از نظر وسعت) در ایالات متحده زندگی می کند.(1) بِرِنا و کورین در تحلیل گسترده ای که همکارم لین شفیلد کلارک انجام داده است، حضور دارند. وی، آن ها را در حکم نمونه های متمایزی از مصرف کنندگان رسانه ها بررسی کرده است.(2) علت معرفی دوبارة آن ها، ارتباط با نکته ای است که خود کلارک هم مطرح ساخته است؛ مشکلاتی که تمام خانواده ها هنگام پرهیز از دسترسی به رسانه ها و تأثیر گسترده شان تجربه می کنند.(3) کورین پیتُن به شدت به اکولوژی (بوم شناسی) علاقه دارد و سبک زندگی معمولی و کلی نگرانه ای را از سر

ص: 278


1- تمام مصاحبه هایی که در این جا انجام شده، به جز آن هایی که جداگانه یاد میشوند، بخشی از مصاحبه هایی است که به نام رسانه ها، معنی و روند زندگی و مذهب، معنی و رسانه های جدید در خانه در مرکز رسانه ها، مذهب و فرهنگ دانشگاه کلرادو انجام شد. مصاحبة این فصل را دکتر جوزف چمپ صورت داده است. اسامی همه مصاحبه شوندگان مستعار و معیار توافق نامة این پژوهش، سوژه های انسانی، غیرحقیقی و خیالی هستند.
2- Lynn Schofield Clark, “Being Distinctive in a Mediated Environment: The Ahmeds and Paytons,” Chapter 6 in Hoover et al. (2004)
3- Clark, ibid, p. 96

می گذراند، سبکی که وی بسیار میکوشد دخترانش هم از آن پیروی کنند. در این کل نگری جایی برای رسانه ها نیست؛ زیرا کورین که مسیحی مؤمن و یکتاپرست است، آن ها را بسیار مادی و تماشایشان را هدردادن وقت میداند. کورین ارتباط آشکاری میان یکتاپرستی خود و استفاده از رسانه ها برقرار نمی سازد، بلکه ایمان وی با افکارش دربارة کل نگری تلاقی می کند و منجر به نتیجهای منطقی دربارة آثاری می شود که از جنبة رسانه ای مناسب هستند.(1) هنگامی که بِرِنا و سالی، آخر هفته به خانه پدرشان می روند، در آن جا تلویزیون تماشا می کنند، گرچه در خانۀ مادری شان راحت ترند و البته آن جا هم تلویزیونی وجود ندارد. کورین قصد دارد در آینده دستگاه گیرندة تلویزیونی تهیه کند. علت این تصمیم هم بررسی نتیجۀ دیدگاه او دربارة تلویزیون و تأثیرهای آن بر سالی و بِرِنا است. کورین می گوید:

...می دونید با توجه به وضعیت سالی و بِرِنا، شاید در آینده تلویزیونی بخریم.... البته اون ها فقط در روزهای آخر هفته تلویزیون تماشا می کنند. پس وقتی همکلاسی هاشون می پرسند: «به نظرت دیشب سریال ER چطور بود؟» یا سؤال های از این دست، می فهمیم اون ها خیلی هم بی خبر نیستن.

بِرِنا:

خیلی ها می پرسن: «هی، ساوث پارک(2) رو تماشا می کنی؟»

ص: 279


1- چنان که من و همکارانم در رسانه ها، خانه و خانواده اشاره کردیم، الگوی نظام یافته ای مبتنی بر ایمان مذهبی وجود ندارد که پیش بینی کند چه کسانی رسانه ها را رد می کنند و برعکس.
2- South Park سریالی انیمیشنیِ ساخت آمریکا که از سال 1997 برای اولین بار توسط تری پارکر و مت استون ساخته و پخش شده است. شخصیت های اصلی آن 4 بچه دبستانی بد دهن به نام های استن، کایل، کنی و کارتمن هستند که در شهر ساوث پارک در ایالت کلرادو زندگی می کنند.. در هر قسمت، آن ها با ماجراهای عجیبی روبه رو می شوند. با این که از نظر کیفیت بصری، اثر فاقد آن زرق و برق انیمیشن های سینمایی معاصر است ولی گروه نویسندگان و سازندگان مجموعه از همۀ مضامین سیاسی، مذهبی، اجتماعی و...با زبانی طنز جهت نقد جامعۀ آمریکا استفاده کرده اند و همین امر آن را به مجموعه ای موفق در جامعۀ آمریکا تبدیل کرده است. با این حال بنابر نظر کاربران اینترنتی و بینندگان، این کارتون اصلاً برای کودکان مناسب نیست؛ چون از صحنه های خشن و خونریزی زیاد بهره برده است؛ همین طور سازندگان سریال زبان تند فیلم های تارانتینو را به ارث برده اند و قهرمانان بد دهنی خلق کرده اند. موضوع جالب دیگر دربارۀ پارک جنوبی، نگاه هجوآمیز به شخصیت های معروف است؛ جرج بوش، بن لادن، جرج لوکاس و اسپیلبرگ به صورت خنده داری در سریال حاضرمی شوند. همین طور آثار معروف سینما مانند: ای تی، بیگانه ها، سگ های انباری و.... به شکل طنزآمیزی وارد داستان می شوند. (م.)

[مصاحبه گر اشاره می کند که دختر نام ساوث پارک را اشتباه تلفظ کرده و مادر خطای او را اصلاح می کند.]

بِرِنا:

... من اصلاً نمی دونم چی هست.

کورین:

احتمالاً یکی از سریال های تلویزیونی است.

بِرِنا:

شاید سریال کارتونی یا چیزی شبیه اون باشه.

کورین:

بله، حدس من هم همینه.

بِرِنا:

خیلی ها در مدرسه می دونن ما تلویزیون نداریم و دوست دارن بپرسن: «چطور بدون تلویزیون زندگی می کنید؟»

مصاحبه گر:

چه جوابی می دهی؟

بِرِنا:

میگم: ساده است، منظورم اینه که ما چیزهای زیادی داریم که می تونیم با اون ها مشغول باشیم!

ص: 280

با اینکه به نظر نمی رسد نداشتن تلویزیون در خانه برای بِرِنا مسئلة مهمی باشد، تجربة وی در این جا نشان می دهد که دیگر نمی توان بدون رسانه ها زندگی کرد یا حداقل خارج از حوزة رسانه بود. خانوادة او عملکردی آگاهانه و قاطعانه برای گذراندن زندگی بدون تلویزیون را پیش گرفته اند. در تمام موارد خانواده هایی که تلویزیون ندارند، شبیه خانوادة پیتُن هستند. آن ها تصمیم گرفته اند پای جعبة شیشه ای را به خانه شان باز نکنند؛ البته نمی توانند به طورکامل هم از آن ها بپرهیزند. بِرِنا و سالی می توانند در خانة پدرشان تلویزیون تماشا کنند (و این کار را هم انجام می دهند) برای نمونه خانم دکتر کویین،(1) مجموعة تلویزیونی مورد علاقة بِرِناست؛ ولی این موضوع که تماشای تلویزیون در شبکة اجتماعی بِرِنا ( مدرسه)، واقعیتی اساسی است که وی به دلیل برخوردار نبودن از آن، متفاوت شمرده می شود، بیش از هر چیز او را تحت فشار قرار می دهد.

دربارۀ سطح برخورداری از رسانه ها که آن را تعامل با رسانه ها نامیده ایم، اطلاعات دربارة برنامه های تلویزیونی کنونی (و احتمالاً دیگر رسانه ها) برای جوانان در سنهای متفاوت، تبدیل به یکی از عناصر تبادل اجتماعی می شود. بِرِنا تنها نیست. میان مصاحبه کنندگان به راحتی می توانستیم افرادی مانند جیل فالون را بیابیم که می گویند:

اگه تلویزیون نداشته باشین، مردم براتون احساس تأسف می کنن!

ص: 281


1- Dr. Quinn, Medicine Woman این سریال در ایران با نام پزشک دهکده از شبکۀ دوم سیما پخش شد. (م.)

در ادامه به خانوادة او نیز خواهیم پرداخت. خانواده های پیتن و فالون از کسانی هستند که شاید جامعه شناسان آن ها را جدا افتادگان از چشم انداز کاربرد رسانه ای برمی شمارند. از معدود خانواده هایی که به هر دلیل، بی هیچ مسئله ای از مشارکت در فرهنگ رسانه ها می پرهیزند و تصمیم گرفته اند خود را از آن و پیامدهایش جدا کنند. در هر دو مورد، قضیه این نیست که خانواده ها هرگز تلویزیونی در اختیار نداشته باشند. دخترهای خانواده پیتُن در خانة پدرشان تلویزیون تماشا می کنند و اعضای خانوادة فالون به طور معمول و پویا فیلم های ویدیویی می بینند و مجموعه ای نزدیک به دویست فیلم جمع آوری کرده اند.

وایونا فالون 39 ساله و دو دخترش جیل چهارده ساله و یوتا دوازده ساله در شهری متوسط واقع در یکی از ایالات غربی آمریکا زندگی می کنند. وایونا همزمان دو شغل دارد و در عین حال مشغول تحصیل در دورة کارشناسی مددکاری است. این خانواده، به فرقة محافظه کار کلیسای مسیحی تعلق دارند و دخترها به مدرسههای خصوصی مسیحی می روند؛ البته حضور رسمی آن ها در این فرقه، محدود به همین اواخر می شود و پس از مهاجرت آن ها به شهر فعلی که حدود چهار سال پیش انجام شد، افزایش یافته است. آن ها به گونهای نامتعارفند؛ زیرا دستگاه گیرندة تلویزیونی معمولی ندارند، بلکه از دستگاه کوچکی استفاده میکنند که تلفیق تلویزیون و دستگاه پخش ویدیویی است. آن ها به طورمعمول، با این دستگاه ترکیبی به تماشای فیلم های ویدیویی می پردازند. وایونا علاقة بیشتر خود به نوارهای ویدیویی را به سبب استقلال بیننده هنگام تماشای آن ها میداند. طبیعی است که

ص: 282

مصاحبه گر کنجکاو است بداند آیا عادت تماشای فیلم هایی ویدیویی نسبتی با نگرش های محافظه کارانة مذهبی آن ها دارد یا نه (احتمالاً روف این خانواده را در رده بندی مسیحیان بازمتولد قرار می داد).(1) وایونا پاسخ می دهد:

به گمونم اختلاف زیادی میون تلویزیون و ویدیو وجود داره. فکر می کنم وقتی به فیلم های ویدیویی دسترسی دارید، هرچی می خواهید می بینید؛ ولی تلویزیون فقط چرندیات نشون میده.

مصاحبه گر:

وقتی فیلم های ویدیویی را کرایه می کنید یا آن هایی را که متعلق به خودتان است می بینید، ارتباطی بین آن ها با معنویت یا مذهب می یابید؟

جیل:

ما فیلمی داریم که دربارة همین موضوعات است.

یوتا:

منظورت جزیره است؟

مصاحبه گر:

چی؟

یوتا:

منظورم آیلنده.

جیل:

یه فیلم بود...

وایونا:

ص: 283


1- مصاحبه با خانوادة فالون توسط کریستف دمونت - هانریش انجام شده است.

اوه، منظورت راز آیریش رام است [راز روان آینیش(1)] ؟

جیل:

بله، فیلم خوبی نبود.

وایونا:

یک جور داستان عامیانه است.

مصاحبه گر نوار ویدیویی مذهبی را در قفسة کناری می بیند و دربارة آن می پرسد:

نظرتان دربارة فیلم عیسی مسیح سوپر استار(2) چیست؟

خانوادة فالون با هیجان، فریاد، خنده و بحث واکنش نشان می دهند. وایونا می گوید:

قبل از اون که به کلیسا بریم، این فیلم (عیسی مسیح سوپر استار) واسطة مذهبی ما بود. ما وقت عید پاک اون رو تماشا می کردیم.

یوتا:

ما این فیلم رو به خاطر سپردیم؛ به علاوه ترانه هاش رو هم می خوندیم.

وایونا:

ما از وقتی در فلوریدا بودیم، اون رو تماشا کردیم.

جیل:

ما بعضی از فیلم ها رو ضبط هم می کنیم. مثل مونتی پایتن و جام مقدس.(3)

وایونا:

ص: 284


1- The Secret of Roan Inish
2- Jesus Christ Superstar
3- Monty Python and Holy Grail فیلمی ساختۀ تری گیلیام و تری جونز. ساختۀ سال 1972 در آمریکا. (م.)

باید بگم که این فیلم محبوبِ همیشگی شان است.

یوتا در پس زمینه، صداهای بامزه ای در می آورد. فکر می کنم میخواهد تا قسمت هایی از [فیلمِ] جام مقدس مونتی پایتن را تقلید کند.

مصاحبه گر می پرسد:

آیا جام مقدس، فیلم همیشه محبوب خانواده است؟

وایونا:

بله من دوستش دارم ولی این دو عاشقش هستند! ما اون رو از تلویزیون ضبط کردیم. قسمتی از جام مقدس هست که تماشاش بد نیست.

جیل:

فیلم بامزه ای ست!

یوتا:

ولی [به نظر] ما واقعاً احمقانه است!

وایونا:

یک کمی مبتذل است. یک جورهایی احمقانه است، ولی...

یوتا:

احمقانه، ولی خنده داره.

وایونا:

ولی بچه ها خیلی دوستش دارن. منم دوستش دارم... فکر می کنم ساختن مونتی پایتن و جام مقدس، از نظر بعضی از مردم نوعی بی احترامی به مذهب باشه.

بیتردید، شماری از اعضای کلیسای مسیح این فیلم را بی حرمتی به مسیحیت می دانند. در این جا ما با خانواده ای سر و کار داریم که هیچ برنامه ای را از تلویزیون معمولی یا کابلی تماشا نمی کنند. دوستان دو

ص: 285

دختر خانواده، این موضوع را امری نامعمول می پندارند؛ ولی اعضای خانواده، فیلم های ویدیویی بسیاری برای تماشا دارند و معمولاً جمعه شب ها، خانوادگی به تماشای شان می پردازند. هم چنین آن ها ارتباط های آشکاری میان مذهب و تماشای فیلم های ویدیویی برقرار می سازند. با این وجود، به نظر نمی آید طبق عادتِ تماشای فیلم، دربارة موضوعاتی صحبت کنند که از مسیحیان بازمتولد انتظار داریم. آن ها در گذشته عیسی مسیحِ سوپر استار را به منزلة فیلمی مقدس تماشا می کردند و حتی امروز گاهی مونتی پایتن و جام مقدس را می بینند و آن را از فیلم های محبوب خود می دانند. شاید این احساسِ لذتِ آمیخته با گناه، به خوبی همان استقلالی را بیان کند که وایونا آن را وجه مهمی از خود بیان گری می داند.

در واقع، این راهبرد باعث ایجاد نوعی مصالحه می شود. از یک سو، دیدگاهی وجود دارد که تلویزیون را به هر صورت مضر یا باعث اتلاف وقت می داند و از سوی دیگر، جذابیت های طبیعی و لذتی که تلویزیون و رسانه های دیگر فراهم میآورند، قابل چشم پوشی نیست. تجربیات رسانه ای خانوادة فالون و تعامل آن ها با رسانه ها که لذت و خرسندی فراوانی برایشان در پی دارد، هم چنین تجربة حضور اعضای خانواده هنگام تماشای فیلم کنار یکدیگر، تضادهایی با توضیح پیرامون رسانه ها از سوی وایونا دارد که تلویزیون را چرند می داند. راهبرد آن ها (تماشای تلویزیون، نه با تماشای برنامه های آن، بلکه فیلم های ویدیویی) مؤثر افتاده است. شاید فرض کنیم بعضی افراد و خانواده ها این موضوع را به راحتی بپذیرند که نمی خواهند جزیی از فرهنگ رسانه ها باشند. پیشتر

ص: 286

دربارة شماری از دیدگاه های گوناگون دربارۀ [حضورِ] رسانه ها در زندگی روزمره صحبت کردیم که جدایی را ممکن می دانند. می توان میان رسانه ها و جنبه های اصیل تر یا طبیعی تر زندگی خطّ واضحی ترسیم کرد که مذهب، مهم ترین آن هاست. ایجاد چنین تمایز هایی در عمل به اندازة تئوری ساده نیست. چنان که خواهیم دید، رسانه ها تقریباً برای همه، به ویژه جوانان، بیش از پیش پذیرفتنی و تا حدودی بخشی از زندگی و فرهنگ شمرده می شوند، به اندازهای که وقتی به آنها دسترسی نداریم، بی درنگ متوجه می شویم.(1) اگر امکان جداسازی وجود داشت یا می شد رسانه ها را به صورت اُبژه هایی مستقل در عرصة اجتماعی و فرهنگیِ زندگی روزمره در نظر گرفت، [آن گاه] می توانستیم آن ها را بر اساس مجموعه ای به نسبت آشکار و روشن از استنباط ها و عملکردهایی بررسی کنیم که آگاهانه شکل گرفته اند. در واقع بخش عمده ای از آن چه دربارة رسانه ها می گوییم و می اندیشیم، تا حدی شامل برخوردِ شناختی با عملکرد رسانه هاست. بر فرض که مردم دربارة آن چه انجام می دهند، فکر می کنند و می توانند تأویل گران قابل اعتمادی برای کارهای خود و منابع قابل اعتمادی برای عملکردهای خود باشند، به هر حال جا دارد بپرسیم که آیا این فرضیات قابل اعتماد هستند یا نه؟

ص: 287


1- من و همکارانم در رسانه ها، خانه و خانواده، به تفصیل دربارۀ این موضوع هم بحث خواهیم کرد. نگاه کنید به فصل ششم که در آن خانوادة پیتن بررسی میشوند. دیوید گانتلت و آنت هیل (1999) نیز در زندگی تلویزیونی، به طور مشخص دربارۀ استفاده از تلویزیون به عنوان دوست یا رفیق نکتههای مشابهی را مطرح می کنند. همچنین، نگاه کنید به مفهوم شفافیت رسانه ها در لیوینگستن (2002).

زندگی با رسانه ها

زندگی با رسانه ها

دِیل و بانی جانسُن هر دو سی و چند ساله هستند و با دو پسرشان دان شش ساله و کارسن پنج ساله در شهری نه چندان بزرگ در ایالات متحده زندگی می کنند. دِیل، پدر خانواده، پس از چند بار تعویض شغل، در رشتة کارشناسی مشغول تحصیل است و بانی هم شغلی پاره وقت دارد. دِیل به هر دو زبان فرانسه و انگلیسی مسلط است، زیرا مادرش در فرانسه به دنیا آمده است. یکی از والدین بانی هم در اصل اروپایی است. آن ها جزو سیاه پوستان آمریکایی هستند و در خانه ای زندگی می کنند که دانشگاه دِیل در اختیارشان گذاشته است. این موضوع کمک فراوانی به آن ها می کند؛ زیرا درآمد خانواده کمتر از 25 هزار دلار در سال است. آپارتمان آن ها کوچک، ولی راحت است؛ البته تعداد اتاق های اش کم است. آن ها در خانه تلویزیون کابلی، دو دستگاه تلویزیون و دو دستگاه پخش ویدیویی دارند (یکی از آن ها در اتاق خواب والدین است)؛ هم چنین به رایانه و اینترنت دسترسی دارند. آن ها صاحب مجموعه ای بزرگ از نوارهای ویدیویی هستند که بیشتر، فیلم های عامه پسند است و در قفسه های جداگانهای، یکی برای بچه ها و یکی برای والدین نگهداری می شوند.(1) آن ها مسیحیان مؤمنی هستند و به یکی از کلیساهای

ص: 288


1- مصاحبه با خانوادۀ جانسن را کریستف دمونت - هانریش انجام داده است.

مستقل باپتیست می روند؛(1) البته پس زمینة مذهبی والدین متفاوت است. دِیل دربارة پس زمینة مذهبی خود می گوید:

فکر می کنم خونوادم پروتستان، نه ببخشید، پرِزبیتِرین بودن.(2)

بانی در خانوادهای باپتیست از جنوب آمریکا بزرگ شده است. پدر و مادر، هر دو خود را مذهبی معرفی می کنند و بیشتر چیزهایی که از آن می گویند، از طریق ارزش ها و افکار مذهبی شان بیان می شود. برای نمونه وقتی می پرسیم چه چیز از نظر آن ها به عنوان یک خانواده مهم است، هر دو می گویند خودِ خانواده، استفادة بهینه از وقت و تربیت معنوی. پدر و مادر، خود را والدین مسئولی میشمارند که میکوشند این موضوع را به وسیلة اجرای قواعدی هنگام استفادة پسران از رسانه ها اِعمال کنند؛(3) البته هم چون بسیاری از خانواده های دیگر، توصیف آن ها از مشاهدة رسانه ها در خانه، قدری مبهم است. وقتی می پرسیم معمولاً چه برنامه های تلویزیونی را تماشا می کنند، دِیل و بانی پاسخ می دهند اخبار و تأکید می کنند که منظورشان نخست، اخبار محلی است. وقتی مصاحبه گر می پرسد که آیا برنامه هایCNN یا تام بروکاو(4) یا چیزهایی از این قبیل را می بینند یا نه، دِیل پاسخ می دهد:

ص: 289


1- Baptism، یکی از فرقه های مسیحی است که بیشتر، از پروتستان ها تشکیل شده است. این نام برگرفته از یک آیین قدسی مسیحی است که معتقدند پیروان مسیح باید به فرمان الهی، غسل تعمید (معمولاً به شکل غوطه ور شدن در آب) داده شوند تا ایمان خود را به همه نشان دهند. (م.)
2- Presbyterianism: (همچنین موسوم به کلیسای مشایخی) یکی دیگر از فرقه های مسیحی که از پروتستان های اصلاح طلب به شمار میروند و اصل آنها در اسکاتلند گسترش یافتند. (م.)
3- چنین قاعدههایی از محسوس ترین و بارزترین موارد هویت خانواده هستند. برای بحثی مفصل تر دربارۀ این موضوع نک: Hoover et al. (2004).
4- 5.Tom Brokaw توماس جان بروکاو، متولد سال 1940 و دارای مدرک در رشتۀ ژورنالیسم و سیاست از دانشگاه داکوتا در آمریکا است. وی شهرت خود را مدیون اجرای برنامۀ اخبار شبانگاهی شبکۀ NBC است. او هنوز هم با شبکۀ NBC به عنوان یک خبرنگار ویژه همکاری می کند. او تنها فرد در تاریخ شبکۀ NBC است که در هر سه برنامۀ مهم خبری آن (The Today Show، NBC Nightly News، Meet the Press) به شکلی حضور داشته است. (م.)

ما MSNBC رو تماشا می کنیم.

سپس هر دو به صورت همزمان می گویند که برنامة DateLine را هم می بینند.

مصاحبه گر:

پس شما هر روز اخبار را تماشا می کنید؟

دِیل:

بله! هر روز برنامه های خبری رو می بینیم.

مصاحبه گر:

در چه مدت؟

دِیل:

شب ها، فکر می کنم حدود دو ساعت.

مصاحبه گر:

هر روز دو ساعت اخبار می بینید؟

بانی:

خب، هر روز که نه.

دِیل:

البته چرا، تقریباً هر روز.

بانی:

ص: 290

چون کار می کنیم، شب ها برای روز بعد ناهار یا شام درست می کنیم. آه... من برخلاف گذشته، دیگه برنامه هایی مثل برنامة اُپرا (وینفیری) رو نمی بینم (می خندد).

مصاحبه گر:

پس وقتی که اخبار پخش می شود، شما دقیقاً در برابر تلویزیون نمی نشینید تا آن را تماشا کنید؟

بانی:

چرا، البته تمام مدت برنامة تلویزیون رو نمی بینیم.

مصاحبه گر:

منظورتان از ما این است که بچه ها هم آن را تماشا می کنند؟

بانی:

بچه ها در اون موقع خوابن.

مصاحبه گر:

مگر کی می خوابند؟

بانی:

ما سعی می کنیم که اون ها رو ساعت هشت بخوابونیم.

دِیل:

درسته.

بانی:

چون اون موقع دیگه کار زیادی نداریم.

دِیل:

اگه اون ها (بچه ها) تلویزیون تماشا کنن، برنامه هایی که می بینن، کارتون یا چیزی توی همین زمینه ها است.

ص: 291

این اطلاعات، به این دلیل جالب است که بخش عمده ای از پژوهش های اجتماعی دربارة استفاده از رسانه ها متکی بر این نوع گزارش های شخصی است و در حکم روشی مطمئن برای ارزیابی مشاهدة تلویزیون به شمار میرود. دِیل و بانی گفته اند مرتب اخبار را تماشا می کنند و چند برنامه مانند اخبار محلی، MSNBC و DateLine را نام میبرند؛ برنامه هایی که هر روز تماشا می کنند. مصاحبه گر می گوید این حجم برنامه حدود دو ساعت در روز طول می کشد، مدتش قدری زیاد به نظر می رسد. هدف ما پی بردن به حقیقت موضوع نیست؛ ولی به هر صورت جالب است دربارۀ نتیجة این گزارش بیندیشیم. از خود بیانگری والدین مشخص می شود که اخبار برای شان ارزشمند است و باید هر روز تماشای اش کنند و زمانی که به قول خودشان کار زیادی ندارند، وقتشان را به آن اختصاص می دهند.

وقتی گفت وگو به عادت های کودکان هنگام تماشای برنامه ها می رسد، جانسن ها اشاره می کنند که همان روز پسرها برنامه هایی چون دختران پاور پاف، آزمایشگاه دِکستر و کارِج، سگ ترسو را تماشا کرده اند. بانی با پسرها دربارة کارِج، شخصیت سگ کارتونی شوخی می کند و معلوم است آن را با بچه ها تماشا کرده است. به نظر می آید کارِج برای انجام بیشتر نقشه هایش از رایانه و اینترنت استفاده می کند.

بانی:

منبع دِیل برای دسترسی به رسانه ها رایانه است.

مصاحبه گر:

پس برای کارهای دانشکده از آن استفاده می کنید؟

ص: 292

دِیل:

برای دانشکده، بله. برای کارهای دانشجویی ام از نرم افزارهای Wordیا مایکروسافت پابلیشر استفاده می کنم. امروز می خوام با نرم افزار Excel کار کنم. اگه نخواستم، به سراغ نرم افزار Minesweeper میرم. من به ندرت ای میل هام رو می بینم.

بانی:

و من هم اصلاً از رایانه استفاده نمی کنم.

مصاحبه گر:

[به بانی] شما اصلاً از رایانه استفاده نمی کنید؟

مصاحبه گر:

[به دِیل] ولی شما هر روز از آن استفاده می کنید؟

دِیل:

نه، من معمولاً چهار بار در هفته برای بازیMinesweeper از اون استفاده می کنم. به گمونم هر نوبت حدود چهل دقیقه طول می کشه؛ ولی سراغ اینترنت نمیرم.

مصاحبه گر:

شما به اینترنت دسترسی دارید، درست است؟

دِیل:

بله، ما به اینترنت دسترسی داریم. فکر می کنم سِرور اترنت(1) باشه.

مصاحبه گر:

گفتید تقریباً هیچ وقت سراغ اینترنت نمی روید؟

ص: 293


1- Ethernet یکی از انواع تکنولوژی های اتصال شبکه های رایانه ای که بیشتر به صورت محلی استفاده می شود. (م.)

دِیل:

به ندرت از اون استفاده می کنم. تنها چیزی که دنبالش می گردم،Mapquest .(1)

بانی:

من هیچ وقت از اینترنت استفاده نمی کنم. به اون کاری ندارم. هیچ علاقه ای به اون احساس نمی کنم. اگر بخوام با کسی صحبت کنم، براش ای میل نمی فرستم؛ بلکه گوشی تلفن رو برمی دارم و با اون حرف می زنم. من یکی از ضد رایانه ها هستم.

دِیل:

بچه ها با رایانه، بازی جنگ تانک ها رو انجام میدن؛ ولی فکر می کنم فقط ماهی یک بار اون رو بازی می کنن. مدتی است اون رو انجام ندادن.

در این جا تصویر خانواده ای شکل می گیرد که به اینترنت دسترسی دارند؛ یکی از والدین از رایانه استفاده نمی کند، در حالی که دیگری می گوید از آن فقط برای حروف چینی و بازی های رایانه ای استفاده میکند. مصاحبه گر کنجکاو است که بداند آیا بچه ها هم از اینترنت استفاده می کنند یا نه. مصاحبه گر رو به کارسن و دان می گوید:

آیا شما از اینترنت استفاده می کنید؟

دِیل:

[به جای آن ها پاسخ می دهد] چی!؟ نه اون ها هرگز سراغ اینترنت نمیرن؛ تنها گاهی در سایت shockwave.com یا جنگ تانک ها بازی می کنن.

ص: 294


1- 7.Mapquest سرویس رایگان نقشه برداری در اینترنت که متعلق به شرکت رسانه ای AOL آمریکا است. (م.)

بانی:

در واقع اگه بخواهیم بچه هامون در مدرسه از اینترنت استفاده کنن، باید امشب نامه ای امضا کنیم. ما نمی خواهیم به اون ها اجازه بدیم در مدرسه از اینترنت استفاده کنند.

مصاحبه گر:

واقعاً؟ پس در عوض چه می کنید؟

دِیل:

نمی دونم....

بانی:

خُب اون ها به جاش می خونن، می نویسن....

دِیل:

اون ها هر کار دلشون بخواد، می تونن انجام بدن...

دِیل:

دربارۀ رایانه باید بگم سایت های زیادی وجود دارن که بچه ها می تونن به اون ها مراجعه کنن ولی نمی تونید همیشه در برابر اون ها سپر ایجاد کنید....

بانی:

درسته.

دِیل:

البته تا جایی که به مدرسه مربوط میشه، اون ها نیازی به استفاده از رایانه ندارن. هیچ نیازی به ای میل نیست. نمی تونن بخونن.

نگرانی بانی و دِیل دربارة اینترنت و رایانه آشکار است طوری که می خواهند دسترسی دان و کارسن را نسبت به آن ها محدود کنند؛ ولی همان جمله ای که دِیل می گوید، آن ها هرگز از اینترنت استفاده

ص: 295

نمی کنند، فاش می سازد که علاوه بر بازی رایانه ایِ جنگ تانک ها،(1) آن ها سراغ سایت اینترنتی و تجاری shockwave.com(2) هم می روند. پس دِیل می داند که آن ها از اینترنت استفاده می کنند. مصاحبه گر به این موضوع که دِیل و بانی موافق دسترسی بچه ها به اینترنت در مدرسه هستند، کنجکاو است. دِیل می گوید که هنوز وقتش نرسیده است. وقتی مصاحبه گر می پرسد که چه زمانی مناسب خواهد بود، دِیل پاسخ می دهد:

سؤال خوبیه؛ وقتی که برای انجام هدفی باشه. موضوع مهم همینه. اون ها در حال حاضر پنج و شش ساله هستند و چیزی دربارة اینترنت نمی دونن. اگه می خوان وارد اینترنت بشن، باید از والدین خود بپرسند و من اون ها رو به سایت هایی که براشون مفیده می برم. در حال حاضر نیازی به اینترنت ندارن.

پاسخ خوبی به نظر می رسد. تنها مسئله این است که بچه ها قبلاً وارد اینترنت شده اند و معلوم می شود که فقط این سایت نیست که آن ها درباره اش می دانند. بانی با اشاره به یک وب سایت یا وب سایت هایی که بچه ها معمولاً سراغش می روند، از دِیل می پرسد:

اون چه سایتیه که بچه ها واردش می شن.

دِیل:

Disney.Com یا blueschlues.com؟

دان شش ساله جواب می دهد:

ص: 296


1- :Tank Battleاین بازی رایانه ای به رایگان از اینترنت دانلود می شود.
2- سایتی اینترنتی برای انجام بازی های رایانه ای، دانلود موسیقی، فیلم های ویدیویی، طرح های گرافیکی و غیره که البته مختص بزرگسالان نیست.

Disney.Com.

بانی:

اسمش Disney.Com است؟

دان:

Nickjr.com هم است.

بانی:

بله همینه. ممنونم دان.

دِیل:

بله و اگه بچه ها بخوان با رایانه بازی کنن، از ما می پرسن چه کارهایی باید انجام بدن، در واقع قواعد اصلی رو می پرسن. خُب؟ این روزها بچه ها می تونن رایانه رو کار بندازن و والدین هرگز نمی دونن اون ها چه می کنن. اوه! اون ها با رایانه ور می روند؟ خوب بگذارید بازیشون رو بکنن. اگه بچه ها بخوان برای یافتن چیزی وارد اینترنت بشن، از ما می پرسن و من براشون برنامه ریزی می کنم. دوست دارم اون ها جست وجو کنن، بانی هم به این موضوع علاقهمند است. ما می خواهیم بدونیم بچه ها به دنبال چه می گردن. پس فعلاً نیازی به اینترنت ندارن، مگر اون که بخوان وارد سایت Nickjr.com بشن، ولی نمی دونم واقعاً می خوان یا نه؛ زیرا تا به حال از Nickjr.com یا سایت های مشابه چیزی نخریدیم.

در این جا تصویری که دانی و دِیل ارائه می دهند، قدری متناقض می شود. در ابتدای بحث، بانی گفت بچه ها هیچ وقت وارد اینترنت نمی شوند. وی ادعا می کند خود، کاربر رایانه نیست. قدری بعد، درمی یابیم بچه ها از رایانة خانوادگی استفاده می کنند و بازی های ویدیویی انجام می دهند و حتی وارد بعضی وب سایت ها می شوند که نام

ص: 297

پنج مورد آن ها ذکر می شود و تازه هیچ یک از این منابع مخصوص بچه ها نیستند.

روشن است که دِیل و بانی می خواهند بر استفادة بچه ها از رسانه ها نظارت داشته باشند و اطلاعات آن ها دربارة سایت هایی که بچه ها به آن ها سر می زنند، می تواند شاهدی بر نظارت آن ها باشد. پسرها شش و پنج ساله هستند و از همین سن سفرهای اینترنتی خود را آغاز کرده اند، خواه دِیل و بانی به طور مستقیم دخالت داشته باشند و یا خیر. به سختی می توان پیش بینی کرد نتیجة کار چه خواهد شد. به هرحال، روشن است که دِیل و بانی می خواهند والدینی باشند (یا قلمداد شوند) که در این بخش مهم از زندگی پسرها دخالت دارند و این موضوع از چگونگی درک آن ها از هویت های مذهبی در مقام والدین سرچشمه میگیرد. آن ها به اندازة کافی دغدغة استفادة بچه ها از اینترنت را دارند و به این نتیجه رسیده اند که نباید به بچهها اجازة استفاده از آن را در مدرسه بدهند، هرچند به نظر می رسد کاربرد این وسیله در مدرسه هدفمند باشد. دِیل و بانی اساساً اینترنت را از جنبة سرگرمی آن در نظر می گیرند، نه ارزش های آموزشی و در واقع با اجازه دادن به بچه ها برای ورود به سایت های سرگرمی یا تسهیل آن، به طور عملی کاربرد سرگرم کنندۀ اینترنت را تشویق می کنند. هنگامی که مصاحبه وارد بحث دربارة استفادة پسرها از تلویزیون می شود، همان حالت و احساس پیشین دوباره پدید می آید. مصاحبه گر می پرسد:

گفتید بچه ها تلویزیون تماشا می کنند؟

دِیل:

ص: 298

برنامه های شبکۀ کارتون رو می بینن.

مصاحبه گر:

فقط همین برنامه ها را می بینند؟

دِیل:

بله فقط همین ها رو تماشا می کنن.

ولی انگار بانی می خواهد چیزی بگوید که دِیل صحبتش را ادامه می دهد:

نیکل اُدئون! (1) یا نیک جونیور(2) یا چیزهایی از این دست.

بانی:

و PBS یا چیزهایی از این قبیل. بچه ها در پاییز برنامه های PBS رو تماشا می کنن، چون اون سگ کوچولو رو دوست دارن، اسمش چی بود؟

دیِل:

بله! اسمش ویشبُن(3) است.

بانی:

ویشبُن، اون ها از ویشبُن خوششون می آد.

دیِل:

بله و دان دیروز داشت شبکة دیسکاوری رو تماشا می کرد که فیلمی دربارۀ نهنگ ها نشون می داد، به جز اون دیگه چیزی تماشا نکرد.

مصاحبه گر:

ص: 299


1- Nickelodeon یکی از شبکه های تلویزیونی آمریکا که فقط برنامه های کودکان پخش می کند. (م.)
2- Nick Junior
3- Wishbone سریالی ساخته و پخش شده در سال های 1995 تا 1998 در ژانر حادثه ای/خانوادگی. موضوع سریال سگی باهوش و شوخ است (با بازی یک سگ تربیت شده) که خود را جای شخصیت های کتاب ها تصور کرده و و وقایع گوناگونی را تجربه می کند. (م.)

و شما کاملاً بر آن ها نظارت دارید؟

دیِل:

بله!

بانی:

بله!

دیِل:

ما همیشه می دونیم اون ها چی تماشا می کنن.

بانی:

و درست مثل مدرسه من به طور کامل میدونم چه موادی به اون ها آموزش میدن.

مصاحبه گر:

دوست دارید چه نوع موادی را به آن ها آموزش دهند؟

بانی:

مایلم به اون ها اطلاعات اساسی، همون دانش پایه رو یاد بِدن. چیزهایی که وقتی من و شما بچه بودیم، یاد گرفتیم و این ها مواد آموزشی بسیار خوبی هستن. اگر اون ها بخوان چیزی یاد بگیرن که من دوست نداشته باشم، به معلم شان میگم و به فکر چیز دیگری می افتیم؛ ولی این موضوع هیچ وقت دربارة دانش پایه اتفاق نمی افته. به هر حال من سعی میکنم تا جایی که میشه، بر آموزش اون ها نظارت داشته باشم و می خوام به طور دقیق بدونم اون ها چه می کنند.

با شنیدن این سخنان، شنونده احساس میکند دقت آن ها دربارة برنامه هایی که بچه های شان در تلویزیون می بینند، قدری کمتر از چیزی است که دوست دارند تصور شود. برای نمونه آن ها در این جا به دو

ص: 300

برنامة خاص اشاره می کنند، ویشبُن و یک برنامه دربارۀ طبیعت که از شبکة دیسکاوری پخش می شود. همانطور که از صحبت های پیشین فهمیده میشود، گویی پسرها سه برنامة اضافی از شبکة کارتون و برنامة صبحگاهی نیکل اُدئون را نیز می بینند؛ در حالی که بانی و دیِل دوست دارند ما تصور کنیم خطوط آشکاری دور رسانه ها می کشند. آن ها و پسرها بر سر استفاده از تلویزیون و اینترنت با هم سازش کرده اند. آثاری که در دسترس بچه ها قرار دارد، بیشتر برنامه های ویژۀ بچه ها و چیزهای است که آن ها دوست دارند. والدین گفتند که مواد درسی اساسی و دانش پایه را در مدرسه ترجیح می دهند. این فکر دیِل که بچه ها باید به شکلی آگاهانه و هدفمند از اینترنت استفاده کنند، نکات قابل ملاحظه ای در خود دارد که دیدگاه های بسیاری از سازمان های مذهبی را بازتاب می دهد؛ البته در عمل، موانع و مرزها تا این حد مشخص نیستند.

خانوادة جانسن نکات فراوانی دربارة زندگی خانوادگی در عصر رسانه ها به ما می گویند. آن ها آرزوهای مشخص و زیادی برای استفادة بچه ها از رسانه دارند و نظارت پدرانه و مادرانه ای که در این مورد اعمال می کنند، این نکته را تأیید میکند. دِیل و بانی، معتقدند رسانه ها (هم اینترنت و هم تلویزیون) در این فرآیند نتایج خاصی در پی دارند. آن ها در حقیقت نمی خواهند بدانند که دان و کارسن تا چه اندازه با رسانه ها سر و کار دارند. با وجود این، تجربههای آن ها نکتههای گوناگونی دربارة رسانه ها در زندگی خانوادگی نشان می دهد، نکاتی که مهم هستند.

ص: 301

نخست، لازم است رسانه های امروز را در حکم یک بسته (مجموعه) و نه سرویس ها یا تجربیات متمایز در نظر گرفت. فعالیت های آن لاین پسرها در قالب بسیاری دیگر از برنامه های این چنینی قرار دارند که از تلویزیون تماشا می کنند. دوم، چنان که پیشتر دربارة بِرِنا و جیل دیدیم، گریز از قلمروی رسانه ها در عمل امکان پذیر نیست، حتی برای پسرهای کم سن و سالی مانند کارسن؛ زیرا رسانه ها حضوری همه جانبه و از جهاتی سازنده دارند؛ برای نمونه، کلیدهای آبی(1) یکی از برنامه هایی است که بچه ها با آن آشنا هستند، برنامه ای آموزشی، درست مانند ویشبُن.(2) برنامه های شبکه های PBS و دیسکاوری هم احتمالاً بیش از آن که مضر باشند، مفیدند. سوم، کل این چشم انداز در سطحی ظریف، تلویحی و در عین حال بارز از تبیین اجتماع در زندگی قرار می گیرد. نه والدین و نه پسرها در حقیقت نمی دانند چه برنامه هایی را ببینند و به سراغ چه وب سایت هایی بروند؛ زیرا فهرستی دقیق یا نظارتی کامل بر این فعالیت ها وجود ندارد. فعالیت های یاد شده جذابیت آشکاری دارند، ولی این رسانه ها به صورتی متفاوت با تصور والدین از استفادة آموزشی به کار می روند. آن ها فرض می کنند که مورد دوم تا اندازه ای کنش منطقی و آگاهانه دارد. در حالی که فکر می کنم استفاده از مورد اول، به واقع همراه با منطق و آگاهی نیست. به تدریج رسانه ها چنان نقش بارزی در زندگی پیدا می کنند که خود نحوة استفاده شان را تعیین

ص: 302


1- Blue’s clues سریالی متعلق به سال 1996 با محوریت دو توله سگ انیمیشنی. (م.)
2- البته دست کم یکی از خانواده هایی که با آن ها مصاحبه شده است، خانوادۀ کالاهان که در فصل ششم متن گفت وگوی شان را خواهیم آورد، به دلایل مذهبی با ویشبُن مخالف بودند و آن را مطابق با سلیقة خود نمی دانند.

می کنند، حتی برای والدینی چون دیِل و بانی که به نظر می رسد آگاه و دقیقند. آن ها هنگام بحث دربارۀ برنامة منظم تماشای فیلم، از آثاری سخن می گویند که همراه با کودکان خود آن ها را نمی بینند. توجه داشته باشید که پسرها فیلم های جنگی را دوست دارند، آن ها بین فیلم هایی که آن ها را نامناسب می دانند (از قبیل نجات سرباز رایان،(1) جوخه(2) و سرباز جین(3)) و فیلم هایی که از نظر آن ها مناسب است (مانند فیلم های جان وین، سلسله فیلم های جنگ های ستاره ای(4) و آثاری متعلق به دو دهة پیش تر مانند تاپ گان(5)) خطی می کشند. بنابراین، معلوم می شود برنامه ای که پدر و مادر معمولاً به اتفاق کودکان می بینند، برنامۀ ER است.(6)

در جایی دیگر از مصاحبه، بانی نظر می دهد که چگونه جذابیت یک برنامة خاص، در تضاد با ایمان وی قرار می گیرد و توصیف می کند که چطور بین آن ها مرزی به وجود می آورد.

بانی:

ص: 303


1- Saving Private Ryan فیلم مشهور استیون اسپیلبرگ که سرآغاز تحولی در نمایش صحنه ها جنگ و در کل ژانر جنگی بود و البته با اقبال آکادمی اسکار، منتقدین و تماشاگران توام شد. فیلمی با بازی تام هنکس، محصول 1998 آمریکا. (م.)
2- Platoon (دستۀ نظامی) فیلمی از کارگردان جنجالی آمریکا، الیور استون. فیلمی دربارۀ جنگ بی نتیجۀ آمریکا در ویتنام. با بازی ویلم دافو، جانی دپ، فارست ویتاکر. محصول 1986 آمریکا. (م.)
3- G.I Jane فیلمی ساختۀ ریدلی اسکات. اثری دربارۀ حضور زنان در ارتش آمریکا با بازی جولین مور و ویگو مورتنسن. محصول 1997 آمریکا.(م.)
4- Star Wars
5- Top Gunفیلمی ساختۀ تونی اسکات. با بازی تام کروز، وال کیلمر، تیم رابینز. فیلمی تبلیغاتی برای تشویق جوانان آمریکایی به پیوستن به نیروی هوایی آمریکا. محصول 1986 آمریکا. (م.)
6- البته این موضوع پرسشی را دربارۀ ساعت خواب بچه ها که طبق گفتة والدین 8 شب است برمی انگیزد؛ زیرا در جایی که آن ها زندگی می کنند، برنامة ER ساعت 9 شب پخش می شود!

من از آثاری که به موضوعهای شیطانی می پردازن، خوشم نمی آد. قبلاً از مجموعة ساوث پارک خوشم می اومد، با اون که یکی دو بار بیشتر اون رو ندیدم. (دیِل می خندد.) یک دفعه اون ها تفسیری دربارة خداوند مطرح کردن که من دیگه تصمیم گرفتم اون رو نبینم.

مصاحبه گر:

پس....

بانی:

تفسیر خوبی نبود و می دونید (تقریباً نجوا می کند) خود اون کارتون بسیار بامزه است. در حقیقت، کارتون سرگرم کننده است ولی من نمی تونستم اون رو تماشا کنم، چون سازندگانش به خداوند توهین کردن.

مصاحبه گر:

بسیار خب. هر برنامه یا فیلم تلویزیونی ای که از نظر شما به خداوند اهانت کند، دیگر جایی در ....

بانی:

یا به خداوند توهین می کنه یا به خود من در مقام زن....

مصاحبه گر:

احتمالاً هر دو مورد در ساوث پارک وجود دارد؟

دیِل:

بله، درسته، خدا، من ... (می خندد)

بانی:

وضعیت خیلی بدی است، چون اون کارتون خنده تان را در میاره ولی من نمی تونم بین اون و ایمان خودم سازش برقرار کنم.

مصاحبه گر:

ص: 304

آیا فکر می کنید نوع خاصی از فیلم ها یا برنامه های تلویزیونی هستند که هرگز نباید اجازة پخش آن ها را داد؟

بانی:

نه، چون این کار سانسوره. نباید سانسور داشته باشیم.

مصاحبه گر:

پس مهم نیست که محتوا چه باشد؟

بانی:

خب، من می تونم انتخاب کنم. خداوند به من امکان انتخاب مسیرهای مختلفی رو در زندگی داده و من این یکی رو برگزیدم. تا وقتی که در آمریکا زندگی می کنیم (که بر اساس ایمان مسیحی بنا شده)، آزادی گفتار، مذهب و فکر وجود داره. خداوند به ما ارادة آزاد داده پس به هیچ صورت به سانسور اعتقاد ندارم. من فقط تصمیم گرفتم چیزهایی رو که از نظر اخلاقی مناسب نمی دونم، تماشا نکنم.

با توجه به سخنان بانی این احساس به وجود می آید که او بیش از آن چه ابراز می کند، هم به مجموعة ساوث پارک علاقه دارد و هم با آن آشنا است. صرف نظر از این که او این برنامه را می بیند یا نه، آشکار است که جایی بین این برنامه و اعتقادات خودش، مرزی مشاهده می کند. این که برنامه ای همچون ساوث پارک می تواند شخصی مانند بانی (یک مسیحی محافظه کار) را به خود جلب کند، نشان از قدرت فرهنگی و شاخص بودن این برنامه دارد.

بانی همچون بچه های اش که تجربه ای از حضور و قدرت همه جانبة رسانه ها به منزلة منابع فرهنگی دارند، خود را در چهارچوب نقشه ای

ص: 305

می بیند که طبق آن باید بین اعتقادات خود و ارتباط با رسانه ها سازشی به وجود آورد. شاید فکر کنیم که مردم فقط در یادآوری و تشریح رابطه شان با رسانه ها دچار ابهام هستند، ولی بانی و دیِل تا اندازه ا ی در عملکردهای مذهبی روزانة خود نیز ابهام دارند. آن ها توضیح می دهند که با توجه به زمینة مذهبی زندگی شان، به طور مرتب یک یا چند برنامۀ تله ونجلیستی را تماشا می کنند. دیِل هنگام اشاره به عبادت روزانة خانوادگی می گوید:

به جز خواندن انجیل، این برنامه ها را هم تماشا می کنیم.

قدری بعد مصاحبه گر دوباره سراغ همین موضوع می رود.

و شما گفتید که معنویت هم مهم است؟

بانی:

بله، خیلی مهم است.

مصاحبه گر:

پس در کنار کلیسا رفتن، کار دیگری هم انجام می دهید، مثلاً انجیل می خوانید؟

بانی:

بله!

مصاحبه گر:

شما این کار را با هم به صورت خانوادگی انجام نمی دهید؟

دیِل:

خب، ما هر کدام انجیل های خودمون رو می خونیم و بعد می خوابیم.

مصاحبه گر:

با وجود این دعا هم می کنید؟

ص: 306

دیِل:

بله، ما با پسرها در طبقة بالا دعا می خونیم، دعای خداوند. خب، در گذشته پیش از اون که دورة دانشجویی ام شروع بشه، داستان های انجیل رو برای بچه ها می خوندم. ما دو کتاب دربارة داستان های انجیل داریم.

در جای دیگری از مصاحبه، لحن گزارش قدری تغییر می کند؛ دیل می گوید:

چیزهایی که ما می خونیم بیشتر شامل مطالب انجیل میشه.

بانی:

بله انجیل، ....

دیِل:

پیش از اون که بخوابیم.

مصاحبه گر:

به صورت خانوادگی؟

بانی:

به تنهایی می خونیم. او انجیل خودش رو می خونه، من هم همین طور.

دیِل:

ما قبلاً برای بچه ها پیش از اون که بخوابن، داستان های انجیل و یا کتاب های دیگه می خوندیم و به این کار عادت کرده بودیم، الان دوباره باید اون رو شروع کنیم.

اختلال در زندگی روزمره از همین جا مشخص می شود. خانواده هایی چون جانسن باید مدام با موانعی روبهرو شوند که برنامه های آن ها را به چالش میکشند. بیشتر ما چنین مشکلاتی داریم و می توانیم با این خانواده همدلی کنیم. شاید تنها عدة کمی از ما می توانیم موقعیت

ص: 307

زندگی مان را با آن صراحتی که دوست داریم، تشریح کنیم. ما سعی داریم منظم باشیم و به روش هایی عمل کنیم که ارزش های زندگی مان را بازتاب می دهند. ما هم درست مانند خانوادة جانسن دوست داریم خودمان را در انجام این کار موفق توصیف کنیم. هم چنین شاید این موضوع هم روشن شود که ما گاهی همان افراد و خانواده هایی نیستیم که دوست داریم توصیف کنیم.

خانوادة جانسن به ما کمک می کنند که بفهمیم چگونه رسانه ها تبدیل به جزیی از زندگی روزمره می شوند. آن ها از نظر ایفای نقش خود گریزناپذیر، مشکل ساز، متضاد و پیچیده اند. این موضوع روشن است. همچنین معلوم است که دست کم از نظر خانوادة جانسن و خانواده های دیگری که سخنانشان را می شنویم، نقشی که رسانه ها در مذهب و معنویت بر عهده دارند نیز گریزناپذیر، مشکل ساز و متضاد و پیچیده خواهد بود. اکنون به شکل روشنتری به رابطة مذهب و رسانه میپردازیم. ما به نوعی تحلیل خواهیم پرداخت که در چشم انداز اجتماعی - فرهنگیِ مذهب و معنویت به روش هایی از منابع رسانه ای می پردازند که این روش ها برای انعکاس شیوه های معاصر ایجاد معنی و هویت به کار می روند. در فصل های پیش دیدیم که چگونه تحولات نوظهور در این چشم انداز، به شکلی بنیادین شیوه های سنتی و اکتسابی نگرش به مذهب را متحول ساخته اند. این تحولات، پژوهش های مذهبی معاصر را بیشتر با توجه به معانی حاصل شده و معانی نسبت داده شده توصیف می کنند و امروزه این عملکردهای مستقل افراد، مهم تر از حق انحصاری نهادها و ساختارها است. همچنین برخی از خطوط کلی این چشم انداز

ص: 308

را مرور کردیم که به ویژه مبتنی بر آثار وید کلارک روف و رابرت وتناو است. از نظر آن ها عملکرد مذهبی-معنوی و نوظهور جویندگی تا حد زیادی نیروی مذهبی معاصر را نشان می دهد. آنها همچنین از این واقعیت غافل نیستند که برای خیلی ها جویندگی نسبت به یقین اهمیت کمتری دارد. روف واژه نامۀ مفیدی از مذهب، نزدِ نسل پر زاد و ولد سال های پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا (که در فصل سوم از آن ها بحث کردیم) فراهم آورده است. اکنون می خواهیم در تحلیل های خود از این واژه نامه به صورت آشکارتری استفاده کنیم. دو مورد اخیر که معرفی خواهم کرد، در دو قطب مجزا از روح زمانة(1) مذهب قرار دارند و چگونگی ارتباط آن ها با رسانه ها، بینشی قوی نسبت به مسائلی که دغدغة آن ها را داریم ارائه می دهد.

یک سنت گرا؟

یک سنت گرا؟

جودی کروز 38 ساله، مادر مطلقه ای است که با پسرش دیوید، پانزده ساله زندگی می کند. جودی اهل آمریکای جنوبی است. پدر دیوید هم از اهالی آمریکای لاتین است. جودی و پسرش در آپارتمانی دو خوابه در منطقة مسکونی کم درآمدی زندگی می کنند که نزدیک به حومة یکی از شهرهای بزرگ آمریکا است. با این که جودی دبیرستان را تمام نکرده است، به کالج می رود و هدفش این است که در مدرسه ای کار کند. او

ص: 309


1- Zeitgeist

که پشتش آسیب دیده است، حقوق از کارافتادگی می گیرد. دیوید در دبیرستان تحصیل می کند. درآمد خانواده بین 15 تا 25 هزار دلار در سال است.(1)

جودی بر طبق رده بندی مذهبی روف، نمونة جالبی است. با توجه به درآمد و تحصیلاتش شاید پیش بینی کنیم که جودی از جنبة مذهبی، سنتی تر باشد و در رده بندی مؤمنان معاصر یا ردة جزم اندیشان روف قرار بگیرد. به هر حال موقعیت او پیچیده تر از این است. جودی در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده و اکنون هم خود را کاتولیک می داند، ولی قدری متحول شده است:

من با دیگر فرقه های مسیحی از جمله باپتیسم هم آشنا شدم، ولی همیشه به مذهب خودم برمی گشتم، چون با اون احساس آسایش می کنم. در تلویزیون یا رادیو چیز زیادی از مذهب کاتولیک دیده و شنیده نشده این کم و بیش، عقیده ای است که روی اون تبلیغات زیادی نمیشه.

جالب است که جودی احساس می کند مذهب را باید با این شیوه طبقه بندی کرد. او از بینندگان همیشگی برخی برنامه های مذهبی است، ولی مذهب خانگی و خارج از خانة کاتولیک را کامل کنندة یکدیگر می داند. جالب آن که انواع مذاهب و عناصر معنوی که وی آن ها را در قالب هویت مذهبی خود پیوند داده، گسترده تر از کاتولیک گرایی یا حتی مسیحیت است.

مصاحبه گر:

ص: 310


1- مصاحبه با خانوادة کروز را دکتر اسکات وِبر انجام داده است.

آیا از جنبة معنوی یا مذهبی، خودتان چیزی را در رسانه ها جست وجو کرده اید؟ شما به برنامة تلویزیونی معجزات (نام واقعی این برنامه این یک معجزه است) اشاره کردید و من خواهم از شما دربارة آن بپرسم. می دانم که این یکی از برنامه های شبکة PAX است؛ با این حال می توانید قدری دربارۀ آن توضیح بدهید؟

جودی:

من معجزات رو به خاطر تجربههای دست اولش دوست دارم. بله این برنامه از شبکة PAX پخش میشه و جالبه. قراره برنامة دیگه ای هم به زودی پخش بشه که در اون، مردم تجربههای خودشون رو با یک نفر در میون میذارن و اون شخص به شما میگه که اون ها چه گفتن.

مصاحبه گر:

قرار است این برنامه در آیندة نزدیک پخش شود؟

جودی:

بله!

از نظر جودی، نقطة قوت این برنامه و برنامه های مشابه دیگری که وی می بیند، واقعیت آن ها است. از نظر وی این آثار به وجه عینیِ زندگی می پردازند و در عین حال چیزهای دیگری را در برمی گیرند که فراسوی این وجه عینی قرار دارند. این موضوع، علاقة او را برای نمونه به مجموعة نظرکردۀ فرشته توضیح می دهد. او می گوید:

این برنامه دربارۀ زندگی و واقعیته، چیزهایی که در تجربیات زندگی اتفاق می افته.

مصاحبه گر:

شما به این علت اون رو دوست دارید که فکر می کنید دربارة مردم واقعی است یا عنصری معنوی داره که مورد علاقة شماست؟

ص: 311

جودی:

این ها با هم ترکیب شدن.

مصاحبه گر:

به چه صورت؟ از نظر لذتی که از تماشای برنامه می بردید؟

دیوید:

از نظر رازها!

مصاحبه گر:

رازهایی که در این برنامه نشان داده می شود؟

جودی:

فرشتگان، ... دیگر چه بود؟ فکر می کنم ایمان.

از نظر جودی، مذهب و معنویت زمانی قدرت می یابند که با زندگی واقعی پیوند می خورند یا در آن آشکار می شوند؛ البته این یکی از ظرفیت های رسانه است که باعث شکل گیری تجربة مذهبی و خانگی جودی شده است و آن را برای وی از تجربة مذهبی و سنتیِ خارج از خانه جدا می سازد. جایی که [برنامۀ] نظرکردۀ فرشته از نظر مصداق های مذهبی اثری به نسبت قراردادی است، برنامه های دیگری که وی تماشا می کند - بدون آن که به طور کامل مرتبط با رده بندی های مذهبی باشند - آثار قدرتمندی هستند.

مصاحبه گر از جودی میپرسد از چه چیز برنامة این یک معجزه است،خوشش می آید. جودی یکی از پی رنگ های اخیر را توصیف می کند که در آن، یک وانت مسقف که کودکی در آن است، از پمپ بنزینی دزدیده می شود.

ص: 312

جودی:

بله و دو تا فرشته به صورت دو تا آدم روی زمین وانت رو تعقیب کردن، اون رو پس گرفتن و کودک رو نجات دادن.

مصاحبه گر:

منظور از فرشته ها....

جودی:

اون ها به صورت انسان هستن، همون آدم های معمولی.

مصاحبه گر:

وقتی می گویید فرشتگان، منظورتان....

جودی:

اون ها برای نجات می آیند.

مصاحبه گر:

آیا این همان کاری است که از فرشتگان انتظار می رود؟

جودی:

بله اون ها آدم های معمولی هستند که.... نمی دونم آیا کسی با اون ها حرف می زنه یا نه... اون ها به سرعت وارد ماجرا میشن... اتفاقی می افته و بدون اون که فکر کنن ممکنه به خطر بیفتن، درگیر ماجرا میشن.

مصاحبه گر:

فکر می کنم نظرکردۀ فرشته دو شخصیت اصلی دارد و شاید شخصیت سومی هم باشد. آیا آن ها روی زمین زندگی می کنند یا از جای دیگری آمده اند؟

جودی:

ص: 313

اون ها از جای دیگه ای اومدن ولی این موضوع تخیلیه.

مصاحبه گر:

ولی در برنامة این یک معجزه است، از فرشتگانی که در زمین هستند صحبت به میان می آید؟ آدم های واقعی که کارهای خیر انجام می دهند.

جودی:

بله، آدم های واقعی، این دو برنامه با هم فرق دارند.

مصاحبه گر:

آیا برای شما هم فرق می کند؟

جودی:

خب، بگذارید ببینم. از نظر خیال و واقعیت بله؛ ولی تا جایی که به انجام هدف مربوط میشه، این دو شبیه هم هستن.

مصاحبه گر:

آیا دوست داشتید عدة بیشتری آن ها را تماشا می کردند؟

جودی:

بله، اون وقت کم و بیش می تونستید ببینید که چه تأثیری داره. این که یاد بگیریم زیاد حریص و مادی نباشیم. این که کم و بیش با دید باز زندگی کنیم، بله.

جودی در این برنامه ها رهبانیت و اخلاق را می یابد. استنباط وی از ارزش این برنامه ها، وجه زاهدانة شخصیت او را با چیزی مرتبط می سازد که آن را واقعیت عینی می داند. از سوی دیگر، این ها برای دیگران حکم درس هایی عینی را دارند، روش هایی مؤثر برای انتقال ارزش های مثبت و حتی [ارزش هایِ] مسیحیِ عدالت و توجه به آخرت. البته تفاوتی هم وجود دارد، چنان که یکی از این برنامه ها - نظرکردۀ فرشته - خیالی

ص: 314

است، در حالی که این یک معجزه است از نظر ارتباط با ماهیت فرشتگان، واقعی است. هر دو برنامه از این نظر که با تجربیات واقعی انسان ها ارتباط برقرار می کنند و با نیروی الهی یا نیروی تحت تأثیر خداوند در امور انسان ها وارد می شوند، برای جودی واقعی هستند. در بحثی دربارۀ استفاده از رایانه ها، چیزهای بیشتری دربارة گرایش های مذهبی و معنوی جودی می فهمیم. جودی و پسرش یک رایانه دارند، ولی مدلی قدیمی و کند است و هنگامی که دیوید می خواهد بازی های ویدیویی انجام دهد یا به جست وجو در اینترنت بپردازد، آن ها به کتابخانه می روند. جودی می گوید که در حال حاضر خودش از رایانه استفاده نمی کند. او می گوید:

الان با اون سر و کاری ندارم. طوری که در حاشیة زندگیمه.

مصاحبه گر می پرسد آیا در اینترنت چیزهایی وجود دارند که علاقه اش را جلب کنند؟ جودی پاسخ می دهد:

موضوعاتی مثل فرزند، بازگشت به دورانی دیگر و شفا برام جالبن. من بیشتر به شفادهندگان... و بگذارید بگَم نجوم، ستارگان و چیزهایی از این قبیل علاقه دارم.

جودی هم مانند دیگر مصاحبه شوندگان، بین انواع رسانه ها (تلویزیون یا اینترنت) که وی به آن ها علاقه مند است و برنامه های مذهبی تمایز آشکاری قائل می شود؛ البته خود می گوید که چندان این برنامه ها را نمی بیند. جالب است که وی پرسش مصاحبه گر دربارة الهام گرفتن از رسانه ها را به معنای برنامه های نوع دوم تأویل می کند، برنامه هایی که وی آن ها را معادل با تله ونجلیسم می داند. مصاحبه گر می پرسد:

ص: 315

آیا تا به حال از طریق اینترنت یا تلویزیون یا فیلم به جست وجوی منابع الهام پرداخته اید؟

جودی:

منابع الهام معنوی؟

مصاحبه گر:

بله!

جودی:

نه، واقعاً نه. چون اون ها سر و کارشون با پوله. مرتب می پرسن آیا می تونید برای فلان چیز پول بپردازید و من فکر نمی کنم کشف منابع الهام معنوی به وسیلة تلویزیون یا رادیو و یا به طور کل امواج مخابراتی ممکن باشه. این کار باید به صورت رو در رو انجام بشه. وقتی به این صورت ارتباط برقرار می کنید، واقعی تره. دربارۀ تلویزیون یا رادیو باید بگَم تمرکز کردن روی اون ها دشواره و به نظر می آد که خیلی از برنامه ها را به شکل افراطی نمایش میدن، برای نمونه، رقص و موسیقی آدم رو خسته می کنه و دیگه جایی برای فکر کردن باقی نمی مونه.

برای جودی معنویت مهم است، گرچه آن را به شیوه ای نسبتاً نامتعارف بیان می کند. او دنیا را بین عملکرد مذهبی که خارج از خانه اتفاق می افتد (عبادت متعارف کاتولیک) و آن چه داخل خانه در دسترس است، از جمله چیزهایی که می تواند در تلویزیون، رادیو و اینترنت بیابد، تقسیم می کند. افزن بر این، وی در رده بندی بین برنامه ها و سرویس هایی که واقعاً برای او معنی دارند و آن هایی که با عنوان مذهبی ارائه می شوند، تفاوت می گذارد.

مصاحبه گر:

ص: 316

می دانم که قبلاً دربارۀ نظرکردۀ فرشته(1) و این یک معجزه است، صحبت کردیم. آیا شنیدن گفته های واعظان از رادیو یا دیدن آن ها بر صفحة تلویزیون برای تان فرق می کند؟

جودی:

بله و الان برنامه ای با نام جابه جایی با همراهی جان ادوارد(2) در حال پخشه.(3) این برنامه برای من جالبه، چون فکر می کنم مردم چنین تجربیاتی رو از سرگذروندن و میشه با چنین چیزهایی ارتباط برقرار کرد، حالا چه معجزه باشه چه شفای معجزه آسا و غیره. می تونید چنین چیزهایی رو تجربه کنید ولی دربارة واعظان، وضع قدری فرق می کنه و به این اندازه با اون ها راحت نیستید.

روشن است که جودی می تواند برنامه های با مفهوم - و حتی با مفهوم از جنبة معنوی - را در تلویزیون بیابد و شاید هم در پی چنین علاقهای به اینترنت هم مراجعه کند. نکته این است که او سراغ جاهای قابل انتظار نمی رود. با وجود اینکه جودی بر اساس معیارها باید نسبتاً سنتی باشد (تصور کنید که او در جواب یک نظرسنجی تلفنی دربارۀ اولویّت ها یا اعتقادات مذهبی خود چه می گوید)، در عوض وی نمی خواهد همه

ص: 317


1- Touched by an Angel سریالی که از سال 1994 تا 2003 در ژانر درام خانوادگی فانتزی (212 قسمت 60 دقیقه ای) ساخته و پخش شد. موضوع سریال برمی گردد به سه فرشته که به سوی زمین گسیل می شوند تا به انسان های افسرده و وحشت زده گوشزد کنند که خدا آن ها را دوست دارد و فراموش شان نکرده است. (م.)
2- Crossing over with John Edward یک برنامۀ گفت وگو محور (Talk Show) که در سال های 1999 تا 2004 با اجرای جان ادوارد پخش شد. (م.)
3- توضیح این موضوع در سایتwww.scifi.com/ johnedward: آمده است؛ جان ادوارد به افرادی در دنیای واقعی که عزیز خود را از دست داده اند، ملحق می شود.برنامة مذکور از دوشنبه تا چهارشنبه از ساعت 23 تا 30/23 و یکشنبه ها از 20 تا 30/20 از شبکة scifi پخش می شود. در این برنامه جان ادوارد با افرادی مصاحبه می کند که به ارتباط با عزیزان از دست رفتة خود علاقه مند هستند.

چیز را ساده و کلی رده بندی کند. هنگامی که مصاحبه گر چندی بعد به پرسش های مربوط به رسانه ها و مذهب می رسد، این موضوع بیشتر نمود می یابد. مصاحبه گر می پرسد:

هنگامی که با رسانه ها تعامل دارید، درباره خداوند یا معنویت فکر می کنید؟

جودی:

خب،... نه. در خلوتم، اوقات خاص خودم به اون ها فکر می کنم.

وی در ادامه شرح می دهد که می خواهد در یکی از روزهای تعطیلات آخر هفته به جلسه ای برود که در آن افرادی با توانایی های فراروان و [از جمله تواناییِ] شفادهی در آن جا حضور دارند و زمانی را که [او] در آن جا صرف می کند، جزو اوقات خاص خودش است. این نمونه ای جالب از استقلال در جویندگی است که در فصل سوم از آن سخن گفتیم. چنین می نماید که جودی خود را مسئول زندگی معنوی اش می داند. او شخصاً محور جویندگی است و نمی خواهد این نقش را به کلیسا یا رسانه ها واگذارد؛ البته او رسانه ها را عرصه ای مهم برای فکرکردن دربارة اعتقاداتش می داند. این موضوع هنگامی مشخص می شود که مصاحبه گر با او از اعتقادش به بیگانگان فضایی سخن می گوید:(1)

معتقدم که بیگانگان فضایی وجود دارن؛ چون از تجهیزات فوق پیشرفتة اون ها چیزهایی به دست اومده. مردم سفینه های فضایی پیدا و تصاویر اون

ص: 318


1- مصاحبه با جودی کروز یکی دیگر از تحلیل های اساسی این پژوهش را تقویت می کند(Clark 2003). علاقة ما به بیگانگان فضایی و مابعدالطبیعه در زمان انجام مصاحبه تا حدی به دلیل همین طرح پژوهشی بوده است. کلارک به مورد جودی در حکم نمونه ای از بازنمایی خیال در برابر واقعیت از بُعد مذهبی علاقه نشان می دهد، ولی می خواهم بگویم که جودی کاملاً در رده های اکتسابی ایمان و رفتار نمی گنجد.

رو روی نوار ویدیویی ضبط کردن. می دونید خود من چیزهایی دیده ام و معتقدم که در فضا زندگی وجود داره. اون جا موجودات دیگه ای هم هستن.

مصاحبه گر:

آیا شما خودتان به فکر این چیزها می افتید و به جست وجوی شان می پردازید، یا رسانه ها به شما اطلاعات می دهند؟

جودی:

همه اش به تلویزیون برمی گرده. تلویزیون این چیزها رو تلقین می کنه. اون ها اجازه نمیدن تا خودتون پیداشون کنید. مثل مجموعه هایی مثل پرونده های مجهول(1) یا راسوِل(2) که اکنون پخش میشن. اون ها این چیزها رو تلقین می کنن. دربارۀ سفر ستاره ای(3) نیز وضع همین طوره. اون ها همه چیز رو عوض می کنن، روی خیال پردازی تکیه می کنن و هیچ واقعیتی در کار نیست، پس موضوع رو تغییر میدن.

بدین ترتیب استقلالی که جودی می طلبد با برنامه هایی دربارة موجودات فضایی که رسانه ها را اشغال کرده اند، منافات دارد. هم چنین، از نظر وی رویکرد آن ها مفید نیست؛ زیرا (با استفاده از واژة مورد

ص: 319


1- 6.X-Flies سریال تلوزیونی پرونده های مجهول، ماجراهایی از ماموران FBI را دنبال می کند که اتفاقات ماوراءالطبیعه و حل نشده را رسیدگی می کنند. ماموران ویژۀ FBI، تلاش می کنند تا نیروهایی را که در حکومت ایالات متحدۀ آمریکا به نقض حقوق مردم مشغولند و موجودات خارجی و ... کشف کنند. (م.)
2- Roswell سریالی که بین سال های 1999 تا 2002 در 61 قسمت 60 دقیقه ای پخش شد. سریال حول چهار نوجوانِ دورگۀ انسان/بیگانه می چرخد که دارای استعدادهایی خارق العاده و غیرزمینی هستند. (م.)
3- Star Trek در سال 1966 سریالی در 79 قسمت با این نام ساخته شد که موضوع آن دفاع افسران یک سفینۀ فضایی از فدراسیون سیارات در برابر دشمنان بود. بعدها طی سال های 1987 تا 1994 از همین کارگردان سری جدید این سریال ساخته شد. دو مجموعۀ دیگر با همین نام در سال های بعدی ساخته و پخش شدند که همگی حول محور داستان هایی فضایی می چرخیدند. (م.)

علاقه اش) خیالی است. مصاحبه گر از جودی می خواهد تا بیشتر توضیح دهد:

من سعی دارم این موضوع را بفهمم. آیا منظورتان این است که چون این چیزها [بیگانگان فضایی، زندگی مابعدالطبیعه و غیره] را واقعی می دانید، مجموعة پرونده های مجهول برایتان یک جور شوخی است، چون همه چیز برای نمایش یا متقاعدکردن بیننده انجام می شود؟

جودی:

بله، بیشتر مسائل برای پول درآوردنه؛ چون اون ها فکر می کنن وقتی... [مکث طولانی] این نوع داستان ها رو می نویسن، بازی می کنن و با این لباس ها در صحنه ظاهر میشن، ادای واقعیت رو در می آورند، در حالی که شما فقط خیال پردازی می بینین. این واقعیت نیست.

مصاحبه گر:

واقعیت چیزهایی است که شما به آن عقیده دارید؟

جودی:

بله!

مصاحبه گر:

آیا برنامة جابه جایی همراه با جان ادوارد به واقعیت نزدیک تر است؟

جودی:

بله! خیلی نزدیک تره.

مصاحبه گر:

آن ها برنامة تلویزیونی می سازند و به گمانم می دانند این همان چیزی نیست که شما خیال پردازی می نامید، آیا به این دلیل واقعی است؟

جودی:

ص: 320

اون ها واقعاً تماس برقرار می کنن. به خاطر همینه که میگم آدم باید خودش بره و ببینه. این تنها راهیه که می تونید بگید که آیا واقعیت است یا خیال. شما خودتون باید برید و بررسی کنید چون در اون جا آدم هایی با استعداد های خاص هستن که می تونند کارهای خاص و عجیبی انجام بِدن. اگر اون ها می تونند این کارها رو انجام بدن، عالی است چون از استعداد و تواناییشون برای پول درآوردن استفاده می کنن و به کسی ضرری نمی زنن؛ ولی برنامه هایی وجود دارن که ذهن شما رو مخدوش می کنن و....

مصاحبه گر:

ذهنتان را مخدوش می کند؟

جودی:

بله اون ها خیالات رو در ذهن شما می نشونند و شما رو در تشخیص و جداسازیِ خیال و واقعیت دچار مشکل می کنن.

مصاحبه گر:

از نظر شما فرشتگان، بیگانه ها و زندگی مابعدالطبیعه همان چیزهایی هستند که واقعی می نامید؟

جودی:

بله!

جودی مورد جالبی است؛ او نمونه ای از همان پیچیدگی را نشان می دهد که درباره اش صحبت کردیم. با اینکه رسانه ها به درک شخصی او از معنویت و اعتقاد کمک می کنند، از نظر وی ادراکاتش تنها جنبة شخصی دارد. وی چشم انداز رسانه ای را مکانی می بیند که در آن معنای مذهبی و تفاوت مذهبی بازنمایی می شود. نوعی مذهب که وی آن را بیرون از خانه می نامد، نقش مهمی در زندگی اش دارد. او کاتولیک است

ص: 321

و همواره کاتولیک بوده است. وی مسلک های دیگر را هم آزموده ولی همیشه دوباره به مسلک کاتولیک بازگشته است؛ البته عقاید و معنویت او به این ها محدود نمی شود. او به برنامه هایی علاقهمند است که در مرز بین اعتقاد سنتی و استنباط خود وی از واقعیت وجودی قرار دارند. فرشتگان برای او مهم هستند؛ زیرا ارزش ها و احساساتی را بازنمایی می کنند که وی آن ها را موافق با روحیات خود می داند. پس در قلمروی رسانه ها، رسانه هایی وجود دارند که چون برنامه های واقعی را پخش می کنند اصیل و جذابند. منظور وی از واقعی این است که برنامه های مذکور به نمایش عینی زندگی روزمره و مردم عادی می پردازند. او هیچ وقتی برای تماشای برنامه هایی ندارد که با عنوان مذهبی پخش می شوند. حتی به برنامه هایی که بر مضامین مورد علاقة او نظر دارند مانند بیگانگان فضایی، از نظر اعتقاداتش با تردید می نگرد. او می خواهد خودش تصمیم بگیرد. او می گوید:

من خودم نتیجه گیری می کنم.

پایان خیالی که او در بسیاری از برنامه ها می بیند، هنگام برخورد وی با امر واقعی، رنگ می بازد. از نظر جودی مواردی چون فرشتگان، بیگانگان فضایی و زندگی مابعدالطبیعه، این ها واقعی و در نتیجه اصیل هستند. این نکته هم جالب است که چگونه جودی با برخی از رسانه ها مخالفت می ورزد، وضعیتی که یادآور فهرست نمادین است. اگر منظور این باشد که نمادگرایی و عملکرد رسانه ها حکم منابعی را می یابند که مردم به وسیلة آن ها به مفاهیم جدیدی از مذهب و معنویت می رسند، جودی به ما نشان می دهد که این توصیف قدری ساده انگارانه است.

ص: 322

مسلماً جودی در مواردی از رسانه ها به عنوان منبع استفاده می کند. برای نمونه وی با این هدف چیزهایی را در اینترنت جستوجو میکند. بی تردید در برنامه هایی چون این یک معجزه است یا جابه جایی همراه با جان ادوارد نکاتی مفید و به یادماندنی می یابد. تجربیات جودی از این برنامه ها، درک او از امور معنوی را گسترش میدهد. البته وی آشکارا این رسانه ها را عرصه ای می داند که نمادگرایی های فوق به شکلی مناسب یا نامناسب از آن ها پخش می شوند. او به شیوهای جالب و ظریف توضیح می دهد که برنامه هایی چون پرونده های مجهول، بیش از اندازه خیال پردازی می کنند و هنگام تصویر کردن بیگانگان فضایی، به اندازة کافی واقعی نیستند. پس این رسانه ها می توانند اعتقادات را تقویت کنند. آن ها تأثیر نیرومندی دارند و به شکل گیری هویت مذهبی کمک می کنند.

چنان که گفتم، جودی برخی از رده بندی هایی را که ما در این تحلیل به کار بردیم، نفی می کند. شاید انتظار برود که وی از نظر جمعیت شناختی، دیدگاه مذهبی یا معنوی محافظه کار یا سنتی داشته باشد. طیبعی است این انتظار را هم داشته باشیم که سلیقه و استفادة او از رسانه ها چنین موضوعی را بازنمایی کند. انتظار می رود که وی در مقام کاتولیکی معتقد، علاقة چندانی به بازنمایی مذهب از رسانه ها یا به ویژه بازنمایی های کاتولیک نداشته باشد.(1) دراین باره ما نکتة متفاوتی را

ص: 323


1- چنان که پیشتر گفتم، فکرکردن دربارة این موضوع که جودی چگونه به پرسش های معمول دربارة مذهب و ارتباطش با رسانه ها پاسخ خواهد داد، روشن گر است. وی در ردة کاتولیک های معتقد قرار می گیرد و کسی است که چندان برنامه های تله ونجلیستی را نمی بیند. شاید فرض کنیم که مذهبی بودن او دلیل بی علاقه گی اش به پخش برنامه های مذهبی باشد، ولی این موضوع زمینة بسیار پیچیده تری دارد.

دریافته ایم. در یک سطح، وی همان گونه است که انتظار داریم باشد. او مرتب در مناسک مذهبی شرکت می جوید، از تله ونجلیست ها خوشش نمی آید (گرچه برنامه های شان را تماشا می کند) و خطی آشکار بین ایمان کاتولیک خود، چیزهای خارج از خانه و چیزهای دیگرِ خانگی ترسیم می کند که جایگاه دیگری برای او دارند؛ ولی همین جاست که تفاوتی عظیم بین آن چه انتظار داریم و آن چه درمی یابیم، بروز می کند. فعالیت های در خانة او مجموعه ای جالب و پیچیده از اعتقادات و افکار را نشان می دهد: نوعی حساسیت فردی نسبت به جویندگی یا کاوش (گرچه با این اصطلاحات بیان نمی شود) و استفاده از کالاهای فرهنگی برای دست یابی به معنی، درک و تجربة متعالی یا حتی به قول دورکهیم شور و شوق. نمونة بعدی به گونه ای است که باید با نمونة بالا تضاد داشته باشد. برخلاف جودی که بر اساس معیارهای قراردادی در ردة مؤمنان معمولی یا شاید حتی جزم اندیش روف قرار می گیرد، اکنون به قطبی مخالف می رویم، خانواده ای که شباهت بیشتری به توصیف روف از مؤمنان و جویندگان مابعدالطبیعه دارد.

گذشته گراها؟

گذشته گراها؟

بوچ و پریسیلا کاستِلو، در خانه ای بزرگ در حومة یکی از شهرهای بزرگ آمریکا زندگی می کنند. بوچ 34 ساله و اهل آمریکای لاتین است

ص: 324

و پریسیلای 39 ساله اصل و نسبی ایتالیایی دارد. آن ها دو فرزند خردسال، لی چهار ساله و کوری هشت ساله دارند که به مدرسة نزدیک خانه شان می روند. خانة بزرگ و راحت آن ها در منطقه ای نوساز قرار دارد. بوچ در قسمت فروش یک شرکت ارتباطات بین المللی کار می کند. پریسیلا خانه دار است و داستان هم می نویسد. درآمد خانوادگی آن ها در سال، بیش از 75 هزار دلار است. هر دوی آن ها در خانواده های کاتولیک بزرگ شده اند، ولی اکنون بیش از هر چیز با بودیسم احساس همدلی می کنند.

آن ها بسیار به معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه شباهت دارند؛ زیرا خود می گویند که هنوز در جست وجوی مذهبی مناسب هستند. از جهتی، بودیسم بیش از آن که برای شان انتخابی معنوی باشد، نوعی سبک زندگی است و هر دوی آن ها به مصاحبه گر می گویند که هنوز مذهب یا اعتقاد مناسب خود را نیافته اند. آن ها بهتر می توانند توضیح دهند که به چه چیزهای مذهبی ای اعتقاد ندارند، مانند این که دیگر کاتولیک نیستند. به هرحال بودیسم و فرهنگ آسیایی، ویژگی های متمایزی در زندگی آن ها محسوب می شوند.(1) مذهب یا معنویت برای آن ها جنبة بسیار شخصی دارد. اعضای خانواده به طور رسمی در مراسم مذهبی شرکت نمی کنند، در عوض کردارهای بودایی را در زندگی و خانه شان اجرا می کنند. توضیحات شخصی، مذهبیت و معنویت آن ها،

ص: 325


1- خانة کاستِلوها به سبک ژاپنی با میزهای کوتاه، متکا هایی که بر کف زمین قرار دارد و مجموعه ای متنوع از آثار تزیینی آسیایی آراسته شده است. مصاحبه با این خانواده را مونیکا اِنریش انجام داده است.

در ردة گسترده تر جویندگی جای می گیرد (چنان که به گونهای دربارۀ جودی کروز هم صدق می کند).

ما از نظر جامعه شناختی انتظار داشتیم که نگرش ها و رفتارهای رسانه ای جودی کروز، تناسب بیشتری با پس زمینة تحصیلی و طبقاتی اش داشته باشد، این که شاید از نظر سلیقة مذهبی و معنوی سنتی تر باشد؛ با این همه دریافتیم که دیدگاه وی پیچیده تر از این هاست. انتظارات ما از خانوادة کاستِلو نیز متناسب با سطح طبقاتی و تحصیلی آن هاست (هر دوی آن ها از کالج فارغ التحصیل شده اند). آن ها به شکل ظاهری در قالب الگوی جویندگان (حداقل به اصطلاح روف) قرار می گیرند؛ پس دربارة جودی نیز لازم است بپرسیم که چگونه نگرش و ارتباط آن ها با رسانه ها به جویندگی و استنباط آن ها از خویش پیوند میخورد. در واقع توضیحاتِ آن ها پیرامون رسانه ها بخش مهمی از روایت های شخصی شان را شکل می دهد. دربارۀ بسیاری از والدین دیگر، این موضوع در زمینة استفادة فرزندانشان از رسانه ها بیان می شود.

مصاحبه گر:

آیا هنگام استفاده از رسانه ها محدودیت های زمانی خاصی دارید؟

بوچ:

گوش دادن به موسیقی از هر نظر آزاده. اگر کسی رادیو روشن کنه به او نمیگم اون رو خاموش کنه مگر اون که موقع خواب یا وقت شام باشه (پریسیلا تکرار می کند: وقت شام)

پریسیلا:

ص: 326

بعضی وقت ها بچه ها می خوان پیش از رفتن به مدرسه برنامه های کودک رو از تلویزیون تماشا کنن، ولی ما صبح ها تلویزیون روشن نمی کنیم، چون مدرسه شون از این هم دیرتر میشه. (می خندد.) ولی به طور کلی همیشه می خواهیم علاوه بر تماشای تلویزیون، بچه ها کارهای دیگری هم انجام بِدن. مثلاً به جای دیدن برنامه های کودکان بازی کنن یا به جای تماشای فیلم ویدیویی بیرون بِرَن و قدم بزنن چون الان در فرهنگ ما رایج شده که بچه ها همیشه یا باید جلوی تلویزیون باشن یا پشت رایانه. هنگامی که با خانواده های دیگه و در خانه هاشون هستیم، این وضعیت بسیار دشوار میشه چون اون ها می خوان مدام پای تلویزیون بشینن یا فیلم ویدیویی تماشا کنن.

توضیحات پریسیلا روشن و نمونه ای از سیاست های والدین در برابر استفادة فرزندان از رسانه ها است. با این وجود، دو نکتة جالب وجود دارد. نخست، به نظر می آید که آن ها بین موسیقی و رسانه های دیگر تمایز قائل می شوند (محدودیت های آن ها برای موسیقی کمتر است). دوم، آن ها این واقعیت، که گریزی از رسانه ها نیست را بیان می کنند که ما در ابتدای این فصل از آن سخن گفتیم. اگر خانواده ای از رسانه ها پرهیز یا آن ها را کنترل کند، خانواده های دیگر چنین نمی کنند. به هر حال فرزندان در معرض رسانه هایی قرار دارند که بسیار فراگیرند. همچنین خانوادة کاستلو از نظر این نوع اولویّت ها نمونه ای از افراد طبقات اجتماعی و تحصیلی خود هستند. خانوادة کاستلو تفاوت ویژهای بین رسانه های به اصطلاح صفحه ای (تلویزیون، فیلم، نوارهای ویدیویی، بازی های ویدیویی، رایانه ها) و دیگر رسانه ها قائل می شوند. بوچ هنگام

ص: 327

صحبت دربارۀ یکی از قسمت های اخیر مجموعة مسیر شبانه(1) که دربارۀ هوش مصنوعی بوده است، بینش خاصی را بروز می دهد. او ضمن اشاره به ترس از آینده ای که در آن ماشین ها زمام امور را در دست می گیرند و انسان ها باید دستیار آن ها باشند، می گوید:

اون ها برنامه رو خیلی ترسناک تموم کردن، البته اون طوری که گفتن؛ البته نمی دونم که دقیقاً همین کلمات رو به کار بردن ولی نقل به معناش این طور میشه: «روزی را تصور کن که نیرویی بسیار موذیانه و بی سر و صدا کنترل ذهن فرزندت و ضمیر خودآگاه آن را به دست می گیرد، افکار فرزندت را کنترل می کند و آیندة نوع بشر را به دست خواهد گرفت. در نتیجه نسل انسان را برمی اندازند.» بعدش تصاویری از بچه ها رو نشون دادن که داشتند بازی های ویدیویی انجام می دادن و چشم هاشون این طوری شده بود (او با انگشتانش مژه های پایینی خود را می کشد) و نگاهشون همین طور خیره بود. من این موضوع رو خیلی جدی می بینم، نه لزوماً به خاطر این که توطئه ای علیه ما ترتیب داده باشن بلکه چیزیه که ما ناآگاهانه داریم به ورطة اون می غلتیم.

تصویر کودکانی که به صفحة تلویزیون یا رایانه چسبیده اند به روشنی برای بوچ، تصویری تأثیرگذار و درسی است که با افکار او دربارة تلویزیون و دیگر رسانه های صفحه ای جور در می آید. این درس بسیار مؤثر و قدرتمند است، چنان که تهیه کنندگان آن قسمت از مسیر شبانه، خود تصمیم گرفتند آن را استعاره ای از تسلط ماشین ها بر انسان در نظر

ص: 328


1- Nightlineبرنامه ای پخش شده از شبکۀ ABC. برنامه ای خبری/گفت وگو محور (Talk Show) که از سال 1980 شروع و تا کنون ادامه داشته است. روال برنامه یک بحث شبانه دربارۀ خبر مهم روز است. لیزا مینلی، مارتین بشیر، ویکی میبری از جمله دست اندرکاران برنامه هستند (م.)

بگیرند. به نظر می آید این نوع افکار فرهنگی بسیار گسترده اند، چنان که حتی خود اهالی رسانه بی چون و چرا آن ها را می پذیرند.

همان طور که خواهیم دید، سیاست گذاری در استفاده از رسانه ها نقشی مهم و تعیین کننده برای بوچ و پریسیلا ایفا می کند. آن ها افکار خود دربارة مناسب بودن انواع رسانه ها را با اعتقادات مذهبی و معنوی و عملکردهای خود مرتبط می سازند. مصاحبه گر از بوچ می پرسد که آیا سیاست های رسانه ایِ آن ها، با جنبه های دیگر معنویت یا سبک زندگی ارتباط دارد یا نه؟ و بوچ پاسخ می دهد:

آه، بله [لبخند می زند و سر تکان می دهد]. اون ها بسیار با هم در ارتباطند. اعتقادات معنوی، ما رو به این سمت سوق داده که صدا رو در محیط های خارجی و داخلی کم کنیم و مسلماً رسانه ها هم جزیی از این موضوع محسوب میشن. ما زندگی سالمی داریم. سعی می کنیم غذا رو آهسته بخوریم و در هر نوبت جداگانه غذا بپزیم. ما در منطقه ای زندگی می کنیم که با این روشِ زندگی سازگاره، البته انتخاب مدرسة بچه ها هم بخشی از همین انتخاب سبک زندگیه.

مصاحبه گر می پرسد که این سبک زندگی و معنویت کی و کجا وارد زندگی آن ها شد. بوچ پاسخ می دهد که آن ها چهار سال در ژاپن زندگی کرده اند. نخست با رازوَرزی (عرفان) بودیسم آشنا شدند که وی آن را باعث آرامش ذهن... همچون آرامش دریا توصیف می کند. بوچ ادامه می دهد:

به علاوه زندگی سالم، بهداشتی و متعادل مد نظر ماست. برنامه های تلویزیون و رسوماتی که دربارة غذا و صحنه های شام در تلویزیون نمایش داده میشن، با این نوع زندگی جور در نمی آد.

ص: 329

مصاحبه گر:

بسیار خب، آیا رسانه ها اصلاً نقشی در زندگی معنوی شما برعهده دارند؟

بوچ:

اگر رسانة سی دی رو در نظر بگیرید، پاسخ مثبته. ما به موسیقی آرامش بخش گوش میدیم. در حقیقت خودمون این سی دی ها رو انتخاب کردیم، چون حالتی رو ایجاد میکنه که ما می خواهیم.

این نکته بار دیگر تمایزی را نشان می دهد که بوچ مایل است بین انواع خاصی از رسانه ها (که نمونة آن تلویزیون است) و انواع دیگری از آن ها به ویژه موسیقیِ ضبط شده ایجاد کند؛ ولی از نظر وی ارتباط بین معنویت فردی و رسانه ها به همین جا ختم نمی شود. او در جای دیگری از مصاحبه با این پرسش روبهرو می شود: «مهم ترین موضوع معنوی برای شما چیست؟» پاسخ او در واقع با یکی از پدیده های مهم و معاصر رسانه ای ارتباط دارد:

به گمانم،... بذارید دربارة اون فکر کنم. من چنین تجربة معنوی ای را با دیپَک چوپرا(1) داشتم. من در یک مسافرت تجاری به این کتاب علاقه مند شدم: هفت قانون معنوی برای موفقیت.(2) این اثر چوپرا واقعاً جادویی است و برای من در حکم تجربه ای مهم به شمار میره. از جنبة معنوی به نظر می آد که فقط کافیه این کتاب رو در دست بگیرم و لمس کنم. صادقانه بگم هر بار این کتاب رو لمس می کنم، بی برو برگرد اتفاق خوبی رخ میده. به گمانم علتش تا اندازهای اینه که تشخیص میدم چه چیز در کتابه؛ چون اون رو

ص: 330


1- :Deepak Chopra(متولد 1946) پزشک و نویسندة هندی که آثار فراوانی (از جمله چهل کتاب) دربارة جنبه های روحانی و موضوعات مختلف در پیوند ذهن - جسم نوشته است. وی تأثیر ژرفی بر جنبش تفکر نوین در آمریکا گذارده است. (م.)
2- The Seven Spiritual Laws of Success

خوندم؛ البته تموم کارایی رو که اون گفته انجام ندادم و به طور منظم هم انجام نمیدم، هر چند آرزو داشتم که می تونستم این طوری کنم ولی وقتی این کتاب رو در دست می گیرم یا به اون نگاه می کنم، اتفاقاتی جادویی می افته، چیزهایی خوب. این واقعاً عجیبه.

موضوع جالبی است؛ زیرا تصاویری از افکار سنتی مسیحی دربارة ظرفیت اشیاء برای انتقال نیروی روحانی را تداعی می کند. مهم تر آن که، نشان می دهد رسانه ها تا چه حد در زندگی معنویِ روزمره حتی برای شخصی مانند بوچ حضور دارند. چیزی که شاید بتوانیم آن را گرایش به جویندگی او بنامیم، این واقعیت است که وی هنوز در جست وجوی افکار و اعمال معنوی رضایت بخش است که به چیزهایی از جمله فرهنگ درمانی کالایی شده می رسد. همچون بیشتر مردم، بوچ هم خاطراتی از رسانه ها در دوران جوانی اش دارد که هم جذاب و هم الهام برانگیز است:

آه، صادقانه بگم که از تماشای جنگ های ستاره ای لذت بردم، حتی فیلم نابودگر(1) جزو فیلم های مورد علاقة منه و علتش فقط علاقه به اکشن، جلوه های ویژه و خط داستانی اش نیست... در واقع، فکرم رو چیزهایی مشغول می کنه که فیلم دربارۀ بچه ها و چالش های پیش روی اون ها در آینده میگه. این موضوع در پایان فیلم، الهام بخشه. وقتی می بینیم مادری باردار و تنها در صحرا سرگردان مونده، موضوع اشک انگیز میشه. مادر می دونه که فرزند متولد نشده اش بعدها درگیر موقعیتی دشوار میشه.

ص: 331


1- Terminator مجموعه فیلم هایی در 3 قسمت که باعث شهرت آرنولد شوارتزنگر بازیگر عضلانی اطریشی الاصل هالیوود (فرماندار این روزهای ایالت کالیفرنیای آمریکا) شدند. کارگردانی قسمت اول را جیمز کامرون (کارگردان اثر مشهوری چون تایتانیک) در سال 1984 بر عهده داشت. دو قسمت بعدی در سال های 1991 و 2003 به کارگردانی کامرون و جاناتان ماستو ساخته شد. (م.)

معلوم می شود که در خاطرات بوچ، رسانه ها عناصر چندان مسئله سازی نبوده اند؛ ولی در دوران فعلی وضعیت برای فرزندانش فرق می کند. شاید هم نشان دهد که برای اغلب والدین و در بیشتر خانه هایی که این مصاحبه ها در آن ها انجام شده است، نکوهش رسانه ها همراه با استفادة کنترل نشده از آن ها انجام می شود.

بوچ در فیلم نابودگر مجموعه ای از ارزش ها، نمادها و آرمان های بارز فرهنگی را می یابد: پشتکار، امید به آینده، عشق مادرانه و غیره که به شکلی قدرتمندانه و به یادماندنی ارائه شده اند. این همان کاری است که رسانه ها انجام می دهند و البته به خوبی هم انجام می دهند. چنان که دیده ایم آن ها در اساس، فرهنگی هستند و جزو عناصر بنیادین فرهنگ محسوب می شوند. در مشاهدة چیزی مانند این فیلم، بعضی امور تلویحاً بدیهی فرض می شوند و بیش از آن که ارزش های محدودترِ معنوی را نشان دهند، ارزش های گسترده تر فرهنگی را باز می نمایانند. این نوع بسیار سکولاری از الهام است که ما در آثاری چون نابودگر یا سلسله آثار جنگ های ستاره ای می یابیم.

پریسیلا کاستِلو نیز همچون شوهرش بوچ، نوعی سوءظن مادرانه به رسانه ها دارد. او نیز مانند همسرش قبول دارد که برخی از رسانه های خاص، با سبک زندگی و معنویتی که آن ها می خواهند در خانه شان بپرورانند، سازگار نیستند. پریسیلا خشنود است که مدرسه ای متفاوت برای فرزندانشان یافته اند، جایی که ارزش هایش با دیدگاه های خانوادة آن ها به ویژه دربارة تلویزیون مطابقت دارد. در یکی از موارد، مصاحبه گر آن چه را که از زبان پریسیلا دربارة وظایف والدین شنیده است و نیز

ص: 332

چالش هایی که بر سر راه حفظ فضای خانه برای فرزندان وجود دارد، خلاصه می کند. پریسیلا به این پرسش به طورکل از جنبة رسانه ها به ویژه تلویزیون پاسخ می دهد. تا این مرحله از مصاحبه، هنوز تلویزیون مطرح نشده است. مصاحبه گر می گوید:

خوب، پس شما می گویید که سعی دارید... شما عقیدة بسیار راسخی دربارة چگونگی پرورش فرزندانتان دارید و احساس می کنید این دیدگاه در تضاد با دنیا است؛ زیرا سایر افراد دور و بر شما به این ارزش ها پای بند نیستند.

پریسیلا:

بله، من گروه هایی رو مثل مدرسة والدورف می شناسم که تمایلی به تلویزیون ندارن. به گمانم اگر به یکی از مدارس سخت گیر والدورف برید، به شما اجازه نمیدن که در خونه تون تلویزیون داشته باشین. اگر با خونواده های والدورف مصاحبه کنید، نکتههای جالبی می فهمید... اون ها کارشون بیشتر صنایع دستیه، مانند بافتنی و صنایع چوبی. اون ها تا کلاس سوم چندان روی مطالعه و خوندن پافشاری نمی کنن؛ پس در واقع برای رسیدن به چیزای دیگه ای تلاش می کنن.... این امور معنوی هستن؛ البته بیشتر جنبة مسیحی دارن ولی به نوعی... نمی دونم بنیان گذار این فلسفه چه کسی بوده. فکر می کنم از آلمان یا اتریش اومده.

این موضوع در ادامة همان آرمان هایی است که بوچ پیشتر از آن ها سخن گفته است، این که نوعی سبک زندگی کل نگرانه وجود دارد که وی آن را ایستایی (سکون) می نامد، همان چیزی که خانوادة کاستِلو مایلند بر فضای خانه شان حاکم باشد؛ البته باز هم تأکید می کنند که به گمان آن ها، تلویزیون به طور مشخص در تضاد با این سبک زندگی قرار

ص: 333

دارد. پریسیلا این فکر، تأثیر فرهنگ بیرونی را در پاسخ به پرسشی دربارۀ این ارزش ها دنبال می کند. از نظر وی مهم است که بچه ها «ذهنیت خاص خود را داشته باشند و تحت تأثیر فرهنگ بیرونی قرار نگیرند». وی می گوید:

شاید بخواهم نظر دهم که فرهنگ بیرونی لزوماً مثبت نیست.

بنابراین، تمایز بین فرهنگ خانگی و فرهنگ بیرونی برای پریسیلا اهمیت فراوانی دارد. تأثیرهای فرهنگ بیرونی، منفی هستند و عناصر منتقل کنندة آن به خانه (باز هم تلویزیون عامل اصلی شمرده می شود) بایستی تا حد ممکن ممنوع یا کنترل شوند. پریسیلا ضمن توصیف ارزش های خود، آن ها را از جنبه ای بسیار بازتابنده، مستقل، مابعدالطبیعه و کلاً به شکل جویندگی شرح می دهد.

پریسیلا:

به نظر من این ارزش ها در وجود حقیقی شخص بروز می کنه. فکر می کنم شخصاً روی این موضوع کار و سعی کردم تا لایه هایی از وجودم رو بردارم، لایه هایی که در اثر اظهار نظرهای مردم دربارة این که چگونه باید باشم، چه چیز خوب و چه چیز بده، شکل گرفتن. من با تربیت کاتولیکی بزرگ شدم که در اون بسیاری از ثنویت های خوب و بد وجود داشت. مایلم بچه ها بر اساس خودِ درونی شان، وجود حقیقیشون بزرگ بشن و بر اساس فطرت خود عمل کنن، نه به دلیل این که مادر میگه باید چنین و چنان کنند؛ البته به هر صورت ناچارید در چهارچوب فرهنگ عمل کنید، پس آموزش رفتار و کردار خوب به اون ها قدری دشوار میشه، ولی امیدوارم چیزهایی که در اختیار اون ها میذارم، برای بقا و پرورش وجود حقیقی اون ها مفید باشه. این موضوع واقعاً مهمه و شامل اعتقاد به خداوند، جهان و انرژی معنوی

ص: 334

میشه. ما خیلی از اون صحبت می کنیم. من سعی ندارم که تفاوتی ایجاد کنم، نمی خوام سه مورد فوق رو متفاوت از هم جلوه بِدم. اون ها در کنار هم وجود دارن. شبیه حالتی که ما هنگام زندگی در ژاپن احساس می کردیم. ما از وجود مقدس جدا نیستیم، همة این ها در کنار هم قرار دارن.

پریسیلا نمونه ای از تفکر دورة متأخر مدرن و مستقل را نشان می دهد. او تمایزی آشکار بین کاتولیک گرایی سنتی در خانواده اش و امری قائل می شود که آن را فردی تر و نوعی معنویت خودجوش می داند. از دیدگاه وی، معنویت چیزی نیست که بخواهیم فقط یکشنبه ها به آن روی آوریم. این طور نیست که مجبور باشید برای یافتن آن به کلیسا بروید و مثلاً لباس خاصی بپوشید. معنویت در مرکز ثقلِ وجود، دل و شیفتگی بروز می کند:

فکر می کنم واقعاً همین طوره... به این ها باید احترامِ به طبیعت و انسان های دیگر رو هم اضافه کرد. از نظر من چنین اتفاقی همواره در مذهبِ سازمان یافته نمی افته. به گمانم چنین مذهبی نوعی جدایی و انتقاد تولید می کنه و از نظر من روند همدلی رو مختل می کنه.

وی تمایزی آشکار بین روش های سنتی مذهب کلیسایی و رویکرد دیگری می یابد که نوعی معنویت آرمانی تر است و آن را در بودیسم کشف کرده است. پریسیلا در این روند، نوعی نقد مذهب سنتی را تبیین می کند. چنین نقدی علایق فردی را در نوعی از تجربة مذهبی که آن را شیوه ای سرکوب گرانه نامیده ام، برجسته می سازد. وی می گوید:

می دونم روش هایی برای رسیدن به معنویت از طریق کلیسا وجود داره، ولی به نظر میرسه که این راه بسیار دشوار باشه. در این مسیر هم لایه های

ص: 335

فراوانی وجود دارن که باید اون ها رو جدا کرد. در حالی که در بودیسم به نظر می آد وجود مقدس، همه جا حضور داره و در کنار شماست.

پس اصالت معنویتی که وی یافته تا حدی مرهون ارتباط پذیری سریع و دسترس پذیری آن است؛ پس باز هم می بینیم که این عنصری اساسی در گرایش جویندگی یا کاوش است که در همین کتاب دربارۀ آن بحث کردیم. فرآیند معنی سازی به خود برمی گردد و دربارة کودکان، کمک به آن ها و پیشبرد خود و افکارشان مربوط می شود. به معنایی والدین نباید از حد خود خارج شوند و قواعد، توضیحات و عوامل تعیین کنندة خویش را بر بچه ها تحمیل کنند. از نظر پریسیلا کودکان باید هدایت شوند تا خودِ حقیقی شان را کشف کنند.

پریسیلا روایتی از خود ارائه می دهد که معطوف به کودکان و معنویت است. این روایت از یک سو از تمایزات بین فضای حفاظت شده و مطمئن خانه و دنیای بیرونی و از سوی دیگر از معنویت اصیل و شاخصی سرچشمه میگیرد که وی می خواهد با تکیه بر بودیسم و معنویتی که مذاهب سنتی از جمله کاتولیک گرایی دوران کودکی اش نمود می دهند، پدید آورد. اکنون نکتة مهم این است که او و بوچ، این تمایزها را تا اندازهای به وسیلة رسانه ها معین می کنند و می پذیرند. دربارة پریسیلا، چنین امری به وسیلة فعالیت های اینترنتی او تحقق می یابد. نکتة جالب آن که وی فعالیت های اینترنتی را برخلاف تلویزیون تا اندازهیی بی ضرر می داند.

پریسیلا:

ص: 336

گاهی به چند سایت اینترنتی مراجعه می کنم. یکی از اون ها سایتی روحانی متعلق به فردی با نام سیالو است.(1) او چند بار به شهر ما اومد. تا به حال دو بار اون رو دیدم. وی راهبه. فکر می کنم بودایی باشه ولی گاهی بعضی از قواعد رو می شکنه. مانند اینکه، بر اساس آیین بودایی قرار نیست خانوم ها رو لمس کنه ولی این کار رو انجام میده. دستیار وی، فردی که همراه با او سفر می کنه، یک خانومه. سیالو از صومعه ای در برمه اومده. وی قبلاً در ژاپن تاجر بوده، پس در واقع زندگی اش دگرگون شده.

مصاحبه گر:

آیا تاکنون از نزدیک حرف هایش را شنیده اید؟

پریسیلا:

بله، صحبت هاش رو شنیدم و یک جلسة خصوصی هم باهاش داشتم.

بنابراین از نظر پریسیلا، اینترنت زمینه ای بی ضرر برای کاوش های معنوی اوست (البته وی موافق نیست که فرزندانش وارد اینترنت شوند و خانوادة کاستلو در خانه رایانه ای ندارند، او برای واردشدن به اینترنت، باید جای دیگری برود). این زمینه ای است که با تجربة معنوی در زندگی واقعی ارتباط دارد. مباحث و منابع معنویای که گایونا سیالو ارائه می دهد، به شیوة مؤثری مرز بین زندگی واقعی، محلی، شخصی و زندگی مصنوعی، بیرونی و واسطه ای را محو می سازد.

به هر حال باید بین این قلمرو، محدود ه ای وجود داشته باشد. این خدمت مذهبی اینترنتی وقتی بیشتر جالب می شود که بدانیم همان نوع کاوش معنوی را نمود می دهد که در نظرِ جویندگانی همچون پریسیلا

ص: 337


1- Gayuna Cealo : او راهبی بودایی از اهالی برمه است که پیروان فراوانی در ایالات متحده دارد،www. cealo.net .

جذاب و مهم است. سنت بودایی نسبت به اصالت این راهب خاص، اهمیت کمتری دارد و قابلیت دسترسی به وی از طریق اینترنت، امکان ارتباطی نوین برای پریسیلا به وجود آورده است. وی در پاسخ به پرسش های بعدی مصاحبه گر دربارة فعالیت های اینترنتی خود، با آرامش دربارة چیزهایی که در این سایت اینترنتی دیده است، صحبت می کند.

مصاحبه گر:

به من بگویید در این سایت اینترنتی چه می کنید؟ آیا می خواهید اطلاعات به دست بیاورید، به جست وجوی برنامه ها بپردازید یا منبع الهامی در آن هست؟

پریسیلا:

خیلی ساده است. در واقع موضوع به زمانی برمی گرده که من از نوزادِ دختر دوستم پرستاری می کردم و اون به من گفت که می تونم از رایانه اش استفاده کنم. من هم شروع به جست وجو کردم. رایانة او تقویمی از رویدادهای آتی رو نشان می داد که به طور کامل هم پر نشده بود. فکر می کنم موضوع مربوط به ژانویه میشه، بازاری برپا شده بود که در اون برای فروش کیف و چیزهایی از این دست تبلیغ می کردن. سپس صفحه ای اومد که در اون نامه ای خطاب به آمریکاییان پس از واقعة 11 سپتامبر نوشته شده بود. دارم سعی می کنم به یاد بیارم که آیا سایت های دیگری هم بود یا نه؛ البته الان سایت هایی وجود دارن که می خوام از اون ها بازدید کنم. اون ها به گونهای معنوی هستند... مانند سایت مربوط به مشکلات مادران که البته فقط برای مادران نیست... دست اندرکارانش سعی دارن برای کودکان این کشور و نیز جهان، زندگی بهتری فراهم کنن. در اون جا نامه های فراوانی در مخالفت با جنگ گردآوری شده؛ چون در دوران جنگ، کودکان و زنان رنج

ص: 338

فراوانی میبرند. من جزییات موضوع رو نمی دونم چون به اون سایت مراجعه نکردم، ولی می دونم که در اون از مردم می خوان برای رییس جمهور نامه بنویسن... اون ها سال گذشته رژة روز مادر رو این جا در شهر برپا کردند، کسانی که در آن رژه شرکت کردن، لباس های خنده داری پوشیده بودن. دو یا سه نفر روی چوب پاهای بلندی ایستاده بودن. به هر حال مطالب این سایت هم آسون و هم قابل هضمه.

در این گفته ها، شرح روشن گرانه ای از چگونگی کارکرد مؤثر اینترنت و وب برای پیوند دادنِ عقاید و ارزش ها به چشم می خورد. از جنبة بازاریابی، اینترنت رسانة استخراج نامیده شده است (جایی که افراد می توانند موضوعهای مورد نظر خود را استخراج کنند). تجربة پریسیلا نشان می دهد که این اصطلاحات در حقیقت توصیفی نیستند. شاید بهتر باشد که این سایت های اینترنتی را در حکم رسانه های شرکت پذیری بدانیم، جایی که مردم خود و افکارشان را با نمادها و ارزش های موجود در آن به مشارکت می گذارند. این اطلاعات تا اندازهیی مهم است؛ ولی ارزشی نمادین هم دارد؛ زیرا سایت ها و لینک های مختلفی را معرفی می کند. آن ها مطالبی را ارائه می دهند که برای پریسیلا، معنای وجودی و خودبیان گری اش اهمیت دارند. بی تردید وجود چنین سایتی برای او مهم است؛ زیرا اطلاعاتی دربارۀ رویدادهای اجتماعی آینده، موضوعاتی چون آموزش و تفکر و ارزش های نمادین در آن به چشم می خورد.

گرچه پریسیلا وب سایت (و کالای) خاصی دارد که (در رسانه ای مشخص، اینترنت) به آن علاقه مند است، در ادامة مصاحبه بین عملکرد

ص: 339

خودش و آن چه رسانه ها، انتشارات و پخش رادیو تلویزیونی می داند، تمایزی قائل می شود. مصاحبه گر پرسش از رسانه های صفحه ای را به صورت آشکار تری مطرح می سازد. مصاحبه گر می پرسد:

آیا فکر می کنید در رسانه ها چیز مفیدی برای بررسی معنوی شما وجود دارد؟

پریسیلا:

می تونم از مجلة Nexus اسم ببرم. به گمونم نشریات و کتاب هایی وجود دارن که مفیدن.

مصاحبه گر:

پس به نظر می آید که رسانة مورد علاقة شما برای جست وجوی معنوی، چاپ و انتشارات است. هنگامی که دربارة رسانه های صفحه ای مانند تلویزیون صحبت می کنیم، شما کمتر به یافتن جنبه های معنوی و الهام در آن ها تمایل نشان می دهید.

پریسیلا:

بله، البته به جز تلویزیون سراسری. می دونم که شبکة PBS هم آثار جالبی نمایش میده. قراره توی دو روزِ پی درپی، برنامه هایی دربارۀ تبّت نشان بده. بوچ منتظر میشه تا ببینه کِی برنامه رو پخش می کنن. من خودم نمی دونم که در حال حاضر چه برنامه هایی به نمایش درمی آد؛ ولی گاهی او به تماشای تلویزیون میشینه، چیز جالبی پیدا می کنه و من هم کنارش تماشا می کنم، چیزهایی دربارة مردم یا غیره. پس می تونم ببینم که گاهی برنامه های مناسبی پخش میشه. مطمئنم اگر به تلویزیون کابلی دسترسی داشتیم، در اون برنامه ها هم نکات معنوی مفیدی می تونستیم پیدا کنیم.

همانطور که میبینیم پریسیلا و بوچ نسبت به جودی کروز، رژیم رسانه ای بسیار متفاوتی دارند. با توجه به پس زمینة اجتماعی آن ها،

ص: 340

خانوادة کاستلو از نوعی برنامه های تلویزیونی که تلویزیون باسمه ای(1) نام دارد و به نظر جودی جالب می آید، می پرهیزند. به گونهای متضاد، جودی مجلة Nexus را نمی خواند و کمتر به تلویزیون سراسری علاقه مند است. شاید نکتة مهم تر، تمایز بین این دو خانواده از نظر تقابل رسانه های صفحه ای با دیگر رسانه ها باشد.

هم چنین، تفاوتی نیز از نظر آمادگی و توانایی جودی برای بحث دربارة برنامه های خاص وجود دارد. خانوادة کاستِلو هم که رسانه ها را برای ایجاد ارتباط در قلمروی فرهنگی و تعیین تمایزهای چنین قلمرویی به کار می گیرند، کمتر می توانند دربارة موضوعات خاص آن ها سخن بگویند.

چنان که پیش تر گفتم، جودی و خانوادة کاستِلو نقاط مشترکی دارند، مشخص تر از همه می توان به گرایش جویندگی آن ها، استقلال فردی و تردید نسبت به مذهب سنتی که گویا باید اصیل تر باشد در قیاس با مذهب خانگی و پویا اشاره کرد. وجه تفاوت اصلی آن ها در رژیم رسانه ای است و این که چگونه از رسانه ها بر زمینه ای که شاید اعتقادات اصلی آن ها بنامیم، استفاده میکنند. از نظر جودی، علاقة او با برنامه هایی مانند فرشتگان، بیگانگان و زندگی پس از مرگ تحریک می شود. از پریسیلا می پرسیم که آیا تاکنون چیزی مرتبط با معنویت در تلویزیون یا سینما یافته اید؟ پریسیلا پاسخ می دهد:

ص: 341


1- trash TV

بعضی وقت ها در سینما چنین چیزهایی رو جست وجو کردم. من معمولاً فقط فیلم های هنری یا چیزهایی از این دست رو می بینم. بله، البته فیلم های ویدیویی هم می بینم. مدت هاست که دیگه چنین فرصتی برام پیش نیومده، ولی دوست دارم فیلم های ویدیویی دربارة مذهب رو ببینم. بیشتر اون ها دربارة الهه ها یا بودیسم هستن.

مصاحبه گر:

نظرتان دربارة موسیقی و معنویت چیست؟

پریسیلا:

موسیقی! من مجموعة بزرگی از آثار موسیقی ندارم؛ ولی می تونم به کتابخونه برم و مثلاً موسیقی سِلتی رو به دست بیارم. قوم سِلت، موسیقی فوق العاده ای دارن. من به موسیقی گوش میدم و از خودم می پرسم که چطور این موسیقی رو ساختن؟ سعی دارم جست وجو کنم اون هم بیشتر توی کتابخونه و موسیقی جدید بیابم. اگه ما می تونستیم پول بیشتری در این راه خرج کنیم، شاید سی دی های بیشتری می خریدم؛ البته اگر از چیزی واقعاً خوشم بیاد اون رو می خرم.

پریسیلا نیز مانند بوچ، موسیقی را در قیاس با دیگر رسانه ها به معنویت خود نزدیک تر می داند (نمونه ای دیگری از حالات سرکوب شدة بیان مذهبی). وقتی دربارة رسانه های صفحه ای از او می پرسیم، همچون جودی که به فرشتگان، بیگانگان و زندگی پس از مرگ علاقه دارد وی هم به داستان هایی دربارة الهه ها یا بودیسم تمایل نشان می دهد. هنگامی که مصاحبه گر از وی می خواهد شخصیت ها یا نقش هایی را در سینما یا تلویزیون معرفی کند که به باورهای معنوی او نزدیک ترند، پریسیلا نمی تواند مورد خاصی را نام ببرد و پاسخ می دهد:

ص: 342

من فیلم های زیادی رو دوست دارم که به مردم می پردازن و مثل عکس هایی از فرهنگ هستن... بیشتر فیلم های خارجی که سرشار از زندگی، رنگ و موسیقی هستن.

تفاوت بین جودی و پریسیلا بحث انگیز است. این سلیقهها و علاقهها در سطوحی تعین کننده اند. آن ها نشاندهندة طبقة اجتماعی و سلیقههای تحصیلی هستند. در واقع، محمل ظهور معنویت در فرهنگ معاصر را آشکار می سازند. این واقعیت که تنها رسانة صفحه ایِ بی ضرر از نظر پریسیلا فیلم (و ترجیحاً فیلم خارجی) است، نشان می دهد که در این سطح نیز تفاوتی وجود دارد. یکی از تفاوت ها در چگونگی ارتباط رسانه ها با معنویت است. از نظر جودی رسانه ها بخشی از زندگی روزمره هستند؛ ولی از دیدگاه خانوادة کاستِلو، رسانه ها آرمان معنوی زندگی روزانه را تضعیف می کنند. بنابراین این دو قطب، برخی از ظرفیت های مهم و بحث انگیز قلمروی رسانه ها را برای تقویت مذهب معاصر به نمایش می گذارند. چنان که شاید انتظار داشته باشیم، گستره و محدودة این رسانه های مختلف واضح و آشکار نیست. نکتة مهم آن که ما به وسیلة این توضیحات می توانیم تمایزهای مهمی بین خانوادة کاستلو و جودی کروز قائل شویم. البته نکات دیگری هم وجود دارند.

حضور رسانه ها در زندگی معنوی روزانه

حضور رسانه ها در زندگی معنوی روزانه

این مکالمات، نشاندهندة چالشی هستند که هنگام پرسش از مردم دربارة رسانه ها و مذهب ایجاد می شود. ما در مصاحبه های مان سعی

ص: 343

داریم به شیوه های متفاوتی این موضوع را بررسی کنیم. صرف نظر از چگونگی طرح این پرسشها، ما هر بار که به پرسش های مربوط به روابط مذهب و رسانه ها پرداختیم، چیزهای بیشتری آموختیم. چنان که پیشتر گفتم بخشی از دلیل این امر باید نامحسوس باشد، باید گذاشت تا این روابط از طریق خودِ روایات مطرح شوند. نقش مصاحبه گر دنبال کردن روایت به شیوه ای خاص، هدایت و در صورت لزوم بازگشت به آن است. باید تأکید کنیم که آن چه از این مصاحبه ها ناشی می شود، روایاتی است که نکات بحث انگیزی دربارۀ رسانه ها، مذهب و فرهنگ به طور کلی و این افراد و خانواده ها به طور خاص ارائه می دهند. نکته، کلیت بخشیدن به این افراد در حکم نمایندگان رده های جمعیتی نیست، بلکه می خواهیم بدانیم روایتهای آن ها چه چیز دربارة چگونگی استفادة این رده از افراد از رسانه ها و نیز تفکر آن ها دربارة مذهب و به هم رساندن این دو بیان می کنند. آن ها اطلاعاتی دربارة ظرفیت این چیزها برای ارتباط بر زمینة زندگی خانوادگی می دهند.

خب، چه دریافتیم؟ من چیزهایی را که دیده و شنیده ام، آن هایی را که جالب و بحث انگیز بوده اند، خلاصه می کنم. کار را با بررسی این موضوع آغاز کردیم که رسانه ها بُعدی ضروری و گریزناپذیر از زندگی مدرن محسوب می شوند. هر یک از موارد مطالعاتی ما کم و بیش درستی این موضوع را نشان دادند. کودکان و جوانان مایلند تا این موضوع را به طور مستقیم تجربه کنند. والدین هم دست کم به طور غیر مستقیم آن را احساس می کنند. حتی در مصاحبه های ما به نظر والدین، رسانه ها به طریقی بدیهی تصور می شوند، گویی که یکی از ویژگی های

ص: 344

شاخص زندگی مدرن هستند و از طریق آن ها بخش قابل توجهی از گفتمان ها و معانی پدید می آیند. دیدیم که رسانه ها نقش برجسته و ظریفی در این خانواده ها و زندگی ها ایفا می کنند. البته چنان که شرح دادم این نقش پیچیده و دارای ابعاد گوناگونی است. جالب آن که از نظر غالب مصاحبه شوندگان، رسانه ها حکم نوعی بسته بندی (مجموعه) و نه لزوماً شبکه ها یا خدمات متمایز را دارند. تفاوت بین رسانه های گوناگون اختلافاتی به وجود می آورد، ولی در عین حال این واقعیت تکنولوژیک را باید بپذیریم که ما در دوران چندرسانه ای زندگی می کنیم. منظور این است که برنامه ای فرضاً در شبکة کارتون یا PAX در سایت اینترنتی و مجله هم عرضه می شود. شاید بازی ویدیویی و نسخه های دیگری هم داشته باشد. روش استفادة مردم از این رسانه ها و منابع مختلف هم اهمیت دارد، چنان که اطلاعاتشان از رسانه ای به رسانه ای دیگر منتقل می شود.

گرچه شاید بخش عمدة چیزی که ما می خواهیم بدانیم دربارۀ وجه مذهبی یا معنوی رسانه هاست، کاملاًً مشخص است که آن ها دلالت فرهنگی هم دارند. رسانه ها در چهارچوب فرهنگی که پدیدشان می آورد، دارای معنی هستند (این موضوع جای تعجب ندارد). این نکته به روشنی در گفته های بوچ کاستِلو دربارۀ علاقه اش در سال های جوانی به فیلم نابودگر صدق می کند. وی به قول خودش از فیلم الهام گرفته است، هرچند الهامی سکولار یا فرهنگی و نه معنوی.

ص: 345

رسانه ها به این علت موفقند که می توانند ارزش ها، نمادها، افکار و مَجازهایی(1) را در فرهنگ، تداعی کنند و به کار گیرند. آن ها جذاب و حتی لذت بخشند.(2) پس در اساسی ترین سطح، جا دارد آن ها را به صورتی تبیین شده بر زمینة فرهنگی تصور کنیم.

دربارة مسئله ای که ما را به این جا کشاند، باید بگویم که رسانه ها دارای عناصر مهم مذهبی و معنوی هستند. با توجه به مباحث فصل سه، حجم زیادی از منابع در رسانه هایی که آن ها را سکولار می نامیم، مرتبط با جویندگی مذهبی و معنوی است که بیان کردیم. جالب ترین مورد در استفادة جودی کروز از منابع مرتبط با فرشتگان، بیگانگان فضایی و مابعدالطبیعه دیده می شود. شاید انتظار داشته باشیم جودی در مقام فردی که از نظر جمعیت شناختی دیدگاه سنتی تر یا محافظه کارانه تری دارد، برای ورود به چنین عرصه هایی تمایل نشان ندهد؛ ولی وی رده بندی پخش برنامه های مذهبی را نفی می کند (البته به اندازة کافی آن ها را می بیند که بخواهد نقدشان کند) و برنامه های سکولارتر را جالب تر، حتی قابل تأمل و از نظر معنوی متقاعدکننده می داند. به گمان وی چنین برنامه هایی عملاً نوعی الهیات مسیحی از دنیای بیگانگان و معجزات ارائه می دهند. نکتة جالب تر آن که وی بین این برنامه ها نیز تمایز قائل می شود، برخی از آن ها را بسیار بازاری و خیالی و برخی دیگر را به دلیل واقعی تر بودن، قانع کننده تر می شمرد. جودی بین فعالیت های خانگی و خارج از خانه تفاوت می گذارد. او به

ص: 346


1- tropes
2- Aeng (1996); Fiske (1987)

شیوهای، برخی از افکار روف و وتناو دربارة پویاییِ خودِ مستقل و جوینده را یادآور می شود. او می خواهد عملکرد اصیل خود را در چهارچوب خانه که محیط صمیمی تری دارد، ببیند. برای او نیز مانند خانوادة کاستلو (همچنین وایونا فالون و خانوادة جانسن) استقلال و جویندگی مهم و حتی حیاتی است. جودی نیز مانند آن ها نوعی سوءظن به مراجع کلیسایی و نهادهای مذهبی دارد. شواهد فراوانی این موضوع را تأیید میکند؛ زیرا مفهوم جویندگی مذهب و معنویت از رده بندی های محتمل یا اکتسابی اجتماعی یا فرهنگی می آید. می توانستیم به راحتی فرض کنیم که جویندگی بیشتر پدیده ای متعلق به خانواده ها و افراد بالاتر از نظر طبقۀ اجتماعی - اقتصادی باشد، کسانی مانند کاستِلوها که به گروه هایی موسوم به گذشته گرا علاقه دارند.

در فصل سه پیش بینی دیگر ما این بود که بازار رو به گسترش کالاهای مذهبی و نمادین، جایی است که منابع مستقیم و غیر مستقیم بیشتر در دسترس مخاطبان علاقه مند قرار می گیرد. شواهد امر در مصاحبه های ما به خوبی دیده می شود. جودی، بوچ و پریسیلا هر یک کالاهای معنوی مورد علاقة خود را در رسانه ها یافته اند. آن ها همگی چندرسانه ای هستند. از نظر جودی بهترین نمونه، جان ادوارد و برنامه اش است. گرچه این برنامه تلویزیونی است ولی ادوارد در اینترنت هم حضوری چشمگیر دارد و مجموعه ای از کالاها و خدمات رسانه ای را در اختیار علاقه مندان می گذارد. از نظر پریسیلا بهترین نمونة خدمات روحانی، فعالیت های سیالو است که به هر دو صورت آن لاین و شخصی

ص: 347

کارش را انجام می دهد. البته با توجه به خودبیانگری جودی، نسخة آن لاین جالب تر است. به گمان بوچ بهترین نمونه، دیپک چوپرا است که از طریق کتابش با وی ارتباط برقرار می کند و گویی نوعی قدرت عرفانی بر بوچ اعمال می کند. به گفتة پریسیلا و بوچ، سیالو و چوپرا نمادها و افکاری را تداعی می کنند که ارتباط آزادانه ای با عملکرد شبه بودایی آن ها دارد. به علاوه چوپرا، سیالو و ادوارد بسیار کالایی شده اند و عملاً باید گفت بدون رسانه ها نمی توانند ارتباط کنونی شان را برقرار سازند. پس واقعاً جزو پدیده های رسانه ها هستند. دسترسی خانواده های کروز و کاستِلو به آن ها، نشاندهندة ارزش عوامل واسطه در انتقال نمادهایی خاص به فضاهای خانوادگی و صمیمی است. هم چنین، این برنامه ها و خدمات سکولار رسانه ای، روش های سنتی تر کاوش معنوی را به چالش می طلبند؛ برای نمونه، مونتی پایتن و جام مقدس برای خانوادة فالون اهمیت فرهنگی چشمگیری دارد و آن ها را به تماشای فیلمی برمی انگیزد که افکار سنتی مسیحیت را باز می تاباند، همان افکاری که فکر می کنیم باید در کلیسا مطرح شود.

از نظر تمام جویندگان، هر چیز که مذهب اکتسابی و نهادینه را به چالش بکشد، جذابیت بیشتری دارد به همین دلیل می توانیم گمان بریم که برخورداری از رسانه ای مقاوم همچون فیلم مونتی پایتن و جام مقدس، لذت افزوده ای داشته باشد.

شواهد بسیاری در این مصاحبه ها وجود دارد که گرایش آن ها را به جلب مخاطب و مصرف بیشتر نشان می دهد. به نظر می رسد دیدگاه بانی جانسن دربارۀ ساوث پارک و خانوادة فالون دربارة مونتی پایتن و

ص: 348

جام مقدس نشاندهندة نوعی کشش به طرف رسانه ها باشد، چیزی که آن را فراگیر می دانیم؛ ولی باید بگوییم که فرضیات اکتسابی ما دربارۀ مسائل رسانه ها و مذهب، نوع دیگری از مشاهده را می طلبد، همان که با ارزش ها یا علایق معنوی یا مذهبی برانگیخته و با انواع خاصی از رسانه ها در روندی کمابیش منطقی و شناختی اقناع می شود. دست کم برخی از انواع مصرف که دربارة آن ها سخن گفتیم به شکل دقیق در چنین مسیری هدایت نمی شوند. به نظر می رسد رسانه ها فقط آن جا هستند، مصرف می شوند و معانی مذهبی یا معنوی در قالب نوعی رابطه دیالکتیکی توسط مخاطب ایجاد یا دنبال می شوند.

چنان که پیش تر گفتم این موضوع مسائلی را هم دربارة مفهوم فهرست نمادین مطرح می کند. همچنین دسترسی به رسانه ها بخش دیگری از داستان ما را تشکیل می دهد. این واقعیت که رسانه ها در قلمرویی صمیمی جای گرفته اند، دغدغه و تشویش برمی انگیزد، ولی شواهدی داریم که نشان می دهد دست کم از نظر این افراد، وجود رسانه ها در محیط خانوادگی شان به معنای مصرف آن ها است. این موضوع اهمیت خاصی دارد. به گمان جودی کروز، استفاده از اینترنت تا حدی به این خاطر بی ضرر است که در خانه اش به آن دسترسی دارد. همچنین استدلال کردم که گرچه رسانه ها حضوری آشکار دارند، لازم است که به نقش پنهانی و ظریفشان هم فکر کنیم. مردم روی آن ها تمرکزی ندارند، بلکه وجودشان را بدیهی می پندارند و از جهاتی دیگر برای آن ها کارکرد خاصی قائلند. البته رسانه ها کاملاً شفافند و جای چندانی برای معانی و کنش های تلویحی به جا نمی گذارند. در طرح

ص: 349

مستقلِ خود، این روایتها با روش هایی در فعالیت های رسانه ای ادغام می شوند که عملاً چنین استقلالی را بیان می کنند. برای نمونه، جودی در برابر تحمیل افکار رسانه ای پیرامون بیگانگان فضایی مقاومت می کند.

استقلال محدود به هیچ چیز از جمله رسانه ها نمی شود. والدینی مانند جانسن ها مایلند که فرزندانشان استقلال فردی خود را نیز توسعه دهند و انتخاب رسانه ها را نیز در حکم عنصری مهم از چنین استقلالی بدانند. برای بیشتر آن ها و به ویژه خانوادة فالون این فکر که رسانه ها باید کنترل شوند، جزیی از این طرح استقلال محسوب می شود. جای گفتن ندارد که در نظر همة آنان، استقلال معنوی هم نوعی ارزش است که بر زمینة جویندگی و در تقابل با مرجعیت اکتسابی ابراز می شود.

توضیح دربارۀ رسانه ها نیز در ایجاد تمایز فرهنگی، مذهبی و معنوی اهمیت دارد، وضعیتی که خودِ رسانه ها نیز بر آن تأثیر می گذارند. رسانه ها نقشه هایی ترسیم می کنند که در آن، مصاحبه شوندگان روایات خود را ارائه می دهند. پیش تر دربارة تفاوتی که جودی کروز بین مذهب خانگی و خارج از خانه می گذارد، سخن گفتیم؛ همچنین [تفاوت] بین پخش برنامه های مذهبی سنتی و برخی آثار رسانه های سکولار که از نظر معنوی مهم هستند. تمایزی که جودی بین واقعیت و خیال در برنامه های اخیر می گذارد یکی دیگر از طبقه بندی های جالب است. از نظر وی مذهب خانگی و رسانه هایی که وی به ابعاد معنوی شان می پردازد به نحو خاصی دلالت گرند؛ زیرا ریشه در تجربة تاریخی و چیزی دارند که وی زندگی واقعی می داند. برای خانوادة کاستِلو، جانسن ها و وایونا فالون، چنین تمایزهایی وجه تکنولوژیک برجسته تری

ص: 350

دارند. خانوادة جانسن دغدغة اینترنت دارند و آن را برای فرزندانشان بَدشُگون می دانند. وایونا می خواهد با استفاده از دستگاه پخش ویدیوکاست، رژیم رسانه ایِ خود را برنامه ریزی کند و تماشای فیلم های ویدیویی را تبدیل به یکی از آیین های محوری زندگی خانوادگی کرده است. تمایزهای خانوادة کاستلو، مشخصاً حاکی از گرایش طبقاتی هستند. آن ها نسبت به رسانه های صفحه ای سوءظن دارند که ناشی از قدرت بالقوة آن ها برای القا گری و این تصور است که این صفحات وقت آدم را هدر می دهند. بایستی اضافه کنیم که با وجود انزجار طبقاتی آن ها از رسانه ها، در آن ها آثاری یافته اند که از نظر معنوی قابل توجه اند. در چنین اظهاراتی رسانه ها طبقه بندی، متمایز و تا اندازهای تبدیل به بیانیه هایی دربارۀ مذهب، دلالت و ارزش معنوی می شوند. در این خانواده ها، طبیعی پنداشتن رسانه ها نیز اهمیت خاصی دارد. از نظر جودی کروز و خانوادة جانسن، رسانه ها بخشی از محیط خانه و کم و بیش بی ضررند. در خانوادة کاستِلو نقشة اساسی تری ترسیم شده که بین رسانه ها و سبک زندگی آن ها خطی می کشد. تمام رسانه ها، به ویژه تلویزیون با فضای کل نگرانه ای که آن ها می خواهند در خانه شان بسازند، تضاد دارند. این احساس در بین دیگر افرادِ هم طبقة آن ها فراگیر است و در مدرسة فرزندانشان هم بدیهی شمرده می شود.

وقتی از مصاحبه شوندگان دربارۀ ارتباط خودشان با رسانه ای خاص می پرسیم، به نوع ویژه ای از رفتار رسانه ای اشاره می کنند. وقتی آن ها برنامه های رسانه ای را به زندگی معنوی و مذهبی خود می آورند، بهترین واژه برای توصیف رفتار آن ها بازیگوشی و نه تأمل است. در پیوند با نظر

ص: 351

دربارۀ عملکردِ رسانه ای از جمله مفهوم معروف قُر زدن از متن(1) که هنری جنکینز مطرح ساخته است، رویکرد این مصاحبه شوندگان را می توان نوعی تجربه گرایی، آزمون و برگرفتن دانست. نمی خواهیم بگوییم که این موضوع برای آن ها جدی نیست. برخورد بوچ با کتاب دیپک چوپرا به طور مشخص نقش بسیار مهمی در زندگی او داشته است؛ ولی جایی که آن ها منابع رسانه ای را در برابر رفتارهای سنتی و اکتسابی مذهبی قرار می دهند، این بازیگوشی معنای دیگری می یابد. دربارۀ بوچ گرایش جویندگی به وی امکان می دهد تا واقعیت های سختِ ایمان سنتی (از جمله بودیسم متعصبانه) را متعادل تر کند و محدوده ای برای بازیگوشی بیابد، جایی که با چوپرا و الهام مواجه می شود. دربارۀ جودی، داعیه های جدی تر و سخت گیرانه تری که در کاتولیک گرایی سنتی وجود دارد، باعث می شود تا وی بین خود و آن ها فاصله ای بگذارد. حال آن که در خانه معانی پرشورتری دربارة فرشتگان، بیگانگان فضایی و مابعدالطبیعه می پروراند.

پریسیلا و جودی مانند بوچ تشخیص می دهند که برنامه های معنوی رسانه ای تا چه حد با داعیه های مرجعیت و تعصب تضاد دارند. در هر مورد، آثاری رسانه ای وجود دارند که حالات سرکوب شدة گوناگون در تجربة مذهبی را تداعی می کنند، موضوعی که در فصل های پیشین دربارۀ آن سخن گفتم. خانوادة کاستلو چنین تأثیری را از موسیقی

ص: 352


1- textual poaching; Jenkins (1992)

می گیرند. در تمام این خانواده ها مفهوم تجربه به خودی خود و افکار مرتبط با معنویت پرشور، چنین حالاتی را تداعی می کنند.

دیدیم که رسانه ها بُعدی گریزناپذیر و حتی فراگیر از زندگی مدرن هستند. هم چنین، شواهدی از چگونگی ارتباط رسانه ها با زندگی معنوی و مذهبی در این خانواده ها را بررسی کردیم. تفاوت ها و اشتراکات بین این زمینه های کاملاً متمایز، (خانواده های کاستلو و کروز) بحث انگیز است. در فصل بعد با استفادة مستقیم تر از رده بندی های روف به خانواده های بیشتری خواهیم پرداخت. با این روش امیدواریم که بتوانیم دربارة نقش رسانه ها در زندگی روزانة معنوی و مذهبی، شرح و تفصیل بیشتری بدهیم.

ص: 353

ص: 354

پاره ششم: ابژه های فرهنگی و هویت مذهبی نزد مسیحیان باز متولد و مومنان معاصر

اشاره

پاره ششم: ابژه های فرهنگی و هویت مذهبی نزد مسیحیان باز متولد و مومنان معاصر

در حال حاضر مذهب در ایالات متحده و غرب دستخوش تحولات شگرفی است. بسیاری از روش های اکتسابی و تثبیت شده برای تفکر دربارة مذهب دیگر اولویت ندارند. از سوی دیگر، خاطرات مشترک مذهبی همچنان تعیین کنندة بخش عمدة اموری است که مذهبی یا معنوی می پنداریم. روش های جدید ترِ بررسی مذهب به گونه ای که در آثار پژوهشگرانِ برجسته ای چون رابرت وتناو، استیون وارنر، نانسی اَمرمن، کاترین آلبانِس و وِید کلارک روف نشان داده می شود، شاخص های مهمی از تغییر در تجربه و بیان مذهبی را نمود می دهند.

خانواده ها و افرادی که در فصل های اخیر سخنانشان را شنیدیم، برخی از ویژگی های مهم بیان مذهبی و معنوی در دوران کنونی را نشان دادند. به دلایلی مشخص می توانیم بپذیریم که بخش عمدة این گرایش مذهبی باید ارتباط خاصی با فرهنگ رسانه ها داشته باشد، چنان که در سراسر این کتاب دربارة این موضوع استدلال کرده ام.

اکنون به ارزیابی آشکارتری از تجربة مذهبی معاصر و ارتباط آن با رسانه ها می پردازیم. برای انجام این کار بر زمینة افکار معاصری که دربارۀ مذهب وجود دارد، بار دیگر به رده بندی مذهب در نسل پر زاد و ولد آمریکا می پردازیم، موضوعی که وِید کلارک روف آن را شرح و بسط داده است. مهم است به خاطر داشته باشیم که تحلیل روف به گونهای

ص: 355

که در دو کتاب تأثیرگذار او شرح داده شده است، برگرفته از رده بندی رویکرد مذهبی و دور از آمارها و مصاحبه های مفصل است. از نظر وی این رده بندی ها، جنبة استقرایی ندارد؛ بلکه بیشتر نشاندهندة شیوه های تفکر و گفتار مصاحبه شوندگان دربارۀ مذهب و معنویت است که منطبق بر ادراکات مشترک، هویت، خودبیانگری و عملکرد آن ها در این زمینه گرد آمده اند. این رده بندی ها از حساسیت مذهبی ای سرچشمه میگیرند که روف طی پژوهش های خود در دهة 1990 شناخت، گرایشی که نه فقط با دغدغه نسبت به هویت، بلکه با اصالت بخشیدن به این هویت با روشی خاص تعیین می شود. چنان که روف اشاره می کند و می نویسد:

نیروهای نوظهوری که از این فرآیندِ جویندگی بروز می کنند، نه در جهت دستیابی به هویت گروهی و جایگاه اجتماعی، بلکه بیشتر برای تقویت فردیت و زندگی درونیِ اصیل به کار می رود.(1)

روف می نویسد که این موقعیت، سه بُعد مهم دارد؛ نخست، شمار افرادی که چنین گرایش هایی را دنبال می کنند. در واقع جنبشی گسترده به سوی جویندگی یا کاوش است که از نظر جمعیت شناختی تمام رده بندی های اجتماعی و مذهبی را که شاید انتظار داشته باشیم قدرتمندتر باشند، پشت سر می گذارد.

دوم، به گفتة روف این خودآگاهی و خودبازتابندگی در عملکردهای مذکور، ریشه در دوران پسامدرن دارد. چنان که گیدنز و دیگر

ص: 356


1- Roof (1999), p. 7.

پژوهشگران، آن را به منزلة دورانی تشریح کرده اند که خود و درکِ خود، شیوه های غالب آگاهی را تشکیل می دهند.

سوم، روف می خواهد تأکید کند که:

این گرایش ها خودمحور یا خودبینانه نیستند، بلکه نوعی اشتیاق ژرف به دگرگونی خود را بروز می دهند که اصیل و از جنبة فردی رضایت بخش است.(1)

چنان که پیشتر گفتم، این روش های نوظهور برای پرداختن به مذهب و معنویت از الگوی جدیدی سرچشمه میگیرند که عناصری را در چهارچوب منابعی تلفیق می کنند و محور توجه شان عملکرد مخاطب نسبت به رسانه ها است. روف این الگوی جدید را مذهب زنده در زندگی روزمره می داند(2) که نمادها و عملکردهای جدید را با هم ترکیب می سازد و افراد را در چهارچوب هایی نمادین قرار می دهد که در آن ها خودِ کم و بیش مستقلی یافته اند، خودی که هم عاملی فعال و هم اُبژة این مذهب یا معنویت است. در این میان، زمینة گسترده تر اجتماع هم عامل مهمی است؛ زیرا امروزه مذهب سنتی باید با جامعه ای اشباع شده از رسانه های چندوجهی رقابت کند که در آن ترکیب سنت ها و نمادهای مذهبی نوعی هنجار به شمار می آید.(3) روف عاملیت فردی را در حکم نتیجة منطقی شرایط مذهب، در دوران مدرنیتة اخیر می داند. وی می نویسد:

ص: 357


1- Roof (1999), p. 9.
2- اصطلاح مذهب زنده از گفتمان پژوهشگرانة قدیمی تری می آید که دیدگاهی انسان شناختی را هم در کار پژوهش وارد ساخته است. بخش عمدة این تفکر در هال (1997) توضیح داده شده است.
3- Roof (1999), p. 41

تأکید بر جویندگی اشاره به این نکته است که در دوران نفوذپذیری خاص مرزها، جایی که تبادلات، آزادانه و به راحتی صورت می پذیرند، جای تعجب ندارد که کاوش مذهبی رایج شود. انعطا ف پذیری و جنبش، فرآیندهای خلّاق و معنوی را برمی انگیزند. عملکرد واقعی مذهب بر این زمینه و همپوشانی فرهنگ های مذهبی و مرزهای مخدوش تا اندازهیی افراد را به خودکاوی و تفکر تشویق می کند. ایمانِ سنتی در جوامع مذهبی و معنویت در شکل مطلقِ آن، به منزلة نوعی جایگزین، تأمل و ارادة پایدار می طلبد. مسلماً چنین وضعیتی در شرایطی امکان پذیر می شود که هیچ نهاد مذهبیِ خاصی یا فعالیت معنوی نخواهد نمادگرایی در امور مقدس را انحصاری بداند.(1)

گرچه شاید این خودگرایی به دلیل فقدان مفهومی از شکل یا زمینه، اضطراب هایی را به وجود آورد، روف به ایدة رابرت جی لیفتن دربارۀ خودِ منعطف اشاره می کند. اُبژه باید سیال باشد، طوری که فرد بتواند آزادانه بین زمینه ها، مکان ها و منابع نمادین سیر کند و با وجود این، در موضعی قرار داشته باشد که آن چه می جوید توضیح یا چهارچوبی برای درک یا کنش فراهم آورد.(2) در واقع این شوق به سیال و در عین حال مستقر بودن، یکی از دشوارترین نکات برای درکِ فرهنگِ جویندگی است و در واقع کمک می کند تا به خاطر داشته باشیم که کل عملکرد رسانه ای بر محور عاملیت بازتابنده و استقلال فردی می گردد. مجموعه ای فرضی از نمادها یا عملکردها که برگرفته از سنت مذهبی

ص: 358


1- Roof (1999), p. 44
2- Roof (1999), p. 132, citing Lifton 1993, p. 9

خاصی هستند، برای مشروعیت نیازی به اتکا بر ویژگی های رسمی آن سنت ندارند. نکتة مهم، معنی دار بودن آن ها برای فرد هنگام برقراری ارتباط بین سنت ها (سیال بودن) و حضور در بطن سنت ها (مستقربودن) است. چنان که روف اشاره می کند، بیشتر مصاحبه شوندگانِ او (و خیلی ها که در این صفحات نظراتشان را منعکس کردیم) جویندگی خود را به شیوه ای بسیار عمل گرایانه مشروعیت می بخشند:

دنبال کردن راهبردهای مختلف برای آن ها مؤثر است.(1)

برای بررسی ابعاد اصلی این استدلال ها دربارة ماهیت جویندگی یا کاوش در معنویت، دنبال کردن نکتههای زیر مهم به نظر می رسد. نخست این که مذهب و معنویت تجربیات روزمره هستند. آن ها ابتدا پیگیری شده و بعد ساخته و بر زمینة زندگیِ روزمره تجربه می شوند.

دوم این که عملکردهای رسانه ای بازتابنده هستند؛ بدین معنی که سطحی پیچیده از خودآگاهی و جهت گیری به سوی هویت فردی را شامل می شوند.

سوم این که عاملیت فرد در این فرآیندکه نوعی استقلال در جویندگی و شکل دهی به تجربه است، نقش مهمی بر عهده دارد. در نهایت، پیوند این نمادها، عملکردها و ارزش های متعدد، به ساخته شدن خودِ آرمانی می انجامد.

اهمیت پژوهش روف برای طرح ما، ضمن تأویل مناسب از فرهنگ مذهبی معاصر، درک مفاهیم مذهبی و معنوی در دوران رسانه ها است.

ص: 359


1- Roof (1999), p. 132

همچنین شیوة بیان و انتقال چنین فرهنگی در زندگی و توضیحات افراد، خانواده ها و گروه ها هنگام برخورد آن ها با فرهنگ مذهبی و معنوی را در برمی گیرد. این واقعیت که رده بندی های روف رسمی (فرمی) یا استقرایی نیستند، می تواند باعث پیوندِ میان گفت وگوهای ما دربارۀ مذهب، معنویت و رسانه ها با مضامین گسترده تری در مطالعة فرهنگ مذهبی شود. چنان که روف، وارنر، آلبانِس و دیگر پژوهشگران مذهبیِ الگوی نوین استدلال می کنند که دیگر جست وجوی مذهب در رده بندی های اکتسابی، فرمی، استقرایی یا اساس گرا معنایی ندارد. نمونه های مذهبیِ روف، روشی برای سازماندهی و تأویل تجربیات بیان شده در زندگی روزمره فراهم می آورند، به گونهای که نشاندهندة تفکر ما نسبت به سازمان دهی مجدد مذهب، طی دوران کنونی است که در خودِ مذهب انجام می شود.

رده بندی های روف

رده بندی های روف

در فصل سه رده بندی های روف را معرفی کردم، از جمله پیشنهاداتی دربارة انواع رویکرد های رسانه ای که می توانیم از نمونه های مختلف انتظار داشته باشیم. ما به نوبت هر یک از این رده بندی ها را بررسی خواهیم کرد و کار را با مرور نمونه هایی آغاز می کنیم که انتظار داریم از نظر عملکرد رسانه ای در هر یک از این رده بندی ها بیابیم؛ سپس ادامه خواهیم داد تا ببینیم دربارۀ افراد یا خانواده هایی که با آن ها مصاحبه کرد ه ایم چه نکاتی می توانیم بگوییم که کم و بیش در تعاریف روف

ص: 360

بگنجد. در ادامة این روند، برخی از نتایج کلی را دربارة آن چه دیده ایم بررسی خواهیم کرد.

قراردادن مصاحبه شوندگان در این رده بندی ها، قدری دشوارتر از آن است که شاید انتظار داشته باشیم. چنان که پیشتر دربارة گِلن دانگِل در فصل چهار دیدیم و البته در مواردِ دیگر هم خواهیم دید، مصاحبه شوندگان ما به طور کامل در رده بندی روف قرار نمی گیرند. در عوض لازم است تا طبقه بندی او را گاهی از جنبة فرمی به کار گیریم و در مواقع دیگر با تلفیق توضیحات، عناوین اکتسابی و خود بیانگری، وضعیت هر یک از رده ها را مشحص سازیم. در مصاحبه های فصل پیش به عناصری رهگشا برای این چالش توجه کردیم. نکته ای که بسیاری از آن روایتها را مشخص می سازد، نوعی بازیگوشی(1) است. افرادی مانند جودی کروز و خانوادة کاستلو با نوعی سبک شخصی (مرتبط با افکار بازتابندگی در دورة مدرنیته) به موضوعات معنوی در رسانه ها می پردازند. این سبک تجربی پرشور، جذاب و زنده است. شاید نتیجة کار برای جودی تا حد مشخصی نوعی بریکولاژ(2) باشد که همزمان سیال و مستقر است. منظور آن است که گرایش های مذهبی و معنویت در وی ایستا نیستند که بتوان آن ها را طبقه بندی کرد. نقش رسانه ها در جویندگی و کاوش جودی (و دیگران) از این هم پیچیده تر است. به گمان جودی رسانه ها زمینه ای برای بازی نیز هستند چنان که به نظر

ص: 361


1- playfulness
2- 2.:bricolage گردآوری و قراردادن عناصر، متون و قطعات دم دست و نه لزوماً مرتبط در قالب یک اثر، که از ویژگی های آثار پسامدرن شمرده می شود. (م.)

می آید حکم مکانی کم و بیش کم ضرر برای بررسی را دارند. از نظر او و کسان دیگری که در این فصل به بررسی افکارشان خواهیم پرداخت، معنی سازی در رسانه ها با آن چه شاید انتظار داریم هنگام برخورد با منابع و فرهنگ نمادین ببینیم، متفاوت است. جودی و دیگر مصاحبه شوندگان ما، رسانه ها را در حکم یک زمینه و در عین حال فهرستی نمادین به شمار میآورند؛ بنابراین نقش رسانه ها در هویت و معنای وجودی آن ها شاید بیش از آن چه انتظار می رود شکل دهنده باشد.

مسیحیان بازمتولد

اشاره

مسیحیان بازمتولد

در فصل سه اشاره کردم که اوَنجلیسم، بیش از دیگر سنت های مسیحی معطوف به رسانه ها بوده است. در آن جا گفتم که شاید انتظار داشته باشیم در بین مصاحبه شوندگانی که جزو مسیحیان بازمتولد هستند، استقبال بیشتری از نقش رسانه ها برای جویندگی و رسیدن به معنای مذهبی را ببینیم. در عین حال شاید انتظار داشته باشیم که آن ها مرزهای آشکارتری بین انواع رسانه ها بکشند؛ برای نمونه، رسانههای مذهبی را برای انتقال افکار و ارزشهای هنجار بخش، مناسبتر از رسانه های سکولار به شمار آورند. همچنین نظر دادم که شاید سلیقة طبقاتی آن ها در مقایسه با دیگر طبقات پایین ترِ اجتماعی و اقتصادی جامعة آمریکا، در تأویل های شان نمود بیشتِری داشته باشد (گرچه در سال های اخیر چنین تمایزی مخدوش شده است). این امر ناشی از

ص: 362

گرایش سنتی اوَنجلیست ها و مسیحیان بازمتولد است. گرچه روف این نکته را خاطرنشان می کند که حتی مسیحیان بازمتولد هم نوعی جویندگی مستقل و تردید نسبت به مرجعیت مذهبی بروز می دهند؛ پس شاید نزد ایشان رده بندی های اکتسابی رسانه های خوب و رسانه های بد نسبت به مصاحبه شوندگانِ سنتی تر و یا جزم اندیش تر اهمیت کمتری داشته باشد.

خانوادة میلیکِن

خانوادة میلیکِن

خانوادة میلیکِن در حومة یکی از شهرهای بزرگ ایالات متحده زندگی می کنند. پدر و مادر خانواده، به ترتیب جِی و لین هر دو بیرون از خانه کار می کنند.(1) این دو خود را مسیحیان بازمتولد می دانند؛ ولی اندکی پیش از مصاحبه در مراسم غسل تعمید شرکت جسته و به عضویت کلیسای روح القدس(2) درآمده اند. لین و جِی در کلیساهای سنتی و متعارف بزرگ شده اند ولی اخیراً جویندگی شان به یافتن کلیسایی انجامیده که اکنون به آن مراجعه می کنند. لین و بچه ها هفته ای بیش از یک بار به کلیسا می روند، ولی جِی به دلیل برنامة کاری اش معمولاً نمی تواند در کلیسا حاضر شود. لین و جِی هر دو به مدرسة عالی رفته و تا مقطع کاردانی تحصیل کرده اند. لین در مهد کودک کار می کند و جِی رانندة کامیون است. آن ها بیش از یک سال پیش از منطقه ای دورافتاده به مکان فعلی شان آمده اند. فعالیت های اجتماعی آن ها بیشتر در ارتباط

ص: 363


1- مصاحبه با خانوادة میلیکن را اسکات وِبِر و میشل مایلز انجام داده اند.
2- Pentecostal

با کلیسایی است که به آن مراجعه می کنند. ری فرزند سیزده سالة خانواده، عضو سازمان دریانوردان جوان نیز هست و خواهرش لورا هفت ساله هم می خواهد وقتی به سن عضویت برسد، وارد آن سازمان شود. لین مادر هر سه فرزند است، ولی پدر رِی و لورا شوهر اول لین است. ریچ پسر چهار سالة خانواده تنها فرزند جِی است، ولی جِی خیلی دوست دارد که پدر دو فرزند ارشد هم شمرده شود، گرچه لین حضانت هر دو را برعهده دارد. درآمد خانواده بیش از سی و پنج هزار دلار در سال است. مانند بسیاری از خانواده ها، میلیکِن ها از حضور رسانه ها در خانه شان راضی اند. شاید انتظار داشته باشیم که رفتارها و عادتهای آن ها همراه با نوعی سخت گیری اخلاقی نسبت به رسانه ها باشد، ولی رسانه ها و تکنولوژی، در خانوادة میلیکن حضور همه جانبه ای دارند. در جایی از مصاحبه آن ها دربارة عادات رسانه ای رِی حرف می زنند.

لین:

او این نوار، سی دی را خرید. اسمش بود...

مصاحبه گر:

صورت بچگانه!

لین:

چیزی توی همین مایه ها...

مصاحبه گر:

این اسم هنرمند است یا خود اثر؟

لین:

اسم اثره. نوعی از موسیقی سیاه پوستان آمریکا....

ص: 364

جِی:

خُب، ما اشعارش رو شنیدیم و بعد....

لین:

ما اول آلبوم رو دیدیم و بعد به اون گوش دادیم، در حقیقت اون رو بررسی کردیم؛ سپس به رِی گفتیم که باید چیز دیگه ای رو برای شنیدن انتخاب کنه.

مصاحبه گر:

آیا این کار در خانوادۀ شما رایج است؟

لین:

خب، درست مانند بازی های رایانه ایه. ما کنترل های خاص خودمون رو داریم.

جِی:

فیلتر پدرانه-مادرانه.

مصاحبه گر:

در اینترنت؟

لین:

بله اینترنت را هم کنترل می کنیم، ولی رِی از این موضوع با خبره.

جِی:

اون می دونه که چطور از پس همه چیز بر بیاد.

لین:

اون سعی اش رو می کنه، ولی می دونید ما خیلی... (خطاب به رِی) فکر کنم ما کارهای تو با رایانه رو هم کنترل می کنیم، مگه نه؟

جِی:

ص: 365

فکر می کنم باید این روال کار رو قدری تغییر بدیم چون وقتی گاهی وقت ها بالا میام، می بینم که اون مشغول کار با رایانه است و نمی دونم چطور از شر صفحة رایانه خلاص بشم. واقعاً نمی دونم.

تجربة آن ها، تجربة والدین در سراسر جهان با نوجوانان و رسانه ها است. مسیر فرهنگ به سوی خانه ها از طریق سلیقه و انتخاب های فرزندان هموار می شود. این یکی از واقعیت های اساسی زندگی در عصر رسانه هاست. پیشتر این موضوع را در فصل پنج ملاحظه کردیم. برای خانوادة میلیکِن این امر آشکارا قابل توجه است، چون دربارة آن فکر می کنند و برایش اهمیت قائلند؛ ولی در این روند با موقعیتهایی رو به رو می شوند که کمتر از آن چه می خواهند بر رسانه ها کنترل دارند. میلیکِن ها مانند بسیاری از والدین دیگر، به نقش رسانه ها در زندگی شان توجه خاصی دارند. هم چنین جالب است که در این جا نیز مانند بسیاری دیگر از لحظات مصاحبه، وقتی دربارة راهبردهای خود برای پرداختن به رسانه ها صحبت می کنند، به صورت آشکار یا خودآگاهانه به مذهب یا ارزش ها یا افکاری که برگرفته از ایمان بازمتولد آن ها است، اشاره نمی کنند. هر چند شاید چنین افکاری ابزارهای هنجاربخشی برای توجه به مسائل رسانه ها محسوب شوند؛ البته نباید انتظار داشته باشیم که هر یک از این خانواده ها به طور کامل نمایندة تیپ آرمانی در بین مسیحیان بازمتولد باشند. با وجود این، خانوادة میلیکِن مانند بسیاری از خانواده هایی که با آن ها مصاحبه کرده ایم و در این رده قرار دارند، در عمل از نظر ارزش ها یا رفتارها، برخی از کلیشه های این عنوان را برنمی تابند؛ برای نمونه لین علیه این برداشت استدلال می کند که

ص: 366

مذهب وی یا هر مذهب دیگری را باید به منزلة عامل تعیین کننده در رویکرد معنوی به شمار آوریم:

فکر می کنم بین مذهب و رابطه با خداوند یه تفاوتی وجود داره. حداقل احساس شخصی من اینه. می تونید به کلیسا برید، می تونید مذهب خودتون رو داشته باشید، می تونید اعمال مذهبی انجام بدید، ولی بین مذهب و رابطه با خداوند تفاوت فراوونی وجود داره.

این طرز فکر، نمونة فردگرایی مسیحیان بازمتولد است. سویة قدرتمند و پرشور تجربة مذهبی یا معنوی، رابطه ای است که فرد با خداوند و مسیح، نه با گروه یا چهارچوبی سازماندهی شده دارد. نهادها، تواریخ [تاریخ مذهب و حکایات تاریخی - مذهبی] یا اصول نظری مذهبی، نقشی در تجربة مذهبی یا معنوی ندارند. همان طور که واسطة آن ها نیز محسوب نمی شوند. برای نمونه لین استقلال خود از ساختارهای مرجعیت مذهبی را در عرصه ای مهم - نگرش دربارة آموزش جنسی - به فرزندان بیان می کند. شاید بتوان او را بیش از والدین دیگر آزاداندیش دانست، چنان که دربارۀ جنسیت بی پرده با فرزندانش صحبت می کند. همچنین نواری ویدیویی را که توسط سازمان اوَنجلیکالِ کانون خانواده تولید شده است، نشان می دهد که آشکارا تولد نوزاد را تصویر می کند. وی طوری این موضوع را بیان می کند که گویی خود را مشخصاً متفاوت با دیگران (والدین محافظه کارتر) می پندارد. این مفهومِ آشکار یا ضمنی که باید انتظار داشته باشیم مسیحیان بازمتولد برای راهنمایی دربارة ارزش های اجتماعی به مراجع روحانی یا نهادینه مراجعه کنند، به طور مشخص

ص: 367

دربارة لین یا جِی صدق نمی کند؛ زیرا آن ها مسیر خود را در پیوند با فرهنگ گسترده تری یافته اند.

دربارة نقش رسانه ها در زندگی آن ها چه می توان گفت؟ خانوادة میلیکِن همچون بسیاری از مصاحبه شوندگان اوَنجلیکال یا بازمتولدِ ما، تمایزی آشکار بین رسانه های سکولار و رسانه های مذهبی قائل هستند و به ویژه به رسانه های مذهبی علاقه ندارند. وقتی دربارة رسانه هایی می پرسیم که با عقایدشان سازگار هستند،

جِی می گوید:

ما سعی می کنیم که برنامه های ...TBN را نبینیم. اسمش همینه دیگر؟

مصاحبه گر:

منظورتان شبکة رادیو تلویزیونی تِرینیتی(1) است؟

جی:

بله، در این شبکه برنامه های فریبکارانه ای پخش میشه.

با این که لین نشان می دهد تا اندازهای به برنامه های مذهبی از جمله آثار شبکة TBN و بنی هین(2) علاقة بیشتری دارد، باز هم احتیاط را

ص: 368


1- Trinity Broadcasting Networkبرای اطلاعات بیشتر دربارۀ این شبکه رک به: بررسی شبکۀ ماهواره ایTBN. احمد شاکرنژاد. ماه نامۀ رواق هنر و اندیشه. شماره های 31 تا 33. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما. قم. 1387. (م.)
2- Toufik Benedictus "Benny" Hinn توفیق بندیکتوس هین، مشهور به بنی هین، تله ونجلیست مشهور آمریکایی، به سال 1952 در حیفا (فلسطین) به دنیا آمد. پدرش عربی فلسطینی (از مسیحیان وابسته به کلیسای ارتدکسی یونان) و مادرش یکی از ارامنۀ فلسطین بود. وی پس از جنگ شش روزۀ اعراب و اسراییل به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد و در آن جا اونجلیست شد. وی شهرت خود را مدیون برنامه های موعظه ای است که عمدتا در استادیوم های بزرگ شهر ها برگزار می کرد و در آن عده ای مدعی معجزه می شدند. مشهورترین برنامۀ وی با نام This Is Your Day بود. وی بعدها با پاول کراچ در شبکۀ معروف TBN همکاری کرد. وی چندین جلد کتاب به رشتۀ تحریر درآورده است. (م.)

کنار نمی گذارد:

فکر می کنم باید تعادلی وجود داشته باشه. گاهی وقت ها مردم خیلی در تماشای چنین برنامه هایی افراط می کنند. وقتی چنین حالتی پیش می آد باید نوعی تعادل برقرار کرد. از یک طرف احتمال داره دچار تأسف بشید و از طرف دیگه ممکنه با اون ساده انگارانه برخورد کنید، می دونید منظورم چیه؟

بار دیگر به نظر می آید که این موضوع ریشه در عقاید لین داشته باشد، چیزی که جِی هم به آن اعتقاد دارد، این که در نهایت هر شخصی مسئول ایمان خود و دستیابی به افکار و کنش هایی دقیق و کارآمد در این زمینه است. در واقع چیزی نیست که بتوان آن را به دیگری یا کانون مرجعیت مذهبی و غیره واگذارد.

خانوادة میلیکِن مجموعه ای از نوارهای ویدیویی و صوتی دارند که سازمان کانون خانواده آن ها را توزیع کرده است، ولی آن نوارها را در حکم منابعی برای دریافت مفاهیم معنوی و چیزی شبیه کتابخانة مرجع می بینند، نه آثاری که باید ایمان و کنش را دیکته کنند. علاوه بر آرشیو کانون خانواده، میلیکِن ها تعدادی سی دی مذهبی هم دارند، از جمله آن هایی که از ژانر موسیقی معاصر مسیحی می آید و شنوندگان ایستگاه هایی رادیویی در منطقه شان به آن ها گوش می دهند.

در بین اعضای خانواده، رِی سیزده ساله از انواع رسانه ها استفاده می کند و بدین جهت پدر و مادر توجه خاصی به رفتار رسانه ای او دارند. رِی به موسیقی مسیحی معاصر علاقه نشان می دهد، هر چند به اینترنت

ص: 369

و بازی هایی ویدیویی هم گرایش زیادی دارد، موضوعی که گاهی از نظر والدینش مسئله ساز است. این امر در گذشته باعث حذف اینترنت و بازی های ویدیویی، در حکم نوعی مجازات، شده است؛ البته خانوادة میلیکِن باید و نباید های سخت گیرانه ای برای استفاده از رسانه ها ندارند. سلیقة رسانه ای رِی مشخصاً با والدینش متفاوت است. در جایی از مصاحبه وقتی از او می پرسند که اگر برنامه های تلویزیون کابلی را مشترک شوند، چه خواهد کرد، وی جواب می دهد که برنامه های نیکل اُدیون و شبکۀ کارتون را تماشا خواهد کرد. پدرش می افزاید، برنامه های کانال دانش و کانال تاریخ هم ارزشمند هستند.(1) به واقع رِی در سنی است که بیشتر به حاشیه های ناشناس بازار رسانه ها سرک می کشد. وی از تماشای بازی های ویدیویی همچون استار کرفت(2) و حیوان گوشت خوار(3) لذت می برد. همچنین به بازی های رایانه ای در سایت هایی مانند Shockware علاقهمند است.

همچون بسیاری از خانواده ها در مطالعات ما (و دیگران)، خانوادة میلیکِن بین اعتقادات خود به رسانه ها و رفتارهای شان تضادهایی بروز می دهند؛ برای نمونه در موقعیتی که آن ها بی علاقه گی خود را به ژانر تلویزیون - واقعیت ابراز می کنند، به نظر می آید که مجموعة بازمانده، یکی از اولین آثار این ژانر تلویزیونی را همراه با برنامه های مشابه دیگر می بینند. در این بخش، مصاحبه گر می پرسد که آیا اعضای خانواده

ص: 370


1- Learning Channel, History Channel
2- Starcraft
3- Carnivore

برنامه هایی را به طور منظم و در کنار هم می بینند یا نه. لورا هفت ساله شروع به پاسخ دادن می کند.

لورا:

من و رِی برنامه ای رو می بینیم که در اون بچه ها یارکشی می کنن و مسابقه میدن. بعضی از اون ها در تیم های قرمز هستن و بعضی در تیم های آبی. آخرین تیمی که ....

جِی:

اسم این برنامه چیه رِی؟

رِی:

نمی دونم دربارة چی حرف می زنی!

لورا:

این جوری است که انگار پنج نفر در مسابقه شرکت می کنن و بعد....

مصاحبه گر:

آیا این برنامه شب ها پخش می شود؟

لورا:

مسابقه در هاوایی برگزار میشه، رِی اسمش چی بود؟

رِی:

نمی دانم دربارة چی حرف می زنی.

لورا:

یادت میاد حشرات و چیزهایی مثل اون رو خوردن؟ یا چه طور هزار دلار بردن؟

رِی:

بازمانده؟

ص: 371

لورا:

بله! بازمانده. اسمش بازمانده است.

مصاحبه گر:

بازمانده... شما دو نفر تماشایش کرده اید؟ پدر و مادر هم آن را می بینند؟

لین:

ما دو بار با هم اون رو تماشا کردیم.

جِی:

من در حقیقت همۀ این مجموعه رو ندیدم.

لین:

اون همیشه...، به اون چی میگید؟

مصاحبه گر:

کانال عوض می کند؟

لین:

بله! کانال عوض می کنه. درست است جِی؟

جِی:

بله!

مصاحبه گر:

آیا واقعاً می خواهید سری جدید بازمانده را که از این هفته شروع می شود ببینید؟

جِی:

من واقعاً از این برنامه های تلویزیون - واقعیت خوشم نمیاد.

لین:

ما قدری از اون ها رو می بینیم و بعد جِی کانال رو عوض می کنه.

ص: 372

جِی:

من به طور معمول یک قسمت از این مجموعه ها رو می بینم و بعد تصمیم می گیرم که قسمت های بعدی رو تماشا کنم یا نه، می دونید....

مصاحبه گر:

هنوز تصمیم نگرفته اید که به تماشای یکی از مجموعه ها ادامه بدهید؟ به این نتیجه نرسیده اید که مثلاً فلان مجموعه جالب است... یا به طور کلی به برنامه های تلویزیون - واقعیت علاقه ندارید؟

جِی:

به درد من نمی خورن.

لین:

یکی از این مجموعه ها رو ببین. همون که افراد در جزیره هستن.

جِی:

بله! اون رو دیدم.

این همان رویکرد به تلویزیون است که پیشتر ملاحظه و دربارة آن بحث کردیم. توضیح دربارۀ رسانه ها که این بار تلویزیون- واقعیت را در گفتمان رسانه های معاصر، ژانر نامناسبی می داند. همزمان ما در این خانواده، شیوه ای از تماشای تلویزیون را می بینیم که همیشه منجر به دخالت برای محدود ساختن برنامه ها نمی شود. نه فقط بچه ها بازمانده را تماشا می کنند، بلکه لین ادعا میکند چند بار به اتفاق هم برنامه را تماشا کرده اند. این قسمت تا اندازهای شیوة تماشا در خانة میلیکِن را هم آشکار می سازد، به ویژه زمانی که جِی دستگاه کنترل از راه دور تلویزیون را در اختیار دارد. مهم آن است که گرچه جِی می گوید برنامه های تلویزیون - واقعیت به دردش نمی خورند، ولی اعتراف می کند

ص: 373

که آن ها را می بیند. به خوبی متوجه می شویم که بخش زیادی از روند تماشای برنامه های تلویزیونی در خانة میلیکِن، به عوامل دیگری غیر از انتخاب برمی گردد، حال فرقی نمی کند که مبتنی بر چه ارزش ها و معیارهایی باشد. وقتی دربارۀ برنامه هایی می پرسیم که اعضای خانواده نمی بینند، لین به متأهل و بچه دار(1) اشاره می کند. ولی در این مورد هم مانند ژانر تلویزیون - واقعیت دوست نداشتن یا موافق نبودن با چیزی، همیشه بدین معنی نیست که نباید آن را دید. مصاحبه گر می پرسد:

آیا برنامه هایی هست که هیچ کس دوست نداشته باشد؟

لین:

اون نمایش ازدواج خانوادگی چیه؟

جِی:

متأهل و بچه دار؟

لین:

بله تو از اون خوشت میاد. من به موقع تلویزیون رو روشن می کنم، شاید بخوام اخبار روز رو ببینم. ما در این تلویزیون فقط دو یا سه شبکه داریم، پس خودم رو به اون چه میشه دید محدود کردم.

مصاحبه گر:

آیا این برنامه ها... نمی خواهم بگویم که شما طرفدار پر و پاقرص متأهل و بچه دار هستید، ولی می نشینید و آن را تماشا می کنید. آیا برنامه ای هست که یکی از اعضای خانواده بخواهد ببیند و دیگری نخواهد؟ منظور این است

ص: 374


1- Married with Children سریالی در ژانر کمدی که از سال 1987 تا 1997 در آمریکا (حدود 262 قسمت 22 دقیقه ای) پخش شد. داستان سریال حول شخصیت مردی می گذرد که فروشندۀ کفش های زنانه است با زندگی ای درهم وبرهم. وی از شغلش راضی نیست، پسری نامتعادل و دختری ساده لوح و ولنگار دارد. این خانواده نماد خانواده های سفیدپوست بی کلاس آمریکایی (WhiteTrash) است. (م.)

که شما از متأهل و بچه دار خوشتان نمی آید؟

لین:

من خوشم نمیاد.

مصاحبه گر:

چطور؟

لین:

بعضی چیزهای اون... در بعضی موارد الگوهای مناسبی نشان نمیده.

مصاحبه گر:

در چه مواردی؟

جِی:

احترام متقابل. شخصیت های این مجموعه مدام یکدیگر رو تحقیر می کنن.

لین:

اون ها... نمی دونم، ولی من هم فکر می کنم الگوی خوبی نمایش نمیده. نمی خوام بگم که بد است یا چیزهایی از این قبیل....

چه چیز دیدگاه جِی را نسبت به این برنامه توضیح می دهد؟ این برنامه در ساعتی نزدیک به برنامة خبری پخش می شود که جِی می خواهد آن را ببیند؛ ولی توضیح بهتر به این واقعیت ساده مربوط می شود که تلویزیون به خودی خود جذاب است. از نظر جِی، محدودیت برنامه های تلویزیون به دو یا سه شبکه، انتخاب های آن ها را توجیه می کند. نکتة مهم، نفسِ تماشای تلویزیون است؛ برنامه ها یا مضامین خاص اهمیت کمتری دارند. هم چنین هر چه اعضای خانواده در نهایت تماشا می کنند همان است که انتظار می رود یا مناسب پنداشته می شود.

ص: 375

وقتی لین درمی یابد که متأهل و بچه دار شاید الگوی مناسبی نباشد و جِی هم می پذیرد، لین از محکوم کردن برنامه می پرهیزد و می گوید:

نمی خوام بگم که بده یا چیزهایی از این قبیل....

برنامه هایی وجود دارند که جِی و لین مخصوصاً می خواهند تماشا کند. جِی می گوید:

بعضی از سریال ها رو واقعاً نمی خوام از دست بدم.

وقتی مصاحبه گر می پرسد کدام یک؟ جِی پاسخ می دهد:

من یکی از طرفداران دو آتشة سفر ستاره ای هستم.

سپس می افزاید که آن ها به طور مرتب مجموعة پرونده های مجهول را می بینند. معلوم می شود که تمام اعضای خانواده از جمله لورا که خردسال ترین است، پرونده های مجهول را می بینند؛ البته تماشای این مجموعه آمیخته با لذتی دلهره آور است. لین با قدری ناراحتی فاش می کند که لورا به پدرش در کالیفرنیا گفته بود که این برنامه را می بیند. جِی می گوید:

این برنامه رو تماشا می کنیم چون به اون علاقه داریم. هر چند ناگهان اتفاقی می افته و به خودم میگم که شاید بهتر بود نمی گذاشتم بچه ها تماشایش کنن.

مصاحبه گر:

چه اتفاقاتی؟

جِی:

اتفاقات ترسناک

مصاحبه گر:

مثلاً هیولاهای ترسناک؟ یا... من آن را نمی بینم، ولی انگار در چند

ص: 376

قسمت از آن هیولاها ظاهر می شوند...

لین:

خب، می دونید مردگان هم ظاهر میشن.

رِی:

آدم های مرده و چیزهایی مثل هیولاهای گوشت خوار...

صرف نظر از نگرانی دربارة خشونت هولناک، نکات دیگری هم دربارۀ معیارهای آشکار یا پنهان برای برنامه ها وجود دارد که آن ها را باید در نظر بگیرند. جِی از تماشای مسابقات کشتی دست کشیده است؛ زیرا گمان می برد که رِی بعد از تماشا از آن ها تقلید می کند. وقتی از رِی به طور مستقیم پرسیده می شود که آیا می داند تماشای تلویزیون برای اش همراه با محدودیت ها و قواعدی است، او پاسخ می دهد که علاقه ای به دیدن فیلم هایی ویدیویی بد ندارد. وقتی مصاحبه گر می پرسد که فیلم ویدیویی بد چگونه است، رِی جواب می دهد:

فیلمی که در آن فحاشی می کنند و چیزهایی مانند آن.

پاسخ او یادآور نظری است که پیشتر مطرح کردیم؛ شاید رسانه های موجه فقط آن هایی باشند که بدون معیار مشخص ملایم هستند. هم چنین خانواده میلیکِن یکی از محبوب ترین سریال های تلویزیونی را هم می بینند (برنامه ای که تا اندازهای بحث انگیز هم بوده است): خانوادة سیمپسِن؛(1)

ص: 377


1- The Simpsons سریال خانوادۀ سیمپسن، مشهورترین انیمیشن آمریکایی، در سال 1989 از شبکۀ FOX پخش شد و تا سال 2008 ادامه یافت. خالق این سریال، مت گرونینگ است. ماجراهای این مجموعه، در شهری به نام اسپرینگ فیلد اتفاق می افتد. بیشتر شهروندان اسپرینگ فیلد زردرنگ و با سروشکلی غریب هستند. خانوادۀ سیمپسن شامل پدر با نام هومر، مادر با نام مارج و سه فرزند خردسال (2 دختر و یک پسر) هستند که وقایع داستان را رقم می زنند. سریال به نوعی راوی زندگی آمریکایی است. (م.)

مصاحبه گر می پرسد:

بسیار خب، خانوادة سیمپسِن... آیا بچه ها هم تماشایش می کنند؟

جِی:

بله اون ها تماشاش می کنن. چون کارتونی است، به اون علاقه دارن.

مصاحبه گر:

نظرتان دربارۀ آن چیست؟ منظورم همة اعضای خانواده است.

رِی:

گاهی وقت ها تماشاش می کنم.

لین:

البته نه همیشه.

مصاحبه گر:

آیا آن را می پسندید؟

رِی:

بله! خوبه.

مصاحبه گر:[خطاب به لین]

آیا از آن خوشتان می آید؟ دوست دارید تماشایش کنید؟

لین:

مدتی می نشینم و با اون ها تماشا می کنم و اگر چیزی ببینم که نپسندم میگم که بهتره کانال رو عوض کنیم.

مصاحبه گر:

چه چیز باعث می شود که وقتی خانوادة سیمپسِن می بینید، کانال را

ص: 378

عوض کنید؟

رِی:

وقتی کلمات زشتی بر زبان میارن و چیزهایی از این قبیل.

جِی:

خب، در واقع اون ها کلمات چندان زشتی نمی گویند....

لین:

نمی دونم، اون ها [جِی و بچه ها] تماشایش می کنند.

رِی:

خانوادة ما هم یکی از اون خانواده های ناهنجاره.

لین:

بله! همین طوره.

مصاحبه گر:

خودتان می گویید ناهنجار و می خندید؟

لین:

چون حقیقت داره.

جِی:

ما فکر می کنیم گاهی ناهنجار میشیم!

خانوادة میلیکِن هم مانند میلیون ها آمریکایی دیگر به تماشای خانوادة سیمپسِن می نشینند، از آن لذت می برند و با شخصیت های اش همدلی می کنند. دیدن این برنامه برای آن ها لذت بخش است و گاهی باعث می شود تا به دیگر روش های معنی سازی در فرهنگ رسانه ها روی بیاورند. با وجود این واقعیت که برنامة مذکور در مدت طولانی نمایش، به ویژه از جانب محافظه کاران و به اصطلاح طرفداران خانواده، مدام در

ص: 379

معرض انتقاد شدید بوده است، این خانواده از مسیحیان بازمتولد، تقریباً بدون مسئله آن را تماشا می کنند.

انتظارات ما دربارة روش ارتباط چنین خانواده هایی با تلویزیون، شاید به موضوعها یا ارزش های مذهبی یا معنوی ای بر گردد که هنگام انتخاب و درک برنامه های تلویزیونی مطرح می شوند. وقتی خانوادة میلیکِن را در نظر می گیریم، ممکن است بپرسیم: «هنگام تماشای تلویزیون چه چیزهای مذهبی یا معنوی ای می یابند؟» پاسخ در واقع هیچ است که نکتة جالبی را مطرح می کند؛ پس توضیحات آن ها دربارۀ رسانه ها کمتر از آن چه انتظار داریم پیچیده و با توجه به عقایدشان تبیین شده است. شاید بخواهیم برخی از دلایل محتمل برای کم توجهی خانوادة میلیکِن به ارزش های مذهبی خود در برخورد با رسانه ها را بررسی کنیم. دیدیم که لین در استنباط شخصی اش از مذهب و ارزش های معنوی، چندان با مرجعیت نهادینه یا شرعی همدل نیست. از سوی دیگر به نظر می آید که جِی نیز چنین موضعی دارد. در چنین موردی یک گفتمان معنوی بر مبنای تلویزیون چگونه می تواند مطرح شود؟ هم چنین، احتمال می دهیم که خانوادة میلیکِن، فاقد قطب نمای اخلاقی ای باشند که هدایتشان کند؛ زیرا از مرجعیت کلیسایی فاصله دارند (البته فراموش نکنیم این بدگمانی، یکی از ویژگی های عمومی اوَنجلیست های معاصر است و شاید چنین رویکردی غیرمنتظره نباشد). شاید عامل دیگری هم وجود داشته باشد. به نظر می آید که خانوادة میلیکِن چندان تمرکز و تأملی بر رفتارهای رسانه ای خود ندارند. دیدگاه جِی در این مورد که تماشای تلویزیون به هر صورت رفتاری فراگیر و

ص: 380

قابل انتظار است، نوعی کلیشه را تداعی می کند که با عنوان خورة تلویزیون(1) پیوند خورده است.(2)

برای بررسی بیشتر این موضوع بیایید سراغ خانواده ای برویم که ظاهراً تفاوت های چشمگیری با خانوادة میلیکِن دارند.

خانوادة کالاهان

خانوادة کالاهان

خانوادة کالاهان در حومة یکی از شهرهای بزرگ آمریکا زندگی می کنند.(3) کارلِ 45 ساله و دینا 37 ساله سه فرزند دارند؛ لیزا و کتی که دوقلو و هشت ساله اند و بِرِنت که هشت سال دارد. کارل و دینا جمهوری خواه هستند و خود را از هر دو جنبة سیاسی و مذهبی محافظه کار می دانند. آن ها به طبقة متوسط آمریکا تعلق دارند، زن و شوهر هر دو صاحب درآمد هستند، گرچه دینا نیمه وقت به صورت پرستار سفارشی کار می کند. آن ها بی تمایل نیستند که خود را اوَنجلیست بازمتولد بدانند، گرچه از مسلک کلیسای مشایخی به کلیسای باپتیست گراییده اند. کارل اشاره می کند:

ما می خواهیم به کلیسای باپتیست وارد بشیم، هر چند شاید از نظر اهمیت مذهبی در مرتبة دوم قرار داشته باشه.

از نظر آن ها کلیسا محیط اصلی برای حضور اجتماعی است. گرچه دینا عضو گروه نیایش مادران در کلیسا نیز هست و هر دوی آن ها

ص: 381


1- couch potato
2- دربارۀ بحث پیرامون این سبک از مشاهده و نقد آن نگاه کنید به : Joseph G. Champ’s in Hoover et al. (2004); Chapter 9
3- مصاحبه با خانوادة کالاهان به وسیلة لی هود انجام شده است.

داوطلبانه عضو هیئت مدیرة استخر محلی شده اند. کارل گذشتة اعتقادی خود را به صورت گذر از مرحلة غیرمذهبی به مذهبی توصیف می کند؛ البته مانند بسیاری از اوَنجلیکال ها به ذکر گذشته ای می پردازد که از کلیسا آغاز شده است، سپس در دوران کالج ایمانش تضعیف گشته و پس از تماس با سازمان زندگی جوان، بازمتولد شده است. دینا می گوید که اعتقاداتش در دوران زندگی چندان تغییر نکرده است. آن ها نسبت به خانوادة میلیکِن، اعتقادات خویش و رابطة این اعتقادات با فعالیت های اجتماعی را فصیح تر و آشکارتر بیان می کنند. در زمینة ارتباط عقاید با رسانه، آن ها می گویند که باورهای شان تا حدی گرایش به گفتمان اجتماعی و سیاسی را شکل داده است و بدین ترتیب رسانه ها را بیشتر در حکم زمینه می بینند تا فهرست نمادین.

در واقع بخش عمدة سخنان آن ها دربارة رسانه ها، مربوط به چنین ارزش ها و موضوعات سیاسی ای می شود که تحت تأثیر مذهب قرار دارند. کارل هنگام اظهارنظری که تلفیق آگاهانه ای از بیان تضاد رسانه ها با ارزش ها و انتقادی از برنامه های اخبار محلی است، می گوید:

ما معمولاً اخبار محلی رو تماشا می کنیم. فکر می کنم تهیه کنندگان این برنامه ها بیشتر دوست دارن اون ها رو جنجالی کنن تا جذاب تر به نظر برسن. به گمانم اون ها بیشتر به فکر بالابردن آمار مخاطبان هستن تا گردآوری مطالب ارزشمند؛ بنابراین محتوای برنامه هاشون بیشتر در جهت افزایش تعداد مخاطبان و سرگرمی و در تضاد با ارائۀ اخبار و اطلاعات ارزشمنده. برای نمونه فکر می کنم دست اندرکاران برنامة تحریم دیزنی بیشتر چنین چیزهایی رو می پسندن؛ چون مطالب مذهبی رو به شکل جنجالی و کلیشه ای مطرح می کنن و از افراد مذهبی، تصویر منفی نمایش میدن.

ص: 382

نظرات کارل دربارة ارزش های رسانه ای معطوف به پرسش هایی است که بیشتر سیاسی شمرده می شوند تا مذهبی. وقتی دربارة موقعیت هایی می پرسیم که طی آن ها با فرزندانشان درباره محتوای رسانه ها صحبت می کنند، کارل و دینا به ذکر نمونه هایی می پردازند که بحث های کنونی دربارۀ سیاست های مذهبی را بازتاب می دهد.

کارل:

به نظرم اگر موضوعی از نظر سیاسی جهت گیری درستی داشته باشه، اون رو بحث و تفسیر می کنیم.

مصاحبه گر:

منظورتان از جهت گیری درست سیاسی چیست؟

کارل:

خب، الان گرایش ها و عقاید سیاسی فراوونی وجود داره که در موقعیت های عادی زندگی، نامعموله. دربارۀ این موارد زیاد بحث و تفسیر نمی کنیم.

دینا:

برای نمونه بچه ها قبلاً برنامة تلویزیونی موسوم به معماخانه(1) رو می دیدن. این برنامه به شدت چندقطبیه و من به خیلی از موضوعاتی که در اون مطرح میشه اعتقاد ندارم. بیشتر دربارة چنین موضوعاتی صحبت می کنم و توضیح می دهم که چرا با ارزش ها و اعتقادات ما سازگار نیستن.

کارل:

به نظر من این برنامه پر از زبان بازی، غیرواقعی و نسبی گراست.

ص: 383


1- The Puzzle Place سریالی که در حد فاصل سال های 1994 تا 1998 در آمریکا (75 قسمت 30 دقیقه ای) به کارگردانی راب استُرک پخش شد. نقش آفرینان اثر مجموعه ای از عروسک های خیمه شب بازی با فرهنگی متفاوت بودند.(م.)

دینا:

همچنین به ساختارهای خانوادگی، پدر و مادر و تفاوت های مذهبی می پردازه.... ویشبُن هم چنین حالتی داره. من از موضوعات ویشبُن و موجودات کرَت(1) خیلی با بچه ها صحبت کرده ام. موضوع بوم شناسی در موجودات کرَت به نجات کرة زمین مربوط میشه، ولی شیوة ارائه به گونه ایه که بچه ها نسبت به حیوانات دچار سوءتفاهم میشن. این فلسفة سازندگان برنامه است، نه اون چیزی که من باور دارم. منظورم اینه که دربارۀ همة این ها صحبت خواهم کرد؛ البته نمیگم که بچه ها نباید این برنامه رو ببینن، نکته های خوبی در اون هست، ولی من با شیوة کارشان موافق نیستم. در ویشبُن نیز همین حالت رو به نوع دیگری می بینیم: والدین طلاق گرفته اند و بچه با مادرشون زندگی می کنن. اون ها همیشه این سبک های مختلف زندگی رو نشون میدن، انگار که زندگی این طوریه ولی من می خوام بچه ها بدونن که این لزوماً بهترین روش زندگی نیست. به همین خاطر دربارة این موضوعات صحبت می کنیم.

دینا و کارل به طور مشخص به برنامه هایی که موضوعات خانواده و ارزش های اجتماعی را منعکس می سازند، حساسیت خاصی دارند. گویی آنان رسانه ها را به منزلة کانون کشمکش بین ارزش های خود و اُمانیسم سکولار در فرهنگ اجتماعی می بینند. از نظر آن ها گوناگونی و تکثر، ارزش هایی منفی هستند که باز هم گفتمان هایی دربارة ارزش در قلمروی اجتماعی را بازتاب می دهند. دینا می گوید:

ص: 384


1- Kratt’s Creatures مجموعه ای که در سال 1995 در آمریکا نمایش یافت. خالقان اثر کریس و مارتین کرات بودند که هر هفته به دنبال حیوانات متفاوت برای کشف عادات و نحوۀ زندگی متفاوتشان بودند. از جمله شخصیت های دیگر این مجموعه یک دایناسور انیمیشنی بود. این اثر در 50 قسمت 30 دقیقه ای پخش شد. (م.)

اون ها انواع و اقسام آدم ها و روابط رو نشون میدن؛ برای نمونه دختر یهودی و پسر سیاه پوست آمریکایی، سرخ پوست، دختر مکزیکی... و غیره. منظورم اینه که انواع فرهنگ های نژادی حضور دارن. قبول دارم که باید دیگران رو بپذیریم ولی روش این کار به صورتی که نشون داده میشه برایم قابل قبول نیست.

خانوادة کالاهان می دانند که پیام حمایت از تنوع ارتباط بین نژادها و دیدگاه آزاد در این برنامة تلویزیونی در جهت بازنمایی و ترویج چنین تنوعی ارائه می شود و والدین با این پیام ها و نیات سر سازگاری ندارند. دینا می گوید:

وقتی بچه فقط سه سالشه، چرا باید چنین چیزهایی رو ببینه؟

خانوادة کالاهان نیز مانند میلیکِن ها به خوبی از وجود تلویزیون مذهبی آگاهند و دینا می گوید که بخشی از برنامه های شبکة مسیحی محلی را می بینند. به نظر نمی رسد که وی علاقة چندانی به این شبکه داشته باشد و کارل نیز با او هم سلیقه است. وی می گوید که برنامه های این شبکه آثاری کلیشه ای و تصنعی در مایه های تله وَنجلیسم هستند. وی ادامه می دهد:

به نظر من خیلی از موعظه هایی که در این برنامه ها انجام میشه پیش پا افتاده و سطحیه. میخوان بگَن اگه شما واقعاً با خداوند گام بردارید، او هم به شما حال میده و چیزهایی از این دست. موضوع اصلاً این نیست. این نوع پیام ها به نظرم بسیار سطحی و عامیانه میرسه. فکر می کنم اصالتی ندارن.

کارل پاسخ جالبی به پرسش دربارة فیلم های مورد علاقه اش می دهد، فیلم هایی که مشتمل بر ارزش های بسیار سنتی آمریکایی هستند، از

ص: 385

جمله زندگی شگفتی انگیزی است(1) و فیلم های وودی آلِن. سپس به سرعت خاطر نشان می کند که فیلم های اولیة وودی آلن بیشتر در ذهنش مانده اند، آن هایی که به پرسش های مهم می پردازند و اگزیستانسیالیسم تلخ تری را بازنمایی می کنند. او نیز مانند خیلی های دیگر معتقد است که شخصیت جِیمز استیوارت در فیلم زندگی شگفت انگیزی است، نشاندهندة ارزش های مثبت و آمریکایی از جمله شخصیت مداری و انعطاف پذیری است. همچنین این فیلم را به خاطر پایان خوشش دوست دارد. کارل ادعا می کند که چندان علاقه ای به تلویزیون ندارد یا صرف نظر از برنامه های ورزشی به طور منظم آن را نمی بیند. او به سرعت می افزاید که نظراتش دربارۀ تلویزیون ناشی از تماشای آگهی ها و تیزرهای تجاری است که هنگام پخش برنامه های ورزشی می بیند. ارزیابی وی از بیشتر برنامه های تلویزیون چیست؟ کارل نیز با بسیاری از مردم هم عقیده است که برنامه های تلویزیونیِ خوب، ملایمند و بیننده را آزار نمی دهند، ولی محصولات فعلی به طور کل به سوی جنسیت و تحریک بیننده جهت گیری شده اند. وی می گوید:

برنامه ها و تبلیغات تلویزیونی بیشتر وجه غریزی مرا تحریک می کنن، در تضاد با وجهی که می خواد آگاهی و اعتلا پیدا کنه.

از دیدگاه وی تمام این برنامه ها رگه ای از جنسیت یا خشونت دارند. همچنین کارل نوعی بی اعتمادی نسبت به حالتی ابراز می کند که آن را تجربة بصری با رسانه هایی چون تلویزیون و فیلم (و احتمالاً اینترنت و

ص: 386


1- It’s a Wonderful Life فیلمی ساختۀ فرانک کاپرا. با بازی جیمز استیوارت. محصول 1946 آمریکا. فیلم به مانند دیگر آثار کاپرا حاوی مضمونی در ستایش انسانیت است. (م.)

وب جهانی) می نامد. وی اشاره می کند که نقش اصلیِ رسانه های بصری باید ایجاد سرگرمی باشد و ادامه می دهد:

هم چنین رسانه های بصری درک و اطلاعات ما دربارة جهان رو شکل میدن. اون ها استنباط ما از موضوعات جهانی رو پی می ریزند و به ما کمک می کنن تا دربارۀ امور جهان بیندیشیم. وقتی به تماشای تلویزیون می پردازید یا سینما میرید، شروع به فکر کردن می کنید و ارزش های خود رو می سنجید. این حالت، سرگرم کننده نیز هست؛ چون می تونید صحبت کنید و افکارتون رو با دیگرون در میان بگذارید. [وی تفاسیر خود را به حوزة موسیقی و رایانه می برد] فکر می کنم موسیقی واقعاً می تونه با روح انسان سخن بِگه. برای من آثار تصویری و رسانه های بصری تا این اندازه تأثیرگذار نیستن... ولی موسیقی واقعاً می تونه به روح آرامش بده، می تونه روح رو اعتلا ببخشه یا آدم رو غمگین کنه. رایانه ها نیز قدری با رسانه های بصری متفاوتند. اون ها باید به ما آموزش و آگاهی بِدن و در عین حال سرگرممون کنن و حتی کارهایی چون گردآوری کتاب یا نامه نگاری رو آسون تر کنن.

البته خانوادة کالاهان تلویزیون تماشا می کنند. کتی و لیزا اطلاعات گسترده ای دربارۀ برنامه های روزانه و آخر هفتة تلویزیون دارند، ولی جزییات بیشتری دربارة برنامه های مورد علاقه شان نمی گویند. در صحبت ها و پاسخ های آن ها اسم برنامه های ممنوعه ای چون بیویس و باتهد(1) و رِن و استیمپی(2) مطرح می شوند. هر کدام از آن ها در

ص: 387


1- Beavis and Butthead سریال انیمیشن/کمدی شبکۀ MTV که از سال 1993 تا 1997 در آمریکا پخش شد. این سریال در 199 قسمت 12 دقیقه ای پخش گردید. اثر دربارۀ دو نوجوان علاقه مند به موسیقی هوی متال بود که دست به کارهای احمقانه می زدند. این دو فراری از درس و مدرسه و عاشق مرور ویدیو کلیپ ها و تماشای تلویزیون بودند (م.)
2- Ren and Stimpy سریالی انیمیشن/کمدی که بین سال های 1991 تا 1996 پخش گردید. شخصیت های انیمیشن نوعی سگِ (chihuahua) بسیار فعال و یک گربۀ لاابالی بی مغز بودند که تجارب کثیف و تنفربرانگیز یکدیگر را با هم در میان می گذاشتند. این سریال در 52 قسمت 30 دقیقه ای نمایش یافت. (م.)

مصاحبه های جداگانه به طیف گسترده ای از برنامه های کودکان اشاره می کنند. حتی کتی می گوید که هنگام دیدار با دوستانش برنامه های ممنوعه را تماشا کرده است.

به نظر می آید که برای کالاهان ها تماشای تلویزیون به صورت خانوادگی مهم باشد و خودشان می گویند که هر وقت بتوانند دور هم جمع می شوند و برنامه ها را می بینند؛ پس افکار آن ها نیز مانند بیشتر خانواده هایی که با آنان مصاحبه کردیم، به این موضوع برمی گردد که چه آثاری برای بچه ها بهتر هستند، چه الگوهایی مناسب ترند و محتوای کدام برنامه ها با افکار خانواده سازگارتر است. کارل می گوید:

از نظر من این موضوع در نهایت به انتخاب کیفیت سرگرمی مربوط میشه. فکر نمی کنم ممنوعیت های اون چنانی داشته باشیم. ما فقط چیزای دیگه ای رو ترجیح میدیم. برای نمونه من و دینا قبلا ً مجموعة ER رو تماشا می کردیم. شاید با شروع فصل جدیدِ پخشِ این برنامه بازم به تماشایش بشینیم. این واقعاً تنها برنامة تلویزیونی ایه که به خصوص می خواهیم ببینیم. در بقیة موارد چندان سر و کاری با تلویزیون نداریم. من از تماشای برنامه های ورزشی هنگام تعطیلات آخر هفته لذت می برم، به خصوص حالا که فصل جدید مسابقات فوتبال شروع شده ولی بازم میگم که تماشای تلویزیون برای ما همراه با ممنوعیت آثار سرگرم کننده نیست؛ البته با برنامه هایی که جملات رکیک، صحنه های جنسی و خشن دارن، مخالفیم. فکر نمی کنم حتی چیزی دربارۀ این جور برنامه ها بدونیم.

دینا:

ص: 388

نه، فکر می کنم قانون ما اینه که برنامة تلویزیون باید آموزنده و ارزشمند یا بامزه باشه. به همین خاطره که کارتون های صبح شنبه رو تماشا نمی کنیم، چون به ندرت چیز ارزشمند یا آموزنده ای در اون ها وجود داره. در واقع برام مهم نیستن. همون طور که فیلم های خنده دار احمقونه رو نمی پسندم. خیلی از اون ها فقط کمدی های اسلَپ اِستیک (بزن و بکوب) ابلهونه هستن. بسیاری از برنامه های PBS درس های اخلاقی خوبی ارائه میدن یا دربارة مطالعه اند؛ بنابراین من ترجِیح میدم که وقتمون رو صرف تماشای آثار ارزشمند کنیم. قانون اصلی اینه که زمان تماشای تلویزیون باید محدود باشه. من سعی دارم که اون رو در حد یک ساعت در روز نگه دارم؛ البته گاهی وقت ها بیشتر طول میکشه. مسیر راهنمای کلی من همینه. ما بیشتر وقتمون رو صرف تماشای فیلم های ویدیویی می کنیم تا تلویزیون. وقتی بچه ها به خونۀ دوستاشون میرن خودشون تصمیم میگیرن که چه برنامه ای رو تماشا کنن. ولی در خونه می دونم که قراره در تلویزیون چی ببینیم.

در این جا تضاد جالبی دیده می شود که در بسیاری از خانواده های دیگر هم وجود دارد. از یک طرف خانوادة کالاهان می خواهند توصیف رسانه ها در خانه شان مستقیماً با کیفیت و ارزش های آثار رسانه ایِ خوب و رفتار تماشاگرانة مناسب مرتبط باشد. در عین حال گزینش های خاص آنان چندان تفاوتی با خانواده های دیگر ندارد. رفتار مناسب بینندة تلویزیون همراه با آگاهی و تمرکز است و محتوای مناسب چیزی است که بر جنسیت و خشونت تأکید نکند. از سوی دیگر آن ها به شدت از این که سانسورچی تصور شوند، پرهیز دارند. کارل می گوید:

ما می خواهیم که بچه ها زندگی رو به صورت مجموعه ای از انتخاب های ممکن ببینند و این که برخی از انتخاب ها مفیدتر از بقیه اند.

به گمان وی این نوع رفتار برای هدایت مردم مناسب تر از آن است

ص: 389

که مجابشان کنیم که چه انجام دهند و چه انجام ندهند. به نظر می آید آن ها می خواهند به بچه های شان اعتماد کنند تا دست به انتخاب های مناسبی بزنند، از جمله انتخاب هایی که پدر و مادر هنگام تماشای تلویزیون برای آن ها انجام می دهند. دینا مانند بسیاری دیگر از اعضای خانواده هایی که با آنان مصاحبه کردیم معتقد است که برنامه های قدیمی تر تلویزیون نسبت به برنامه های کنونی کم ضررتر بودند. شبکة کابلی نیکل اُدیون مجموعه ای از این نوع برنامه ها ارائه می دهد و دینا می گوید بخش عمدة برنامه هایی که اعضای خانواده تماشا می کنند، جزو محصولات همین شبکه است. وی نمونه هایی از چنین آثاری را که اعضای خانواده در کنار هم می بینند، فهرست بندی می کند که شامل مجموعه های دیک ون دایک(1) و مری تایلر مور(2) است و اکنون دوباره پخش می شوند. برخی از انتخاب های آن ها از جمله پخش مجدد مجموعۀ تاکسی جزو آثاری هستند که می خواهند از آن ها پرهیز کنند؛ زیرا در زمانی که برای اولین بار پخش شدند نژادپرستانه به شمار می رفتند.

وقتی دربارة برنامه های با محتوا، مضامین یا پی رنگ های مذهبی از

ص: 390


1- 7.Dick Van Dyke مجموعه شویی کمدی/خانوادگی که بین سال های 1961 تا 1966 در 158 قسمت 30 دقیقه ای، در آمریکا پخش شد که در آن شخصیت های محوری (زن و شوهری به همراه پسرشان) جملگی نویسندگان و برنامه سازان تلویزیون بودند. (م.)
2- Mary Tyler Moore سریال کمدی آمریکایی که از سال 1970 تا 1977 از شبکۀ CBS پخش شد. این سریال یکی از محبوب ترین شوهای تاریخ تلویزیون آمریکا و مقبول ترین سریال ها از نظر منتقدان بود. (م.)

جمله مجموعة نظرکردۀ فرشته یا آسمان هفتم(1) می پرسیم، کارل پاسخ می دهد:

هر چند وقت یک بار اون ها رو می بینیم، می خواهید دربارة نظرکردۀ فرشته صحبت کنیم؟

دینا:

بله و بعد آسمان هفتم. من اون رو یک بار دیدم ولی ما به جست وجوی چنین برنامه هایی نمی پردازیم و چندان هم تماشاشون نمی کنیم.

ولی بعد کارل ادامه می دهد:

تنها برنامه هایی که در پنج سال اخیر آگاهانه تماشاشون کردیم ER است. مسئلة مهمِ برنامة زمانیِ پخش تلویزیونی به این واقعیت برمی گرده که تلویزیون - واقعیت نوعی سرگرمی کم اهمیته. به جز برنامه های ورزشی آخر هفته و تماشای فیلم های ویدیویی، چیز خاصی در تلویزیون نمی بینیم.

جالب است که کارل و دینا به چنین برنامه ای اهمیت می دهند. توضیح آن ها دربارۀ علاقه به ER و چگونگی تماشای برنامه جالب است. دینا می گوید:

من اون رو تماشا نمی کردم تا این که عده ای از دوستانمون که واقعاً براشون احترام قائلم به من گفتن که از تماشای این مجموعه لذت می برن.

وقتی مصاحبه گر از او می پرسد آیا آنان جزو همکارانش در بیمارستان بودند، دینا پاسخ می دهد:

خب بیشتر اون ها از اعضای خانواده و نزدیکانم بودن که توصیه کردن اون رو ببینم. هنگامی که دربارة سریال صحبت می کردن، علاقه مند شدم که

ص: 391


1- 7th Heaven سریالی که از سال 1996 تا 2007 در ژانر درام خانوادگی پخش شد. سریالی هفتگی دربارۀ یک پدر و مادر و هفت فرزندشان که وقایع زندگی آن ها در ارتباط با یکدیگر و دیگران را دنبال می کند. (م.)

اون رو تماشا کنم.

معلوم می شود که از نظر دینا و کارل، ER متفاوت با برنامه های دیگری است که به اتفاق بچه های شان می بینند، چنان که انگار برای آن ها نوعی اعتبار اجتماعی و فردی در پی دارد. آن ها این برنامه را به اتفاق هم می بینند و با شخصیت هایش احساس همدلی می کنند. آن ها تماشای مجموعه را به دلیل توصیه های خانواده و دوستان آغاز کردند. تأثیر ER برای شان لذت بخش و قانع کننده است و جزو برنامه هایی است که در ردة آثار احساساتی یا ملایم رده بندی می شود. این برنامه نوعی تجربة فراگیر از فرهنگ آمریکایی سکولار را نمود می دهد، تجربه ای همراه با ارزش های انسانی سکولار که خانوادة کالاهان مورد انتقاد قرار می دهند. از جنبه ای، ارزشمندترین تجربة تلویزیونی خانوادة کالاهان آن ها را به بطن فرهنگی سکولار و نه مذهبی یا فرقه ای می برد. آن ها علاقه ای ندارند که ER را بر مبنای ارزش های مذهبی نقد کنند. در عوض با خشنودی سریال را می بینند و می توان استدلال کرد که به روشی نسبتاً بنیادین در تجربه ای فرهنگی، آمریکایی و عمومی شرکت می جویند. آن ها از این نظر چندان تفاوتی با خانوادة میلیکِن ندارند و برای مشارکت در تجربة فرهنگیِ تماشای تلویزیون همانند همسایه های غیر بازمتولد خود عمل می کنند.

خانوادة آلبرت

خانوادة آلبرت

سومین خانواده، آلبرت ها(1) تضادی جالب با خانواده های میلیکِن و

ص: 392


1- مصاحبه با خانوادة آلبرت را، لی هود انجام داده است.

کالاهان دارند و می توان آن ها را با هم مقایسه کرد. از توضیحات خانوادة آلبرت برمی آید که بیش از دیگران تماشای تلویزیون را برای بچه هایشان محدود می کنند؛(1) البته پدر و مادر قبول دارند که نقش آن ها دیکته کردن گزینه های اخلاقی به فرزندان نیست، بلکه می خواهند ابزارهایی در اختیار آن ها قرار دهند که خودشان بتوانند دست به انتخاب بزنند. ریچِل آلبرت همچون دیگر مادران، تضادی بنیادین میان رسانه ها و ارزش های مسیحی می بیند. او و شوهرش تِری مانند خانوادة کالاهان، این نکته را اساساً با ارجاع به ارزش های اخلاقی سیاسی همچون تنوع قومی و خودآگاهی محیطی مطرح می سازند. آن ها نیز مانند دیگران برنامه های قابل قبول را شناسایی کردند که همچون آثار مورد علاقة کالاهان ها احساساتی یا ملایم است؛ ولی برخلاف میلیکِن، مجموعة خانوادة سیمپسِن را برنامه ای غیر قابل قبول می دانند. در بین برنامه های احساساتی و ملایمی که می پسندند می توان به پیشرفت خانواده(2) و آسمان هفتم اشاره کرد که آن ها را به شکل خانوادگی و منظم تماشا می کنند. هم چنین مانند خانواده های دیگر، خانوادة آلبرت دیدگاهی را بیان می کنند که مذهب اکتسابی و سنتی را به نقد می کشد، آنان حتی تردید دارند که چنین گرایش های مذهبیای داشته باشند؛ البته آشکارا

ص: 393


1- تنها دستگاه تلویزیونی موجود در خانوادة آلبرت ها در اتاق خواب والدین قرار دارد. از این وسیله برای نظارت بر فضای خانه استفاده می شود.
2- Home Improvement مجموعه ای تلویزیونی در ژانر کمدی/خانوادگی که در بین سال های 1991 تا 1999 در 204 قسمت 30 دقیقه ای نمایش داده شد. موضوع سریال تجربیات و آزمایش های مردی به نام تیم تیلور (میزبان یک شوی تلویزیونی) بود که با همراهی همسری سلطه جو، سه پسر موذی و شرور و یک همسایه نابغه حاصل می شد. (م.)

و با غرور اعلام می کنند که جزو مسیحیان بازمتولد هستند. از نظر خانوادة آلبرت نیز همچون دیگران، تأکید بر تکاملِ خودِ مذهبی باعث می شود تا از مرجعیت مذهبی جدا بمانند و آن را با سوءظن بنگرند. به نظر تِری در چنین موقعیتی، وی از جنبة اخلاقی شخصاً دست به انتخاب می زند و خودش مسیر معنوی را طی می کند.

هر چه پیش تر میرم... بیشتر با مسیح گام برمی دارم و بیش از پیش مذهب رو می شناسم... خب، این موقعیت باعث رشد انسان میشه و فکر می کنم ممنوعیت های (تابوهای) فراوانی وجود داره که کلیسای مسیح اون ها رو ذکر می کنه و جامعة ما رو فرا می گیره ولی فکر نمی کنم تا این اندازه که مرجعیت مسیحی اعلام می کنه مهم و اساساً برای ما مضرر باشن. منظورم اینه که مثلاً وقتی من و بچه ها مجموعة خلیج داوسن(1) رو می بینیم، می تونم بگم که اون ها ارتباط دارن. ارتباط خوبه ولی دربارة هجده ساله های مجرد چنین نظری ندارم، به هر حال مناسب نیست. پس این موضوعات رو بیشتر به عنوان ابزارهای آموزشی در نظر می گیرم. به علاوه می خوام به اون ها کمک کنم تا بفهمن زندگی چیه؛ چون ممکنه دچار اشتباه بشن. ممکنه دختران من بیرون برن و بدون اون که ازدواج کنن باردار بشن، نمی خوام اون ها رو از خونه بیرون کنم یا دست به اعمال مشابهی بزنم.

این نکته دربارة تِری و رِیچِل اهمیت دارد که از نظر نگرش به رسانه ها نمی خواهند اخلاق گرا و سانسورچی به شمار آیند. به گمان آن ها چنین رویکردی در چهارچوبِ آن مذهبی انجام می شود که

ص: 394


1- 4.Dawson’s Creek مجموعه ای تلویزیونی به کارگردانی کوین ویلیامسِن (سازندۀ سریال نخل های پنهان)، که حد فاصل سال های 1998 تا 2003 ساخته و پخش شد. اثر به زندگی چهار نوجوان می پردازد که چگونه دوران بلوغ خود را طی می کنند. معروف ترین بازیگر سریال کیتی هولمز (همسر کنونی تام کروز) بود. این سریال در 128 قسمت 60 دقیقه ای ساخته و پخش گردید. (م.)

می خواهند از آن فراتر بروند و آن را پشت سر بگذارند. مذاهب، اخلاق گرا هستند و از نظر خانوادة آلبرت، ممنوعیت های مذهبِ سنتی روز به روز کم اعتبارتر می شود. آن ها می خواهند دسترسی فرزندان خود به برخی از چیزها را کنترل کنند، ولی آن را در ایجاد نگرش فرزندان تعیین کننده نمی دانند. به ویژه تِری نگران است که چنین رویکردی مزورانه شمرده شود یا واقعاً باشد. نکتة جالب آن که یکی از برنامه هایی که به صورت خانوادگی تماشا می کنند، عملاً کشمکش های بین سخت گیری های مذهب سنتی و آن چه را که به نظرشان ایمان اصیل می رسد، تشریح می کند. مجموعة آسمان هفتم در اساس به نظر رِیچِل بسیار موعظه گر است:

بله اون ها کشیش سنتی، زنش، فرزندان و روش زندگیشون رو به تصویر می کشن. این درست همون نوع برخورد قضاوت گرانه است که من از اون رویگردانم. نمی خوام چنین حالتی تبدیل به برچسبی برای مسیحیت بشه. این موضوع به احساسات قوی من علیه چیزی برمی گرده که اون رو کلیسا گرایی می نامم.

وقتی صحبت به انواع رسانه هایی می کشد که تِری و ریچل آلبرت از نظر معنوی و اخلاقی معتبر می دانند، آن ها نه به رسانه های مسیحی یا مذهبی بلکه به رسانه های سکولار اشاره می کنند. از سوی دیگر به نظر تِری فیلم سینمایی شجاع دل(1) حتی برای فرزند هشت ساله اش فیلم بسیار مناسب و قابل قبولی است. گرچه او و ریچل از خشنونت افراطی

ص: 395


1- 5.Braveheart فیلم مشهور و ستایش شدۀ مل گیبسن دربارۀ زندگی یک آزادی خواه اسکاتلندی به نام ویلیام والاس که علیه استعمار انگلستان می شورد. فیلم دارای صحنه های خشونت بار زیادی است. محصول 1995 آمریکا. (م.)

در برنامه های سرگرم کننده انتقاد می کنند، [ولی از نظر آن ها] خشنونت در شجاع دل قابل پذیرش است؛ زیرا چیزهایی را نشان می دهد که در حقیقت اتفاق افتاده است. همچنین برنامه هایی که ریچل و تِری به اتفاق یکدیگر و بچه ها انتخاب و تماشا می کنند، جالب و مهم است. از نظر ریچل، رسانه های علمی - تخیلی آثاری قدرتمند، حتی از جنبه های معنوی ارائه می دهند. اعضای خانواده به طور مرتب مجموعة پرونده های مجهول را می بینند. رِیچِل می گوید:

خب ما عملاً برنامه های تلویزیون رو می بینیم... یکشنبه شب ها من و تِری مجموعة پرونده های مجهول رو تماشا می کنیم. البته این کار بسیار حساب شده است چون هنگام تماشای این برنامه قراره بچه ها خواب باشن (می خندد) و این وضعیت جدیدیه. ما قبل از این پس از اون که بچه ها می خوابیدن، مجموعة سفر ستاره ای رو هم تماشا می کردیم؛ ولی الان علاقة چندانی به دیدنش نداریم.

از نظر رِیچِل سفر ستاره ای سریال مشخصاً معنا گرایی بوده است. گرچه وی ارزش های مذهبی و غیره در فیلم را لیبرال می نامد. در عین حال این برنامه برای او معنوی است:

چون فکر می کنم وقتی نیروهای برتر، وجودهای برتر و چیزهایی از این قبیل رو نشون میدید، رگه ای از معنویت هم در اون دیده میشه.

این موضوع دربارۀ پرونده های مجهول هم صدق می کند، ولی رِیچِل در هنگام تشریح این مجموعه، تنها به نسبت دادن کیفیات شبه مذهبی به برنامه اکتفا نمی کند، بلکه به نوعی با علاقة خود نسبت به برنامه کلنجار می رود، گویی چیزی در آن است که رِیچِل در برابر آن مقاومت می کند. او در برابر وسوسة جذابیت این برنامه مقاومت می کند ولی

ص: 396

نمی تواند آن را درست شرح دهد:

بله پرونده های مجهول یکی دیگر از اون برنامه های مذهبیه. می تونه به طور کامل نظر مردم رو جلب کنه، ولی نظر من دربارة اون چیز دیگه ایه. اون ها می گویند این ها حقیقته. خب، کدام حقیقت؟ در ظاهر، برنامه همة عوالم رو نشون میده: آخرت، دنیا و اکنون؛ ولی من نمی تونم مطمئن باشم که چنین است. میشه تصور کرد که معنوی است یا شاید هم علمی و تخیلی باشه. نمی دونم، من واقعاً برنامه هایی رو که بر اساس این فرضیات پیش برن، تماشا نمی کنم.

بنابراین خانوادة آلبرت هم مانند دیگران، مرزی مشخص بین رسانه های مذهبی و سکولار ترسیم نمی کنند. آن ها از بیشتر جهات در منطقة رسانه های سکولار زندگی می کنند و از آن ها جدا نیستند. تری و رِیچِل آشکارا دریافته اند که نقششان در مقام پدر یا مادر ایجاد ممنوعیت برای بچه ها و پرهیز از تأثیر فرهنگ سکولار، اُمانیستی و کفرآمیز نیست، بلکه باید با چنین فرهنگی کنار بیایند. آن ها سرمایة مهمِ نمادین، فرهنگی و حتی مذهبی خویش را در چهارچوب آن یافته اند و نسبت به خانواده های دیگر نقاط اشتراک بیشتری را نمود می دهند. آثاری که آن ها در قلمروی رسانه ها انتخاب می کنند (توضیح دربارۀ رسانه ها که به واسطة آن رابطة خود را با رسانه ها توصیف می کنند، شیوة استفاده از برنامه ها و تلاش برای آموزش فرزندان و معانی ای که از محتوای رسانه ها برمی گیرند) همگی شاخص های مهمی از سازش با دنیایی محسوب می شوند که در آن به سر می برند. این زمینه ها یعنی ایمان آن ها، نمادهای مذهبی، داعیه ها و سنت ها از یک

ص: 397

سو و نمادها، داعیه ها و سنت هایی که در فرهنگ گسترده تر اجتماعی و رسانه ها وجود دارد از سوی دیگر، همگی بر انواع خاصی از همدلی، کنش و وفاداری تأکید می ورزند. هر یک از این ها، نقاط بارز و مخاطرات خاص خود را دارند. به هر حال نکتة مهم این است که می توان دید قلمروی رسانه ها از نظر فراهم آوردن شاخص ها برای زمینه های دیگر و هم چنین در ارائة روش هایی برای سیر در آن[شاخص]ها هم فعال است و هم از جهاتی حکم پایگاه خانگی را دارد که تمام این فرمان ها از آن جا صادر می شود.

می توانیم ببینیم که بخش عمدة چیزهایی که انتظار داشتیم نزد خانواده های ردة بازمتولد ها بیابیم، قدری نادرست به نظر می رسد. همچنین هر یک از خانواده هایی که در این جا و فصل های پیش دیدیم، برخی از نمونه های بنیادینِ توضیح دربارۀ رسانه ها را تأیید می کنند، همان نکته ای که فرهنگ گسترده تر جامعه نیز قبول دارد. از جنبة وظایف پدر و مادری این انتظار وجود دارد که رابطة پدر و مادر با فرزندان همراه با نوعی آموزش رسانه ای برای بچه ها باشد. برخی از رسانه ها خوب و برخی دیگر بد هستند. این خانواده های بازمتولد قبول دارند که آموزش و روشنگری، ارزش های مهمی در رسانه ها هستند (کارل کالاهان تا جایی پیش می رود که می گوید سرگرمی نیز برای رسانه های بصری یا صفحه ای نیز ارزشی مثبت به شمار میآید). از سوی دیگر گرچه آن ها با وجهی از چشم انداز مذهبی آمریکایی همدلی می کنند که بیشتر محافظه کارانه و اخلاق گرا شمرده می شود، همگی با این کلیشه مبارزه می کنند و درمی یابند که داوری ها و رفتارهای آنان

ص: 398

نسبت به رسانه ها بیشتر به عنوان محل استقرارشان در چنین نقشه ای استنباط می شود. آن ها می دانند که همه انتظار دارند مسیحیان محافظه کار نسبت به رسانه ها محدودکننده و اخلاق گرا باشند، ولی آن ها از چنین نقشی می پرهیزند. در واقع می دانند که ایجاد تمایزها مهم است، با وجود این در بعضی از سطوح، تمایلی به انجام چنین کاری ندارند. اگر دربارة این موضوع فکر کنیم، علت برای مان روشن می شود. چنان که دیده ایم مسیحیت معاصر به سوی خودِ مستقل گرایش دارد. مسیحیان بازمتولد تعبیر خاص خود را از این موضوع دارند، چنان که شماری از مصاحبه شوندگانِ ما در بین خانواده ها تعابیرشان را مطرح کردند. آن ها با مراجع نهادینة سنتی و کلیسایی میانه ای ندارند و در محیط خانه نیز مرجعیت سنتی پدر و مادر، در لحظات ارتباط با رسانه ها و از نظر آموزشی مطرح می شود. هیچ کس نمی خواهد آدم ماشینی بار بیاورد. همه می خواهند فرزندانشان شخصاً فکر کنند. پدران و مادرانِ خانواده های یادشده بیشتر چنین احساساتی را بروز می دهند، نه آن که بخواهند نقشِ بازدارنده برعهده بگیرند.

نکتة جالب آن که هیچ یک از این خانواده ها علاقة خاصی به تلویزیون مذهبی نشان ندادند. در واقع تعدادی از مصاحبه شوندگان، عملاً از این ژانر انتقاد داشتند. بیشتر این خانواده ها با رسانه های مذهبی آشنا هستند و برنامه های شان را می بینند؛ از جمله موسیقی معاصر مسیحی، نوارهای صوتی، ویدیویی و کتاب هایی که ناشران و تهیه کنندگان مذهبی توزیع کرده اند. به گمان خیلی از آن ها رسانه های فوق، آثاری متفاوت و جایگزینِ رسانه های سکولار را فراهم آورده اند؛ البته این آثارِ

ص: 399

متفاوت عملاً جایگزین آثار دیگری نمی شوند که همگی، آن ها را نتیجۀ مشارکت در فرهنگ آمریکایی می دانند و فعالیت هایی چون تماشای تلویزیون، گوش دادن به رادیو، رفتن به سینما و استفاده از اینترنت را شامل می شود. انتخاب های آنان در چهارچوب رسانه های سکولار تا اندازهای با این فکر تعیین می شود که برنامه های تلویزیونی احساساتی یا ملایم یا سنتی بنابر تعریف خوب هستند. هم چنین، افکار کارل کالاهان دربارۀ مسائل رسانه های بصری یا صفحه ای نشاندهندة گونهای سلیقة طبقاتی است. پس برخی انتظارات ما از مؤمنان بازمتولد برآورده می شوند و برخی دیگر نمی شوند.

مؤمنان معاصر

اشاره

مؤمنان معاصر

افرادی که روف آن ها را مؤمنان معاصر می نامد، بیش از مؤمنان بازمتولد با نهادهای مذهبی ارتباط دارند. چنان که وی خاطرنشان می سازد، آن ها هم خود را به دلایل موجهی معاصر می دانند و هم به دلیل هویتِ خود و پیوندهای گستردة خانوادگی، با سنت های مذکور همدلی بیشتری دارند. در فصل سوم استدلال کردم که شاید آن ها بیش از دیگر گروه ها با نقد فرهنگ جمعی در رسانه ها موافق باشند، بیشتر به سوی فرهنگ متعالی گرایش نشان دهند تا فرهنگ عامه پسند و به طور کلی بیش از مؤمنان بازمتولد به فرهنگ جمعی بدگمان باشند. در شرایطی که کلیساها یا مرجعیت متداول کمتر دست اندرکار گروه های اوَنجلیکال برای تولید رسانه های خاص خودشان بوده است، شاید انتظار داشته باشید که این گروه با رسانه های مذهبی خودآگاهانه همدلی

ص: 400

نکنند یا حتی به چنین رسانه هایی مشکوک باشند. پیشتر دیده ایم که مسیحیان بازمتولد، محتوای رسانه ها را از جنبة اخلاقی و فرهنگی مورد انتقاد قرار می دهند. شاید بتوان انتظار داشت که مؤمنان معاصر کمتر به چنین انتقاداتی دست بزنند. همچنین به دلیل استفاده از واژة معاصر دربارة آن ها نظر می دهند که باید با جنبه هایی از فرهنگ رسانه ها همدلی کنند که به طور کلی معاصر (به روز)، فراگیر یا مورد تأیید اکثریت باشند.

خانوادة باسوِِل

خانوادة باسوِِل

دَن و لورا باسوِِل که هر دو در حدود چهل و پنج،شش ساله هستند با سه فرزندشان کاترین پانزده ساله، اِمیلی سیزده ساله و رایان هشت ساله در حومة یکی از شهرهای بزرگ غرب آمریکا زندگی می کنند. لورا در خانواده ای معتقد به کلیسای کاتولیک رم بزرگ شده و اعضای خانواده همچنان به طور منظم به کلیسای کاتولیک محلی می روند. دَن در خانواده ای معتقد به کلیسای مستقل پروتستان(1) پرورش یافت، ولی بعد به مسلک کاتولیک گرایید. خانوادة باسوِِل برخلاف بسیاری از مؤمنان بازمتولد داستان خاصی دربارة رستگاری فردی شان ندارند. از نظر آن ها مذهب چیزی است که باید در آن مشارکت کرد و در کل به وسیلة نهاد کلیسا می توان تجربه اش را از سر گذراند. حضور هفتگی در کلیسا مهم است گرچه لورا گزارش می دهد که فرزندان معمولاً با این

ص: 401


1- Congregational church

نوع حضور منظم در کلیسا مخالفند.(1)

گفت وگوی ما با خانوادة باسوِِل دربارۀ ارتباط بین ایمان و رسانه های مورد توجه آن ها، معطوف به سه رسانة خاص شد: مجلات، آرشیو نوارهای ویدیویی خانواده و فعالیت های آن لاین آن ها در اینترنت. آن ها کمتر دربارۀ تماشای منظم برنامه های تلویزیونی صحبت می کنند. همچون بسیاری از دیگر مصاحبه شوندگان ما، بحث با پرسش هایی دربارۀ فرزندان، پرورش آن ها و ارزش رسانه ها شکل گرفت. وقتی لورا و دَن دربارة رسانه ها و فرزندانشان فکر می کنند ارزش های مذکور در ذهنشان اهمیت خاصی می یابد. نمونة آن، بحثی درباره ارزش های مجلة YM است؛ اِمیلی می گوید:

این مثل یکی از مجلات نوجوانانه، ولی گاهی اوقات مطالب بدی در اون دیده میشه. ما اون مطالب بد رو نمی خونیم، فقط ستون مد رو می خونیم.

مصاحبه گر:

منظورتون از مطالب بد چیه؟

اِمیلی:

خب....

لورا:

مثلا می نویسن که در سن چهارده سالگی چطور دوست پسرتون رو ببوسید.... چطور رابطه رو شروع کنید. به نظرم این ها مطالبی نیست که لازم باشه نوجوون های سیزده، چهارده ساله بدونن. منظورم اینه که حتی دربارۀ کاترین... فکر می کنم مجلة Seventeen یا چیزی شبیه اون برای

ص: 402


1- مصاحبه با خانوادۀ باسول بر عهدۀ لی هود بود.

نوجوون ها مناسب تر باشه. به نظرم حتی چنین مجلاتی هم قدری مطالب مذکور رو حتی نه به شکل چندان گرافیکی ارائه میدهن. [سپس خطاب به دختران می گوید] این همان مجلة YM نیست که در اون مقاله ای دربارة دختر بازیگر سریال آسمان هفتم اومده بود؟ منظور اینه که سریال آسمان هفتم از همه بهتر و منظم تره ولی اون ها در مجله شون مطالبی آوردن... از قبیل اطلاعاتی از دوست پسر اون دختر و اینکه دختر، تا چه اندازه از مادرش متنفره. منظورم اینه که وقتی دربارة چنین شخصیت جذابی می نویسن... واقعاً عجیبه؛ البته مطمئنم که اون واقعاً همین طوره.

لورا به طور کامل از مطالب آن مجله آگاهی دارد و در حال حاضر خواندن آن مجله ممنوع و به جایش نشریات مناسب تری از جمله سِوِنتین توصیه می شود. مجموعۀ تلویزیونی آسمان هفتم، یکی از بخش های منظم رژیم تلویزیونی خانواده است. لورا و دخترها از دیدن مطالبی دربارة بازیگر دختر مجموعه در چنین مجلاتی تعجب کردند. بچه ها معمولاً به سینما می روند. به گفتة لورا در کل اعضای خانواه هفته ای یک بار به سینما می روند. آن ها حساسیت خاصی به انواع فیلم ها ندارند و از بچه ها می خواهند که خودشان هم تنهایی به سینما بروند. دخترها می گویند که مجازند به تماشای فیلم هایی با درجه بندی سیزده سال به بالا(1) بروند؛ البته خانواده آرشیو بزرگی از نوارهای

ص: 403


1- سامانۀ رده بندی سنی، جهت آگاه کردن تماشاگر آمریکایی از کیفیت مضامین غیراخلاقی و خشونت موجود در فیلم است گرچه موارد دیگر را هم شامل می شود. این رده بندی که توسط انجمن تصویر متحرک آمریکا (MPAA) تبیین شده، به قرار زیر است: G(مناسب برای همۀ سنین)،PG(مناسب برای همۀ سنین با کمی هشدار برای والدین)،PG-13(تماشا برای زیر 13 سال فقط با همراهی والدین)،R(تماشا برای زیر 17 سال فقط همراه با والدین)،NC-17(تماشا برای زیر 17 سال مطلقا ممنوع)،NR(غیرقابل استفاده برای خانواده ها/کسانی که فیلمشان را برای دریافت رده بندی نمی فرستند). البته ESRA انجمن رده بندی بازی های ویدیویی هم رده بندی ای برای بازی های ویدیویی ارائه داده است. PEGI و CERO سامانۀ رده بندی اروپا و ژاپن در زمینۀ بازی های ویدیویی هستند. (م.)

ویدیویی دارد و آن ها بیشتر بر اساس سلیقه شان به تماشای فیلم ها می پردازند.

گفته شد که معمولاً پنجاه تا هفتاد فیلم به طور منظم می بینند، از جمله فیلم هایی چون زندگی یک حشره، بسیاری از فیلم های والت دیزنی و آپولو سیزده.(1) هم چنین در مجموعة نوارهای ویدیویی خانواده آثاری وجود دارند که لورا آن ها را فیلم های زمان اتوکشی می نامد و به طور مشخص، به بی خواب در سیاتل(2) و قسمت های ضبط شدة نمایش تلویزیونی فیل سیلورز(3) اشاره می کند.

به نظر می آید که والدین به وسیلة این برنامه های ضبط شده، تماشای فیلم ها و برنامه های تلویزیونی را کنترل می کنند و این موضوع در حقیقت برای شان ارزشمند است. بچه ها به ویژه رایان خردسال، اخیراً با دنیای اینترنت و فعالیت های آن لاین آشنا شده اند؛ زیرا در ایام کریسمس رایانة جدیدی خریدند که نقطه عطف مهمی در رژیم رسانه ای آن ها محسوب می شود. این موضوع به ویژه برای بچه ها اهمیت خاصی دارد؛ زیرا زندگی پیش از دورة اینترنتی خود را نوعی انزوای فرهنگی و اجتماعی مینامند.

ص: 404


1- Apollo13 فیلمی به کارگردانی ران هاوارد و با بازی تام هنکس، اد هریس و کوین بیکن. فیلمی مبتنی بر واقعیت دربارۀ تلاش گروهی برای سفر به ماه و حوادثی که برای شان رخ می دهد. محصول 1995 آمریکا. (م.)
2- 5.Sleepless in Seattle فیلمی ساختۀ نورا افران با بازی تام هنکس و مگ رایان. کمدی/رمانتیک محصول 1993 آمریکا.(م.)
3- Phil Silvers Show نمایشی تلویزیونی که بین سال های 1955 تا 1959 در 143 قسمت 30 دقیقه ای پخش شد. شخصیت محوری این نمایش، یک گروهبان بی نهایت متقلب و گوش بر ارتش آمریکا به نام ارنی بیلکو بود. (م.)

اِمیلی:

تا وقتی که رایانۀ جدیدمون رو نگرفته بودیم، تنها خونواده ای بودیم که اینترنت نداشیم. ما از رایانه مون مثل ماشین تحریر استفاده می کردیم.

رایان:

آمیش.(1)

اِمیلی:

انگار که ما از نظر تکنولوژیک معیوب بودیم.

رایان:

آمیش.

مصاحبه گر:

آیا احساس عجیبی بود؟

کاترین:

بله، یک جورایی.

مصاحبه گر:

دربارة این موضوع چیزی به دوستانتان نمی گفتید؟ چطور با آن کنار می آمدید؟

کاترین:

خب اون ها همیشه دربارة کارهاشون در اینترنت با ما صحبت می کردن.

اِمیلی:

اون ها می گفتن ساعت پنج و نیم وارد اینترنت شو تا با هم چَت کنیم. و ما می گفتیم اینترنت چیه؟

ص: 405


1- 7.Amish فرقه ای وابسته به کلیسای باپتیست که در سوییس پا گرفت و به دلیل سبک زندگی ساده، لباس های ساده و مقاومت در برابر مظاهر و قواعد زندگی مدرن شهرت دارد. (م.)

لورا: (با لحنی تمسخرآمیز)

خیلی غم انگیزه، مگه نه؟

از نظر این خانواده، نقش غالب و فراگیر بودن رسانه ها در خانه عمدتاً از طریق دسترسی به اینترنت احساس می شود. دَن و لورا پیش از این با فعالیت های آن لاین مخالف بودند؛ زیرا فکر می کردند که فقط وقت بچه ها را هدر می دهد؛ ولی در آخر به این نتیجه رسیدند که ارزش اطلاعاتی اینترنت استفاده از آن را توجیه می کند. بچه ها به طور مرتب برنامه های MTV را می بینند و اعضای خانواده دربارۀ تماشای منظم دو برنامة پیشرفت خانواده - هنگامی که پخش می شد - و به دنبال آن سریالی خانوادگی دربارۀ خانوادة یک کشیش به نام آسمان هفتم صحبت می کنند. وقتی می پرسیم اعضای خانواده در کنار هم چه برنامه ای را معمولاً تماشا می کنند، لورا از آسمان هفتم نام می برد و بحث دربارۀ ارزش های آن شروع می شود؛

مصاحبه گر:

شما قبلاً این سریال را بسیار خوب و منزه دانستید: از چه چیز آن خوشتان می آید؟

رایان:

آه، نمی دونم.

لورا:

واقع گرایانه است (هر دو دختر می گویند: بله) شخصیت هاش خیلی بچه مثبت نیستن. یک سریال خانوادگی خوبه و هر چیز که در اون دیده میشه واقعیه، از جمله مواد مخدر، مسئلة جنسیت که این موضوعات هم به خوبی کار شدن.

ص: 406

دَن:

و من فکر می کنم هر کدام از بچه ها می تونن با یکی از شخصیت های این مجموعه احساس نزدیکی کنن.

لورا:

یکی از شخصیت ها هم سن و سال اون هاس....

دَن:

در سن و سالیه که می تونن با وی هم ذات پنداری کنن.

نکتة جالب آن که وجه مذهبی و آشکار برنامه در نظر خانوادة باسوِِل، ارزش مهمی محسوب نمی شود. آن ها در جاهایی دیگر نیز ارتباطی بین ایمان و اعتقادات خود با رسانه ها نمی بینند و فقدان چنین چیزی جالب است (هر چند نامعمول نیست، بسیاری از خانواده هایی که آسمان هفتم را دیدند، بیشتر آن را در حکم الگوی سریالی خانوادگی می بینند تا داستان خانوادة یک روحانی) همچنین دربارۀ مؤمنان بازمتولد و به طور کلی تر اوَنجلیست ها، این مفهوم که برنامة مذکور صرفاً ملایم است، ارزش مهمی محسوب می شود؛ البته این مضمون هم مورد توجه است که گاهی الگوی مناسبی از روابط مثبت خانوادگی ارائه می دهد. تصویری که خانوادة باسوِِل از ارتباط خود با رسانه ها ترسیم می کنند، کم و بیش معمولی است. توضیحات آن ها دربارۀ رسانه ها با انتخاب ها و توانایی شان برای برنامه ریزی رژیم رسانه ای به وسیلة آرشیو فیلم های ویدیویی (و تا حدی دسترسی به اینترنت)، برای والدین اهمیت خاصی دارد. به هر حال دربارة دیگر خانواده ها، این کل داستان محسوب نمی شود. وقتی مصاحبه گر می پرسد که آیا برای تماشای آثار رسانه ای

ص: 407

قوانینی دارند، بحثی مطرح می شود که موقعیت بسیار مشابهی را با دیگر خانواده ها نشان می دهد.

مصاحبه گر:

آیا سیاست ها و قواعدی در برابر استفاده از رسانه ها در خانه تان دارید؟

رایان:

اوم....

کاترین:

نمی تونیم گفت وگوهای تلویزیونی رو تماشا کنیم.

رایان:

گفت وگوی تلویزیونی چیه؟ آه، بله جری اسپرینگر.(1)

لورا:

منظور اینه که برنامه های گفت وگوی تلویزیونی آپرا وینفری خوبه ولی برخی از....

دَن:

قاضی جودی.(2)

رایان:

آه، بله من و بابا اون رو خیلی با هم تماشا کردیم.

ص: 408


1- 8.Jerry Springer مجری یهودی یکی از برنامه های TalkShow آمریکا است. برنامۀ وی با نام شوی جری اسپرینگر، از سال 1991 تا کنون در بیش از سه هزار اجرا نمایش داده شده است. شکل برنامه بر حضور خانواده هایی است که دچار مشکل هستند و در استودیو، میزبان و میهمان برنامه به همراه برخی مخاطبین پیشنهاداتی برای حل مشکلاتشان می دهند. با این حال هر قسمت برنامه روی مشکلاتی دست می گذارد که عمدتا غیراخلاقی هستند: زنای با محارم، کودک آزاری، هم جنس بازی، نژادپرستی، زن پوشی، فتشیسم و... (م.)
2- Judge Judy برنامه ای تلویزیونی که از سال 1996 ساخته شده و تا کنون پخش می شود. اثری در ژانر کمدی//تلویزیون-واقعیت که در هر قسمت 30 دقیقه ای، قاضی پیشین دادگاه های نیویورک (جودی شیندلین به نقش خودش) به کمک یکی از همکارانش، به بازخوانی یکی از پرونده های قضایی و روبه روکردن مدعی و مدعی علیه می پردازند. (م.)

لورا:

و من از اون متنفرم. هنگامی که چنین برنامه هایی رو تماشا می کنن، دیوونه میشم.

مصاحبه گر: (خطاب به رایان)

آیا برنامه ای که تو و بابا می بینید قاضی جودی است؟

دَن:

همیشه نمی بینیم، فقط یک بار در ماه.

رایان:

و ما هم... اون یکی چیه، اون مجموعة پلیسی؟

دَن:

آه پلیس های درجه یک.(1)

رایان:

بله این همون چیزیه که تماشا می کنیم.

لورا:

اگر من این دور و برا باشم، به اون ها اجازه نمیدم تماشاش کنن.

دَن:

فکر می کنم ما بیشتر از همه جری اسپینگر و برخی از این برنامه ها رو می بینیم.

لورا:

فکر می کنم دخترها خودشون حواسشون جمعه. اگر از محتوای برنامه ای خوششون نیاد اون رو خاموش می کنن.

ص: 409


1- Top Cops سریالی پخش شده در حد فاصل سال های 1990 تا 1993 در ژانر جنایی که در آن افسران پلیس آمریکا، داستان هایی از روزهای پرالتهاب کاری خود را تعریف می کنند. (م.)

مصاحبه گر:

از چه چیز گفت وگوهای تلویزیونی خوشتان نمی آید.

لورا:

خیلی ابلهانه اند.

دَن:

هرچه مزخرف دلتان بخواهد می تونید توی این برنامه ها ببینید... موضوع برخی از اون ها به قدری اغراق شده است که ارزش نداره وقتتون رو برای تماشاشون صرف کنید.

مصاحبه گر:

و در خانة شما این قانون بوده که گفت وگوی تلویزیونی نبینید؟

پاسخ می دهند:

بله!

در این جا شباهت طرز تلقی اعضای این خانواده با خانواده های دیگر جالب است. در شرایطی که باسوِِل ها درک و توضیحات خود را از رسانه ها به شکل نسبتاً واضحی بیان می کنند، برخی از تغییرات در روال تماشای برنامه ها، نشاندهندة اولویت های خاصی است. روشن نیست که چگونه بین انواع مختلف برنامه های گفت وگوی تلویزیونی تمایز قائل می شوند. منظور لورا از ابلهانه مشخص نیست و صحبت از این موضوع با وی هم کمکی به روشن تر شدنِ آن نمی کند. همچنین به نظر می رسد که رایان و دَن با وجود احساس گناهی که تماشای بعضی از برنامه ها برای شان در پی دارد، از تماشای آن ها لذت می برند، برنامه هایی که مورد قبول لورا نیستند. به طور خلاصه خانوادة باسوِِل از نظر استفاده از

ص: 410

رسانه ها با بسیاری از خانواده های دیگر چندان تفاوتی ندارند.

خانوادة اَلِن

خانوادة اَلِن

جیل اَلِن 37 ساله، با دو دخترش لورا شانزده ساله و مِلیسا ده ساله در حومة یکی از شهرهای بزرگ آمریکا زندگی می کند. وی از شوهرش، پدر دخترها، طلاق گرفته است و طی سال های بعد روابط پراکنده ای داشته است. جیل آمریکاییِ انگلیسی تبار است، پدر بچه ها آمریکاییِ لاتین تبار است. آن ها رابطة نزدیکی ندارند و پدر به خانواده کمکی نمی کند. جیل تحصیلات دبیرستانی دارد و در یکی از کارخانه های اطراف پشت خط مونتاژ کار می کند. درآمد خانواده کم است و مدام با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کنند؛ البته خانواده از این نظر خوشبخت است که می تواند در خانه ای تمیز، شیک، خوش ساخت و سه اتاق خوابه زندگی کند. این خانه را یک سازمان مسکن غیرانتفاعی در محل به صورت یارانه ای در اختیارشان گذارده است. لورا که شانزده سال دارد می خواهد پس از اتمام دبیرستان به کار مشغول شود و به خانواده کمک کند.(1) جیل در خانواده ای معتقد به کلیسای باپتیست بزرگ شده است؛ ولی وقتی شانزده ساله بود، مادرش خانواده را به کلیسای پروتستان لوتِری برد و از آن به بعد همگی پروتستان لوتِری شده اند. جیل و دخترها به طور مرتب و معمولاً همراه با مادر جیل که نزدیک آن ها زندگی می کند، به کلیسا می روند. کلیسا از جنبة هویت برای این

ص: 411


1- مصاحبه با خانوادة اَلِن را اسکات وِبِر انجام داده است.

خانواده، کانون مهمی محسوب می شود و سنت خانواده یکی از دلایل اصلی وفاداری شان به کلیسا است. دخترها معمولاً در برنامه های مخصوص جوانان در کلیسا شرکت می کنند و لورا در جلسات عضویت در کلیسا حاضر می شود. لورا در گروه کُر نوجوانان در کلیسا و جیل در گروه کُر بزرگسالان می خوانند، از این رو کلیسا مکان مهمی برای حضور اجتماعی این خانواده است. لورا در برنامه های جمع آوری پول برای کارهای خیریه در کلیسا نیز شرکت می کند و هنگام مصاحبه در یک گروه جوانان فعالیت داشته و قرار بوده به واشنگتن بروند. رسانه ها در خانة اَلِن اهمیت فراوانی دارند. آن ها سه دستگاه تلویزیون دارند. یک دستگاه گیرندة بزرگ در اتاق نشیمن که مرکز سرگرمی خانه محسوب می شود و دو دستگاه دیگر که هر کدام در اتاق های دختران قرار دارند. به هر حال وجود آن ها در اساس برای انجام بازی های ویدیویی ضروری است. اتاق نشیمن مکانی است که آن ها به اتّفاقِ هم تلویزیون تماشا می کنند. آن ها آبونۀ خدمات تلویزیونی یک شبکة ماهواره ای شده اند که صد و بیست کانال را در اختیارشان قرار می دهد. خانوادة اَلِن معمولاً برنامه های تلویزیون را ضبط نمی کنند که بعد ببینند و آرشیوی هم از نوارهای ویدیویی ندارند. موسیقی نیز رسانة مهمی برای شان محسوب نمی شود. تلویزیون بسیار مهم تر است. از نظر آن ها تلویزیون رسانه ای است که باید همگی در آن سهیم باشند. طی مصاحبه، همة آن ها در گفت وگوهایی دربارة انتخاب برنامه های تلویزیونی شرکت کردند. برخلاف بسیاری از والدین که انگار دوست دارند بر فعالیت ها و استفادة فرزندان از رسانه ها نظارت داشته باشند، جیل سلیقه و رفتار تلویزیونی

ص: 412

خود و دختران را در حکم نوعی عملکرد مشترک خانوادگی می داند. به نظر می آید که شبکه های محبوب آن ها شبکه هایی است که فیلم ها و برنامه های تلویزیونی قدیمی تر را دوباره پخش می کنند. مثلاً آن ها برای تماشای مجدد مجموعة کلاسیک من لوسی را دوست دارم(1) که از یکی از شبکه ها پخش می شود، نوعی آیین خانوادگی دارند و با علاقه و هیجان از مجموعه سخن می گویند.

مصاحبه گر:

شما قسمت های زیادی از مجموعة من لوسی را دوست دارم تماشا کرده اید [خطاب به بچه ها] آیا آن ها را با مادرتان می بینید؟

جیل:

آه، بله!

مصاحبه گر:

اکنون برنامه چه ساعتی پخش می شود؟

لورا:

دوشنبه شب ها، ما نیز همون موقع سریال رو تماشا می کنیم.

مصاحبه گر:

در تمام شب؟

لورا:

تا ساعت یازده.

ص: 413


1- 2.I Love Lucy برنامه ای تلویزیونی که بین سال های 1951 تا 1957 (179 قسمت 30 دقیقه ای) در ژانر کمدی خانوادگی با بازی لوسیل بال ساخته و پخش شد. شخصیت محوری داستان، زنی ساده لوح و کوشا است که تلاش می کند به یک ستاره تبدیل شود و در این راه خود را در موقعیت های مختلفی قرار می دهد. وی در این راه از همراهی همسرش بهره می برد. (م.)

مصاحبه گر:

چه ساعتی شروع می شود؟

لورا:

هفت.

مصاحبه گر:

از چه چیز این مجموعه خوشتان می آید؟ من فکر می کنم قرار است پنجاهمین سالگرد پخش سریال در قالب مراسمی جشن گرفته شود.

جیل:

کارهای لوسی خیلی بامزه است. اون همیشه منو به خنده می اندازه.

مِلیسا:

اون هم مانند لوسی برای به دست آوردن یا بازپس گرفتن هر چیز از قبل فکر می کنه و هنگامی که ایده ای به ذهنش خطور می کنه میگه من ایده ای دارم، بعد به خونه میره و می شنوه که یک نفر می خواد داخل بشه سپس خودش رو مخفی می کنه.

به نظر می آید که خانوادة اَلِن در مقایسه با دیگران معیارهای آشکارِ کمتری برای استفاده از محتوای رسانه ها دارند. وقتی مصاحبه گر دربارة این موضوع می پرسد به نظر می آید که افکار جیل بیشتر کلی هستند. وی کمتر به نام برنامه های خاصی اشاره می کند.

مصاحبه گر:

آیا برنامة تلویزیونی یا بازی ویدیویی ای برای تان ممنوع شده است؟

لورا سرش را به علامت نه تکان می دهد. مصاحبه گر ادامه می دهد:

شما هر بازی ویدیویی ای که بخواهید می توانید بخرید و مشکلی با آن ندارید؟

ص: 414

جیل:

مگه اون که... محتوای جنسی داشته باشه. فقط همین؛ البته هر دوتاشون می دونن.

مصاحبه گر:

دربارۀ تلویزیون هم همین طور است...؟

جیل:

بله!

مصاحبه گر:

ولی آیا برنامه هایی وجود دارند که نخواهید ببینند؟

جیل:

نه! فقط میگیم که ما نمی تونیم این برنامه رو تماشا کنیم و چیز دیگه ای می بینیم.

مصاحبه گر:

و آن چه خواهد بود؟ کدام یک از برنامه ها را حق ندارند ببینند؟

جیل:

مثلاً فیلم های خشن یا چیزایی از این دست و لورا این موضوع رو به خوبی می دونه. بیشتر وقت ها نمی خوام این ها رو ببینه، اون خیلی جوونه.

مصاحبه گر:

پس خشونت و جنسیت ممنوع است؟

مِلیسا دستانش را روی چشم هایش می گذارد. مصاحبه گر می گوید:

این همان کاری است که انجام می دهی، دست هایت را روی چشم هایت می گذاری؟

مِلیسا:

ص: 415

بله!

مصاحبه گر:

از کجا می فهمی که چه زمانی باید دست هایت را روی چشمانت بگذاری؟

مِلیسا:

مولین به من میگه.

به نظر می آید که از نظر جیل تماشای برنامه با دخترها، همراه با نوعی کنترل نیز باید باشد. ولی صرف نظر از این موضوع احساس می شود که تلویزیون وجهی ضمنی و هنجار در زندگی روزمرة خانوادگی محسوب می شود. پس از نظر جیل آستانه ای برای دغدغة سوءظن وجود دارد که معمولاً هم به آن نمی رسد. در واقع او بیشتر نگرانی های مبهمی نسبت به محتوای جنسی و خشونت دارد؛ البته این نگرانی ها در بیشتر موارد بیهوده به نظر می رسند؛ زیرا بیشتر برنامه هایی که آن ها می بینند مجموعه های خانوادگی و فیلم های ملایم هستند. به جز پخش مجدد مجموعه های کلاسیکی چون من لوسی را دوست دارم، رژیم تلویزیونی آن ها بیشتر شامل مجموعه های معاصر از جمله آسمان هفتم و پیشرفت خانواده می شود. چنان که دیده ایم آسمان هفتم برنامه ای است که محتوای مذهبی اش آشکار است. شخصیت اصلی مجموعه کشیش است؛ ولی پی رنگ های برنامه بیشتر معطوف به موضوعات خانوادگی است تا حرفة کشیش.

خانوادة اَلِن قدری بیش از کسانی که با آن ها مصاحبه کردیم، با محتوای برنامه های مذهبی ارتباط برقرار می کنند. لورا اشاره می کند که

ص: 416

هر چند پدر خانواده در این سریال واعظ است با تماشای برنامه برای اش مشخص می شود که همة خانواده ها اساساً مشابه هستند. وی می گوید:

شاید از نظر ظاهر بتونید بگید که تفاوت زندگی اون با ما چیه؛ چون اون کشیشه ولی واقعاً چیزی فرق نمی کنه، همه مثل همیم.

به هر حال برنامه هایی را که آنها از جنبۀ مذهبی یا معنوی مهم میدانند، به ویژه نظرکردۀ فرشته و این یک معجزه است(1) عملاً به عنوان راهنماهایی در مسیر معنویت یا مذهب به شمار میروند. از نظر جیل و دخترها، محتوای مذهبی یا معنوی این برنامه ها از موقعیتِ مرموز یا حتی رازورزانه ای سرچشمه میگیرد که عنصری روحانی در زندگی شان وارد می شود و آن ها را متحول می سازد. در حالی که دخترها این برنامه ها را صرفاً می توانند محشر توصیف کنند، جیل سعی دارد آن ها را به شکل عینی تری توضیح دهد و می گوید که وی احساساتی از نوعی پیش بینی حوادثی که در این یک معجزه است دیده می شود درک می کند. او می گوید:

من این مجموعه رو دوست دارم چون... آدمی مثل من می تونه حس کنه که واقعاً چنین چیزی اتفاق می افته و بعد... یک نفر می خواد به شما کمک کنه تا این اتفاق معجزه آسا رو درک کنید.

مصاحبه گر ضمن اشاره به این یک معجزه است، آسمان هفتم و نظرکردۀ فرشته می پرسد که آیا تماشای این برنامه ها به تداوم پیوند با کلیسا یا برقراری ارتباط های جدید کمک می کند یا نه.

لورا:

ص: 417


1- It’s a Miracle سریالی که بین سال های 1999 تا 2004 پخش شد. (م.)

بعضی وقتا.

جیل:

بله... وقتی به کلیسا می رم و دعا می کنم، می تونم اون رو احساس کنم.

مصاحبه گر:

این که می گویید احساسش می کنید، احساس در ارتباط با این نمایش ها یا بقیۀ مجموعه ها یا به طور کل سایر رسانه ها....

جیل:

نه، من اون رو طوری احساس می کنم که... گویی خداوند به من میگه که ... من اون چه در زندگی از دستم برمیاد، دارم انجام میدم. مادری خوب و کارگری سخت کوش هستم. اون چه از دستم برمیاد انجام میدم. در آینده چیزی فرا می رسه ولی نمی دونم چیه، ولی وقتی فرا برسه می فهممش. فقط زمانش رو نمی دونم.

مصاحبه گر:

وقتی آن برنامه ها را می بینید، چنین چیزی را احساس می کنید؟

لورا:

بله انگار که حقیقیه و کاملاً حس میشه... توضیح دادنش سخته. درست مانند اون که خداوند بر شما نظارت می کنه و بر دیگران نظارت می کنه و حس می کنیم با اون ارتباط داریم.

پس از نظر خانوادۀ اَلِن نوعی ارتباط معنوی با مضامین این برنامه ها وجود دارد، چیزی که آگاهانه با فعالیت های مذهبی خود در کلیسا مرتبط می بینند، نوعی همدلی با تجربیات و انتظاراتی که شخصیت ها در این سریال ها دارند. این سریال ها، گاهی حکم راهنمایی برای زندگی معنوی را بر عهده می گیرند. همچنین به بیننده این احساس

ص: 418

آرامش بخش را می دهند یا به وی یادآوری می کنند که زندگیِ شخصیت های سریال چندان متفاوت با خودش نیست.

زندگی در شرایط معاصر

زندگی در شرایط معاصر

روف در کتابش، نسلی از جویندگان، این نکته را مطرح می سازد که مؤمنان معاصر به این دلیل اهمیت دارند که معاصرند و به چنین استنباطی از خود معتقدند. همکار من دایان اَلترز همین وجه معاصربودن و رابطۀ آن را با استفاده از رسانه ها در خانه در کتاب مشترکمان رسانه ها، خانه و خانواده بررسی کرده است.(1) در موقعیتی که آن ها به طور منظم و جدی به کلیسا نمی روند؛ ولی به شدت خود را مذهبی احساس می کنند، مذهبی نه از دیدگاه فرقه ای بلکه ذاتاً خود را مسیحی می دانند. رایان پدر خانواده تأکید می کند که می خواهد بچه ها زندگی مسیحی، اخلاقی را پیش بگیرند؛ ولی دیدگاهش نسبت به ماهیت این زندگی و رابطه اش با ارزش هایی که ریشۀ مذهبی دارند، قدری مبهم است.

چنان که اَلترز خاطرنشان می کند، توضیحات پدر خانواده دربارة این موضوع باعث می شود تا نوعی مسیحیت بر اساس قانون طلایی تداعی شود، همان که از خانوادۀ مؤمن معاصر انتظار داریم. چنان که رایان می گوید:

می دونید، منظورم نوعی نگرش اخلاقی و مسیحیه که مثلاً می خواد

ص: 419


1- Diane F. Alters, “In the Heart of the Culture: The Hartmans and the Roelofs,” Chapter Seven in Hoover et al. (2004)

همسایه تون رو به اندازۀ خودتون دوست داشته باشید و با دیگران طوری رفتار کنین که انتظار دارین باهاتون رفتار کنن.(1)

چنان که اَلترز اشاره می کند، وجه مذهبی خانوادۀ رُلوف و رابطۀ آن ها با رسانه ها پیچیده است.(2)

به هر حال برخی از وجوه اشتراک و تضاد بین خانواده های اَلِن و باسوِِل در این جا قابل توجه است. خانوادۀ رُلوف مانند دیگران، تماشای خانوادگی برنامه های تلویزیون را کاری ارزشمند می دانند (گرچه به ندرت آن را انجام می دهند) همچنین بر اهمیت استفادۀ والدین از رسانه ها برای آموزش ارزش ها به کودکان، تأکید می ورزند. خانوادۀ رُلوف هم مانند دیگران، مجموعه ای مبهم از ممنوعیت های رسانه ای را برمی شمرند که بیشتر معطوف به صحنه های جنسی و خشن است. به هر صورت، در قیاس با خانواده های دیگر آن ها توضیحات متمرکزتری دربارة رسانه ها ارائه می دهند، به ویژه از گفت وگوهای تلویزیونی روزانه و موسیقی رَپ انتقاد میکنند. خانوادۀ رُلوف نیز مانند باسوِِل ها تأکید خاصی بر موضوع زمان دارند و می گویند که قصد دارند مدت زمانی را که بچه ها صرف انواع رسانه ها می کنند، محدود سازند. همچنین به نظر می رسد در خانوادۀ رُلوف که در دل رسانه ها جای گرفته اند، والدین که سعی دارند محدودیت هایی برای دیدن انواع برنامه ها اعمال کنند، دریافته اند که در این کار، واقعیت دقیقاً با خواسته ها سازگار نیست.

یکی از مهم ترین وجوه تفاوت این خانواده های مؤمنِ معاصر با مؤمنان

ص: 420


1- Ibid, p. 116
2- Ibid, p. 128

بازمتولد این است که اعتقادات مذهبی یا معنوی آن ها باعث می شود تا همیشه در تضاد با فرهنگ گسترده ترِ پیرامون خود قرار گیرند. به گونهای متضاد، این مؤمنان معاصر به ندرت چنین مفهومی از تفاوت را ابراز می کنند. چنان که اَلترز در توصیف خانوادۀ رُلوف می گوید آن ها این وجه اشتراک را بین خود و دیگر مردم اجتماع می دیدند که در نظر گرفتن معیارهای خاص اخلاقی به آن ها کمک می کند تا به قضاوت دربارۀ محصولات رسانه ای بپردازند.(1) به نظر می رسد که وجه اشتراک با فرهنگِ پیرامون و نه تفاوت با آن می تواند دیدگاهِ آن ها را معیّن کند. با این که به نظر می آید مؤمنان بازمتولد دیدگاهی اکتسابی را پذیرفته اند و بیان می کنند، دیدگاهی که اخلاق گرایانه تر، فرقه ای تر و متعصبانه تر است، مؤمنان معاصر تا این حد کلیشه های گسترش یافته دربارة اعتقادات و نگرش های خود نسبت به رسانه ها را بیان نکردند. هم چنین در توضیحات آن ها ارجاعاتی به موضوعات معاصر در سیاست های مذهبی دیده نمی شود یا بسیار اندک است، موضوعاتی که در بحث های ما با مؤمنان بازمتولد بیشتر مطرح شد.

مرکزی گسترده

مرکزی گسترده

روایاتِ مطرح شده در این جا، برخی از مضامین و ارزش هایی را نشان می دهند که وجه اشتراک بین مؤمنان بازمتولد و معاصر است. به نظر

ص: 421


1- Ibid, p. 117

می رسد بیشتر کسانی که تاکنون سخنانشان را شنیده ایم قبول ندارند ارزش ها و انتظارات آن ها باید به وسیلة رسانه هایی که مورد استفاده قرار می دهند و فعالیت های ادراکی بیننده بیان یا بازنمایی شود؛ بلکه این فکر برای شان مطرح است که فرهنگ گستردۀ پیرامون را منعکس می سازند، فرهنگی که انتظار می رود آن ها تا اندازهای با آن ارتباط برقرار کنند. این میراث، ناشی از جایگاهی است که در چشم انداز فرهنگی دارند. در واقع باید نسبت به رسانه هایی که در خانه های شان قابل دسترس هستند دیدگاهی داشته باشند. به نظر می آید که آن ها بر این زمینه وجه اشتراک دارند که انتخاب و کنترل باید در واکنش های آن ها نسبت به رسانه ها نقش اساسی داشته باشد. این ایدۀ مشترک وجود دارد که رسانه ها واکنش می طلبند و این واکنش یا از طریق کنترل، انتخاب یا تلفیق این دو بیان می شود. از نظر بیشتر این مصاحبه شوندگان، انتخاب و کنترل نشاندهندة نوعی استقلال در ارتباط با رسانه ها است. هیچ کس نمی خواهد بیننده ای منفعل باشد. همه می خواهند به شیوهای منتقدانه و پویا به تماشای رسانه ها بپردازند. دیگر نکتۀ مشترک در این مصاحبه ها، دغدغۀ والدین نسبت به فرزندان و شیوۀ استفاده شان از رسانه ها است که البته منجر به دیدگاه های متمایزی در این زمینه شده است. در فصل آتی ما این موضوع را با جزییات بیشتری بررسی خواهیم کرد؛ ولی در این جا تعداد اندکی از والدین می خواهند کنترل مستقیمی بر استفادۀ بچه ها و خانواده از رسانه ها اعمال کنند. در عوض بیشتر آن ها ترجیح می دهند که بچه ها همان برنامه هایی را ببینند که خودشان تماشا می کنند، کنشی مستقل

ص: 422

در انتخاب دقیق آن چه مشاهده یا مصرف می شود.

یکی از ابعاد جذاب این مصاحبه ها، فاصله بین خواسته و واقعیت است. چنان که پیشتر اشاره کردیم مجموعه ای از افکار اکتسابی یا توضیح دربارۀ رسانه ها در روش تفکر مردم و بازنمایی شان از فعالیت های رسانه ای خود در خانه، نقش مهمی ایفا می کند. در این جا فقط اشاره ای به این موضوع می کنیم و در ادامه با ذکر جزییات بیشتری به آن خواهیم پرداخت. تفاوت این افکار اکتسابی با واقعیت های استفاده از رسانه ها، شکلی اساسی و تعیین کننده دارد. قضیه به این سادگی نیست که عاملی، مثلاً فقدان ارادۀ اخلاقی، والدین را از آن مخاطبان رسانه ایِ آرمانی که می خواهند باشند، محروم می سازد. در واقع مجموعۀ گسترده تری از نیروهای اجتماعی و فرهنگی در این امر دخیل هستند.

در فصل بعد دیدگاههای بیشتری دربارۀ این ابعاد و دیگر فعالیت های رسانه ای در پیوند با مذهب و معنویت مطرح خواهیم ساخت. در آن جا به بررسی مصاحبه شوندگانی می پردازیم که در دیگر رده های روف قرار دارند. آن فصل با ارزیابی کلی از آن چه تا کنون آموخته ایم و نگرش به موضوعات پایان خواهد یافت.

ص: 423

ص: 424

پاره هفتم: ابژه های فرهنگی و هویت مذهبی در بین معتقدان به ما بعدالطبیعه، جزم اندیشان و سکولارها

اشاره

پاره هفتم: ابژه های فرهنگی و هویت مذهبی در بین معتقدان به ما بعدالطبیعه، جزم اندیشان و سکولارها

رده بندی هایی که در فصل پیش بررسی کردیم، دو قطب مهم (حداقل) در تاریخ مذهبی آمریکا را تشکیل می دهند. تکامل جنبش اونجلیست در اواسط قرن بیستم باعث شد تا پروتستان گرایی دو وجه مهم بیابد: افراد و جنبش هایی که با اوَنجلیسم همدلی کردند (آن هایی که مایلند خود را بازمتولد توصیف کنند) و کسانی که چنین تمایلی ندارند. چنان که روف نظر داده است، شاید آن چه هویت اصلی گروه دوم را شکل می دهد، این باشد که خود را جزو گروه اول نمی دانند. از سوی دیگر افرادی که در هر یک از این دو گروه قرار گرفته اند، وجه اشتراک فراوانی دارند، به ویژه با توجه به احساس نزدیکی با سنت مسیحی و پروتستان به روش های خاص و رسمی و نیز حساسیت عمومی پروتستان به این موضوع که باید برخوردی آزادانه و بی قید و بند با فرهنگ داشته باشد. گرچه هر دو طرف عملاً به روش های مختلف چنین کاری را انجام می دهند. همچنین، به نظر می رسد آن ها از نظر

ص: 425

رویکرد به فرهنگ رسانه ها که دغدغة اصلی ما در این کتاب است، وجه اشتراک فراوانی دارند. چنان که گفته ام، موضوعهای انتخاب و کنترل، مضامین اصلی خودبازتابندگی آن ها، دربارۀ رابطه شان با قلمروی رسانه هاست. همچنین، به نظر می آید آن ها توجه خاصی به نقش خود در مقام والدین و عینیت بخشیدن به تجربة فرزندان خود یا دیگران، در حکم موضوعهای مهمی دارند که نحوة استفاده شان از رسانه ها را تعیین می کند. همة آن ها تلویحاً پذیرفته اند که در کانون چشم انداز مذهبی قرار گرفته یا باید قرار گیرند؛ ولی افرادی که در این فصل، سخنانشان را خواهیم شنید، چنین دیدگاهی ندارند.

در این فصل قدری بیشتر به مرزهای جریان مذهبی- فرهنگی اخیر میپردازیم که شامل روندهای متفاوت اوَنجلیسم و هویت معاصر و متأثر از مفهوم رابطه با سنت است. البته در رده ای که اکنون بررسی خواهیم کرد، سنت به خودی خود به موضوع مهمی تبدیل می شود. در نخستین رده بندی زیر یعنی معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه، چالش بر سر مفهوم مذهب سنتی، به عنصر هویتی مهمی تبدیل می شود. این موضوع دربارۀ سکولارها که در انتهای فصل به آن ها خواهیم پرداخت نیز صدق می کند. از نظر جزم اندیشان که در میانة بحث مطرح می شوند، سنت، امری است که باید آن را کاملاً در بر گرفت و تجلیل کرد؛ پس چیزی که در این جا می بینیم، رده بندی های گرایش مذهبی است. احتمالاً برای افرادی که در این رده ها قرار می گیرند، مفهوم پیشینه و سنت مذهبی باید مهم تر از کسانی باشد که در فصل پیش سخنانشان را شنیدیم. کار

ص: 426

را با مرور کلی پنج رده بندی و آن چه در این مسیر آموخته ایم، پایان خواهیم داد.

معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه

اشاره

معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه

پیشتر ضمن بررسی این گروه از مذهبیهای معاصر، نظر دادم که رابطة آن ها با رسانه ها تفاوت چشمگیری با دیگر رده ها دارد؛ در حالی که رده بندی روف، عملکرد و گرایش به سمت استقلال، جویندگی یا کاوش را بازنمایی می کند. شاید انتظار داشته باشیم که معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه بیش از دیگران از دامنة گستردة منابع نمادین و معنوی در قلمروی رسانه ها استقبال کنند. ویژگی این گروه، جدایی ژرف از نهادهای مذهبی سنتی و فرهنگ مذهبی و یا حتی انتقاد از آن ها است؛ پس می توانیم انتظار داشته باشیم که آن ها در ایجاد و شکل دادن به افکار و احساسات مذهبی و معنوی خود، فعال تر از گروه های دیگر باشند. انتظار می رود آنان عناصری را از طیف منابع مختلف برگیرند که بیشتر از طریق رسانه در دسترس شان قرار می گیرد. آن ها به دور از دخالت مرجعیت کلیسایی یا نهادینه، فعال ترین گروه در مرز بین رسانه ها و مذهب محسوب می شوند.

ص: 427

خانوادة استیونز - وَن گِلدر

خانوادة استیونز - وَن گِلدر

ویکی استیوِنز 46 ساله و جین وَن گِلدر، 44 ساله زوجی مؤنث، هم جنس گرا و والدین بِرِت نه ساله هستند.(1) آن ها در شهری کوچک در غرب ایالات متحده زندگی می کنند و در خانه ای چوبی و دو طبقه به سر می برند.(2) ویکی و جین هر دو مددکار اجتماعی هستند، البته جین در کار معاملات مسکن هم سرمایه گذاری می کند. آن ها دقیقاً در طبقة متوسط اجتماع جای می گیرند و هر یک به تنهایی درآمد دارند. بِرِت به مدرسه ای ابتدایی و غیرسنتی می رود با این حال، هفته ای یک بار به مدرسة مذهبی انجمن نوسازی یهود نیز می رود که یکی از اعضایش جین است. ویکی هم به کلیسای علوم مذهبی می رود. با وجود عضویت در سازمان های مذهبی، ویکی و جین مشخصاً جوینده هستند و خود را عضو هیچ سازمان یا گروهی نمی دانند. بِرِت به مصاحبه گر یادآور می شود که شاید این موضوع بسیار نامتعارف باشد که یکی از والدین با مرکزی یهودی ارتباط دارد و دیگری به مرکزی مسیحی می رود. ویکی اعتراف می کند که در دوره های مختلف به آیین یهود تعلق خاطر داشته است؛ ولی این علاقه در دوره هایی شدت و ضعف یافته، گاهی از بین رفته و بعد دوباره تجدید شده است. وی می گوید:

بله، من از نظر جست وجوی معنویت، التقاطی هستم.

ص: 428


1- در میان خانواده های هم جنسگرا، پذیرفتن فرزندخواندگی کودکان متدوال است لذا منظور از والد بودن زوجی هم جنسگرا (که طبیعتا غیرممکن است) چیزی غیر از این نیست. (م.)
2- مصاحبه با خانوادة استیوِنز - وَن گِلدر را لی هود انجام داده است.

به نظر می رسد هر سه نفر آن ها بدون هیچ دغدغه ای از زندگی معنوی خود صحبت می کنند. آن ها زبان معنویت را بر زبان مذهب ترجیح می دهند. دیدگاه های آن ها دربارۀ ارتباط میان معنویت و سازمان های مذهبیشان، نشاندهندة نوعی تسامح بین جویندگی مستقل و علاقه به نوعی پس زمینه یا ساختار مذهبی، هر چند به شکل محدود است. آن ها به صورت خانوادگی هم در انجمن نوسازی یهود (ماهی یک بار) و هم در کلیسای علوم مذهبی (به صورت هفتگی) حضور می یابند.

ویکی می گوید:

ما به تمام این مراکز میریم؛ چون هیچ گونه تضادی با هم ندارن. انجمن نوسازی یهود، آزادمنش ترین گروه در آیین یهوده و احتمالاً کلیسای علوم مذهبی هم آزادمنش ترین گروهِ...

بِرِت:

آزادمنش ترین گروهِ مسیحیته!

ویکی:

بله! پس اون ها با هم تضادی ندارن.

بِرِت:

منظورت از تضاد چیه؟

ویکی:

خُب! مثلاً در کلیسای علوم مذهبی چیزی از مسیح گفته نمیشه. اون ها دربارۀ خدا صحبت می کنن و عیسی رو معلم می دونن. اون ها عقیده دارن که فقط عیسی پسر خدا نبوده، بلکه همة آدما فرزند خدا هستن و این موضوع با یهودیت تضادی نداره که عیسی رو فردی خردمند معرفی می کنه...

ص: 429

بِرِت:

ولی نه!...

ویکی:

نه، جایگاه بسیار خاصی نداره، به طور معمول فردی به شمار میاد که خیلی می دونه.

جین:

توی این مراکز از عیسی حرفی نمی زنن ولی اگر دربارۀ عیسی با یهودیا صحبت کنید، اون ها میگن معلمی بسیار روحانی و خردمند بوده ولی در واقع ماشیح (ناجی) نیست. این تلقی شبیه....

برای آن ها مهم است که هم یهودیت و هم مسیحیت از دیدگاهی آزادمنشانه مطرح می شوند. این واقعیت که هر دو گروه خود را از مسیحیت سنتی جدا کرده اند، هم از اهمیت ویژهای برخوردار است. بنابراین، این مفهوم که مسیح معلمی بزرگ بود و تنها او منبع بینش نبود، در نظر آن ها اهمیت خاصی دارد. جالب است که بِرِت با وجود سن کم، در گفت وگوهای مادرش دربارۀ این موضوعها، فرو رفته و به خوبی آن ها را جذب کرده است. ویکی بیشترین توضیح را دربارۀ گرایش های مذهبی خانواده می دهد. او با تربیت کاتولیکی بزرگ شده است ولی در بیست و چند سالگی کلیسا را رها کرده و تا یک دهه بعد از آن، نیازی به ارتباط مذهبی در خود احساس نکرده است. از نظر او فضای آزاد و بازی که وی در کلیسای علوم مذهبی می یابد، تفاوت زیادی با فضای کاتولیک و دیگر مذهبهایی دارد که در سنین جوانی تجربه کرده است. ویکی می گوید:

ص: 430

اون ها رویکرد بسیار آزادی دارن. موضوع به طور کلی اینه که خدا در وجود همة ما زنده است و ناجی خاص، به شکلی که در مسیحیت سنتی مطرح میشه، وجود نداره... اون ها عیسی رو معلمی بسیار خردمند می دونن و البته معتقدن معلمای خردمند دیگه ای هم وجود دارن. هیچ کس هم پسر خدا نیست؛ همة ما فرزندای خداییم. من از این نوع ذهنیت باز خوشم میاد ولی از این که بخوان چیزی رو به من تلقین کنن و بِگَن راه فقط همینه و بس، خوشم نمیاد. در کلیسای علوم مذهبی، مردمی با پس زمینه های مذهبی خیلی متفاوتی حضور دارن. برخی از اون ها با تربیت یهودی بزرگ شدن. وابستگان به تموم فرقه های مسیحی در اون جا حاضر میشن؛ چون فضا بسیار آزاده...من به برخی از کارگاه ها و مراکز تجمع رفتم که در اون ها از روحانیتِ بومیان (سرخ پوستان) آمریکا و روحی که در همۀ موجودات جاریه، صحبت میشه. فکر کردم: آه، این جا فضای بسیار بازی داره. من از اون خوشم میاد! پس، برخی از مذاهب بشری رو که همون قدر باز و آزاداندیش هستن، بررسی کردم. همگی از وجود خدا در روح و جسم ما تجلیل می کنن. پس از اون، جین علاقه مند شد تا به مطالعة یهودیت بپردازه و ما وارد این مسیر شدیم.

بِرِت از میز غذاخوری مجاور صحبت ما را قطع می کند و می گوید که آن ها مراسم انقلاب زمستانی(1) را جشن می گیرند. مصاحبه گر می پرسد:

پس شما خود را جزیی از شرکت کنندگان این جشن هم می دانید؟

ویکی:

بله! علاقة اصلی جین همینه ولی همة ما به مراسم شبات(2) و بعد به کلیسای علوم مذهبی میریم. همگی، یکشنبه ها توی کلیسای علوم مذهبی

ص: 431


1- Winter Solstice کوتاه ترین روز سال؛ روزی که آب و هوا به دلیل ورود به فصل زمستان تغییر می کند. مشابه شب یلدای ایرانیان است. (م.)
2- :Sabbath روز تعطیل آخر هفته که در آیین یهود و مسیحیت برای پرداختن به امور مذهبی در نظر گرفته شده است. در یهودیت شبات از جمعه شب آغاز و تا شنبه شب ادامه می یابد و این مراسم نزد مسیحیان تا یک شنبه ادامه می یابد. (م.)

حاضر میشیم. در واقع به همۀ مراکز مذهبی سر می زنیم؛ چون هیچ یک مانع از دیگری نمیشه. در واقع، انجمن نوسازی یهود هم مثل کلیسای علوم مذهبی بسیار باز و آزاداندیشه. [وی می گوید هر یکشنبه به کلیسای علوم مذهبی می رود و در مراسم مذهبی یهود هم شرکت می جوید.]

به نظر می آید پرهیز ویکی از مذاهب محدودکننده و تمایل او به مذاهب آزاداندیش و باز، آشکارا برای او اهمیتی بنیادین داشته باشد، موضوعی که هم هویت مذهبی وی و هم انواع فعالیت های مذهبی ای را تعیین می کند که دوست دارد خود و خانواده اش در آن شرکت کنند. این موضوع در مصاحبه های ما فراوان پیش آمده که دریابیم معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه بیشتر از مؤمنان معاصر دربارة جنگ های فرهنگی و سیاست های مذهبی آگاهی دارند. پس آن ها نقطة مقابل بسیاری از مؤمنان بازمتولد هستند. ایشان فرهنگ رسانه ها را در حکم زمینه ای می بینند که می توانند متمایز بودن خود را در آن بیان و ترسیم کنند. ویکی این تفاوت را از موضع دیگری می بیند و ایمان مذهبی خود را تا اندازهای با ویژگی هایی که ندارد، معرفی می کند:

من، مسیحیِ بازمتولد نیستم.

وقتی از او می پرسیم آیا بین مذهب و معنویت تفاوتی میبیند پاسخ می دهد:

ص: 432

بله! فکر می کنم معنویت بیشتر به رابطة ما با روح و این که دنیا رو چطور می بینیم، مربوط میشه. به گمونم مذهب مجموعه ای از آیین ها و احکامیِ که مردم برای جلو بردن معنویت خود به کار می برن ولی این تنها راه ممکن نیست. خیلی از دست راستی ها و مسیحیان بازمتولدی که می شناسم... اصلاً ویژگی معنوی ندارن. این خیلی بی رحمانه است ولی دربارۀ خیلی ها که با اون ها برخورد داشتم، برای مثال خواهر خودم، صدق می کنه. خواهری دارم که رفتارش وحشتناکه. اون مدام می خواد به من بگه که چه قدر بد هستم و روش زندگی ام رو محکوم می کنه و مدام از این جور حرف ها می زنه. این نوع برخورد اصلاً معنوی نیست. فکر می کنم معنویت، همه شموله و همه رو به دیدة یکسان نیگا می کنه ولی گمون نمیکنم دربارۀ مذهب این جوری باشه.

این تعبیر کلیشه ای از مؤمنان بازمتولد شامل دو تمایز می شود که برای ویکی اهمیت دارند. نخست این مفهوم که معنویت به خودی خود ارزشی مثبت است و مناسب ترین روش برای بیان جویندگی مستقل شمرده می شود. دوم، وی معنویت را زمینه ای بازتر و همه شمول تر از مذهب می داند که همیشه دیدگاه داورانه و اختصاصی دارد. سپس از اعضای خانواده دربارۀ ارتباط کنونیشان با رسانه ها می پرسیم. بِرِت پاسخ می دهد که در حال حاضر استفاده از تلویزیون و دستگاه پخش ویدیویی محدود شده و ویکی سیم دستگاه پخش را از برق کشیده است.

مصاحبه گر می پرسد:

چرا این کار را کردید؟

بِرِت:

ص: 433

ما فکر کردیم... (به طرف ویکی بر می گردد) چرا نمیگی؟ چون خودت تصمیم گرفتی.

ویکی:

خُب، من فکر کردم... نه تلویزیون به خودی خود، بلکه یکی از وسایلی که به تلویزیون وصله و اسمش نینتِندو، سوپر نینتِندو(1) است، بیش از حد توجه بِرِت رو جلب کرده و وقت زیادی رو صرف بازی سوپر نینتِندو می کنه.... ما خیلی از برنامه های معمول تلویزیونی رو نمی بینیم پس تصمیم گرفتیم یک ماه اون رو خاموش کنیم و در عوض کارهای دیگه ای رو انجام بدیم.

به هر صورت آن ها دربارۀ برخورد دینی خود با رسانه ها صحبت و اشاره می کنند که دوست دارند فیلم های خانوادگی را ببینند. آن ها مجموعه ای کوچک از نوارهای ویدیویی دارند که به طور منظم تماشا می کنند. معلوم می شود مشاهدة برنامه های تلویزیونی برای آن ها تبدیل به رسمی خانوادگی شده و معمولاً به اتفاق هم (به جز یکشنبه شب ها) همیشه یکی از فیلم های والت دیزنی را می بینند. به گفتة آن ها یکشنبه شب، زمان مناسبی برای تماشای برنامه های تلویزیونی به صورت خانوادگی است.

ویکی:

بله! ما در اتاق نشیمن شام می خوریم که کار نامعمولیه. وقتی تلویزیون تماشا می کنیم، شام هم می خوریم. بعدش روی کاناپه دراز می کشیم و به تماشا ادامه میدیم. معمولاً فیلم جالبی در اون ساعت پخش میشه.

جین:

ص: 434


1- Super Nintendo یک نوع ابزار بازی مانند پلی استیشن است. (م.)

این همون وقتیه که تصور میشه برای تلویزیون تماشاکردن بچه ها وقت مناسبیه. این روزا توی تلویزیون خشونت و چیزایی از این قبیل زیاد دیده میشه که ما از اون ها دوری می کنیم. در چنین مواردی ترجیح میدیم تلویزیون رو خاموش کنیم.

خانوادة استیونس - وَن گِلدر چندان به تلویزیون و دیگر رسانه ها بدبین نیستند؛ ولی به هر حال برای آن چه تماشا می کنند، معیارهایی دارند و می خواهند نشان دهند که خشونت در تلویزیون و فیلم های سینمایی بیش از صحنه های جنسی آن ها را آزار می دهد. این ممنوعیت باعث شده تا به بِرِت اجازه ندهند که به تماشای برخی از فیلم ها انیمیشنی عامه پسند برود. خانواده های دیگری هم که می خواهند خود را از طرف دست راستیِ جریان فرهنگی متمایز کنند، با دقت دیدگاه خود را دربارۀ خشونت رسانه ها مطرح می کنند. البته اعتراف می کنم که کمتر در معرض برنامه هایی با مضامین جنسی هستند؛ زیرا مشترک تلویزیون کابلی نیستند. وقتی دربارۀ معیارهای شان می پرسیم، بِرِت به برهنگی و جملات رکیک اشاره می کند ولی جین و ویکی بی درنگ بحث را به خشونت برمی گردانند. بِرِت می گوید:

اگر فیلمی درجه بندی X(1) داشته باشه و آدم ها در اون برهنه باشن... یا فیلم هایی که درجه بندی R(2) دارند؛ چون حرف های زشتی در اون ها زده میشه.

جین:

ص: 435


1- :X-ratedدرجه بندی فیلم هایی که صحنه های برهنگی و هرزه نگارانه نمایش می دهند. (م.)
2- :R-rated درجه بندی فیلم های ترسناک و خشن. (م.)

بِرِت هرگز چنین چیزایی رو ندیده؛ ولی فیلم رنجر تگزاس(1) با شرکت چاک نوریس رو دیده. من با تماشای این جور فیلم ها مخالفم. نمی دونم چرا با وجودی که این ها خشن هستن، هنوز پخش میشن.

مصاحبه گر:

پس علت اصلی پرهیز شما از تماشای این فیلم، خشونت است؟

جان و بِرِت هر دو می گویند: بله!

جین:

من به هیچ وجه نمی پسندم که بچه هایی توی این سن و سال، صحنه های جنسی ببینن؛ البته ما تلویزیون کابلی هم نداریم و یکی از دلایلی که ما مشترکِ تلویزیون کابلی نیستیم، پخش فیلم های زیادی با درجه بندی R از شبکه های کابلیه.

بِِرِت:

سه برنامة خوب از اون جا پخش میشه و بقیه درجه بندی R دارن.

ویکی:

به علاوه ما اون قدر تلویزیون نمی بینیم که بخواهیم برنامه های تلویزیون کابلی رو هم مشترک بشیم. منظورم اینه که ما اخبار و گاهی یک فیلم می بینیم که وقتش هم یکشنبه شبه. توی بقیة موارد ما زیاد تلویزیون تماشا نمی کنیم.

دغدغة آن ها دربارۀ رسانه های خشن حتی به برنامه های خبری محلی نیز سرایت کرده است. برنامه هایی که آن ها به قول ویکی تقریباً هر شب

ص: 436


1- Texas Ranger Walker, سریالی که از سال 1993 تا 2001 (در 203 قسمت 45 دقیقه ای) پخش شد. محوریت داستان بر دو شخصیت به نام های واکر (با بازی چاک نوریس) و تریوت از سواره نظام تگزاس قرار داشت که شغلشان مبارزه با جنایت در تگزاس و نواحی اطراف آن بود. (م.)

برای با خبرشدن از آخرین اوضاع تماشا می کنند.(1) ولی آن ها اخبار آخر شب را تا حدی به این دلیل می بینند که بعد از ساعت خواب بِرِت آغاز می شود. جین می گوید:

یکی از علت هایی که نمی خوام بِرِت اخبار اون ساعت ها رو ببینه اینه که، دوست ندارم احساس کنه جهان تا این اندازه که نشون داده میشه، خشنه. منظورم اینه که گاهی پای اخبار می شینیم و اخباری رو دربارۀ قتل... این که سه بچه تیر خوردن و دو تا بچه در هنگام رانندگی مست بودن و دچار سانحه شدن، می شنویم.

ویکی:

تازه خبرهای مربوط به اون تجاوزگر هم هست... چه کسی می خواد بچه ها این چیزها رو ببینن.

جین:

بعضی وقت ها این طوره که... سه قتل، سه عمل خشن پشت سر هم نمایش داده میشه. درسته که این اتفاقها خارج از محل زندگی ما می افتن ولی ما سعی داریم به بچهها بگیم بیشتر مردم خوب هستن، در حالی که برنامه های خبری نشون نمیدن که بیشتر مردم خوب هستن یا کارهای مثبتی انجام میدن. برنامه های خبری تحریف شدن.

پس استنباط اصلی آن ها از خشونت تلویزیونی، بر مبنای ترس از این موضوع که بِرِت رفتار خشن را تقلید کند ایجاد نشده است - نکته ای که از موضوعهای اصلی بیشتر پژوهش های مربوطه است - بلکه دربارۀ آموزش ارزش ها در روابط انسانی معاصر است. آن ها نمی خواهند

ص: 437


1- برای مطالعة بحثی کامل دربارۀ چگونگی استفادة خانوادة استیونز- وَن گِلدر از اخبار محلی، نگاه کنید به: Hood(2001)

بِرِت دنیا را جایگاهی خشن بداند یا مکانی که خشونت، رفتاری هنجاربخش دانسته شده است. جین و ویکی دغدغة موضوعی را نیز در برنامه های تلویزیونی دارند، که البته دغدغة عمومی نیست؛ بلکه کلیشة نقش جنسیتی است که در بسیاری از برنامه ها دیده می شود. وقتی به این مضمون در فیلم های والت دیزنی می رسیم که تمام خانواده با هم تماشا می کنند، جین می گوید:

من به اندازة بِرِت و ویکی اون ها رو تماشا نمی کنم. مثلاً یکی از آخرین فیلم هایی که از شرکت دیزنی دیدم، دیو و دلبر(1) بود. من از این فیلم متنفرم. این فکر که شخصیت اصلی زن فیلم، اسیر و بعد عاشق مردایی میشه که اون رو اسیر کردن و می تونن از اون سوءاستفاده کنن، برام ناراحت کننده است. ما خیلی دربارۀ مضمون دیو و دلبر صحبت کردیم و این که... چقدر به نظرم مضحک میاد!

مشخص است که جین خود را در برابر استفادة بِرِت از رسانه ها جدی تر و هوشیارتر می داند. او فعالانه فیلم ها و نوارهای ویدیویی خریداری شده را می بیند و می گوید که بیش از ویکی به محتوای فیلم هایی که قرار است با بِرِت ببیند، توجه دارد. گرچه نمی خواهد بگوید که با ویکی بر سر مسائل بنیادین اختلاف دارند؛ زیرا او و بِرِت را مصرف کنندگان اصلی برنامه های رسانه ای در خانه می داند. وقتی جین با پرسش کلی ما روبهرو می شود، پاسخی می دهدکه بازتاب نظریههای خانوادة بازمتولد میلیکِن و خانوادة مؤمن معاصر اَلِن است: این فکر که

ص: 438


1- Beauty and the Beast انیمیشنی به کارگردانی کرک وایز و گری تراوزدیل. محصول 1991 آمریکا. (م.)

پدر و مادر مؤظفند به بچه ها امکان انتخاب فردی در برابر رسانه ها را بدهند، نه آن که نقش سانسورچی یا کنترل چی محتوای آثار رسانه ای را بر عهده گیرند؛ البته تفاوت آن ها بیشتر به نوع محتوای برنامه ها بر می گردد.

جین:

من واقعاً... دوست داشتم فیلم های مفید و مثبت بیشتری ساخته می شد. به نظر میاد توی فیلم های کنونی خیلی روی خشونت تاکید میشه. منظورم اینه که فکر نمی کنم برای بِرِت مناسب باشه که فیلم های جنسی ببینه ولی باز ترجیح میدم این ها رو ببینه تا صحنه های خشن... فکر می کنم... اون نمی خواد تلویزیون رو روشن کنه و ببینه که فیلم خشنی نشون داده میشه ولی به گمونم توی چند سال آتی این موضوع مهم تر بشه. هنگامی که دوستانش به دیدن فیلم های اکشن میرن، موضوع جدیتر میشه، شاید هم نشه ولی منظورم اینه که ارزش های اون در پرهیز از خشونت بسیار خصوصی و حفاظت شده است.

رسانه ای که آن ها بیش از هر چیز دربارۀ بِرِت به آن حساسند، بازی های ویدیویی است. بِرِت به شدت به بازی نینتِندو علاقه دارد. وی در حال حاضر فقط می تواند سه ساعت و نیم در هفته به کار غیرآموزشی با رایانه بپردازد. این موضوع مسلماً باعث ایجاد تنشی در خانواده شده است، ولی جین قصد دارد سخت پای این موضوع بایستد. وقتی او و ویکی ترجیح می دهند رابطة بِرِت با رسانه ها را بر اساس مهارت فزاینده در انتخاب برنامه بدانند، جین احساس می کند که رسانة بازی های ویدیویی، تأثیر مستقیمی بر بِرِت می گذارد. جین بیش از ویکی دغدغة رابطة خانواده با فرهنگ گسترده تر را دارد. وی از این نظر

ص: 439

که خانواده اش خارج از جریان اصلی فرهنگ آمریکایی قرار دارند، با مسیحیان بازمتولدی که با آن ها مصاحبه کردیم، وجه اشتراک دارد. علت این امر، فقط هم جنس گرابودن والدین خانواده نیست. در این مرحله، افکار او شبیه خانواده هایی است که از نظر مذهبی سخت گیر هستند. به گمان او فرهنگ و انتخاب رسانه ها، یکی از شاخص های مهمی است که نشان می دهد فردیت و ارزش های فردی در محیط فرهنگی - رسانه ایی که حالت تحمیل گرانه ای دارد، تضاد پیدا می کند. جین می گوید:

مسلماً نمی خواهم خیلی از چیزهایی که بیرون توی فرهنگ و رسانه ها وجود داره، به حریم خونه بیارم. به نظر میرسه که لازمه تغییر زیادی توی رسانه ها انجام بشه. من دوست دارم سازمانی برای انجام این تغییرات تأسیس بشه و خودم هم به عضویتش دربیام؛ چون گرچه احساس می کنم حداقل در محیط خانوادگی ام می تونم کارهایی انجام بدم، ولی فکر می کنم موضوع شدیدتر از اینه و می خوام فکری به حالش بکنن. فکر می کنم خیلی از مردم هم با من موافقن، ولی هیچ کدوم نمی دونیم چه کار باید بکنیم. طبیعتاً عدة بسیار زیادی از مردم به سینما میرن، بازی های ویدیویی رو می خرن و کارهای از این قبیل انجام میدن. بنابراین گمان می کنم استقبال مردم از این ها بیش از چیزیه که من بتونم با اون کنار بیام، در واقع احساس می کنم جدا ایستادم و نمی خوام از چیزایی استقبال کنم که عموم مردم در این زمینه می پسندن.

مانند بیشتر والدینی که از جنبة اجتماعی محافظه کارند، جین فشار رسانه های فراگیر و همه جا حاضر را احساس می کند و می خواهد از تأثیرهای شان دور بماند. جین به روشی خاص درمی یابد که خانوادة او از

ص: 440

نظر نگرش به رسانه ها یا رفتارهای رسانه ای با بسیاری از خانواده های دیگر تفاوتی ندارد. شاید این شباهت برای او آرامش بخش باشد. وقتی می پرسیم آیا فکر می کند چیز ناخوشایندی در رفتارهای رسانه ای خانواده اش وجود دارد، پاسخ می دهد که به استثنای فیلم هایی که شاید مضامین هم جنس گرایانه داشته باشند، خانواده مشکلی در تماشای بقیه برنامه ها ندارند.

جین:

برخی از افرادی که با اون ها کار می کنم... جهت گیری مذهبی شدید تری دارن و فکر می کنم برای برخی از اون ها مضمون هم جنس گرایی خوشایند نباشه. پس تماشای فیلمی با این مضمون حتی اگر هم صحنه های جنسی یا خشن نداشته باشه، برای اون ها دلچسب نیست ولی به طور کلی بقیه با بیشتر برنامه هایی که ما می بینیم، مشکل ندارن.

مصاحبه گر:

فکر می کنید اعتقادات معنوی شما بر انتخاب برنامه های رسانه ای و قواعد استفاده از رسانه ها تأثیر می گذارد یا نه؟

جین:

می خواهید بدونید عقاید من بر چیزایی که برای تماشا انتخاب می کنم، تأثیر داره یا نه؟ بله! منظورم اینه که ما از تماشای صحنه های خشن پرهیز میکنیم و نظام اعتقادی ما به طورکامل با خشونت منافات داره. به خاطر همین چنین چیزهایی رو برای تماشا انتخاب نمی کنیم. به علاوه، نمی خوام برنامة بیلی گِراهام(1) یا چیزی شبیه اون رو هم ببینم (می خندد).

ص: 441


1- William Franklin "Billy" Graham, Jr تله ونجلیست مشهور آمریکایی که متولد سال 1918 است. او مشاور مذهبی چندین رییس جمهور آمریکا بوده است. او جزو باپتیست های جنوبی است. وی به واسطۀ موعظه های رادیویی و تلویزیونی اش و نقش پررنگ در تصمیم گیری های سیاسی و مذهبی دولت های آمریکا شهرت دارد. وی در سال 2007 همسرش روت گراهام را از دست داد. وی از تنها همسرش 5 فرزند دارد که برخی از آن ها چون فرانکلین در راه پدر قدم گذارده اند و درصدد گسترش مسیحیت در جهان هستند. (م.)

ویکی دربارۀ گرایش کلی به رسانه ها با جین موافق است (او بخش زیادی از برنامه های رسانه ای را بد، منفی، خشن و استثمارگرانه می داند) همچنین، بر سر این موضوع با وی توافق دارد که اگر ارزش های خانوادگی خود را با معیار رسانه ها بسنجند، بیشتر آن ها خارج از چهارچوب کلی فرهنگ حاکم قرار می گیرند. ویکی نتیجه گیری می کند:

جامعة ما داره به ورطة سقوط میره.

وی همچنین عقیده دارد این واقعیت که والدین خانواده هم جنس گرا هستند، تأثیر زیادی بر نگرش آن ها به فرهنگ رسانه ها نگذارده است. ویکی می گوید:

به نظرم، موضوع مهم تر از ارزش های ماست. اگه ما والدینی ناهم جنس گرا(1) بودیم، باز هم این ارزش ها و خوشبختانه همین حساسیت ها رو داشتیم.... ما دوستانی داریم که ناهم جنس گرا هستن، ولی افکارشون بسیار شبیه ماست. ما همون بحث ها رو داریم و اون ها هم از موضوعهای تبعیض اجتماعی و جنسیتی جامعه خبر دارن، همون برنامه هایی رو تماشا می کنن که ما می بینیم و با بقیه شون کاری ندارن.

چنان که مشخص است، ویکی اشاره می کند که گرچه وی و خواهر مسیحی بازمتولدش بر سر خیلی از مسائل تفاهم ندارند، هر دو می پذیرند که برنامه های خشن تلویزیونی برای کودکان نامناسب است. از نظر جین و ویکی اعتقادها و رویکردهای آنان در برابر رسانه ها، با گفتمان های عمومی تری دربارۀ نقش و ارزش های والدین در جامعه

ص: 442


1- heterosexual

مرتبط می شود. وی می گوید:

فکر می کنم ما دوست داریم خودمون رو متعلق به بخش بزرگ تری از جامعه بدونیم و مایلیم ما زو به همین صورتی که هستیم، بپذیرن.

جین و ویکی هر دو در شناخت و پذیرش رسانه های خاصی که از جنبة مذهبی یا معنوی با اعتقاداتشان سازگار باشد، تلاش فراوانی به خرج داده اند. مانند بسیاری از افراد دیگری که با آنان مصاحبه کردیم، آن ها نیز به سختی می توانند چنین ارتباطی برقرار کنند. به نظر ویکی، اعتقادات آن ها بر نوع فیلم هایی که تماشا می کنند تأثیر می گذارد. وقتی می پرسیم آیا فیلم ها و آثار رسانه ای دیگر را به دلیل معنویتشان انتخاب می کنند یا خیر، وی می گوید:

من فیلم هایی رو دوست دارم که مضمون معنوی دارن. وقتی برای کرایة فیلم های ویدیویی میریم یا برای تماشای فیلم عازم سینما میشیم، دنبال فیلم هایی می گردیم که چنین مضمونی دارن. منظورم اینه که فیلم های مورد نظر ما به روابط انسانی می پردازن، حال فرقی نمی کنه رابطۀ بین خود انسان ها باشه یا با زمین یا معنویت و چیزای دیگه. ما بیشتر به این نوع مضامین علاقه مندیم. بله! ما چنین فیلم هایی رو دوست داریم.

خانوادة استیونز- وَن گِلدر افکار آشکاری دربارة رسانه ها دارند. آن ها از رسانه های خشن می پرهیزند، از نظر ایشان انتخاب محتوای رسانه ای باید در چهارچوب جنگ های فرهنگی ای انتخاب شود که مبنای مذهبی دارد؛ البته کل خانواده از تماشای آثار رسانه ای لذت می برند، حتی برای تماشای هفتگی آن، نوعی مراسم دارند. آن ها در مقام والدینِ کودکی خردسال، نگرش های خود را در برابر رسانه ها کاملاً متعارف می دانند. در عین حال، با خانواده های دیگر رده بندی های روف هم عقیده اند که در

ص: 443

خارج از محیط خانه جریانی فرهنگی متکی بر رسانه ها وجود دارد که بعضاً با ارزش های آن ها سازگار نیست. جین و ویکی می خواهند پسرشان مهارت های خاص خود را در استفاده از رسانه ها توسعه دهد و او را در این روند هدایت می کنند. البته عرصه ای وجود دارد که برای آن ها دغدغه ایجاد می کند: میزان زمانی که صرف استفاده از رسانه ها می شود و جای فعالیت های مثبت یا آموزشی را می گیرد. آن ها از والدینی که دغدغة چنین موضوعی را ندارند، انتقاد می کنند. جین می گوید:

فکر می کنم رسانه تاثیر مهمی توی زندگی خیلی از مردم داره. به گمونم مردم وقت زیادی رو برای تماشای تلویزیون صرف می کنن.

مصاحبه گر:

آیا چنین افرادی را می شناسید؟

جین:

بیشتر افرادی که می شناسم، سعی دارن محدودیت هایی برای تماشای تلویزیون توی خونه هاشون اعمال کنن... زمانی بود که بِرِت خیلی از تماشای ویشبُن خوشش می اومد. این برنامه سه بار در روز پخش می شد و چیزی حدود یک ساعت و نیم وقت می گرفت. از طرفی قبلاً بیشترِ اون ها رو دیده بود. قسمت های مختلف این برنامه مدام تکرار می شد. فکر می کنم برای مردم خیلی رغبت برانگیزه که جلوی تلویزیون بنشینن، خودشون رو سرگرم کنن و خلاق نباشن.

مصاحبه گر:

آیا خودِ مجموعة ویشبُن خوب و مناسب است، یا مشکل شما فقط مدت زمانی بود که بِرِت صرف تماشای آن می کرد؟

ص: 444

جین:

بله! فکر می کنم برنامة خوبیه ولی خیلی وقت ها بِرِت تلویزیون رو روشن و وقت زیادی صرف تماشای اون می کرد.

این موضوع نشاندهندة برداشت این خانواده از کاربرد رسانه ها، چه دربارۀ مجموعه های آموزشی مانند ویشبُن یا بازی ویدیویی، در حکم عاملی است که بالقوه می تواند ذهن کودک را از آموزش، روشن گری و خلاقیت دور کند.

گرچه آن ها تأکید زیادی بر این موضوع نمی کنند که رسانه های صفحه ای کم ارزش تر و انحرافی تر از دیگر رسانه ها به ویژه کتاب هستند ولی از فحوای کلامشان می توان چنین چیزی را استنباط کرد. والدین هر دو از کتاب و خواندن استقبال می کنند و معتقدند که در زندگیشان کتاب از جنبة معنوی، بسیار مهم تر از فیلم (سینما) یا تلویزیون است. بدین ترتیب، آن ها به افراد هم طبقة اجتماعی و تحصیلی خود نزدیکند، چنان که پذیرش نگرش های مرتبط با سلسله مراتب فرهنگی دربارۀ رسانه ها رایج تر می شود.

خانوادة تِیبِر- کالینز

خانوادة تِیبِر- کالینز

سارا تِیبِر 41 ساله همراه با سه دخترش سامانتا کالینز هفده ساله، کریستین کالینز چهارده ساله و کلوئه کالینز سیزده ساله(1) در شهری متوسط در غرب ایالات متحده زندگی می کنند. درآمد سالانة او کمتر از 25 هزار دلار است؛ ولی آن ها در خانه ای مناسب، زندگی آسوده ای را

ص: 445


1- مصاحبه با خانوادة تِیبِر- کالینز را آنا ماریا روسو انجام داده است.

می گذارانند. خانوادة تِیبِر-کالینز، بودایی هستند و خانه شان یک محراب و نمادهای دیگر اعتقاداتشان را دارد.

وقتی از سارا می پرسیم آیا از مذهب دیگری برگشته و بودایی شده، سارا پاسخ می دهد که، در خانه ای با گرایش مذهبی ضعیف بزرگ شده است، اگر اصلاً بشود گفت چنین گرایشی وجود داشته است. او می گوید:

من کاملاً با تربیت الحادی بزرگ شدم.

وی ادامه می دهد:

پدرم کافر بود. خودم هم ندانم گو (لاادری) بودم.

سارا اظهار می دارد که از نظر وی بودیسم در حقیقت مذهب نیست:

منظورم اینه که اون رو بیشتر به منزلة نوعی تمرین معنوی روزمره می بینم تا مذهب. البته به گمانم واقعاً مذهبه، سازمان و تشکیلاتی داره... این سازمان در سراسر جهان گسترش یافته و یکی از سازمان های قوی صلح طلبه که از خشونت انتقاد می کنه، اون ها آدم های مثبت و همراهی هستن و در حقیقت، معنای انسانیت هم همینه.

مصاحبه گر:

ولی اگر کسی از شما بپرسد....

سارا:

که آیا من خیلی مذهبیام؟

مصاحبه گر:

چه نوع مذهبی دارید؟ شما خواهید گفت....

سارا:

احتمالاً میگم که بودایی ام!

ص: 446

سارا می گوید که دخترها برخلاف او مدام به این جا و آن جا سرک می کشند. مادربزرگِ پدری آن ها، زن مسیحی بسیار قدرتمندی است، پس آن ها تحت تأثیر مسیحیت هم قرار دارند.

به هر حال، اعضای خانواده هفته ای یک بار به مرکزی بودایی در محل زندگیشان برای مدیتیشن (مراقبه) می روند و این منظم ترین فعالیت مذهبی یا معنوی آن ها در اجتماع است. از یک سو آن ها در عملکردهای خود به منزلۀ بودایی های آمریکایی بسیار متعارف و قراردادی هستند؛ از سوی دیگر به طورکلی در ردة معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه قرار می گیرند.(1) با توجه به خوانش ما از آثار روف، انتظار داریم خانواده های این رده از نظر سلیقه و رفتار رسانه ای نامتعارف باشند. اگر قلمروی رسانه ها منابع لازم برای جویندگی را فراهم نمی آورد، انتظار می رود این خانواده ها علاقة خود را به جویندگی از طریق تعامل و با استفاده از رسانه ها بیان کنند. وقتی از آن ها می پرسیم که آیا برنامه هایی را به طور منظم می بینند، این چنین پاسخ می دهند:

کلوئه:

ما پنجشنبه ها مجموعة دوستان(2) رو می بینیم.

ص: 447


1- این موضوع شکافی را در رده بندی روف و استنباط ما از ماهیت گرایش مذهبی جویندگان آشکار می سازد. به طور معمول، مسیحیانِ سابق متولد ایالات متحده که بودایی می شوند، یا به مذهبی غیرغربی می گرایند، به خوبی عملکرد جویندگی را نشان می دهند. ما همیشه چنین عنوانی را دربارۀ پروتستان هایی که کاتولیک می شوند و مسیحیانی که یهودی می شوند یا غیره به کار نمی بریم.
2- 3.Friends یکی از مشهورترین سریال های جهان که قریب به بیش از ده سال ساختن و نمایش آن به طول انجامید. جنیفر آنیستن (همسر پیشین برد پیت و بازیگر مشهور سینمای آمریکا) عملا با این فیلم معرفی شد. این فیلم داستان زندگی چند دوست است که در بطن این سریالِ کمدی نقبی به وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعۀ آمریکا زده می شود. سریال موفق پاورچین و نقطه چین به کارگردانی مهران مدیری را می توان نمونۀ ایرانی آن دانست. (م.)

سامانتا:

و خانوادة سیمپسِن.

کلوئه:

و خانوادة سیمپسِن... ویل و گریس.(1)

سامانتا:

بله، ویل و گریس. ما گاهی برنامه های MTV و برنامه های شبکه های BET(2) وComedy Central رو هم تماشا می کنیم.

کریستین:

بعضی وقت ها برنامه هایی پخش میشن که همه می خواهیم ببینیم، تعدادی نماهنگ یا چیزهایی که خودم به تنهایی تماشا می کنم.

مصاحبه گر:

آیا برنامه ای هست که بخواهید روی نوار ضبط کنید؛ چون فرصت دیدنش را ندارید و نمی خواهید آن را از دست بدهید؟

کلوئه:

دوستان.

مصاحبه گر:

شما ضبطش می کنید؟

کلوئه:

بله! وقتی نمی تونیم اون رو در شب ببینیم، ضبطش می کنیم.

ص: 448


1- Will and Grace سریالی که از سال 1998 تا 2006 در ژانر کمدی پخش شده است. ویل، وکیلی شوخ وشنگ است در حالی که گریس یک طراح دکوراسیون داخلی رُک است. آن ها دو دوست خوب هستند که در یک آپارتمان در شهر نیویورک زندگی می کنند. وقایع سریال حول این دو نفر و دوستان شان می گذرد. (م.)
2- Black Entertainment Television

آن ها همراه با تجربههای آیینی در تماشای تلویزیون، مجموعه ای از نوارهای ویدیویی دارند و می گویند فیلم محبوب همیشگیشان گوجه فرنگی های سبز سرخ کرده(1) است. سارا همچون بسیاری از مؤمنان معاصر و برخلاف بسیاری از مسیحیان بازمتولد، عقیده دارد که مهم ترین دغدغة درباره تلویزیون یا دیگر رسانه ها خشونت است. سارا همچون والدین دیگر می گوید که افکار او دربارۀ رسانه های مناسب به صورت مجموعه ای از قواعد یا اعمالی رمزگذاری شده که دخترانش آن ها را درک و دنبال می کنند. وی به ویژه یادآور می شود که تماشای مجموعة بافی خون آشام کش(2) را کنترل و محدود کند. علت امر بیش از آن که به مضامین جنسی سریال مربوط باشد ناشی از صحنه های خونریزی و کشت و کشتار آن است.

وقتی دربارۀ نمونه های دیگر می پرسیم، سارا پاسخ می دهد:

پروند ه های مجهول، از اون هم خوشم نمیاد. وحشتناک بود.

کلوئه:

و فرشته.

مصاحبه گر:

این برنامه ها علمی-تخیلی هستند.

سارا:

ص: 449


1- Fried Green Tomatoes فیلمی به کارگردانی جان ِایونت و با بازی کتی بِیتس که در سال 1991 پخش شد. فیلم با محوریت دو زن روایت می شود: زنی خانه دار که از زندگی خود خوشحال نیست و در آسایشگاه سالمندان همدم زنی پیر شده است که داستان هایی زیبا تعریف می کند. (م.)
2- Buffy the Vampire Slayerسریالی که از سال 1997 تا 2003 در ژانر اکشن/درام/فانتزی و در 144 قسمت 44 دقیقه ای ساخته و پخش شد. این سریال الهام گرفته از فیلمی با همین نام بود که موضوع آن برمی گشت به وظیفۀ یک دختر برای مقابله با خون آشام ها و نجات بشریت. (م.)

نه! فقط میشه گفت که، خشونت با صحنه های جنسی زیادی در اون ها ترکیب شده.

مصاحبه گر:

آیا صحبت دربارۀ شیطان، فرشتگان، خون آشام ها و امور مابعدالطبیعه شما را آزرده است ؟

سارا:

نه! صحنه های خونریزی در اون زیاده. این سریال هیچ چیز برای من نداره. در حقیقت با کارهایی که شخصیت های اون انجام میدن، موافق نیستم.

البته سارا در عین حال نمی خواهد او را به گونه ای تصور کنند که انگار به شدت می خواهد جلوی تماشای آثار رسانه ای را بگیرد. موضوع فوق با این مفهوم مقارن می شود که خانوادة تِیبِر - کالینز با خشنودی به تماشای تلویزیون و آثار رسانه ای می نشینند. سارا می گوید:

منظورم اینه که در بعضی موارد محدودیت قائل میشن ولی این ها زیاد نیستن. من احتمالاً... بیشتر فیلم های تولید شده با درجه بندی R از نظر من ارزش تماشا ندارن ولی دربارۀ این دو تا (به کریستین و کلوئه اشاره می کند) نظارت بیشتری لازمه. با این حال، به نظرم سامانتا اون قدر بزرگ شده که بتونه خودش تصمیمات مناسب بگیره.

مصاحبه گر:

بسیار خب. آیا برنامة تلویزیونی ای هست که همة شما از آن متنفر باشید؟

سامانتا:

نه!

خانوادة تِیبِر - کالینز برنامه های تلویزیون را زیاد می بینند. دخترها

ص: 450

فهرستی از برنامه ها و شبکه هایی فراهم آورده اند که معمولاً تماشا می کنند؛ البته از نظر آن ها و سارا، نکتة مهم این است که در مقام مقایسه بگویند که خانواده از رسانه ها اشباع نیست.

مصاحبه گر:

پس، از دیدگاه یک فرد خارج از محیط خانواده، شما چندان علاقه مند به رسانه ها نیستید؟

سارا:

بله!

مصاحبه گر:

(خطاب به دختران) شما هم در مقایسه با دوستان تان به همین موضوع فکر می کنید؟

سامانتا:

بله! خیلی. چون خیلی از دوستان من وقتی به خونه میرن، ساعت ها پای تلویزیون می شینن. منظورم اینه که ما در مدرسه آماری گرفتیم تا ببینیم که چقدر تلویزیون تماشا می کنیم. بعضی از بچه ها هر روز تا چهار ساعت تلویزیون می بینن؛ ولی من خودم هر دو هفته چهار ساعت تلویزیون تماشا می کنم. انگار که اصلاً تلویزیون نمی بینم. وقتی تلویزیون تماشا می کنم، خسته میشم.

مصاحبه گر: (خطاب به کریستین)

شما چه می گویید؟ دوستان شما نیز همین قدر پای تلویزیون می نشینند؟ دوستان تان بیش از شما از رایانه استفاده می کنند؟

کلوئه:

بله! همین طوره.

ص: 451

اعضای خانواده دوست دارند طوری از رسانه ها سخن بگوید که گویی هر وقت بخواهند سراغشان می روند و هر وقت نخواهند کنارشان می گذارند. آن ها به طور منظم برنامه های رسانه ای را تماشا می کنند؛ ولی برای شان مهم است که خود را متمایز از دیگران، خانواده هایی که از رسانه ها اشباع شده اند، به شمار آورند. سارا دغدغه ای را که پیشتر در جاهای دیگر شنیدیم دربارۀ محتوای رسانه ها بیان نمی کند (به جز درباره محتوای خشن) آن ها نیز مانند خانوادة استیونز- وَن گِلدر بیشتر دغدغة زمانی را دارند که صرف تماشای تلویزیون می شود و نه تأثیرهای محتوایی و ارزش هایی که ارائه می دهد. این دیدگاه بیش از آن که اخلاقی باشد، متفکرانه است. باید گفت کشف این موضوع نزد خانواده های غیرسنتی و جوینده، چندان هم غافلگیرکننده نیست.

چند خانوادة دیگر

چند خانوادة دیگر

برخی از این مضامین، در مصاحبه با دیگر خانواده های ردة معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه بازتاب می یابد. مارک پرایس و گابریل بِنو، زوجی هم جنس گرا هستند که با دختر یازده ساله شان، لیزت در حومة یکی از شهرهای آمریکا زندگی می کنند.(1) هر سه نفر آن ها دیدگاه هایی

ص: 452


1- مصاحبه با خانوادة پرایس - بنو را لی هود انجام داده است. وی با آن ها دربارۀ رسانه ها و وظایف پدرانه صحبت کرده است. هم چنین بنگرید به: اشباح، ارواح، شوارتزنگر: تماس کودکان با خدا در فرهنگ رسانه ای شده. لی هود. شهریار وقفی پور. ماه نامۀ رواق هنر و اندیشه. شمارۀ 35. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما. قم. خرداد 1387 (م.) هم چنین بنگرید به: "Fitting in the with the Media: The Price-Benoites and the Franzes".chapter 8 of Hoover et al (2004)

درباره مذهب و معنویت مطرح می سازند که به ردة جویندگی مابعدالطبیعۀ روف مربوط است. مارک عقیده دارد مذهب، بیشتر به انتخاب فرقه ای مذهبی مربوط می شود. لیزت موافق است:

دور و بر خودتون انواع و اقسام عقاید رو پیدا می کنید. از نظر من مذهب اینه. معنویت رابطة شما با خداونده و از نظر من به معنای رابطه با دنیاست.

وی ادامه می دهد:

معنویت ایمان به خودتونه و این ایمان لزوماً نباید به مذهب باشه.

کاربردها و رفتارهای رسانه ای بخش مهمی از هویت را برای خانوادة پرایس - بِنو تشکیل می دهد. رسانه ها نقش مهمی در زندگی خانوادگی آن ها و در خودبیانگری های آنان در قالب خانواده دارند. در عین حال، برای آن ها مهم است که خود را در قیاس با دیگر خانواده ها، خانواده ای توصیف کنند که کمتر برای فرزندان محدودیت به وجود می آورند. همکار من لی هود، در تحلیل رفتارهای رسانه ای این خانواده می گوید:

گرچه آن ها می گویند که گاه و بی گاه تلویزیون و دیگر رسانه ها را تماشا می کنند، به نظر می آید رسانه ها به ایشان این امکان مهم را می دهند تا بتوانند خود را در چهارچوب فرهنگ خانوادة آمریکایی ببینند.(1)

البته آن ها در این روندِ فرهنگ آمریکایی، دوست دارند خود را در موضع دست چپی و متمایز از خانواده های اخلاق زده یا محدودکننده به شمار آورند. مارک به هود گفته است:

ما قواعد بسیار کمی داریم. لیزت قواعدی برای خودش گذاشته که از

ص: 453


1- Hoover et al (2004), P.144

اون چه ما گفتیم، بیشتره.

لیزت ادامه می دهد:

من فیلم هایی می ببینم که صحنه های خونین نشون میده یا برنامه های خبری که صحنه های جنگ و کشتار داره ولی اگر از حد بگذره، من دیگه تماشا نمیکنم. والدین من واقعاً کاری ندارن که چه چیز تماشا می کنم تا وقتی که پرسشی برا من پیش بیاد و بخوام با اون ها صحبت کنم. می تونم هر وقت دلم بخواد، بلند شوم و بِرَم. احساس نمی کنم مجبورم اون جا بمونم. در این کار یک جور نظم دارم. پس اون ها هم به من اعتماد می کنن.

با توجه به این که محتوای برنامه های رسانه ای، عنصر مهمی در خودبیانگری افراد خانواده است، این فکر که می توان به لیزت اعتماد کرد تا خودش برنامه ها را برای تماشا انتخاب کند، اهمیت خاصی می یابد. گابریل می گوید:

البته موضوع اصلی اینه که لیزت می دونه چه برنامه هایی پخش میشه. اون می دونه که ما چه چیزهایی رو نمی خواهیم ببینیم و این که نمیشه همیشه خود رو از برنامه های مضر در امون نگه داشت.

مهم تر از مسئلة انتخاب های خاصی که لیزت انجام می دهد، مفهوم تمایز اجتماعی است که آن ها می خواهند به وسیلة استفاده از رسانه ها آن را تأیید کنند. به نظر می آید تمایز مورد نظر آن ها بیش از آن که مربوط به هم جنس بودن والدین باشد، به طبقة اجتماعیشان برمی گردد. گابریل می گوید:

شاید بقیة مردم کارهایی انجام بدن که ما انجام نمیدیم. شاید بعضی کارها برای بعضی افراد مناسب باشه ولی برای ما معنایی نداره.

استنباط آن ها از خود که رنگ مذهبی دارد، باعث می شود دربارۀ

ص: 454

چگونگی و زمان ورود مذهب به رسانه ها و استفاده از رسانه ها درک خاصی داشته باشند. وقتی می پرسیم آیا هنگام تماشای تلویزیون دربارۀ مذهب یا معنویت سخن می گویند، گابریل می گوید که تنها آن برنامه هایی که آگاهانه مذهبی ساخته شده اند، چنین افکاری را بر می انگیزند:

چنین برنامه هایی باید چیزی دربارۀ مذهب یا خداوند داشته باشن. اگه فیلمی دربارۀ کشیشی دیوونه ساخته بشه، من رو به نشستن و فکر کردن دربارۀ خدا وا می داره. اگه برنامه های خبری فرقهای مذهبی رو نشان بده، افکار مذهبی من رو تحریک می کنه.

در این جا به نظر می آید افکار مارک و گابریل با موضوعات مهمی دربارة هویت، ارتباط مییابد. آن ها احساس می کنند برای خودشان و لیزت مهم است که بتوانند بدون دخالت تاریخ، اصول نظری یا مراجع کلیسایی دست به انتخاب بزنند. گابریل می گوید رسانه ها نباید فراتر از حد داوری فردی بروند و حالت سلطه جویانه پیدا کنند. وی ادامه می دهد:

صِرف این که چیزی رو می خوانید یا می شنوید، دلیل نمیشه اون رو ببلعید و نظرتون رو با اون شکل بدید. این فقط یک ابزاره و حکم الهی نیست که بر سنگ نوشته شده باشه یا چیزی شبیه اون.

استنباط آن ها دربارۀ مذهب نیز به همین شیوه و چنان است که باید بر اساس نظرهای خودشان به آن برسند؛ چون گمان می کنند لازم است با نوعی بدبینی رسانه ها را نگریست. آنان به دشواری می توانند ببینند رسانه ها منابع اصیل یا معنی داری در زمینة مذهب یا معنویت فراهم

ص: 455

می آورند. چنین جست وجویی نیاز به استقلال فردی بسیاری دارد. جایی که مذهب یا معنویت به عرصة رسانه ها می آید، برنامه یا منبعی آگاهانه مذهبی نام گذاری می شود یا جایی که برنامه های خبری مضامین یا موضوعاتی را پوشش می دهند که می توان به طور دقیق عنوان مذهبی را دربارهشان به کار برد. این واقعیت که مارک و گابریل زوجی هم جنس گرا هستند، باعث می شود توجه خاصی به قلمروی مذهب و رسانه ها داشته باشند؛ برای نمونه، مارک تعامل خود را با لیزت دربارۀ مجله ای مسیحی و محافظه کار شرح می دهد، که یکی از خاله های لیزت به صورت آبونه آن را برای خواهرزاده اش تهیه کرده است. مارک می گوید:

لیزت این مجله رو به وسیلة پست دریافت می کنه، اون رو می خونده و من می پرسم: نظرت راجع به این مطالب چیه؟ اون جواب میده: آه، واقعاً احمقانه است. من رو با این چیزا اذیت نکن. بعد من اون رو می خونم و می بینم که چه چیزایی آورده. این مجله به شدت ضدهم جنس گرا و محافظه کاره. وقتی دربارة اون با لیزت صحبت می کنم، میگه: خب، نگرانش نباش. و بعد سعی می کنم نگران نباشم.

بنابراین مضمون غالب برای آن ها، رابطة والدین فرزند و این آرمان است که لیزت خود مسئولیت انتخاب های اش را بر عهده می گیرد. نکتة مهم، ویژگی های آثاری نیست که لیزت تماشا می کند یا از آن ها می پرهیزد، بلکه این واقعیت است که می تواند به شخصه آن ها را برای خودش انتخاب کند. مذهب و رسانه ها به طریقی نزد آن ها تعامل دارند که رسانه های برخوردار از مضامین یا افکار مذهبی، به بُعدی مهم و

ص: 456

دایمی از بازار رسانه ها تبدیل شده اند؛ البته نشانه ای وجود ندارد که استنباط کنیم آن ها به وسیلة رسانه ها به جویندگی می پردازند. در عوض، برای ایشان در مقام جوینده مهم است تا همان قدر با رسانه ها فاصله داشته باشند که از مذهب دوری می جویند.

بوچ و پریسیلا کاستِلّو زوجی سی و چند ساله و والدین کوری هشت ساله و لی پنج ساله هستند.(1) بوچ و پریسیلا هر دو با تربیت کاتولیک بزرگ شده اند ولی پس از چند سال زندگی در ژاپن، اکنون خود را بیشتر با بودیسم همفکر و همدل می دانند. مانند دیگر خانواده های جویندة مابعدالطبیعه که در مصاحبه های مان دیدیم، آن ها هم بر زمان صرف شده برای رسانه ها بیش از محتوای آن ها تأکید دارند.

همچنین، مانند دیگران با این فکر مخالفند که قواعد والدین برای استفادة فرزندان از رسانه ها باید محدودکننده یا اخلاق زده باشد و گمان می کنم این موضوع باعث تمایز آن ها از دیگر خانواده هایی می شود که اخلاق زده یا کمتر محدودکننده هستند.

وقتی دربارۀ استفاده از رسانه ها می پرسیم، پریسیلا می گوید:

... قانون کلی ما اینه که سعی داریم علاوه بر تماشای تلویزیون، چیزای دیگه ای هم پیدا کنیم؛ مثلا به جای تماشای برنامه های کودک، بازی کنیم یا به جای تماشای فیلم ویدیویی بریم قدم بزنیم. ما توجه خودمون رو به جایی دیگه ای معطوف می کنیم؛ چون در فرهنگ ما باب شده که همیشه یا باید جلوی تلویزیون بشینی یا پشت میز کامپیوتر. وقتی هم که با خونواده های دیگه توی خونه هاشون هستیم، این وضعیت خیلی دشوار میشه؛ چون اونا همیشه می خوان

ص: 457


1- مونیکا اِمریش مصاحبه با خانوادة کاستلو را انجام داده است.

تلویزیون یا فیلم های ویدیویی ببینن.

مصاحبه گر:

و شما آگاهانه تصمیم گرفته اید که استفاده از تلویزیون و تعامل با رسانه ها را محدود کنید؟

پریسیلا:

بله!...من نمی دونم بچه ها چه احساسی دارن، ولی دوست داریم همه چیز طبیعی باشه، درست مثل خونواده و خونۀ خودمون. موضوع این نیست که سعی نکنیم تلویزیون ببینیم، بلکه ما... واقعاً نمی خواهیم اون رو ببینیم. تلویزیون جزیی از زندگی روزمرة ما نیست.

در بین مؤمنان معاصر و جویندگان مابعدالطبیعه، دیگران هم مایلند خود را از رفتارهای نمونه وار والدین و ایرادهای آن ها به نمایش جنسیت و خشونت دور نگه دارند. برای برخی دیگر از این والدینِ آزاداندیش تر یا مترقی تر، دغدغة مهم نه مسئلة جنسیت، بلکه بیشتر خشونت است. از نظر خانوادة کاستِلو جنسیت و خشونت چندان مسئله ساز نیستند، بلکه زمان صرف شده برای رسانه ها و مادی گرایی اهمیت بیشتری دارد.

بوچ:

فکر می کنم این امتیازیه که می تونیم به بچه هامون بدیم. واقعاً فکر می کنم برای اون ها امتیازه، این که کامپیوترها، تلویزیون و بقیۀ رسانه ها، اون ها رو تحت کنترل خودشون در نیارن.

پریسیلا:

تازه مصرف گرایی هم می تونه آدم رو به چهارمیخ بکشه. این هم یکی دیگه از نکته هاست. بچه های ما هیچ وقت نمیگن من این مدل لباس یا اون اسباب بازی رو می خوام.

ص: 458

دیدیم که به نظر بسیاری از مصاحبه شوندگان ما، دشوار می توان ارتباط مستقیمی میان مذهب یا معنویت و رسانه های مورد استفادة آن ها یافت. موضوع مورد بحث دربارۀ بیشتر آن ها، زمانی اهمیت بیشتری می یابد که رسانه آگاهانه و عامدانه مذهبی یا معنوی باشد. به هر حال، خیلی از آن ها فکر می کنند از این جنبه بین رسانه ها تفاوت وجود دارد. موسیقی و فیلم بیشتر می توانند واکنش های اصیل مذهبی یا معنوی را برانگیزند و تلویزیون کمتر می تواند چنین کاری را انجام دهد. این عقیده به ویژه نزد مؤمنان معاصر و جویندگان مابعدالطبیعه قوت بیشتری دارد.

کیم اَندرسن نمونة خوبی از این تفکر را نشان می دهد.(1) او مادری چهل و یک ساله است. گرایش معنوی او ترکیبی از اصول مسیحی، هندو و بودیسم است که در آن اولی هم تحت تأثیر دو گرایش بعدی قرار دارد.

کیم:

من خودم رو مسیحی میدونم، ولی نمی خوام صددرصد روی چیزایی تأکید کنم که مسیحیا و بقیۀ مسلک های معنوی فکر می کنن باید باشم؛ چون زمینه های فراوونی توی بودیسم وجود داره که می تونم با اون ها ارتباط برقرار کنم. این موضوع دربارۀ مسلک هندو هم صدق می کنه.

گرایش معنوی او به خصوص متوجه مسئلة تناسخ(2) است. وقتی از او می خواهیم دربارة نقش رسانه ها در زندگی معنوی خود نظر بدهد، کیم

ص: 459


1- مصاحبه با کیم اَندرسن را دنیز واکر انجام داده است.
2- reincarnation

بی درنگ به توصیف انواعی از موسیقی می پردازد که چنین کارکردی دارند.

من توی عالَم موسیقی، حتی از وقتی که بچه بودم، شروع به گشتن دنبال ترکیبی از افکار مسیحی با موسیقی کردم؛ ولی دنبال چیزای دیگه هم بودم. از طرفی توی موسیقی مورد علاقه ام همیشه به بررسی ارتباط میون پدیده های عالم، برای نمونه ارتباط بین زمین و موجودایی که توی اون هستن، پرداختم. درست مثل افکاری که سرخ پوستای آمریکا دربارۀ هستی و تعامل بین موجودات داشتن. به همین خاطر توی موسیقی هم دنبال چنین ارتباطی گشتم. من به شنیدن آثاری مثل موسیقی گاسپِل(1) مسیحی علاقه ای ندارم... وقتی به معنویت توی موسیقی فکر می کنم، متوجه میشم که این نوع موسیقی با اونی که توی نظرمه، جور در نمیاد. من دوست دارم موسیقی، کل نگر باشه... نمی خوام بگم که همه چیز مثلاً درختا روح دارن ولی از فکر ارتباط با موجودات و تعامل با آدمای دیگه لذت می برم و برام مهمه.

این خانواده ها را می توان دقیقاً بنا بر تعریف روف، از معتقدان و جویندگان مابعدالطبیعه توصیف کرد. آن ها به طور مشخص از نظر گرایش مذهبی و معنوی با دیگر رده ها تفاوت دارند؛ همچنین افکارشان دربارۀ نقش آرمانی رسانه ها در زندگی نیز با خانواده های دیگر در دیگر رده ها متفاوت است.

در هر حال، به نظر نمی رسد از جنبة آشنایی با رسانه های معاصر از جمله تلویزیون فرق زیادی با دیگران داشته باشند. بیشتر آنان عامه پسندترین برنامه ها و ژانرهای معاصر را تماشا کرده اند و افکار

ص: 460


1- Gospel نوعی از موسیقی مسیحی که برای بیان ایمان فردی یا جمعی به کار می رود و در آن استفادة فراوانی از هارمونی انجام می شود. (م.)

روشنی دربارة محتوای آن ها دارند؛ البته موضوعهایی فراسوی این محتوا نیز وجود دارند که بیشتر آن ها دغدغه ای نه فقط دربارۀ محتوای برنامه های تلویزیونی، بلکه دربارۀ تمایل آنان برای در اختیارگرفتن و مصرف کردن وقت و توجه بچه ها و خانواده ها بروز می دهند.

جزم اندیشان

اشاره

جزم اندیشان

من بر اساس خوانش توضیحات روف از این رده، در فصل سه نظر دادم که انتظار داریم آن ها از نظر درک رسانه ها بیش از دیگر رده ها دوگانه باور (ثنویت گرا) باشند. در حالی که بخشی از مصاحبه شوندگان به هیچ وجه مایل نیستند جزو کسانی شمرده شوند که محدودیت داورانه یا اخلاقی را روشی مناسب برای پرداختن به رسانه ها در خانه می دانند، می شود از این خانواده ها انتظار داشت که چنین رویکردی را دقیقاً مناسب بدانند. آن ها به عنوان افرادی که به سیطرة سنت بر اعتقاد و عمل عقیده دارند، می توانند برای هدایت یا چگونگی پرداختن به رسانه ها به جست وجوی چنین منابعی برآیند. برخلاف برخی دیگر، انتظار داریم آن ها بتوانند ارتباط های آشکاری میان عقاید خود و رسانه ها ترسیم کنند هرچند این ارتباط بیشتر منفی خواهد بود.

خانوادة مولر

خانوادة مولر

کتی و دیوید مولر که بیست و هشت- ُنه ساله هستند، با سه فرزندشان کُدی شش ساله، ریس سه ساله و برایان ده ماهه در خانه ای

ص: 461

کوچک در غرب آمریکا زندگی می کنند.(1) آن ها مورمون های(2) معتقدی هستند که در منطقة خود افراد فعالی به شمار می روند(3) و خانة زیبا و متحرکشان با عکس های خانوادگی و تصویری از کلیسای شان در سالت لیک سیتی تزیین شده است. آنان از نظر درآمد، متوسط هستند.

رسانه ها در خانة مولر هم اهمیت خاصی دارند و مجموعة بزرگی از نوارهای ویدیویی روی یک قفسه کتاب در اتاق نشیمن دیده می شود. خانه یک مرکز سرگرمی دارد که در آن دستگاه های تلویزیون و پخش ویدیویی به چشم میخورد. افکار آن ها دربارة مرجعیت کلیسا ضمن بحث از کاربرد اینترنت مطرح می شود. کتی و دیوید هر دو از رایانه برای دسترسی به سایت های اینترنتی مرتبط با مورمون ها استفاده می کنند. هر دوی آن ها باید با تبارشناسی(4) و چیزهایی مانند الهام یا دعای روزانه سر و کار داشته باشند. توضیحات مورها - به گونهای متفاوت با بسیاری از توضیحات دیگری که مربوط به جست وجوی مذهب- معنویت در اینترنت می شود - آشکارا نشان می دهند که مرجعیت کلیسا در پشت این سایت های اینترنتی نهفته است و از نظرشان این موضوع ارزشمند است. مصاحبه گر می پرسد:

آیا شما برای کسب اطلاعات بیشتر وارد اینترنت می شوید یا تنها

ص: 462


1- مصاحبه با خانوادة مولر را جوزف گ. چمپ انجام داده است.
2- فرقة مذهبی آمریکایی که در 1830 پایه گذاری شد و پیروانش خود را نمونه های امروزی مؤمنان به کلیسای مسیح می دانند. (م.)
3- در این جا باید متذکر شوم که اعتقاد مولرها به مسلک مورمون به خودی خود باعث نمی شود آن ها را جزم اندیش بدانیم، در واقع رویکرد آن ها به مسائل اعتقادی خود، نقش مهم تری دارد. ما در مصاحبه های مان با خانواده های مورمونی مواجه می شویم که مثلاً به طور کامل در ردة مؤمنان معاصر جای می گیرند.
4- genealogy

می خواهید خود را با کلیسا مرتبط سازید؟

کتی:

کلیسا....

دیوید:

روشنگری معنوی...و مهم اینه که بدونیم به این جا سنجاق نشدیم. دنیا با همۀ مسائلش خیلی وسیعه... آدم دوست داره مطمئن بشه که بچه ها درست بزرگ میشن (می خندد) یا شهروندای خوبی از کار در میان و...

کتی:

اون ها... روش زندگی رو به شما یاد میدن.

دیوید:

... این موضوع بیشتر مربوط به روشنگری معنوی و نوعی ارتقای معنویه. این که آدم بدونه زندگی هدفی داره و بالاخره روزی می میره و چیزایی از این دست. ما به تجلی مستقیم انوار الهی اعتقاد داریم، بدون اون که بخوایم به انواع و اقسام اصول نظری فراوون و چیزای دیگه.... وارد بشیم. ما پیامبری داشتیم. مسیری رو به ما نشون داده که با پیمودنش می تونیم با پدر ملکوتی یا خدای متعال ارتباط برقرار کنیم. پس پیمودن این راه درست به اندازة خوندن نوشته های مذهبی اهمیت داره.

مولرها با تلویزیون راحت نیستند. آنان بیشتر ترجیح می دهند فرزندان شان وقت خود را با اسباب بازی ها بگذرانند تا تماشای تلویزیون و برای رسانه ها، سلسله مراتبی قائلند. به نظر آنان، خواندن برای بچه ها بسیار بهتر از تماشای تلویزیون یا رسانه های دیگر است. البته، در عین حال به نظر می آید تلویزیون را کم و بیش بدون مسئله (مانند برخی دیگر) تماشا می کنند. در واکنش به پرسشی دربارۀ این که معمولاً

ص: 463

چگونه تلویزیون تماشا می کنند، کتی پاسخ می دهد:

فکر نمی کنم ما زیاد تلویزیون ببینیم... نه واقعاً این طور نیست. بعضی وقتا کارتون ها و فیلم های دیزنی رو تماشا می کنیم. معمولاً جمعه شب ها پای تلویزیون می شینیم... جمعه شب ها چی تماشا می کنیم؟

کُدی:

شکارچی کروکُدیل(1)

کتی:

ما شکارچی کروکُدیل رو دوست داریم. اون یکی چی بود که کامیونای بزرگی داشت؟ (کُدی فکر می کند)

کتی:

گورکن.(2)

کُدی: (یادش می آید)

اُه، بله!

کتی:

گرفتاری بزرگ(3)

ریس:

ما گرفتاری بزرگ رو هم تماشا می کنیم!

کتی:

گرفتاری بزرگ.

ص: 464


1- Crocodile Hunter سریالی که از سال 1996 در ژانر مستند حادثه ای ساخته شده و پخش می شود. شخصیت های این مستند، استیو ایروین و همسرش تری هستند که در کشور استرالیا با حیوانات وحشی زندگی کرده و حادثه می آفرینند. (م.)
2- Grave Digger
3- Monster Jam برنامۀ تلویزیونی مستند که در سال 2005 با اجرای استِیسی کِیدمن در انگلستان ساخته و پخش شد. (م.)

مصاحبه گر:

بسیار خب، این برنامه جمعه شب ها پخش می شود. چیزی شبیه کُشتی فوق ستاره ها(1) که در آن، کامیون ها جای آدم ها را گرفته اند.

کتی:

بله، اون ها می پرن. از موانع می گذرن....

کتی:

آقای عضله، اون می دونه که چطوری....

دیوید:

ما گرفتاری بزرگ و بعد PBR رو می بینیم، مسابقة گاوسواری.

کتی:

مسابقة گاوسواری PBR و گرفتاری بزرگ رو می بینیم که جمعه شب ها پخش میشه. اون رو همراه با مسابقة گاوسواری می بینیم. این برنامة جمعه شب ماست. در خونه می شینیم و منتظر میشیم تا ساعت پنج برسه. (کتی و دیوید از این که چه اندازه این حالت ابلهانه به نظر آید، می خندند!)

مولرها می گویند برخی از رسانه های آن ها، با ارجاع مستقیم به توصیه های کلیسا انتخاب می شود. وقتی از آن ها می خواهیم برخی از این انتخاب ها را توضیح دهند، درمی یابیم توضیحاتشان تفاوت زیادی با خانواده هایی چون باسوِِِل و میلیکِن ندارد. مولرها از برنامه های آزاردهنده و مسئله داری که محتوای جنسی، خشن و جملات رکیک داشته باشند، می پرهیزند. البته آن ها می گویند که چند فیلم با درجه بندی R را دیده اند. دیوید و کتی با یکدیگر کمی اختلاف سلیقه

ص: 465


1- Allstar Wrestling یک برنامۀ تلویزیونی دیرپا که از سال 1960 تا 1990 در ژانر اکشن/ورزشی ساخته و پخش شد. هدف از ساخت این برنامه ترفیع و ترقی ورزش کشتی در میان مردم آمریکا بود. (م.)

دارند. دیوید تمایلی ندارد که مانند کتی در انتخاب یا چانه زدن بر سر تماشای برنامه های تلویزیونی یا فیلم سخت گیری کند؛ برای نمونه، کتی به شدت از مجموعة کارتونی و عامه پسند خانوادة سیمپسِن انتقاد می کند. دیوید می گوید:

می تونید حتی از هیچ، چیز مثبتی یاد بگیرید.

او با دیگران بر سر این نکته موافق است که والدین باید توانایی انتخاب مناسب را در وجود کودکان پرورش دهند، نه آن که بخواهند آن ها را از برنامه های نامناسب دور نگه دارند، وی توضیح می دهد:

... چیزی که ما می خوایم به بچه هامون یاد بدیم اینه که، در بیرون از محیط خونه چیزای خوبی وجود داره و اگه شما دنبال چیزای خوب بگردین - که البته لازمه بگردین - اون ها رو پیدا می کنین. همین الان دربارۀ برنامه های بد و فیلم های بد باهاتون حرف زدم ولی معتقدم به همین اندازه آثار و برنامه های خوب هم وجود داره؛ مثلا اگه سریال خونوادة سیمپسِن رو تماشا کنین، می تونید چیزای خوبی توی اون پیدا کنین، به شرط اون که با دقت کافی اون رو ببینید! منظورم اینه که کارتونای خوبی ساخته میشن. اگه اونا رو خیلی توی دلتون جا ندید، به تماشا کردنش می ارزه (می خندد) ولی اینا کارتونای بچه ها نیستن. خیلی از کارتونا در اصل برای بچه ها ساخته نشدن.

مصاحبه گر:

پس شما با خانوادۀ سیمپسِن کمتر مشکل دارید...

دیوید:

ص: 466

کمتر از کتی، بله و البته تماشای مجموعة بچه های کوچک(1) هم من رو اذیت نمی کنه (می خندد)! این موضوع دربارۀ فیلم های ترسناک و... غیره هم صدق می کنه....

در سخنان دیوید دربارة استفاده از رسانه ها، بازتابی از نظرهای افراد دیگری را هم می بینیم که پیشتر با آن ها مصاحبه کردیم. به نظر دیوید، کاربرد رسانه ها باید در ارتباط با افکار و مسئولیت فردی باشد؛ هر چند برخلاف خیلی ها وی تردید دارد آن چه رسانه های روز نامیده می شود، منبع قابل اعتمادی برای اخبار یا اطلاعات باشد. او برای این که از جنبة ایدئولوژیک گمراه نشود، به منابع گوناگونی مراجعه می کند:

من از برنامة DateLine(2) (خط بین المللی تاریخ) و 20/20(3) خوشم نمیاد؛ چون بوی کهنگی میدن. منظورم اینه که توی این جور برنامه ها مدام فقط شاهد نظر یک نفر هستید، همون طور که در مقالههای خبری روزنامه ها، رادیو یا جاهای دیگه هم فقط نظر یک نفر شما رو وارد ماجرا می کنه. به همین علته که من خوندن روزنامه ها توی اینترنت رو دوست دارم؛ چون می تونید مطالب شش خبرنگار مختلف رو دربارۀ یک موضوع ببینید و...

این ها برخی از مواردی است که انتظار داشتیم در خانوادة جزم اندیش مولر ببینیم. آن ها تمایزهای آشکاری میان دنیایی که رسانه ها بازنمایی می کنند و دنیایی که ایمان مورمون بازنمایی می کند، قائل می شوند. آن ها مایلند برای انتخاب های رسانه ای خود به کلیسا و افکار کلیسایی مراجعه کنند. هر چند به سختی می توان گفت چگونه

ص: 467


1- 9.Rugrats سریالی انیمیشن در ژانر کمدی/خانوادگی که از 1991 تا 2004 پخش شد. این سریال حول زندگی، رفتار و نگرش چهار کودک خردسال می چرخد. (م.)
2- یک برنامۀ تلویزیونی خبری/مستند که از سال 1992 در شبکۀ NBC حال پخش است. (م.)
3- مجلۀ خبری شبکۀ ABC که از سال 1978 شروع به کار کرده است. (م.)

رفتار رسانه ای آن ها عملاً باعث کشف چنین افکاری به صورت نظام یافته می شود. هم چنین، آن ها نقش خود را به طور کلی کمک به بچه ها برای تصمیم گیری و انتخاب شخصی و نه بازداشتن آن ها از تماشای برخی آثار می دانند.

خانوادة دانگل

خانوادة دانگل

گِلن دانگل که در فصل چهارم با وی آشنا شدیم، بسیاری از ویژگی هایی را که روف با اصطلاح جزم اندیش توصیف می کند به نمایش می گذارد. وی مسلک کاتولیک را ترک گفته و به پروتستان های اوَنجلیکال پیوسته است، ولی در مقایسه با مسیحیان بازمتولد این مورد دوم را در حکم مجموعه ای از رمزها یا اصول نظری می بیند. به نظر می رسد گِلن از نظر درک رسانه ها، دوگانه باور باشد. او بر اساس این فرض سخن می گوید که اغلب رسانه ها در بیشتر مواقع به حمایت از افکار و ارزش هایی می پردازند که وی با آن ها موافق نیست. او نیز مانند دیگران معتقد است که نقش والدین باید مجهزکردن بچه ها باشد تا حفاظت از آن ها در برابر رسانه های مضر. وی انتقادهای فراوانی از محتوای رسانه ها نیز دارد. پس برخلاف دیگران بیش از آن که مدت زمان تماشای برنامه ها برای اش مهم باشد، دغدغة محتوای آن ها را دارد. گِلن و لیز دانگل، تماشای تلویزیون را به برنامه های ملایم و پاکیزه محدود ساخته اند. وقتی می پرسیم از چه برنامه هایی می پرهیزند، لیز تأکید می کند که آن ها روی صحنه های جنسی حساسیت بیشتری دارند تا خشونت. لیز می گوید:

ص: 468

MTV! ما اون رو بستیم و هر چیز دیگه ای از این دست رو هم تماشا نمی کنیم؛ مثلا محتوای جنسی افراطی توی برنامه ها یا...

گِلن:

حتی اگه افراطی هم نباشه، تماشا نمی کنیم.

لیز:

بله! خب من امروز خبری خوندم که قراره توی ساعتهای پربیننده برنامه هایی با صحنه های جنسی بیشتری پخش کنن. ما سعی می کنیم که بچه ها رو از این موضوع آگاه کنیم. به طور حتم، نمی تونیم به طور کامل از این جور برنامه ها دور بمونیم. این بستگی به سطح خشونت داره. منظورم اینه که در برخی فیلم ها و برنامه ها میزان خشونت مهمه. در واقع، فیلم هایی هستن که ما دوست داریم ببینیم، ولی توی اون ها خشونته؛ مثلا شجاع دل و مسیر سبز.(1)

گِلن:

بعضی از فیلم ها مثل رهایی از شاوشنک(2) خوبن... البته توی این فیلم نکات کفرآمیزی وجود داره ولی فیلم تلخ و تأمل برانگیزیه. اگه ما خودمون این جور فیلم ها رو از قبل دیده باشیم، به بچه ها هم اجازه میدیم با ما تماشا کنن ولی به نظرم در این فیلم ها پیام مهمی وجود داره. فیلترکردن فیلم های نه چندان خوب هم البته کار سختیه. چیزای فراوونی برای فهمیدن توی این جور فیلم ها وجود داره.

با این که لیز و گِلن افکار روشنی دربارۀ برنامه های مناسب در

ص: 469


1- The Green Mile فیلمی از فرانک دارابانت. بر اساس داستانی از استیون کینگ. با بازی تام هنکس. محصول سال 1999 آمریکا. احتمالا منظور از صحنه های خشن، بخش هایی از فیلم هستند که لحظات اعدام محکومین به وسیلۀ دستگاه صندلی الکترونیکی را نشان می دهد. (م.)
2- Shawshank Redemption فیلمی دیگر از فرانک دارابانت با بازی مورگان فریمن و تیم رابینز. محصول سال 1994 آمریکا. یکی از برترین فیلم های تاریخ سینما در بیشتر نظرسنجی ها. (م.)

تلویزیون بیان می کنند، به ویژه با ارجاع به بچه های شان، خود به طور مرتب پای تلویزیون می نشینند. آن ها از علاقه مندان یک کمدی تلویزیونی هستند که به طور منظم آن را می بینند و می گویند که هر شب به مدت یک ساعت در تختخواب تلویزیون تماشا می کنند (معمولاً برنامه های گفت وگوی تلویزیونی-کمدی که آخر شب پخش می شوند). به گمان آن ها نیز مانند دیگران، چنین می نماید که رسانه ها کم و بیش گریزناپذیر هستند.

سکولارها

اشاره

سکولارها

در فصل سوم گفتم که بنا بر رده بندی روف، سکولارها با دو ویژگی شناخته می شوند. نخست، آن ها چون تمایل دارند در میان طبقات با درآمد بالا و تحصیل کرده بازنمایی شوند، چندان به طور منظم از رسانه های عامه پسند استفاده نمی کنند. همچنین، شاید آن ها در رژیم رسانه ای خود بیشتر گزینشی و هدف مند باشند. برای نمونه، برنامه های تلویزیون سراسری را بر شبکه های تجاری ترجیح می دهند. به دلیل بی علاقگی به مذهب، آن ها علاقه ای هم به برنامه هایی با محتوای مذهبی یا معنوی در رسانه ها ندارند.

خانوادة مُرفی - گوردُن

خانوادة مُرفی - گوردُن

شِریل مُرفی 49 ساله و لَنی گوردُن 56 ساله، هر دو در یک دانشگاه استاد هستند. آن ها در شهری بزرگ در ایالات متحده با پسرشان پُلِ

ص: 470

سیزده ساله و دخترشان اِرین ده ساله زندگی می کنند.(1) آن ها به کلیسا نمی روند و مراسم مذهبی انجام نمی دهند. البته، فرزندان شان به یک مدرسة کاتولیک می روند که به نظر والدین شان در بین مدارس خصوصی، بهترین گزینه در منطقه شان است. آن ها تأکید میکنند این مدرسه چندان در آموزش مذهبی به بچه ها افراط نمی کند. شِریل که در خانواده ای پروتستان بزرگ شده، می گوید که پس زمینة مذهبیاش در شکل گیری ارزش های سکولار انسانی او نقش داشته است. لَنی و شِریل نمی خواهند از نظر نگرش به رسانه ها متعصب به شمار آیند، ولی در عین حال انتخابگری در ارتباط خود با رسانه ها را امری مهم می دانند. منظور این که در برابر برنامه هایی که بچه ها تماشا می کنند اولویت هایی دارند. شریل می گوید:

ما پیشتر قانونی داشتیم که طی اون همگی باید برنامه های PBS و فیلم های ویدیویی رو تماشا می کردیم. از وقتی بچه ها بزرگ تر شدن، این قانون هم رنگ باخته.

خانوادة مُرفی - گوردُن ایجاد تمایز بین رسانه های قابل قبول و غیر قابل قبول را به منزلة عاملی مهم در تمایز خود از فرهنگ معاصر می دانند. آن ها از روش هایی آگاهند که باعث ایجاد و بالارفتن شمار مخاطبان می شود و این که چگونه آمار مخاطبان با ارزش های اجتماعی مشترک یا رایج ارتباط می یابد.

لَنی:

ما به بچه ها اجازه نمیدیم فیلم های با درجه بندی R رو ببینن، مگر

ص: 471


1- مصاحبه با خانوادة مُرفی - گوردُن را لی هود انجام داده است.

اون که بسیار خاص باشن ولی متوجه شدیم که آمار مخاطبان گمراه کننده است؛ چون اون ها اجازه میدن خشونت به فیلم های با درجه بندی سیزده سال به بالا راه پیدا کنه ولی اگر اون فیلم کلمات رکیک یا صحنه های جنسی داشته باشه اون رو به ردة R می برن. اگر فیلم هایی با درجه بندی R خشونت کمی داشته باشن، به دور از صحنه های جنسی نیستن و جملات زشتی هم در اون ها شنیده میشه؛ پس چگونگی درجه بندی، خودش موضوعی گمراه کننده است.

شریل:

در واقع تابستان امسال پُل همراه با ما، دو تا فیلم با رده بندی Rتماشا کرد.

پُل:

سه فیلم!

خانوادة مُرفی - گوردُن با غرور از تفاوت خود با دیگر خانواده ها در برابر این موضوع سخن می گویند. آن ها نیز مانند دیگران می خواهند بچه ها مهارت های خود را برای انتخاب و برخورداری از رسانه ها گسترش دهند ولی بیشتر مایلند که بچه ها برنامه هایی ببینند که حواسشان را شش دانگ به خود جمع می کند.(1)

آن ها بین رسانه ها تمایز قائل می شوند. فیلم و مطالعه، آشکارا بر تلویزیون برتری دارند. والدین ترجیح داده اند مشترک شبکه های تلویزیون کابلی نشوند؛ زیرا آثارشان برنامه های خانوادگی تلویزیونی نیست.

ص: 472


1- البته نکتة جالب این است که یکی از سه فیلم مورد بحث آن ها، مزرعة حیوانات (Animal House) بود که به سختی می توان آن را نمونة مجسم سینمای آوانگارد دانست.

با وجود این استنباط فردی، آن ها خیلی تلویزیون می بینند. می توانند از سریال ها و ژانرهایی نام ببرند که معمولاً یا به صورت فردی یا خانوادگی تماشا می کنند؛ برای نمونه هنگامی که مجموعة کمدی پیشرفت خانواده پخش می شد، آن ها معمولاً در کنار هم به تماشای آن می پرداختند و خاطراتی از پیوند خانوادگی بر اساس این سریال دارند. هم چنین شِریل خاطرنشان می کند که هر روز یکی از برنامه های گفت وگوی تلویزیونی آخر شب را می بیند.

شِریل و لَنی جزو معدود والدینی هستند که در مصاحبه به طور مشخص، به مسئلة کلیشه های نقش جنسیتی در رسانه ها و فرهنگ اشاره کردند.

شریل:

گمون می کنم چیز دیگه ای که ما سعی کردیم از اون دوری کنیم، کلیشه های جنسیتیه. ما به هیچ صورت اون رو مناسب نمی بینیم و نمی خوایم دخترمون شخصیتی تجزیه شده داشته باشه.

مصاحبه گر:

به خاطر همین است که در خانه عروسک باربی ندارید؟

شریل:

بله! درسته. هیچ نوع عروسک دختر خوشگلِ کله پوکی(1) توی خونه نداریم؛ البته اِرین عروسک داره. اون از دورة نوزادی عاشق عروسک ها بود ولی این عروسک ها نمایندۀ دخترای آمریکایی هستن.

لَنی:

ص: 473


1- bimbo

این عروسکا برای خودشون داستانی دارن،... به گونهای انسانیت دارن. نه اون که فقط تصویری کلیشه ای و خاص از زن زیبا رو نشون بدن.

این تمایز بین دغدغه های آنان دربارۀ خشونت و این استنباط که صحنه های جنسی یا جملات رکیک بیشتر مورد توجه خانواده های متعارف هستند، نکتة مهمی است. ضمن دنبال کردن بحث، از شِریل می پرسیم که آیا آن ها هم بیش از هر چیز دغدغة خشونت در تلویزیون و رسانه ها را دارند یا خیر. وی تأیید می کند:

خشونت موضوع مهمیه. جزو مهم ترین مسائلِ فهرست منه.

مصاحبه گر:

حتی مهم تر از چیزهای دیگری مانند...

شریل:

بله! من خیلی به واژه ها و جملات رکیک اهمیت نمیدم؛ شاید چون خودم زبون تند و تیزی دارم و فکر هم نمی کنم شنیدن یک کلمة زشت، شخصیت بچه ها رو عوض کنه یا الگوی نامناسبی براشون بسازه. منظورم اینه که بیشتر واژه هایی که می شنویم این طور نیستن. مسئلة دیگه، نمایش صحنه های جنسیه و صادقانه بگم که بچه ها تمایلی به دیدن صحنه های بی پروای جنسی ندارن... بالاخره باید به خشونت اشاره کنم که از نظر من نقش مهمی در تضعیف حساسیت های افراد داره. نکتة دیگه این که، خشونت بیشتر علیه زن ها به کار میره. توی رسانه ها... توی فیلم ها، خشونت حالتی غیر واقعی داره. من هرگز اثرات خشونت رو بررسی نکردم، حداقل عوارضی رو که بچه ها در معرض اون قرار دارن...فیلم های عمیقی دربارۀ خشونت ساخته شده و من می خوام روزی بچه ها بعضی از اون ها رو ببینن ولی اون ها

ص: 474

چنین نمی کنن... منظورم اینه که دوست دارم فهرست شیندلر(1) یا گاندی(2) یا فیلم هایی از این دست رو ببینن؛ ولی خودشون تمایلی به اون ها ندارن. اون ها دوست دارن رُبات پلیس(3) ببینن. بچه های امروزی تا سن ده سالگی حدود 25 هزار صحنة قتل و جنایت می بینن! خب مجبورم بگویم که وقتی پُل ده ساله بود حتی درصد بسیار کمی از این صحنه ها را ندیده بود. پس واقع گرایی در کار نیست. سازندگان چنین آثاری به بررسی عواقب کارشان نمی پردازند، ابداً کسی پاسخگو نیست... منظورم این است که از خشونت در این آثار، به ویژه فیلم ها تجلیل می شود... و از نظر من تجلیل خشونت در جامعه ای خشن، کار زننده ای است.

لَنی و شِریل با تعداد فراوانی از برنامه های تلویزیون آشنا هستند و حتی می توانند از برنامه هایی نام ببرند که با آن ها ارتباط خوبی برقرار می کنند و حتی از تماشای شان لذت می برند. شِریل به سریال جنایی انگلیسی، مَظنون اصلی(4) علاقه دارد که شخصیت اصلیاش زنی قوی و حرفه ای است. او می گوید:

من به همۀ شخصیت های زن پلیس علاقه دارم.

وی اشاره می کند که رمان های جنایی جزو آثاری هستند که وی با

ص: 475


1- Shindler’s List فیلمی از استیون اسپیلبرگ. با بازی لیام نیسن، رالف فاینز و بن کینگزلی. فیلمی دربارۀ یهودستیزی آلمان نازی. محصول سال 1993 آمریکا. (م.)
2- Gandhi فیلمی دربارۀ زندگی مهاتما گاندی به کارگردانی ریچارد آتن بورو. با بازی بن کینگزلی. محصول 1982 انگلستان. (م.)
3- Robocop فیلمی از پل ورهوفن. با بازی پیتر ولر و نانسی آلن. محصول 1987 آمریکا. این فیلم که الهام گرفته از داستان مصور انگلیسی قاضی دِرِد بود تا آن جا با اقبال تماشاگران روبه رو شد که نسخه های دو و سه آن هم ساخته شد. بعدها در سال 1994 تا 1995 مجموعه ای تلویزیونی هم با همین نام ساخته شد. (م.)
4- Prime Suspect سریالی دربارۀ پلیس انگلستان که از سال 1990 تا 2006 از سوی شبکۀ ITV و در هفت فصل پخش شد. در هر فصل یکی از معضلات جنایی مورد بررسی قرار می گرفت: تبعیض جنسی، نژادپرستی سازمان یافته، آزار جنسی کودکان، تجاوز به زنان، بهره کشی از کودکان، روسپیگری؛ عمدۀ مضامین این سریال دربارۀ مسایل جنسی بود. هلن میرن، بازیگر برندۀ اسکار، یکی از اصلی ترین بازیگران این سریال بود. (م.)

اشتیاق می خواند و از این کار لذتی آمیخته با احساس گناه می برد. هم چنین شریل و لین فکر که متمایزند، چون نگرش های خاصی به محتوای رسانه ها دارند، تفاوتی هم میان خود و دیگر خانواده ها از نظر آگاهی به مخاطرات ناشی از محتوای برنامه های رسانه ای می بینند. شریل می گوید:

فکر می کنم در خیلی از خونواده ها این مسئله مطرح نیست که ارزش های خونوادگی در برابر ارزش های رسانه ای قرار می گیره. چیزی که می بینم، بی تفاوتی والدین به ارزش هاییه که بچه هاشون از رسانه ها دریافت می کنن. همین موضوع رو نزد دوستان پُل هم می بینم. منظورم اینه که مطمئنم ارزش هایی وجود داره. اگه بپرسید: آیا به خشونت علاقه دارید؟ اون ها پاسخ میدن: نه! من به خشونت علاقه ای ندارم ولی فکر می کنن که زندگیشون بسته به تماشای فیلمه. به همین خاطر زندگی بچه هاشون هم وابسته به فیلم میشه.

در بین کسانی که با آن ها مصاحبه کردیم، خانوادة مرُفی - گوردُن جزو خودآگاه ترین افراد به روابط بین رسانه ها، وظایف والدین و هویت خانوادگی هستند. آنان با صراحت و در عین حال پیچیدگی از نقش رسانه ها در زندگیشان سخن می گویند و آن ها را به طریقی به کار می گیرند که باعث ایجاد تمایزهایی بین خودشان و خانواده های دیگر می شوند. آنان دربارۀ مسائل مربوط به این که، چه برنامه های تلویزیونی و فیلم هایی قابل قبولند و کدام ها نیستند، با دیگران از جمله جزم اندیشان که سخنان شان را شنیدیم، موافق نیستند. این خانواده، ارزش فراوانی برای نوع برنامه های ملایم تلویزیونی که دیگران در حکم آثار خوب به شمار میآورند، قائل نمی شوند. از نظر آنان چنین آثاری بسیار بی بو و بیخاصیت هستند. در عوض، دوست

ص: 476

دارند بچه های شان از فیلم های مهم، کتاب ها و (تا جایی که مد نظر دارند) از تلویزیون استفاده کنند. اعتقاد مذهبی مرتبط با احساسات آن ها دربارۀ رسانه ها است ولی چنین پیوندی فقط از طریق مسیری که پس زمینه های مذهبی شان را با ارزش های کنونی پیوند می دهد، ایجاد می شود و به واسطة استقلال خاص و راسخ آن ها در اعتقاد به ارزش ها و آرمان های خاص نمود می یابد.

خانوادة آبراهام

خانوادة آبراهام

دومین خانوادة سکولاری که با آن ها مصاحبه کرده ایم، وجوه مشترک فراوانی با خانوادة مُرفی - گوردُن دارند. سوزان و جوزف آبراهام که هر دو پنجاه ساله اند، با پسرشان زِد شانزده ساله در حومة یکی از شهرهای بزرگ غرب ایالات متحده زندگی می کنند.(1) پدر و مادر، هر دو تحصیلات دانشگاهی در مقطع کارشناسی دارند و در مؤسساتی معتبر و حرفه ای کار می کنند. سوزان و جوزف هر دو با تربیت یهودی بزرگ شده اند و هنوز هم به کنیسه منتسب هستند ولی معمولاً به آن جا نمی روند و آن قدر که بشود در رده بندی مؤمنان معاصر روف قرارشان داد با آن احساس نزدیکی نمی کنند. وقتی پسرهای شان به سن بلوغ رسیدند (پسر بزرگ ترشان از خانه رفته است) مراسم جشن تکلیف پسران یهودی(2) را برایشان برگزار کردند و این امکان انتخاب را برای آن ها فراهم آوردند که با پس زمینة یهودی خود ارتباط برقرار کنند.

ص: 477


1- مصاحبه با خانوادة ٱبراهام را لین شفیلد کلارک انجام داده است.
2- bar mitzvahs

آن ها خود را از جنبة مذهبی لیبرال توصیف می کنند. جوزف می گوید برای آن ها مذهب، روشی خارجی برای مواجهه نیست. همچون خانوادة مُرفی - گوردُن، خانوادة آبراهام ارتباط چندانی بین مذهب یا معنویت و رسانه ها نمی بینند. از طرف دیگر، افکار روشنی دربارۀ برنامه های مناسب و نامناسب رسانه ها دارند. آن ها هرگز سامانه ای از قواعد برای بچه ها نگذاشتند که چه چیزهایی را در تلویزیون ببینند یا به تماشای چه فیلم هایی بروند. آن ها نیز مانند خانوادة مُرفی - گوردُن، بیشتر نگران نمایش خشونت در تلویزیون هستند تا صحنه های جنسی. سوزان در گفته های اش به دوره ای اشاره می کند که فیلمی هنری کرایه کردند که صحنه های برهنگی داشت ولی والدین احساس کردند تماشای این فیلم برای زِد که آن زمان هشت ساله بود، کاملاً مناسب است. سوزان می گوید:

در فیلم کافه بغداد(1) پیرزنی بود که نقاش داشت پرتره اش رو می کشید و اون نیمه برهنه بود. یادت میاد؟

زِد:

من یادم نمیاد.

سوزان می خندد و زِد می گوید:

احتمالاً از یادم رفته.

جوزف:

سوزان یادش میاد. من خونه نبودم.

ص: 478


1- Bagdad Café فیلمی از پرسی آدلون. با بازی ماریانه زاگه برشت و جک پالانس. محصول 1987 آلمان غربی. (م.)

آن طور که ماجرا بازگو می شود، مشخص است که به نظر والدین خانوادة آبراهام، ارزش ماهیت هنری فیلم مهم تر از چند صحنة جنسی است و مسئلة کلیِ نظارت بر چنین آثاری، چندان اهمیتی برای شان ندارد. در واقع، خشونت برای شان مسئله دارتر است. خانواد ة آبراهام نیز مانند خانوادة مُرفی - گوردُن و دیگران، مایلند تمایزی بین رسانه ها قائل شوند. از نظر ایشان، رسانه ها سلسله مراتب مشخصی دارند. در صدر فعالیت های رسانه ای، خواندن کتاب و مجله توصیه می شود و دربارۀ تلویزیون، اخبار بر سرگرمی برتری دارد. جوزف می گوید:

آدم های باسواد روزنامه می خونن. خب فکر نمی کنم این کار نزد بچه ها رایج باشه.

ِزد:

از کی شروع به خوندن روزنامه کردید؟ از وقتی به کالج رفتید؟

جوزف:

در واقع روزنامه در کالج به دستم می رسید. روزنامۀ شیکاگو برام فرستاده می شد.... سی و پنج سال پیش تلویزیون اهمیت کمتری داشت و حتی مزاحم بود. بیشتر مردم روزنامه می خوندن. منظورم اینه که ما در اتاق کالج، تلویزیون نداشتیم. در اون زمان تلویزیون، فقط صفحه ای با نقطه های کوچیک سیاه و سفید بود. منظورم اینه که دنیا در اون زمان متفاوت بود. این انتقاد نیست بلکه بیان واقعیته. من به شخصه دوست دارم بچه ها علاوه بر تماشای تلویزیون، کتاب، روزنامه و نشریات هم بخونن و به خصوص بچههای بزرگ تر، برنامه های شبکة CNN رو ببینن. آدام (پسر بزرگ ترشان) از بیننده های همیشگی این برنامه است.

زِد:

ص: 479

من هم اون رو می بینم؛ همین طور برنامه های شبکه های CNBC و MSNBC و CNN رو می بینم.

البته شاید این موضوع تعجب آور نباشد که بفهمیم افرادی که واقعاً از نظر نگاهشان سکولار هستند، چندان دربارة روابط بین رسانه ها و مذهب یا معنویت فکر نمی کنند؛ پس این واقعیت که سکولارهای مورد بحث شبیه کسانی هستند که با آن ها مصاحبه کردیم، قابل توجه است. شاید انتظار داشتیم خانواده هایی مانند مُرفی - گوردُن و خانوادة آبراهام از نظر رفتارهای رسانه ای و خود بیان گری، تفاوت های مشخصی با دیگر گروه های مذهبی تر داشته باشند. این خانواده های سکولار می دانند که تفاوت آشکاری با دیگر خانواده های مصرف کننده رسانه ها دارند و این تفاوت ها را با غرور بیان می کنند. آن ها مواجهۀ خود با رسانه ها را نسبت به دیگران کمتر همراه با داوری می دانند و با غرور اعلام می کنند که از نظر انتخاب های رسانه ایشان، کمتر جنبة اخلاق گرا دارند. همچنین، به نظر می آید با استفاده از رده بندی ها، افکار برگرفته از نقد هنر و فیلم، به تحلیل و نقد رسانه ها می پردازند؛ در حالی که به نظر می آید دیگر خانواده ها رسانه ها را بیشتر از دریچة نگاه والدین می نگرند و عملکردی هدایت گرانه برای خود قائلند پس طبعاً جهت گیری متفاوت تر و ارزیابانه تری می یابند.

نتیجه گیری و اظهارنظر دربارۀ هر پنج رده بندی

نتیجه گیری و اظهارنظر دربارۀ هر پنج رده بندی

در این جا شباهت ها بیش از تفاوت هاست. ما این بررسی را با امید

ص: 480

یافتن تمایزهای آشکاری بین رده بندی های مختلفی آغاز کردیم که شاید بتوانیم از طریق آن ها رویکردهای نمونه وار این رده ها را تشریح کنیم. مهم ترین موارد، شباهت های ناشی از این فکر است که رسانه ها (و به ویژه تلویزیون) فرهنگی عمومی را شکل می دهند که همه خانواده ها در آن زندگی می کنند و همة تا اندازهای می خواهند از آن برخوردار شوند. ما شواهد این امر را در فصل های پیش دیدیم. جایی که دربارة شفافیت، فراگیربودن و حضور همه جانبة این رسانه ها در زندگی روزمرة خانواده ها بحث کردیم. از نظر بیشتر این خانواده ها، حتی کسانی که آشکارا با زندگی مذهبی قرابت دارند، انگیزه های قدرتمندانه ای برای استفاده از رسانه های مشابه وجود دارد. در مصاحبه های یادشده، همین نکته که تلویزیون فرهنگی عمومی و بدیهی است، با سه استدلال بیان می شود. نخست، مفهومی که جی میلیکِن آن را به روشنترین شکل بیان کرد؛ این که تلویزیون توقع یا حق طبیعی پنداشته می شود. وی می گوید علت تماشای تلویزیون و انتخاب برنامه های خاص آن، به این موضوع برمی گردد که خود و اعضای خانواده اش فقط دو شبکه را می توانند ببینند. به نظر می آید آن ها در سطحی بنیادین از فعالیت های انسانی انتظار تلویزیون را می کشند و تماشای اش می کنند. البته این موضوع بیشتر درباره بچه ها صدق می کند. مطالعات ما دربارۀ این خانواده ها (و بسیاری از افراد دیگر) نشان می دهد تلویزیون برای کودکان و نوجوانان و رسانه های دیگر یکی از واقعیت های زندگی به شمار میآید. دومین استدلالی که بر اساس آن، رسانه ها فرهنگی عمومی را شکل می دهند، با این فکر مرتبط می شود که آن ها

ص: 481

مجموعه ای مشترک از زبان ها، نمادها و افکاری هستند که خانواده های ما برای سوار بودن بر موج فرهنگی در آن ها مشارکت می جویند. حتی جزم اندیش ترین و ضد رسانه ترین زوج (دانگل ها) پیش از خواب شبانگاهی، برنامه های دیروقت گفت وگوی تلویزیونی را می بینند.

بیشتر کسانی که با آن ها مصاحبه کردیم، به گرایش ها و ژانرهای اخیر تلویزیون علاقه دارند و حتی به طور منظم، برنامه های اش را تماشا می کنند. مسیحیان بازمتولد افکار روشنی دربارۀ تمایز میان ایمان خود و ایمان دیگران (حتی با در نظر گرفتن سلیقه های رسانه ای) مطرح می کنند ولی از نظر نگرش و برخورد با رسانه ها، بسیار شبیه دیگرانند.

آخرین استدلالی که رسانه ها را به منزلۀ فرهنگی عمومی در نظر می گیرد، ظرفیت آن ها برای نشان دادن افکار و نمادهای معتبر و مهم فرهنگی به شیوه ای قدرتمندانه و جذاب است. رسانه ها تا اندازهای به دلیل توانایی خود برای انجام این کار، عمومی به شمار میآیند. همچنین، به دلیل آن که می توانند خود را از جنبة زیبایی شناختی در چهارچوب هنجارها و افکار گستردة فرهنگی قرار دهند. تقریباً تمام افرادی که در این جا با آن ها صحبت کردیم، این ظرفیت رسانه ها را تشخیص و به آن واکنش نشان می دهند. همزمان به نظر می آید این یکی از ظرفیت های رسانه باشد. به ویژه دربارۀ رسانه هایی که سکولار نامیده می شوند و حتی نزد مصاحبه شوندگان اوَنجلیست و بازمتولد که رسانه های سکولار را بر رسانه های مذهبی ترجیح می دهند.

پویایی های رسانه به منزلة فرهنگ عمومی در خانواده ها نیز اهمیت دارد. در این زمینه، پویایی های نهادینه و جنسیتی خاصی

ص: 482

دست اندرکارند. همان طور که در جایی دیگر و در این صفحات اشاره کردم، کودکان و جوانان، رسانه ها را با روش های متفاوت از والدین خود مشاهده می کنند. در این مورد به نظر می آید فرهنگ عمومی جوانان، اهمیت بیشتری دارد. همچنین، تمایزهای جالبی میان مردان و زنان دیده می شود. گرچه زنان و مردان علاقههای مشترکی به رسانه ها دارند، به نظر می آید که مردان رسانه ها را با خودانتقادی کمتری در مقایسه با زنان ملاحظه می کنند و زنان دست کم در این مصاحبه ها، بیش از مردان رسانه ها را از دریچة نگاه مادرانه- پدرانه می نگرند. دیگر وجه شباهتی که میان این رده ها وجود دارد، مرتبط با توافق گسترده بر سر چیزی است که توضیح دربارۀ رسانه ها نامیده ایم. به نظر می آید برجسته ترین وجه این توافق، اهمیتی است که والدین برای پیشبرد مهارت های فرزندان در استفاده از رسانه ها و نه اِعمال نظر خود بر آن ها قائلند. به جز جزم اندیشان که گویی بیش از همه به کنترل برنامه های رسانه ای علاقه دارند، دیگران می خواهند فرزندان شان بر اساس ارزیابی فردی دست به انتخاب بزنند؛ این که بتوانند به طور مستقل دربارۀ چیزهایی که می خواهند ببینند و کارهایی که مایلند انجام دهند، تصمیم بگیرند. البته در توضیحات آن ها دربارۀ انواع خاصی از برنامه ها، ژانرها و ارزش های رسانه ای توافق کمتری دیده می شود.

به نظر می آید دربارۀ تمام رده بندی ها، توضیح دربارۀ رسانه ها عرصة مهمی است که تمایزهای قابل توجه و آشکاری بین هویت های مذهبی یا معنوی آن ها و هویت های دیگران ترسیم می کنند. به هر حال ماهیت این توضیحات، متغیر است. از نظر سکولارها و جویندگان مابعدالطبیعه،

ص: 483

ایجاد فاصله بین خود و نقدهای اخلاق گرا درباره محتوای رسانه ها، موضوعاتی چون نمایش صحنه های جنسی و کفرآمیز مهم است. می توان پیش بینی کرد که جزم اندیشان و مسیحیان بازمتولد، بیش از همه دغدغة مسائل اخیر را داشته باشند. مهم ترین دغدغة مؤمنان معاصر، جویندگان و سکولارها، خشونت است که البته برای مسیحیان بازمتولد هم عاملی نگران کننده در رسانه ها محسوب می شود. تنها وجه اشتراک این گروه های مختلف، توافق گسترده تر بر سر موضوع خشونت نیست بلکه تقریباً تمام خانواده ها سلسله مراتب رسانه های قابل قبول را پذیرفته اند که رسانه های صفحه ای - پرده ای (به جز برخی از فیلم ها) پایین ترین جایگاه این رده بندی را دارند و خانواده ها ترجیح می دهند فرزندان شان مطالعه کنند یا برای دریافت اطلاعات به اینترنت مراجعه کنند. در بین خانواده هایی که بررسی کردیم، همگی - جز جزم اندیشان - احساس می کنند برخی از مسائلِ مرتبط با محتوا و رفتار رسانه ای، در اثر انتخاب مستقل بروز پیدا می کنند. بسیاری از این خانواده ها آرشیو ویدیویی دارند و تماشای آن ها را جزو مهم ترین موارد استفاده از رسانه ها می دانند (گرچه کاملاً آشکار است که حتی این خانواده ها نیز حجم زیادی از آثار رسانه ایِ خارج از خانه را نیز ملاحظه می کنند). همچنین، برخی از این خانواده ها به طور مشترک پذیرفته اند که مسئلة آن ها با رسانه های صفحه ای - پرده ای بیشتر با مدت زمانی که صرف تماشای آن ها می شود و مخاطب را از انجام فعالیت ارزشمندتر باز می دارد، ارتباط مییابد و نه انتقال ارزش ها. تقریباً همة این خانواده ها در ایجاد ارتباط بین رسانه ها با ارزش های مذهبی یا معنوی، اعتقادات و

ص: 484

رفتارهای خود دچار مشکل هستند. گویی توصیفی از رسانه ها وجود دارد که باعث ایجاد تضاد بیشتر می شود. عدة کمی می توانند به راحتی دربارة رسانه هایی صحبت کنند که ایمان، اعتقادات مذهبی یا معنوی آن ها را تحت تأثیر قرار دهد یا بیان کند. مسیحیان بازمتولد و جزم اندیشان بیش از همه دربارة رسانه ها و مذهب سخن گفته اند. در بین خانواده هایی که در این رده ها جای می گیرند، این احساس مشخص و دقیق وجود دارد که باید بین رسانه ها و ایمان، پیوندها و تمایزهای آشکاری وجود داشته باشد. به نظر نمی رسد این امر به شکل گیری روش هایی لزوماً متمایز یا ضروری برای برخورد، به کارگیری یا تأویل رسانه ها منجر شود؛ برای نمونه، مسیحیان بازمتولد از رسانه هایی با عنوان مذهبی پرهیز دارند(1) و چنان که پیشتر گفتم، ارزیابیشان از رسانه ها نشان دهندة اعتقادها یا ایمان آن ها نیست.

چنان که اشاره کردم وقتی برای نمونه دربارۀ برنامه های مناسب می پرسیم، پاسخ متعارف، معمولاً به طریقی با برنامه های ملایم پیوند مییابد؛ داوری هایی که واقعاً متفاوت با آن هایی نیست که والدین در رده بندی های خود مطرح می سازند. پس به نظر می آید این داوری ها دربارۀ رسانه ها، بیشتر با نقش آن ها در مقام والدین و نه مسیحیان بازمتولد ارتباط مییابد. البته، باید اشاره کنیم که در تمام مصاحبه های مربوط به پنج ردة مورد بحث، به جز تلویزیون، بقیة رسانه ها ارتباط بیشتری با مذهب و معنویت دارند. به نظر می آید موسیقی، شکلی

ص: 485


1- به جز دربارۀ آن هایی که از رسانه های جایگزین (برای نمونه کتاب یا فیلم ویدیویی مخصوص کودکان که به وسیلة سازمان های مذهبی تهیه شده) استفاده می کنند.

رسانه ای باشد که غالباً ارتباط نیرومندتری با ایمان و اعتقاد اصیل دارد. بقیه به فیلم ها و کتاب های ارزشمندی اشاره کردند. به نظر می آید سطح مشخصی از رویکرد رسانه ای، تحت سیطرة جهت گیری به سوی فرهنگ واسطه و عمومی از طریق رسانه های فراگیر تلویزیون، اینترنت (برای جوان ترها) و بازی های ویدیویی است. در سطوح دیگر تبیین، جایی که ارتباط های ژرف تر یا بهتری جست وجو می شوند یا اهمیت می یابند، شکل های رسانه ایِ دیگر مورد توجه قرار می گیرند. نکتة مهم تر این است که، نزد خانواده هایی با گرایش های مذهبی و معنوی، تمام انواع این رسانه ها ملاحظه و استفاده می شوند.

به نظر می آید تمایز، عنصر مهمی در داوری ها و افکاری باشد که در این جا بیان شده است. مسیحیان بازمتولد و جزم اندیشان، خود را از نظر نگرش به رسانه ها جدا از فرهنگ روز می دانند (هر چند شاید به روش های متمایزی رفتار نکنند). سکولارها و جویندگان مابعدالطبیعه خود را از اخلاق زده ها که در بخش دیگری از جریان فرهنگی قرار گرفته اند، جدا می دانند. نکتة جالب آن که به نظر می آید مؤمنان معاصر، گروهی هستند که کمتر می توانند این تمایز را تبیین کنند. گویی از نظر آن ها صِرف به روزبودن در نگرش به رسانه ها و نیز اعتقادات و رفتارهای مذهبیشان اهمیت خاصی دارد. این موضوع مهم و جالب است. مشخص است که توضیحات پیرامون رسانه ها به صورتی که در این روایاتِ خود بیان می شوند روش های مهمی هستند که به وسیلة آن ها افراد، خانواده ها و گروه ها جایگاه خود را با ارجاع به جریان فرهنگی تعیین می سازند. گرچه شاید توصیف روش هایی که رسانه ها از

ص: 486

طریق آن ها به طور مستقیم به مفاهیم تبیین شدة مذهبی یا معنوی می پردازند، آسان نباشد؛ ولی این فرض وجود دارد که ایمان شخصی، اعتقاد یا رفتار باید نگرش های آشکاری را دربارۀ رسانه ها در نظر بگیرد. این واقعیت که ما تمایزهای آشکاری بین رده بندی ها مذهبی - معنوی که شاید در این جا انتظارشان را داشته باشیم نمی یابیم، خود به تأملاتی در این باب می انجامد. شاید دلیل اصلی در نکته ای باشد که پیشتر به آن اشاره کردم، این که مردم مایلند به طریقی با رسانه های خاصی دست کم به منزلة منابعی در فرهنگ عمومی مرتبط شوند. هم چنین از دیدگاه های مختلف مذهبی، آن ها به راحتی رسانه ها را با جنبه های اصلی زندگی مذهبی مرتبط نمی سازند. نمی خواهم بگویم که هیچ ارتباطی وجود ندارد؛ زیرا دیده ایم (و خواهیم دید) که به هر حال ارتباطی وجود دارد. باید بگوییم به دلایل مختلفی مرتبط با زمینه های اکتسابی اجتماعی که توصیف رسانه ها را بر اساس آن ها ارائه می دهیم، ما به راحتی نمی توانیم ارتباطی را تشخیص دهیم یا تبیین کنیم. نمی خواهیم خودمان را تحت تأثیر رسانه ها (یا حتی متأثر از مرجعیت روحانی یا نهادهای مذهبی) بدانیم. منظور این است که درک اکتسابی درباره اهمیت رسانه ها اساساً به دلیل تأثیرهایی که بر جا می گذارد باعث می شود تا به دشواری دربارۀ تأثیرگذاری آن ها بر زندگی مذهبی یا معنوی خودمان بیندیشیم؛ در عین حال نمی خواهیم خود را نیازمند اوامر دیگران یا فرمانبرداری کورکورانه از آن ها بدانیم؛ پس دشوار می توان تصور کرد که مذهب یا معنویت هم بر رسانه ها تأثیر بگذارند. هم چنین در این جا ملاحظه کردیم که برخی از فرضیات آسان دربارۀ

ص: 487

رده بندی پایه و انتظارات ما، تا اندازهای نیاز به نقد دارد. از جنبه ای در مطالعاتِ ما بسیار مهم است که تفاوت ها از آن چه انتظار داشتیم کمتر است. در عرصة استقلالِ خودآگاهانه است که مردم خود را با توجه به عملکرد فرهنگی و اجتماعی ارزیابی می کنند. تقریباً همة افراد و خانواده هایی که در این جا دیدیم، به روش بنیادین می خواهند خود را مسئول اصلی زندگی مذهبی شان بدانند. این زبان در خانواده هایی که آن ها را جزو مسیحیان بازمتولد شمردیم، به اندازة جویندگان و معتقدان به مابعدالطبیعه مشترک است. منظور آن که، یکی از پویایی های اساسی که به آن اشاره کردم، در این جا مطرح می شود: جویندگی مستقل، کنشی که در تمام رده بندی ها وجود دارد و محدود به یک یا دو مورد از آن ها نمی شود.

در فصل بعد مصاحبه ها را به شیوة متفاوتی بررسی خواهیم کرد. در آن جا با دقت بیشتر مشخص می شود که شاید رسانه ها با روایات ژرف تر و بنیادی تر با خودِ مذهبی یا معنوی مرتبط شوند. این روش متفاوتی برای نگریستن به موضوعات مورد بحث است. رویکرد آتی ما با رویکرد القایی در این فصل تفاوت دارد و با وجه استدلالی پر رنگ تری به موضوعات می نگرد. چنان که پیش تر اشاره کردم بسیاری از مصاحبه شوندگان ما به دشواری می توانستند روش هایی را توصیف کنند که زندگی مذهبی یا معنوی آن ها در رسانه ها را منعکس می کند؛ البته در بسیاری از مصاحبه ها به جایی می رسیم که رسانه ها در نهایت می توانند چنین موضوعاتی را تبیین کنند.

در فصل هشتم بخش هایی وجود دارد که در آن، مصاحبه ها مجموعه

ص: 488

روش هایی را آشکار میکند که به گمان مصاحبه شوندگان، رسانه ها از طریق آن ها با زندگی ایشان مرتبط می شوند.

ص: 489

ص: 490

پاره هشتم: بازنمایی نتایج

اشاره

پاره هشتم: بازنمایی نتایج

یکی از نظرات همیشگی دربارة شیوۀ ارتباط رسانه ها و مذهب، ریشه در مفاهیم اجتماعی گسترده تری از قدرت و نفوذ رسانه ها در زندگی اجتماعی دارد؛ البته اظهارنظرهای مربوط به این که چگونه نفوذ رسانه ها ممکن است بر افکار مذهبی تأثیر بگذارد، بیش از نظرات مربوط به چگونگی تأثیر احتمالی مذهب بر رسانه ها رواج دارد.(1) در بخش قابل توجهی از گفتمان های مربوطه، از اثرات بالقوه منفیِ رسانه های غیرمذهبی سکولار بر اعتقاد و رفتار مذهبی اظهار تأسف شده است. چنان که گفته ام بررسی های ما در این کتاب روشی برای آزمودن چنین افکاری است. در فصل حاضر به این مسئله خواهم پرداخت که چگونه

ص: 491


1- این نظر بیشتر از سوی منتقدان محافظه کار از جمله مِدوِد (1992) ابراز شده ولی حتی پژوهشگرانی که دیدگاه متعادل تری دارند، مانند وارِن (1997)، چنان که خودمان هم گفته ایم، معتقدند که قدرت رسانه ها بیشتر است.

رسانه ها می توانند نتایج مذهبی داشته باشند و به روش های مذهبی یا به روش هایی شبیه مذهب مورد استفاده قرار گیرند.(1)

در فصل سوم به بررسی مجموعه روش های ممکن برای برقراری رابطه میان مذهب و رسانه ها پرداختیم. این موارد شامل روش های اساس گرا، کهن الگویی، فرمی، واقع گرا، تحول گرا و دیگر رویکردها می شوند. مفهوم تأثیر یا نتایج آثار رسانه ای در بسیار از این دیدگاه ها به شکل تلویحی و با تکیه بر این فرض وجود دارد که رسانه ها می توانند با اتخاذ شیوه هایی قدرتمندانه به اعتقادات، نمادها یا افکار بپردازند یا آن ها را تبیین کنند. این موضوع باید در بحث های ما آشکار باشد که الگوی مورد نظر ما در این جا کارکرد یا تأثیر را بدیهی نمی پندارد، بلکه به این موضوع می پردازد که چگونه افراد با رسانه ها تعامل برقرار و از آن ها استفاده می کنند تا به بازنمایی خود و زندگی شان بپردازند. این موضوع، مسائلی را دربارۀ نتایج یا تأثیر رسانه ها مطرح می سازد و در پی آن است که پرسش های مربوط به نتایج را با درکی پیچیده و متوازن از پیش شرط های تعامل با رسانه ها و خلق معانی مطرح سازد. چنان که دیده ایم بین متن و ادراک، فاصلة فراوانی وجود دارد. یکی از مهم ترین ابعاد این فاصله به روش هایی مربوط می شود که مردم از طریق آن ها در جوار رسانه ها زندگی می کنند، همان توصیف (توضیح دربارۀ) رسانه ها

ص: 492


1- در پژوهش گرگور گوثالس (2000) مثالی گویا و قانع کننده دربارۀ کارکردهای مذهبی یا شبه مذهبی رسانه ها در تجربة مخاطب وجود دارد. گوثالس همواره یکی از پژوهشگران تأثیرگذار و طرفدار خوانش دورکهیمی از مذهب در رسانه ها بوده است و بدین ترتیب بر نتایج و کارکردها تأکید می کند. گرچه تأکیدش بر مخاطب جمعی و نه فردی است.

که در این مصاحبه ها دیده ایم، ولی فراسوی این توضیحات می توانیم به بررسی چگونگی تجربه و تعامل مردم با رسانه ها بپردازیم.

دیدیم که چگونه خود بیانگری مصاحبه شوندگان ما به شیوه هایی بنیادین با رسانه ها و مذهب - معنویت ارتباط مییابد. به نظر می آید رسانه هایی خاص، مبنای مهمی را برای مشارکت در فرهنگ و جامعه شکل می دهند. نیاز به ارتباط با رسانه ها، تبدیل به نوعی توقع شده است که بخشی از فرهنگ محسوب می شود. این موضوع حتی دربارۀ افرادی که انتظار می رود اعتقادات مذهبی، معنوی و عملکردشان آن ها را از ارزش های رسانه های سکولار جدا سازد هم صدق می کند. در خانواده هایی که فرزند دارند نوعی فشار بی وقفه در استفاده از رسانه ها دیده می شود. این موضوع از یک طرف ریشه در گرایش طبیعی کودکان به رسانه ها و از سوی دیگر در تصویر رسانه ها از فرهنگ کودکان و جوانان در زندگی معاصر دارد؛ البته به نظر می آید که والدین نیز جذب رسانه ها شده اند و می خواهند بخشی از این گفتمان فرهنگیِ واسطه و عظیم باشند. منظور آن که، انتظار می رود رسانه ها به منزلۀ نوعی مبنا در بیشتر خانواده ها با سنت ها و پس زمینه های مختلف، حکم واقعیتی بدیهی و آشکار را داشته باشند. همچنین به نظر می آید مردم در ایجاد ارتباطی آشکار بین زندگی رسانه ای و زندگی مذهبی یا معنوی خود با مشکل مواجه شوند. توضیحات آن ها دربارۀ رسانه ها، نشاندهندۀ این فرض مشترک است که رسانه ها نباید رابطه ای مثبت با معنویت یا مذهب داشته باشند. وضعیت یادشده با در نظر گرفتن دیدگاه حاکم بر این تفاسیر، پیچیده می شود. مطابق با این تفاسیر، فقط رسانه هایی که

ص: 493

عامدانه جهت گیری مذهبی یا معنوی دارند می توانند تجربیات مذهبی یا معنوی خانوادگی یا جمعی را منعکس کنند.

در اغلب مصاحبه های ما، تأثیر کار به این صورت است که مردم نقشی را برای زندگی رسانه ای خود در پیوند با مذهب یا معنویت در خودبیانگری شان شرح نداده اند؛ البته رسانه ها چنان حضور مشترک و فراگیری در زندگی های ما دارند که برخی از ارتباط ها، گریزناپذیر می نماید. برای بیشتر آن ها چیزی که توضیح دربارۀ رسانه ها نامیده ایم، بین استفادة آن ها از رسانه ها و درکشان از روش های ارتباط رسانه ها با زندگی مذهبی و معنوی مطرح می شود. منظور آن که در بیشتر موارد ناچار شده ایم این پرسش ها را به شیوه ای غیر مستقیم تر بیان کنیم. برای نمونه همان طور که دربارۀ گِلن دانگل در فصل چهار دیدیم غالباً روش هایی وجود دارد که مردم به وسیلۀ آن می توانند رسانه ها را در پیوند با زندگی مذهبی خود تشریح کنند، ولی ارتباط های معنی دارتر فقط بعد از قدری تفکر و گفت وگو ایجاد می شود؛ برای نمونه دربارۀ گِلن، مجموعة تلویزیونی نمایش اندی گریفیث به شکلی اساسی و دلالت گر مفهومی از خودِ مذهبی، معنوی و اخلاقی او را در بر دارد. او توانست توضیحی پیچیده و معنی دار از چگونگی ارتباط این برنامه با مفهوم زندة خود، هویت و ارزش های هنجاربخش ارائه دهد. البته این کار هم به سهولت میسر نشد. لازم بود که او و مصاحبه گر پیش از آن که صحبت هایشان به اندی گریفیث بکشد، دربارة موضوعات فراوانی بحث کنند. هنگامی که آن برنامه پایان یافت گِلن به افکار و معانی مهمی رسیده بود.

ص: 494

در فصل پیش دیدیم که رده بندی های اکتسابی در تجربه و عملکرد مذهبی معاصر به راحتی با روش های تفکر دربارة رسانه ها و استفاده از آن ها مرتبط نمی شود. به نظر می آید در این جا وجوه اشتراک، مهم تر از تفاوت ها باشد. در این فصل از دیدگاهی کاملاً متفاوت به برخی از مصاحبه شوندگان خود می پردازیم.

در فصل گذشته این فرض را مطرح کردیم که در عملکرد و اعتقادات رسانه ای مبتنی بر گرایش های مذهبی یا معنوی موجود تفاوت هایی وجود دارد. این فرض بر اساس پیوند ها، علایق و همدلی های محتمل شکل گرفته است که شاید وجود داشته باشد. در این جا مسیرمان را عوض و توضیحاتی را بررسی می کنیم که مصاحبه شوندگان از طریق آن ها به بیان نقش رسانه ها در مفهوم خود، هویت یا معنای وجودی شان می پردازند. این رویکرد عملاً بسیار شبیه روشی متداول است که با آن رسانه ها را از جنبة تأثیر بر مخاطبان بررسی کردیم. چنان که گفته ام این تأثیرها فقط بخشی (در بعضی موارد بخش مهمی) از داستان را تشکیل می دهند؛ ولی همواره در افکار و سخنان ما دربارۀ رسانه ها این انتظار وجود دارد که زمان ها و روش آن ها از قدرت بیشتری برخوردار باشد. ما این موضوع را با معرفی مجموعه ای از رده بندی های معنی، تأثیر یا کارکردهایی که در مصاحبه ها یافت می شود بررسی خواهیم کرد.

بحث دربارۀ تأثیر رسانه ها، به ویژه در پیوند با مذهب و معنویت تداوم یافته است و مجموعه ای از افکار متفاوت دربارۀ چگونگی تأثیر رسانه ها بر مذهب و برعکس، نقش مهمی در نوشتارهای اجتماعی - اکتسابی این عرصه برعهده گرفته است. رده بندی های مورد بحث ما

ص: 495

برگرفته از همان گفتمان هستند و دیدگاه های ما در حکم تحلیل گر و دیدگاه مصاحبه شوندگان را هنگام گفتوگو از افکار و تنش های شان در برمی گیرد. این تعامل بین عناصر تحلیلی و خودبیانگرانه با توجه به استدلال هایی قابل درک است که پیشتر پیرامون ماهیت گفتمان در رسانه ها مطرح کردم. در موقعیتی که چنین افکاری از یک سو تبدیل به بخشی از گفتار عمومی دربارۀ رسانه ها می شود، از سوی دیگر به دستمایه ای برای تحلیل کارشناسان تبدیل میگردد و نیز دستمایه ای برای بازتاب وظایف والدین و مخاطب گیری رسانه ها. پس بررسی شماری از افکار دربارۀ کاربرد و تأثیر رسانه ها که تا مدت ها بخشی از افکار کارشناسان را به خود مشغول کرده است، نباید ما را به تعجب وادارد. معلمان، نویسندگان، کشیشان سخنور، معلمان مذهبی و مدرسان زبان رسانه ها، همگی از انواع کاربردها و تأثیرهایی که در این صفحات بررسی کردیم سخن گفته اند.

رده بندی هایی که در این جا می نگریم برگرفته از دو منبع هستند؛ نخست، از تحلیل هایی می آیند که شاید ضمن بازبینی ادبیات در رسانه ها و فرهنگ و تفکر دربارة مسائل مذهب، ایمان و معنویت انتظار داشته باشیم. دوم، از مصاحبه ها هم برمی آیند، جایی که از مردم می خواهیم دربارۀ تعامل خود با رسانه ها نظر بدهند. در هر دو مسیر می توانیم به نخستین سطح ارتباط که پیش تر در کتاب از آن سخن گفتیم بنگریم، سطحی که آن را تجربیاتی در عرصة رسانه ها نامیدیم. در حالی که به نظر می رسد موضوعهای مطرح شده در فصل های پنجم، ششم و هفتم به توضیح پیرامون رسانه ها می پردازند، بخش عمدة چیزی

ص: 496

که در این فصل خواهیم دید، مربوط به گزارش هایی است که مصاحبه شوندگان پیرامون تجربیات مستقیم خود با برخی از متون خاص رسانه ای ارائه می دهند. هم زمان چنان که خواهیم دید، این وضعیت دو سطح دیگر تعامل پیرامون رسانه ها و توضیح دربارۀ رسانه ها را تداعی می کند. در بیشتر روایاتی که ملاحظه کردیم، به سختی می شود این سطوح را از هم جدا کرد و می توان آن ها را به دلایل قابل توجهی دارای ارتباط درونی و تعامل دانست.

رده بندی هایی که در این جا ملاحظه خواهیم کرد از دیدگاه افراد خاص تشریح می شوند، آن ها دربارۀ نقش و تأثیرهای رسانه ای به اظهارنظر می پردازند. این توصیفات شامل موارد زیر هستند: 1) رسانه ها واقعاً مرا تحت تأثیر قرار می دهند؛ 2) به من الهام می بخشند؛ 3) مرا به تفکر یا رفتار خاصی هدایت می کنند؛ 4) رسانه ها به من اطلاعات می دهند؛ 5) می خواهم با آن ها احساس صمیمیت کنم؛ 6) مرا توصیف می کنند؛ 7) من با استفاده از رسانه ها خودم را توصیف می کنم؛ 8) می خواهم رسانه ها را به چالش بطلبم و رد یا تأیید کنم؛ 9) آن را برای گفت وگو با بچه ها یا دیگران دربارة ارزش ها و اخلاقیات به کار می برم.

مهم است تا رویکرد این مصاحبه ها را که منجر به پدیدآمدن چنین روایاتی شده است تکرار کنیم. پیشتر گفتم که ما به سختی تلاش می کنیم تا جای ممکن، بحث های ما دربارة این موضوعات با مصاحبه شوندگان نامحسوس باشد. نمی خواهیم آن ها را به نتیجه گیری سوق دهیم یا شرایط بحث یا تحلیل را تعیین کنیم. ترجیح می دهیم این آموخته ها از خود مکالمات برآیند نه آن که به وسیلۀ مکالمات

ص: 497

هدایت شوند. پس آن چه در این جا بررسی می کنیم، نتایج این روند (دست کم آرزو داریم) نامحسوس نیمه ساختاریافته و هدایت نشده است.

آن چه در ادامه می آید، مجموعه روش هایی است که برگرفته از مصاحبه های ما هنگام اظهارنظر مردم دربارۀ تجربیات مستقیم تر خود با نمادها و محصولات رسانه ای است. پیش تر برخی نکات را از زبان مردم شنیدیم. توضیحات مذکور با توجه به مکالمات پیشین جالب هستند. در این جا می بینیم که چگونه مصاحبه شوندگان دربارة رسانه ها به منزلة محصولات یا تأثیرهایی فعال بر تجربیاتشان سخن می گویند.

سه عرصة نخست کلاً در زیرمجموعة کارکردهای اولیۀ مذهبی یا معنوی رسانه ها قرار می گیرند. این ها به منزلة کارکردها یا تأثیرهایی شمرده می شوند که شاید دیگر کارکردها را تحت تأثیر قرار دهند، با آن ها به رقابت بر خیزند یا جایگزین چیزهایی شوند که آن ها را مؤلفه های اساسی رهبانیت و عملکرد مذهبی می دانیم.

«مرا به شدت تحت تأثیر قرار می دهند»

«مرا به شدت تحت تأثیر قرار می دهند»

بخش عمدة گفتمان های اکتسابی دربارۀ روابط بین رسانه ها و مذهب تا سطحی بر این پایه استوار است که دستمایه های رسانه ای، قدرت منحصربه فردی برای متقاعدساختن و تأثیرگذاری دارند. حتی به نظر می آید برخی از نظراتی که در فصل های اول و دوم شنیدیم گویای آن است که شاید رسانه ها قدرتی بی نظیر برای رقابت با آموزه ها و تأثیرهای معنوی و مذهبی در زندگی های فردی داشته باشند. پس شاید انتظار

ص: 498

برود برای مصاحبه شوندگان ما عادی باشد که با رسانه هایی با چنین قدرتی احساس همدلی کنند. در واقع چنان که دیده ایم مصاحبه شوندگان ما غالباً تمایلی به پذیرش این موضوع ندارند که رسانه ها تأثیرهایی همه جانبه بر جای می گذارند. در این جا دو مثال وجود دارد که این نقش رسانه ای را فاقد نوعی نیروی احساسی می داند.

فِرد کلاین، پدر پنجاه ساله که دو فرزند دارد در پاسخ به این پرسش که آیا هرگز نکته یا موضوعی معنوی در فیلم ها دیده است چنین پاسخ می دهد:

... در صدر فهرستِ من، فیلم کشتن مرغ مقلد(1) قرار می گیره. اون رو وقتی که فقط هشت سالم بود دیدم.... مجذوب فیلم شدم و تحت تأثیر اون قرار گرفتم؛ پس بلافاصله کتابی رو که فیلم از اون اقتباس شده بود، خوندم. علت علاقة من به این فیلم تا حدی به خاطر سیاه و سفید بودن، سادگی و تأثیرگذاری داستانش بود و در سراسر زندگی با من همراه بوده. هنوز هم وقتی اون رو می بینم تحت تأثیرش قرار می گیرم. واقعاً فیلم فوق العاده ایه.

بیشتر ما می توانیم به چنین نمونه هایی فکر کنیم، جایی که تلویزیون، فیلم، کتاب یا نمایش ما را به شیوه ای ژرف و ماندگار تحت تأثیر قرار می دهد. همچنین جای تعجب ندارد که فِرد (کسی که نگرش هایش دربارۀ رسانه ها کمتر از والدینِ محافظه کارِ مذهبی جنبة اخلاق گرایانه دارد) یک فیلم سکولار را در تقابل با فیلم مذهبی در حکم اثری مشخصاً تأثیرگذار یا الهام بخش معرفی کند. جالب است اشاره

ص: 499


1- To Kill a MockingBird فیلمی از رابرت مالیگان. با بازی گریگوری پگ و رابرت دووال. محصول 1962 آمریکا. (م.)

کنیم که از نظر فِرد این فیلم، جزو آثاری است که در کل زندگی اش با آن همراه بوده است. وی فیلم را در زندگی اش بسیار تأثیرگذار می داند و حتی اکنون که به بزرگسالی رسیده آن را جذاب و تکان دهنده می داند.

رُکسانِ کانر مانند فِرد کلاین، بیشتر جوینده است تا سنت گرا. او نیز فیلم را منبعی برای این نوع تجربة تکان دهنده می داند.(1)

مصاحبه گر:

آیا تا کنون به جست وجوی چیزی مرتبط با معنویت در تلویزیون یا سینما، اینترنت، موسیقی یا دیگر رسانه ها پرداخته اید؟

رُکسانِ:

در اینترنت نه، ولی مسلماً فیلم ها و موسیقی هایی هستن که من رو از جنبة معنوی تحت تأثیر قرار دادن یا دست کم پیامی مذهبی و معنوی از اون ها گرفتم.

همچنین رُکسانِ به چگونگی تأثیرگذاری فیلم و موسیقی و نیز تأثیر آن در زندگی معنویاش آگاه است. جالب است که وی در تجربه اش، اینترنت را فاقد چنین ظرفیتی می داند. به نظر می رسد نکتة قابل توجه این است که گویا فرض می شود رسانه هایی خاص می توانند تأثیری عاطفی بر بینندگان و مخاطبان بگذارند. نه فِرد و نه رُکسانِ از این تجربة رسانه ای به افکار متعارف تری دربارۀ مذهب، ایمان یا معنویت نرسیده اند.

ص: 500


1- دنیس واکر مصاحبه با رُکسانِ کانر را انجام داده است.

«رسانه ها به من الهام می بخشد»

«رسانه ها به من الهام می بخشد»

تحت تأثیر چیزی قرار گرفتن، با الهام گرفتن از آن متفاوت است. برای نمونه، فِرد کلاین به گفتة خودش با تماشای فیلم کشتن مرغ مقلد به نوعی تجربة والای عاطفی دست یافته است، تجربه ای که هنوز هم با اوست. برای آن که چیزی الهام بخش باشد باید حالت واکنش انسان تغییر کند، چنان که فرد از نظر عاطفی درگیر می شود و تحت تأثیر قرار می گیرد تا با شخصیت ها و افکار همدلی یا از آن ها تقلید کند.

کریس چَندلر پدری مطلّقه و 35 ساله است که با تربیت کاتولیک بزرگ شده، ولی از آن مسلک دست کشیده و اکنون عمدتاً جوینده است.(1) وقتی با او دربارۀ رسانه هایی صحبت می کنیم که از نظر وی می توانند الهام بخش باشند، وی تعریف زیر را از الهام مطرح می کند و در این روند نمونه ای از یک فیلم الهام بخش می آورد:

به گمونم بعضی از فیلم ها الهام بخشند؛ البته نه چندان به شیوة واقعی مسیحی، ولی به نظرم تماشای فیلمی مثل راکی(2) به شما الهام می بخشه. این فیلم الهام بخشه و از شما می خواد که تلاش کنید و برای تحقق هدفتون پیش برید. گمون میکنم این فیلم، از جهتی مذهبی باشه. به نظرم هر کار و تلاشی که برای بهبود خود و برای تحقق هدفی انسانی انجام میدید، از جهات مختلف جنبة معنوی داره.

ص: 501


1- مصاحبه با کریس چندلر را آنا ماریا روسو انجام داده است.
2- Rocky یکی از مشهورترین فیلم های تجاری و تبلیغاتی آمریکا. از این فیلم تا کنون پنج نسخه با نام راکی (1 تا 5) و یک نسخه با نام راکی بالبوا ساخته شده است. نسخۀ اول در سال 1976 و در اوج جنگ سرد ساخته شد. بازیگر ثابت هر شش نسخه سیلوستر استالونه است که آخرین نسخه از آن در سال 2006 ساخته و پخش شد. به جز راکی 1 و 5 که جان آویلدسن ساخته باقی نسخه ها را سیلوستر استالونه کارگردانی کرده است. (م.)

با توجه به طبقه بندی رسانه های مذهبی و سکولار که به وسیلة مصاحبه شوندگان انجام شده است، فکری که کریس مطرح می کند در خور توجه است. در این جا وی تمایز آشکاری بین انواع رسانه ها قائل می شود. او فیلمی سکولار را به عنوان نمونه ای از منبع الهام برمی گزیند که البته مطابق با مرام واقعی مسیحی نیست. با وجود این، احساس می کند که فیلمی مذهبی است. پس گرچه راکی در حقیقت فیلمی مذهبی نیست و آگاهانه به افکار یا انگیزه های مذهبی نمی پردازد، از نوعی الهام برخوردار است که به گونه ای معنوی است.

راینا هنکاک مادری مجرد، سی و هفت ساله و معتقد به مسلک مورمون است.(1) راینا با تربیت مورمون بزرگ نشد، ولی وقتی خود به سن بزرگسالی رسید این مسلک را برگزید و همچنان به شدت به این موضوع فکر می کند که چگونه ایمان جدید و زندگی خود را با هم تلفیق کند. وقتی از او دربارۀ رسانه های الهام بخش می پرسیم، وی برنامه هایی را از دوران کودکی اش نام می برد و آن ها را با ویژگی ملایمت که از قول برخی دیگر از مصاحبه شوندگان هم شنیده ایم، به هم مرتبط می سازد. راینا می گوید:

وقتی داشتم بزرگ می شدم همه چیز خوب بود... مثلاً مجموعة خانه ای کوچک در مرغزار(2) پخش می شد....

ص: 502


1- مصاحبه با راینا هنکاک را جو چمپ انجام داده است.
2- Little House on the Prairieسریالی که از سال 1974 تا 1983 در ژانر درام/خانوادگی/وسترن پخش شد. سریال، به زندگی و حوادث خانوادۀ شخصیت اصلی داستان (اینگال) در قرن نوزدهم آمریکا می پردازد. سریال در 203 قسمت پخش شد. مینی سریالی با همین نام در سال 2005 در ژانر موزیکال هم پخش شده است. (م.)

مصاحبه گر:

آره! گروه بِرَدی (1) هم نمایش داده می شد.

راینا:

(می خندد) نمی دونم که مجموعة خوبی بود یا نه. به هر حال به نظر می رسید که کیفیت بهتری داره. الان هر چی می بینید جدایی، خشونت و چیزایی از این دسته... نمی دونم موضوع خوبی هم مطرح میشه یا نه... البته به جز مجموعه هایی که از شبکة PAX پخش میشه که استثناء است... آثاری مثل نظرکردۀ فرشته و این یک معجزه است... این ها برنامه های روحیه بخش و مثبتی هستن.

از نظر راینا برخی از رسانه ها حکم شاخص های نوعی مسیر اجتماعی را دارند که وی نمی تواند با آن کنار بیاید. او می داند گرچه شاید مجموعة گروه بِرَدی با تحسین منتقدان مواجه نشده باشد، ولی نسبت به خیلی از برنامه های دیگر کیفیت بهتری دارد. به نظر می آید وی با در نظرگرفتن چند برنامة مذهبی در شبکة PAX به این موضوع فکر می کند که می تواند رژیم رسانه ایِ مناسب و حتی الهام بخشی بیابد. نکتة جالب تر آن که راینا می گوید وقتی جوان تر بود، پیش از گرویدن به مسلک مورمون، آثاری که از رسانه تماشا می کرد چندان نشانی از ایمان وی نداشت. اکنون خود را بین رسانه ها که به گمان او الهام بخشند و آن چه فاصلة کلیسا از رسانه ها می داند نوعی سازش و توافق به وجود آورده، فاصله ای که به گمان وی از جانب کلیسا، خودتحمیل گرانه است.

مصاحبه گر:

ص: 503


1- Brady Bunch

پس وقتی جوان تر بودید احساس نمی کردید که می توانید به کلیسا و مذهب و بقیة چنین اموری نزدیک شوید؟

راینا:

آه، درسته.

مصاحبه گر:

منظورتان را می فهم. پس شما به برنامه های شبکة PAX ... از جمله نظرکردۀ فرشته علاقه دارید... آیا این برنامه ها با افکار و احساسات شما نسبت به مذهب ارتباطی می یابند؟

راینا:

خب... فکر نمی کنم که مثلاً کلیسای LDS(1) بگه: «بله! این همون چیزیه که ما به اون اعتقاد داریم.» ولی از نظر من... خوب و تأثیرگذارن....به نظرم این برنامه ها جزو بهترین آثاری هستن که از تلویزیون پخش میشن. می تونیم اون ها رو ببینیم و بشنویم و از دیدنشون لذت ببریم. پس... برای من خوب و مفیدن. فکر نمی کنم خیلی از کسایی که به کلیسا میرن بگن (صدایش را به نحوی نمایشی تغییر می دهد): «آه بله! ما نظرکردۀ فرشته رو دوست داریم!» فکر نمی کنم... ولی افرادی که همیشه توی کلیسا بودن چیزهای خیلی بیشتری از مذهب می دونن و احتمالاً با دیدن این برنامه ها میگن: «نه این خوب نیست، نه اون هم درست نیست» ولی همون طور که گفتم از نظر من برنامه هایی خوب با جنبه های معنوی هستن.

پیشتر، این تمایز میان مذهب رسمی و رسانه ها را از زاویه های متفاوتی ملاحظه کردیم. راینا مشخصاً احساس می کند که الهام

ص: 504


1- 6.Later Day Saint Church : چهارمین تشکیلات بزرگ مسیحی در ایالات متحده که حدود 13 میلیون پیرو در سراسر جهان دارد. اعضای این فرقه جزو مورمون ها هستند و به هیچ کدام از کلیساهای کاتولیک یا پروتستان تعلق ندارند. (م.)

رسانه ای اهمیت خاصی دارد. وی هم برنامه های ملایم سکولار و هم برنامه های عامدانه مذهبی مانند نظرکردۀ فرشته و این یک معجزه است را تحسین می کند. در عین حال وی می گوید که مقامات کلیسا و حتی کلیساروها شاید نتوانند به اندازة وی این برنامه ها را درک کنند. وی مطمئن نیست که آیا این رسانه ها واقعاً اعتقادات اساسی کلیسا را بازنمایی می کنند یا نه ولی از نظر وی خوب و مناسبند.

در فصل پنجم با جودی کروز و افکارش دربارۀ ظرفیت های الهام بخش رسانه ها آشنا شدیم، موردی که با بحث های کنونی ما مرتبط است. شاید خوانندگان به یاد بیاورند که جودی را سنت گرا نامیدیم؛ کسی که به اعتقادات مذهبی خود بسیار خودآگاه است.(1) در وضعیتی که جودی خود را کاتولیک می داند، جوینده نیز هست. وی مجموعه ای از افکار و سنت های مذهبی را بررسی کرده است. از نظر وی الهامی که در برخی از برنامه های خاص تلویزیون وجود دارد ناشی از کارکرد مذهبی نسبتاً سنتی است؛ سازندگان چنین آثاری امور استعلایی و حتی روحانی، جنبه های زندگی در زمان و مکان فعلی و فراسوی آن را با بینشی خاص نمایش می دهند.

مصاحبه گر:

چرا از مجموعة این یک معجزه است خوشتان می آید؟

جودی:

چون تجربیات زندگی رو به صورت واقعی نشون میده. فکر می کنم چیز جالبیه.

ص: 505


1- مصاحبه با جودی کروز را اسکات وِبر انجام داده است.

وقتی مصاحبه گر از وی می خواهد تا برنامه را تشریح کند، جودی وارد جزییات می شود و پی رنگ مجموعه را توضیح می دهد که در آن دو فرشته حضور دارند. مصاحبه گر قدری بیشتر دربارۀ استنباط وی از فرشتگان می پرسد و جودی بین مجموعه هایی که فرشتگان را به صورت شخصیت های خیالی نشان می دهند و آن هایی که فرشتگان را به صورتی زنده، واقعی در زمان و مکان حاضر به نمایش در می آورند تمایز قائل می شود. مصاحبه گر می پرسد:

منظورتان از فرشتگان....

جودی:

مردم هستن. درست همون مردم عادی... که برای کمک میان.

مصاحبه گر:

آیا این همان کاری است که فرشتگان انجام می دهند؟

جودی:

بله!

مصاحبه گر:

من یاد نظرکردۀ فرشته و دو شخصیت اصلی آن افتادم، شاید شخصیت سومی هم باشد. آیا آن ها روی زمین زندگی می کنند یا از جای دیگری آمده اند؟

جودی:

اون ها از جای دیگه ای اومدن ولی این موضوع خیالیه.

مصاحبه گر:

ولی در مجموعة این یک معجزه است، آن ها دربارۀ فرشتگان زمینی صحبت می کنند، آدم های واقعی که کارهای خوبی انجام می دهند.

ص: 506

جودی:

بله! اون ها با آدم های واقعی فرق دارن.

جودی در این برنامه های فرشته ای نوعی الهام واقعی مذهبی یا معنوی می بیند. در هر صورت جالب است که در هر یک از موارد الهام از رسانه ها، ارتباط با مذهب رسمی یا قراردادی نفی می شود. از نظر راینا و جودی که هر دوی آن ها با ریشه ها و منابع مذهبی، قراردادی و حتی محافظه کار یا سنتی ارتباط دارند، الهاماتی که آن ها از منابع رسانه ای برمی گیرند نکتة اساسی و قانع کننده ای دارند. چنان که پیشتر دیدیم، مرجعیت سنت ها دربارۀ مشروعیت این منابع واقعاً موضوع مهمی نیست. هر دو زن در انجام این انتخاب ها و داوری ها استقلال دارند.

«مرا به تفکر یا رفتار خاصی هدایت می کنند»

«مرا به تفکر یا رفتار خاصی هدایت می کنند»

شاید انتظار داشته باشیم نمونه های فراوانی از چگونگی تأثیرپذیری مردم از رسانه ها بیابیم. برخی از جدی ترین دغدغه ها و انتقادهای سرسختانه دربارۀ تأثیر رسانه ها بر زندگی مذهبی یا معنوی مردم، مرتبط با این مفهوم است که رسانه ها می توانند عملاً بر اعتقادات یا رفتارهای بینندگان تأثیر بگذارند. در چنین تصوراتی دغدغۀ تله ونجلیسم هنگام ظهور این پدیده، تقریباً همه گیر است. پس شاید قابل توجه باشد که در بین مصاحبه شوندگان ما، نمی توان نمونه های فراوانی از افرادی یافت که به نظر آن ها مذهب یا اثر معنوی به خودی خود بر افکار یا اعمال تأثیر می گذارد. در واقع این آثار رسانه ای بیشتر

ص: 507

به همین روش عمل می کنند. رسانه هایی که آگاهانه صبغة مذهبی بیشتری دارند، با بی توجهی مصاحبه شوند گان مواجه و یا توسط آن ها به چالش طلبیده می شوند. خانوادة میلیکن که تا اندازهای افکار و نظراتشان را در فصل ششم بررسی کردیم، مسیحیان بازمتولد و بینندگان همیشگی برنامه های تلویزیونی سکولار از جمله برنامه های تلویزیون - واقعیت(1) هستند.(2) وقتی از آن ها می خواهیم دربارۀ ارتباط گرایش مذهبی و کاربرد رسانه ها نظر بدهند، بلافاصله سراغ این فرض می روند که احتمالاً رسانه های مورد بحث باید مذهبی باشند و آن ها چندان طرفدار چنین برنامه هایی نیستند. مصاحبه گر می پرسد:

آیا بین کاربرد رسانه ها و این نوع معنویت، حضور شما در کلیسا و فعالیت هایی از این قبیل رابطه ای وجود دارد؟

جی:

در واقع ما سعی می کنیم که برنامه هایی مثلاً از TBN رو نبینیم.

مصاحبه گر:

چرا؟

ص: 508


1- Reality TV تلویزیون واقعیت و Reality show نمایش واقعیت، برنامه هایی هستند شبیه به آن چه در ایران دوربین مخفی خوانده می شوند. ضمناً مسابقاتی مشابه مسابقۀ سیمرغ (با اجرای سیدمحمد حسینی در شبکۀ 3) یا شهروند سالم (این یکی در شبکۀ 5 با اجرای سیامک انصاری) را نیز نوعی نمایش واقعیت می دانند. این برنامه ها در چند سال اخیر در سراسر جهان شدیدا مورد استقبال قرار گرفته و در ایران نیز کمابیش از چنین برنامه هایی برای پخش در بهترین ساعات تلویزیون استفاده می شود. عنصر ذاتی این نوع برنامه ها مصداق بارز از آب کره گرفتن است؛ به بیان دیگر تلاش برای سرگرم کننده کردن واقعیت، حال هر چه برخورنده و نامطلوب هم باشد؛ مانند لذتی که از دیدن واکنش های افراد در موقعیت های ناگهانی می بریم. هم چنین بنگرید به: اخلاق و تلویزیون واقعیت: آیا باید این برنامه ها را تماشا کرد؟. الیزابت لارکین. حسین شیخ الاسلامی. ماه نامۀ رواق هنر و اندیشه. شمارۀ 28. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما. قم. 1387 (م.)
2- مصاحبه با خانوادة میلیکن را اسکات وبر و میشل مایلز انجام داده اند.

جِی:

از این شبکه برنامه های فریبکارانه ای هم پخش میشه.

لین:

از نظر او....

جی:

به من گفتن شفادهندگانی چون بنی هین در اون حضور دارن و این فقط...

مصاحبه گر:

چه کسی به شما گفته؟

جِی:

کشیش ها و بقیۀ مردم.

مصاحبه گر:

در کلیسای فعلی یا گذشته؟

جِی:

نه، در گذشته. موقعی که برای نخستین بار با ندای خداوند بیدار شدم، داشتم تماشا می کردم. حقیقت رو به شما بگم در واقع همین من رو علاقه مند کرد ولی بعد از اون چند برنامه نسبتاً خوب پخش شد، هرچند برخی از اون ها....

به نظر می آید جِی به دو دلیل مهم و مرتبط با هم، خود و ایمانش را از برنامه های مذهبی مانند آن چه در شبکة TBN پخش می شود و بِنی هین جدا کند. نخست، نوعی کراهت عمومی که به نظر می رسد کلیساروها نسبت به این برنامه ها دارند و دوم این احساس که چنین برنامه هایی بیشتر نشاندهندة ایمانی خام و نافرهیخته و نه ایمانی کامل

ص: 509

هستند. به هر صورت این نکته مهم است که هر یک از این خانواده ها که به شدت به تعالیم مسیحیان بازمتولد اعتقاد دارند، از برنامه هایی که متأثر از شاخة اوَنجلیکال مسیحیت است پرهیز میکنند.

رده بندی بعدی با سه رده بندی پیشین متفاوت است. این رده بندی از نظر کیفی با بقیه تفاوت دارد. بدین صورت که رسانه ها را نه مرتبط با ایمان یا معنویت، بلکه با فاصله ای از این جنبه های زندگی می داند. در بین مهم ترین کارکردهای رسانه ها، دست کم در ادراکات روزمرة ما، نوعی توانایی برای ارائة اطلاعات غنی دیده می شود. درست همان طور که آن ها اطلاعات مهمی دربارۀ سیاست، ورزش، امور مالی و غیره انتقال می دهند می توانند اطلاعاتی درباره مذهب و معنویت هم فراهم آورند. می توان در دنیای پس از واقعة 11 سپتامبر انتظار داشت که اطلاعات درباره مذهب و به خصوص مذاهب دیگران اهمیت فزاینده ای داشته باشد؛ البته اطلاعات چیزی است که از نظر کیفی با تجربة مذهبی نیز تفاوت دارد. اطلاعات در سطح دیگری به کار می رود، در حالی که تجربه یا بیان مستقیم جنبة شخصی تری دارد و به عملکرد خصوصی و روزمرة فرد نزدیک تر است. مسلماً اطلاعات می تواند عملکرد را تحت تأثیر قرار دهد، ولی نقش آن به طور مستقیم استنباط نمی شود.

«رسانه ها (دربارۀ دیگران و...) به من اطلاعات می دهند»

«رسانه ها (دربارۀ دیگران و...) به من اطلاعات می دهند»

در بالا با فِرد کلاین آشنا شدیم. او پدر استفانی پانزده ساله است که از او می خواهیم بگوید آیا تاکنون چیز الهام بخشی در رسانه ها یافته

ص: 510

است. وی در عوض پاسخش را از جنبة اطلاعات می دهد.

مصاحبه گر می پرسد:

آیا تا به حال تلویزیون تماشا کرده اید و نکتة الهام بخشی در آن یافته اید؟ نظرتان دربارۀ آسمان هفتم چیست؟

استفانی:

حدس می زنم...گمون نمی کنم موضوع اصلی این سریال مذهب باشه بلکه بیشتر قصد سرگرم کردن داره. فکر نمی کنم بشه نکته ای مذهبی در اون دید که بعد سعی کنیم با به دست آوردن اطلاعات در رسانه ها اون رو پی بگیریم.

مصاحبه گر:

آیا این موضوع شامل اینترنت هم می شود؟

استفانی:

آه، بله! من به اینترنت هم مراجعه می کنم. سراغ سایت های مختلف میرم و همیشه در اینترنت به وب سایتی می رسم که میگه: « اعتقادات ما اینه» و چیزایی از این دست. به این ترتیب اطلاعاتی از مذاهب مختلف پیدا می کنم و می بینم که دربارۀ موضوعات مختلف چی میگه.

وی تمایز جالبی بین آثار با مضمون مذهبی و سرگرمی صِرف ایجاد می کند. این تمایز که دیده ایم چگونه به وسیلة مصاحبه شوندگان مختلف با روش های مختلف بیان می شود، از نظر استفانی مهم به نظر می رسد؛ زیرا وی در خانه ای زندگی می کند که والدینش جویندگان و معتقدان به مابعدالطبیعه هستند. یکی از راه های بررسی این موضوع، اشاره به مفهوم آرمانی ای است که وی از مذهب دارد که امری متفاوت با تجربه زندگی و تجربة او از رسانه ها است. همچنین به نظر مهم

ص: 511

می آید که استفانی احتمالاً به اینترنت در حکم منبعی می نگرد که برای این نوع جویندگی اطلاعات مناسب است. این واقعیت که وی جست وجوی اینترنتی را برقرار و کنترل می کند شاید اهمیت خاصی برایش داشته باشد که ریشه اش به خود و استقلال فردی برمی گردد. برخلاف بسیاری از رسانه های سرگرم کنندة متعارف، وی به یاد می آورد که برای جست وجوی اطلاعات مذهبی از اینترنت استفاده کرده است.

اگر این نوع جستن اطلاعات را مرتبط با چیزهایی بدانیم که سوای اعتقادات ژرف فردی هستند، آن گاه معلوم می شود که این جست وجو شاید باعث ارتباط با مذاهب دیگر غیر از مذهب فرد جوینده شود.

بیل بِیلِر، پدر 41 ساله ای است که چهار پسر دارد و همراه با آن ها و همسرش دانا در حومة یکی از شهرهای بزرگ غرب ایالات متحده زندگی می کند.(1) بیل، پرستاری سفارشی است و خود را پرزبیترین (معتقدین به کلیسای مشایخی) و مسیحی بازمتولد توصیف می کند. اعتقادات وی در سنین بزرگسالی تحت تأثیر دانا متحول شد. او صادقانه می گوید:

من مورمون بودم... و بعدش به مسیحیت ناب تغییر کردم.

به نظر می آید اعضای خانواده به تلویزیون مذهبی بدگمان باشند؛ زیرا در مصاحبه ای که با آن ها انجام داده ایم برخی از تله ونجلیست ها را به تمسخر گرفته اند، ولی هم زمان از وجود ایستگاه های رادیو و تلویزیون مسیحی و شبکة PAX در منطقة خود آگاهند. آن ها برنامه های

ص: 512


1- مصاحبه با خانوادة بیلر را کریستف دامونت - هاینریش انجام داده است.

خانوادگی ملایم را ترجیح می دهند.

بیل از یکی از سریال های کلاسیک وسترن، دود اسلحه(1) به عنوان سریال مورد علاقه اش نام می برد. وقتی از او می پرسیم که هنگام مواجهه با برنامه ها و وب سایت هایی که عقاید دیگری جز اعتقادات شخصی او را منعکس می کنند، چه انجام می دهد، بیل می گوید:

من برای کسب دانش، بیشتر مطالب اون ها رو می خونم. می خوام ببینم که عقاید مختلف مردم چیه؛ چون در طول زندگیم مذاهب مختلفی داشتم و مدام متحول شدم. پس در انجام این کار بسیار آزاد اندیشم و با مردم هم صحبت می کنم. درست همون کارایی که وقتی مقاله ای رو می خونم انجام میدم. همین الان آدمی هست که اعتقادی به خدا نداره و می خواد نام خدا از سوگند وفاداری به ایالات متحدۀ آمریکا(2) حذف بشه. اون رو توی تلویزیون دیدم، فکر می کنم ماه پیش بود؛ چون من مدام کانال عوض می کنم. وقتی به برنامة او رسیدم چند دقیقه مکث کردم تا ببینم دیدگاهش چیه. دیدگاهش خیلی جالب بود. من فقط دو سه دقیقه از برنامه اش رو تماشا کردم.

مصاحبه گر:

آیا زیاد کانال عوض می کنید؟

بیل:

بله! (می خندد). دانا از این کار خوشش نمیاد ولی من نمیگم که نمی خوام حرف های این بابا رو بشنوم. به اون چند دقیقه فرصت میدم تا حرف بزنه و بگه که مقصودش چیه، این که موافق یا مخالف با چه چیزاییه.

ص: 513


1- Gunsmoke یک سریال وسترن رادیویی و تلویزیونی که نسخۀ رادیویی آن از سال 1952 تا 1961 پخش شد و نسخۀ تلویزیونی آن در 20 فصل از سال 1955 تا 1975 توسط شبکۀ CBS آمریکا پخش گردید و دومین برنامۀ داستانی طولانی و پرمخاطب تاریخ تلویزیون آمریکا محسوب می شود. (م.)
2- Pledge of Allegiance

بعد میگم: «خیلی جالب بود و من نکاتی یاد گرفتم.» پس میشه گفت، نسبت به هر چیز ذهنیتی باز دارم.

مصاحبه گر:

پس وقتی که برنامة متفاوتی را می بینید، کانال عوض نمی کنید؟

بیل:

نه! من این احساس رو در بچه ها به وجود آوردم که حتی اگر با طرز فکر متفاوتی مواجه بشن با ذهنیتی باز به اون توجه کنن و درک کنن که عقاید بقیۀ مردم چیه. به این ترتیب با حالتی ساده دلانه با اعتقادات و موضع اون ها مواجه نمیشید؛ چون نمی تونید بگید: من به چیزی که تو عقیده داری، اعتقاد ندارم. در واقع باید از قبل بدونید که اون ها به چه چیز عقیده دارن. سعی دارم به بچه ها نیز همین رو بگم.

بنابراین دیدگاه بیل متکی بر ایده هایی است که پیش تر ملاحظه کرده ایم. از جمله برای مردم مهم است که احساس کنند در تصمیم گیری های شان نسبت به امور استقلال دارند. بیل که به خدا اعتقاد ندارد به کسی اشاره می کند که طبیعتاً با وی موافق نیست، ولی احساس می کند مهم است که به وی امکان دهد تا حرف های اش را بزند و این موضوع را به منزلة الگویی برای پسرهای اش هم در نظر می گیرد. همچنین انواع اطلاعاتی را که هنگام صحبت از امور مذهبی در نظر داریم، معرفی می کند. در این جا به نظر می آید مثال هایی که بیل بر می شمرد بیش از همه چیز به بحث ها یا موضوعاتی مذهبی مرتبط می شود که در پشت آن ها سیاست اجتماعی یا بُعد سیاسی وجود دارد. البته انواع دیگری از اطلاعات مذهبی هم به چشم می خورد، چنان که مصاحبة ما با مِگان سیلی نشان می دهد.

ص: 514

مِگان چهل ساله و مادری مجرد است که پسری هفده ساله با نام دِل دارد.(1) او که یکی از باپتیست های جنوب ایالات متحده است، با تربیت کاتولیک بزرگ شده، ولی به کلیسای پرِزبیتِریَن هم می رفته است. وی می گوید که والدینش اکنون به گذشته گرا ها (New Age) پیوسته اند و بسیار علاقه مند به مذاهب شرقی شده اند. طی گفت وگویی درباره استفادة مِگان از اینترنت از او می پرسیم که آیا هرگز چیزی مرتبط با مذهب یا معنویت در آن جا یافته است یا خیر. مصاحبه گر می پرسد:

آیا هرگز چیزی مرتبط با مذهب یا معنویت در اینترنت یافته اید؟

مِگان:

بله! من به وب سایت های مختلف مراجعه کردم و اطلاعات مختلفی دیدم.

مصاحبه گر:

آیا می توانید نمونه ای را نام ببرید؟

مِگان:

خب یک شبکة رادیویی که برنامه هاش رو با علاقه گوش می کنم (وی به نام یکی از ایستگاه های مسیحی خاص در محل زندگی اش اشاره می کند) اون ها یک سایت اینترنتی دارن و در اون جا می تونید اخبار جدیدی رو ببینید، از جمله دربارۀ اون زوج میسیونر (مُبلغ مذهبی)، کجا بود؟ شاید ماداگاسگار، ولی نه، درست نیست. اگه نقشه ای داشته باشم، می تونم به شما نشون بدم که کجا بود. جایی شبیه تایلنده. زوج میسیونر چهارده ماه در اون جا زندانی بودن و جالب اینه که در تلویزیون چیزی از عقاید و هدف اون ها گفته نمیشه ولی دربارۀ اتفاق و ماجرایی که برا شون پیش اومده زیاد حرف می زنن.

ص: 515


1- مصاحبه با خانوادة سیلی را کریستف دامونت - هاینریش انجام داده است.

افراط گرایان مسلمون، اون ها رو به اسارت گرفته بودن و شیوهای که رسانه ها اون ها (افراط گرایان مسلمان) رو به تصویر کشیدن، جالب بود. با وجود این حدس می زنم که ضمن تماشای اخبار و فیلم های مربوط به واقعه، به تصویر جامع تری می رسم؛ چون این موضوع بیش از هر چیز مذهبیه. رسانه ها بخش زیادی از اون رو در برنامه های خبری منعکس نمی کنن. من به سایت های اینترنتی مختلف کلیساها مراجعه کردم، البته دوستانی هم در تنسی و فلوریدا دارم و اون ها از من می خوان تا به سایت های اینترنتی و منابع دیگه مراجعه کنم.

به نظر می رسد جویندگی اطلاعات آن لاین به وسیلة مِگان در مقایسه با بیل ارتباط نزدیک تری با ایمان و کاوش مذهبی وی داشته باشد. ظرفیت اینترنت و وب جهانی برای ارائة طیفی گسترده از اطلاعات و امکان دسترسی آسانی که علاقه مندان به لینک های مربوطه و غیره دارند، دست کم برای مِگان عرصه ای باز برای کاوش و مرتبط با ایمان و علایق مذهبی وی است. ایستگاه مسیحی مورد علاقة او (که تصادفاً مرتبط با کلیسای او نیست) سایتی اینترنتی و لینک های دیگری دارد که وی از طریق آن ها می تواند با شبکة گسترده تری از منابع اطلاعاتی مرتبط شود. همچنین وب، زمینه ای است که وی و دوستانِ راه دورش می توانند به آن مراجعه و اطلاعاتشان را مبادله کنند. حتی با وجود این، جست وجوی اطلاعات در اینترنت که بیشتر جنبة کالایی دارد، عامل تعیین کننده ای در چهارچوب اعتقادات وی نیست، در واقع حتی از آن دور هم هست.

پس ارتباط تکنولوژی با روش خاصی از تفکر پیرامون منابعی که جست وجو می شود، در این مورد خاصِ اطلاعات، اهمیت ویژهای دارد.

ص: 516

مِگان از ایستگاه رادیویی به سایت اینترنتی آن ایستگاه می رود تا اطلاعات مرتبط با هم را دریافت کند. استقلال و خودمحوری این نوع رویکرد برای وی و بیل اهمیت خاصی دارد؛ ولی در چهارچوب محدودیت های رسانه و تفاهم نامه های آن است. دانا بِیلِر، ضمن صحبت دربارۀ استفاده از جست وجوگر(1) اینترنتی خود این موضوع را بیان می کند.

مصاحبه گر:

آیا غالباً برای جست وجوی اطلاعات و نشانه گذاریِ(2) آن ها به اینترنت مراجعه می کنید یا به شکل فولدری (پرونده ای) است که از پیش ایجاد شده و شما چیزی به آن نمی افزایید؟ آیا به همان اطلاعات پیشین مراجعه می کنید؟

دانا:

خب، بستگی داره. اگه چیز تازه ای پیدا کنم اون رو رها نمی کنم؛ البته چیزایی رو پاک کردم؛ چون برخی از مطالبی که قبلاً یافته بودم، دیگه خوب نیستن. من مطالب رو مرور می کنم و گاه و بی گاه به اون ها سر می زنم، چیزای جدیدی به اون اضافه می کنم و چیزای قدیمی رو برمی دارم. این که چه چیز معتبره و چه چیز معتبر نیست، برای من اهمیت داره. من سایت های اینترنتی ای رو می شناسم که دربارۀ مذاهب گوناگون هستن و اگر کسی در اون ها برای بحث آماده باشه، با اون صحبت می کنم. خب حدس می زنم که موضوع مهم من مورمونیسم باشه؛ چون خویشاوندان و اقوامی دارم که مورمون هستن و بیل هم قبلاً مورمون بوده. من جست وجوی فراوانی انجام میدم تا بتونم اطلاعات مناسبی به دست بیارم.

ص: 517


1- browser
2- bookmarking

مصاحبه گر:

پس شما هیچ نوع نشانه گذاری دربارۀ اسلام یا بودیسم ندارید....

دانا:

من هیچ چیز پیدا نکردم. من دنبال چیزایی گشتم که دوست داشتم و می تونم درک کنم، چیزایی که به اندازة کافی واضح هستن که بتونم بفهمم.

این موضوع ظرفیت های متعدد وب را برای جست وجوی اطلاعات نشان می دهد.(1) جایی که شاید روی این فکر متمرکز شویم که آن چه مردم در سایت های اینترنتی انجام می دهند خوانش و هضم اطلاعات است، دانا نشان می دهد که می توان به طریقی بعضی از سایت های اینترنتی را مشترک شد و این کار با قراردادن آن ها در یک فولدر نشانه گذاری به صورت نوعی مجموعه انجام می شود. دانا به شکلی نسبتاً منظم به این منابع مراجعه می کند، آن ها را به روز می کند، چیزهایی را اضافه و حذف می کند. هم چنین به نظر می آید وی از وب، به شکل تعامل با رسانه ها استفاده می کند. او می گوید که این منابع را به صورت آن لاین بررسی و با دیگران دربارۀ آن ها تعامل کرده است. این کار به صورت برقراری نوعی وحدت بین زمینة آن لاین و زمینة روابط اجتماعی او بروز یافته است. نکتة جالب آن که وی از نظر سلیقه های اینترنتی اش کمتر از آن چه شاید تصور شود کاتولیک است. در موقعیتی که وب جهانی و اینترنت، دامنة گسترده ای از منابع دربارۀ طیف گسترده ای از سنت های مذهبی را ارائه می دهند، دانا بیشتر در خانه می ماند. وی در

ص: 518


1- در هوور، کلارک و رِینی (2004) توضیحات کامل تری دربارۀ جست وجوی اطلاعات مذهبی در وب آمده است.

جست وجوی اطلاعات دربارۀ چیزهایی که با دیگران مطرح کرده به فعالیت های اینترنتی می پردازد. به نظر می رسد که به گمان وی، سایت های منابع غیرمسیحی از نظر مفهومی غیر قابل دسترسی هستند و بدین ترتیب از آن ها می پرهیزد. همچنین بررسی های خود دربارۀ مورمونیسم را بیشتر در خانه انجام می دهد. این راهبرد برای او تقریباً حالت دفاعی دارد (چیزی که از دیگر مصاحبه شوندگان هم شنیده ایم) که جهت درک یا حتی به چالش طلبیدن افکار مرتبط با مذهبی خاص، اطلاعاتی را بجوید که می تواند به کار بَرَد. ما به جست وجوی روش هایی پرداخته ایم که در آن ها افراد، رسانه ها را در حکم تجربیات الهام بخش و تکان دهنده به بحث می گذارند و فرض می کنند که یکی از معانی اصلی آثار رسانه ای توانایی آن ها برای خدمت به این اهداف یا معانی بنیادین مذهبی است. پس به نقطة متفاوتی رسیدیم، جایی که ظرفیت رسانه ها برای عمل در حکم منابع اطلاعاتی را نشان می دهد، چیزی که متفاوت یا دور از تجربة مذهبی فرد یا خانواده است. اکنون بیایید امکان دیگری را بررسی کنیم: این که رسانه ها شاید بتوانند الگوهای هنجاربخشی از ارزش و کنش فراهم آوردند. این کار از طریق پی رنگ ها یا شخصیت هایی انجام می شود که چنین آرمان هایی را تجلی می بخشند.

شاید این مورد همچون رده بندی های دیگری که قبلاً به آن ها نگریستیم، فرضی عمومی دربارة روش پرداختن رسانه ها به زندگی اخلاقی یا مذهبی باشد. ضمن صحبت با مصاحبه شوندگان، با تعدادی از نمونه های چنین الگویی نیز مواجه شدیم.

ص: 519

«می خواهم با رسانه ها احساس صمیمیت کنم»

«می خواهم با رسانه ها احساس صمیمیت کنم»

برنامه های تلویزیونی و دیگر رسانه ها، متون فرهنگی غنی ای فراهم می آورند که مخاطبان می توانند با آن ها احساس صمیمیت (نزدیکی) کنند. جای تعجب نیست که تنها عدة کمی از آن هایی که مصاحبه شدند، توانستند دربارة رابطة خود با این متون فرهنگی، از جنبة تأثیر رسانه ها سخن بگویند، تأثیری که می تواند بر تفکر آن ها نیز اثر بگذارد. برای آن ها معمول تر آن است که خود را با نمادها، ارزش ها و داعیه های خاصی پیوند دهند. توافق بر سر این نوع صمیمیت را می توان در پارگراف زیر و در مصاحبه با خانوادة اِستاین ملاحظه کرد. شاید بتوان جِف اِستاین را معتقد و جویندۀ مابعدالطبیعه دانست. او 41 ساله و پدر مجرد رِیچِل، ده ساله است.(1) جِف به شدت در فعالیت های نوین یا متفاوت مذهبی دخیل است ولی هم زمان به برخی از جنبه های مابعدالطبیعۀ سرگرمی در تلویزیون معاصر بدگمان است.

مصاحبه گر:

نظرتان دربارۀ موضوعات مابعدالطبیعه چیست؟ چون شما گفتید که از مجموعة بافی خون آشام کُش خوشتان نمی آید؟ آیا علتش محتوای جنسی این برنامه است یا این که چون به جادو و چیزهایی از این قبیل می پردازد؟

جِف:

خب این نوعی... همیشه به نظرم می اومد که نوعی محتوای سنگین و ترسناک داره ولی...

مصاحبه گر:

ص: 520


1- مصاحبه با خانوادة استاین را آنا ماریا روسو انجام داده است.

به خاطر این نیست که جادوگری و مابعدالطبیعه را می خواهد نشان دهد؟

جف:

نه منظورم اینه که فکر می کنم بیشتر احمقانه است ولی... (می خندد).

رِیچِل:

من به جادو و چیزایی مثل این اعتقاد دارم.

جِف:

نه اساساً نوعی جادوگری وجود داره که در سریال بافی... به نمایش در میاد. این در واقع نوعی داستان علمی تخیلیه که می تونید اون رو بپذیرید؛ چون همه چیز در آینده می گذره. همه چیز اون دربارۀ جادو است. فرض میشه به کاری دست می زنید که در حال حاضر ناممکنه (می خندد).

مصاحبه گر:

بله! بسیار خب... این عذری است برای....

جِف:

(می خندد). این فیلم کلاً داستانیه، ساختاری داستانی داره.

مصاحبه گر: (خطاب به رِیچِل)

آیا شما به جادو اعتقاد دارید؟

رِیچِل:

من، یک جورایی... به جادو عقیده دارم، به موجودات جادویی از جمله اژدها، تک شاخ و اسب بالدار عقیده دارم... و مخلوقات جادویی مختلف شبیه این که....

مصاحبه گر:

پس شما عقیده دارید که آن ها وجود داشتند یا دارند؟

رِیچِل:

فکر می کنم هنوز هم وجود داشته باشن. من به داستان های پریان و

ص: 521

چیزایی از این دست اعتقاد دارم. معتقدم دنیاهای دیگه ای وجود داره که میشه به اون ها دست یافت، جایی که این موجودات زندگی می کنن ولی در عین حال عقیده دارم که برخی از اون ها هنوز هم در این دنیا زندگی می کنن.

این موضوع توافقی جالب بین جِف و رِیچِل را بر سر ماهیت معنویت، مشروعیتِ بازنمایی امور مابعدالطبیعی در رسانه های عامه پسند و نیز ماهیت چنین بازنمایی هایی نشان می دهد. جِف آشکارا تصور می کند که توجه به عنصر حقیقت یا تنوع، کیفیت مهمی در بررسی تصویرپردازی های رسانه ای است؛ البته وی به این الگوهای معنوی مظنون است ولی می خواهد با توجه به اصالت و واقعی بودنشان، ذهنیت بازی نسبت به آن ها داشته باشد. از نظر رِیچِل که بیش از وی مجذوب چنین افکاری است بازنمایی های رسانه ای معنی دار و چیزی هستند که وی می خواهد خود را با آن ها (با وجود کراهتی که پدرش ابراز می کند) پیوند دهد. از نظر وی راز و جنبة استعلایی تصویرپردازی رسانه ها بارز و دلالت گر هستند. وی آن ها را در حکم منابع بینش یا حتی اطلاعات به کار می گیرد و مایل است خود را با افکار و ارزش هایی مرتبط سازد که در اعماق آن ها نهفته اند. هم چنین جالب است اشاره کنیم چگونه وی از این احساس همدلی به منزلۀ روشی برای بیان اختلاف خود با پدرش بر سر این موضوعات استفاده می کند.

در فصل پنجم با جودی کروز آشنا شدیم و دریافتیم به منزلة فردی که انتظار می رود افکار سنت گرایی داشته باشد، به طور کامل به مابعدالطبیعه، آثار علمی - تخیلی و دیگر افکار غیر سنتی علاقه دارد. همچنین نمونة خوبی از افرادی است که می توانند رسانه ها را به منزلة

ص: 522

منبعی برای پیوند یا هویت به کار برند. من به بخشی اشاره می کنم که در آن، وی بین برخی از افکار سنت گرا و شخصیت های سنتی و برنامه های تلویزیونی تمایز برقرار می سازد. در حالی که وی با موعظه های تلویزیونی و سرگرمی هایی که برخی از آن ها ارائه می دهند میانه ای ندارد، بیشتر به برنامه هایی با مضمون معجزه و معنوی توجه دارد که آگاهانه مذهبی ساخته نشده اند.

مصاحبه گر:

می دانم که قبلاً دربارۀ نظرکردۀ فرشته و این یک معجزه است صحبت کرده ایم. آیا این برنامه ها با موعظه هایی که از تلویزیون یا رادیو پخش می شوند، تفاوت دارند؟

جودی:

بله! سریال دیگه ای هم هست که اخیراً پخش میشه و جابه جایی همراه با جان ادوارد نام داره. این برنامه برای من جالبه؛ چون افرادی که در اون حاضر میشن تجربیات شگرفی رو پشت سر گذاشتن؛ چون آدم می تونه با چیزایی مثل معجزات یا شفادهندگان آشنا بشه، می تونه چنین چیزایی رو تجربه کنه و با این موضوعات آشنا بشه ولی دربارة موعظه گران یا رقص، موضوع قدری متفاوته. این ها چندان جذاب یا راحت نیستن.

جودی و ریچل تعاملی را بین رسانه ها، افکار و ارزش هایی برقرار می کنند که بیشتر جنبة نزدیکی و صمیمیت دارد تا نوعی تأثیرگذاری. از نظر هر دوی آن ها برخی از برنامه ها و فیلم های خاصِ تلویزیونی، مجموعه ای از تعهدات و افکاری را بازنمایی می کنند که از نظر ایشان مهم است و به طریقی تبیین می شوند که مخاطبان انگیزه می یابند با آن ها ارتباط برقرار کنند. شاید این موضوع تصادفی باشد که جودی و

ص: 523

ریچل هر دو علاقه شان را به نمادها و افکار خاصی بیان می کنند. این سلیقه برای هر یک از آن ها متفاوت با انتظاراتی است که از زمینة محلی آن ها و فراسوی آن بر می آید. هم چنین برای هر کدام از آن ها برنامه های خاصی قابل توجه هستند که ارزش ها و افکار مورد بحث آن ها را با قدرت بازنمایی می کند. از سوی دیگر هر کدام از آن ها نوعی درک ضمنی نسبت به این موضوع دارند که دستمایه های مذکور نوعی توجیه خوداغناگرانه و اصالت برای شان فراهم می آورند. این ها به معنایی واقعی هستند. جودی و ریچل هر دو معنی و ارزش های شان را از این اعتقاد بر می گیرند.

«رسانه ها مرا توصیف می کنند»

«رسانه ها مرا توصیف می کنند»

رابطة دیگری که بین رسانه ها و مخاطبان وجود دارد و ضمن پژوهش با آن مواجه شدیم، زمانی مطرح می شود که مصاحبه شوندگان می گویند رسانه ها یا عملکرد رسانه ای، آن ها را توصیف می کنند. شاید فرض کنیم که برخی از صمیمیت های مردم با رسانه ها نه به خاطر ایجاد رابطه با چنین نهادهای بزرگی، بلکه به دلیل علاقه به ملاحظة حرکت امور در مسیرهای مختلف برقرار می شود. ما در دو سطح با چنین توضیحاتی مواجه شده ایم: نخست در سطح توصیف رسانه ها و سپس در سطح مستقیم تجربیات افراد در فیلم ها و برنامه های خاصی که پخش می شود. برای آن که نمونه ای از مورد اول آورده باشیم بار دیگر پای سخنان جِف اِستاین می نشینیم. جِف اکنون به نوع خاصی از رویکرد گذشته گرا

ص: 524

رسیده است.(1) در این گرایش افکار روشنی وجود دارد که نشان می دهد چگونه افراد می توانند دانش و بینش جدیدی در کار خود بیاورند. از نظر جِف رسانه ها به دلایلی مانع کسب چنین دانشی هستند. در بخش زیر به نظر می آید که وی می گوید رسانه ها نوعی تأثیر پنهانی و شریرانه دارند که می خواهد خود را در ضمیر ناخودآگاه افراد جا بیندازد و برای جلوگیری از این امر باید تمرین کرد. مصاحبه گر می پرسد:

پس در واقع شما (به دلیل رویکرد مذهبیتان) نباید چندان با رسانه ها ارتباط داشته باشید.

جِف:

خب باید بگم که رسانه ها تشکیلات قدرتمندی دارن و بالقوه خیلی از کارها رو می تونن انجام بدن. اون ها می خوان نظر آدم ها رو جلب کنن و بیشتر آدم ها به شدت مشغولن و نمی خوان کسی مزاحمشون بشه... ولی رویکرد مذهبی ما با استقبال مواجه میشه؛ چون با ذات انسان سروکار داره، این که اون توی محیط گرم خونه باشه، گفت وگویی با افراد هوشمند داشته باشه، به زندگیش غنایی بده و تکیه گاهی داشته باشه.

مصاحبه گر:

اگر بیش از حد با رسانه ها مشغول شوید، دیگر زمانی باقی نمی ماند که بخواهید به سخنان هوشمندانه گوش فرا دهید.

جِف:

بله! ولی در عین حال این یکی از عادات زندگیه... این که خودتون رو سرگرم کنین.

ص: 525


1- برای آن که جِف همچنان گمنام بماند، لازم است تا نام این جنبش گذشته گرا و خودیار را که وی در آن مشارکت دارد، ذکر نکنم.

مصاحبه گر:

موضوع قابل بحثی است. بسیاری از مذاهب استفاده از رسانه ها را توصیه کرده اند، حتی این که چه اندازه تماشا کنید، چه برنامه هایی را ببینید....

جِف:

نه! چنین نسخه ای پیچیده نشده. موضوع به طور کلی رسیدن به آگاهی از وجود خود و توجه به عقل سلیمه.

پس از نظر جِف دیدگاه مذهبی او باعث می شود تا در پی رویکردی به رسانه ها باشد که وی را از مخاطرات و آسیب های پنهان در امان نگه دارد. وی به معنایی به وسیلة رسانه ها، البته نه لزوماً شخصیت ها، پی رنگ ها یا برنامه ها ، بلکه با سبکی از استفادة آگاهانه از رسانه توصیف می شود. این نوعی روش مستقیم، شرحی از، توصیف رسانه ها است. بنابر دیدگاه جِف ما باید بخواهیم به عنوان افرادی شناخته شویم که به روش های خاصی از رسانه ها استفاده و آن ها را درک می کنند. البته در مصاحبه های ما نمونه های صریحی از روش هایی وجود دارند که طی آن ها رسانه ها افراد و خانواده ها را توصیف می کنند. در فصل ششم با خانوادة بازمتولد میلیکِن آشنا شدیم. در پاراگراف های بعدی، آن ها دربارۀ رابطة توأم با عشق و نفرت خود با سریال خانوادة سیمپسِن صحبت می کنند. مصاحبه گر می پرسد:

چه چیز باعث می شود که وقتی خانوادة سیمپسِن می بینید، کانال را عوض کنید؟

رِی:

وقتی حرفای زشت میگن و چیزایی مثل این.

ص: 526

جِی:

خب، اون ها واقعاً کلمات خیلی زشتی نمیگن....

لین:

نمی دونم، اون ها [جِی و بچه ها] تماشاش می کنن؟

رِی:

خونوادة ما هم یکی از اون خونواده های ناهنجاره.

لین:

بله! واقعاً همین طوره.

مصاحبه گر:

خودتان می گویید ناهنجار و می خندید؟

لین:

چون حقیقت داره.

جِی:

ما فکر می کنیم گاهی ناهنجار میشیم.

مصاحبه گر:

آیا به همین خاطر است که مجموعة خانوادة سیمپسِن خنده دار است؟

لین:

برخی از کارها شون خنده داره. می تونید این ها رو یک جوری به خونوادة خودمون هم ربط بدیم.

جِی:

به سختی میشه گفت کجای این سریال بامزه است. وقتی سعی دارید اون رو تجزیه و تحلیل کنید، به سختی می تونید مشخص کنین که طنز توی کدوم قسمت دیده میشه. چون خونوادة اون ها خونوادة عجیبیه... درگیر

ص: 527

موقعیت های عجیبی میشه که صادقانه بگم بیشتر مردم درگیر اون ها نمیشن.... چرا این مجموعه تا این اندازه محبوبه؟ سخت میشه گفت چرا. فکر می کنم هر کسی بخشی از خودش رو توی اون می بینه.

مصاحبه گر:

شما می خندید؟ لین می بینم که می خندید؟

لین:

درست مثل سریال متأهل و خانواده... ببخشید منظورم متأهل و بچه داره.

این اظهارنظر درباره خانوادة سیمپسِن آشکار و خودآگاهانه است. برنامه ای که آن ها در قسمت دیگری از مصاحبه از آن انتقاد می کنند. خانوادة سیمپسِن افکار و احساساتی را درباره خانواده و زندگی خانوادگی ارائه می دهد که به گفتة میلیکِن ها انگار آن ها و تجربیات خانوادگی شان را شرح می دهد؛ البته تماشای این برنامه احساس لذت همراه با گناهی در بر دارد و لین از نظر جداکردن خود با برخی از عناصر این برنامه، در این پاراگراف نقش مادر را بر عهده دارد ولی خود او نیز اعتراف می کند که این مجموعه تا حدی توصیف خانوادة میلیکِن نیز هست. شاید این موضوع گواهی بر ماهیت برنامه های تلویزیونی از قبیل خانوادة سیمپسِن باشد. آن ها انگشت خود را بر روی نبض زندگی معاصر گذارده اند و روش هایی برای بیان این نبض می یابند که به ویژه برای مخاطبان جذاب و واقعی است. خانوادة سیمپسِن بخشی از گفت وگوی معاصر دربارة زندگی خانوادگی و ارزش های خانوادگی است و حتی خانواده هایی چون میلیکِن که می خواهند از ارزش های منعکس در رسانه ها جدا باشند، خود را در چنین برنامه هایی منعکس می بینند.

ص: 528

هر یک از رده بندی هایی که تاکنون ملاحظه کردیم به نخستین سطح ارتباط، تجربیاتی در رسانه ها مرتبط می شود. هم ذات پنداری با رسانه های خاص و این برداشت که رسانه ها می توانند افراد و خانواده هایی از جمله میلیکِن ها را توصیف کنند، جزو مشخصات ارتباط مستقیم با محتوای رسانه ای محسوب می شود. به نظر می آید که جودی کروز و رِیچِل اِستاین در نمونه های بالا ارتباط مستقیمی با رسانه ها دارند. دومین سطح ارتباط، شامل استفاده از رسانه ها در زمینه ای گسترده تر است. ما با رسانه ها در خانواده، محیط کار و روابط اجتماعی تعامل داریم و به نظر می آید که این روابط برای بسیاری از مصاحبه شوندگان انگیزة مهمی باشد. رده بندی بعدی نشاندهندۀ همین سطح دوم، تعامل با رسانه ها است.

«با استفاده از رسانه ها خود را توصیف می کنم»

«با استفاده از رسانه ها خود را توصیف می کنم»

مِگان سیلی که پیشتر گفته های اش را شنیدیم یکی از باپتیست های جنوب آمریکا و مادری مجرد است که چنان که گفتیم پسر نوجوانش دِل نام دارد. در جایی از مصاحبه وقتی او از افکار و تصاویر مرتبط با هویت خود در مقام مادر سخن می گوید، از وی می پرسیم آیا رسانه ها چنین منابعی فراهم می آورند یا خیر. او با نقل داستانی از تجربة خود با پسرش به پرسش ما پاسخ می دهد. دِل در کلاس نهم تصمیم گرفته بود مدرسه را ترک کند و مِگان ضروری دید که بدون اعلام قبلی به مدرسه برود و او را تحت نظر بگیرد.

ص: 529

مگان:

اون واقعاً شرمنده شد. بهش گفتم اگه یک بار دیگه این کار رو تکرار کنی با حولة حمام و دمپایی به این جا میام. می دونید من مجموعۀ روزین(1) رو دیده بودم و فکر کردم: «آه، این خیلی محشره!» (می خندد). این کار، اون رو سر جاش نشوند. دِل واقعاً خجالت زده شد.

سپس مصاحبه گر در پرسشی دربارۀ رسانه ها به این واقعه اشاره می کند و مِگان با سرعت این پرسش را با مذهب و ارزش های معنوی مرتبط می سازد. مصاحبه گر می پرسد:

آیا شما در ایفای نقش خود در زندگی دِل هرگز از رسانه ها استفاده کرده اید؟ منظورم این است که شما دربارۀ سریال روزین شوخی کردید. آیا موارد دیگری هم هست که از رسانه ها گرفته باشید؟

مِگان: (می خندد)

آره! خب، بعضی وقتا. دربارۀ رسانه ها باید بگم اگه درسی باشه که قراره بیاموزم یا اگه درسی معنوی باشه، از اون استقبال می کنم. نوارهای صوتی - مذهبیِ خوبی همراه با آثار دیگه ای وجود دارن که ما توی خونه تماشا می کنیم.

این داوریِ مِگان دربارۀ رسانه ها تا حدی پرسش های مربوط به تعامل با رسانه ها و توضیح پیرامون آن ها را با هم تلفیق می کند. در شرایطی که وی ارتباط خود با روزین و نوارهای صوتی مسیحی را بیان می کند، آن ها را در حکم روشی برای برقراری ارتباطات با دِل و بازنمایی ارزش های مذهبی خود می داند. خودبیانگری وی هم برای مصاحبه گر و هم برای دِل که از

ص: 530


1- 1.Roseanne سریالی کمدی که در 222 قسمت 22 دقیقه ای از سال 1988 تا 1997 پخش شد. سریال دربارۀ خانواده ای کارگر است که با مشکلات خود دست و پنجه نرم می کنند. (م.)

طریق رسانه ها صورت می پذیرد، موردی خاص و نسبتاً متعارف است.

به دلایل فراوانی که در فصل های دوم و سوم بیان کردیم، انتظار داریم جوان ترها علاقة ویژهای به رسانه ها و به کارگیری آن ها در شکل دادن به هویت خود داشته باشند.

یوتا فالون دختر دوازده سالة وایونا است که در فصل پنج دربارة او صحبت کردیم. وی با مادر مجرد و خواهر بزرگ تر خود در شهر کوچکی در غرب ایالات متحده زندگی می کند. وی موسیقی معاصر مسیحی (CCM) را در حکم نمونه ای از کاربرد رسانه ها برای خود بیانگری در زمینة اجتماعی ذکر می کند. به نظر می آید که CCM ظرفیت دارد تا به جوانانی همچون یوتا فرصت بدهد که هویتی متفاوت بیابند. این که با ایمان اوَنجلیکال یا مسیحیان بازمتولد همدلی کنند.

مصاحبه گر می پرسد:

بسیار خب آیا هیچ ارتباط معنوی ای بین خود در مقام یکی از طرفداران دی.سی.تاک(1) و مذهب یا چیزی شبیه آن می بینید؟

یوتا:

خب، دی.سی.تاک، گروهی مسیحیه و من واقعاً به چیزی جز موسیقی مسیحی گوش نمیدم؛ چون موسیقی های پاپ احمقانه اند؛ مثلا اِن سینک،(2) بَک استریت بویز.(3) واقعاً علاقه ای به اون ها ندارم.

ص: 531


1- dc Talk: یکی از گروه های موسیقی راک/ رپ مسیحی که آثارش تا حدی باعث افزایش محبوبیت ژانر موسیقی معاصر مسیحی در دهة 1990 شد. (م.)
2- :N’Sync گروه موسیقی پاپ آمریکایی که بین سال های 1995 تا 2002 فعال بود. (م.)
3- Back Street Boys: گروه آمریکایی سبک پاپ/راک که در 1993 تشکیل و در ادامة دهة 1990 تبدیل به یکی از محبوب ترین گروه های این سبک شد. (م.)

مصاحبه گر:

چه چیز احمقانه ای در کارشان هست؟

یوتا:

ترانه هاشون بی معنیه. در حالی که ترانه های مسیحی معنای واقعی دارن. اون ها به شما پیام میدن. این که هر جا باشید، خدا با شماست.

یوتا چگونگی استفاده از رسانه ها را برای مقاصد خود بیانگرانه توضیح می دهد. در یک سطح، او تمایزی آشکار بین رسانه های مسیحی و غیر مسیحی ترسیم می کند و دی سی تاک و گروه های سکولار را در جاهای دقیقشان در نقشه قرار می دهد. هم زمان این موضوع بنابر تعریف، جایگاه مشخصی برای او تعیین می کند. یوتا تمایزات خاصی قائل می شود و در موسیقی مسیحی پیامی واقعی می یابد. هم چنین مهم است که بدانیم اهمیت این ژانر از موسیقی برای یوتا در کیفیات ماهوی آن و ایجاد امکان توصیف خود در حکم فردی است که آن را ترجیح می دهد.

پریسیلا کاستلو که در فصل پیش وی را فردی معتقد و جویندة مابعدالطبیعه شناختیم، با شوهرش بوچ و دو فرزندشان در حومة شهری بزرگ زندگی می کنند. خانوادة کاستِلو در مدتی نسبتاً طولانی در ژاپن زندگی کرده اند. آن ها به بودیسم و دیگر مذاهب آسیایی علاقه دارند و در حالت اصیل جویندگی خود با آن مواجه می شوند. آن ها مجموعه ای از سنت ها را با خانواده و عملکرد معنوی خود تلفیق ساخته اند. پس جای تعجب نیست که پریسیلا می تواند با مجموعه ای گسترده و متنوع از منابع پراکنده و انواع رسانه های مهم از جنبة مذهبی یا معنوی

ص: 532

همدلی کند. مصاحبه گر می پرسد:

آیا گمان می کنید چیزی در رسانه ها وجود دارد که به معنویت شما کمک کند؟ به نظرتان در رسانه ها عملاً چیز مفیدی برای بررسی معنوی شما وجود دارد؟

پریسیلا:

می تونم از مجلة Nexus اسم ببرم. به گمونم نشریات و کتاب هایی وجود دارن که مفیدن.

مصاحبه گر:

پس به نظر می آید رسانة مورد علاقة شما برای جست وجوی معنوی چاپ و انتشارات است. هنگامی که دربارة رسانه های صفحه ای، مثل تلویزیون صحبت می کنیم، شما کمتر به یافتن جنبه های معنوی و الهام در آن ها تمایل نشان می دهید؟

پریسیلا:

آره! البته به جز تلویزیون سراسری. می دونم که شبکة PBS هم آثار جالبی نمایش میده. قراره دو روز پی در پی برنامه هایی دربارۀ تبت نشون بده. بوچ منتظر میشه تا ببینه کِی برنامه رو پخش می کنن. من خودم نمی دونم در حال حاضر چه برنامه هایی به نمایش درمیاد ولی گاهی که اون به تماشای تلویزیون میشینه و چیز جالبی پیدا می کنه من هم کنارش تماشا می کنم، چیزایی دربارة مردم و.... پس می تونم ببینم که گاهی برنامه های مناسبی پخش میشه. مطمئنم اگه به تلویزیون کابلی دسترسی داشتیم، در اون برنامه ها هم می تونستیم نکات معنوی مفیدی پیدا کنیم.

پریسیلا دیدگاهی را مطرح می کند که پیش تر شنیده ایم: ایجاد تمایز بین رسانه های مختلف از جنبة ارتباط آن ها با افکار و ارزش هایی که برای وی از همه جالب ترند. مصاحبه گر می خواهد مطمئن شود که آیا

ص: 533

پریسیلا رسانه های دیگر را بر تلویزیون ترجیح می دهد. پریسیلا این موضوع را تأیید می کند و می گوید که به ویژه تلویزیون سراسری جایی است که می تواند انتظار برنامه های خوبی را در آن بکشد. همچون بسیاری دیگر وی در اولویت های خود برای رسانه های غیر صفحه ای و دربارۀ فیلم استثناء قائل می شود.

در جای دیگری از مصاحبه از وی پرسیده می شود که آیا خود به طور فعال، چیزی مرتبط با خودِ معنوی اش را می جوید یا خیر.

مصاحبه گر می پرسد:

آیا تاکنون چیزی مرتبط با معنویت در تلویزیون یا سینما یافته اید؟

پریسیلا:

بعضی وقتا توی سینما چنین چیزایی رو یافتم. من معمولاً فقط فیلم های هنری یا چیزایی این جوری رو می بینم. بله! البته فیلم های ویدیویی هم می بینم. مدت هاست که دیگه چنین فرصتی برام پیش نیومده، ولی دوست دارم فیلم های ویدیویی دربارۀ مذهب رو ببینم. بیشتر این آثار دربارۀ الهه ها یا بودیسمه.

مصاحبه گر:

دربارۀ موسیقی و معنویت نظرتان چیست؟

پریسیلا:

موسیقی!؟ من مجموعة بزرگی از آثار موسیقی ندارم ولی می تونم به کتابخونه برم و مثلاً موسیقی سِلتی رو به دست بیارم. قوم سِلت موسیقی فوق العاده ای دارن. من به موسیقی گوش میدم و فکر می کنم که چطور این موسیقی رو ساختن!؟ سعی دارم جست وجو کنم (بیشتر در کتابخانه) و

ص: 534

موسیقی جدید پیدا کنم. اگه ما می تونستیم پول بیشتری توی این راه خرج کنیم، احتمالاً سی دی های بیشتری می خریدم؛ البته اگه از چیزی واقعاً خوشم بیاد اون رو می خرم.

پریسیلا نیز مانند بسیاری از کسانی که با آن ها مصاحبه کردیم، فیلم و موسیقی را ترجیح می دهد؛ زیرا معتقد است آن ها نمادها و ارزش هایی را بازنمایی یا منتقل می کنند که برایش اهمیت دارند. در این جا موضوع مرتبط با بحث ما چگونگی برخورداری از تجربة رسانه ها در ایجاد فرصتی برای معرفی، پیوند یا تبادل اجتماعی است. پریسیلا توضیح می دهد که رسانه ها در دو سطح عمل می کنند. پریسیلا می گوید که این رسانه ها برای وی کاربرد خاصی دارند. همچنین برای خودشناسی و روش تبدیل رسانه ها به مجموعه ای از پیوندهای توصیفی که از طریق آن ها وی می تواند از جنبة مذهبی و معنوی بگوید کیست، کاربرد دارند.

«می خواهم رسانه ها را به چالش بکشم و رد یا تأیید کنم»

«می خواهم رسانه ها را به چالش بکشم و رد یا تأیید کنم»

همانطور که مردم رسانه ها را برای رسیدن به هویت و شناخت به کار می برند، رسانه ها نیز به ایجاد تمایزهای خاص کمک می کنند. توافق دربارۀ معنی، دلالت یا مشروعیت نمادها و پیام های گوناگون رسانه ای در اغلب راهبردهای تأویل گرانه ای که دیدیم و نیز در ارزیابی آن ها اهمیت دارد؛ البته نمونه های فراوانی از این بیانیه های ارزش یابانه در مصاحبه های ما وجود دارد. پیشتر جایی که خانوادة میلیکِن از دیدگاه خود نسبت به تله وَنجلیسم و دیگر رسانه های مذهبی صحبت می کردند،

ص: 535

محور سخنان شان به چالش طلبیدن این برنامه ها بود. بیایید برخی از دیگر نمونهها را بررسی کنیم؛ همان گونه که پیش تر آمد، کریس چَندلر، کاتولیک سابق، اکنون گرایش خاصی به مابعدالطبیعه یافته و به جست و جوی موضوعات آن می پردازد. سلیقه و علاقۀ رسانه ای مرتبط با معنویت وی، بازتاب علایق گسترده تری است که در فرهنگ جویندگی وجود دارد. مانند بیشترِ مصاحبه شوندگان ما، هنگام فکر کردن دربارة این که آیا رسانه ها می توانند زمینه ای برای جویندگی اصیل باشند، سخت به فکر فرو می رود؛ ولی دربارۀ اینترنت تمایز قائل می شود. مصاحبه گر می پرسد:

آیا تا کنون چیزی مرتبط با مذهب یا معنویت در تلویزیون یا اینترنت یا دیگر رسانه ها جسته اید؟

کریس:

بله! توی اینترنت جست وجو کردم، در اون جا منابع قابل توجهی وجود داره.

مصاحبه گر:

... در کجا؟ آن ها دربارة چه بودند؟

کریس:

خب، نمی تونم اون سایت های اینترنتی رو نام ببرم ولی قطعاً وقتی دوباره در حال و هوای جست وجو قرار بگیرم، می دونم که کجا باید برم و چه چیزی رو دنبال کنم... من همیشه علاقة خاصی به سرخ پوستان آمریکا داشتم ولی نمی تونم دقیقاً بگم که این گرایش مذهبی هست یا نه. دربارۀ تلویزیون هرگز نمی تونم چیزی بگم. شما بیشتر به جنبة مذهبی موضوع توجه دارین؟

مصاحبه گر:

ص: 536

یا جنبة معنوی، مضامین یا چیزهای معنوی.

کریس:

اگه تلویزیون روشن باشه چیزایی می بینم ولی نمی خوام بگم که اون ها رو جست وجو کردم. شاید فقط معانی گوناگون رو دنبال کرده باشم... مثلا نظرکردۀ فرشته رو نمی بینم.

کریس احساس می کند که اینترنت برای جست وجوی اطلاعات یا دیگر منابع، بهتر از رسانه های دیگر است. رویکرد کریس ترکیبی از تجربه و توصیف رسانه ها است. انتظارات وی از شکل ها و ژانرهای رسانه ای تعیین می کنند که وی کجا باید به جست وجوی منابع مرتبط یا معنی دار بپردازد. وی در این بخش ژانرهای سالم تلویزیونی برای نمونه نظرکردۀ فرشته را نمی پذیرد و در عوض اینترنت و سایت های اینترنتی را که اطلاعات مفید و خوبی دربارۀ سنت های سرخ پوستان آمریکا ارائه می دهند، تأیید می کند.

این نکته جالب است که او به هر صورت دقیقاً نمی تواند از سایت اینترنتی خاصی نام ببرد. در عوض به نظر می آید که منابع مناسبی در اینترنت برای وی قابل دسترسی است و اگر تصمیم بگیرد به جست وجو بپردازد منابع مناسبی خواهد یافت. این طرز تلقی یادآور سخنان دانا بیلِر، استفانی کلاین و دیگر فرضیات دربارة اینترنت است که یکی از تمایزهای اساسی اش فراهم آوردن امکان دسترسی به منابع اطلاعات است.

به نظر می آید که دانا بیلِر افکار و معیارهای روشنی دربارۀ انواع آثاری دارد که در عرصة رسانه ها انتخاب می کند. پیشتر وی

ص: 537

انگیزه های اش را برای جست وجوی اطلاعات دربارة دیگر مذاهب از جنبة تمایزهای آشکاری بیان کرد که بین سنت ها و شوق به فراگیری اطلاعات مفید برای برقراری ارتباط با معتقدان به دیگر سنت های مذهبی وجود دارد.

وقتی از دانا بیلر دربارۀ استفاده از اینترنت برای دریافت اطلاعات مذهبی یا معنوی می پرسیم، دانا کاربرد این رسانه را با اشاره به تجربة اخیرش در کلیسا بیان می کند:

ما توی کلیسا از طریق اینترنت اطلاعاتی دربارۀ مذاهب مختلف به دست آوردیم و نکات مهمی در این مورد آموختیم. ما یک هفته دربارۀ اسلام و سِوِنس دِی اَدوِنتیسم (ظهورباوری)(1) تحقیق کردیم. وقتی به خونه اومدم، باز هم به جست وجو پرداختم تا اطلاعات بیشتری به دست بیارم. این اطلاعات همه خوب و مفیدن. من اون قدر وقت نداشتم که مطابق میلم جست وجو کنم ولی اطلاعاتی که به دست آوردم همه شبیه همند. به هر حال نکته ای باقی نموند که دربارة اون صحبت نکرده باشیم.

مصاحبه گر:

هنگام تماشای تلویزیون هم، چنین کاری را انجام می دهید؟ اگر نمایش های تلویزیونی یا فیلمی ببینید که اعتقاداتی متفاوت با عقاید شما را مطرح کند چه واکنشی نشان خواهید داد؟ همین طور مجلات یا چیزهای دیگر؟

ص: 538


1- Seventh Day Adventist Church: یکی از فرقه های مسیحی در ایالات متحده که آموزه های آن منطبق بر اصول اونجلیسم است. پیروان این فرقه به ظهور مجدد و قریب الوقوع مسیح اعتقاد دارند. (م.)

دانا:

گمون می کنم بستگی به این داره که چه چیزیه و چه اطلاعاتی توش وجود داره. اگه چیزی باشه که به نظرم آزاردهنده بیاد، اون رو دنبال نمی کنم. من واقعاً دیدِ مثبتی به تلویزیون ندارم. به نظرم بیشتر برنامه هاش آشغاله. اگه اون رو روشن کنم و دو دقیقه از سریالی رو تماشا کنم که مزخرف باشه دیگه هرگز سراغش نمیرم.

مصاحبه گر:

نمایش یا سریال مزخرف چگونه است؟

دانا: (می خندد)

می دونستم این رو می پرسید. بنابر معیارهای من خیلی از مجموعه ها مزخرفند؛ مثلا وقتی به نمایش خشونت روی میارن....

مصاحبه گر:

می توانید به نمونه ای از این برنامه های مزخرف اشاره کنید؟

دانا:

بگم که سریال مزخرف چطوره؟ همین موضوع به شما نشون میده که من تا چه حد به تلویزیون علاقه مندم. خب الان تلویزیون نمی بینم ولی چند وقت پیش تماشا می کردم. داشتم سریالی می دیدم، فکر می کنم اسمش مجرد(1) بود. این سریال دربارۀ مردیه که با زن های مختلفی قرار ملاقات میذاره، همة اون ها به اتفاق هم در خونه ای زندگی می کردن و اون مرد... واقعاً مزخرف بود! باعث شد تا من... (می خندد).

مصاحبه گر:

بسیار خب، به نظر شما آیا برنامه های تلویزیونی، سایت های اینترنتی و

ص: 539


1- Bachelor سریالی که در ژانر ترکیبی رمانس/تلویزیون-واقعیت/نمایش-بازی پخش آن از سال 2002 شروع شده است. (م.)

رسانه های دیگری وجود دارند که حقیقی تر و صادق تر از دیگران باشند؟ اگر چنین است، آن ها را چطور ارزیابی می کنید؟

دانا:

بله! فکر می کنم برخی از اون ها نسبت به بقیه حقیقی تر باشن. تصمیم گیری در این مورد سخته ولی این کار رو ضمن صحبت با دیگران انجام میدم تا ببینم آیا اون رو دیدن، چیزی دربارۀ اون شنیدن یا می دونن؛ البته منظورم از دیگرون آدم هاییه که بهشون اعتماد دارم. در بیشتر موارد... خب به گمونم بستگی داره که با چه چیزی مواجه میشید. اگر من با چیزی مواجه شوم، سعی می کنم به طور کامل اون رو بخونم و به غرایزم اعتماد کنم. احساسم اینه که اگه غرایزم رو خصوصاً به این شیوه دنبال کنم، توسط خدا هدایت خواهند شد. پس احساس می کنم که در مسیرهای مختلف هدایت میشم؛ البته بعضی وقتا این طوری نیست. در این موارد بستگی داره که محتوای اثر چگونه باشه. منظورم اینه که شاید با چیزی برخورد کنم که با عقایدم جور در نیاد... البته بستگی داره که در جست وجوی چه چیز باشم. اگه فقط به جست وجوی اطلاعات بپردازم، وضع فرق می کنه. می تونید اطلاعات رو در جاهای مختلفی پیدا کنین. این یک موضوعه. موضوع دیگه اون که اگه خواستار هدایت مذهبی یا چیزی بشید که نیازمند انتخاب گری بیشتری در منابع باشه، قضیه متفاوت خواهد شد.

دانا از ارزیابی رسانه ها ابایی ندارد. به نظر می رسد او رسانه های اطلاع رسان (اینترنت) و رسانههای دارای برنامه های سالم را تأیید می کند. سلیقه، ارزش ها و غرایز او نسبت به رسانه ها مبنای چیزهایی را که برای چنین داوری هایی نیاز دارد فراهم می آورد. گرچه وی می گوید برای مشاوره و ارزیابی تلویزیون و اینترنت قدری هم متکی بر دیگران است. در هر صورت نکتة مهم این است که ارزیابی های بالا برای وی

ص: 540

مهم هستند و آن ها را ضروری و کم و بیش پایدار توصیف می کند. به نظر می رسد دست کم در یک سطح از توصیف رسانه ها بیشتر مردم می خواهند بگویند که معمولاً رسانه ها را به روش هایی که مرتبط با ارزش ها و اعتقاداتشان است، می پذیرند، رد می کنند یا به چالش می طلبند.

«من از رسانه ها برای صحبت با فرزندانم یا دیگران دربارة ارزش ها و اخلاق استفاده می کنم»

«من از رسانه ها برای صحبت با فرزندانم یا دیگران دربارة ارزش ها و اخلاق استفاده می کنم»

در استفاده از رسانه ها، وظایف و رفتار پدر و مادر یکی از زمینه های اصلی بحث و درک است. من و همکارانم در کتاب رسانه ها، خانه و خانواده درگیر بحثی کامل دربارۀ روش مصاحبه شوندگان برای درک و استفاده از تلویزیون و دیگر رسانه ها بر زمینة زندگی خانوادگی شدیم.(1) این موضوع پذیرفته است که تعاملات والدین و فرزندان دربارۀ رسانه ها، یکی از مضامین اصلی زندگی خانوادگی معاصر و یکی از چالش های مرتبط با انجام وظایف والدین به صورتی خلاق است. در واقع پژوهش های ما نیز این موضوع را تأیید می کنند. پس جای تعجب ندارد که دریابیم بسیاری از مصاحبه شوندگان ما از روش هایی صحبت می کنند که طی آن ها در انجام وظایف والدین و زندگی خانوادگی دخیل می شوند. در بیشتر موارد، این توضیحات دربارة چگونگی انتقال

ص: 541


1- Hoover et al. (2004).

ارزش هایی است که در تضاد با ارزش های والدین قرار دارند. ارزش هایی که والدین مایلند به عنوان هنجار در خانواده های شان حفظ کنند ولی رسانه ها گاهی خلاف آن را منعکس می سازند. در دیگر موارد، خانواده هایی که رسانه ها را در حکم پدیده ای ارزشمند و حتی مثبت در گردهمایی ها و تعاملات خانوادگی به شمار میآورند، توضیحات مستدلی ارائه می دهند. بسیاری از رده بندی های کاربرد رسانه ها که تا کنون در این فصل از آن ها صحبت کرده ایم، به این موارد مرتبط می شوند. به هر حال، ردة سومی هم در استفادۀ والدین از رسانه ها وجود دارد که در مصاحبه های ما با قدرت جلوه می کند: این واقعیت که رسانه ها در حکم محصولات فرهنگی قدرتمند، پیام های فرهنگی و ارزش هایی را منتقل می کنند که برای تعاملات، بین والدین و فرزندان، گفتمان و آموزش ساخته و پرداخته شده اند. از جهتی بسیاری از والدین، رسانه ها را جزو عوامل دست اندرکار تهیة مواد آموزشی برای انتقال ارزش ها و اخلاقیات می دانند. برخی از والدین، موضعی کاملاً آگاهانه و سامان مند به این موضوع دارند و دیگران به شکل غیر رسمی تری آن را بیان می کنند؛ البته از نظر تقریباً همة آن ها، این ظرفیت رسانه ها فرصتی مسلم است. مِگان سیلی این وضعیت را در پاسخ به پرسشی دربارۀ جست وجوی چیزهای مرتبط با مذهب یا معنویت در تلویزیون یا فیلم تشریح می کند.

مصاحبه گر:

آیا شما هرگز در تلویزیون یا سینما به جست وجوی چیزهای مرتبط با مذهب یا معنویت پرداخته اید؟

ص: 542

مِگان:

آه... در بعضی از سریال ها یا فیلم های تلویزیونی چیزایی دیدم. اگه اون ها صحنه های غیراخلاقی و چیزایی مثل این رو نشان بدن، می خوام دِل بفهمه که بر اساس نظام اعتقادی من، این ها مناسب تماشا نیستن ولی معمولاً... احساس می کنم که اون هم افکار من رو قبول داره. خدای من! (خطاب به دِل) آیا اعتقادات من تو رو ناراحت می کنه؟

دِل:

نه!

مِگان:

بسیار خب!

مِگان:

ولی به گمونم با این روش میشه رسانه ها رو به عنوان ابزاری برای نشان دادن شخصیت و رفتار اخلاقی به کار گرفت؛ چون برنامه های بد فراوونی از اون ها پخش میشه.

مصاحبه گر:

در MTV هم نمونه هایی از آن ها را می بینید؟

مِگان:

بله! چندتایی هستن ولی می تونید از هر فرصتی در زندگی برای نگریستن استفاده کنید. به خصوص در مقام پدر یا مادر می تونید ارزش های خوب اخلاقی و چیزایی مثل اون رو آموزش بدید. پس همواره فرصت هایی وجود داره، چه توی رسانه ها، موسیقی یا می دونید وقتی توی خیابان قدم می زنید و می بینید که مردم با هم گستاخانه حرف می زنن. همیشه فرصت هایی وجود داره.

جالب است که مِگان پرسشی را که دربارة تصویر مذهب و معنویت

ص: 543

در رسانه ها مطرح شده است، به شکلی مثبت به جهت دیگری سوق می دهد. در واقع واکنش او با انتظارات ما به دو صورت، تفاوت دارد. نخست، وی پرسش را به صورت تأکید بر ارزش ها و اخلاقیات و نه معنویت یا مذهب تأویل می کند و دوم، مثال های وی بیش از آن که مثبت باشند، منفی هستند. از نظر مِگان رسانه ها عرصة گستردهای از تصویرپردازی های منفی و مسئله دار هستند. به هر حال با ایفای نقش مثبت پدرانه- مادرانه، می توان این تصویر را مثبت کرد. پس مِگان با بسیاری از والدین و مصاحبه شوندگان ما توافق دارد که رسانه ها به خودی خود بیشتر تأثیر منفی بر فرزندان و جوانان دارند بنابراین، موضع مناسب والدین می تواند نظارت و مراقبت دایمی بر این موضوع و آمادگی برای دگرگون سازی تصاویر و ارزش های مسئله ساز به صورت فرصت هایی برای تعامل مثبت باشد. این موضوع هم جالب است که وی نمونه های عینی کمی برای تأیید دیدگاه خود می یابد. برای نمونه MTV می تواند یکی از منابع مسلم چنین آثاری باشد، ولی به نظر نمی آید که او دست کم این اواخر با دِل دربارۀ MTV گفت وگو کرده باشد.

پیشتر از زبان فِرد کلاین شنیدیم که چه اندازه تحت تأثیر فیلم کشتن مرغ مقلد قرار گرفته است. اظهارنظر دخترش استفانی را هم دربارۀ استفاده از اینترنت برای دریافت اطلاعاتِ دیگر مذاهب شنیده ایم. فِرد در دیدگاه جهانی اش بیش از مِگان سیلی سکولار است؛ ولی دربارۀ ظرفیت های رسانه برای ایجاد فرصت گفت وگوی والدین با فرزندان و دخالت آن ها در استفاده از رسانه ها، با وی هم عقیده است. او نیز مانند

ص: 544

مِگان به شکلی تقریباً ساده رسانه ها و ارزش های منفی را با هم مرتبط می سازد که طبعاً دخالت والدین هنگام استفاده از محصولات آن ها را می طلبد. فِرد، کمدی موقعیت کلاسیک در مجموعة نمایش َاندی گریفیث را به عنوان یکی از برنامه های محبوبش نام می برد که محتوای مثبتی دارد. جالب آن که وی با گِلن دانگل که از نظر دیدگاه مذهبی تفاوت فراوانی با او دارد درباره معنی و ارزش برنامة گریفیث موافق است. او نیز مانند گِلن، دورة َاندی را دورانی می داند که زندگی ساده تر بود، زندگی برای بزرگسالان و جوانان پیچیدگی کمتری داشت و البته روابط خانوادگی هم در آن دوره ساده تر بودند. وقتی از فِرد می پرسیم که از چه برنامه هایی بیش از همه بدش می آید، پاسخ می دهد:

خب، برنامه های زیادی وجود دارن... فیلم هایی هستن که از اون ها خوشم نمیاد ولی تماشاشون می کنم؛ مثل مجموعة BUT که شهوانی، ناشیانه و ابلهانه است ولی اون رو میبینم. به همین روال گمون می کنم نمایش هاوارد استرِن کاملاً مشمئزکننده است. این برنامه وحشتناکه. هیچ ارزش درخور اعتنایی نداره ولی گاهی اون رو هم میبینم. دقیقاً به همین خاطره که شهوانی و ناشیانه است و هیچ ارزش مثبتی نداره. نظرم دربارۀ مجموعة کله خر(1) هم همینه.

ص: 545


1- Jackass. مجموعه برنامه ای پربیننده در شبکۀ MTV با حضور جانی ناکسویل و رفقای اش که به دلیل استقبال، تبدیل به دو فیلم سینمایی شد که هر دو را جف ترمین در سال های 2002 و 2006 کارگردانی کرد. این اثر نمونۀ کاملی از ابتذال در فیلم سازی است. در این اثر گروهی از جوانان خود را در موقعیت های مختلف قرار می دهند و از آن فیلم برداری می کنند. موقعیت هایی چون: ایستادن در برابر شلیک ساچمه به بدن خود!، خوردن مایع اسپرم یک اسب در برابر دوربین!، خوردن مدفوع سگ!، تلاش برای چرخیدن در یک دایرۀ بسته با کمک یک موتور کوچک که در بیشتر موارد همراه با سقوط است!، تعویض جای شوهر یک زن با مردی با همان قدو قواره و بعد ضبط واکنش زن وقتی از خواب شبانه در کنار همسرش بیدار می شود!، گذاشتن داغ مخصوص گاوها بر باسن یکی از اعضا آن هم در برابر دوربین و نمونه های مبتذل دیگر که عمدتا نمایش آن ها همراه با آسیب های جسمی افراد است و البته به قیمت زیر پا گذاشتن مرزهای اخلاقی. (م.)

مصاحبه گر:

آیا علت تماشای برنامه های یاد شده این است که شما را از آن چه در کل دنیا می گذرد با خبر می کند یا...

فِرد:

نه! در این برنامه فقط آدم هایی رو می بینیم که کارهای احمقانه می کنن و به نظرم، گاهی تماشای کارهای احمقانة مردم جذابه.

مصاحبه گر:

آیا در این جا بین چیزهایی که دوست دارید و دوست ندارید و آن چه معنویت می پندارید، رابطه ای وجود دارد؟

فِرد:

... دربارۀ الاغ این طور نیست ولی حرف شما مسلماً دربارۀ نمایش اندی گریفیث صدق می کنه. این مفهوم توی دل مجموعة گریفیث به چشم می خوره که همه جا خوبی وجود داره، روابط فردی ارزشمنده، همه چیز ساده تر از اونه که می بینید و مسائل رو میشه برطرف کرد. شاید این موضوع در ذهن من شبیه داستان پریان به نظر بیاد ولی برام جذابه به خصوص الان که بچه ها بزرگ شدن و دغدغه دارن بدونن چه اتفاقاتی توی دنیا می افته.

فِرد از حیث عادات دیداری و شنیداری به شیوة نامتعارفی خود - افشاگرانه صحبت می کند. انگیزه های او برای این لذت های توأم با گناه بسیار روشناند. او صادقانه می گوید که آن ها را تماشا می کند. از جهتی هم قدری شبیه جی میلیکِن در فصل ششم است که به نظر می آید برخی از عادات تماشای برنامه های اش فقط در اثر روشن بودن تلویزیون

ص: 546

و دسترسی به دو شبکه ای که برنامه های اش را دریافت می کند شکل گرفته است. وقتی به وی فرصت می دهیم تا یکی دیگر از انگیزه های اش را توضیح دهد، فِرد آن را رد می کند و بار دیگر به این مفهوم ساده برمی گردد که تماشای مردم هنگام انجام کارهای احمقانه برای او جالب است. او نیز مانند مِگان سیلی، پرسشِ معنویت و رسانه ها را به ارزش ها و اخلاقیات مرتبط می سازد و سپس برنامة مورد علاقة خود، سریال َاندی گریفیث را در حکم برنامه ای برای انتقال مفهومی از ارزش های مثبت و زندگی در دورانی ساده تر توصیف می کند، چیزی که آن را برای بچه های امروزی مثبت می داند.

در فصل هفتم با دیوید مولر آشنا شدیم. وی بیست و چند ساله، پدر سه فرزند و به شدت معتقد به مسلک مورمون است. او و همسرش کتی نقش خود را به عنوان پدر و مادر در عصر رسانه ها بسیار جدی می گیرند. برخلاف برخی والدین که پیش تر با آن ها مصاحبه کردیم، به نظر می آید این دو کاملاً از طیف گستردة برنامه های تلویزیونی و دیگر رسانه های قابل دسترس برای فرزندان شان خبر دارند و بر اهمیت این موضوع تأکید می کنند که فرزندان باید خود بر اساس داوری اخلاقی و معنوی، آثار مورد نظرشان را در حیطة رسانه ها انتخاب کنند.

مصاحبه گر:

آیا تا کنون آثاری در رسانه ها یافته اید که افکار معنوی شما را مطرح کند، مثلاً فیلم ها یا کلاً پیام هایی که با اخلاقیات شما سازگار باشند؟

دیوید:

بله! به گمونم این یکی از چیزاییه که می خوام به اون اشاره کنم. سعی

ص: 547

دارم همین الان نمونه ای را به یاد بیارم... برای مثال وقتی مشغول تماشای فیلم زندگی یک حشره (1) بودیم و می دیدیم که چه جوری مورچه ها در کنار هم می ایستن و به همدیگه کمک می کنن، تحت تأثیر قرار گرفتم. اون ها شادند و با هم کار می کنن. با کمک یکدیگه همه چیز رو منظم و تمیز می کنن، هیچ کس هم گِلِه ای نداره و موضوعاتی از این قبیل که جذابن. این چیزیه که می خواهید توی زندگی خودتون هم تحقق پیدا کنه و در این راه هم تلاش می کنید. فرق نمی کنه که کارتون ببینید یا چیز دیگه ای، شاید مقاله ای در روزنامه ای ببینید که مثلاً میگه: «می دونید این بچة کوچیک این کار و این کارُ انجام داده است...» وقتی از این زاویه نیگاه می کنین می تونید هر چیزی رو که جست وجو می کنید، پیدا کنید. حتی بعضی ها میگن: «اخبار خیلی ناامیدکننده است. همه اش دربارۀ کسانیه که گلوله خوردن یا مردن و...» توی این زمان، باز هم می تونید به چیزای مثبتی برسید، همون هایی که جست وجو می کنید. بخش عمدة کاری که ما انجام میدیم جست وجوی چیزای مثبته. ما بسیار انتخاب گر هستیم و یافتن چیزای خوب کار سختیه؛ مثلا وقتی با فیلمی مثل سکوت بره ها(2) مواجه میشید... فکر می کنید چه چیز خوب یا امیدوارکننده ای توی اون وجود داره؟ (می خندد) تنها قسمت بامزۀ داستان مربوط به قسمت دوم فیلم با اسم هانیباله(3) و آقایی که نقش ضد قهرمان فیلم رو بازی می کنه... فکر می کنم در نیویورک تایمز بود که خوندم اون در اولین هفته نمایش فیلم به ایالات متحده سفر کرد و هر شب توی یک شهر همراه با مردم به تماشای این فیلم نشست. توی یکی از

ص: 548


1- A Bug,s Life انیمیشنی به کارگردانی جان لاسه تر و اندرو استنتن. این فیلم محصول سال 1998 آمریکاست. (م.)
2- The Silence of the Lambs فیلمی از جاناتان دمی با بازی آنتونی هاپکینز و جودی فاستر. فیلمی دربارۀ یک قاتل آدم خوار. محصول 1991 آمریکا. اقتباسی از رمان تامس هریس. (م.)
3- 5.Hannibal این فیلم در حقیقت قسمت دوم فیلم سکوت بره ها است. فیلمی به کارگردانی ریدلی اسکات و با بازی انتونی هاپکینز، جولین مور، ری لیوتا و گری اولدمدن. محصول 2001 آمریکا. (م.)

صحنه های ترسناک جایی که توی سالن بود، دیالوگ های همون قسمت رو برای آدم هایی که مقابلش نشسته بودن، نجوا کرد (می خندد). در روزنامه گزارش شده که بعد چه اتفاقی افتاد. اون آقا میگه: «تنها جایی که مردم وحشت زده و جیغ زنان از سالن فرار نکردن، لس آنجلس بود. اون جا مردم به طرف اون برگشتن و گفتن: «ببخشید، عجب آدم باحالی هستید! (می خندد) ببینید، خودشه! هی مرد میشه به من امضا بدی؟» اون میگه دیگرون اون قدر درگیر فیلم شده بودن که سالن رو ترک کردن، بدون اون که متوجه حضور وی شده باشن....

مصاحبه گر:

آیا می گویید حتی در چنین موردی می توانید گاهی نکات بامزه یا حتی روحیه بخشی بیابید؟

دیوید:

چیزی که ما می خوایم به بچه ها یاد بدیم اینه که... توی بیرون چیزای خوبی وجود داره و اگه به چیزای خوب بنگرید یا به جست وجوی خوبی بپردازید، به چیز دیگه ای نیاز نخواهید داشت. منظورم اینه که گرچه دربارۀ نکات منفی برنامه های تلویزیونی به شما گفتم ولی چیزای خوبی هم توی اون ها وجود داره... من جزو علاقه مندان مجموعة خانوادة سیمپسِن نیستم ولی اگه بخواهید، حتی توی این برنامه هم می تونید چیزای خوبی پیدا کنید. به خصوص تأکیدم بر کارتون هاست، البته اگه اون ها رو توی دلتون جا ندید (می خندد) این کارتون ها مخصوص بچه ها نیستن. در واقع خیلی از اون ها برای بچه ها ساخته نشدن.

در این جا به نظر می آید که بین این وضعیت و آن چه قبلاً دیده ایم تضادی وجود دارد. گویی دیوید بین علاقه اش به فیلم های سینمایی و آثار تلویزیونی تجربة مشاهدة آن ها و استنباط خود از نقش پدرانه برای

ص: 549

کمک به فرزندانش دو شقه شده است. مانند بیشتر والدینی که با آن ها صحبت کردیم، وی مهم ترین وظیفة خود را کمک به بچه ها برای انتخاب های مناسب دربارۀ رسانه ها و شیوة استفاده از آن ها می داند. نکتۀ مهم آن که به نظر می آید در صورت وقوع فرصت هایی برای تأویل و درک می توانیم چیزهایی را که به منزلة رسانه های منفی می شناسیم، به رسانه های مثبت تعبیر و تبدیل کنیم. به قول دیوید و دیگران، می توان در هر چیزی نکتة خوبی یافت و به نظر می آید که نقش والدین، یافتن نکات خوب و برجسته کردن آن هاست. تفکر فوق البته در این فکر مشترک وجود دارد که نقش والدین در کنار رسانه ها، کمک به فرزندان برای انتخاب های مناسب است.

چنان که دیده ایم بهتر است عوامل آموزشی را از رویکردهای پیش گیرانه نسبت به رسانه ها برتر بدانیم. بیشتر افرادی که با آن ها مصاحبه کردیم مایلند انتخاب های شان در برابر رسانه ها از جنبة آن چه می بینند و انواع نتایج و درس هایی که برمی گیرند در نظر گرفته شود. تنها عدة کمی از آن ها نسبت به این موضوع بی تفاوتند که نتوانند دربارۀ رسانه ها قضاوت کنند و یا در زندگی خود آن ها را تحت کنترل درآورند. از طرف دیگر آن ها می خواهند فرزندان شان هم به همین شیوه فکر کنند به ویژه زمانی که پا به دوران جوانی می گذارند؛ بنابراین بیشتر آن ها نمی خواهند محافظ فرزندان خود (به ویژه بزرگ تر ها و نوجوان ها) در برابر رسانه های بد به شمار آیند. در عوض دوست دارند خود و فرزندان شان به عنوان افرادی در نظر گرفته شوند که می توانند انتخاب های مستقل خود را انجام دهند.

ص: 550

جالب آن که دیدیم برای بیشتر مصاحبه شوندگان بسیار دشوار است که ارتباط های مستقلی بین زندگی رسانه ای خود و ارزش های زندگی خود برقرار سازند. در فصل حاضر، این موضوع، به دلیل عدم تداوم در ارتباط های بین رسانه ها و مذهب و زندگی های معنوی تشدید می شود. با وجود آن چه اندیشیده ایم و بسیاری دیگر گفته اند، در مصاحبه های ما شواهد چندانی دربارۀ کارکرد و تأثیر رسانه ها در ارتباط مذهبی یا شبه مذهبی وجود ندارد. اگر ساحت رسانه ها بتواند فرصت هایی برای الهام مذهبی یا معنوی فراهم آورد، به طریقی که با عملکردهای متعارف همخوان باشد یا حتی بتواند جایگزین آن ها شود، می توانیم انتظارِ یافتن شواهد بیشتری از این موضوع را در مصاحبه های مان داشته باشیم. مهم تر از آن روش هایی را دیده ایم که امکان تحقق چنین امری را در فرهنگ رسانه ها می دهد. با بسط این موضوع و نگریستن به عرصه ای از کارکردها یا تأثیرهای محتمل رسانه ای، از الهام گرفته تا ایجاد هویت، می توانیم امیدوار باشیم رسانه هایی را بیابیم که منابع شفاف و صریحی دربارۀ عملکرد مذهبی و معنوی فراهم آوردند. آن چه در عوض یافته ایم، نمونه هایی از این رده بندی های کارکرد و تأثیر است که ابداً آشکار یا تداعی گر شکل های سنتی مذهبی یا معنوی نیستند.

پیشتر مواردی را دیدیم که تا حدی به توضیح این امر کمک می کنند. چنان که ملاحظه کردیم، مردم تمایلی ندارند رسانه ها را از جنبه مذهبی یا معنوی معتبر بدانند. از این جهت، توضیح آن ها دربارۀ رسانه ها واضح و مستدل است. در دنیای پسامدرن که با اصول روشنگری شکل گرفته است، این فکر که چیزی شبیه مذهب یا معنویت

ص: 551

را می توان در رسانه ها جای داد تا حدی نامعقول جلوه می کند، ولی این فکر توضیح اساسی تری هم دارد. در حالی که به تدریج این مصاحبه ها را بررسی کردیم، دریافتیم که عملکردهای رسانه ای، معنوی یا مذهبی، در زیست جهان، در مکان های بسیار متفاوتی جای می گیرند. در هر یک از آن ها نوعی خودآگاهی و اظهارنظر وجود دارد که آن ها را در جایگاه مناسبشان قرار می دهد. نمی خواهم بگویم که در این مصاحبه ها دلایل و افکار مرتبط با فرهنگ گسترده تر چنان که در رسانه ها بازنمایی می شوند، دست کم با توجه به معانی فرهنگی و بازنمایی ها، قوی تر و فراگیرتر هستند. چنان که شاید به نظر محتمل برسد این افراد و خانواده هایی که با عقاید یا دلایل مذهبی یا معنوی احساس نزدیکی می کنند تعامل خود با فرهنگ را نیز بر اساس همین موارد برقرار می سازند، ولی در عمل چنین نیست. به نظر می آید که آن ها می خواهند ایمان و معنویت خود را به روش هایی توصیف کنند که افکار و ارزش های فرهنگ بزرگ تر را در بر داشته باشد یا خود را جدا یا قابل جداسازی می دانند که این مورد نزد خانواده های محافظه کار از نظر اخلاقی کاملاً محسوس است، کسانی که رسانه ها را با نوعی احساس گناه توأم با لذت ملاحظه می کنند.

به هر روی این فکر که مبنای این فصل را شکل می دهد (ساحت رسانه، مواد و تجربیاتی فراهم می آورد که تأثیر عملکردها یا رفتارهای مذهبی سنتی یا معنوی را به چالش می طلبد و جایگزین آن ها می شود) به نحو متقاعدکننده ای تأیید نشده است. چنان که دیده ایم لازم است در جای دیگر و با روش های متفاوت به بررسی نقش رسانه ها بر مذهب و

ص: 552

معنویت یا بالعکس بپردازیم.

در فصل های پنج، شش و هفت تصویر متقاعدکننده تری از این روابط ترسیم کرده ایم، موردی که در فصل ده، هنگام نتیجه گیری و پایان کتاب دوباره به آن باز خواهیم گشت.

ص: 553

ص: 554

پاره نهم: رسانه و فرهنگی دینی عمومی پس از 11 سپتامبر 2001 و دوم نوامبر 2004

اشاره

پاره نهم: رسانه و فرهنگی دینی عمومی پس از 11 سپتامبر 2001 و دوم نوامبر 2004

اکنون دریافته ایم که افراد و خانواده ها از چه راه هایی بر فرهنگ رسانه ها تأثیر می گذارند. هم چنین دربارۀ شباهت ها و تفاوت های تجربة رسانه ای در موقعیت های اجتماعی و دینی گوناگون اندیشیده ایم. در کل، در مصاحبه های خود دیده ایم که مصرف رسانه ها در سطح خانوار از نوعی ثبات برخوردار است و اکنون می توانیم برخی از خطوط کلی آن ثبات را توضیح دهیم. در فصل سوم، طیف ژانر ها و نهاد های رسانه ای مرتبط با دین را، که مشتمل بر اخبار، برنامه های دینی، نشریات دینی و سرگرمی بود، ملاحظه کردیم. در آن جا نشان دادم که پدیدة مدرنِ مهم، همان شیوه ای است که از طریق آن این بافت های گوناگون به هم می آمیزند، ولی هم زمان با آن، نشان دادم که تأثیر بافت های غیر دینی

ص: 555

رسانه ها بر دین، محتمل تر از تأثیرات بافت دینی بر بافت های غیر دینی به نظر می رسد. ما تا حدودی به عنوان تایید آن تصور، تا این جا توجه خود را به برنامه های رسانه های سرگرمی معطوف کرده ایم. در اغلب موارد به نظر رسیده است که رسانه های سرگرمی همان بافت مشترک و مسلم فرض شده ای است که دربارة آن بیش از هر بافت دیگری فکر شده و سخن گفته شده است. ولی معتقد بوده ام که پرسش واقعی این نیست که مردم تا چه اندازه توانسته یا نتوانسته اند به میزان پیش بینی شده و تخمین زده شدة دیدن و مصرفِ فلان ژانر های رسانه ها دست یابند؛ بلکه پرسش واقعی این است که مردم در پذیرش منابعی که برای شان معنی دار است تا چه حد هم سو با ژانر ها، برنامه ها، کانال ها و بافت ها حرکت می کنند.

دین و رسانه ها در چندین سطح اجتماعی و فرهنگی، که بسیاری از آن ها را در فصل دوم معرفی کرده ام، با هم تلاقی می کنند. به دلیل این که بخش عمدة این کتاب بر تجارب روزانه و زیسته شدة مردم در خانه های شان متمرکز بوده است، ما در امتداد تجارب و علائق مردم پیش رفته ایم. از این رو، کاملاً طبیعی است که این گفت وگو ها در سمت و سوی رسانه های عامه پسند و سرگرم کننده و تجارب دم دستی (بازاری شده)(1) دین و معنویت که در میان گذاشته شده و با آن جا تطبیق یافته، پیش رفته و جریان یافته اند ولی من در همان حال طرفدار برداشتی از رسانه ها بوده ام که بزرگ و فراگیر است و بر آن

ص: 556


1- commodified

بوده ام که با این کار می توانیم از چندین راه و از چندین منظر به چشم انداز رسانه / دین داخل شویم.

در فصل سوم، لزوم ارائة تعریف دوباره ای از رسانه و دین را پیش کشیدم، تعریفی خالی از آن چند رده یا مقولة تحلیلی(1) متداولی که در گذشته به کار می بستیم. چنان که در آن فصل گفتم، این نوعی برهان پست مدرن بود و گمان می کرد که واسازی برخی از آن دریافت ها به منظور ساختن برداشتی از دین و رسانه، و این بار از دل تجارب و تعامل مخاطبان، حائز اهمیت است. البته، یکی از پیامد های چنین رویکردی این تصور است که بدین ترتیب هیچ قرائت، معنا، واکنش نظام مند یا فراگیری نمی تواند وجود داشته باشد. اگر منطق مضمر متن ها و پیام های رسانه ها سرشت چهارچوب های شناخت و ارزش را توضیح نمی د هد، در این صورت این گونه چهارچوب ها را در کجا باید یافت. چنان که در مصاحبه های مندرج در فصل پیشین دیدیم، واقعیت این است که قرائت هایی کلی، مبتنی بر اجماع و نظام مند از متون رسانه ها وجود دارند. حدّی از همانندی تجربة مشترک و اجماع در سرشت رسانه ها، در انواع قرائت ها و معناهای دینی و معنوی ای که در رسانه ها با آن ها مواجه می شویم، در شیوه های به کارگیری آن قرائت ها و معناها در زندگی بینندگان وجود دارند. بسیاری از این ها از بطن تجارب مشترک، مانند سرشماری ها و برهه های همگانی در طول زندگی، سر برمی آورند. چنان که در فصل های پنجم ،ششم و هفتم دیدیم، به نظر

ص: 557


1- analytical

می رسد که والدین، آن جا که پای رسانه ها به میان می آید، همانندی بسیار زیادی در خانواده های خود بروز می دهند؛ همانندیی که استوار بر نقشی است که والد بودن بر عهده شان گذاشته است. قرائت های دیگر از این دست از بطن ارزش ها یا ایده های همگانی یا مشترک سر برمی آورند.

در این فصل، به مجموعه ای از قرائت ها و گفتمان های نظام مندی خواهیم پرداخت که از بطن تجربة تاریخی معاصر سر برآورده اند. با آغاز قرن بیست و یکم رسانه ها و دین از طرقی اهمیت یافته اند که تاکنون سابقه نداشته اند. قصد دارم نشان دهم که آن چه در این فصل بررسی خواهیم کرد نوعی موخره بر بحث هایی است که در فصل های دوم و سوم دربارة نظریة رسانه و استقرار دین، نهاد های دینی و اقتدار دینی از لحاظ استقرارشان در رسانه ها به راه انداختیم. چنان که در آن جا دیدیم، بخش پایانی قرن گذشته شاهد زوال تدریجی برخی روابط همیشگی در ساحت عمومی همبسته با دین(1) بود. نهاد های دینی به طور کلی کم کم اقتدار و مشروعیت خود را از دست دادند. این تا حد ّی یکی از نتایج ظهور یک ساحت رسانه ای بود که می توانست هر روز تعریفی از سرشت دین، معنویت و معنای دینی در مدرنیتة متاخر به دست دهد. بدین ترتیب، این که دین چه جایگاهی در رسانه ها دارد و می تواند داشته باشد مشکل آفرین شد و قرن [بیستم] با این پرسش که در بحث های فراوان مطرح می شدند به پایان رسید. بررسی های ما، که نشان می دادند مردم

ص: 558


1- religious public sphere

در زندگی خانگی و خصوصی خود، در خورد و خواب و باور های شان، دین و معنویت را از نظر دور نمی دارند، در خدمت توضیح فرآیند ها و بنیان هایی قرار می گیرند که دین و معنویت در ارتباط با فرهنگ رسانه ای، بر اساس آن ها ادراک می شوند. در آن جا هم چنین می توان دید که رواج و شیوع تجربة رسانه ای به عنوان یک پایه در این موارد نقشی خاص و مهم به عهدة حوزة رسانه ای می گذارد. بنابراین، آن چه در این جا ممکن است ببینیم سرآغاز های تحلیلی است که می تواند به ما کمک کند تا جایگاه و شأن دین را در مدرنیتة متاخر یک بار دیگر - این بار در ارتباط با رسانه ها که از چند لحاظ بنیادین با مدرنیته چفت و بست شده اند - در چهارچوبی بزرگ تر و کل نگرانه تر توضیح دهیم. در متن ها و پیام های رسانه ها مضامین، ارزش ها، نماد ها و مَجاز های معنی داری وجود دارند. به نظر می رسید کسانی که طرف های مصاحبة ما بودند خیلی دوست داشتند که در یک گفت وشنود یا مجموعة گفت وشنود های مفصل تر در [زمینۀ] فرهنگ شرکت کنند. آن ها از شرکت در گفت وگو های مفصل تر احساس رضایت و اهمیت می کنند. اکنون به کندوکاو در راه هایی می پردازیم که از طریق آن، گفت و گو ها ی مفصل تر می توانند از رویداد های تاریخی سرشار شوند. دیده ها و آموخته های ما در این جا، در خصوص این که مردم از چه راهی، رسانه ها را به صورت دینی و معنوی قرائت می کنند، می توانند به ما کمک کنند تا ببینیم این رویداد ها که در ظاهر، دربارۀ دین هستند در همان حال دربارۀ رسانه ها و دربارۀ تعامل بین دین و رسانه نیز هستند. در واقع، چنان که خواهیم دید، انواع کندوکاوهایی که انجام داده ایم به ما اجازه

ص: 559

می دهند که چنین مضامین بزرگی را به طرق جدید بررسی کنیم.

تغییر در هزاره

تغییر در هزاره

هزارة جدید، گفت وگویی جدید را هم در محل تلاقی دین و رسانه، هم دربارة دین و رسانه به همراه آورده است. به نظر می رسد دین طی سال های پس از حمله های تروریستی 11 سپتامبر، در سطحی کاملاً جدید دوباره وارد زندگی همگانی و گفتمان (و به تبع آن رسانه های) همگانی شده است. چنان که خواهیم دید، 11 سپتامبر عمدتاً یک پدیدة رسانه ای بود. این رویداد، سبب ساز سلسله ای از گرایش ها ی جهانی، فرهنگی و رسانه ای شد که هنوز به طور کامل شناخته نشده اند. ولی همین الان هم می توان دید که 11 سپتامبر از طریق ایجاد تغییر در چهارچوب ها و بافت هایی که ظاهراً محدود ه های فعالیت دین و عقاید دینی در تاریخ، فرهنگ و رسانه ها بودند چشم انداز را تغییر داد. از یک لحاظ، رویداد های 11 سپتامبر به بحث های جاری دربارۀ جایگاه دین در حوزة عمومی وَقَعی ننهادند. تا پیش از 11 سپتامبر، شنیدن سخنان شک آلود از دهان گردانندگان اخبار دربارۀ این که در گزارش سراسری سیاست داخلی و بین المللی، دین چگونه و در کجا به حساب آورده شود، چندان نامعمول نبود. پس از آن، موضوع فیصله یافت و تنها پرسش این شد که هنگام بررسی آن پرسش های بزرگ تر، چگونه می توان دین را به بهترین نحو توضیح داد.

واقعیتِ نه چندان بی ارتباط با ملاحظات و گفتمان های پس از 11

ص: 560

سپتامبر این است که دین ایفای نقشی دَم به دم بزرگ تر از پیش، در سیاست داخلی ایالات متحده را آغاز کرد؛ نقشی که (به تعبیری) در انتخابات دوم نوامبر سال 2004 که از جهاتی به نظر می رسید به جز دین با هیچ چیز دیگری سروکار ندارد، به اوج خود رسید. پیش از انتخابات، نظر سنجی ها از شکاف دینیِ(1) در حال ظهور حکایت می کردند که در آن کسانی که مرتباً به مراکز خدماتی - دینی رفت و آمد می کنند، احتمالاً با اختلاف زیاد به جمهوری خواهان رأی خواهند داد. نظرسنجی از رأی دهندگان در زمان انتخابات نشان می داد که هواداران کلید ی ای که جرج بوش را با اختلاف اندک، به ریاست جمهوری رساندند، گروهی بودند ملقّب به رأی دهندگان ارزشی؛(2) یعنی مردمانی که برای شرکت در انتخابات، بیشتر از ارزش های دینی و فرهنگی انگیزه می گرفتند نه از پرسش های مربوط به سیاست خارجی و داخلی.(3) هم رویداد های 11 سپتامبر، هم انتخابات سراسری ایالات متحده در 2004 توجه ما را از حوزة خصوصی معناسازی که تا کنون بر آن متمرکز بودیم دور می کند و به حوزة عمومی بزرگ تر، که همان حوزة ملی و بین المللی باشد هدایت می کند.

ص: 561


1- religion gap
2- values voters
3- بررسی مفصل این مطلب خارج از چهارچوب این کتاب است ولی نباید از نظر دور بداریم که چنین درکی از رابطۀ بین دین و سیاست در دور انتخاباتی سال 2004 بیش از حد سطحی و محدود است. برای نمونه، آن چه را که اصطلاحاً شکاف دینی می نامند، باید شکافی دانست که بیشتر با نوع یا سبک دین مرتبط است تا خود دین. برای نمونه اونجلیست ها هم به لحاظ سیاسی محافظه کارترند هم مایل به شرکت در خدمات دینی به دفعات بیشتر. غیر انجیلی ها ممکن است دربارۀ ایمان شان به همان اندازه راسخ باشند ولی معمولاً به دفعات کمتری در خدمات دینی رسمی شرکت می کنند. بدین ترتیب، همبستگی فرضی بین دین و سیاست، که فقط از روی تعداد شرکت کنندگان سنجیده می شود، همبستگی دروغینی است.

خودبیانگری ها و روال های معنا سازی که در این جا مورد بررسی قرارداد ه ایم دربارة اهمیتی که این رویداد های بزرگ تر برای دین، جامعه و فرهنگ دارند چه چیزی می توانند به ما بگویند؟ مهم تر از آن، شاید، این که آن ها دربارة آیندة روابط بین دین و رسانه ها و آیندة تعامل هایی که دین و رسانه ها در جریان ساختن و شکل دادن به حیات دینی، اجتماعی و فرهنگی با هم برقرار می کنند چه چیزی می تواند بگوید؟

چنان که دیدیم، معناسازی در ارتباط با رسانه ها، هم مستلزم منابع رسمی و پذیرفته شده است، هم مستلزم منابعی که به تازگی پیدا شده اند و بر سر آن ها اختلاف نظر وجود دارد. چنان که خواهیم دید، رویداد ها و روند های مهمی چون 11 سپتامبر و نقش دین در انتخابات به سهولت (و تقریباً بدون ایجاد مشکل) به درون موجودیِ منابعِ نمادینی جریان می یابد که ما در عصر رسانه ها معناهای دینی و معنوی را از آن ها می سازیم و آن ها، با این کار نشان می دهند که تعامل بین دین و رسانه در مدرنیتة متاخر تا چه حد بدل به تعاملی شده است که روز به روز بر اهمیت و دامنه اش افزوده می شود.

دین و رسانه ها در 11 سپتامبر و پیامد آن

دین و رسانه ها در 11 سپتامبر و پیامد آن

این که رویداد های 11 سپتامبر 2001 از بابت گستره و تأثیر شان بی سابقه بودند سخنی است تکراری و کسل کننده. هیچ شهر بزرگی در هشت کشور صنعتی، موسوم به گروه هشت، چنین تلفات سنگینی از

ص: 562

یک عمل خشونت آمیز بین المللی در زمان صلح دریافت نکرده بود.(1) حمله ای چنین غافلگیرانه به قلب تجارت و رسانة آمریکا، جهان و ملت [آمریکا] را تکان داد.

اکنون در سراسر جهان، دست کم در جهان غرب، استفاده از اصطلاح 11 سپتامبر برای توضیح این رویداد ها و تأمل در روابط بین الملل و سیاست جهانی در دوره های پیش و پس از 11 سپتامبر، کاملاً جا افتاده است. در پی آن، انبوه تفاسیر عامیانه و عالمانه صادر شده اند و به همه چیز، از پیامد های امنیتی حمله ها تا تأثیر شان بر شعور مردم، در سطح محلی، ملی و بین المللی پرداخته اند. فحوای دینی حمله ها نیز عنصری مهم، هر چند مسئله ساز، در بحث و جدل ها بوده است. وحشی گری [ملازم با] این رویداد ها، جهان را حیرت زده کرد و تلاشی بی وقفه صرف سازگار کردن آن ها با ریشه های شان شده است؛ ریشه هایی که ادعا می شود در دین استقرار یافته اند.

هیچ واکنش منفی خیلی وحشتناک عرب ستیزانه یا اسلام ستیزانه در ابعاد وسیع تحقق پیدا نکرد(2) ولی می توان نشان داد که به طرزی ظریفانه تر، واکنش های کوچک تر علیه اسلام و علیه مردمان خاور میانه و/

ص: 563


1- تا مدتی تنها پیشینۀ بمب گذاری، در ساختمان فدرال موراه در اُکلاهما به سال 1995 بود. ادوارد لیننتال در سال 2001 در قطعه ای به یاد ماندنی دربارۀ این رویداد نوشت: آیا یک عمل تروریستی در آینده که تلفات جانی بیشتری به جای می گذارد اُکلاهماسیتی را به موقعیتی در چشم انداز خشونت پرتاب خواهد کرد که اعتبار کمتری دارد؟ (لیننتال 2001 ، ص 234)
2- Ismail (2001). هرچند هیچ تحقیق نظام مندی وجود ندارد ولی گزارش های داستان گونه و مطبوعاتی قطعاً حوادث شورش را به تفضیل شرح می دهند. 9. .Said (1997)به نظر می رسد که مبارزات سیاسی بر سر مهاجرت در اروپای غربی بخشی از نیرو و تأثیر خود را از درک و دریافت های مابعد 11 سپتامبری از خطرات نهفته در مهاجرت از کشور های اسلامی [به غرب] و از این تصور شایع که 11 سپتامبر مظهر یک رویارویی احیاشده بین اسلام و غرب است، می گرفت.

یا مردمان مسلمان تبار تداوم دارد و شالودة بحث ها و عکس العمل های سیاسی خاصی را می سازند که هم چنان به یارگیری در ایالات متحده و جاهای دیگر ادامه می دهند.(1) با این حال، هم سو با مضمون این کتاب، باید این حمله ها را رویداد هایی تلقی کنیم که برای تعامل بین دین و رسانه حائز معنا و اهمیت اند؛ تعاملی که آن حمله ها مظهر شان بودند و هم چنان نیز هستند. آن ها بدون رسانه ها نمی توانستند از همان تأثیر برخوردار شوند. آن حمله ها، در همان حال، دین را از راه های جدید و بی سابقه، در کانون توجه قرار دادند، راه هایی که نحوة تلقی ما از نقش دین در سیاست ورزی، گفتمان همگانی، تحول اجتماعی و مبارزة سیاسی را تا ابد شکل داده اند. هم چنین، این واقعیت نیز که دین و رسانه در این رویداد ها با هم در کنش و واکنش بوده اند حائز معنا و اهمیت است.

رسانه ها، دین و دین و رسانه ها با هم به چهار طریق در این رویداد ها و پیامد های آن ها اهمیت داشتند. نخست، رسانه ها منبع تجربة ملّی و جهانی از رویداد ها بودند. آن ها از هر لحاظ در تعامل بودند. دوم، رسانه ها، منبع شناخت ما از آن ها و شناخت آن ها از ما بودند و هستند. سوم، صادرات رسانه ای آمریکا از جمله فیلم ها، مبنایی مهم برای انتقاد های اخلاقی اسلام گرایان از فرهنگ آمریکایی و غربی هستند. سرانجام این که، 11 سپتامبر نقش محوری رسانه ها در یک دین عرفی مستقر در آیین های عمومی یاد بود و عزاداری را نشان داد و تأیید کرد.

ص: 564


1- Juergensmeyer (2001)

اجازه بدهید این ها را یک به یک بررسی کنیم.

رسانه ها هم چون منبع تجربه

رسانه ها هم چون منبع تجربه

یکی از بی سابقه ترین چیز ها دربارۀ حمله های 11 سپتامبر، زمان و محل وقوع آن ها بود. تحلیل های سیاسی و امنیتی از برنامه ریزی پشت پردۀ آن حمله ها نشان می دادند که بن لادن تمایل زیادی به انتخاب اهداف بر اساس ارزش سیاسی و نمادین شان و دست برنداشتن از آن ها پس از انتخاب شدن شان، داشته است. بنابراین، در یک سطح، حمله به مرکز تجارت جهانی چیزی بیش از یک تلاش مجد ّد، در پی بمب گذاری نه چندان موفق در آن جا به سال 1992 نبود.(1) ولی در سطح دیگر، رویداد های 11 سپتامبر به طور تصاعدی مهم تر و با معنا تر بودند؛ چون بسیار تماشایی بودند. منظرة تماشایی آن ها معلول زمان بندی شان بود. دو هواپیما تقریباً به فاصلة هشت دقیقه از یکدیگر به هدف هایشان برخوردند. در پررسانه ترین شهر جهان، صد ها دوربین، برجِ شمالی غرق در آتش را هدف گرفته بودند که دومین هواپیما با برج جنوبی برخورد کرد و مسلم شد که میلیون ها نفر در سراسر جهان، آن برخورد را به طور زنده در تلویزیون خواهند دید.(2) آن چه شهر، کشور و جهان به عینه

ص: 565


1- 1
2- طراحان نمی توانستند پیش بینی کنند که تکه فیلم گرفته شده از برخورد هواپیمای اول نیز پیدا خواهد شد، تکه فیلمی که توسط یک فیلم بردار فرانسوی که فیلم مستندی دربارۀ آتش نشانان نیویورک می ساخت گرفته شده بود و هم چنین نمی توانستند پیش بینی کنند که یک دوربین امنیتی نیز سقوط در پنتاگون را ثبت خواهد کرد. ولی، در جهانی که بیش از پیش اشباع از رسانه ها می شود، کار به جایی می رسد که انتظار داریم، کم و بیش، تصاویر این گونه چیز ها بیش از پیش، یا از طریق دوربین های مراقبت یا از طریق فیلم برداران غیر حرفه ای همه جاحاضر به راحتی در دسترس قرار گیرند.

دید یک منظرة هولناک بود. قربانیان حمله از پنجره های بالای طبقاتِ غرق در آتش دست تکان می دادند و بسیاری از آن ها، از فرط استیصال غیر قابل تصور، برای فرار از آتش به پایین پریدند و جان باختند و آن گاه، تصورناپذیر ترین منظره: دو ساختمان 110 طبقه - همان نماد های پیروزی مدرنِ تمدن کلان شهری - فرو ریختند و به صورت تلی از آوار درآمدند. همۀ این ها ضبط شدند، به طور زنده به نمایش درآمدند، تکرار شدند و ناظران رسانه ها در طی چندین ساعت و چندین روز گزارش، به شرح آن ها پرداختند. تردیدی نیست که تک تک خوانندگان کتابِ حاضر این تصاویر را تا ابد در خاطرة خود حک کرده اند. بی واسطگی منظره و مهم تر از آن، بصری بودنش،(1) آن را تعریف می کردند و هم چنان تعریف می کنند. حوادث خشونت آمیز و هولناکِ پیش و پس [از 11 سپتامبر] نیز بصری شده اند. جنگ، نسل کشی، فجایع طبیعی و تصادف ها به صورت بصری ثبت شده اند. دربارۀ 11 سپتامبر ما همه در رویداد ها شرکت داشتیم و می دانستیم که این چیز ها در حین تماشای ما دارند در زمان واقعی، برای مردمان واقعی، در جایی که - به حکم عقل ما - چنین چیز هایی نباید رخ بدهند، اتفاق می افتند.

باربی زلیزر،(2) پژوهشگر حوزة رسانه ها، در مقالة اندیشمندانة خود

ص: 566


1- visuality
2- Barbie Zelizer

دربارۀ نقش بصری کردن و نمایش در فرآیند گواهی دادن،(1) خاطر نشان می سازد که توانایی در به تصویر کشیدن و باز نمایی رویداد ها یی چون هولوکاست، نحوة ادراک و انجام گواهی و شهادت در مدرنیته را تغییر داده است.(2) اسناد بصری، نقشی مهم تر از همیشه در تجربة ما از انسانیتِ مشترکمان و در رابطة شخصی و سیاسی مان با رنج و مصیبت، بازی می کنند و همه جا دیده ایم که رویداد های به تصویر کشیده شده، به جایگاهی در شعور عامه دست می یابند که رویداد های صرفاً گزارش شده با ابزار های دیگر، از آن محروم می مانند. برای نمونه، سونامی 26 دسامبر 2004 توجه جهانی را به وضع مصیبت بار صد ها هزار کشته و میلیون ها جان به در برده معطوف کرد ولی رویداد هایی که در همان زمان به وقوع پیوستند ولی به تصویر کشیده نشدند، مانند قتل عام در استان دارفوی سودان، چندان توجهی به خود جلب نکردند.

معتقدم که 11 سپتامبر، افزون بر بصری بودن اش، آنی و لحظه ای نیز بود. همۀ ما می دانستیم که رویداد هایی پیش چشم ما دارند درست در آن لحظه رخ می دهند. نمی خواهم جنبة عذاب آور ترِ این مسائل را که به عقیدۀ بسیاری دلیل برجستگی نسبی 11 سپتامبر هستند، از نظر دور بدارم. همین است که هست، در حالی که مصائب و فجایع در جهانِ در حال توسعه، به صورت اموری پیش پا افتاده - چیزی که برای آن مردمان نگون بخت در آن جا اتفاق می افتد - درآمده است، رویداد هایی چون 11 سپتامبر (که تعداد کل قربانیان آن ها در واقع حدود یک صدم

ص: 567


1- bearing witness
2- Zelizer (2005)

تعداد کسانی بود که در سونامی 26 دسامبر 2004 مردند) تبدیل به خبر داغ می شوند؛ چون برای مردمان سفید پوست در جهان توسعه یافته اتفاق افتاده اند.(1) در یک سطح، می توان گفت که در چشم رسانه های جهانی زندگی همة انسان ها ارزش یکسان ندارند. در سطح دیگر، باید در عین حال به خاطر داشته باشیم که در محاسبة ژورنالیستی متداول، رویداد ها به این دلیل، بدل به خبر داغ می شوند که غیر معمول یا بی سابقه هستند و یک حملة تروریستی، در درون مرز های ایالات متحده، غیر معمول و بی سابقه بود. آنی بودنِ تصاویر 11 سپتامبر و دریافتِ آنی آن از سوی بینندگان، در خدمتِ کشاندنِ بینندگان به درون یک تجربة مشترک، به شیوه ای جدید و ناگهانی قرار گرفت. 11 سپتامبر بدل به رویداد و تجربه ا ی شد که همگان در سطحی اخلاقی و عاطفی در آن ها سهیم شدند و این را در فوران جهانی همدلی و حمایت دیدیم. از این رو، 11 سپتامبر، دست کم، از ویژگی های لازم تجربة تعهد آوری برخوردار شد که از محیط حول وحوشِ بدون واسطۀ خود فراتر می رفت. جماعت ها و بافت ها و علایق بسیاری مدعی آن شده اند، بگذریم از ادعاهای بی چون و چرای قربانیان و خانواده های آن ها. آیا 11 سپتامبر [منحصراً] به نیویورک تعلق دارد؟ (صد ها نفر نیز در پنتاگون و در ناحیه ای در پنسیلوانیای جنوبی مردند) یا به مأ موران آتش نشانی و

ص: 568


1- ( Mitchell (2006به ویژه بنگرید به فصل مربوط به تدوین دوبارۀ اخبار که در آن میشل می پرسد: چرا وقتی حدود 3000 نفر در 11 سپتامبر مردند اغلب برنامه های خبری و روزنامه ها در سراسر جهان روز ها و گاهی هفته ها پس از آن گزارش های گسترده منتشر کردند ولی وقتی بیش از 3 میلیون نفر در جمهوری دموکراتیک کنگو مردند رسانه ها عمدتاً از کنار آن گذشتند؟

پلیس های حاضر در صحنه؟ یا به غرب؟ یا به جهان مسیحی؟(1)

حق تعریف معنای اخلاقی، سیاسی و دینی آن موضوعی بوده است که هم چنان تا امروز بحث های بسیار برانگیخته است و تردیدی نیست که این وضع تا دهه های آینده ادامه خواهد داشت ولی نکتة مهم برای بحث ما در این جا، سرشت این رویداد و این تجربه است. حمله های 11 سپتامبر نقطۀ عطفی در تاریخ بود، نقطة عطفی که با عمق و شدّتی هر چه تمام، تجربه می شد؛ چون این حمله ها را به وساطتِ زمان واقعی می دیدیم. رابطة آن ها با دین شاید چندان آشکار نباشد ولی به محض این که تأمل دربارة آن حمله ها را آغاز کنیم، دین بدل به جنبه ای از ماجرا می شود که اهمیت آن دم به دم فزونی می یابد.

شناخت ما از آن ها و شناخت آن ها از ما

شناخت ما از آن ها و شناخت آن ها از ما

بعدازظهر روز 11 سپتامبر 2001، یک روز درسی طبق برنامه در یک دورة مقدماتی دربارۀ رسانه و جامعه بود. من هم چون اغلب همکارانم تصمیم گرفتم فرصتِ بررسی رویداد های صبح را به دویست و اندی دانشجوی حاضر در کلاس بدهم و آن ها را برای پرسش و پاسخ و بحث، آزاد بگذارم. یکی از نخستین پرسش هایی که مطرح شد این بود: «چرا ما نمی دانستیم که عده ای تا این حد از ما نفرت دارند؟». دانشجویان دیگر با بُهت و حیرتی مشابه، در تأیید او گفتند که باید کور بوده باشیم

ص: 569


1- البته این ها تنها ادعاهایی هستند که ریشه در دیدگاه هنجاری از این رویداد ها دارند، هم چنین ادعاهای خود القاعده و دیگرانی که رویداد ها را حمله ای موجه به ایالات متحده و غرب به طور عام می دانند، نیز هستند.

که چنین احساساتی را دربارة ایالات متحده ندیدیم. آن چه این پرسش ها به تلویح بیان می کردند، این فرضیه بود که ما در یک جهان مدرن، رسانه ای شده، اشباع از نشریات، باید دربارة دیگرانی که در آن دورها زندگی می کردند و طرز تلقی شان از ما، اطلاعات بیشتری می داشتیم. این فرضیه، طی روز های بعدی، تقویت شد و دلیل آن هم این احساس رو به رشد بود که مهاجرت، جهانی شدن و تحولات اجتماعی و فرهنگیِ جهانگیر، شناخت بقیۀ جهان و تلاش در فهم آن، (و دست کم، دربارۀ متولّیان سیاست خارجی ایالات متحده) کوشش در ارائة تصویر مطلوب تری از ایالات متحده به بقیة جهان را از اهمیتی بی سابقه برخوردار می کند. این گفتمان ها ریشه در یکی از مهم ترین کارکرد های رسانه ها در مدرنیته دارند: نقش آن ها در رفتن به فراسوی جغرافیا، کشاندن افراد، گروه ها و جماعت هایی که روزگاری بسیار از هم دور بودند به تماس نزدیک تر با یکدیگر. گزین گویة بسیار معروف مک لوهان، مبنی بر این که عصر رسانه ها یک دهکدۀ جهانی را به همراه خواهد آورد اکنون اغراق آمیز و بیش از حد خوشبینانه تلقی می شود. رسانه ها قابلیت درنوردیدن فضا و حذف زمان را دارند و ما به موازات این که جغرافیا دیگر به عنوان یک مانع عمل نمی کند، دانسته های مان از دیگرانی که فواصل بزرگ، ما را از آن ها جدا کرده بیشتر و بیشتر می شود. آنی بودن رسانه های الکترونیکی، امکان کسب اطلاعات بسیار زیاد دربارة رویداد های سراسر جهان، درست در لحظۀ وقوعشان و داشتن درکی معاصر از رویداد ها در خارج را فراهم کرده است؛ چون

ص: 570

گویا تصاویر واقعی تر و قابل اعتماد تر از گزارش های شنیداری یا مکتوب هستند.(1)

هر چند گویا مک لوهان انتظار داشت که این پیوند وساطت یافته و جماعت ها و مردمان ناهمگون را در کنار هم قرار خواهد داد ولی به نظر نمی رسد وضع کاملاً بدان گونه باشد؛ برای نمونه، شواهدی هستند حاکی از این که شناخت فزاینده از دیگران می تواند به همان سرعتی که به عدم اعتماد و سوء تفاهم منجر می شود به اعتماد و تفاهم بینجامد.(2) یکی از دلایل اصلی آن به بافت و چهارچوبة دریافت پیام های رسانه ها مربوط می شود. تامار لی یه بس و الیهو کتز، در یک مطالعة بین المللی و میان فرهنگی، نشان دادند که نحوة قرائت بینندگان دهة هشتادیِ سوپ اپرای دالاس(3) بیش از آن که مبتنی بر مضامین و پیام های اصلی آن باشد، متکی به موقعیت ها و وضعیت های زیستی خود آن بینندگان بود.(4) بینندگان می توانند معناهای جدیدی از بطن آن چه از بافت ها یا موقعیت های دیگر می بینند بسازند. معناهایی که به یک اندازه، مبتنی بر وضعیت های خودِ آنان و ارزش ها یا پیام های آشکار در آن مطالب

ص: 571


1- این البته مفهوم مسئله سازی است. بحث همه جانبۀ آن را در فصل 8 کتاب استارکن و کارترایت (2001) خواهید یافت.
2- .Kellner (1992)به ویژه بنگرید به صص 11-1.
3- Soap opera ، برنامۀ رادیویی یا تلویزیونی دربارۀ زندگی روزانه و دردسر های مداوم کاراکتر های حاضر در آن، که به طور منظم، یعنی هفته ای دو یا سه بار و گاهی هر روز، پخش می شوند. هم در آمریکا هم در بریتانیا سوپ اپراهایی هستند که مدت بیست سال یا بیشتر دوام آورده اند. دالاس یکی از این نوع سریال های آبکی بود که نخست از تلویزیون آمریکا به نمایش درآمد و سپس طی دهه های 1970 و 1980 در اغلب نقاط جهان محبوبیت یافت. (م.)
4- 4.Liebes and Katz (1990) . هم چنین بنگرید به Lull (1988) و Mandel (2002)

رسانه ای هستند.(1)

ولی جنبۀ خاص ترِ چالش های 11 سپتامبر و پیامد آن همان روش ویژه ای است که از طریق آن شرق در غرب و غرب در شرق، باز نمایی می شود. دانشجویان من احساس می کردند که رسانه ها خواسته های شان را به خوبی برآورده نکرده اند؛ رسانه هایی که سرشت شان نشان داده است که بیش از اندازه بر جهان توسعه یافته تمرکز می کنند و دربارۀ اخبار بین المللی ای که بیرون از چند حوزة مهم از علایق ویژة ایالات متحده، مانند اسرائیل، قرار می گیرند از قابلیت دور نگری بی بهره اند.(2)

آن روی دیگر سکه، موضوع نحوة نمایش زندگی، علائق و ارزش های آمریکایی و غربی در جهت دیگر، نیز مهم و معنی دار است. البته، در کُنه این نگرانی ها موضوعی نزدیک به نگرانی های مک لوهان قرار دارد؛ آیا رسانه هایی که مصرف می کنیم در خدمت تفاهم جهانی قرار می گیرند یا نه؟ تردیدی نیست که از همة لحاظ ها، رویداد های 11 سپتامبر، مقدمات و پیامد های آن ها، ریشه در یک شناخت پلکانی داشتند. این امر به گونه ای بنیادین، 11 سپتامبر را به صورت یک موضوع رسانه ای درمی آورد، تا آن جا که دربارة ریشه های آن در ایدئولوژی و ارزش ها و دربارة راه های احتمالی پرهیز از آن یا اصلاح علت ها و عواقب آن، به فکر فرو می رویم. این واقعیت که بخش عمدة انگیزة آن و دریافت آن متأثر

ص: 572


1- Ginsburg et al. (2002), pp. 14-16 23. Said (1979); Said (1997); Gans (1979); Tuchman (1980); Epstein (1972)
2- 6

از عقاید دینی بود آن را طبق تعریف به یکی از موضوعات رسانه و دین، به چیزی که در سطور آینده به تفصیل بررسی خواهیم کرد، تبدیل می کند.

رسانه ها هم چون منبع انتقاد های اسلام گرایان

رسانه ها هم چون منبع انتقاد های اسلام گرایان

جریان موسوم به رسانه های رسمی و رایجِ آمریکای شمالی و غرب، در نخستین گزارش های خود از این حمله کوشیدند تا برای نخستین بار به شیوه ای قابل فهم، ریشه های خشم و غضب اسلام گرایان علیه فرهنگ آمریکایی و غربی را توضیح دهند. در حالی که نباید فراموش کنیم که از دید اغلب منتقدان، این مسئله ریشه در واقعیت های سیاسی بنیادین سیاست خارجی ایالات متحده و سلوک بین المللی آن در طول تاریخ دارد(1) ولی انکار نمی توان کرد که یک انتقادِ فرهنگی/اخلاقی نیز انگیزه بخش حمله کنندگان 11 سپتامبر بود؛(2) گزارش های مطبوعاتی دربارة القاعده و انگیزة آن، بر این انتقاد اخلاقی تأکید می کردند. به زبان ساده، القاعده و جنبش های اسلام گرایانه، عموماً بر اختلاف خود با غرب در دوره های تاریخی اذعان دارند و ارزش های غربی، به ویژه ارزش های اخلاقی غربی را یکی از انگیزه های اصلی و مهم برای جهاد خاص خودشان می دانند. یک گزارش مطبوعاتی در زمان حمله ها، از قولِ یک طلبة پاکستانی نقل کرده بود:

ص: 573


1- Ajami (2001)
2- Singer (2001)

ما خوشحالیم از این که در مرکز تجارت جهانی، کافران (بی دینان) زیادی به هلاکت رسیدند. ما به این دلیل آن ها را هدف قرار دادیم که کافر و لامذهب بودند.(1)

این [تفکر] در دستور العمل های داده شده به خود حمله کنندگان نیز طنین افکن بود. دستور العمل هایی که محمد عطا و دیگران به همراه داشتند، با اشاره به مسافرانی که قرار بود در هواپیما ببینند - و در نهایت بکشندشان - از آن ها با عنوان گوسفند قربانی(2) یاد می کند. در این دستور العمل ها آمده است:

باید چاقوهای خود را تیز کنید و نباید گوسفند خود را در حین سر بریدن آزار دهید.(3)

البته گفته می شد که ممکن است برخی از حمله کنندگان در مدت زندگی در ایالات متحده متحول(4) شده باشند و محمد عطا احساس کرده باشد که باید به آن ها یاد آوری کند که مبارزة اصلی شان علیه مرتد ها و مفسدان است. یاد کردن از قربانیان حمله ها با این اصطلاح ها، امری اساسی بود و این اصطلاح ها از احساسی ریشه می گرفتند که بنابر آن مبارزة همه جانبه بین ادعاهای اخلاقی دو جهان است: ادعاهای خاصِ (و از نظر اغلب مراجع مسلمان، بدعت آمیزِ) القاعده دربارۀ اسلام که می گفت اسلام به لحاظ اخلاقی برتر از غربِ مفسد است. این ایده های مربوط به غرب از کجا سرچشمه می گیرند؟ چنان که بسیاری

ص: 574


1- Singer (2001)
2- در اصل sacrificial animals
3- Focus Special: The Atta document in Full,: (London) Observer, 30, September 2001, p, 17.
4- enculturated

خاطر نشان ساخته اند، رسانه ها نخستین بافتی هستند که در درون آن، آن ها می توانند چیز هایی از ما بدانند. فؤاد عجمی،(1) پژوهشگر خاورمیانه، در تحلیلی از تأثیر برنامه های پخش شده از ماهواره ها بر جهان عرب، به تشریح آگهی تبلیغاتی ای می پردازد که از الجزیره دربارة یک کالای غربی پخش می شد:

یکی از آگهی هایِ حاوی یک تقابل تکان دهنده با غرب ستیزی پرخشم و خروش، برنامه ای بود که اظهار نظر های تلفنی بینندگان را پخش می کرد. آگهی دربارۀ عطر موسوم بهDeep Red از محصولاتHugo Boss بود. یک زن غربیِ باریک و بلندِ ملبس به شورت چرمی، خرامان به طرف مرد جوانِ نیمه برهنه ای که روی یک تخت دراز کشیده بود گام برمی داشت. صدای خارج از تصویر به زبان عربی و با لحن جدی می گفت «عطر تو، راه و رسم تو، هوگو دیپ رد». من مردان جوان عرب را در حال تماشای این برنامه در شهر های مسلمان در نظر مجسم کردم. در فرهنگی که این آگهی تبلیغاتی در آن ساخته شده بود، هیچ چیزی غیر عادی نبود. اما در آن سرزمین های دیگر، این آگهی گوشه کنایه هایی را دربارة آزادی های غربی - از آن نوع آزادی ها که جوانان محدود جهان اسلام هرگز نمی توانند داشته باشند - در هوا می پراکند.(2)

چنان که همة آشنایان با اوضاع رسانه ها در بافت های غیر غربی می دانند، این فقط یک نمونه از آن نوع نابهنگامی(3) است که آدمی به طور منظم در آن جا با آن مواجه می شود.

ص: 575


1- Foad Ajami
2- Ajami, op. cit
3- anachronism

اقتصاد سیاسی محصولات رسانه ایِ متکی به هالیوود به گونه ای است که توزیع آن ها در خارج، غالباً پرسود ترین جولانگاه برای فیلم ها یا ویدیوهایی است که هرگز در بازار های داخلی به آن سود ها دست نخواهند یافت.(1) اکثراً این فیلم ها - افزون بر فیلم های سینمایی بزرگی که هم در وطن، هم در خارج از وطن دورانی دارند - حاوی مقادیر زیادی صحنه های جنسی و خشونت (چیز هایی که در سراسر جهان مشتریان بسیار دارند) هستند.(2) این بدان معناست که در بخش عمدة جهانِ در حال توسعه - و به طور قابل ملاحظه ای در خاور میانه - آن چه که از غرب دیده می شود، تصویری است که کمتر کسی از مردمان در غرب آرزو دارند به عنوان نماد ارزش های غربی ناظر بر سکس یا خشونت شناخته شود.

وفور و آنی بودن رسانه های جهانگیر بدان معناست که ما دیگر نمی توانیم در یک گفت وگوی خصوصی شرکت کنیم یا مصالح فرهنگی ملی خود را برای خودمان نگه داریم. دیگران دارند به اندرونی ما نگاه می کنند و به نتایج [یا داوری های] خاص خودشان می رسند. این در بطن رویداد های 11 سپتامبر به طرزی برجسته و بنیادین حضور دارد؛ زیرا انتقاد القاعده از غرب، کمتر نظری یا تئوریک و بیشتر ملموس برای پیروان و پیروان بالقوۀ آن است. روحانیون و دیگر رهبران، از طریق ترکیب قرائت اسلام گرایانة تاریخ بر اساس مبارزه ای فراگیر بین دو

ص: 576


1- Sturken and Cartwright (2001), p. 319
2- Mattalart et al. (1994)

جهان(1) با انتقاد اخلاقی ای که تصاویری عینی و آشکار از غرب در اختیار پیروان و حامیان می گذارد، ایده ها و انگیزه های نیرومندی به توده های خود می دهند. درک این گرایش برای ما که در غرب هستیم نباید دشوار باشد؛ چون قرینة جنبش های ارتجاعی و بنیاد گرایانة خود ما است. با این حال، نباید گمان کنیم که این انتقاد اخلاقی، مادة ناپایداری است که پیروان در خیابان ها مصرف می کنند. مارک یورگنزمایر،(2) نویسندة اثری روشنگر دربارة تروریسم دینی، در اشاره به تصاویری از غرب که به مصرف جهان اسلام می رسند، بر آن است که بگوید:

درک این [نکته] که این مردمان [اسلام گرایان] از آن چه دربارة غرب می دانند چقدر احساس شرمندگی می کنند، برای ما غربی ها دشوار است. آن ها فکر می کنند شخصاً مسئول هستند که در این مورد، کاری انجام دهند.(3)

این، البته شبیه آن نوع انتقاد های اخلاقی است که به کرّات در ایالات متحده و در اندازۀ کمتری در غرب، نثار فیلم، تلویزیون، کتاب ها و دیگر رسانه های غیر اخلاقی می شوند. منتقدان دارای گرایش دینی، در این جا ظاهراً انگیزة زیادی برای پرداختن به چنین چیز هایی دارند. این که مردمانی چندین گام دور از این بافت و موقعیت نیز [این تصاویر را] تماشا می کنند و به همین صورت آزرده خاطر می شوند و می خواهند

ص: 577


1- نباید از نظر دور بداریم که این تفسیر مبتنی بر برخورد فرهنگ ها که غرب را رویاروی اسلام می داند (و عمدتاً منسوب برنارد لوییس تاریخ نویس است) طنین خود را در صدا های پرنفوذ غرب هم می یابد.Hirsch(2004)
2- Mark Juergensmeyer
3- Juergensmeyer (2001)

دست به کاری بزنند، یکی از واقعیت های جدید و بی سابقة عصر رسانه ها است. اسلام گرایان هم چنین از نظر احساس تحت تعقیب بودن با برخی همتایان بنیاد گرای مسیحی خود سهیم اند. مقالۀ اخیر الیزابت کاستلّی،(1) پژوهشگر حوزة دین، دربارة به اصطلاح جنبش مسیحیان تحت تعقیب(2) نشان داده است که چگونه برخی محافل مسیحی موارد تعقیب قانونی را با ستم فرضی بر مسیحیان در غرب مسیحی یکی می گیرند.(3) از نظر اسلام گرایان و مسیحیان بنیاد گرا به یکسان، ادعاهای دال بر ستم و تعقیب می توانند در ایجاد نیت مشترک و همبستگی مؤثر باشند. در هر دو مورد، رسانه ها می توانند زمینه های مؤثری برای تحقق موقعیت ستم باشند. فؤاد عجمی از یک واعظ اسلام گرا به نام شیخ محمد ابراهیم حسن نقل قول می کند و ارتباط بین این احساس ستم و 11 سپتامبر را در بیانی تند چنین شرح می دهد:

ستم منجر به انفجار می شود. تحت لوای نظم نوین جهانی، مسلمانان در چچن و عراق قربانی رفتار های خشونت آمیز شده اند ... امروزه، هر مسلمانی که در روی زمین به خدا و پیامبر او ایمان دارد، احساس می کند که مورد ظلم و ستم قرار گرفته است. هر مؤمنی که احساس کند به او ستم روا می دارند و گمان کند که هیچ کس به سخنان او گوش نمی دهد و قدرت، تنها جانب توانگران را می گیرد، می تواند به انجام اعمال خشونت آمیز برانگیخته شود. ما چیز هایی - اعمال هولناکی - در بوسنی دیدیم که جوان را پیر می کنند... قدرت های بزرگ، اتئلاف ها و سازمان های بین المللی در آن زمان

ص: 578


1- Elizabeth Castelli
2- Persecuted Christians Movement
3- Castelli (2004)

کجا بودند؟ حالا، با توجه به آن چه در فلسطین می گذرد، کجا هستند؟ [مگر نه این که] کانال های ماهواره ای، اطلاعات مربوط به این جور و ستم را در همه جا پخش کرده اند؟(1)

آن چه دربارۀ این وضعیت بیشترین اهمیت را دارد، البته، سیاست و توازن قوا، یعنی همان چیز های قدیمی و جهان شمول، نیست. شنیدن چنین انتقادی از اعمال و خط مشی های ایالات متحده و غرب، از دهان یک چهرة دینی در جهان اسلام نیز تعجب آور نیست.

آن چه درست در زیر سطح قرار دارد این واقعیت است که عصر رسانه ها چنان اهمیتی به این نماد ها و به این موضوعات داده است که آن ها مستقیماً، به اصلی ترین مسئلة زندگی افراد و جنبش ها بدل شده اند. به قول شیخ، رسانه ها باعث شدند که این تصاویر، نماد ها و مبارزات در همه جا قابل دسترس شوند. دو ظرفیتِ این وضعیت - شناخت اِعمال قدرت واقعی توسط غرب در بافت های سیاسیِ واقع در حوزة نفوذ مسلمانان و انتشار تصاویر غرب از طریق رسانه های سرگرم کننده که باعث شرمندگی محافظه کاران در آن جا می شوند - در سیاهة جزییاتی که القاعده در 11 سپتامبر به همراه داشت، با هم کار می کنند.

دین عرفیِ جدیدِ ناظر بر مراسم یادبود و عزاداری

دین عرفیِ جدیدِ ناظر بر مراسم یادبود و عزاداری

هیچ یک از کسانی که گزارش رویداد های 11 سپتامبر را در تلویزیون دیدند، نمی توانستند احساس نکنند که این چیزی بیش از یک داستان

ص: 579


1- Ajami (2001)

خبری صرف است. مسلماً چنین بود و یکی از مهم ترین و تکان دهنده ترین گزارش هایی بود که تا آن زمان به منصة ظهور رسیده بود. درست مانند برهه های پیشین در تاریخ تلویزیون، قرار گرفتن در مکان درست و زمان درست، باعث رونق کار برخی از گزارشگران و گویندگان سابقاً کمتر شناخته شده، گردیدو ولی، چیزی که بی درنگ ظاهر شد عبارت بود از نوعی ضرباهنگ برای بازنمایی ها، روایت ها، گزارش ها و مراسم یاد بود.(1) طولی نکشید که بازپخش تقریباً بی وقفة تصاویر برای برخی، به ویژه کودکان، مسئله ساز شد.(2) ولی به تعبیری، این گونه گزارش و قواعد گزارشی که با 11 سپتامبر به ظهور رسید، بخشی از یک چشم انداز رسانه ای بزرگ تر بود. آن چشم انداز عبارت است از سنّتی دیرپا از تجارب همگانی رسانه ای شده که سابقة آن دست کم به قتل کندی در 1963 می رسد. آن رویداد، نقطة عطفی مهم در تاریخ رسانه ها و روزنامه نگاری آمریکا بود. رویداد های شهر دالاس، آن گاه به وقوع پیوستند که تلویزیون داشت جایگاه خود را در مقام یک رسانة خبری پیدا می کرد، فرصت بی سابقه ای برای این رسانه فراهم آوردند تا قدرت بصری، واقعی و آنی خود را به ظهور برساند. در آن جا نیز، همانند 11 سپتامبر، دلایل فنی و تدارکاتی برای این [فرصت] وجود داشتند. از

ص: 580


1- توضیح این شکل از پخش برنامه را در دیان و کتز (1992)، صص 7-4 می یابند.
2- لیننتال (2001) به تحقیقی اشاره می کند که روان پزشکان اُکلاهما انجام دادند و دریافتند که این تصاویر، کودکان را افسرده کرده است و کودکان پیش دبستانی «فکر می کردند که هر وقت ویرانی های ساختمان موراه را می بینند یک ساختمان جدید ویران شده است» (ص 75). گزارش های داستان گونه در زمان 11 سپتامبر تأثیرات مشابهی را بر کودکان القا می کردند. یکی از همکاران من نقل می کرد که متوجه شده بود پسر کوچک اش به این نتیجه رسیده است که هر وقت فیلم 11 سپتامبر را می بیند، ساختمان دیگری مورد حمله قرار گرفته است.

جمله حضور انبوه رسانه ها برای گزارش کردن آن چه به لحاظ سیاسی، رویدادی مهم و معنی دار بود، قابلیت تازه به تکامل رسیده برای ارسال و دریافت تصاویر تلویزیونی در سطح کشور، کشف متعاقب فیلم غیر حرفه ای واقعی که خود تیر اندازی را ثبت کرده بود، ثبت لحظه به لحظة شلیک به خود قاتل، و رابطۀ دوستانة دولت کندی با رسانه ها. هم چنین همانند 11 سپتامبر، نقش اصلی را واقعیت همه جانبة رویداد بازی کرد. یک رییس جمهور جوان، محبوب، فرهمند و مشهورشده به مدد تلویزیون، به طور کاملاً غیر منتظره و در روز روشن کشته شد. قتل در یک روز جمعه اتفاق افتاد. بدین ترتیب مردم آمریکا (و در واقع، جهان) می توانستند همة اوقات تعطیلات آخر هفته را صرف تماشای رویداد ها و تلاش برای کنار آمدن با آن ها بکنند و همراه با پیشروی رویداد ها، شور و هیجانی مداوم حکمفرما شد: جست و جو برای یافتن قاتل، دستگیری و سپس قتل او، معرفی شتاب آلودِ رییس جمهور جدید، بازگرداندن جسد به واشینگتن در همان شب، همراه با تصاویر زنده از باند فرودگاه در حالی که تابوت و بیوة جوان که هنوز لباس غرقه در خون را به تن داشت، وارد نعش کش می شدند، بیانیة رییس جمهور جانسِن در تلاش برای اطمینان خاطر دادن به مردم دربارۀ یک دوران گذار باثبات و مدتی بعد، قرار دادن جسد برای ادای احترام، تشییع جنازة رسمی و خاکسپاری. کمتر کسی از آنانی که در آن زمان زنده بود، می تواند این تصاویر و این عواطف را فراموش کند. و همة این ها از طریق تلویزیون پخش شدند، امری که از نظر ملاحظاتی که در این جا داریم مهم و معنی دار است. گزارشگران و گویندگان تلویزیون تلاش

ص: 581

می کردند جای پای خود را در این واقعیت جدید بیابند. گویندگانی چون والتر کرونکایت(1) به راهنمایی بینندگان سراسر جهان برای دیدن رویداد ها کمک کردند و اظهار تأسف ها، سخنان تسلی بخش، مطالب امید بخش و تسلیت ها را در گزارش خود گنجاندند. این گزارش طرز تلقی ما از اخبار تلویزیونی را برای همیشه تغییر داد و آرزویی را در ذهن یک نسل از دست اندرکاران اخبار تلویزیونی (و نسل های بعدی) حک کرد، آرزوی این که در زمان خاص و با رویداد های خاص، نقش آن ها عبارت باشد از آمادگی و عمل کردن در زمان واقعی و با عواطف واقعی. واقعاً مواقعی هست که بی تفاوتیِ عاطفی دشوار می شود، به ویژه وقتی که روزنامه نگاران همان رویداد ها را در همان زمان هایی تجربه می کنند که مخاطبان شان. سال های پس از 1963 شاهد بحث های بسیار در محافل حرفه ای دربارۀ روزنامه نگاری شخصیت محور(2) و دربارۀ تمایل روزنامه نگاران تلویزیونی به درگیر شدن با گزارش های شان بود. پس پشت این بحث ها یک خاطرة فرهنگی از قتل جان اف. کندی خوابیده است.

چکیدة سخن من این است که این رویداد نطفه های شکل جدیدی از آیین های همگانی مرتبط با فرآیند های ملی و بین المللی جمعی ناظر بر مراسم یادبود و عزاداری را با خود آورد. در سال های پس از 1963 ،

ص: 582


1- 3.Walter Cronkite والتر کرونکایت (متولد 1916) روزنامه نگار بازنشستۀ آمریکایی که عمدۀ شهرتش را مدیون گویندگی خبر در اخبار شامگاهی شبکۀ CBSبود. او در نظرسنجی های انجام گرفته از بینندگان، به علت کارآزمودگی و ژست های حرفه ای اش، اغلب به عنوان معتمدترین مرد آمریکا شهرت یافت. وی در اواسط سال 2009 درگذشت (م.)
2- Personality journalism

سلسله ای از این گونه رویداد ها به وقوع پیوسته است. از جملۀ این ها سال پرآشوب 1968 است که شاهد قتل مارتین لوترکینگ و رابرت اف. کندی [برادر جان اف. کندی]، هم چنین میثاق دموکراتیکِ شیکاگو(1) بود. البته تلویزیون نقش مهمی در تجربة گروهی از جنگ ویتنام و پیامد آن بازی کرد و برخی از همین مسائل و گرایش ها را در گزارش واترگیت نیز می توان دید ولی، ترحیم درگذشتگان همان مؤلفة مهم آیین های مورد نظر من است که قتل جان اف. کندی را به رویداد های بعدی ای چون انفجار [سفینة] چلنجر، تیر اندازی در دبیرستان کلمباین، بمب گذاری در ساختمان فدرال موراه و البته 11 سپتامبر پیوند می زند.

دیان و کتز، پژوهشگران فرهنگ، نقش تلویزیون را در ظهور شکل های جهان گیری از آن چه خود رویداد های رسانه ای می نامند، توضیح داده اند. این رویداد های جمعی، واقعی هستند. به این معنی که ریشه در فرآیند های سیاسی، دینی یا مدنیِ بالفعل دارند، ولی آن ها مهم و بی همتا نیز هستند؛ چون از تلویزیون پخش می شوند و برنامه های عادی تلویزیون را قطع می کنند. دیان و کتز می گویند که تلویزیون بافت ها، فرآیند ها و قرار داد های جدیدی را به این شکل ها عرضه کرده اند و در آن ها رده بندی زیرین جدیدی، متشکل از رقابت ها، چیرگی ها و پیروزی را می بینند. آن ها می گویند بدون تلویزیون نمی توانستند به این صورت ساختار یابند و تلویزیون بود که آن ها را، از نظر گستره و ویژگی، ملی و حتی جهانی کرد. دین ممکن است در رویداد هایی که دیان و کتز

ص: 583


1- Chicago Democratic Convention

شرح می دهند نقشی ایفا کند ولی حضور یا غیاب آن از مشخصه های اصلی تحلیل آن ها نیست.(1)

من می خواهم قضایا را به سمت و سویی متفاوت از آن چه دیان و کتز [گفته اند] بکشانم و هرچه زود تر به بررسی این مسئله بپردازم که چگونه می توان 11 سپتامبر را نمودی از نوعی دین عرفیِ مبتنی بر مراسم یادبود و عزاداری تلقی کرد. این از دو لحاظِ مهم با دیدگاه دیان و کتز تفاوت دارد. نخست این که، من در رویداد هایی چون تشییع جنازة کندی، انفجار چلنجر، اُکلاهماسیتی و 11 سپتامبر، جنبة عزاداری، مبارزه با هراس و خسران مشترک را می بینم. پرسش های انتقاد آمیزی دربارة مشروعیت دولت، نه صرفاً دربارة شأن و منزلت رهبری چون کندی، مطرح اند و کل پرسش مربوط به نقش چنین رویدادی در حمایت از نظم اجتماعی نیز وارد است. دوم، هرچند دیان و کاتز معمولاً از کنار دین مداری پنهان در این گونه رویداد ها می گذرند (در حالی که نقشی را که آن قالب دینی آشکار در آن ها بازی می کند، به طرزی کاملاً متقاعد کننده توضیح می دهند)، ولی می خواهم به طرزی مستقیم تر به راهی بپردازم که از طریق آن احساسات، حساسیت ها و معناهای دینی در آن ها تأثیر می گذارند.(2)

ص: 584


1- Katz and Dayan (1992). توضیح رده بندی آن ها را در صص 39-25 خواهید یافت. من مدیون انتقاد دقیق و اندیشمند انۀ نیک کولدری از کار دیان و کتز هستم. من، به طور کلی، با تحلیل او موافقم و تا آن جا که آن چه باید دربارۀ آیین های یادبود و عزاداری بگویم باید در شرایط کلی شده ای دیده شود که او مطرح کرده است. من مشکلی در این که نام آن ها را، با عاریت گرفتن از کولدری (2003)، بگذارم «روایت های رویداد محوری که در آن ها ادعاهای مربوط به مجموعۀ اصلی نگرانی ها به طرز خاصی شدید هستند» ندارم. (ص 67). هم چنین در این جا به هم خوانی بین تحلیل موقتی کولدری و تحلیل خویش اذعان می کنم.
2- این تفاوت البته ممکن است ریشه در الگو های تحقیقاتی متفاوت داشته باشد. تحلیل دیان و کتز تاریخی و صوری است، در حالی که من در این جا به عنوان یک مخاطب پژوه سخن می گویم.

دیان و کتز معمولاً نقش دین در این گونه رویدادها را یا به عنوان یک اقتدار مشروعیت بخش تلقی می کنند یا به عنوان منبعی از عناصر شکلی که در ساختار دادن به رویداد ها دخالت داده شده اند. از این رو شیوة ما در این جا از تحلیل آن ها فاصله می گیرد و به جای آن از اندیشه های بانفوذ رابرت بلّا دربارۀ نقش دین عرفی پیروی می کند. به باور بلّا، دین عرفی دینی است که هر چند در بافت های سکولار به حیات خود ادامه می دهد ولی در پی آن است که آن بافت ها را با معنای عمیق تر و پر محتوا تر بیان کند. او می گوید:

دین عرفی آمریکایی، پرستش ملت آمریکا نیست، بلکه فهم تجربة آمریکایی در پرتو واقعیت غایی و جهان شمول است.(1)

مقالۀ بلّا، خطوط کلی راه هایی را توضیح می داد که از طریق آن ها بافت های رسمی و غیر رسمی آیین گروهی از روزگاران کهن از چنین مضامین و ارزش هایی آکنده شده اند.(2) غالباً این ها چیز هایی تلقی می شوند که کم و بیش خاصیت خود را از دست داده اند. عبادت های ظاهراً طوطی وار، دعاها و استغاثه ها در رویداد های سیاسی و ورزشی از آن جمله اند. بحث پر سر و صدایی در فرهنگ عامه در گرفته است بر سر این که آیا مصالح متعلق به فرهنگ عامّه می توانند در خدمت این گونه تقوای عرفی(3) قرار بگیرند؟ و اگر پاسخ مثبت است، چه نوع

ص: 585


1- Bellah (1974), p. 40
2- بدین ترتیب، رویکرد من نیز به طرز چشمگیری از رویکرد بلاّ متفاوت است؛ چون از نظر او فرهنگ عامه نقشی بازی نمی کند و او، هم چون دیان و کتز، روی عناصر رسمی رویداد ها و رویه ها تمرکز می کند.
3- Civic piety

مصالحی؟ و آیا دم دستی شدن آن می تواند مشروعیت اش را زایل کند؟ [و] یا کاربرد بیش از حد آن می تواند منجر به تضعیف آن شود؟(1) من می خواهم تأکید کنم که، در رویداد هایی چون 11 سپتامبر، رسانه ها نقش محوری در آن دسته از عرف های دین مدنی بازی می کنند که از نظر لحظه های بحرانی در خود شناسی اصیل و موثق اند. این برهان البته بر تصوری استوار است که بر اساس آن، رسانه ها می توانند در فراهم آوردن زمینه برای پدید آوردن راه های تازة ساختن این گونه معناها نقش مهمی به عهده بگیرند. کسان بسیاری، چنین نقش اندام واری را برای رسانه ها و برای آیین های رسانه ای پیشنهاد کرده اند. یک برهان صوری برای این تأثیر گذاری البته متکی بر تصوری است که بر اساس آن آیینی کردن به نحو معنی دار می تواند در آن سوی بافت های صرفاً دینی و آن سوتر، در بافت های رسانه ای اتفاق بیفتد. کاترین بل،(2) پژوهشگر حوزۀ آیین ها، نشان داده است که رویه های در حال تکوین آیین و فهم های در حال تکوین از آن عملاً برخی از مرز های اصلی تحریم دینی را شکسته و منجر به سبک های جدید آیینی کردن شده اند.(3) رونالد گرایمس به بررسی نسبتاً مفصل تصوری پرداخته که بر اساس آن، رسانه ها می توانند نقش اصلی را در این گونه آیینی کردن بر عهده بگیرند. او پس از این که نشان می دهد آیینی کردن، ممکن است

ص: 586


1- برای نمونه نک به: Forbes and Mahan (2000), particularly pp. 1-20, Chidester (2000)هم چنین نک به: Chidester and Linenthal (1995)
2- Catherin Bell
3- Bell (1998), p. 220

اساساً دینی باشد یا نباشد، گوشزد می کند که در رسانه ها هیچ چیزی که لزوماً از نظر آیینی مهم و معنی دار باشد وجود ندارد. به باور گرایمس که با اندیشه های گیرتز دربارۀ دین سازگار است، این امر بستگی به لحظه ها، معناها و عرف های خاص دارد.(1)

روایت ها و احساسات سیاسی و ملّی مؤثر، مانند آن هایی که ممکن است نتیجۀ رویدادی چون 11 سپتامبر باشند، همیشه روایت ها و احساسات پایدار، محکم و منسجم تلقی شده اند. راه های جدیدترِ تفکر دربارۀ فرهنگ، به چون و چرا کشیدنِ این گونه فرضیه ها را آغاز کرده اند. اکنون ما اندیشه های فرهنگی بنیادین را اندیشه هایی در حال تکوین و کاملاً ریشه دوانده در تجربة امروزین تلقی می کنیم. جان گیلیسِ(2) تاریخ نویس، در تأملاتش بر این که مراسم یادبود از چه راهی خاطرات مهم و معنی داری از ملّت و ارزش های آن را در ذهن زنده می کند، اظهار می کند:

ما مدام در خاطرات خود تجدید نظر می کنیم تا با هویت های فعلی مان سازگار شوند. خاطرات به ما کمک می کنند تا جهانی را که محل زندگی ماست بفهمیم؛ و «پردازش خاطره»،(3) مثل انواع دیگر تلاش های جسمانی یا ذهنی، ریشه در مناسبات طبقاتی، جنسیتی و قدرت دارد، مناسباتی که تعیین می کنند چه چیز هایی توسط چه کسانی و به چه قصدی به خاطر سپرده (یا فراموش) می شوند.(4)

ص: 587


1- Grimes (2001)
2- John Gillis
3- memory work
4- Gillis (1994), p.3

جالب است اشاره کنم که در سال های نسبتاً اخیر تنها در فرهنگ آمریکا بوده است که دست کم، ایده های مربوط به انواع معناها - معناهایی که ریشه در دریافت های مبتنی بر اجماع از موطن ما ن دارد - دغدغۀ عرصة گستردة گفتمان گروهی را داشته است. رسم بر آن بود که تنها نخبگان فرهنگی [به گفتمان گروهی] اهمیت بدهند. گیلیس خاطر نشان می سازد که افزون بر این قسم بی علاقگی دموکراتیک به گذشته، طرح و برنامة آمریکایی در اصل، طرح و برنامه ای تلقی می شد که کاملاً مربوط به آینده بود و چهره هایی چون جفر سِن(1) به ویژه فکر ساختن روایتی از یک گذشتة ملی را به مخیلة خود راه نمی دادند.(2)

با این حال ما مفاهیم پذیرفته شده ای را از نخستین روز های جمهوری در اختیار داریم؛ اندیشه هایی که می توان گفت هنوز در نحوة یاد آوری، تفسیر و درک رویداد های مصیبت باری چون 11 سپتامبر مؤثرند (هر چند لزوماً تعیین کننده نیستند). کنت فوت،(3) متخصص جغرافیای فرهنگی،(4) در بررسی مبسوطی که از پایگاه های فیزیکی خشونت و مصیبت آمریکایی به عمل آورده، به بیان اولیه ای از اندیشه های آمریکایی دربارۀ دین عرفی در نقل قولی از جوزف گالووی(5) که در سال 1780 منتشر شده، اشاره می کند.

قوانین اساسی و عامِّ هر جامعه، دروس راهنمایی هستند که به

ص: 588


1- Thomas Jefferson ، سومین رییس جمهور آمریکا از سال 1801 تا 1809. (م.)
2- Gillis (1994), pp.7
3- Kenneth Foote
4- cultural geographer
5- Josepfh Gallowy

وسیلة آن ها وظیفه و اطاعت از دولت، به طور روزانه به شهروند یاد داده می شود. هم شکلی این دروس است که به تبعیت از یک نظام واحد مبتنی بر حکومت منسجم، عادت ها، منش ها و عقاید سیاسی یکسانی را در سراسر جامعه شکل می دهد، دلبستگی ملی را برقرار می کند و مردم را هدایت می کند تا به خاطر امنیت و سعادت خود به یک نظام حکومتی احترام بگذارند و برای حفظ و دفاع از آن در همة مناسبت ها به طور متحد عمل کنند.(1)

ایدة بنیادینی که بنابر آن، علایق و منافع جمعی را شالودة یک احساس وظیفه و تعهد در قبال نظم عمومی می سازند، در آموزش اجتماعی آمریکا ایده ای تقریباً عام است. بنابراین، یکی از راه های اندیشیدن دربارة دین عرفی از ایده هایی شبیه این ها می گذرد، که در آن ها، دین، فرقه گرایانه نیست، بلکه شالودة یک احساس وظیفه در قبال دولتی را می سازد که رابطة آن با احساسات، وظایف و تعهدات همگانی، مشروعیت آن را هم مورد تأکید قرار می دهد، هم توجیه می کند. نظام وقتی راحت و بی دردسر کار کند به طریقی خودش، خودش را توجیه می کند. به همین دلیل است که وقتی به نظر می رسد فجایعی گریبان گیر کشور و مردمان آن شده است، نظام این قدر از بیخ و بن، بی ثبات می شود (و می تواند اندیشه های مربوط به دین عرفی - و دفاع از طریق دین عرفی - را به اذهان خطور دهد.) [و در نتیجه] هم تأمین امنیتی که وعده اش را می داد و هم مشروعیت آن، در معرض حمله قرار می گیرند.

ص: 589


1- Foote (1997), p. 267

به نظر می رسد که در مدرنیتة متاخر مضمون مشروعیت با پرسش های مربوط به وحدت، پرسش های مربوط به اهداف عمومی و مشترک، یکی شده اند. در دوره ای که به یاری [مفاهیمی چون] خود(1) و این همانی با خود(2) تعریف می شود، روابط ما با خودهای دیگر و احساس هم دردی در قبال آن ها، به صورت موضوع و دغدغه ای مهم درمی آیند. این وحدت نیز در رویداد هایی چون قتل جان اف. کندی و 11 سپتامبر تحت فشار قرار می گیرد. [در چنین دوره ای] بازیافتن یک احساسِ اشتراک و وحدت، از دلِ احساسِ آشوب و فقدان، ضرورت پیدا می کند. چنان که فوت خاطر نشان می سازد، رویه های اجتماعی ای که با این گونه دغدغه ها سروکار دارند از قابلیت انعطاف برخوردارند. او با اشاره به برداشت اریک هابساوم(3) از سنتِ ابداع شده،(4) کارِ وید کلارک روف را که به همین ایده متوسل شده بود تکرار می کند و بدین ترتیب پیوندی میان ایده های مربوط به رویه های دینی برساخته شده، توسط این گونه ابداعات برقرار می کند.(5) چنان که گفتم، در رویداد هایی چون آن هایی که فوت توضیح داده، [یعنی] بمب گذاری ساختمان موراه و البته حمله های 11 سپتامبر، پروژة فراگیر اشتراک یا هدف مشترک در معرض هجوم قرار می گیرد.

ادوارد لیننتال قرائتی روشن از رویداد های اُکلاهماسیتی به دست

ص: 590


1- self
2- self-identity
3- Erick Hobsbawm
4- invented tradition
5- Foote (1997), p. 267. no.10

داده است و مستقیماً به این پرسش می پردازد: رویداد هایی که به جای پیروزی آمریکا بر مظلومیت آمریکا متمرکزند، چه ویژگیِ برجسته ای می توانند داشته باشند؟ با این حال، به قول لیننتال، این گونه تلاش ها در وضعیتی که چشم انداز آسیب زا(1) پیوند محکم تری با تجربۀ بالفعل یافته است، صادقانه به نظر نمی رسیدند.(2) لیننتال نشان می دهد که به جای یک روایت یا سنت ملهم از ایثار وطن پرستانه، روایتی ملهم از مظلومیت عملاً نقش بهتری در وحدت بخشیدن به جماعات - و ملت - ایفا می کند.

شاید یکی از بزرگ ترین جذابیت های جماعت داغدیدة گسترده در سراسر کشور، آن باشد که این یکی از معدود راه هایی است که از طریق آن ها آمریکاییان می توانند، خود را یک ملت واحد تصور کنند؛ یکی شدن با میلیون ها انسانِ دیگر از خلال ابراز عزاداری، راه های تفرقه افکنی بین مردم - از طریق دین، ایدئولوژی، طبقه، منطقه، نژاد، جنسیت - را دور می زند یا پشت سر می گذارد.(3)

نحوة انجام مراسم یادبود نیز در طول زمان تغییراتی به خود دیده است، تغییراتی که برای پرسش های مربوط به ادغام رسانه ها در این فرآیند ها مهم و معنی دار هستند. بزرگداشت کهنه سربازان ویتنام در واشینگتن، مجموعة جدیدی از رویه های مراسم یادبود را با خود به همراه آورد. نخست آن که، صرفاً به بزرگ داشت همة آن هایی که کشته شده بودند می پرداخت و دوم آن که (شاید همراه با آن میزان

ص: 591


1- traumatic vision
2- Linenthal (2001), p.234-5
3- Linenthal (2001), p.111

شخصی سازی(1)) بانی این رویه دیدار کنندگانی بودند که اشیای یاد بود بر دیوار ها بر جای می گذاشتند. کریستین هاس در توضیح معنای دیوار، خاطر نشان کرده است که این اشیاء منعکس کنندة آمیزة به هم جوش خورده ای از سنت های سکولار و عرفیِ ناظر بر برگزاری مراسم یاد بودِ درگذشتگان هستند. می گوید:

افراد بسیار زیادی که چیز هایی را به دیوار نصب می کنند در تلاش اند تا با خسران خاص و با وطن پرستی زخم خوردة خود کنار بیایند.(2)

چنان که، تحلیل هاس نشان می دهد، اشیاء قابلیت حمل معناها و تداعی های پیچیده را دارند و با قابلیت انعطافِ معناسازی که پیش از این ملاحظه کردیم مرتبط اند. میلس ریچاردسِن(3) می گوید که دلیل این پدیده، آن است که اشیاء از دوامی برخوردارند که کلمات فاقد آ ن هستند. او اظهار می دارد که:

در همة موارد، اشیای به جای گذاشته شده، بسیار تأثیر گذارتر از کلماتی هستند که اهداء کنندگان آن اشیاء ممکن است بر زبان آورده باشند... [آن اشیا ء] مدت ها پس از آن که ما رفته ایم، هم چنان حرف می زنند.(4)

بدین ترتیب رویداد های 11 سپتامبر در برهۀ تاریخی ای به وقوع پیوستند که توسط پدیده های زیر مشخص می شد:

ص: 592


1- personalization
2- Hass (1998), p.95-6
3- Miles Richardson
4- Richardson (2001), p. 266

1) رسانه ای شدن پیشین مراسم یادبود و عزاداری؛

2) تجربۀ پیشین با رویداد مشابهی از مظلومیت و خسران؛

3) مجموعة در حال تکوینِ رویه هایی که لیننتال واژگان یادبود(1) می نامد، از جمله ارسال یا برجا گذاشتن اشیایی مشتمل بر کارت ها، اشعار، گل ها و عروسک های پارچه ای، به ویژه عروسک های خرسی.

لیننتال در ادامه به پدیدة جالبی که هم در اُکلاهماسیتی و هم در کلمباین تجربه شد اشاره می کند؛ یعنی تمایل بعضی از افراد به پیدا کردن یک صمیمیت فرضی(2) با قربانیان و خانواده های آن ها.(3) ناگزیر این احساس صمیمیت به طریقی با تجربة رسانه ای شدۀ رویداد ها مرتبط است. لیننتال و فوت هم چنین به ظهور نوعی دموکراتیزه شدنِ این گونه رویداد ها اشاره می کنند؛ چون افراد توانایی آن را می یابند تا دربارۀ این که چگونه می توانند به بهترین شکل مشارکت کنند و نزدیکی رسانه ای شدۀ رویداد چگونه آن ها را به انجام مشارکت برانگیخته، عقیدة خودشان را داشته باشند.

در مدرنیتة متاخر، چنین رویة دموکراتیکی، لزوماً مستلزم استقلال فردی و ابتکار عمل شخصی است. گیلیس این را به طرزی کاملاً خود آگاهانه به عصر رسانه ها مرتبط می کند.

ما به احتمال زیاد خاطره پردازی خود را در مکان ها و زمان هایی

ص: 593


1- memorial vocabulary
2- presumed intimacy 79. Linenthal (2001), p.74
3- 38

انجام می دهیم که خود انتخاب کرده ایم. هر چند روزگاری برای هر چیزی زمانی و مکانی بود ولی به نظر می رسد که تمایز بین انواع زمان ها و مکان ها دارد از بین می رود. در حالی که بازار های جهانی، شبانه روز کار می کنند و سرعت ارتباطات احساس فاصله را در ما تضعیف می کند، هم خاطرة بیشتری هست که باید پردازش شود هم زمان و مکان کمتر برای فراموش کردن آن. در حالی که جهان در درون ما فرو می ریزد، ما در مقام افراد، فشاری بیش از پیش برای ثبت کردن، حفظ کردن و جمع کردن احساس می کنیم.(1)

این [قطعه] به دغدغه هایی از نوع آن چه در فصل دوم به کنت گرگن نسبت دادیم، می پردازد. گرگن معتقد است که در مدرنیته، نفس اشباع شده است و دورنمای محدودی برای اقدام سازنده یا رهایی بخش دارد. گرگن رویه هایی را در نظر دارد که در این جا مورد نظر ما هستند، رویه هایی که در آن ها مردم برای مشارکت در تجربة جمعی، به عنوان منبعی برای خوشبینی در باب مدرنیته، دست به اقدام ملموس می زنند.

منشاء قابلیت در جان بخشیدن به واژه ها و از این طریق دگرگون کردن فرهنگ، خوشبختانه نه امکانات درونی بلکه رابطه یافتگی است، که به عنوان منبع همة بیان ها عمل می کند و در همان حال از دسترس آن دور می ماند. بدین ترتیب، ما با امکان نظم نوینی برای امر والای - سازگار شده با تکنوجهانِ پست مدرن - رابطی مواجه می شویم.(2)

رویداد های تألم و مظلومیت جمعی، چنان که دیدیم، لحظه های پر

ص: 594


1- Gillis (1994), p.14
2- Gergen (1996), p. 166

احساسِ رابطه یافتگی هستند و کل مسئله عبارت است از همبستگی و همسانی. این یکی از جنبه های دین عرفی جدید است که آن را از مفاهیم متداول جدا می کند. گرچه، در سطحی که ربط بیشتری با رسانه ها دارد، این واقعیت ساده را داریم که تجربه، در وهلة اول، تجربه ای است که از طریق رسانه ها حاصل می شود. 11 سپتامبر آنی، واقعی و بصری بود. در رشتة دراز و دیرینة این گونه رویداد ها، اولیای متشکل از چهره های رسانه ای، از جمله گزارشگران و گویندگان، نقش های مهمی در این تجربه به عهده گرفتند و اندیشه های مهم مرتبط با معنای آن را انتقال دادند و روایتی از انکشاف آن در طول زمان فراهم آوردند. چنان که دیان و کتز خاطر نشان می کنند، این نقشی کاملاً تثبیت شده و از دیرباز پذیرفته شده است که در آن رویه ها و آرزو های متداول به خاطر یک هدف بزرگ تر به حال تعلیق درمی آیند.(1)

واژگان آیینی ای که رسانه ها برای روایت کردن رویداد هایی چون 11 سپتامبر از آن ها استفاده می کنند پیچیده، یکنواخت و قراردادی شده اند. در حالی که هنوز یک بررسی مفصل از این رویکرد انجام نگرفته است، شواهدی از یکی از عناصر مهم این روایت هایِ رسانه ایِ قراردادی شده را در گزارشِ لیننتال از بمب گذاری اُکلاهماسیتی می توان دید. او می گوید، بسیار سریع تر از آن چه باید، صداهایی در رسانه ها شروع کردند به صحبت کردن از التیام و پایان. لیننتال تأکید می کند که هر چند می توان گفت که چنین خشونتی هرگز نمی تواند واقعاً التیام

ص: 595


1- Dayan and Katz (1992), p.7

یابد، ولی نویسندگان روزنامه ها، گویندگان و گزارشگرانِ تلویزیون، صحبت از خاتمه ای برای این رویداد ها را آغاز کردند.(1) پایان و فرآیند التیام (اصطلاحی که به کرات از گزارش تلویزیونی محلی قتل عام کلمباین شنیده می شد) بیش از آن که مورد علاقة روزنامه نگارانی باشد که فرآیندی را گزارش می کنند که ممکن است هرگز (همان گونه که لیننتال می گوید) به پایان نرسد مورد علاقة اولیای متمایل به آیین های قراردادی شده است.

در اُکلاهماسیتی، در کلمباین و نزدیک مرکز تجارت جهانی، پنتاگون و محل های پنسیلوانیای غربی، مطالبۀ دموکراتیکِ نقشی در مراسم یادبود مستلزم مطالبۀ فیزیکی یک مکان - معمولاً یک نرده - بود.(2) نرده هایی که به دور محلِّ مرکز تجارت جهانی و کلیسایی در آن نزدیکی کشیده شده بودند، تبدیل به محل هایی برای ضریح های خود جوش پر از اشیای واژگان یاد بود شدند؛ پرچم ها، شعر ها، خرس های عروسکی، بریده های جراید، پوستر ها، پارچه نوشته ها، پوشاک و وسایل متداول و قراردادی تری چون شمع ها و حلقه های گل، محل را پوشانده بودند. بسیاری از این ها از خارج از ایالات متحده آمده بودند و این گواهی است بر سرشت جهانی رویداد ها. حضور نمایان رویه هایی از این دست در رویداد های کوچک تر و محلی تر، این تصور را که ما با روند در حال تکوین این گونه مراسم یادبود، سروکار داریم تأیید می کند. برای نمونه، قتل فجیع یک خدمتکار جوان فروشگاه در شهر محل تولد من،

ص: 596


1- Linenthal (2001), pp. 94-5
2- نک به: Pike (2001) ؛ با توجه ویژه به سایت اختصاصی کلمباین.

واکنش آشنایی را برانگیخت. هنوز پخش خبر آن به انتها نرسیده بود که یک ضریح خودجوش در جلوی فروشگاه و نقطه ای که قتل اتفاق افتاده بود ظاهر شد. این ضریح طی روز های آینده رشد کرد و بزرگ تر شد و بسیاری از عناصر آشنای واژگان عمومی عزاداری را که درباره شان صحبت کرده ایم در خود جای داد: گل ها، خرس های عروسکی، اشعار و مانند این.(1)

اختلاط امر تجربه شده به واسطۀ رسانه ها و رابطة بی واسطه با رویداد ها، ایده هایی را دربارة سرشت تجربة رسانه ای به ذهن متبادر می کند که با توجه به چشم انداز در حال تکوینی که تا کنون در این جا توضیح می دادیم، درست به نظر می رسند. جان تامسِن،(2) جامعه شناس رسانه، سخن از شبه تعامل وساطت یافته ای(3) می گوید که در آن ارتباطات بین تجربة مخاطب و رویداد ها وساطت می کند. تامسِن مایل است بیشتر به تجربة زندگی روزمرّه رجوع کند تا رویداد های یگانه ای چون 11 سپتامبر، ولی توضیح او با این حال به جا و مناسب است:

از نظر افراد بسیاری که پروژة زندگی شان ریشه در اوضاع و احوال واقعی زندگی روزمرّه شان دارد، اغلب اشکال تجربة وساطت یافته(رسانه ای شده) ممکن است ارتباط ضعیفی با زندگی آن ها داشته باشند؛ آن اشکال ممکن است به طور ادواری جالب، هر

ص: 597


1- هم چنین به نظر می رسد یک رویۀ عمومی رو به رشد و در حال تحول دربارۀ یادمان ها در بزرگراه های پرتلفات وجود دارد که سازمان های بزرگراه های دولتی را ملزم می سازد که قواعد جدیدی برای نظم دادن به آن ها وضع کنند. لیننتال و فوت خاطر نشان می کنند که هرچند شالودۀ این را یک رویۀ کاتولیکی دیرین می سازد ولی به نظر می رسد در سطح وسیع تری در فرهنگ سرایت کرده است.
2- John Thompson
3- mediated quasi-interaction

از گاهی سرگرم کننده باشند ولی موضوعاتی نیستند که بیشترین اهمیت را دارند. ولی افراد در همان حال به طور گزینشی از تجربة وساطت یافته کمک می گیرند و آن را با تجربة زیسته شدۀ [مستقیمی] که نسج پیوندیِ زندگی روزمرة آن ها را می سازد به هم می بافند.(1)

آیین های عرفی رسانه ای شدۀ ناظر بر مراسم یادبود و عزاداری را می توان مورد خاصی از آن چه تامسن توضیح می دهد دانست. ما که رویداد هایی چون 11 سپتامبر را مضامین و متن های مؤثر و نظام مندی می دانیم که محتوا و رویة رسانه ها را سفارش می دهند، می توانیم دریافت آن ها [از سوی مخاطبان] را، منطبق با تصویری که تامسن می کشد، توافقی بین علایق و تجارب آن ها در یک طرف و رویداد هایی که کم و بیش پاسخ می طلبند در طرف دیگر، بدانیم. این ها باید در همان حال، در زندگی روزانة آن ها [مخاطبان] ادغام شوند. فوران اشیاء و کنش هایی که در پی 11 سپتامبر اتفاق افتاد، گواهی بر این گونه انگیزه ها و توافق ها و از یک لحاظ صرفاً نوک کوه یخِ کنش های آیینی گره خورده به رویداد های رسانه ای شده است. برای نمونه، یک گزارشگر محلی در توصیف تجربة خانوادة خود از 11 سپتامبر و واکنش های آن ها در قبال این رویداد از اصطلاحات آیینی و اصطلاحاتی که حکایت از وجود وجوه در حال تکوین توافقی و بزرگ ترِ آیینی سازی دربارۀ این رویداد دارند، به وفور استفاده کرده است:

در چند هفتة گذشته، در پشت میز های شام ملت، دست های بی شمار

ص: 598


1- Thompson (1995), p. 230

[به نشانة ماتم] تا شدند و سر های بی شماری پایین افتادند. می دانم که در خانة ما چنین بوده است. ما دست ها را به هم قلاب کرده ایم و به دعا مشغولیم چون مطمئن نیستیم به جز این چه کار می توان کرد. وحشت حمله های تروریستی در نیویورک سیتی و واشینگتن فراتر از فهم ماست. کلمات مان را نمی توان شنید، بلکه آن ها همراه با اشک های مان به بیرون می ریزند. من دو شمع روشن کردم، یکی برای خانواده هایی که خشونت آن ها را از هم پاشانده بود و دیگری برای یاد آوری به خودمان که خدا همراه با ما سوگوار است. من معنای شمع ها را برای پسرم و شوهرم توضیح دادم و خودم از کار خودم تعجب کردم. این ها را از کجا می دانستم؟ به چه چیزی فکر می کردم؟ با این حال، [ناامید نشدم و] ادامه دادم، آن هم به نیروی ایمانی که اغلب نسبت به آن تردید داشتم.(1)

مسئلة مهم و معنی دار در این گزارش آن است که دین و آموزة دینیِ قراردادی تقریباً در آن حضور ندارند. این خانواده، که به کنش برانگیخته شده است، با رجوع به خداوند در بطن یک آیین ابداع شدة بنیادی ترِ ناظر بر همسانی و یگانگی با قربانیان و بقیة ملت، تسکین خاطر می یابد. این نویسنده، هم چون بسیاری دیگر، ناگهان دیده است که در مسیر ایمان دینی کشانده شده است ولی هم زمان با آن به درگیر شدن در آیینی سازیی برانگیخته شده که رو به سوی کنار آمدن با فاجعه هم چون یک رویداد مدنی، نه دینی دارد. تجربة وساطت یافته، قدرت و وحشت [ملازم با] ضایعة رویداد ها را به خانه آورد و مردم در خانه های شان به واکنش برانگیخته شدند.

ص: 599


1- Keller (2001)

برخی از کسانی که با آن ها مصاحبه کردیم، تجارب خود را در حول و حوش 11 سپتامبر با اصطلاحاتی مشابه [آن چه این نویسنده به کار برده است] توضیح می دادند. پائولا ویلکاکس در یک شهر بزرگ در غرب همراه با مادرش مالی و دخترش دنیس، زندگی می کند.(1) آن ها که کوتاه زمانی پس از حمله ها در مصاحبه با ما شرکت کردند، ابتدا حسی از فاصله از آن رویداد ها را بیان می کردند. پائولا می گوید:

او لش رو تماشا کردیم و حالا واقعاً فکر می کنم که به نقطه ای رسیده که بیش از اندازه شده.

مصاحبه گر:

بیش از اندازه، چه جوری، از چه نظر؟

مالی:

خب، همه چیزو هِی تکرار می کنن. برای همین هنوز هیچ چی نشده همه چی رو دیده ای. اگه چیز جدیدی اتفاق بیفته، اون وقت دوست دارم تماشاش کنم. ولی دوست ندارم هی چیزای تکراری تماشا کنم.

پائولا:

من شخصاً دوست ندارم بشنوم؛ منظورم اینه که اگه این، برای من اتفاق افتاده بود، نمی خواستم تو تلویزیون باشم. نمی خواستم کسی تماشام کنه و از غم و غصه و جیک و پوک من خبر دار بشه... من از تماشای عذاب کشیدن مردم لذت نمی برم. و برای همینه که هر کسی صحبت از این می کنه که آن ها چه عذاب الیمی کشیده اند اصلاً چیزی نیست که من بخوام تماشا کنم. این همه بدبختی توی دنیا هست و من نمی خوام بشینم و بار ها و بار ها تماشاشون کنم. منظورم اینه که فکر نکن با آن ها احساس هم دردی

ص: 600


1- این کریستف دمونت هاینریش بود که با خانوادۀ ویلکاکس مصاحبه کرد.

نمی کنم. این اون چیزی نیست که بخوام تماشاش کنم.

پس ممکن است انتظار داشته باشیم که خانوادة ویلکاکس از آن نوع ادغام شدن در آیین های 11 سپتامبر که موضوع بحث ما بوده است، برحذر بماند. آن ها مقادیر زیادی گزارش دیده اند (و در واقع، این مصاحبه در طول یک هفتۀ پس از رویداد ها انجام گرفت) و فهمیده اند آن هایی که مستقیماً درگیر بوده اند، چه میزان رنج و عذاب را تجربه کرده اند. وقتی از آن ها پرسیدم که آیا در هیچ مراسم آیینی شرکت کردند، معلوم شد که بله شرکت کرده اند. پائولا می گوید:

من و دنیس یک کار هایی کردیم. برای نمونه توی اینتر نت، بعضی ها پیام هایی دربارۀ اون ارسال کردند. مثلاً، در این جور مواقع قراره که بری بیرون و شمعی روشن کنی. این کارو کردیم. فکر نمی کنم توی دبستان خبری بوده باشه و از این جور کار ها کرده باشن. اون ها زیاد بهش اهمیت نمیدن.

بنابراین خانوادة ویلکاکس مراسم یادبود را به شیوۀ خاصِ خود برگزار کرده اند. آن ها آن قدرها درگیر نبودند، نه به نیویورک سفر کردند و نه هدایا یا اشیایی برای قربانیان فرستادند. چنان می نمود که گویی کاملاً بی اعتنا هستند ولی، هم زمان با آن، قدری وقت و انرژی در یک اقدام آیینی خاص - روشن کردن شمعی در زمانی مناسب و - به طرزی معنی دار - همگام با آیین مشترکِ بزرگ تری که از طریق اینتر نت سازمان دهی شده بود - صرف کردند. این به نظر کاری کوچک و بی اهمیت می رسد ولی آن ها، برخلاف پس زمینة بزرگ، به طرزی مستقیم در یک مراسم آیینی در زمانی که خودشان تعیین کرده بودند،

ص: 601

در خانة خودشان، شرکت کردند. سنت های قدیمی ترِ دینِ عرفی، هرگز انتظار حدی از کنش خصوصی با آن نظم و نظام را نداشتند.

یکی دیگر از طرف های مصاحبة ما، مگان سیلی، که در فصل هشتم ملاقاتش کردیم، از انگیز ة مشابهی برای کنش سخن می گفت. او و پسرش، دِیل، پرچمی روی اتومبیل شان نصب کردند و به صلیب سرخ پول دادند. افزون بر این، مگان به یاد می آورد که:

خُب به کلیسا رفتم چون قرار بود مراسم نماز ظهر برای مردم در نیویورک و خانواده های شان برگزار کنند ... من فقط برای این رفتم که احساس کنم دارم کاری انجام می دهم و تلاش می کنم اوضاع را بهتر کنم.

جیم وافسکی نشان می دهد که تا کجاها تجربة زیسته شده و وساطت یافتة 11 سپتامبر هم در طول زمان نقش بسته است، آن هم به عنوان لحظه ای که در زمان وقفه ای ایجاد کرد و هم منتهی به شیوه های جدید اندیشیدن و عمل کردن شده است؛ یک لحظۀ تعیین کننده. جیم در حومة یک شهر بزرگ در غرب همراه با همسرش، سارا، چهل و یک ساله و پسرشان، جیک، 18 ساله و دخترشان، برنا، 13 ساله، زندگی می کند.(1) آن ها به طور منظم به یک کلیسای عظیم انجیلی می روند؛ این کلیسا مکان اصلی آن ها برای تماس و ملاقات اجتماعی است. هم جیم، هم سارا مستخدم تمام وقت هستند. ضمن برگزاری این مصاحبه در یک روز پاییزی، چند سالی پس از 11 سپتامبر، مصاحبه کننده در گفت وگوی فردی با جیم از او دربارة شرکت او و خانواده اش در مراسم

ص: 602


1- کورتیس کواتس با خانوادۀ وافسکی مصاحبه کرد.

یادبود حمله های 11 سپتامبر پرسید. جیم و خانواده اش در حد کمی در مراسم یادبود اولین سالگرد شرکت کردند ولی تقریباً کار دیگری انجام ندادند. در همان حال، به نظر می رسد او از این رویدادها به همان صورت متأثر شده است که پائولا ویلکاکس و مگان سیلی شده بودند. مصاحبه گر می پرسد:

آره. بعدِ 11 سپتامبر مراسم یادبودِ رسانه ای زیادی برگزار شد. هیچ کاری برای مراسم یادبود اولین سالگرد کردی؟

جیم:

فقط موقعِ دعا. این کارو کردیم. قرار بود کل مردم کشور این کارو در سالگرد بکنن. این تنها کاری بود که کردیم.

مصاحبه گر:

گزارش ها رو اصلاً تماشا کردی؟

جیم:

نه!

مصاحبه گر:

از آن وقت تا حالا هیچ کاری برای یادبود کرده ای؟

جیم:

نه!

مصاحبه گر:

صحیح.

جیم:

اگه واقعاً می خوای بدونی، اون [11 سپتامبر]، باز هم، دست خدا بود. ما بعد از اون کار های زیادی کردیم، برای اون خونواده ها دعا کردیم و چه چیز

ص: 603

فجیعی. صبح بلند شدم و رفتم سر کار و یک هو، دیدم که واقعاً دارم میرم [که دعا بکنم]. خُب، این طوری، برای خونواده ها دعا کردیم و سعی کردیم برای خونواده ها پشت گرمی بشیم و مدت ها [یاد] اون ها رو در دل خود نگه داشتیم و از این جور چیز ها ...

هر چند جیم به طور خاص نمی خواهد از نظر معنوی یا دینی به آن بپردازد و فکر هم نمی کند که مردم کشور باید چنین کنند ولی قطعاً آن را حادثه ای تلقی می کند که حامل درس های مهمی برای کشور است و بدین ترتیب بر آن احساس که این رویداد، رویدادی تعیین کننده، حتی برای جیم، بوده است صحه می گذارد. هم چنین، جیم به وضوح آن را رویدادی در زنجیرة رویداد های رسانه ای شده می بیند که سابقه شان به قتل جان اف. کندی می رسد. جیم می گوید:

خب، نه، تا زنده هستم اون روز با منه ولی فرقی با اون، احتمالاً با اون نداره...یادم می آد که خیلی کوچیک بودم و مادرم دوید توی اتاق گفت جان کندی رو کشتن. اون موقع حتی نمی دونستم جان اف. کندی کیه، ولی بعدش همه چیزو توی تلویزیون دیدم، بعد هنوز بچه بودم که فهمیدم اون کیه. خب، این اون جوری یه نشانۀ دیگه در روزگار میشه و باز هم، خدای من، شخصاً، واقعاً فکر کردم که ... و ایمان من این جوریه، و بعدِ 11 سپتامبر به سارا گفتم، باید یه عالمه فیلم شاد ببینیم و این واکنش طبیعی بود و این جوری خیلی بده؟ منظورم اینه که بده آدما توی اون وضعیت باشن ولی خدا اونا رو به بهشت برد، بنابراین اونا یه جایی هستن بهتر از اون که حتی بتونیم تصورش رو بکنیم و این جا هم جاییه که باید از این کار عبرت بگیریم و یاد بگیریم که چطوری فهم خودمون رو بالا ببریم و آدمای بهتری باشیم.

جالب این که، آن چه جیم از اهمیت رویداد های 11 سپتامبر در ذهن دارد، تایید سخنان منتقدان دینی در داخل و خارج است.

ص: 604

کار اسامه بن لادن بود ولی اجازة این کارو خدا بِهِش داد. خدا به اونا اجازه داد این کارو بکنن تا این ملت، خوار و ذلیل بشه و بگه بسه دیگه این همه دل آشوبه توی تلویزیون، بسه دیگه این همه تجاوز و چپاول، این که مدیران ارشد 2 میلیارد دلار می گیرن ولی کارمندا نمی تونن 30 سنت افزایش حقوق بگیرن. می دونی چیه انگار ما با وجود این همه نابرابری فجیع فکر می کنیم تافتة جدا بافته ایم، که توی این مملکت از هیچ کدوم از این اتفاقا نمی افته و من شخصاً، فکر می کنم مملکت ما داره به انحطاط کشیده میشه.

بدین ترتیب، تجربة جیم از رویداد های 11 سپتامبر خطوط کلی آن، هم چون یکی از آیین های تعیین کنندة مراسم یادبود و عزاداری را توضیح می دهد. رویداد و تجربۀ یگانه و ناگهانی بودند و چیز هایی هستند که او نمی تواند از ذهن خود بیرون کند. او آن ها را به روند این گونه رویدادها و تجربه ها پیوند می زند و سابقة آن ها را به تاریخ می رساند. او احساس می کرد که از انگیزة کافی برای برگزاری مراسم یاد بود آن ها همراه با خانواده اش برخوردار است و تأملاتی دربارة معنا و مناسبت های آن ها به ذهنش خطور کرد. رویداد ها، اعمال آیینی را، حتی یک سال بعد، سبب شدند ولی مهم تر از این ها لحظه های آستانه ای(1) تأمل و انتقاد بودند. آن ها نیز کاملاً به مجموعه ای از گفتمان ها و بحث های مربوط به اهمیت و معنای سیاسی و اخلاقی شان جوش خورده بودند.

اگر حق با من باشد، مؤلفه های این دینِ عرفیِ در حال ظهورِ ناظر بر مراسم یادبودِ عزاداری، متضمن رویة رسانه ای و رویة زندگی واقعی، هر

ص: 605


1- liminal moments

دو، است. مجموعه ای از قرارداد ها برای گزارش رسانه ای رویداد هایی چون 11 سپتامبر ظهور کرده است، و روزنامه نگاران نقش هایی بر عهده می گیرند که آن ها را به لحاظ شخصی و اخلاقی به رویداد ها پیوند می زنند و هم زمان با آن وظیفه دارِ روایت کردن تجربه به مخاطبان وسیع تر هستند. وساطت رویداد ها مردم را از راه هایی به آن ها مرتبط کرد که حسی از واقعیت و آنی بودن را به رویداد ها می بخشیدند. وحشت بی همتای رویدادها، آن ها را از قدرت خاصی برای برانگیختن کنش برخوردار کرد. کنش ها در جهت یافتن همسانی و پیوستگی حرکت می کردند نه در جهت ساختن روایت های پیروزی یا تعالی. سندیّتِ بی همتای تجربه، هم چنین مردمان را در نواحی جورواجورِ دور از رویداد ها، به انجام کنش های آیینی برانگیخت، حتی کنش های پیش پا افتاده ای چون روشن کردن شمع و حضور در مراسم نیایش. سرشت و دامنة تحول این اَشکال فرهنگی، بی تردید هم چنان به مسیر دگرگونی ادامه خواهد داد ولی آن چه روشن است این است که رویداد های 11 سپتامبر لحظة بی همتا و ویژة تعامل بین ایده های دین و رویه های رسانه ها را رقم زدند.

مؤلفة دیگر این سنتِ در حال تکوین، البته متضمن ساختار یابیِ شکلیِ گزارشِ این گونه رویداد هاست. هر چند، چنان که گفته ام، دست زدن به تحلیلی مفصل، خارج از چهارچوب این کتاب است ولی شواهد بسیاری هستند حاکی از این که افراد مسئول در ارائه و روایت این گونه رویداد ها، در واقع، به سطحی از مشارکت - تقریباً یک نقش کشیش مآبانه - ارتقا یافتند. چنان که دیان و کتز نشان می دهند، آن ها

ص: 606

«دیدگاه انتقادی عادی خود را به حال تعلیق درآوردند و با موضوع خود با احترام، حتی ترس همراه با احترام، برخورد کردند»(1) مسلماً آن ها در 11 سپتامبر همین کار را کردند.

یک نمونۀ به ویژه پرمحتوا (نمونه ای که از طریق پیش صحنه ای که معمولاً بین تولید و مخاطب قرار می گیرد و بافت تولید را به بافت های مصرف متصل می کند) را از برنامة اصلی اخبار شبانة سراسری [موسوم به] تفسیر خبر با جیم لهرر می آوریم. آن ها، بر برنامة 19 سپتامبر 2001 خود گزارشی از یک نمایشگاه عکسِ برگزارشده در گرینویچ ویلیج(2) با نام این جا نیویورک است،(3) پخش کردند. نمایشگاه شامل عکس هایی از رویداد های 11 سپتامبر و روز های بعد از آن بود و نگارخانه ای که نمایشگاه را برگزار کرده بود، نسخه های عکس ها را در قالب یک طرح جمع آوری اعانه، جهت حمایت از تلاش های انجام گرفته در شهر، برای کمک و باز سازی می فروخت.(4) در پایان گزارش، گوینده، یعنی جیم لهرر، مجموعة مونتاژ شده از تصاویر نمایشگاه را، همراه با قطعة آوازی فراموش نشدنیِ شب فرا می رسد...(5) اثر اِنیا(6) ستارۀ آوازNew Age معرفی کرد. حاصل آن مکاشفه ای به شدت تکان دهنده دربارۀ معنای رویداد ها بود. نمی توان از این معنویت و دین مداری پنهان حذر کرد. در لحظة تعیین کنندة این مونتاژ، آن جا که آهنگ اِنیا از مایه ای به

ص: 607


1- Katz and Dayan (1992), p. 7
2- Grenwich Village
3- Here is New York
4- Smith (2001)
5- Evening Falls
6- Enya

مایة دیگر می رود و اوج می گیرد و یک اُرگ، بدل به ساز اصلی می شود، تصاویری که ابتدا عکسی از یک پنجرة سوخته را نشان می دادند به گونه ای آرایش یافتند که یک شکل صلیب مانند صحنه ای از ویرانی پشت پنجره را نشان داد و این هم جای خود را به تصویری از گورستانی داد که در پشت آن شهر دودناک و دیگر صحنه های رسمی مربوط به تدفین را می دیدیم. من این ویدیو را به مناسبت های مختلف در حین سخنرانی نشان داده ام و هرگز ندیده ام که از برانگیختن یک واکنش عاطفی ناتوان باشد. بسیار تأثیر گذار است و چنان پیوند عمیقی با رویداد ها دارد که فقط رسانة تلویزیون می تواند داشته باشد. پخش مجدد آن بیش از یک ماه بعد، گواهی است بر این که مخاطبان تفسیر خبر نیز از آن متأثر شده اند و این بار لهرر آن را این گونه معرفی کرد:

و اکنون، پخش مجدد آن. این گزارش را نخستین بار در 19سپتامبر پخش کردم. تقاضاهای زیادی برای دیدن مجدد آن به ما رسیده است و به همین دلیل آن را امشب دوباره پخش می کنیم. داستان را از زبان ری سوارتز بشنوید. (1)

داستان، دوباره با مرثیة ویدیویی به پایان رسید. این نمونۀ محکمی است برای این که رسانه ها و تجربة رسانه ای چگونگی می توانند از طریق رویداد هایی چون 11 سپتامبر به مخاطبان و عامة مردم پیوند بخورند و این که اکنون، هم متخصصان رسانه، هم مخاطبانِ [رسانه] انتظار دارند که رویه های برگزاری مراسم یادبود، بخشی از کسب و کار رسانه ها باشند.

ص: 608


1- 9. The Newshour with Jim Lehrer, 12 November 2001

تجارب مشترک از رویداد های 11 سپتامبر، شاخصی در تاریخ فرهنگی و رسانه ای هستند، آن هم نه فقط به دلیل اهمیت محض این رویداد ها، به دلیل این که، آن ها راه هایی نشان دادند که از طریق آن ها تجربة رسانه ای هم در زندگی سیاسی، هم در زندگی روزانه ادغام می شود. چنان که دیدیم، آن ها از نظر معنا و اهمیت شان عظیم و خارق العاده بودند ولی از نظر پیامد و از نظر چیزی که افراد را به اندیشیدن و انجام دادنش فرا خواند کوچک و محلی نیز بودند. آن ها به خدمت پیش صحنه ای درآمدند که فرض می شد بین مخاطبان و رسانه ها قرار دارد. آن ها از این لحاظ یک نقطة عطف نبودند؛ زیرا، چنان که دیده ایم و من استدلال کرده ام، آن مانع در مدرنیتة متاخر انعکاسی (1) مدت ها پیش قابل عبور شده است ولی مسلماً ما را به راه های نوینِ اندیشیدن و عمل کردن بر انگیختند. می توان حدس زد که برانگیخته شدنِ گلن دانگل (که در فصل چهارم ملاقاتش کردیم) به فراتر رفتن از معیار های خاص خود به قصد یافتن اطلاعات یا مطالبی دربارة ایمان های دیگر، علامتی است از یک آگاهیِ مابعدِ 11 سپتامبریِ جدید دربارۀ غیریت و تفاوت.

دیدیم (و بررسی های دیگر نشان داده اند) (2) که اغلب منابع خبری ما برای یافتن اطلاعات و ایده هایی که از منابع سنت و بافت های معنای دینی و معنوی شان فراتر می روند، به رسانه ها روی می آورند. در جهان

ص: 609


1- 00. reflexive late modernity
2- 01. برای نمونه نک به: Hoover, Clark, and Ranie (2004). درصد قابل توجهی از کاربری دین محورانۀ اینترنت به سر درآوردن از ادیان دیگر اختصاص یافته بود.

مابعدِ 11 سپتامبری، این گونه روش ها امکان آگاهی و احتمالاً فهم را تقویت می کنند و این ها همان چیز هایی هستند که بسیاری احساس می کردند پیش از آن رویداد های مصیبت بار، از آن ها محروم بودند. با این حال، به تعبیری وسیع تر، فهم این نکته مهم است که رسانه ها قطعاً حامل معنای ضمنی ای هستند که می گوید برخی انواع تجارب مشترک و ایده های مشترک می توانند قابل دسترس شوند و قابل دسترس هم شده اند. در سطحی بنیادین، این ممکن است یکی از شروط [امکان] مدرنیتة وساطت یافته باشد که مسئله، بیش از آن که مربوط به نحوة درک متقابل جماعت های ملاحظه کار باشد، برمی گردد به این که چگونه چشم انداز رسانه ایِ جهانی، هم تفاوت را به همۀ ما عرضه می کند هم همسانی را. (1)

رسانه ها، دین و سیاست

رسانه ها، دین و سیاست

انتخابات عمومی نوامبر 2004 ایالات متحده بسیاری را چشم انتظار گذاشته بود و در مقایسه با هر انتخاباتی که حافظة اخیر به یاد می آورد، در معرض بررسی های دقیق قرار داشت. واقعیت های مربوط به رأی دهندگانِ به شدت مخالف با هم، ظهور رسانه های دیجیتال به عنوان پدیده ای مهم در گفتمان و گزارش سیاسی، جنگی که ادامه داشت و بحث و جدل های بسیاری را برانگیخته بود و سرشت

ص: 610


1- 02. برای بحث بیشتر نک به: Ginsburg et al (2002), "Introduction."

مجادله آمیز انتخابات سال 2000، همه در خدمت افزایش علاقه به این رقابت قرار گرفتند. با این حال، چنان که پیش تر نشان دادم، این انتخابات در همان حال از نظر توجهی که مبارزات انتخاباتی و رسانه ها به دین معطوف می کردند بی همتا بود. در اوایل دورِ انتخابات، داستان هایی دربارة شکاف دینی کم کم ظاهر شدند و یک نشریة ظاهراً دستپاچه برای فراتر رفتن از قرائت کم و بیش سطحی از وضعیت، با مشکلاتی مواجه می شد. به روشنی، تعالیم مسیحیان انجیلی به طریقی بی سابقه در دومین دولت بوش جایی برای خود در برنامه دست و پا کرد. با این حال، گزارش های مطبوعاتی حاکی از تمایل به تأکید بر نفوذ انجیلی به شیوه ای کم و بیش معطوف به مقصود بودند. [این گزارش های مطبوعاتی] بر برخی از مؤثرترین موضوعات اجتماعی تمرکز می کردند که انجیلی ها و محافظه کاران کاتولیک را به هم پیوند می زند: اول از همه موضوع سقط جنین و [دوم] ازدواج هم جنس گرایان. هشت ماه پیش، دنیل شور،(1) در تفسیری که در رادیوی دولتی سراسری(2) ارائه کرد، اهمیت دین در رقابت [انتخاباتی] را پیش بینی کرده بود و طیف شیوه های ممکنِ قرائت دین به منزلۀ یکی از عناصر گفتمان سیاسی (طیفی که از انضمامی تا استعاری را شامل می شد) را توضیح داده بود:

من به آمریکایی باور دارم که در آن جدایی بین کلیسا و دولت قطعی و مسلم است.

این جان کندی نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود که به سال

ص: 611


1- Daniel Schorr
2- National Public Radio

1960 در هیوستِن در برابر جمعی از وزرای پروتستان به آن ها اطمینان خاطر داد که کاتولیک بودن، تأثیری بر سیاست های او نخواهد گذاشت. من تردید دارم امروز، که دین بخش آشنایی از مبارزة انتخاباتی شده، نامزدی بتواند با چنان مطلق گرایی سکولار سخن بگوید. رییس جمهور بوش، سخن از سیر و سلوکِ دینی خود می گوید که از 1986 آغاز شد؛ یعنی زمانی که نوشیدن مشروبات را کنار گذاشت و دل به عیسی مسیح داد. پیش از او، رییس جمهور ریگان بود که با اصطلاحاتی کم و بیش پیامبرانه از اتحاد [جماهیر] شوروی با عنوان امپراطوری شر(1) نام برد.(2)

شور، همانند مفسران بسیار، به زمانی اشاره می کند که فرض بر این بود، دین بیرون از مرز های گفتمان سیاسی است. در انتخابات 1960 ، فیلی در اتاق(3) به یمن تأیید قاطع سکولاریسم از جانب کندی از مسند کنار زده شده بود. از نظر شور و بسیاری از کسان دیگر ، انتخابات 2004 آن را تغییر داده بود و دین بیش از پیش بخشی از این ترکیب شده بود. در پایان، دین صرفاً بخشی از گفتمان نبود؛ قرار بود در انتخابات [بین نامزدها] تفاوت ایجاد کند. هرچند می توان گفت که هر یک از اجزای جورواجور ائتلاف بوش نقش تعیین کننده ای ایفا کردند ولی عمدتاً شمار بیشتر رأی دهندگان انجیلی و رأی دهندگانی که فهرست ارزش های اخلاقی را به عنوان انگیزة اصلی خود برای رأی دادن

ص: 612


1- the evil empire
2- Schorr (2004)
3- elephant in the room

ارائه داده بودند، به عنوان مهم ترین تفاوت بین همه پرسی های 2000 و 2004 تلقی می شد. 22% رأی دهندگانی که به نظرسنجی ها پاسخ داده بودند، ارزش ها را بالاترین دغدغة خود می دانستند. این را مقایسه کنید با آن 20% که اقتصاد را در فهرست دغدغه های خود جای داده بودند. اهمیت دین و ارزش ها ممکن است محصول انتخابات بوده باشد ولی به نظر می رسد واقعیت زیرینِ رابطة در حال تعمیق و تقویت دین و سیاست، بدل به امری مسلم در زندگی سیاسی در ایالات متحده شده است.

نیکولاس کریستف(1) برخی از دغدغه های رایج دربارة این چرخش رویداد ها را در نیویورک تایمز جمع بندی کرده است.

من عقیدة هیچ کس را دست کم نمی گیرم و وانمود نمی کنم که می دانم چرا آمریکا بسیار بیش از بقیة دنیا از ایمان دینی سرشار شده است ولی مسلماً فکر می کنم که در بحبوحة یک بیداری بزرگِ دینیِ دیگر هستیم و فکر می کنم که هر چند این ممکن است برای بسیاری آسایش معنوی به ارمغان بیاورد ولی در عین حال به معنای یک قطبی شدنِ(2) فزاینده در درون جامعة ماست ولی من عمدتاً از این ناراحتم که سنت های فکری بزرگِ کلیسا های کاتولیک و پروتستان دارند به طور یکسان تباه می شوند و جهان های علمی و دینی ای بر جای می گذارند که تعارضشان دم به دم فزونی می گیرد. بخشی از ناراحتی من ناشی از زمانی است که با ملاّها و امام های از خودراضی و تردید ناپذیر صرف کرده ام، چون امروزه جهان اسلام عمدتاً به دلیل

ص: 613


1- Nicolas Kristof
2- polarization

انحرافی مشابه از سنت فکری غنی و روی آوردن به امر غیبی(1) در بحران به سر می برد. قلب اندام بی نظیری است، ولی مغز هم چنین است.(2)

دو نظر که برای مسائل مورد علاقة ما در این جا حائز اهمیت اند، در بخش عمدة بحث دربارۀ دین مداریِ رأی دهندگان در 2004 مستتر است. نخست این ایده که دین با فرایند های عقلانی سیاست ورزی کم و بیش ناسازگار است و دوم، دین مداریِ خاصی که از مشخصاتِ بخشِ در حال ظهور و جدیدِ رأی دهند گانی است که پیروزی بوش را رقم زدند، محافظه کارانه و به قول کریستف، ارتجاعی و از خودراضی بود. من نمی خواهم در این جا وارد یک بحث اخلاقی دربارۀ سرشت سیاست ورزی دینی ای بشوم که به نظر می رسد دارد سر برمی آورد. بلکه، می خواهم در پرتو نقشی که رسانه ها ممکن است بازی کنند به برخی از ادعاهایی بپردازم که از جانب حامیان و منتقدان این سیاست ورزی دینی، مطرح می شوند. ممکن است هیچ یک از دیدگاه ها توضیح کاملی از وضعیت به دست ندهد؛ چون مردم در بطن زندگی خصوصی خود دست به گزینش سیاسی می زنند. هر دو دیدگاه معتقدند که دین دارای نقشی تجویزی در سیاست ورزی است و تحسین کنندگانِ توسل محافظه کارانه به موضوعاتی چون سقط جنین و ازدواج هم جنس گرایان، این را بازگشت به اخلاقیات تلقی می کنند و آن هایی که غُصة گرایش هایی را می خورند که دلواپس ظهور حکومت دینی ای هستند که لزوماً اختلاف عقیده را

ص: 614


1- the mystical
2- Kristof (2003)

در هم خواهد کوبید، به قانون اساسی ای می اندیشند که در صدد بود در مسئلة دین بی طرف باشد.

یک نگرانی دربارۀ این گرایش پس از انتخابات از یک صدای محافظه کار برخاست. جو لوکونته(1) از بنیاد هریتیج [فرانسه: هریتاژ] به سنت قدیمی ای در سیاست ورزی آمریکایی اشاره کرد که در آن رهبران دینی ای چون رینولد نیبور(2) و مارتین لوتر کینگِ پسر در دعواهای سیاسی داخل می شدند. او معتقد است که رهبریِ دینی جدید، آن فاصله را از دست داده است:

امروزه، بخش عمدة راست گرایان دینی پا به پای حزب جمهوری خواه گام برمی دارند، در حالی که چپ گرایان دینی نقش یک اتاقک پژواک (3) را برای دموکرات ها را بازی می کنند. محافظه کاران مسیحی به جمهوری خواهان می پیوندند تا [افکار عمومی] را علیه ازدواج هم جنس گرایان بسیج کنند، ولی علاقة زیاد به خانواده هایی که در مرکز شهر به مخاطره افتاده اند در خود ایجاد نمی کنند. به نظر می رسد خط مشی اقتصادی دولت بوش را می پسندند ولی انتقادی از رسوایی هایی که شرکت ها به بار آورده اند یا سابقه ای که رییس جمهور بوش در مراقبت های بهداشتی قابل دسترس [برای همگان] بر جای گذاشته به عمل نمی آورند. پیش از انتخابات، پت رابرتسِن حتی ادعا کرد خدا به او گفته است که رییس جمهور بوش به راحتی برنده خواهد شد. رابرتسِن گفت: «فرقی نمی کند که چه کاری از او سر می زند، کار خوب یا کار بد،

ص: 615


1- Joe Loconte
2- Reinhold Neibuhr
3- echo chamber

خدا او را برمی گزیند چون او اهل نماز است».(1)

لوکونته به همین سان به انتقاد ویژة چپ گرایان (چپ گرایانی که به نظر می رسد نمی توانند از سیاست ورزی حزب دموکرات فاصله بگیرند) از رهبران دینی می پردازد. او با اشاره به نمونه هایی از صداهای دینی ای که موجب خشم سیاست می شدند؛ چون نمی توانستند به راحتی در این یا آن اردوگاه جا بگیرند، نتیجه می گیرد که:

آبراهام جاشوا هسکل،(2) فیلسوف یهودی، زمانی گفت که پیامبر «کسی است که با حرفی که می زند زندگی و روحِ خود را به خطر می اندازد، کسی که می تواند آهِ خاموشِ اضطراب انسان را احساس کند». اغلب رهبران دینی امروز نمی توانند آن آهِ خاموش را دریابند؛ چون به نظر نمی رسد که بتوانند خود را از هیاهوی شعار سیاسی دور نگه دارند. آن ها جانبداری های خود را با دین داری استتار می کنند و هم چون ایسا(3) آن شخصیت توراتی، حق ارشدیت خود را در ازای یک کاسه سوپ می فروشند.(4)

بدین ترتیب، حرف و حدیث های پس از انتخابات، متن عمومیِ در حال ظهوری را توضیح می داد که فرضیة [وجود] گرایشی در روابط بین دین و سیاست را مطرح می کرد. به نظر می رسید که نیروی بیرون از انتخابات آشکارا با محافظه کاران دینی ای است که به جمهوری خواهان کمک کردند تا کاخ سفید را (هر چند، مانند سال 2000، با اختلاف درصدِ کمی) در اختیار داشته باشند. گمان می رفت که نفوذ آن ها ناشی

ص: 616


1- Loconte (2004)
2- Abraham Joshua Heschel
3- Esau ، بزرگ ترین پسر اسحاق که حق ارشدیت خود را به برادرش یعقوب فروخت. (م.)
4- 16.Loconte (2004)

از قدرت فرضی رهبران محافظه کار برای اعمال کنترل بر حوزه های بزرگ رأی دهندگان و حفظ کلید های قدرت برای حزب محافظه کار است. با این حال، هم زمان با آن، چپ ها و راست ها، تردید هایی نسبت به این سناریو داشتند و دارند و مهم این که، رسانه ها در مرکز برخی از این تردیدها هستند. بسیاری از سرشناس ترین رهبران دینی به دلیل حضورشان در رسانه ها سرشناش شده اند. مجلة انجیلی پرنفوذِ Cristianity Today در مقاله ای که بهار سال 2005 چاپ شد، پرسش هایی دربارة این وضعیت مطرح کرد. تِد اولسن،(1) نویسندة مقاله که می خواست بداند انجیلی هایِ پرنفوذ در سیاست، تحت نفوذ چه کسانی بوده اند، خاطر نشان می کرد که اغلب رهبران پرنفوذ لزوماً سرشناس ترین رهبران در رسانه ها نیستند.

دیوید بروکس،(2) مقاله نویس نیویورک تایمز، زودتر وارد معرکه شد و از همکاران روزنامه نگار خود دعوت کرد که نقل قول آوردن از جری فالول(3) را متوقف کنند. می گفت: «یک دنیا فرق است بین

ص: 617


1- 17.Ted Olsen
2- 18.David Brooks
3- Jerry Lamon Falwell اونجلیست مشهور آمریکایی (متولد 1933در ویرجینیای آمریکا). وی پایه گذار چندین آکادمی مهم مسیحی و دانشگاه لیبرتی بوده است. میراث مهم وی، بنیادگرایی مسیحی و اونجلیسم است؛ بسیاری او را عامل نابردباری دینی و سیاسی در جامعۀ آمریکا به ویژه پس از یازدهم سپتامبر می دانند. شاید بتوان او را در کنار پت رابرتسن و هال لیندزی از سران بنیادگرایی مسیحی خواند. او از حامیان دینی جرج بوش پسر بود. وی عناد شدیدی با هم جنس بازان، فمینیست ها، غیرمسیحیان و کسانی که اقدام به سقط جنین می کردند، داشت. او از حامیان جدی رژیم اسراییل بود به گونه ای که اولین غیریهودی است که مدال ولادیمیر یابوتینسکی را به خاطر برتری صهیونیسم از مناخیم بگین دریافت کرد. او هم چنین در سال 1979 حزب اکثریت اخلاقی را بنا نهاد. وی سرانجام در سال 2007 درگذشت. از نکات جالب زندگی وی، پدر و پدربزرگ وی بودند که ملحد محسوب می شدند. از وی دو پسر، یکی حقوق دان با نام جری فالول پسر و دیگری جاناتان (کشیش) و یک دختر به نام جینی (جراح) باقی مانده است. برای اطلاعات بیشتر رک به: صهیونیسم مسیحی. استیون سایزر. حمید بخشنده و قدسیه جوانمرد. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما/دفتر طه. قم. 1387(م.)

مؤمنان واقعی و دست پرورده های تلویزیونی، خالی بند هایی از قماش اِلمر گنتری که انتخاب شده ا ند تا آن ها [مؤمنان واقعی] را نمایندگی کنند.» انجیلی ها موافق اند. یک نظر خواهی که در بهار سال 2004 از سوی یکی از برنامه های تلویزیون PBS انجام شد به این نتیجه رسید که تنها 23% کسانی که خود را انجیلی معرفی می کردند، احساسات گرم یا مثبت نسبت به فالول داشتند. همین درصد [از آرای مثبت] را به گروه های طرفدار آزادی سقط جنین دادند. رابرتسن با 34% رأی زیادی آورد، ولی هنوز پایین تر از اتحادیه های کارگری (36%) و بسیار پایین تر از پاپ ژان پل دوم (44%) و جیمز دابسن(1) (40%) بود. بروکس می گفت، سخنگوی واقعی انجیلی ها جان استات(2) است که «همیشه واقعیت ملموسِ زندگی و ایثار مسیح را به یاد مردم می آورد.»(3)

اولسن غصة وضعیتی را می خورد که محصول نفوذ بی دلیل چهره هایی چون رابرتسِن و فالول است و اندیشه های نخبه گرایانة دیرین دربارة سرشت اقتدار در عصر رسانه ها را تکرار می کند:

ولی نوع تعالیمی که جو دیسیپل(4) از آن ها پیروی می کند، (این که چگونه کیشِ او را ابلاغ می کند و چه تأکیدی بر زندگی او

ص: 618


1- James Clayton "Jim" Dobson, Jr متولد سال 1936 در لوییزیانای آمریکا. وی روان شناس و گویندۀ رادیو است. او نیز یک اونجلیست است. او را پایه گذار انجمن غیردولتی تمرکز (حمایت از) بر خانواده (FOTFّ) می دانند. وی تولید برنامه ای روزانه با نام Focus on the Family با چیزی حدود 220 میلیون بیننده در دنیا را برعهده داشت که نقش مهمی در شهرت وی داشته است. به گمان برخی وی جانشین اونجلیست های مشهوری چون بیلی گراهام، پت رابرتسن و جری فالول است. (م.)
2- John Stoot
3- Olsen (2005)
4- 23.Joe Disciple

می گذارد) به طرزی فزاینده توسط یک خوراک رسانه ای تعیین می شوند، خوراکی متشکل از آذوقه های قدسی و سکولار، هر دو. به تعبیری، روزنامه ها از رابرتسن و فالول نقل قول می آورند و میز گردها از آنان دعوت می کنند به این دلیل که میزگرد ها از آنان نقل قول می آورند و دعوت شان می کنند: رولودکس ها زود به زود تمیز نمی شوند ولی آن ها نیز دعوت می شوند چون در نقل قول آوردن سریع هستند: به تغذیة ماشین رسانه ای، همه چیز خواری کمک می کند که گرسنة اندیشه هایی (یا فقدان آن ها) است که قابل فشرده شدن در یک دوجین کلمه باشند، کلماتی که یک طرف یا طرف دیگر را خشمگین خواهند کرد.(1)

مصاحبه هایی که در این جا دیده ایم می توانند به ما کمک کنند تا به نگرانی هایی که دربارة نقشِ در حال ظهور دین در سیاست آمریکا ابراز شده اند، بپردازیم. ما طرح این کتاب را با قصدِ محک زدنِ تصوری آغاز کردیم که بسیار شبیه نگرانی ابراز شده از سوی اولسن دربارۀ شیوه ای است که از طریق آن، خوراک رسانه ای می تواند با ادراک دینی و معنوی مرتبط شود. در این اثنا، از زبان مردمانی متعلق به آن سوی طیف دینی و معنوی، مطالبی دربارة شیوه های ادغام زندگی معنوی، دینی و رسانه های شان شنیدیم. ما می خواستیم این روابط را به شیوه ای که در تضاد با فرضیه های اولسن است، ببینیم. در حالی که او و دیگران، به سرعت به این فرضیه می رسند که رسانه ها می توانند نحوة دینی و معنوی شدن مردم را تحت تأثیر قرار دهند، ما می خواستیم این امکان را از نظر دور نداریم که رسانه ها و دین / معنویت می توانند در حین

ص: 619


1- Olson (2005)

ساختن معناها و هویت هایی که زندگی خود را از طریق آن ها ادامه می دهیم، روی یکدیگر تأثیر بگذارند. آوازة رسانه ها ممکن است مصلحت گرایانه(1)یا حتی ناپایدار باشد؛ ولی آیا باید بترسیم از این که، آن منطق ها (یا فقدان آن ها) می توانند به عامل تعیین کننده تبدیل شوند؟

نگرانی های اولسن در تعبیری وسیع تر نیز سزاوار قدری تحلیل و تأمل هستند (و نه فقط به این دلیل که عدة بسیاری در این دغدغه ها با او سهیم اند). در واقع، اگر این اتحاد دینی/ سیاسی به سمت ایده های محافظه کارانه (ایده های کاتولیک انجیلی محافظه کارانه) منحرف شده است، آیا ما باید نگران دور باطل به ظاهر آشفته ای باشیم که به طور ضمنی در این جا هست؟ به عبارت دیگر، آیا مشکلی داریم با این امر که منبع اقتدار دینیِ تأثیر گذار بر جنبه های مهمِ خط مشی عمومی، خود به دلیل وساطت عمومی اش صاحب اقتدار شده است، نه به دلیل ریشه داشتن در ایده های بنیادین و مبتنی بر اجماعی که [تنها] از نظر فرهنگ های دینی ای اصیل و موثق هستند که [این منبع] ظاهراً از جانب آن ها سخن می گوید؟ به تعبیری این پرسشی پرهیزکارانه، اخلاقی و دینی است که باید به شیوه های دیگر در بافت های دیگر به آن پاسخ داده شود. ولی از آن جا که رسانه ها دخیل اند و وساطت، بخشی چنین مهم ّ از معادله است، چیز هایی هستند که ما می توانیم، بر اساس تحقیقات خود در این کتاب، بگوییم.

در درجة اول، به نظر می رسد در میان تذکره های دینی از نظر نحوة

ص: 620


1- 25.pragmatic

استفاده های آن ها از رسانه ها همسانی ها بیشتر از تفاوت هاست. بنابراین، آن چه دربارۀ اونجلیست ها می گوییم از این نظر احتمالاً دربارۀ کاتولیک ها و جویندگان معنوی(1) و پروتستان های لیبرال هم می توان گفت.

دوم، یکی از منسجم ترین چیز هایی که دربارۀ نحوة استفادة مردم از رسانه ها در خودبیانگری های دینی و معنوی خود یافتیم، این است که آن ها رسانه ها را امکانی مرتبط با دیگر جنبه ها و عوامل مؤثر در زندگی خود تلقی می کنند. پیش تر دربارۀ این نکته از جان تامسن نقل قول آوردم. مردمانی که طرف صحبت ما بوده اند رسانه ها را به طور گزینشی در تار و پود زندگی شان ادغام می کنند. ما دیدیم که این، حتی دربارۀ خانواده هایی که گمان می کردند این ارزش های دینی یا معنوی هستند که انگیزة مصرف رسانه ها را به آن ها می دهند، صادق است.

سوم، واضح است که افول اقتدار نهادهای دینی بر آن چه دیده ایم سایه می افکند. ادعاهای تاریخی کلیسا، فرقه، آموزه و تاریخ، دیگر از سلطه و نفوذی که روزگاری داشتند برخوردار نیستند. در عوض، آن ها بخشی از مجموعة نمادها، سنت ها و ارزش هایی هستند که مردم به شیوه های خاص خودشان کنار هم می چینند و روایت هایی می سازند که برای شان معنی دار [و ملموس]اند، در همان جایی اند که آن ها هستند.

چهارم، شاید مؤثرترین و منسجم ترین چیزی که دیده ایم آن اعتقاد تقریباً همگانی در میان مصاحبه شوندگان ماست به این که تنها خودشان

ص: 621


1- metaphysical seekers ؛ seekers لقب مسیحیانی بود که عضو کلیسای رسمی انگلستان نبودند و به طور منفرد یا پراکنده عبادت می کردند. (م.)

هستند که باید داور نهایی اعتقاد و ارزش در زندگی خود باشند. آن ها نمی خواهند به عنوان افرادی تلقی شوند که حق تصمیم گیری خود دربارۀ رسانه ها و در واقع هر اقتدار بیرونی، را به آن ها تفویض می کنند. آشکار ترین شکل این [تلقی] را وقتی می بینیم که آن ها از نحوة تصمیم گیری شان دربارة قواعد رسانه ای سخن می گویند. وقتی صحبت از قواعد می کنند منظورشان این است که نوع چیز هایی که خودشان و بچه های شان می بینند، می شنوند و انجام می دهند مهم است. ارزش های نهفته در آن چیز ها برای طرف های مصاحبة ما اهمیت دارند و آن ها می خواهند خود تصمیم بگیرند که چه چیزی درست و مناسب است. ولی توقع ندارند که آن تصمیم ها را دیگران برای شان بگیرند. خودشان باید آن تصمیم ها را بگیرند. شاید گویاتر از این ها آن باشد که، در مصاحبه ها تقریباً همه می گفتند که بچه ها را باید به گونه ای بار آورد که خودشان نیز در این موارد تصمیم بگیرند. کمتر کسی از والدین می خواستند افرادی تلقی شوند که برای در امان نگه داشتن بچه های بزرگ تر از دیدن چیز هایی که نباید ببینند، محدودیت هایی بر آن ها تحمیل می کنند. (بچه های کوچک تر [البته] موضوع دیگری بود). طرز تلقی درست از رسانه، اگر بتوانم جمع بندی ساده ای از آن به دست دهم، این است که رسانه را یکی از امکانات فرهنگی ای بدانیم که ناگزیر، حتی ضروری است و این که تصمیم گیری دربارة آن به عهدة خود ماست.

پنجم، آن چه دربارة روابط بین رسانه های دینی و سکولار و امکان پُل زدن [بین این دو] گفته ام در این جا نیز مهم است. بسیاری از

ص: 622

مصاحبه شونده های نوآیین ما، از هر دوی این ها بهره مند بودند. مطالب دینی و سکولار، هر دو، را مصرف می کردند و احساس می شود که امر سکولار همان بافت رسانه ای تعیین کننده است. چنان که در اغلب آن موارد ملاحظه کردیم، این گونه رسانه ها از یک برجستگی، حتی جذابیت، از جمله چیز هایی که با نام لذائذ گناه آلود از آن ها یاد می شود، برخوردارند. بدین ترتیب، آن چه رابرتسن یا فالوِل فکر می کنند یا می گویند نمی تواند از نظر مؤمنان نوآیین ما اهمیت خاصی داشته باشد. در واقع، طرف های مصاحبة ما معمولاً با نوعی تمسخر به تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون نگاه می کردند. به نظر می رسید که اقتدار دینی در برابر طیفی از منابع وساطت یافته ای که مردم استفاده می کنند و با هم تلفیق می کنند، عقب نشینی می کند. این معمولاً شامل اقتدار روحانی به طور عام [نیز] می شود. کمتر کسی از طرف های مصاحبة ما می خواستند تصمیم گیری دربارۀ این چیز ها را به پیشوای دینی یا کشیش یا خاخام یا امام یا کاهنِ خود واگذار کنند.

سرانجام، چنان که در فصل های پیشین آمد، این در نهایت همان نفس(خود) است که جایگاهی را می سازد که در آن چیز ها به طرزی تحکم آمیز [و مقتدرانه] کنار هم قرار داده می شوند. درک جهان، به کار بستن امکانات حافظه، سنت، اعتقاد، خانواده، مدرسه، محل کار و فرهنگ رسانه ای برای ساختن مفهومی از خودشان که در زندگی معاصر مؤثر است و به کار می آید، به عهدة فرد، اعتقاد طرف های مصاحبة ما است. ما در مصاحبه های خود چندان چیزی ندیدیم که حکایت از آن کند که در نگرانی ها و انتقاد هایی که شنیدیم و دیدیم نوعی نقشِ به

ص: 623

لحاظ ایدئولوژیکی تعیین کننده، مستتر است. پیوند بین رسانه ها، اعتقاد و رفتار (سیاسی یا غیر آن) دست کم بر اساس تحقیقاتی که در این جا کردیم، آن چنان مستقیم و ابزاری نیست که بتواند موجب ترس ما شود. آن چه ممکن است ببینیم، وضعیتی است بسیار نزدیک به وضعیت هنجاری ای(1) که جو لوکونته خواهانش است. طرف های مصاحبۀ ما، دست کم بر حسب مقاصد و نفس های آرمانی شان،(2) پیوند های ضروری بین دین و اقتدار، خواه در حوزة اجتماعی خواه در حوزه های سیاسی نمی بینند. آن ها زندگی پیچیده ای دارند که در آن انواع فشار ها، عوامل نفوذ، منابع شناخت ارزش ها و نماد ها به طور روزانه دست در کارند. جهان پیرامون آن ها تغییر می کند و آن ها باید راه هایی برای تحول با آن بیابند. آن ها خود را لوح های نانوشته ای که گفتمان های دینی یا سیاسی رویشان حک می شوند، نمی دانند. برعکس، آن ها مصرف کنندگان و کاربران این گونه گفتمان ها هستند و با ادعاهای رقیبی که از جانب بافت ها و صداهای دیگر مطرح می شوند مبارزه می کنند.

نمونه ای از توافق پیچیده بین اعتقاد، سیاست ورزی، رسانه ها، فرهنگ و ارزش ها را که در پی می آید در مصاحبة ما با دورین ریچاردز می توان یافت. موضوع ازدواج هم جنس گرایان (و حقوق هم جنس گرایان به طور کلی تر) در انتخابات 2004 به رقابت با سقط جنین به منزلۀ موضوع مربوط به ارزش های بنیادین برخاست. اغلب ناظران و مفسران که کل وضعیت را می دیدند [و نه فقط برخی جزییات را]، قائل به وجود

ص: 624


1- 27.normative
2- 28.ideal selves

ارتباطی ساده و بی دردسر بین دین مداری محافظه کارانه و طرز تلقی ها از حقوق هم جنس گرایان بودند، ارتباطی که قرار بود در دریافت رسانه ای منعکس شود، یا حتی از آن تأثیر بگیرد. دورین به ما نشان داد که اوضاع به این سادگی ها نیست.

دورین زنی 55 ساله است که در حومة یک شهر بزرگ رو به زوال در غرب میانه همراه با شوهرش ماروین و آخرین بچه از پنج بچة به فرزندی گرفته شان، زندگی می کند. او خود را شخصی متدین و کاتولیکِ سنت گرا توصیف می کند.(1)

در طول مصاحبه، دورین فاش کرد که هر چند روی هم رفته [برنامه های موسوم به] نمایش های واقعی را دوست ندارد ولی چند تایی از آن ها را دیده است که دورین و مصاحبه کننده به بحث دربارۀ این ژانر پرداختند. تنها برنامة واقعی که او دوست دارد و به طور منظم تماشا می کند، چشم هم جنس گرا برای مرد دگر جنس خواه(2) است که در آن پنج مرد هم جنس خواه یک مرد دگر جنس خواه را می آرایند و این آراستن شامل پوشاک، نظافت شخصی، تدارکات عمومی معاش و شیوة زندگی هم می شود.

مصاحبه کننده می پرسد:

بسیار خُب. چشم هم جنس گرا برای مرد دگر جنس خواه را چطوری با اعتقادات کاتولیکی خود وفق می دهید؟

ص: 625


1- مونیکا اِمریش بود که با دورین ریچاردز مصاحبه کرد.
2- Queer Eye for the Straight Guy برنامه ای تلویزیونی که از سال 2003 پخش آن شروع شده است. شخصیت های آن پنج مرد هستند که هر یک در حوزه ای تخصص دارند: مد، غذا، دکوراسیون داخلی، فرهنگ، آرایش، و مشروبات الکلی.(م.)

دورین:

اوه، خیلی سخت بود. می دونید که همة ما احساس گناه کاتولیکی داریم و من یک ... نه مثل یک کاتولیک گمراه. کشیش ها و سر و سر ّ های بی اهمیت شان با پسر های کم سن و سال، ایمان منو سست نمی کنن و من فکر می کنم اونا باید مجازات می شدن و کلیسا اشتباه کرد که اونا رو پنهون کرد. ایمان کاتولیکی واقعی من، منو سرپا نگه داشته. خدای من، ببین از دست بچه هایی که داشتم، قلبم، سرطانم خلاص شدم. آره ایمان کاتولیکی تکیه گاه زندگی منه. هر چند خیلی مطمئن نیستم. وای، سخته. هم جنس گرایی چیز سختی یه برام؛ چون تو زندگی شغلی ام چندین هم جنس گرا رو می شناختم و همین طور توی زندگی شخصی ام و هیچ وقت یکی رو ندیدم که با من بددهن باشه یا رفتار زننده ای بکنه، هوم... هیچ چیز به جز خوبی. هیچ کدوم از اون هایی که می شناسم هرگز سعی نکرده هم جنس گرایی خودشو پنهون کنه و همة اون ها آدم های خوبی بودن و توی زندگی شون همه اش کار ای خوب کردن. حالا، می دونم چند تایی هم جنس گرای باز واقعاً ناجور هستن ولی اشکالی نداره، آدم های ناجوری هم هستن که دگر جنس خواه هستن. برای همین، روز ای سختی با هم جنس گراهایی که می شناسم گذروندم، باور کردن این که خدا اون ها رو به جهنم می فرسته برام سخت بود برای همین باید بگم که ... مواقع زیادی توی زندگی ام هست که مجبورم توی یک پاکت کوچولو بذارم و سعی نکنم که توجیه اش کنم چون نمی تونم. ولی اصلاً فکر نمی کنم که باید توجیه کنم، نمی دونم، همجنس گراها اذیت ام نمی کنن. هیچ وقت نکردن.

در یک سطح، این گواه خیره کننده ای است از این که تغییر اجتماعی چگونه رُخ می دهد. ارتباط گام به گامی که دورین در زندگی خود با همکاران هم جنس گرای اش و دیگران برقرار کرده کم کم برخی

ص: 626

سوءظن ها را که احتمالاً زمانی [نسبت به هم جنس گرایان] داشته از بین برده است.

این در همان حال نشان می دهد که چگونه لحظة مصاحبه غالباً مردم را وادار می کند که احساس هایی را که از خودشان و از جایگاه شان در شبکة مناسبات دارند بیان کنند، احساس هایی که ممکن است جدید و متحول باشند. او به روشنی با پیش برداشت های پذیرفته شده (که هم از بافت های اجتماعی منشاء می گیرند هم از بافت های دینی) دربارة پذیرش هم جنس گرایی مبارزه می کند و هم زمان با آن به راه هایی پی می برد که از طریق آن ها برداشت ها با چیزی که ممکن است یک ارزش بنیادین تر - ارزش پذیرش و رواداری - باشند، رویاروی می شود.

در سطحی دیگر، نشان می دهد که چگونه رسانه ها به کار بیان (و شاید تقویت) گرایش ها و ارزش ها در فرهنگ بزرگ تر می آیند. عقاید بیان شدة دورین دربارۀ هم جنس گرایی ممکن است تا حدودی از تجربة بی واسطه و شخصی او منشاء گرفته باشند، ولی برنامۀ چشم هم جنس گرا ... می تواند زمینه و بافتی بزرگ تر و چیز های بیشتری برای اندیشیدن در اختیار او بگذارد. ارتباط او با این برنامه، به موازات بافت های رسمی ترِ گفتمان دربارة حقوق هم جنس گرایان، مانند آن چه در حوزة سیاسی هست، امکانات مهمی برای فهم و کنش فراهم می آورد. بدیهی است که از نظر او این هنوز یک مسئلة حل شده نیست، ولی او آشکارا می خواهد تفسیری از اوضاع را بپذیرد که با آن احساس راحتی می کند، تفسیری که ادعاها و تجارب رقیب را توضیح می دهد.

تجربة دورین شیوة مهمی را نشان می دهد که از طریق آن موضوعات

ص: 627

انضمامی و بنیادین در حوزة سیاسی ممکن است از خلال رسانه ها وارد تجربة زیسته شوند. هم چنین توضیح می دهد که چگونه افراد در موقعیت های فرهنگی و اجتماعی مختلف و با انواع خاصی از ارزش ها می توانند با این مداخله ها تعامل کنند. تصویر بزرگ دین و سیاست در جهان مابعدِ 11 سپتامبر و مابعد انتخابات 2004 ممکن است راسخ، قاطع و قابل پیش بینی به نظر برسد ولی باید به خاطر داشته باشیم که آن تصویر، ساخته و پرداختة افرادی چون دورین و افراد دیگری است که به ما اطلاعات دادند، افرادی که ممکن نیست به سبب انگیزه ها و کنش های شان به طرق پیش بینی شده رفتار کنند. به ویژه، فرضیه های ساده انگارانه ای که اغلب دربارۀ رابطة سیاست، دین و رسانه ها ساخته می شوند، نیازمند آن هستند که با دقت بیشتری حلاجی شوند.

من این فصل را با این پیشنهاد آغاز کردم که باید به برخی پرسش ها در یک بافت اجتماعی و سیاسی بزرگ تر بپردازیم. از یک لحاظ، نمی توانم، در این بُرهه از تاریخ، بدون بررسی رویداد های 11 سپتامبر و رابطة جدید و در حال تکوین بین دین و سیاست، دست به تحقیق در دین و رسانه ها بزنم. این تحقیق، البته، قصد پرداختن به این موضوعات را نداشت؛ این اتفاقات در حالی افتادند که مصاحبه های پژوهشی در جریان بودند و واکنش های مردم به 11 سپتامبر و بحث های دینی / سیاسی بدل به بخشی از گفت وگو های ما شدند. این واقعیت که آن ها قطعاً اتفاق افتادند به ما امکان می دهد که بعضی چیز ها را دربارۀ این که چگونه نظام بزرگ ترِ روابط بین فرهنگ رسانه ای و فرهنگ سیاسی در زندگی و تجارب مخاطبان تأثیر می گذارد ببینیم. من گفته ام که ما

ص: 628

نیازمند آن هستیم که رابطة بین دین و فرهنگ رسانه ای را در بطن رویة رسانه ای و مطابق با منابع نظری مهم در حوزة رسانه ها (شیوه هایی را که از طریق آن ها رویة رسانه ای با جنبه های دیگر زندگی و تجارب مردم تعامل می کند و با آن ها مرتبط می شود) بفهمیم. دیدیم که چگونه تجربة 11 سپتامبر و پرسش های مربوط به سیاست ورزی دینی وارد این حدیث نفس ها شد و این کار را هم از طریق رسانه ها کرد و هم از طریق تجربه ها و بافت های غیر رسانه ای. هم چنین، دیدیم که شیوه های فهم این چیز ها متضمن یک توافق از جانب خودِ معناها و روایت هایی است که قصد شان همان کار [فهم این چیز ها] است. برخی از این ها موفق تر از برخی دیگر اند و برخی برای ما ناظران، قابل فهم تر از برخی دیگر هست ند ولی آن چه آشکار است این که ما باید همان قدر که این چیز ها را توافق های پیچیدة حاصل شده در این زندگی ها می دانیم، ارزش ها یا ادعاهای معین یا قطعی ای بدانیم که اعتقاد یا کنش را تعیین می کنند. در فصل بعد، این موضوعات را دوباره، همراه با ارزیابی جامع تری از چشم انداز های دین و معناسازی دینی در عصر رسانه ها، بررسی خواهیم کرد.

ص: 629

ص: 630

پاره دهم: نتیجه گیری: چه حاصل شده است؟

اشاره

پاره دهم: نتیجه گیری: چه حاصل شده است؟

ما این تحقیق در روابط بین دین و رسانه ها را با قصد پرداختن به راه هایی آغاز کردیم که عصر رسانه ها از طریق آن ها توانسته است رویه و معنای دین در مدرنیتة متاخر را تعیین کند. ما از آن مأموریت نسبتاً فراگیر، روی آن چیزی تمرکز کرده ایم که گفته ام پرسشی است مقدم بر بسیاری پرسش های دیگری که ممکن است مطرح شوند. به نظر من پیش از آن که بتوانیم به کل وضعیت حاکم بر معنای دینی، نماد گرایی معنوی،(1) سنت های دینی و معنوی، نهاد های دینی، تعلیمات دینی و رابطة دین با سیاست ملی و جهانی وقوف یابیم، نخست باید ببینیم مردم، به منزلۀ مصرف کنندگان رسانه ها و مخاطبان رسانه ها، چگونه به دینِ وساطت یافته دسترسی می یابند، با آن تعامل می کنند، و آن را

ص: 631


1- spiritual symbolism

می فهمند. در این فصل نهایی، می خواهم جمع بستی از چیز های مهمی که یافته ایم ارائه کنم و احتمالاً، برخی از پیامد هایی را که یافته های ما برای این پرسش ها، و دیگر پرسش های جامع تر دارند، نشان دهم.

این تحقیق، تا حدودی، استوار بر انتظاراتی محدود بوده است. ما برای رسیدن به سطح (احتمالاً) بنیادینِ رویۀ رسانه ایِ واقعی، ناگزیر چشم انداز خود را از امر جهانی به امر محلی و از طیف وسیع تأثیراتِ بالقوۀ رسانه ها و دین روی یکدیگر، به شیوه ها و لحظه های دقیق تر و راه های مهم یا معنی دار شدنِ رسانه ها از راه های دینی و معنوی، تغییر دادیم. دلایل این محدود سازی، دو دسته بودند؛ یکی چالش های مفهومی مربوط به تعیین این که کِی و کجا فکر می کنیم این اتفاق می تواند بیفتد و دیگری چالش های روش شناختی مربوط به زمانی که این تعامل ها را عملاً بررسی می کنیم. بنا به دلایلی که به تفصیل در فصل چهارم آوردیم، ما به بحث هایی مفصل با طیفی از افراد، خانواده ها و خانوار ها پرداختیم که ثمرۀ آن ها را در چهار فصل پیشین عرضه کرده ام. ما به بررسیِ توضیحاتی پرداخته ایم که مربوط هستند به شواهدی مبنی بر این که مردم از چه راه هایی تجربۀ رسانه ای را در آن چه من خودبیانگری های موجه(1) نامیده ام، ادغام می کنند. آن گاه مسئلۀ هویت را شاخصی مهم برای روابطی تلقی کرده ایم که مورد علاقۀ ما هستند. این روایت [یا خودبیانگری]ها، چنان که گفته ام، هدف تحقیق های ما نبوده اند، بلکه جانشین بخشی از مادۀ خام یا داده هایی

ص: 632


1- plausible narratives of the self

بوده اند که ما از درون آن، شواهدی را بیرون کشیدیم که حکایت از روابطی دارند که مورد علاقۀ ما هستند.

ما بر آن بوده ایم که در تحقیق خود، به منزلۀ پروژه ای که اساساً جامعه شناختی است، بر بافت ها، عوامل تأثیر گذار و روابط بین رسانه ها و دین در حوزه های مادی زندگی فرهنگی و اجتماعی متکی باشیم. استدلال من این بوده است که ما برای انجام این کار، باید در حوزۀ اجتماعی، اوضاع را به شیوه ای کاملاً انضمامی و بی واسطه بررسی کنیم. خوشبختانه مجموعه ای از روش های تحلیل اجتماعی و فرهنگی در دسترس است که ما را در تحقیق یاری رسانده اند. به محض آغاز ارزیابی آن چه یافته ایم، کشف خواهیم کرد که رابطة مستقیم یافته های ما با برخی پرسش ها بیشتر از پرسش های دیگر است. البته یافته های ما در حوزه های اجتماعی مورد بررسی ما، پای معناها، عواقب، یا تأثیرات را به میان خواهند کشید؛ ولی این مانع از آن نمی شود که دربارۀ دیگر حوزه ها نیز به تعمق آگاهانه بپردازیم. بنابراین، آن چه در پی می آید بحثی است دربارة آن چه در تحقیق های خود دیده ایم و شنیده ایم. برخی از آن چه خواهیم گفت مستقیماً به موضوعات و نگرانی هایی می پردازد که به عنوان بخشی از توجیه، برای این مطالعه در نظر گرفته بودیم. چیز های دیگر - و این ها برخی از بحث انگیز ترین و هیجان انگیز ترین چیز هایی است که یافته ایم - از دل این تحقیق سر بر خواهند آورد.

ص: 633

همه گیری رسانه ها

همه گیری رسانه ها

در همۀ مصاحبه ها و اظهار نظر ها، از میان انواع بافت ها و دیدگاه ها(ی اجتماعی، دینی، قومی و...) به نظر نمی رسید هیچ چیز دیگری چنان همگانی باشد که احساس همه گیری، نفوذ و گریز ناپذیری رسانه ها هست. از خانواری به خانوار دیگر و از مصاحبه ای به مصاحبۀ دیگر، همه در یک فرضیه - حتی آرزو - سهیم بودند و آن این که رسانه ها همگانی و مسلم فرض شده هستند. رسانه ها زبان میانجی(1) و وجه مشترک تجربه و رویۀ اجتماعی و فرهنگی معاصر اند. چندین تحقیق پیشین به همین نتیجه رسیده اند و از جمله، نشان داده اند که رسانه ها ساختار و شتاب زندگی روزانه، هنجار ها، زبان ها و فحواهای کلامیِ گفتمان اجتماعی و فرهنگی را تعیین می کنند.

هم چنین نفوذ [و فراگیری] رسانه ها چیزی است که غالباً به طور غیر ارادی در توضیحاتی که دیده ایم، گنجانده می شود. برای نمونه، در فصل هفتم یان وَن گلدر از قدرت و فشاری که گویا رسانه ها بر زندگی خانگی او (با وجود این که خانواده اش گام های عینی برای محدود کردن نقش رسانه ها برداشته بود) تحمیل می کردند، متأسف بود. در مصاحبه های ما، والدین این نفوذ و همه گیری را به شدید ترین شکل احساس کرده اند. رسانه ها، شامل تلویزیون، فیلم، موسیقی عامه پسند و - به طرزی فزاینده - رسانه ها ی شخصی و دستگاه های قابل حمل، امروزه در قلب فرهنگ جوانان هستند و به نظر می رسد دامنة نفوذ آن ها به

ص: 634


1- lingua franca

طیفی از حوزه های اجتماعی، از تنظیم زمان، تا تأمین اصطلاح های فرهنگی مشترک و موضوعات گفت و گو - که گفتمان اجتماعی بزرگ تر، از خلال آن ها به وقوع می پیوندد - کشیده شده است.

آن چه بیشترین اهمیت را برای تحقیقات ما در این جا دارد آن است که رسانه ها به خانۀ کسانی نیز نفوذ کرده اند که - بنا به دلایل دینی یا دلایل دیگر - می توانیم انتظار داشته باشیم که حداکثر کنترل را بر آن ها اعمال بکنند. در واقع، در چنین خانه هایی (برای نمونه خانۀ میلیکن ها در فصل ششم) آن چه آشکار است در وهلۀ اول نه واقعیت حضور رسانه ها در خانه، بلکه این است که آن ها احساس می کنند باید دربارۀ رسانه ها کاری بکنند. این نکتۀ مهمی است. حرف پیش پا افتاده ای زده ایم اگر بگوییم که زندگی فرهنگی و اجتماعی امروزین ِ آمریکا اشباع از رسانه ها است. همه می دانیم که رسانه ها چه اهمیتی در زندگی ما یافته اند، و طیف رسانه های قابل دسترس در خانه ها به رشد تصاعدی خود ادامه می دهد. آن چه در این جا جالب است، این است که خانواده هایی که انتظار داشتیم از لحاظ رابطه شان با رسانه ها دوری گزین(1) باشند، ظاهراً بالعکس، این واقعیت را تقریباً به طور ضمنی پذیرفته اند. ممکن است بپرسیم، مگر کار دیگری هم می توانند بکنند؟ البته، می توانند خود را جدا کنند، همان کاری که دیگران کرده اند.(2) ولی

ص: 635


1- outlier
2- باید یاد آوری کنم که یکی از منابع ما آمیش ها را نمونه ای از این گونه جدایی معرفی می کرد. با این حال، خانواده هایی هستند که خود را به طور ریشه ای جدا و منزوی نمی کنند ولی با وجود این خود را از رسانه ها دور نگه می دارند. مثالی از کورینه پیتون را در فصل 6 کتاب هوور و همکاران خواهید یافت.

در مجموع آن ها این کار را نمی کنند. در عوض، به نظر می رسد نفوذ رسانه ها را به عنوان یک امر مسلم و یک واقعیت اجتناب ناپذیر می پذیرند و در جهت توافق با [این] وضعیت گام برمی دارند. آن ها همان کاری را می کنند که جان تامسن به مردم پیشنهاد می کرد با رسانه ها بکنند (و سخن او را پیش از این نقل کردیم): آن ها رابطۀ خود را با رسانه ها نوعی وساطت، تعامل ایده ها و تجربه های برخاسته از رسانه ها، ایده ها و تجربه های برخاسته از زندگی روزانه تلقی می کنند.

هم چنین آن ها رسانه ها را، هم به صورت برنامه ها، خدمات و تجارب منفرد تجربه می کنند و هم به صورت یک مجموعه. آن ها در سطح تجربی واقعیت اجتناب ناپذیر در این برهه از تکامل رسانه ها در غرب - تمرکز و تعامل بین رسانه ای این صنایع - را درک می کنند. با این حال، در سطح دیگر، تمایل به این دارند که رسانه ها را یک نیروی یکپارچه تلقی کنند. آن ها با برنامه های منفرد به صورت انفرادی و اغلب با حد ّی از لذت یا ترجیح شخصی، ارتباط برقرار می کنند ولی رسانه ها به عنوان یک کل را موضوع دیگری می دانند. این تعبیر از همه گیری و نفوذ رسانه ها، چنان که پیش از این نشان دادیم، با اندیشه های دیوید گانتلت و آنِت هیل و از میان دیگران، با اندیشه های سونیا لیوینگستن در باب نحوه های ادغام شدن رسانه در زندگی روزانه، سازگار است. رسانه ها، به لحاظی، موضوعی جا افتاده هستند. آن ها، با قطع نظر از این که می خواهیم چه تصوری از پیامد ها یا تأثیراتشان داشته باشیم، اکنون بخش پذیرفته شده ای از فضای داخلی هستند و تا اندازه ای، به قول لیوینگستن شفاف شده اند. چنان که پیش تر گفتم، بنا به یک تعبیر

ص: 636

توصیف هایی از رسانه ها که در این جا می بینیم نشانة این فرآیند ادغام هستند. من می خواهم بگویم این واقعیت که چنین توصیف هایی هنوز هستند و نفوذ دارند - این که آن ها در واقع ایده های هنجاری مهمی هستند که کل مردم در آن ها سهیم اند - نشانة ادغام هنوز کامل نشدة آن ها است. هرچند باید تا حدودی بپذیریم (همان گونه که طرف های مصاحبۀ ما در این جا تقریباً همگی می پذیرند) که رسانه ها اکنون بخشی از تار و پود زندگی روزانه، خصوصی، داخلی ( و هم چنین اجتماعی) هستند ولی هنوز فاقد نمادها و زبانی هستیم که برای توصیف نقش آن ها در همه چیز مورد نیاز است؛ از جمله، نقش آن ها در اصطلاحات هنجاری ای که برای توصیف گِمِین شَفت به کار می بریم. این، ظاهراً، مهم و معنی دار است؛ چون نقش گذشته و ایده ها و نماد های مربوط به گذشته به همان اندازه برجسته است که تلاش طرف های مصاحبة ما برای توصیف آرمان های خود در باب ارزش ها، معنویت، ایمان، زندگی خانوادگی و روابط متقابل بین این عرصه ها. زبان گذشته زبان قدرتمندی است و سازگار شدن واژگان گذشته هنوز چندان موفقیت آمیز نبوده است که بتواند واقعیت رسانه های نافذ را در خود جای دهد. هم چنین به نظر می رسد این نفوذ در اغلب این خانه ها به نوعی استمرار دست یافته است. زندگی آن چنان که در این جا توضیح داده شده است، جریان دارد و رسانه ها نقش خود را بازی می کنند. رسانه ها سازنده های الگو های زندگی روزمره و سازنده های مهم

ص: 637

لحظه های کلیدی (گفت وگو ها) در اقتصاد اخلاقیِ در حال توسعة خانوار، هستند.(1) آن ها خمیرة گفت وگو ها در درون خانواده ها و بیرون از آن هستند. تکنولوژی های رسانه ای [جزء] سازنده ها، امکاناتی مهم و بخشی از موجودی ای هستند که به تثبیت جایگاه خانواده در شبکة مناسبات اجتماعی کمک می کند. در عین حال، رسانه ها تعیین کنندة کل آن چه جاری و ساری است، نیستند. برخلاف برخی از آثار پیشین که نقش مرکزی برای رسانه ها در جهت دادن به جریان تجربه در زندگی خصوصی قائل بودند،(2) در خانوار هایی که در این جا طرف صحبت ما بودند به نظر می رسد که رابطة بین رسانه ها و بقیة تجربة روزانه، تعاملی تر است. چنان که گفته ام، این موضوعی بی دردسر یا فیصله یافته نیست ولی دعوا بر سر این نیست که در کجا جریان زندگی از بسیاری جهات همان جریان رسانه ای است.

رسانه ها به منزلۀ فرهنگ مشترک

رسانه ها به منزلۀ فرهنگ مشترک

رسانه ها فقط به دلیل موقعیت مادی یا اجتماعی - ساختاری شان(3) نافذ و همه گیر نیستند. آن ها در این توصیف ها به خاطر آن چه انتقال می دهند نیز مهم اند: [یعنی] یک فرهنگ مشترک که در عین حال هم دشوار است هم جذاب.(4) جذابیت آن ناشی از موقعیت فرضی اش در

ص: 638


1- این البته اصطلاحی برگرفته از سیلورستن (1981) است.
2- Cf. Kuby and Csikszentmihalyi (1990).
3- sociostructural
4- پیشنهاد هوراس نیوکامب مبنی بر این که تلویزیون را یک تریبون فرهنگی تلقی کنیم تا اندازۀ بسیار زیادی مرتبط است با آن چه در این جا دیده ایم.

مرکز فرهنگ است. فرض بر این است (و ثابت شده است) که رسانه ها نماد ها، رویداد ها و ایده هایی را بازنمایی می کنند که مهم اند و در یک بافت اجتماعی و فرهنگی وسیع تر مأوا دارند. به نظر می رسد این هایی که طرف مصاحبة ما بودند، می خواهند بخشی از آن گفتمان باشند. دست کم در حال حاضر، به نظر می رسد که تلویزیون، بیش از رسانه های دیگر، مظهر آن فضای فرهنگی است. باید دید که آیا با تحول رسانه ها این وضع هم چنان برقرار خواهد ماند یا نه.(1) به نظر می رسد نقش تلویزیون به عنوان انتقال دهندۀ این فرهنگِ مشترک، در این مصاحبه ها در سه سطح تحقق می یابد. نخست، شماری از طرف های مصاحبة ما، چنان که در فصل های ششم و هفتم خاطر نشان کردیم، رسانه ها - به ویژه تلویزیون - را نوعی حق یا توقع تلقی می کنند. ما، به عنوان یک مثال خاص، به توضیحات جی میلیکن دربارۀ حدود امکان اش برای دسترسی به تلویزیون اشاره کردیم: «من فقط می توانم دو یا سه کانال رو بگیرم» و او آن چه را که آن ها نمایش می دهند، تماشا می کند. این برداشت از توقع را به ظرافت می توان در طول طیف وسیعی از مصاحبه ها دید. برای نمونه، والدینی که ایده های آشکاری دربارة مشکلاتشان با رسانه ها و نگرانی های شان دربارة جذب شدن کودکان شان به رسانه ها بیان می کنند، در جای دیگری از مصاحبة خود گزارش

ص: 639


1- به باور مصاحبه شوندگانِ جوان تر، به نظر می رسد که اینترنت و وب از این نظر به تدریج جای تلویزیون را خواهند گرفت.

می دهند که هر شب از دیدن برنامه های جی لنو یا دیوید لتر من(1) ریسه می روند. دومین سطح از سطوحی که به نظر می رسد، به ویژه، تلویزیون در آن ها نقش یک فرهنگ مشترک را بر عهده می گیرد، در قابلیت آن برای انتقال مجموعة مشترکی از نمادها، ایده ها و زبان ها قرار دارد؛ [یعنی] عناصری که بدل به بخشی از ارزِ رایجِ فرهنگیِ مشترک می شوند.(2) آخرین مُدها، گرایش ها، اصطلاحات و شمایل ها را می توان در آن جا یافت و تلویزیون بیش از پیش، از طریق برنامه های خبری و سرگرم کننده اش - و به طرز فزاینده ای از طریق سرگرمی های خبری اش(3) - لزوماً به ما نمی گوید که «دربارة چه چیزی صحبت کنیم» بلکه می گوید «دربارة چه چیزی صحبت می شود». طرف های مصاحبة ما احساس می کردند که این روابط در آن جا ها حاکم است و احساس می کردند که این ها، هم به خاطر آن چه می توانند دربارة ماوقع بگویند مهم اند، هم در عین حال برای مطلع کردن ما از آن چه هر کس دیگری درباره اش صحبت می کند. البته، این تصور از رسانه ها به منزلۀ مجموعه ای از ارز های فرهنگی مبادله،(4) ایدة جدیدی نیست ولی در بطن مصاحبه هایی که در دین و معنویت به منزلۀ بافت های بدیل بالقوة معنا و ارزش کنکاش می کردند، می توانستم انتظار رویارویی با دیدگاه هایی

ص: 640


1- Jay Leno و Daivid Latterman : کمدین های تلویزیونی آمریکا. (م.)
2- نوشته های بسیار زیادی هستند که روی این موضوع تمرکز کرده اند و اکثر آن ها ریشه در ایده های بوردیو (1984) دربارۀ سلیقه به عنوان ارز رایج مبادلۀ فرهنگی دارند. هم چنین بنگرید به: Thompson (1995),P.16
3- infotainment
4- cultural currencies of exchange

دور از هنجار را داشته باشیم ولی در عمل رویاروی نشدیم و در عوض، آن چه یافتیم عبارت بود از توافقی بین این گفتمان های رسانه محورِ پذیرفته شده و مسلم انگاشته شده و ارزش ها و آرمان های بدیل. پرسش این است که آیا چربِش بیشتر با گفتمان رسانه ای است یا با امر بدیل (یعنی بافت دینی یا معنوی). ما به زودی به این موضوع باز خواهیم گشت.

سومین سطحی که به نظر می رسد عمومیت(1) رسانه ها در آن عمل می کند، مرتبط است با قابلیت های رسانه ها برای عرضه کردن مطالب وابسته به فرهنگ به شیوه های مؤثر و جذاب. ما در بحث خود از تجاربِ مصاحبه شونده ها در رسانه ها خاطر نشان کردیم که صرفاً جذابیت های بساوایی، حسی یا دیگر جذابیت های برخی رسانه ها، انگیزه ها برای طیف وسیعی از سلایق رسانه ای در میان آنان را توضیح می دهد. رسانه ها تا حدودی به این دلیل مؤثر می افتند [مخاطبان را به خود جلب می کنند] که خوش ساخت، چشمگیر و مناسب زمان و مکان شان هستند. ما معمولاً روی لذائذ گناه آلودی تمرکز می کردیم که در این جا از لحاظ منابع گناه با آن ها مواجه شده ایم ولی باید به یاد داشته باشیم که داستان واقعی، همان لذت است.

ریچل آلبرت، یک مسیحی بازمتولد که در فصل ششم ملاقات اش کردیم، پرونده های مجهول و سفر ستاره ای را تماشا کرد، برنامه هایی که به روشنی می دانست با دین مداریِ اظهار شدة او جور درنمی آیند ولی،

ص: 641


1- commonness

آن ها همان گونه برای او جذاب، گیرا و مجذوب کننده بود که برای میلیون ها انسان دیگر. این برنامه ها (و اغلبِ برنامه های دیگر) به این دلیل مؤثر می افتند که ایده ها و ارزش های مهمی را بیان می کنند و نشان می دهند که در درون فرهنگ به کار گرفته می شوند. ریچل و در واقع هر کس دیگری که در مصاحبه با ما شرکت کرد، از آن گفتمان ها کاملاً آگاه بود و از طریق مشارکت در باز نمایی هایی که تلویزیون از آن ها ارائه می کرد توانست تا حدودی در آن گفتمان ها داخل شود. تمایل او به گنجاندن گزارش هایی از این ایده در خودبیاگری خویش، ممکن است نشانه ای از این باشد که او درصدد است ایده هایی از هر دو منبع - فرهنگ فراگیر تر و ایمان دینی خودش - را تلفیق کرده و یک کل منسجم از آن ها بسازد.

از میان ایده هایی که در فصل های پیشین مورد توجه قرار دادیم، یکی هم مفهوم دوگانه باوری (ثنویت گرایی) و این عقیده بود که می توانیم بنا به مصلحت، دین (یا ایمان یا باور یا معنویت) و رسانه ها را حوزه های جدا از هم و جداشدنی تلقی کنیم. من بر آن بودم که باید از این اعتقاد فراتر برویم؛ چون احتمال می رفت که رسانه ها، در عصر رسانه، بیش از پیش در نقش تأمین کنندة منابعی ظاهر شوند که به لحاظ دینی و معنوی معنی دار هستند. هر چند شواهدی دال بر این هستند که داریم از آن خط عبور می کنیم (و بحث مفصل ترِ آن، در سطور پایین آمده است) ولی ممکن است، بنابراین مصاحبه ها، راه هایی باشند که از طریق آن ها به نظر چنان نماید که حوزه های جدا از هم وجود دارند. یکی از این راه ها مربوط است به همین ایدة فرهنگ های

ص: 642

مشترک. برخی از طرف های مصاحبة ما (به ویژه مؤمنان و جویندگان معنوی و سکولارها) به راحتی می توانستند تصور کنند که در رسانه ها چیز هایی از نظر دینی یا معنوی مهم هستند. برخی از سنت گرایان نیز همین احساس را داشتند. از نظر دیگرانی چون ریچل، بین منابع فرهنگی مرتبط با ایمان او و منابع فرهنگ فراگیر تر یک خط روشن وجود دارد. مهم این است که، حتی در مواردی چون مورد ریچل، منابع فرهنگ فراگیرتر می چربند یا حتی تا حدودی تعیین کننده اند. یک بار دیگر، آن چه به نظر می رسد دارد اتفاق می افتد چیزی است که ما، براساس تأملات نظری خود، پیش بینی کرده بودیم: این که مردم از دل طیفی از منابع به احساس قابل قبولی از خود خواهند رسید. با این حال، در بسیاری از مصاحبه های مان دریافتم که افراد احساس می کنند رسانه ها، بیشتر به لحاظ فرهنگی معنی دار هستند تا به لحاظ دینی یا به لحاظ معنوی. به نظر می رسید اغلب آن ها می توانند موقعیت خود شان، ایمان شان، ارزش های شان، رسانه ها و ادعاها یا مطالبه های فرهنگ فراگیر تر را به طور غیر ارادی مشخص کنند و مطابق با آن دست به تصمیم و گزینش بزنند. به این اعتبار، از نظر همه در همة موارد، رسانه ها به لحاظ دینی مهم هستند، ولی جای دین را نمی گیرند. هم چنین باید خاطر نشان کنیم که این گفتمانِ فرهنگی مشترک هم در تعامل های درون خانوار نقشی بر عهده می گیرد و هم در تعامل های بیرون از آن. درست همان گونه که افراد فرهنگی را که می توانند در تعامل شان با دوستان، همکاران و دیگران به آن دسترسی یابند و بیان کنند ارزشمند می دانند، بسیاری از خانواده ها نیز پیرامون این منابع

ص: 643

برای گفتمان های خودشان در خانوار تعامل می کردند.

رویه هایی که در این جا مورد بحث قرار داده ایم، ظاهراً ریشه در منطق های نفس ها ی منفردی دارند که از دل طیفی از منابع فرهنگی، معنی دار می شوند و بسیار شبیه به یک نوع سویة پست مدرن اند که در آن، اشکالِ تثبیت شده و تعیین کنندة جامعه، جای خود را به سلیقة فردی و نفس گرایی(من گرایی) می دهد. در این مصاحبه ها ابداعات، بازی ها و توافق های فراوانی هست. به نظر می رسد طرف های مصاحبة ما در حین رسیدن به درکی از خود شان و زندگی شان، طیفی از دانش ها و ایده ها را به کار می گیرند. از بعضی لحاظ ها، یافتن مضامین، انگیزه ها یا نتایج نظام مند در این توصیف ها دشوار است. به نظر نمی رسد که اشاره ای آشکار به حقایق اجتماعی یا فرهنگی، تعیین کنندة پیامد های معنایی باشد. علایق اجتماعی یا طبقاتیِ بنیانی به راحتی بروز داده نمی شوند (هر چند به روشنی در پسِ بخش عمدة آن چه ما دیده ایم خوابیده اند) و به نظر نمی رسد تاریخ یا آموزة دینی، نقش تعیین کننده ای در این فرآیند بازی کنند. اقتدار روحانی عامل چندان مهمی نیست. پس، منطق های عمده کدام اند؟ چه نوع برداشت، ایده ها و دعوی های ارزش(1) نظام مند را می توان دید؟

این سطحِ معنای فرهنگی، یکی از جاهایی است که در آن می توانیم تضادی را که پیش تر مورد بحث قرار دادیم ببینیم. تضاد بین ایده های گیدنز دربارة نحوة ساختن معناهای نظام مند توسط نفس های مستقل،

ص: 644


1- values claim

معناهایی که رو به سوی تکامل در بطن پست مدرنیته دارند و نگرانی های گرگن دربارۀ بافت فرهنگی ای که به نظر مقاومت ناپذیر و مهار نشدنی می رسد. از روی آن چه در این جا دیدیم، ممکن است [بتوان] گفت که گرگن بیش از اندازه بدبین است. طیف منابع معنای فرهنگی که طرف های مصاحبه تجربه می کنند در واقع، حتی در خانوار های کمتر مرفه، وسیع است. وفور کانال های تلویزیونی، همه گیری فزایندة وِب و اینتر نت و مجموعه ای از تغییرات دیگر در بازار رسانه ای، رسانه ها را در مرکز این هیاهو قرار داده اند. ولی هم زمان با این، آن چه این نفس ها در سر دارند، منطق و نظم و نظامی دارد و فرهنگ مشترکِ وساطت یافته یکی از عناصر مهم آن است. یقیناً، چیز های زیادی هست که این مردم باید با آن ها رویاروی شوند، دست و پنجه نرم کنند و غربالشان کنند ولی قطعاً دست به انتخاب می زنند و قطعاً راه هایی برای توصیف خودشان به خودشان و به ما می یابند که در بافت های خودِ آن ها معنی می دهند و مقادیر زیادی از این [انتخاب یا توصیف یا هر دو] ، معطوف به آن چیزی است که فرهنگِ فراگیر تر مورد توجه قرار می دهد و برای آن ارزش قائل است و هم زمان با این، ایده ها و منابع بیرون از حوزه ای که ما بیشترین علاقه را به آن داشتیم - دین و معنویت - نیز شاخص ها و پایه هایی برای این خانوار ها فراهم می آورند. این که آیا این [فرآیند] برای تثبیت وضعیتی که گرگن را غصه دار کرده کفایت می کند یا نه، خارج از حوصلة این تحقیق است.

می توانیم با بازگشت به یکی از منابع نظری خود،

ص: 645

عمل گرایی/تعامل گرایی،(1) به این وضعیت از منظر دیگری نگاه کنیم. نظر من این بود که یک رویکرد تعامل گرا این خودبیانگری ها را مذاکره ای تلقی می کند که قصد از آن این است که این خودبیانگری ها هم در بافت های معین معنی دار شوند، هم در ربط با دعوی ها، ارزش ها، اصطلاحات و معناهای فراگیر ترِ [مستتر در] فرهنگ. این گونه توصیف ها، تقریباً بنا به تعریف خودشان، خود را به سوی چیز هایی معطوف می کنند که از مشترکات بافت فرهنگی ای هستند که بستر این توصیف ها را تشکیل می دهد. مقادیر زیادی از مطالبِ مربوط به رسانه ها در روایت های ما، در این جا چنان که انتظار می رود در رده ای جای می گیرند که ما عنوان توصیف هایی از رسانه ها - یعنی ادعاها و برداشت ها دربارة نقش و جایگاه رسانه ها و رویة رسانه ای در بافت وسیع ترِ ارزش های اجتماعی و فرهنگی - را بر آن نهادیم ولی هم زمان با این، طرف های مصاحبة ما آشکارا با ایده های مهمی که از طریق رسانه ها به آن ها می رسند، دست و پنجه نرم می کنند. قطعه ای که در پایان فصل نهم از دورین ریچاردز آوردیم یک نمونه است. او، با وجود چیزی که ممکن است تعبیر جا افتاده ای از ارزش های اجتماعی مربوط به هم جنس گرایی باشد، با برنامة مهمی که (البته در کنار تجربة شخصیِ بی واسطة او) به او کمک کرده است تا تجدید نظر در برخی از این ارزش ها را آغاز کند ارتباط برقرار می سازد. شاید بتوان توصیفِ

ص: 646


1- pragmatism / interactionism : عمل گرایان، معنی و حقانیت معتقدات ما را بر حسب نتایج یا مضمون عملی آن ها تفسیر می کنند و تعامل گرایان معتقدند که دو قلمرو وجود دارد، یکی جان یا ذهن و دیگری تن، که با هم تعامل دارند. یعنی بر یکدیگر تأثیر می گذارند (بنگرید به فرهنگ اندیشة نو، انتشارات مازیار). (م.)

دورین را نمونه ای دانست از این که چگونه رسانه ها در مدرنیتة متاخر به خدمت تضعیف تدریجی ساختار ها و ارزش های فرهنگی و اجتماعیِ بنیادین درمی آیند. این توصیف، در عین حال، با وضوح بیشتر به نظر می رسد نمونه ای از تحول ارزش های مربوط به یک موضوع اجتماعی مهم باشد که در موقعیت های مرکزی رسانه ها ظاهر شده است و با تجربة اجتماعی خودِ دورین پیکر بندی شده و بدین ترتیب نقش نوعی بنیان را برای باور های در حال تحول او ایفا می کند. این نمونه ای است از این که چگونه امر مشترک ممکن است از بطن ناموزونیِ ظاهری فرهنگ سر برآورد. تعامل دورین با بافت اجتماعیِ خود، و با رسانه ها، به خدمت فراهم آوردن دیدگاهی درمی آیند که او از طریق آن می تواند به ادراک نفسِ در حال تحول اش نائل آید.

مسئلة حل نشده در این جا البته این است که آیا نسبت به این وضعیت باید خوشبین باشیم یا بد بین. دلیلی داریم که باور کنیم - برخلاف استدلالِ مبنی بر این که وضعیت پست مدرن فاقد مرکز ها و دیدگاه ها و منطق های نظم دهنده است - یک مرکز گرایی در جنبه های مربوط به فرهنگ مشترکِ تجربة رسانه ای وجود دارد. از میان اظهار تأسف ها دربارة وضعیت پسین ْ مدرن(1) یکی هم نگرانی دربارة سیاست ورزی هویتی(2) است که بیش از پیش عصرِ سیاسی را تعریف می کند. دین از این نظر یکی از بازیگران اصلی شناخته شده است. بنا به این استدلال، دین بیش از پیش به خدمتِ فراهم آوردن مرکز ها و منابع

ص: 647


1- late-modern condition
2- identity politics

بدیل برای علایق و بینش ها درمی آید و به تکه تکه شدن روز افزونِ مرکز فرهنگی یاری می رساند. شواهد موجود در این جا قرائت بدیلی را پیشنهاد می کنند. دین می تواند چنین منابعی را برای مرکز گرایی و معنا فراهم بیاورد و قطعاً فراهم می آورد و طرف های مصاحبة ما بی درنگ به درس هایی که از دین گرفته اند و ارزشی که دین برای شان دارد اشاره کردند ولی همزمان با این، آن ها خود را بخشی از یک گفتمان فرهنگی وساطت یافتة بزرگ تر نیز تلقی می کردند. البته این لزوماً بدان معنا نیست که یک اتفاق نظر وجود دارد (به یاد گلن دانگل در فصل چهارم می افتیم) ولی نمی توان گفت که، برای نمونه، محافظه کاران دینی ای که با آن ها مصاحبه کردیم، در حاشیه های فرهنگ منزوی شده اند. آن ها مانند هر کس دیگری - به عنوان مخاطبان رسانه ها - در آن فرهنگ مشارکت می کنند.

توافق با رسانه ها و فرهنگ

اشاره

توافق با رسانه ها و فرهنگ

من، در فصل چهارم، از رویکرد روایی در این تحقیق دفاع کردم و در آن جا گفتم که این گونه روایت ها روش اکتشافی ای عرضه می کنند که از طریق آن می توانیم روابط تعاملی رسانه ها، دین، معنویت و بافت به منزلۀ منابع فرهنگی برای معنا سازی را ببینیم. هم چنین گفتم که تبدیل کردن پرسش هویت به ایدة تنظیم کنندة اصلی این تحقیق مهم است. چون این کار فرصتی فراهم می آورد که از طریق آن می توانیم ببینیم که این عناصرِ گوناگون در ابراز وجودِ هویت کنار هم قرار

ص: 648

می گیرند. چنان که تا این جا دیدیم، توصیف فرآیند معناسازی در این حوزه ها به منزلۀ یک توافق بین ایده ها، بافت ها و ادعاهای غالباً ناهمگون، کار معقولی بوده است. در موارد بسیار، آن چه دیدیم عبارت بوده است از شواهدی دال بر تضاد هایی در میان این زندگی ها و این روایت ها، هم چنین شیوه هایی که از طریق آن شیوه ها، طرف های مصاحبة ما برای حل آن تضاد ها تلاش می کردند. این توافق ها از زمرة جالب ترین و مفید ترین چیز هایی هستند که در مصاحبه های خود دیدیم. طرف های مصاحبة ما، به میزانی بیش از آن که شاید انتظار داشتیم، در روایت های خود حد ّی از استقلال بازتابنده را در نحوة ساختن این خودبیانگری ها نشان می دهند. ما آشکارا حد ّی از بازتابندگی را در این توصیف ها پیش بینی می کردیم. گیدنز می گوید که این موضع گیری در برابر فرهنگ یکی از چیز های مهم زندگیِ پسین ْ مدرن است. هم چنین، ما، هم براساس [آرای] گیدنز و هم بر اساس دانش دینی [موسوم به] سرمشق نوین(1) پیش بینی می کردیم که حدی از استقلال نیز دخیل خواهد بود.

تمایز ها

تمایز ها

به نظر می رسد تمایز، محور بسیاری از این توصیف ها و توافق ها ست. موضع گیری در برابر رسانه ها یکی از نتایج تمایز است. انبوهی از نوشته ها در مطالعات مربوط به رسانه ها هستند که کانون توجه شان را تفاوت و تمایز و ارزش های اجتماعی آن ها تشکیل می دهند. طرف های

ص: 649


1- new-paradigm

مصاحبة ما بر سر شماری تمایز های مهم اشتراکِ نظر داشتند.

بسیاری از طرف های مصاحبة ما، در طول طیفی از رده های دینی و اجتماعی، با این توصیفِ غالب از رسانه ها که رسانه های تصویری ارزش کمتر، یا سؤال برانگیز تری نسبت به رسانه های دیگر دارند، موافق بودند.

همان گونه که به یاد داریم، پریسیلا کاستلو این را در فصل پنجم توضیح داد. این مطلب به ویژه دربارۀ تلویزیون صادق است ولی همة رسانه های بصری نیز، بر خلاف رسانه های دیگر، مانند کتاب، کم و بیش در معرض سوء ظن هستند. تنها استثناء البته فیلم است و فیلمِ جدی از زمرة رسانه هایی است که از نظر اغلب طرف های مصاحبة ما به لحاظ معنوی و اخلاقی کاملاً معنی دار بود. در مصاحبه های ما، کسانی که ما جویندۀ معنوی، مومنین معاصر و سکولاریست می نامیم، تمایلی به این دیدگاه در باب رسانه ها داشتند ولی هم زمان با این، والدین عمدتاً معتقد بودند که کتاب ها و آثار چاپ شده، رسانه ای به مراتب بهتر، به ویژه برای کودکان، هستند.

یکی دیگر از تمایز های جالب آن است که، هم زمان با این، به نظر می رسید اغلب طرف های مصاحبة ما می خواهند با آن چه ما ممکن بود به هنگام طرح پرسش مربوط به رسانه ها، احساسات اصیلِ دینی یا معنوی بنامیم، ارتباط برقرار کنند. ما دیدیم که برای طرف های مصاحبة ما برقراری ارتباطِ آسان و بدون مشکل با این چیز ها چقدر دشوار است. ما برای پی بردن به پرسش های مربوط به رسانه های واجد معنای معنوی، شیوه های جور واجوری را به کار گرفتیم. غالباً، تنها پس از گفت وگو های مفصّل بود که طرف های مصاحبة ما می توانستند این گونه

ص: 650

تجارب را توضیح دهند. عمدتاً، وقتی آن ها از پس این کار برمی آمدند، شاهد مثال شان را از موسیقی می گرفتند؛ هر چند مثال هایی از فیلم ها، کتاب ها و منابع دیگر نیز بود. آوردنِ مثالی از تلویزیون دشوار تر بود، ولی برخی از مثال هایی که در اشاره به تلویزیون آورده شدند به ویژه جالب بودند، برای نمونه دست کم از نظر دو تن از مردمانی که طرف مصاحبة ما بودند و شرح شان در این کتاب آمده،(1) [مجموعه برنامه های] اندی گریفیث برنامه های با اهمیتی بود. بدون شک تمایز مربوط به رسانه های تصویری، مانند انواع دیگر این تمایز ها، توصیف پذیرفته شده ای از رسانه هاست که وجه اشتراک عمده اش فرهنگ است. چنان که در جای دیگری اشاره کرده ام،(2) خوار شمردن تلویزیون و رسانه های بصری در گفتمان آموزشی و تربیتی، امری معمولی است. اهمیت فیلم را در همة توصیف ها می بینیم.(3) فیلم از دیر باز در اغلب محافل نخبه، دست کم به طور بالقوه به شأنِ نوعی هنر دست یافته است و از این رو رسانه ای مرتبط با سطح عمیق ترِ معنا تلقی می شود. موسیقی از چنین شأنی برخوردار نیست ولی شاید بتوان گفت که موسیقی ممکن است عملاً همان وجهی باشد که صرفاً به لحاظ دینی و معنوی، واجد معنای خاصی است. موسیقی که به روشنی یکی از تودارترین شیوه ها ی بیان است - که پیش تر بدان اشاره کردم - از دیر باز

ص: 651


1- و دیگرانی که با آن ها مصاحبه کرده ایم و نامشان در کتاب نیامده است.
2- Lee Hood, Lynn Schofield Clark, Joseph G. Champ, and Diane F. Alters, "The Case Studies: An Introduction," Chapter Five in Hoover et al. (2004).
3- the significance of film is a related account of"

نقشی صوری در آیین و تکالیف دینی داشته است ولی می تواند وارد محیط های غیر صوری و تلویحی نیز بشود. دست کم از منظر مصاحبه های ما این گونه به نظر می رسد.

یک عنصر مهم دیگر البته این واقعیت است که در سال های اخیر، یک اقتصاد سیاسی که همان موسیقی دینی عامه پسند باشد، در قالب موسیقیِ مسیحیِ معاصر (CCM) ظهور کرده است. چنان که دیدیم، CCM از نظر بسیاری از طرف های مصاحبة ما، به ویژه جوانان در خانوار های بازمتولد، منبع بسیار مهمی بود. با این حال، فقط آن ها نبودند که موسیقی را عنصر مهمی تلقی می کردند.

یکی دیگر از مجموعه تمایز های مهمی که طرف های مصاحبة ما قائل می شوند، تمایز بین خودشان و «آن دیگران» بود. بسیاری، به شیوه ای که بی شباهت به تأثیر شخص سوم(1) در مطالعات رسانه ها نبود،(2) می توانستند در خصوص این پرسش ها، هویت خود را به واسطة این که چه کسی نیستند، تعیین کنند؛ برای نمونه، اغلب والدین، خود را متمایز از والدین دیگری تلقی می کردند که نفوذ درستی بر زندگیِ رسانه ایِ کودکان شان اِعمال نمی کردند ولی آن چه برای طرح ما در این جا مهم تر است، تمایزهایی بودند که با ارجاع به ارزش ها و نگرش های دینی معطوف به رسانه ها به عمل می آمدند. این تمایز ها در میان مومنین معاصر و جویندگان معنوی و سکولاریست ها ی ما که نگرش دربارة رسانه را یکی از شاخص های مهم هویت یابیِ دینی تلقی می کردند،

ص: 652


1- Third-person effect
2- Cf. Davison (1983)

رایج تر از گروه های دیگر بود. عده ای، با اشاره ای آشکار به این که مردم عموماً محافظه کاران دینی را افرادی می دانند که در برخوردشان با رسانه ها مواضع اخلاقی به خود می گیرند و در رسانه ها بیشتر نگران سکس هستند تا خشونت، بسیار به خود می بالیدند از این که بدین لحاظ از آن ها متمایز می شوند. به نظر می رسید با افتخار می گویند، «ما اخلاق گرا نیستیم، و از این طریق از محافظه کاران دینی متمایز می شویم».

برخی از طرف های مصاحبة ما علاقة خاصی نشان می دادند به روشن کردن این امر که آن ها در تلویزیون بیشتر نگران خشونت هستند تا سکس و این هم راهی بود برای توضیح این که در کجای این قلمرو دینی - فرهنگی ایستاده اند. به نحوی جالب، و سازگار با آن چه پیش تر دربارة فرهنگ مشترکِ رسانه ها گفتم، به نظر می رسید که هم مسیحیان بازمتولد هم جزم اندیشان (دو گروهی که قرار است در این خصوص بیش از بقیه محافظه کار باشند) احتمالاً بیشتر نگران سکس بودند تا خشونت، هرچند نه به شکلی آشکار. یکی از اشتراکات در میان مصاحبه های فصل های ششم و هفتم عبارت بود از نگرانی مشترکی که والدین دربارة سکس و خشونت، هردو، داشتند. ولی مسئلة جالب در همة این موارد این است که منش استنباط شده، نقش یک شاخصِ عموماً قابل فهم برای تفاوت دینی را برعهده می گیرد.

یکی از غیر مترقبه ترین و جذاب ترین تمایز هایی که دیده ایم، خوارشماری تقریباً همگانیِ پخش برنامه های دینی در این مصاحبه هاست. در وهلة اول، زیاد می دیدیم که وقتی طرف های مصاحبه

ص: 653

درمی یافتند که ما علاقه مند به رابطة بین رسانه ها و دین هستیم، گمان می کردند منظور تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون است. با پیش روی مصاحبه ها، درمی یافتیم که حتی مسیحیان بازمتولد و اونجلیست ما، با وجود دانش زیاد شان دربارة برخی انواع تلویزیون دینی، در صدد برمی آیند خود را از آن نوع رسانه ها مبرا کنند. به روشنی، حدی از نکوهش اجتماعی مرتبط با تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون در فرهنگ به طور عام وجود دارد. جالب است که می بینیم چنین احساسی شامل مخاطبانی که به احتمال زیاد باید بینندگان و شنوندگان [این برنامه ها] باشند، نیز می شود. به استثنای برنا مه های رادیویی سازمان تمرکز (حمایت از) بر خانواده و رسانه های مخصوص کودکان مانند مجموعه داستان سبزیجات، نمونه های چندانی حاکی از این که رسانه های دینی به طور آگاهانه اهمیت زیادی در این روایت ها دارند پیدا نکردیم. سردمداران تله ونجلیسم معرفی و نکوهش می شدند. هر چند اشاره ای کلیشه ای به تلویزیون دینی در برخی از مصاحبه ها دیده شد ولی تلویزیون دینی هرگز در مقام آن نوع برنامه سازی جالب، جذاب یا ارزشمندی که حتی اونجلیست ها در رسانه های سکولار می یافتند، مطرح نشد.

از نظر برخی، یک برنامة دینی هر از گاهی ارزشمند بود ولی شبکة PAX و برنامه های احساساتی و ملایم [عاری از عناصر زننده] در شبکه های هالمارک، حتی از نظر آن ها، ارجح بودند. این یافته، در کنار آن چه دربارۀ روابط بین هویت دینی و رسانه های فرهنگ فراگیر تر - فرهنگ سکولار - گفتیم در نظر بگیریم، حائز اهمیت است. البته این

ص: 654

حرف که رابطه ای قیاسی(1) بین ارزش های دینیِ محافظه کار و پخش برنامه های دینی وجود دارد، سخن پیش پا افتاده ای است. این پدیده البته با ظهور تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون و نقش آن در برآمدن جنبش نو- انجیلی مرتبط است. با این حال، شواهدی که در این جا می بینیم حکایت از واقعیت متفاوتی دارند.

کسانی که حافظه شان به گذشته های دورتر قد می دهد، ممکن است بگویند که تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون، حتی با وجود مخاطبان بالقوة اصلی اش، به دلیل رسوایی هایی که در اواخر دهۀ 1980 این صنعت را به لرزه درآورد، موفق نیست ولی در این جا شواهد چندانی دال بر این عدم توفیق ندیدیم. بلکه، آن چه مورد اعتراض مردم در خصوص تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون است، چیز های خاصی هستند که به فرم این ژانر به صورتی که آن ها می فهمند، برمی گردند؛ برای نمونه از نظر جی میلیکن و کارل کالاهان، این برنامه ها بیش از حد به مغلق گویی و اصول تندرستی و ثروت اختصاص یافته اند. این برداشت از تبلیغ مسیحیت از طریق تلویزیون که در این جا می بینیم، سازگار با عقایدی است که تد اولسن در فصل نهم به اونجلیست ها جریان غالب نسبت می دهد.

اولسن، پت رابرتسن و جری فالول - چهره های تله ونجلیسم - را نکوهش کرده و می گوید:

آن ها مایل اند رسانه های سکولار توجهی بیش از آن که

ص: 655


1- syllogistic

استحقاق شان است به آن ها معطوف کنند؛ چون چهره هایی تلویزیونی هستند.

او معتقد است که افکار عمومی ِ اونجلیکال متعلق به جریان غالب یا اکثریت، آن ها را مقاماتِ صلاحیت دار به شمار نمی آورد. در تایید این مطلب، وقتی در برخی مصاحبه ها به تله ونجلیسم می رسیدیم، در اغلب موارد صحبت از TBN و بنی هین به میان می آمد. در هیچ یک از مصاحبه های ما با بازمتولدها یا جزم اندیشان، اشاره ای به رابرتسن و فالول نشد.

یک موجودی نمادین

یک موجودی نمادین

به جز تمایز های ایجاد شده، موضوعات دیگری نیز هستند که در توافق های مشاهده شده، نقش مهمی بر عهده دارند. یکی از انتظاراتی که در آغاز تعیین کرده بودم، مربوط بود به نقشی که رسانه ها ممکن است در فراهم آوردن نوعی موجودی نمادین(1) برای عمل معناسازی ای داشته باشند که سرشار از بار دینی است. چنان که بعداً با تفصیل بیشتری خواهیم گفت، نمونه های بسیاری از رسانه ها یی را سراغ داریم که به این نحو کار می کنند.

با این حال، مهم است خاطر نشان کنیم که به نظر می رسد رسانه ها، از لحاظ شیوه یا سبک توافقی که دیده ایم، در دو سطح اهمیت دارند. آن ها، افزون بر موجودی نمادین، یک بافت نیز هستند. بخش عمدة آن چه پیش تر دربارۀ انتقال فرهنگ مشترک توسط رسانه ها گفتیم،

ص: 656


1- Symbolic Inventory

ریشه در این تعبیر از بافت دارد. فرآیند ها و رویه های مشروعیت بخشی به ایده ها و ارزش های گوناگون در رسانه ها، متمضن یک توافق بین این دو تعبیر از رسانه هاست.

جودی کروز، در فصل چهارم، نمونة خوبی بود؛ چون گفتمان های وساطت یافته دربارۀ علم و داستان خیالی را به بوتۀ سنجش می گذاشت. جودی هم چنین نمونۀ خوبی است از جنبة دیگری که در توافق ها می بینیم و آن این است که انواع چیز هایی که در این روایت ها به لحاظ دینی و معنوی با اهمیت تلقی می شوند، اغلب کاملاً دور از انتظارند. بخش عمدة مطالبی که به آن ها اشاره شد قابل پیش بینی است و سرآغازِ آن ها طیفی از برنامه هایی است که احساساتی و ملایم می نامیدیم؛ چیز هایی چون خانه ای کوچک در مرغزار، کریستی و آسمان هفتم. بعضی برنامه ها، به ویژه برنامة دینی، از لحاظ غیبتشان از این بحث ها، در خور توجه بودند ولی پیرامون طیف وسیعی از مطالبِ ورای این ها نیز صحبت می شد: همه چیز از علم و داستان خیالی گرفته تا ماجراهای گوتیکِ(1) اسرار آمیز تا فیلم های خشنی چون شجاع دل، تا خانوادة سیمپسِن و تا مونتی پایتون و جام مقدس. از یک لحاظ، این دست چین کردن مطالب برای صحبت، یکی از شیوه های تمایزی است که پیش از این دربارة آن سخن گفتیم.

یک نکتة مهم در تمایز اجتماعی بین تری آلبرت، پدر مسیحی بازمتولد که از شجاع دل نام برد و شریل مورفی، مادر سکولار ی که

ص: 657


1- gothic ، سبک نوشتاری ای که در اواخر قرن 18 محبوبیت داشت و حاصل آن داستان هایی است که ماجرای شان در مکان های دور افتادۀ ترسناک می گذرد.(م.)

انگشت روی گاندی گذاشت، مربوط به گزینش های آن هاست. این امر، مفهوم استقلال را که در آغاز مورد بحث قرار دادیم برجسته می کند. منطق این مصاحبه ها، به جای چرخیدن به دور مجموعه ای از ایده ها دربارة این که چه چیز ی در رسانه ها با اهمیت است یا باید باشد، بر روی گزینش مستقل متمرکز شده است.

رویۀ بازیگوشانه

رویۀ بازیگوشانه

در قلب پرسش های مربوط به استقلال و گزینش، موضوع دیگری در این توافق ها جای گرفته است: انتظار یا توقعی که ریشه در بخش عمدة گفتمان های پذیرفته شده دربارة رسانه ها دارد. انواع و اقسام مقامات فرهنگی، از جمله معلمان، روحانیون، مربیان دینی (و استادان دانشگاه)، رویة مصرف رسانه ها - به ویژه در سطح گزینش برای دیدن - را چیزی از قماش یک فرآیند مشورتی یا آگاهانه تلقی می کنند. طیف وسیعی از گفتمانِ غیر حرفه ای دربارة رسانه ها، هم چنین بسیاری از ایده های مستتر در قلب جنبش به اصطلاح سواد رسانه ای، بر این فرض اند که مردم در تصمیماتشان بر سر این که در حوزة رسانه ها چه چیزی را تماشا کنند و چه کاری انجام دهند، طیفی از ایده ها و ارزش ها را به میدان می آورند. در مقابل، بخش عمدة آن چه در این جا دیده ایم، به نظر می رسد بیشتر بازیگوشانه باشد تا مشورتی. پیش تر اشاره کردیم که مردم در این جا تمایل دارند رسانه ها را چیزی تلقی کنند که آن ها صرفاً با آن ور می روند. به نظر می رسد شیوة عمل آن ها در این ور رفتن، از منطق خودش پیروی می کند، نه از نوعی روند شناختی، مشورتی یا

ص: 658

آگاهانه ای که احتمالاً خواسته ایم یا توقع داشته ایم.

کودکان و استقلال

کودکان و استقلال

یکی دیگر از موضوعات مربوط به توافق، زمانی به ظهور می رسد که می خواهیم ببینیم مردم در مصاحبه ها چه تصوری از خودشان در مقام والدین و از رابطة مناسبِ بین رسانه ها و دین/ معنویت در ربط با کودکان دارند. (1) چنان که در فصل هفتم خاطر نشان کردیم، بسیاری از خانواده هایی که ممکن بود انتظار داشته باشیم موضعی اخلاقی در قبال رسانه ها بگیرند؛ یعنی بازمتولد ها و جزم گرایان، همگی چنین موضعی نمی گیرند. به ویژه مؤمنانِ بازمتولد معمولاً اکراه داشتند از این که احساس کنند محافظت کودکان شان از گزند رسانه های بد بر عهدة آن هاست. حتی گلن دانگل، که از نظر ما یک جزم گرا بود، دیدگاهی را بیان می کرد که می توان آن را در ربط با رسانه ها و کودکان تربیتی(2)- در برابر پیشگیرانه(3)- نامید. کارل کالاهان در فصل ششم گفت که «ما می خواهیم آن ها بدانند که زندگی پر از گزینش هاست». این تصور که تربیت فرزند یعنی «کمک به کودکان برای دست زدن به گزینش های رسانه ایِ مستقل ِ مناسبِ حالِ خودشان» ، همراه با مضمون فراگیرِ گزینش مستقل - که پیش تر دیدیم - در سراسر این مصاحبه ها خود را به رخ می کشند. به نظر معقول می آید که بزرگسالانی که احساس

ص: 659


1- Cf. Davison (1983)
2- pedagogical
3- prophylactic

می کنند از استقلال و قدرت لازم برای اتخاذ تصمیم های خودشان و رسیدن به نتیجه گیری های خودشان برخوردارند، نقش خود را کمک به کودکان شان برای کسب همان مهارت ها بدانند.

ما، به دلیل فرضیه های پذیرفته شده دربارة رابطة بین طبقة اجتماعی و ایده های مربوط به تربیت فرزند، می بایست چنین دیدگاهی را در مصاحبه های خود از مؤمنان معاصر و جویندگان معنوی انتظار می داشتیم. هم چنین می بایست انتظار می داشتیم که والدین محافظه کار در قبال کودکان خود اخلاق گرا تر و سخت گیر تر باشند. برعکس، تقریباً همة والدین در این جا، در طول طیف طبقه بندی روف یک توصیف از رسانه ها بیان کردند، مبنی بر این که نقش مناسبِ والدین در زمینة رسانه ها عبارت است از مجهز کردن کودکان شان به مهارت ها و ارزش هایی که برای دست زدن به گزینش های خودشان بدان ها نیاز دارند، نه تلاش در راه محافظت آن ها از گزند چیز هایی که نباید ببینند. این حتی دربارۀ والدینی صادق بود که در شرایط دیگر اخلاق گرا ترین توصیف ها از رسانه ها را بروز می دادند. به نظر می رسد که، در زمینة فرهنگ مشترکِ همه گیر رسانه ها، در حالی که کمتر کسی از والدین تصمیم گرفته است که دور رسانه ها را به طور کلی خط بکشد، اغلب آن ها به این نتیجه رسیده اند که واکنش مناسب عبارت است از آماده کردن کودکان شان به تعامل با آن، نه تلاش برای پرهیز از آن.

طبقۀ اجتماعی

طبقۀ اجتماعی

ما، تا این جا، نه به اجمال و نه به تفصیل، پرسش های مربوط به طبقة

ص: 660

اجتماعی را به بحث نگذاشته ایم. هر چند موضوعات طبقه و منافع طبقاتی، شالودة بخش زیادی از بررسی های فرهنگ گرایانة رسانه ها را تشکیل می دهند ولی من در این جا، برای به کرسی نشاندنِ تعبیری از این امر که چگونه منابع مستقر در اعتقادات و تجارب دینی و معنوی به کار گرفته می شوند، از رویکردی دفاع کرده ام که به ورای پرسش های مربوط به سلایق و رویه های طبقاتی - که کانون توجه تلاش های دیگر بوده اند - نظر دارد. شکی نیست که پرسش های مربوط به طبقه و دیگر رده های اجتماعی، نقشی بر عهده دارند. هر چند تحلیل کامل مسائل طبقاتی خارج از چهارچوب این تحقیق است ولی یک حوزه که طبقه ممکن است نقش کاملاً مهمی در آن ایفا کند، مربوط است به سلائق و گزینش های رسانه ایِ اظهارشده ای که دیده ایم. دیدیم که چگونه گزینش های رسانه ایِ طرف های مصاحبة ما، در برخی موارد تن به یک ارتباط منطقی با ارزش های دینی آن ها نمی دادند ولی برای نمونه، دربارۀ جی میلیکن یا مولر، می توان گفت که برخوردشان با رسانه ها شاید بیش از آن که بیانگر اعتقادات دینی آن ها باشد، تا حد بسیار زیادی بیانگر سلائق و منافع طبقة اجتماعیِ آن هاست. در یک جا پرسیدیم «چه چیزِ اساساً دینی در گزینش های رسانه ایِ آن ها هست؟» پاسخ دادند، «هیچ چیز». از طرف دیگر، همین را دربارۀ برخی از ترجیح های سلیقه ای در میان جویندگان معنوی و سکولاریست های ما نیز می توان گفت. این البته مربوط است به موضوع رسانه به مثابة فرهنگ مشترک. چنان که پیش تر گفتم، احساس می شود که رویه های مشاهده شده در این جا، بیشتر جهت گیری فرهنگی دارند تا دینی. از

ص: 661

آن جا که سلایق طبقاتی ریشه در آن فرهنگ فراگیرتر دارند، در مرتبط کردن بسیاری از طرف های مصاحبة ما با آن فرهنگ نقشی ایفا می کنند.

در فصل هفتم فایده ای را که رده بندی روف برای تحلیل ما در این جا دارد، ملاحظه کردیم. هر چند از نظر ما مقایسه هایی که در آن جا می توانستیم به عمل بیاوریم ارزش زیادی داشتند، با وجود این مشاهده کردیم که همسانی های بین رده های گوناگون از بعضی لحاظ جالب تر از تفاوت ها هستند. چنان که دیدیم، این منجر به پیدایش تعبیری از رسانه ها شد که آن ها را مرتبط با برداشت های افراد از فرهنگ مشترکی (به صورتی که منظور نظر ما بود) می داند که مردمانِ جای گرفته در رده های دین و معنویت رو به سوی آن دارند ولی در این تحلیل ایده های روف از چند طریق کاملاً پشتیبانی شده اند. اصلی ترین آن ها برداشت او از فرهنگ جوینده(1) یا جست و جو(2) است. چنان که گفته ایم، روف نشان داده است که روحیة جویندگی، ریشه در واقعیت اجتماعی بنیادینِ مدرنیته دارد. او، به ویژه، به ایده های گیدنز دربارۀ نفس و بازتابنده بودن اش و جست وجوی آن در پی کمال اشاره می کند. از یک لحاظ، دین مداریِ جویندۀ همان گیدنز، تعمیم یافته به دینِ پسین مدرن است. آن چه در این جا دیده ایم این ایده ها را تایید می کند. تقریباً همة طرف های مصاحبة ما شکل یا سطحی از قریحة پویش را بروز می دهند. این حتی در میان افرادی از رده های روف که احتمالاً باید بیش از همه

ص: 662


1- seeker
2- quest

رو به سوی اقتدار نهادی، عقیدتی یا روحانی داشته باشند، نیز دیده می شود. بازمتولدها و حتی برخی از جزم گرایان در این جا خود را اصلی ترین عنصر معناسازی دینی شان معرفی می کنند و تعداد قلیلی، اگر اصلاً چنین کسانی باشند، مایل هستند اقتدار را به هر کسی تفویض کنند تا از جانب آن ها تصمیم بگیرد.

موجودی نمادین چیست؟

موجودی نمادین چیست؟

یکی از مهم ترین پرسش ها در این جا از سرشت آن مطالبی است که در رسانه ها وجود دارد و به لحاظ دین و معنویت معنادار تلقی می شود. در یکی از فصل های پیشین گفتم که یکی از کار هایی که از این روایت ها برمی آید، آن است که به ما امکان دهند تا خود را با این طرف های مصاحبه هم سو کنیم، همراه با آن ها به گذشته نگاه کنیم و رو به رسانه ها، درکی از آن چه آن ها در آن جا می بینند و تجربه می کنند به دست آوریم. ما پیش از این، منطقِ دین را معرفی کردیم و گفتیم که این منطق راهی است برای فهم آن چه در موجودی نماد ها، ایده ها و ارزش های موجود در رسانه ها (در این جا رسانه های مربوط به این پرسش ها) وجود دارد. اگر به جای این، یک رویکرد استقرایی تر - برای نمونه، یک تحلیل محتوایی صوری - اتخاذ می کردیم، بخش عمدة آن چه را که در این جا مورد بحث قرار داده ایم از نظر دور می داشتیم. برای نمونه، مجموعة برنامه ها و دیگر مواد رسانه ای را که از نظر طرف های صحبت ما در این جا معنادار بود از نظر دور می داشتیم ولی در

ص: 663

غیر این صورت هم آن ها را از نظر دور می داشتیم؛ چون از لحاظ صوری به هیچ شکل، دینی به نظر نمی رسیدند. هم چنین شیوة بازیگوشانه و غیر مستقیم و حساب نشده ای را از نظر دور می داشتیم که آن ها از طریق آن با رسانه هایی که از نظر خودشان مهم و قابل اعتماد هستند، ارتباط برقرار می کنند.

یکی از رده های اصلی مطالب در حوزة رسانه ها البته رویداد های رسانه ای از نوع حوادث 11 سپتامبر، اُکلاهماسیتی و کلمباین هستند. رسانه ها به طرق مختلف و در زمان های مختلف در سیلان زندگی روزمره و تجربة روزمره وقفه ایجاد می کنند و اخبار و رویداد های دیگری را که ممکن است از نظر معنوی یا دینی مهم باشند به میان می کشند. در این جا شواهدی در دست است که نشان می دهند مردم این گونه وقفه ها را می فهمند و به آن ها واکنش نشان می دهند؛ هر چند سطح علاقه مندی شان به آن ها ممکن است پایین تر از آنی باشد که ما بر اساس نوشته های تحقیقی مختصِ رویداد های رسانه ای، آیین رسانه ای و افسون شدن از طریق رسانه ها انتظار داشتیم ولی هم زمان با این، طیف بسیار وسیعی از رسانه ها از نظر طرف های مصاحبة ما به لحاظ دینی و معنوی با اهمیت هستند.

افزون بر نمونه های کم و بیش فردی(1) که کسانی چون جودی کروز ارائه می کردند، شماری از برنامه های تلویزیونی هستند که طرف های مصاحبة ما آن ها را به عنوان برنامه های مهم تماشا می کنند. دو

ص: 664


1- بحث مفصل والد بودن فرزند در ربط با این پژوهش و برخی از همین منابع اطلاعاتی را در کتاب هوور و همکاران (2004) خواهید یافت.

مجموعه ای که از بقیه نمایان ترند ماجرای خانوادگی آسمان هفتم و انیمیشن خانوادة سیمپسن هستند. هر چند عمدتاً آن ها را نمونه های مهمّی از حضور دین در رسانه ها تلقی می کردند ولی به وضوح در میان طرف های مصاحبة ما اتفاق نظر بر سر این برنامه ها وجود نداشت.

به نظر می رسید عدۀ زیادی بر این نظرند که احساسات گرایی آسمان هفتم یکی از عناصر مهم دخیل در اهمیت یافتن آن است و در عین حال به این عنصر صوری که برنامه دربارۀ خانوادة یک کشیش است اشاره می کردند و می گفتند که بنابراین باید - تا حدی - برنامه ای آشکارا دینی به حساب بیابد. ولی چنان که کسان زیادی خاطر نشان کرده اند، دین مداری خانواده از جنبه های اصلی این برنامه نیست و به نظر می رسد از دید مصاحبه شوندگانی که نظر مثبتی به آن برنامه داشتند، نکتة مهم تر صفا و خوش قلبی آگاهانة آن است. در مقابل، خانوادة سیمپسن بسیار جدل انگیز است. در حالی که به نظر می رسید تنها خانوار های محافظه کار تر (بازمتولدها و جزم گرایان) با نظر مثبت از آسمان هفتم یاد می کنند، هم محافظه کاران هم لیبرال ها (یعنی، مومنین معاصر، جویندگان معنوی و سکولاریست ها) خانوادة سیمپسن را دیده بودند و دربارة آن اظهار نظر می کردند ولی طیف جالبی از دیدگاه ها در میان محافظه کاران هست که در آن، برخی این برنامه را تجسمی از همة بدی های تلویزیون توصیف می کنند و دیگران بینندگان

ص: 665

همیشگی آن هستند و از آن لذت می برند.(1) از یک لحاظ این برنامه به ما کمک می کند تا برخی تفاوت ها و تضا دها در بین خانوار های مان را مشخص کنیم. هم آن هایی که بیش از همه به فرهنگ فراگیرتر علاقه داشتند، هم آن هایی که می توانستند به جای این که آن را یک برنامة واقع گرا تلقی کنند آن را از لحاظ طنز و استعاره اش در نظر بگیرند، چنان که انتظار می رود با نظر تایید آمیزی دربارة خانوادۀ سیمپسن سخن می گفتند. برنامه های دیگر نیز به خاطر فحواهای دینی آشکار و آگاهانه شان در مصاحبه های ما ظاهر شدند. از جملة این ها، نظرکردۀ فرشته، بافی خون آشام کش و جابه جایی با جان ادواردز هستند.

به نظر می رسید، همراه با طیفی از منابع غیر قابل انتظارِ ذخایر نمادین در رسانه ها (مثل ترمیناتور، اندی گریفیث، کشتن مرغ مقلد، پرونده های مجهول، سفر ستاره ای و...)، شواهد زیادی حکایت از مو ّجه بودن تصوری دارند که بر اساس آن رسانه ها نقش نوعی موجودی نمادین را ایفا می کنند.

یک بار دیگر، برگردیم به رویکردی که در این جا اتخاذ شده است: چیز های موجود در این موجودی که مهم به حساب می آیند آن هایی هستند که در بطن روایت های بیان شدة طرف های مصاحبه مهم تلقی می شوند. این که چیزی چون آسمان هفتم به دلیل ویژگی های صوری پی رنگش، به لحاظ دینی مهم تلقی می شود، قضاوتی است استوار بر

ص: 666


1- در حقیقت خانوادۀ سیمپسن، یکی از برنامه های بسیار مورد علاقه در ارتباط با حوزۀ نظریات معنویت و دین، در دهۀ گذشته و حال بوده است. (Pinsky 2001) همکارانم دایان آلترز و لی هود توجه پژوهشگرانۀ خوبی به این برنامه در فصل هشتم کتاب رسانه، خانه و خانواده داشته اند.

مهم تلقی شدنِ آن در مصاحبه های ما.

در نگرۀ دین و رسانه ها که در فصل سوم بسط دادم، گفتم که ممکن است از نظر ما، رسانه ها منبع کاملاً بارآوری از امکانات نمادینی باشند که از طریق وجوه تجربة دینی بروز پیدا می کنند. وجوه تجربة دینی ای که اقتدار روحانی در طول دوره ای در اواسط قرن بیستم سرکوبش کرده بود. از جملة این وجوه امر بصری، بدن، اشیاء، آیین، موسیقی، و خود تجربه هستند. من در آن جا نشان دادم که اگر رسانه ها دارند به سوی جایگاه مرکزیت در بیان و تجربة دینی حرکت می کنند، شاید بتوانیم شواهدی از این وجوه تجربه را که نقشی در پیوند زدن افراد به آن فرآیندِ در حال تکوین ایفا می کنند، بیابیم. چنان که دیده ایم، وضع در سطح خانوار، قدری ظریف تر و پیچیده تر از آن است. شکی نیست که رسانه ها از چندین لحاظِ مهم در معناسازی در سطح خانوار ادغام شده اند و رسانه ها قطعاً طیفی از امکانات نمادین را در اختیار پویشِ دینی و معنوی معاصر قرار می دهند ولی در این جا شواهد زیادی مبنی بر این که رسانه ها ذاتاً خود را در این فرآیند ها می گنجانند نداریم. بدین ترتیب یک ایدة تحول گرایانه دربارۀ نقش رسانه ها در مدرنیتة متاخر - این که وجوه وساطت یافتة تجربه ممکن است به خوبی به رسانه ها این امکان را بدهند که برخی از نقش ها و کارکرد های دین را بر عهده بگیرند یا تبدیل به دین شوند - در این جا تکیه گاه آشکاری ندارد.

در مصاحبه های ما چند نمونه از وجوه سرکوب شدة گوناگونی که در معناسازی دینی و معنوی نقش مهمی ایفا می کنند وجود دارد. برای نمونه، در فصل پنجم، بوچ کاستلو سخن از معدودی تجربة رسانه ای به

ص: 667

میان می آورد و به ویژه به امر بصری و تجربه اشاره می کند. چنان که گفته ایم، بسیاری از طرف های مصاحبة ما هم چنین گفته اند که از نظر آن ها موسیقی از لحاظ دینی و معنوی وجه مهمی از تجربه است. به یک طریق می توان دید که فهرست وجوه سرکوب شده از نظر جویندگان معنوی ای چون بوچ به طور بالقوه مهم تر از وجوه دیگر است (معمول ترین وجوهی که در مصاحبه ها به آن ها اشاره شد عبارت بودند از امر بصری، موسیقی و تجربه). ولی، هم زمان با این، گلن دانگل - که خیلی قاطعانه در جرگة گذشت گراها نیست - (در بحث خود از آداب تقرب) علاقة زیادی به وجه سرکوب شدة تجربه نشان می دهد. چنان که دیده ایم، به نظر می رسد وجه جویندگی مستقل، با بسیاری از رده های پذیرفته شده در این جا مغایرت دارد و تا جایی که جویندگی و جست و جو به بیرون از مراکز و منابع مشروعیت یافته جابه جا می شوند (یافته های ما هم این را تایید می کند)، می توان در عین حال انتظار داشت که این وجوه سرکوب شده نیز نقشی بر عهده بگیرند. آن چه دیده ایم نه تصوری تحول گرایانه از رسانه ها و دین، بلکه بیشتر یک ایدة ساختارگرا است: این که رسانه ها نقش مهمی در فراهم آوردن بافت ها و امکانات برای توافق و ساختن معناهایی دارند که می توانند به طرق مشخص و در جاهای مشخص موجه تلقی شوند. کنش، به عبارتی، در دست افرادی است که این معناها را می سازند. این که رسانه ها وجوهی از تجربه و بیان را در دسترس قرار می دهند که ممکن است در زمان های گذشته سرکوب شده باشند حائز اهمیت است ولی قلب داستان نیست. گرچه به نظر می رسید که جویندگان معنوی بیشترین علاقه را به فیلم،

ص: 668

آثار چاپ شده و تجربه دارند ولی تنها ردة دیگری که به نظر می رسید از لحاظ رسانه ها یا وجوه و شیوه های بیان، دارای سلایق خصلت نمایی هستند، مسیحیان بازمتولد بودند که نوار های صوتی و ویدیوها و CCM با مضامین دینی را چیز هایی معرفی می کردند که از نظر آن ها مهم هستند. باید گفت که در این جا این حوزة اخیر تنها جایی است که رسانه ها قاطعانه نقشی بر عهده می گیرند که به صراحت و به طور آگاهانه دینی هستند.

چه دستاوردی حاصل شده است؟

چه دستاوردی حاصل شده است؟

اگر نخستین مسئلة ما عبارت بوده است از آن جایی (همان «کجا»یی که در فصل دوم دربارۀ آن سخن گفتم) که تعامل های مهم بین رسانه ها و دین در آن به وقوع می پیوندد، مسئلۀ دوم - ولی شاید به همان اندازه مهم - مربوط است به این که چه چیزی در آن جا اتفاق می افتد. نتیجه چیست؟ چه دستاوردی حاصل شده است؟ به نظر می رسد توافق هایی که بین حوزة رسانه ها و حوزه های زندگی روزمره دیدیم آشکارا انواع خاصی از نتایج را تایید می کنند.

یکی از دستاورد های مهم در شیوه ای حاصل شده است که از طریق آن رویة رسانه ای با افراد در این جا تعامل می کند و به آن ها توان آن را می دهد که، به قول روف، «در عین استقرار، سیال» باشند. از یک لحاظ، به نظر می رسد این درسی است که از کل این مصاحبه ها باید بگیریم. رویة معنا دار شدنِ معاصر ریشه در فرد، تجربة فردی و تک تک فرآیند ها

ص: 669

و رویه های معناسازی دارد. آن ها از دیگران - در رسانه ها یا در مراجع نهادی و روحانی - توقع ندارند که پاسخ ها و توضیحات همه جانبه بدهند. در عوض، ادعاها و پیشنهادهای صادرشده از این گونه منابع را درآمدی(1) به درون جست و جوی خودشان برای یافتن پاسخی معنی دار تلقی می کنند. روف خاطر نشان می کند که الگو همان ایدة لیفتِن دربارۀ نفس متغیر(2) است. سیلان ادامه دارد(3) و از طریق آن می توان همواره مترصد بصیرت ها و منابع جدید بود. هم زمان با این، استقرار هم مهم است و منابعِ سنت، تاریخ، آموزه، حافظة مشترک(4) و جماعت خیالی.(5) هم چنین امکاناتی از جاهای نامتعارف و انواع متعارف - مثل آن هایی که در رسانه ها و از طریق رسانه ها در دسترس قرار می گیرند - لنگر گاه های مهمی برای این استقرار هستند. هم چنین باید به خاطر داشته باشیم که رسانه ها در عین حال منبع و بافتی هستند که از طریق آن ها نماد ها، ایده ها، و ارزش های سنتی بیشتر در دسترس قرار می گیرند.

هم چنین به نظر می رسد که الگوی معناسازی ای که پیش تر بسط دادیم - یعنی الگوی خودبیانگری هایی که (برخلاف نظر گیدنز) به کارِ ساختن نفس های آرمانی می آیند - تا حد زیادی وضعی را که در این مصاحبه ها دیده ایم، توضیح می دهند. هر چند می توان گفت که ما لزوماً همة دیگر موقعیت ها و وجوه تعاملی را که از طریق آن معنا ساخته

ص: 670


1- input
2- protean self
3- the fluidity is in the process
4- Shared memory
5- Imagined community

می شود می شناسیم و از وجود آن ها خبر داریم ولی شواهد زیادی در این جا در دست است که حکایت از آن می کنند که امکانات فرهنگی و اجتماعی در خدمت نفس و هویت قرار می گیرند.

در این جا شواهد کمتری از کارکرد ها و تأثیرات دینی/معنوی یا شبه دینی/شبه معنوی رسانه ها وجود دارد. درست است که ما در صدد شناسایی جاهایی که در آن ها رسانه ها به دین تبدیل می شدند یا دین را به طور بنیادین دگرگون می کردند، نیامدیم ولی قطعاً مصاحبه های خود را در جاهایی انجام دادیم که می توانستیم به شواهد حاکی از این اتفاق دسترسی داشته باشیم. به نظر می رسد پرسش های مربوط به نقشِ ویژگی های صوریِ تصویر رسانه ای، در واقعی کردن تجربة رسانه ای (واقعی از لحاظ دینی یا معنوی)،(1) ربطی به فرآیند های توافقی که در این جا دیده ایم ندارند. همین حرف را دربارۀ مفاهیمی چون نگرۀ مبتنی بر کهن الگو ها یا دیگر نگره های صوری، که در فصل سوم به آن ها اشاره کردیم، می توان زد.

این حرف را هم چنین می توان دربارۀ طیفی از ایده هایی زد که ریشه در برداشت دورکهیمی از افسون یا هیجان دارند. در سطحی بنیادین، تصور بر این است که مجموعه ای از انگیزه ها یا کارکرد های دینی وجود دارند که متعالی، راز ناک، جادویی و ورای حوزة معنا و کنش عقلانی هستند.(2)

ص: 671


1- برای نمونه نک به: Goethals(1997)
2- For a relevant Statement, See Murdock (1997). See also De Vries and Weber (2001), and Derrida (2001)

عدّة زیادی فرض را بر این می گیرند که ویژگی های صوری (فُرمی) و ژانری رسانه های خاص، آن ها را در موقعیتی قرار می دهند که می توانند، خواه از طریق قطع تجربة رسانه ای برای [گنجاندنِ] تجربة واقعی یا از طریق مغشوش یا پیچیده کردنِ راه های همه فهم ادراک و سکنی گزیدن در این وجوه [رازناک و فراعقلی]، آن وجوه را در مدرنیتة متاخر مسئله ساز کنند. نتیجه، چنان که دیده ایم، دگرگونی سرشت و رویة دین و معنویت خواهد بود. این تحقیق، هم به دلایل مفهومی هم به دلایل روش شناختی، دقیقاً در حد ّ پرداختن به این پرسش ها نیست.

هم زمان با این، یافتن حتی آثاری از تأثیرات عصر رسانه ها در این مصاحبه ها دشوار است. چنان که طرف های مصاحبة ما توضیح دادند، تجارب رسانه ای از انواع مختلف، از جمله رویداد هایی چون 11 سپتامبر (تجربه شده از طریق رسانه ها)، همراه با خود، حد ّی از معنا یا سندیّتی را حمل نمی کنند که بتوانیم از آن ها نتیجه بگیریم تجاربی از این نوع، مسئولِ «افسونگر کردن دوبارة جهان برای آن ها است».

در واقع، می توان گفت که آن چه رسانه ها انجام داده اند - و شواهد نهفته ای دال بر این در مصاحبه های ما وجود دارد - عبارت بوده است از تضعیف قابلیت افسون از طریق تشکیک در بنیان های باور به این گونه چیز ها. در این جا شواهد کافی از لحظه ها و مکان هایی داریم که در آن ها افراد خود را در جایگاه افسون شدن (برای نمونه، از طریق موسیقی و تجربه) قرار می دهند تا نشان دهند که مردم در عصر رسانه ها به این قابلیت دست می یابند.

هم چنان که در فصل هشتم دیدیم، شواهد زیادی در دست نداریم که

ص: 672

نشان دهند رسانه ها قطعاً در خدمت کارکرد های اساسی ای چون الهام بخشیدن یا ارائة سرمشق های اخلاقی یا دینی هستند. آیا این کارکرد ها می توانند در سطوحی ظریف تر، یا حتی نامحسوس، یافت شوند؟ البته که می توانند و روش ما ممکن است برای آن ها حساس نبوده و از آن ها غافل مانده باشد. هنوز منتظر شواهدی در این جا هستیم. استثناءهای معدودی که در این جا داریم، گویا هستند. اجازه بدهید، یک بار دیگر، به سراغ جودی کروز برویم که می توان گفت از نظر او نوعی معناسازیِ دینیِ رسانه محور، حائز اهمیت است. ویژگی هیجان انگیز قضیة جودی آن است که تلاش او برای نماد پردازی دینی و اقتدار دینی در بطن رسانه ها مربوط است به این که او احساس می کند باز نمایی های رسانه محور از علم و داستان خیالی باید اصیل تر و مو ّثق تر از آن که هستند باشند. از نظر او ژانر های خیالی وساطت یافته در سنتِ غیبی / معمایی(1) بیش از حد دم دستی و خانگی شده اند ولی جودی در این بُعد منحصر به فرد است.

از نظر اکثریت قریب به اتفاقِ طرف های مصاحبة ما، مسئله مداخلة رسانه ها در درون کارکرد های دینی، بنیادین نیست. برعکس، فرهنگ رسانه ای نقش بافت وسیعی را به عهده دارد که آن ها در درون آن می توانند راه های توافق بر سر معناهایی را بیابند که به میزان کمتر یا بیشتر با ایده ها و معناهای اصیلِ خودِ آن ها مرتبط اند [و البته] می یابند. از یک لحاظِ اساسی، آن چه ما در این جا دیده ایم، رویه های معناسازی ای

ص: 673


1- 8.mystical / mystery

هستند که اصالت شان بسیار بیش از آن که در سطحِ جهان زیست(1) [به] ثبوت رسیده باشد (همان نکته ای که در فصل چهارم مطرح کردیم) در سطح جهان سیستم [به] ثبوت رسیده است. تا اندازه ای به دلیل سرشت روشی که ما به کار گرفته ایم - بسته به این که طرف های مصاحبة ما در یک فرآیند شناختی و تا حدودی عقلانی، از توصیف با ما همراهی کرده اند یا نه - آن چه یافته ایم شواهدی است از شیوه ای که از طریق آن، مطالب رسانه ای در سطحی کم و بیش عقلانی در تار و پود زندگی روزمره ادغام می شوند. هم زمان با این، این توصیف ها راه هایی را شرح می دهند که از طریق آن ها مطالب رسانه ها می توانند عمیقاً معنادار شوند و می شوند. همه چیز در عقلانیت خلاصه نمی شود، حتی در این توصیف ها. حتی اگر شواهد متقاعد کننده ای یافته بودم حاکی از این که معناهای غیبی به رویۀ رسانه ای بار می شوند، هنوز ممکن بود این تعبیر غالب را داشته باشیم که کنش واقعی با فرهنگ مشترک فراگیر تر است، نه با فرهنگ ها ی دینی یا معنوی خاص یا افسون شده.

پس چه دستاوردی حاصل شده است؟ به نظر می آید که افراد دامنة گسترده ای از امکانات قابل دسترس از جمله امکانات رسانه ای را برای درک موقعیت خود از جنبة مذهبی، روحی و اجتماعی به کار می گیرند. منطق بنیادین این عملکرد به قرار دادن امکانات، نمادها، داعیه ها و ارزش های مذکور بر زمینة گسترده تر فرهنگ عمومی گرایش دارد، فرهنگی که آن ها می خواهند در سطحی و به طریقی با آن مرتبط شوند.

ص: 674


1- 9.lifeworld

البته این حضور مشتاقانه بر زمینة زندگی آن ها به شیوة متفاوتی تحقق می یابد. به نظر می رسد بسیاری از کسانی که با آن ها مصاحبه کردیم در جایگاه های خاصی قرار گرفته اند که غالباً با افکار مذهبی، معنوی و تعهدات آن ها معین می شود.

در این زمینه دو پرسش بدون پاسخ وجود دارد که بررسی های بیشتری را می طلبد ولی فراسوی گسترة این مطالعه است؛ نخستین پرسش بدون پاسخ همان است که در محافل آکادمیک و گفتمان اجتماعی دربارۀ سرمایة اجتماعی و مشارکت در جامعة مدنی از جمله پرسش کلی مشارکتِ شهری مطرح می شود. به نظر می آید که از نظر مصاحبه شوندگانِ ما، رسانه ها هم چنان زمینة مشترک گسترده تری از افکار و ارزش هایی را ارائه می دهند که خودشان باید در سطوحی با آن ها مرتبط شوند. چنان که در بالا خاطرنشان کردیم تا جایی که آن ها در جوامعی با سطوح متفاوتی از احساس تعهد زندگی می کنند چه امکاناتی برای حضورشان بر عرصة گسترده تر اجتماعی و سیاسی وجود دارد جز آن که خود را با گروه شان هم ساز کنند؟ این امر استلزامات گسترده و ژرفی مرتبط با دموکراسی و مشارکت دموکراتیک در دوره ای دارد.

چنان که در فصل نهم اشاره کردیم مشخصة آن تعامل فزاینده بین رسانه ها مذهب و سیاست است. دومین پرسش بدون پاسخ مرتبط با مورد اول است ولی وجه رازآمیزتری دارد که ریشه اش به بحث های جاری در زمینة نگرة اجتماعی می رسد. این پرسش همیشگی که آیا آن چه به نظر می آید (از نظر ذهنی) اختیار دادنِ به این افراد برای درک

ص: 675

زندگی خود و کنترل مستقل بر روشی باشد که از طریق آن افکار مربوط به فرهنگ، مذهب، معنویت و ارزش ها را به هم می پیوندند، در حقیقت اختیار دادن است؟ چنان که بسیاری استدلال کرده اند عملکردهای مخاطبان در جهت دست یابی به معنا در عصر رسانه ها و در سطحی بنیادین، آرزویی واهی بیش نیست. هرچه نباشد این منابع برگرفته از فرهنگی رسانه ای هستند که بر اساس منطق خاص خود عمل می کند و از نظر اقتصادی به طریقی برنامه ریزی شده که باید بتواند خود را توجیه کند و طبعاً به صورت زمینه ای از محتوا و عملکرد مخاطبان تکامل پیدا کند که مفهومی از استقلال و اختیار را پدید آورد. هرچند در نتیجة عوامل ذکر شده این استقلال و اختیار در قلمروی اجتماعی، منحصر به طیفی بسیار محدود از گزینه های عملی است.

شواهد بررسی های ما برای پرداختن به هر یک از این دغدغه های موجود حالت ترکیبی دارند. به نظر می آید که بسیاری از مصاحبه شوند گان ما در تعاملات خود با فرهنگ رسانه ای از معنا به عمل روی می آورند. هم چنین بسیاری دیگر پای به سطح اجتماعی گسترده تری می گذارند تا بتوانند افکار و ارزش های خود را در جامعه و بر زمینه های شهری در معرض توجه قرار دهند. از سوی دیگر خیلی ها هیچ کدام از این کارها را انجام نمی دهند. در بسیاری از موارد ثانوی برای عقب نشینی آن ها از مشارکت و کنش شهری دلایل واقعی اجتماعی و اقتصادی وجود دارد. یکی از آن ها که به دلیل نوع پژوهش های میدانی خود در این جا ملاحظه کردیم، ماهیت پیچیدة زندگی معاصر با شرایط، خواسته ها و فشارهای متضاد است. در این جا

ص: 676

شواهد قابل توجهی وجود ندارد که نشان دهد رسانه ها به منزلة موانعی برای این اقدامات هستند ولی بررسی های مربوطه را باید به زمان و مطالعة دیگری موکول کرد.

رابطة رسانه ها با دین

رابطة رسانه ها با دین

شواهد زیادی هستند که نشان می دهند رسانه ها به نقطه ای رسیده اند که شرایطی را تعیین کنند که از طریق آن ها علایق و ایده هایی دینی و معنوی ساخته می شوند، شکل می گیرند و منتقل می شوند. دیان و کتز، با اشاره به راهی که از طریق آن، رسانه ها می توانند به ورای فضاها و بافت هایی بروند که روزگاری تحت سلطة اقتدار روحانی بود، از این با عنوان وساطت زدایی(1) یاد می کنند.(2) منظور آن ها از این اصطلاح، در عین حال آن است که در عصر رسانه ها، مخاطبان به طور غیر ارادی از مرز های سنتی فراتر می روند و اکنون به کنش در فضای عمومی نزدیک تر شده اند. ولی در سطحی فراگیر تر، فرهنگ مشترکی که توسط رسانه ها باز نمایی می شود، امروزه تعیین کنندة بافت ها، پهنه ها، محدوده ها، زبان ها و نماد هایی شده است که در دسترس گفتمان دینی و معنوی قرار دارند. از نظر نهاد های دینی، امروزی بودن یعنی بودن در رسانه ها و آن ها هم چنان به کشمکش

ص: 677


1- 1.disintermediation
2- 2.Dayan and Katz (1992),p.215

با این واقعیت ادامه می دهند.(1)

در روابط بین دین و رسانه ها، رسانه ها از بسیاری جهات، روی صندلی راننده نشسته اند. ما، چنان که گفتیم، این را با رجوع به معنای کامل فرهنگ مشترکی که از طریق رسانه ها در دسترس قرار می گیرد و در رسانه ها تجربه می شود می بینیم. آن فرهنگ و آن ایده ها و گفتمان ها، مضامین و موضوعات گفتمان اجتماعی هر روزه هستند. چندان که ایده ها و انگیزه های دینی و معنوی مداخله می کنند، آن ها باید این کار را در چهارچوب محدوده ها و قید و بند هایی انجام دهند که در آن جا مشخص شده اند. حتی از نظر خانوار هایی که انتظار داشتیم بیشترین مقاومت را در برابر این امر نشان دهند، فرهنگ رسانه ای و ایده ها و ارزش های آن، تا حد زیادی شرایط بحث را تعیین می کردند.

هم چنین، چنان که در فصل سوم گفتیم، کمتر نمونه ای از رسانه های ریشه گرفته از فرهنگ دینی هست که عملاً به شهرت و آوازة موجود در فرهنگ سکولار روی بیاورد، اوضاع غالباً خلاف این است. در آن جا، ما موارد خاصی از فیلم، تلویزیون و موسیقیِ ریشه گرفته از مسیحیت انجیلی را بررسی کردیم و نشان دادیم که شواهد تاریخیِ چندانی در دست نیست که نشان دهد آن رسانه ها به بیرون از مرز های آن فرهنگ عبور می کنند (با وجود آن که بسیاری از مردمان درون آن فرهنگ انتظار چنین کاری را داشتند).

شواهد حاصل از مصاحبه های ما می گویند که قضیه فقط این نیست

ص: 678


1- توضیحی تاریخی از این روابط را در کتاب آندروود (2002)، به ویژه فصل های 4 و 7 خواهید یافت.

که در میان مخاطبان رسانه های اونجلیکال عدة قلیلی غیر انجیلی هستند، بلکه این است که به نظر می رسد شمار بیشتری اونجلیست در میان مخاطبان رسانه های غیر انجیلی وجود دارد، و بدین ترتیب [شواهد مذکور] این تحلیل را پیچیده تر می کنند ولی دوگانه باوری، آن گفتۀ گمراه کننده است. صحیح تر این است که بگوییم همۀ خانواده هایی که به ما اطلاعات دادند، علاقة مشترکی به رسانه های سکولار داشتند. از نظر خانواده های اونجلیست، علاوه بر این ها، موادی برگرفته از منابع اونجلیکال در قالب تلویزیون، فیلم و (مهم تر از همه) موسیقی وجود داشت. از نظر همة خانوارها، می توانستیم بگوییم که مردم در جریان توافقی بودند که بین ادعاها و ارزش های فرهنگ غالب یا مشترکی که آن ها در رسانه ها می دیدند و ادعاها و ارزش های خاص تر، از جمله ادّعاها و ارزش های اعتقادات دینی یا معنوی آن ها، شکل می گرفت.

پویایی شناسیِ (دینامیسم) رابطة بین دین، رسانه ها و هویت اونجلیکال را احتمالاً به بهترین شکل تد اولسن در آخرین فصل توضیح داده است. دربارۀ مبلغان تعالیم انجیلی از طریق تلویزیون و رابطة آن ها با فرهنگ اونجلیکال، به نظر می رسد که نخستین پیامد حضور آن ها در رسانه ها به عنوان بخشی از فرهنگ رسانه ای، ایجاد نوعی اعتبار در فرهنگ رسانه ای باشد ولی چنان که اولسن خاطر نشان می کند، آن شهرت و آوازه می تواند ناپایدار باشد. از نظر روزنامه نگاریِ سکولار، تبدیل شدن به یک چهرة اونجلیستِ مشهور ممکن است اعتبار بیاورد

ص: 679

ولی از نظر اونجلیست های به قول معروف مسند نشین(1) شهرت لزوماً اعتبار نمی آورد. این نشان دهندة یکی از چیز هایی است که ما در سراسر این کتاب می گفتیم ولی این برای علایقی که به روابط بین دین و رسانه ها داریم خیلی مهم است: موضوع بازتابنده بودن و این که احساس می کردیم اغلب طرف های مصاحبة ما تا حدودی به جایگاه خود در این روابط وقوف دارند. اغلب طرف های مصاحبة ما بی درنگ از این چیز ها برحسب توصیف هایی از رسانه ها سخن می گفتند که از طریق آن ها موقعیت خود در چشم انداز رسانه ای را تعیین می کردند.

چنان که پیش تر گفتیم، این باعث می شد که شماری از مصاحبه شوندگانِ لیبرال تر ِما اشارة آشکاری بکنند به ایده هایی چون این حرف پیش پا افتاده که محافظه کاران بیشتر نگران سکس هستند تا خشونت. روی هم رفته، اغلب طرف های مصاحبة ما احساس می کردند که در مجموعه ای متشکل از مخاطبان و رویه های گفتمانی ای شرکت کرده اند که خود آگاه هستند و بر تاریخ ها، انگیزه ها، معناها، و اعتقادات بازنمایی شده توسط رسانه های گوناگون وقوف دارند.

چنان که پیش تر گفتم، کاملاً درست نخواهد بود اگر، با اشاره به گزینش های دیداری، در این جا از این رویه ها با عنوان رویه های آگاهانه سخن بگوییم. آن ها [گزینش ها] در عین حال به محض رسیدن به رسانه ها، از نظر رویکرد شان در قبال معناسازی، شناختی، حتی عقلانی و سپس در خصوص کل فرآیند، بازتابنده هستند. این، یک بار دیگر،

ص: 680


1- in the pew

این ایده را که «یکی از پیامد های عصر رسانه ها این است که رسانه ها می توانند - به یمن ویژگی های مکانیکی و شکلی شان - خود را در فرآیند رویة دینی یا آگاهی دینی جای دهند و از این طریق سرشت تجربة دینی را از بیخ و بُن دگرگون کنند»، بی اعتبار می کند. به نظر می رسد ارتباط ها ظریف تر و پیچیده تر از آن است. اغلب طرف های مصاحبة ما و خانوار های مصاحبه شده، الگوهایی برای معنا و رویة دینی و معنوی نوین (تحول یافته)(1) معرفی کرده اند. آن ها زندگی رسانه ای خود را در منظر آن عرصه ها می بینند و آن عرصه ها را در منظر زندگی رسانه ای شان می بینند. نتیجه، عبارت است از یک حل و فصل مشروطِ حاصل شده از طریق مذاکره، حل و فصلی که پذیرای تجدید نظر است؛ چون آن ها هم چنان در پیِ آن احساسِ «سیال، در عین مستقر» بودن هستند. یقیناً، رابطة آن ها با فرهنگ مشترکِ رسانه ها به منزلۀ مجموعه ای عمومی از ایده ها و تجارب، تعامل ها و هشیاریِ(2) آن ها را در بافت ها [و موقعیت ها]ی دیگر زندگی شان - از جمله زندگی دینی و معنوی شان؛ خواه رسمی خواه غیر رسمی - سمت و سو خواهد داد و مشروط خواهد کرد. هم چنین ممکن است راهی باشد که از طریق آن، عصر رسانه ها (که درگیری ما با آن بازتابنده بوده است) به خدمت ایجاد تغییر در این منابع اطلاعاتی و کل مخاطبان رسانه ایِ غربی و شاید افسون زدایی از آن ها درآمده باشد.

آنت دو وریس در کتاب دین و رسانه (2001) از خود می پرسد که آیا

ص: 681


1- evolved
2- sense - making

حذف قابلیت امر جادویی و امر معجزه آسا از زندگی روزمره یکی از وظایف اساسی عصر رسانه ها است.(1) او نشان می دهد که قدرت دین همواره، تا حدودی، ناشی از توانایی اساساً فنی در دست کاری تجربه به گونه ای که منجر به تثبیت اقتدار شود، است.(2) در این مصاحبه ها، نه جادو موجب نگرانی بود نه اقتدار. کمتر کسی از منابع اطلاعاتی ما، از رسانه ها به گونه ای استفاده می کند که این تصور از امر معجزه آسا را به ذهن خطور دهد. آن هایی که رسانه ها را این گونه به کار می گیرند - به یاد علاقة جودی کروز به آثار علمی/تخیلی و معمایی می افتم - این کار را با برنامه ها و مطالبِ غیر متعارف می کنند. رابطه با اقتدار نیز مسئله ای است. از نظر جودی، اقتدار، حتی اقتدار بر خداشناسی استدلالیِ(3) مضمر در آثار علمی/تخیلی، محلی از اِعراب ندارد. موضوع اقتدار دینی در عصر رسانه ها ممکن است کاملاًَ ورای پرسش مربوط به تجربة فردی ای چون تجربة جودی قرار بگیرد. در عوض رابطة جودی با اقتدار (و استدلال های دِ وریس و دیگران دربارة این نکته که هنوز ممکن است کاملاً وارد باشند)(4) احتمالاً گواهی است بر این که عصر رسانه ها ممکن است اقتدار دینی رسمی را به طور عام، چنان بی ثبات کرده باشد که دیگر از صفحة رادارِ اجتماعی یا فرهنگی به طور خاص حذف شده باشد.

هم زمان با این، استدلالی از جهت دیگر - به صورتی که نیکولاس

ص: 682


1- 7.De Vries (2001), pp. 24-7
2- De Vries (2001), p. 25
3- Theodicy ، اعتقاد به این که، با وجود خلقت بدی در این جهان، باز خدا عادل است. (م.)
4- Cf. Derrida (2001), p.p 56-93

کریستفِ روزنامه نگار در فصل نهم به عمل آورد - هست که می گوید عصر رسانه ها پیدایش یک تحولِ غیبی در جهان دین را دیده است و از این رو روند را به سوی عقلانیت سکولار در مدرنیتة متاخر برگردانده است. شواهد دال بر این نکته نیز متناقض اند.

آشکارا به نظر می رسد که بافت رسانه ای بافتی است که در آن مردم می توانند طیفی از ارتباط های مفهومی و اخلاقی و معنوی برقرار کنند، آن هم اغلب به طرقی که، از نظر ذهن مابعدِ روشنگری،(1) دلیلی برای شان نیست و ادعا شده است که این تصور که «یک افول عام در اقتدار فرهنگی سنتی، زمانۀ ما را تعریف می کند»، بی ارتباط با تأثیر عصر رسانه ها نیست(2) ولی هم زمان با این ادعا، در این مصاحبه ها شواهدی دال بر وجود یک استقلال مستمر و انعکاسی در معناسازی و کنش دیدیم. البته می توان گفت که این یکی از کارکرد های عصر رسانه هاست که: [1] مردم به دلیل احساس سودمندی ای که به یمن خبر سازی(3) خصوصی شان در مقام مصرف کنندگان رسانه ها به آن ها دست می دهد، روز به روز احساس قدرت بیشتری می کنند، [2] این احساسِ قدرت و استقلال احساس کاذبی است و [3] این [احساس] به عرصة دین یا معنویت نیز گسترش می یابد. در پایان، هیچ یک از این پیامد های رسانه ها برای دین (راز ناکی بسیار کم یا بسیار زیاد) نمی تواند بدون دانشِ تاریخی تثبیت شود. این تکّه از زمان که این جا در اختیار

ص: 683


1- 11.post-Enlightenment
2- Postman (1986)
3- 13.knowledge work

ماست برای این کار مناسب نیست. از این مصاحبه ها چنین پیداست که افول اقتدار و عروج استقلال - اگر این همان چیزی است که می بینیم - نیز یک پدیدة بیناطبقاتی و بینادینی است.

چنان که در فصل های پنجم و ششم دیدیم، بازمتولدها همان قدر جویندگان مستقل بودند که مؤمنان معاصر. چنان که دیدیم، هیچ کس نمی خواست به هیچ کس دیگر این اختیار را بدهد که از طرف او دربارۀ رسانه ها تصمیم بگیرد و چنان که دیدیم، عموماً بر آن بودند که حوزة رسانه ها از اقتدار هنجاری ای برخوردار است که نهاد های دینی فاقد آن هستند. گلن دانگل در فصل چهارم نمونة خوبی بود. او، که پایبند به ایمانی است که گمان می کند زندگی اش را نجات داده است، به هر حال آن را چیزی می داند که در درون او است، نه چیزی که در دین نگاه داشته شده باشد و حوزة رسانه ها - هم سکولار هم دینی - ارزش ها و منابع نمادین و گفتمانی ای را تأمین می کند که او برای بروز دادن ایمان خود در زندگی روزمره اش بدان ها نیاز دارد.

از این طریق نیز حوزة رسانه های به اصطلاح سکولار ممکن است بدل به حوزة تعیین کنندۀ هنجاری شوند. از نظر بسیاری از طرف های مصاحبه، جذب شدن آن ها به فرهنگ مشترکِ حوزة رسانه ها آن ها را در وضعی قرار می دهد که رابطه ای دیالکتیکی با آن چه از نظر آن ها برخی از ارزش های بنیادین آن هاست، برقرار کنند. با این حال به مشارکت و یافتن راه های معنی دار کردن همۀ این ها ادامه می دهند. همه بر سر این به توافق می رسند که فاصله ای - تضادی - بین حوزة رسانه ها و بنیان های هنجاری زندگی ها و ارزش های شان وجود دارد. هر چند باز

ص: 684

هم اثبات آن خارج از چهارچوب این تحقیق است ولی می توان گفت که نتیجه نوعی سکولار شدن اجتناب ناپذیراست، به شرط آن که منظور ما از سکولار شدن روی برگرداندن از اقتدار دینی به منزلۀ بنیان دانش و کنش باشد.

اگر اندکی به عقب برگردیم، این هم مهم است که دوباره یاد آوری کنیم آن چه به نظر می رسد پیش بَرندة رویة رسانه ای است، در اغلب موارد نه یک فرآیند تأمل ارزش های مناسب و هنجاری - از جمله ارزش های دینی - بلکه برجستگی خود رسانه هاست. بیان دلایل واقعیِ تماشای برنامه های تلویزیونیِ معین، فراتر از سطحی که در بهترین حالت در عبارتِ «خوش ام می آید» تجسم می یابد، دشوار است. دلایل برخی ها، به طوری که دیده ایم، حتی از این هم سست ترند. این به توضیح یک جدل جاریِ عمده در جنگ های فرهنگی آمریکا کمک می کند. به مدت چند دهه تضادی ظاهری بین منش های اخلاق گرایانة بیان شدة مقامات دینی و والدین از یک طرف و رفتار های رسانه ای واقعی از طرف دیگر وجود داشت. با وجود نکوهش همه جانبة سکس، خشونت، بی حرمتی به مقدسات و دین گریزیِ رسانه های سکولار - از جمله نتایج نظر سنجی هایی که این دیدگاه ها را دیدگاه اکثر مردم می قبولانند - رسانه ها هم چنان با همین خوراک یکسان از مخاطبان زیادی برخوردار شده و می شده اند؛ برای نمونه، در سال 2004 معلوم شد که سریال بازاریِ زنان درمانده(1) مخاطبان هنگفتی را در بایبل بلت(2)

ص: 685


1- Desperate Housewives
2- The Bible Belt ، منطقه ای در جنوب ایالات متحده که به داشتن مردمان مسیحی دیندار و پیروان سرسخت کتاب مقدس مشهور است. (م.)

به سوی خود جلب کرده است.(1) مدیران رسانه ها به کر ّات گفته اند که «اگر هیچ کس تماشا نمی کرد، ما نشان نمی دادیم». از این رو، بسیاری از خود می پرسند، چطور می شود که مردم یک چیز بگویند و چیزِ دیگری را انجام دهند؟ این اطلاعات، بصیرتی در خور دارند. ظاهراً آشکار است که مردم در خصوص زندگی رسانه ای شان عملاً بیش از یک نقشه را به کار می گیرند. رسانه ها به شدت چشمگیر و جذاب اند و معمولاً مردم آ ن ها را کم و بیش به عنوان چیزی که حق شان است تماشا می کنند ولی در سطح دیگر، مجموعة کاملی از توصیف ها از رسانه ها را داریم که هم در برداشت های اجتماعیِ گسترده ریشه دارند هم در برداشت های دینی و معنوی متمرکزتر. چنان که دیده ایم، به نظر می رسد مردم می توانند نسبتاً به راحتی هر دوی این خودشناسی ها [برداشت های اجتماعی گسترده و برداشت های دینی و معنوی متمرکزتر] را به کار بگیرند. راه هایی قابل قبول از نظر جامعه برای این کار هست. در زندگی خصوصی و میان فردی، جامعه عمدتاً تماشای طیف وسیعی از تجارب رسانه ایِ چشمگیر و سخن گفتن دربارة آن ها را

ص: 686


1- کارتر (2004). کارتر دربارۀ سازمان خانوادگی مورد نظر از قول یکی از سخنگویان اونجلیکال فوکس می گوید: تاریخ نشان داده است که حتی کسانی که گفته می شود رأی دهندگان ارزشی هستند، مستعد رفتار گناه آلود و تماشای تصاویر مربوط به رفتار گناه آ لود هستند. آقای اشنیبرگر گفت: از راه به در شدن مردم توسط آن تکان دهنده است. تکان دهنده نیست، بلکه فاجعه است. این هم جالب است که بسیاری از برنامه های بحث انگیز، مثل برنامۀ پربینندۀ سال 2004 ، The O.C. و خانوادۀ سیمپسن، از شبکۀ فاکس که محافظه کار است، پخش می شوند.

می پذیرد و خود رسانه ها، از جمله رسانه های خبری، با پرداختنِ بیش از پیش به اخبار و برنامه های تفریحی و کار های نمایشی از آن گفتمان ها حمایت می کنند. در مدرسه، در کلیسا، کنیسه یا مسجد، در محیط های رسمی و - احتمالاً مهم تر از همه - به هنگام پاسخ دادن به نظر سنجی ها، توصیف ها از رسانه ها به راحتی وارد عمل می شوند.

چند پرسش باقی مانده هنوز دست از سر ما برنداشته اند. اصلی ترین آن ها پرسشی است که تا کنون به آن اشاره نکرده ایم؛ این که آیا الگوی تحول دینی که در این جا به آن متکی بوده ایم، الگویی است که در آینده نیز مناسب خواهد بود؟

آثار روف دربارۀ دین مداری دوران انفجار زاد و ولد، بحث انگیز و جذاب اند و به خوبی با دانشِ در حال تحول دربارۀ دین مبتنی بر سرمشق نوین(1) سازگارند. در واقع، ممکن است این انفجار نوعی نقطۀ تماس نسلی در پیدایش دین آمریکایی از آب دربیاید. جنبه هایی از دین مداری دوران انفجار زاد و ولد که بیشترین اهمیت را داشته اند - جنبة سیّالیَت در برابر استقرار، مرکزیت نفس و از همه مهم تر، جویندگی یا جست و جو (پرسشگری) - ظاهراً حائز اهمیت اند و بیان گر روح زمانه هستند. البته هنوز مانده است تا ببینیم که نسل های بعدی همین راه را در پیش خواهند گرفت یا نه و چنان که عدة زیادی خاطر نشان کرده اند، تمایل افراد جوان تر به این که حتی بیش از والدین خود با رسانه ها ارتباط برقرار کنند، بدان معناست که برخی از

ص: 687


1- new-paradigm religion

پدیده هایی که در این جا دیده ایم با گذشت زمان شاخص تر شوند. از میان طرف های مصاحبة ما، به نظر می رسد که قطعاً کودکانِ خانوار از نظر ایده ها و اعتقاداتی چون مرکزیت نفس، سوء ظن نسبت به اقتدار بیرونی و اهمیت استقبال از تجارب و بصیرت های جدید، با والدین خود هم نظر هستند. به موازات ادغام شدن بیش از پیشِ آن ها در رسانه ها، اوضاع می تواند بیشتر تغییر کند. فرهنگ جوانان، از چند لحاظ مهم، همیشه فرهنگ رسانه ای نیز بوده است. جدا کردن این دو دشوار است و در آینده نیز وضع هم چنان از این قرار خواهد بود.

آخرین ملاحظه دربارۀ رابطة این تحقیق با بحث ها و پرسش های موجود در عرصة گسترده ترِ مطالعات رسانه ها، ما را به برخی از بحث های آغاز کتاب باز می گرداند. چنان که در آن جا گفتم، مطالعات رسانه ها تمایل به این داشته اند که از تمرکز بر دین رسمی یا حتی غیر رسمی پرهیز کنند. طیفی از پژوهشگران مطالعات رسانه ای (از جیمز کری، جان فیسک، دیان و کتز و نیک کولدری در این جا ذکری به میان آورده ایم) در پی انجام مطالعاتی دربارۀ رسانه ها و امور مربوط به دین (دربارۀ دیان، کتز و کولدری: دربارۀ آیین) بوده اند. در اغلب موارد، آن ها در صدد آن بوده اند که نقش دینِ پنهان یا آشکار را از حوزه های تحت بررسی حذف کنند. (1) دیگر محققان فرهنگ گرا اصلاً به بررسی کاملاً دقیق حوزه های دینی یا دین مانند نپرداخته اند. اکنون می توانیم دریابیم که زندگی و تأملات طرف های مصاحبة ما تلفیقی از آثار مربوط به دین

ص: 688


1- denature

یا معنویت - به تنهایی - و این نوشته های فراگیر تر است.

به نظر می رسد که طرف های مصاحبة ما عمدتاً در روی نوع مشابهی از نقشه های رویة خانگی، که در پژوهشی دیگر در عرصه های مطالعات رسانه ها و مطالعات فرهنگی توضیح داده شده، زندگی می کنند. آن ها در جهانی مابعد روشنگری، سکولار (البته با استفاده از تعریف مشروطِ این واژه) و پسین مدرن زندگی می کنند، جهانی که مشخصه های آن استقلالِ شخصی، نفس و وجوه عقلانی و انعکاسی رویة فرهنگی هستند ولی هم زمان با این، می توان گفت که آن ها در فرآیندِ اعادۀ دین مداری یا معنویتِ این رویه ها شرکت می کنند و دین و معنویت را، به یُمن علاقة تازه یافته شان به جانِ دوباره بخشیدن به تجربة اجتماعی و فرهنگی با سویه های دینی و معنوی، در همه چیز داخل می کنند. این به احتمال بسیار، نقشی در افسونگر کردن دوبارة جهان در عصر رسانه های جادویی ندارد. با این حال می توان آن را تحول اجتماعی و فرهنگی ای تعریف کرد که ریشه در رویة معنایابی حاصل از مذاکره و توافق در عصر رسانه ها دارد.

تحول رسانه ها تغییر عمده ای در زندگی اجتماعی و فرهنگی به بار آورده است. شواهد تاریخی زیادی در دست است که نشان می دهند رسانه ها و دین با هم متحول شده اند. به ویژه در دوره های پس از توسعۀ چاپ و به دنبال آن توسعة رسانه های جمعی، قضیه از این قرار است. این تحولِ در کنار هم، بی دردسر و سودمند برای هر دو طرف نبوده است. ما در بطن تجربة روزمره، هنوز در تلاش هستیم تا رسانه ها را در زندگی خود به نحوی ادغام کنیم که ارزش های مان و احساس هایی را

ص: 689

که از خودمان داریم برآورده کند. ما نسبت به تأثیر و نفوذ آن ها بدگمان هستیم. به نظر می رسد آن ها عیناً ارزش ها و ایده هایی را منتقل می کنند که از نظر ما دردسرساز هستند. در بافت های گسترده ترِ تعلیم و تربیت، زندگی مدنی و اجتماعی و سیاست ورزی، همین احساس ناراحتی وجود دارد. بخش عمدة این ناراحتی هم چنان با ایده های برگرفته از دین و پیرامون این ایده ها چفت و بست می یابند. حتی با سکولار شدن مداومِ اروپا و آمریکای شمالی (سکولار شدن به معنای افول اقتدار دینی در هر دوی این بافت ها)،(1) دین هم چنان به ایفای نقشی در گفتمان های مربوط به ارزش های هنجاری ادامه می دهد. بدین ترتیب دین و رسانه ها با یکدیگر دست و پنجه نرم می کنند و در آینده نیز به این کار ادامه خواهند داد.

در سطح دیگر، این رابطه میان دین و رسانه را این واقعیت تعریف می کند که رسانه ها اکنون همان بافتی هستند که روابط اجتماعی و فرهنگی از طریق آن برقرار می شوند و باز نمایی ها از طریق آن انجام می گیرند. دین، هم رسمی هم غیر رسمی، هم آشکار هم پنهان، اکنون تابع این واقعیت است. در حالی که دین بیش از پیش با سیاست دست و پنجه نرم می کند و در پی یافتن نقشی در جامعة مدنی است، این کار را تحت شرایط وساطت انجام خواهد داد. از این ها که بگذریم، دین و رسانه ها تمایل دارند از لحاظ های مهم با هم تعامل کنند. نمایش رسانه ای، نقش نوعی شتاب دهنده را برای گفتمان دینی بازی می کند و

ص: 690


1- البته صرف نظر از غیر سکولار شدنِ اروپا و آمریکای شمالی، هر دو که نتیجۀ مهاجرت به آن دو قاره است.

اکسیژنِ شهرت(1) را به ایده ها و جنبش هایی که پیش از این نمی توانستند به آوازه و اهمیت دست یابند می رساند. دین نیز نقش نوعی شتاب دهنده را برای رسانه ها بر عهده می گیرد و به عنوان چیزی عمل می کند که بیرون از قلمرو گفتمانِ رسانه ای، معمول است، وجود دارد، مداخله می کند و با نوعی امکان سرنوشت ساز، با آن گفتمانِ رسانه ای به مخالفت برمی خیزد.

تغییر چشمگیر این روابط در آینده نامحتمل است ولی آن چه پس از تحقیقات خود در این جا می دانیم چیز هایی دربارة این است که چگونه افراد، خانواده ها و گروه هایی که مخاطب رسانه ها هستند می کوشند تا روز به روز بر همة این ها تسلط پیدا کنند. اکنون دربارة این که در آن بافت چه کاری از تجربة رسانه ای برمی آید، چیز های بیشتری می دانیم.

به نظر می رسد مخاطبان دربارة آن چه در روابط دین و رسانه ها می گذرد، چیز هایی بیش از آن چه معمولاً امتیازِ دانستنش به آن ها داده می شود، می دانند. آن ها از راه های مختلف با رسانه ها ارتباط برقرار می کنند و می توانند با رجوع به ادعاهای حوزة رسانه ها، موقعیت خود را نسبتاً به راحتی مشخص کنند. این گامی دیگر برای حرکت به ورای این سطح - جایی که در آن ادغام شدن رسانه ها، دین و معنویت در تجربة رسانه ایِ روزانه را بررسی می کردیم - و ورود به سطحی است که در آن پرسش های متمرکز دربارة ارزش و کنش مطرح می شوند. کجای تحقیقات ما در این جا، همان کجا ی زندگی خانگی و شبکة روابط

ص: 691


1- oxygen of publicity

اجتماعی ای است که فوراً آن را احاطه می کند. آن چه بعد از این نیاز داریم عبارت است از بررسی های متمرکز تر و محلی تر از آن زمان ها، مکان ها و فرصت ها؛ فرصت هایی که در آن ها پرسش های مربوط به ارزش و کنش در زندگی افرادی چون کسانی که در این جا دیدیم مطرح می شوند.

آن کار و طیف پرسش های جالبی که در این فصل مورد توجه قرار دادیم، ولی دریافتیم که خارج از چهارچوب این تحقیق هستند، هنوز چشم به راه اند. از جملة این ها، بررسی هایی است که پرسش های مربوط به این نکته را تعقیب خواهند کرد: چگونه دیدگاه ها و منش های دینی و معنویِ متفاوت، از راه هایی با رسانه ها تعامل می کنند که قطعاً بازتابی از آن اعتقادات هستند. این کار، دورنما را از تحلیل کلی رویة مخاطبان (و نحوة ظهور دین و معنویت در آن) برخواهد گرفت و روی پرسش های متمرکز تر دربارة این که چگونه گروه هایی خاص به گونه ای افتراقی رسانه ها را برای ساختن معناها و باز نمایی ها به کار می گیرند، خواهد برد.

تحقیق حاضر آشکار می سازد که رسانه ها مهم و حتی تعیین کننده هستند. این که از چه طرقی تعیین کننده شده اند و برای چه کسانی، تحت چه شرایطی، تعیین کننده هستند و پیامد های آن چیست، باید در تحقیق های بعدی توضیح داده شوند.

هدف این کتاب بررسی دقیق مجموعة مهمی از پرسش ها بود، آن هم به نحوی که زمینه را برای کنکاش های دیگر در فحواهای گسترده و پیچیدة دین در عصر رسانه ها فراهم آورد ولی هیجان انگیز تر از این ها چشم به راه بودن برای بازتاب ها، واکنش ها، پرس وجو ها و بصیرت های

ص: 692

جدیدی است که از راه خواهند رسید.

ص: 693

ص: 694

پیوست

پیوست

مصاحبه های این کتاب طی یک تحقیق مستمر در بارة معناسازی در عصر رسانه ها انجام گرفتند. گزارش مفصل آن طرح، همراه با بحث های دقیقی از رویکرد و روش شناسی آن، در سال 2004 با نام رسانه ها، خانه و خانواده منتشر شد. من آن مطالب را در این جا تکرار نخواهم کرد ولی شرح مختصری از آن را عرضه خواهم کرد. خوانندگان علاقه مند به جزییات بیشتر باید به کتاب پیشین مراجعه کنند.

اصولاً، رویکرد نظری و روش شناختیِ مربوط به کل این تحقیق به قصد پرداختن به شکافی اتخاذ شده است که لیلا ابولقود در سال 1997 در نوشته های مربوط به مطالعات رسانه ها شناسایی کرده بود. ابولقود، با بررسی تحول قوم شناختی در نظریة رسانه ها - دست کم تا آن نقطه - مشاهده کرد که تأملات نظری در بارة ارزش این رویکرد، بسیار بیشتر از

ص: 695

پژوهش های میدانی ای است که عملاً اتفاق افتاده بودند.(1) البته امروزه وضعیت بسیار متفاوت است و این تحقیق به آثار مکتوب روز افزونی می پیوندد که در زمینة مطالعات رسانه ها نوشته می شوند و به سرعت در حال پدید آوردن یک سند اساسی در مخاطب پژوهی قوم شناختی و تفسیری هستند.(2)

رویکرد اتخاذ شده در این کتاب با طرح پژوهشی کلی مرتبط است، آن هم به صورتی که در رسانه ها، خانه و خانواده به تفصیل توضیح داده شده است. به طور خلاصه، آغاز گر طرح، این تصور بود که اهمیت رسانه ها برای معنا (از جمله معنای دینی یا معنوی) باید ریشه در لحظه ها یا برهه های زندگی داشته باشد. این رویکردی مابعدِ اثبات گرا(3) بود و تأکید آن بر نیاز به دور کردنِ چهارچوب های تحلیل از مفاهیمِ مربوط به قدرتِ راهگشای رسانه ها بود و هم چنین بردن آن [چهارچوب های تحلیل] به لحظه ها و موقعیت هایی در زندگی که بستر مصرف رسانه ها هستند. به زودی آشکار شد که این رویکرد، هم به عنوان نتیجة تجربة میدانی هم به عنوان تأمل نظریِ در حال تکوین، بیش از اندازه محدود است. تجربة میدانی نشان می داد که تعامل رسانه ها و دین آشکارا در جایی ورای آن لحظه های بحران و انتقال رخ می دهد. ما، به لحاظ نظری، کم کم درمی یافتیم که روش ما مستلزم یک

ص: 696


1- Abu-Lughod (1997)
2- Cf. Seiter (1997), Gauntlett and Hill (1999), Bird (2003), and Clark (2003)
3- post-positivist

باز اندیشی در موقعیت ها ی مان به عنوان پژوهشگر و هم دستی مان در ساختن روایت هایی است که در حال پدیدآوردنشان بودیم.(1) همکارم لین شافیلد کلارک بر آن بود که ما داریم از مابعد اثبات گراییِ مرحلة آغازین مان فراتر رفته وارد جایگاه ساختارگرایانه ای می شویم که پرسش مربوط به شأن و معنای روایت ها را اصل قرار می دهد؛ روایت هایی که داشتیم از دل مصاحبه های خود پدید می آوردیم.(2)

ما به تدریج از آن الگوی پنهانی که تلقی اش از این پروژه یا طرح، استوار بر چهارچوب های کم و بیش سنتی بود (که به جست وجوی تأثیرات رسانه ها بر دین یا بالعکس برمی آمد) دور می شدیم و روی به الگوی تفسیری ای می آوردیم که معنا سازی را در دل فُرم و بافتی جای می داد که در دسترس ما بود؛ توصیف ها و روایت های طرف های مصاحبة ما، در حالی که همواره روی تجربه ای که در زندگی روزانه از رسانه ها به دست می آوردند، تأمل می کردند. این امر با ورود تحقیق به مرحلة دوم، که توجه خاصی به رسانه ها ی دیجیتال معطوف می کرد، با وضوح بیشتری پیکر بندی شد. به موازات این تحقیقات، کلارک طرح دامنه داری ریخته بود که رویه های رسانه ای نوجوانان و جوانان را به طور عام بررسی می کرد و بخش زیادی از توجه مصاحبه های ما نیز به آن سمت و سو ها معطوف شد.

ص: 697


1- ما، در کتاب رسانه ها، خانه و خانواده، به ویژه از تأثیر کتاب گوبا و لینکلن (1994)، صص 117-105یاد کرده ایم.
2- Clark (1999) "Learning from the Field: The Journey from post-positivist to Constructivist Methods," Paper Presented to the International Communication Association, San Francisco, May

مصاحبه هایی که در این جا گزارش شده اند چند مرحله از طرحی کلی را در بر می گرفت که [این طرح کلی] نمونه ای پدید آورده که اکنون مشتمل بر 144 خانواده می شود. بیشتر مصاحبه ها در منطقة کلان شهریِ دِنوِر برگزار شدند. هیچ یک از مصاحبه ها در خود شهر بولدر (جایی که دانشگاه ما در آن جا واقع است) انجام نگرفت. هم چنین، شماری از مصاحبه ها در مناطق دیگر ایالات متحده، از جمله مناطقی در غرب میانة علیا، شمال شرق و در کالیفرنیای جنوبی و شمالی برگزار شدند. یک دسته از مصاحبه ها با خانواده هایی انجام گرفته است که با یکدیگر خویشاوند هستند و امکان تحلیل آن نوع شبکة اجتماعی را فراهم می آورند. ما در هر یک از این تحقیق های متمرکز بر سطح خانوار، مصاحبه هایی دقیق و تا حدودی منظم، با همة اعضای خانوار به صورت گروهی انجام دادیم. سپس کار خود را از طریق مصاحبه های انفرادی با تک تک آن ها ادامه دادیم. در پیروی از تفاهم نامه های گروه علوم انسانی دانشگاه مان، در همة مصاحبه های انفرادی، ناشناس ماندنِ مصاحبه شوندگان تضمین شده است. از این رو، نام هایی که در این کتاب و جاهای دیگر آمده اند واقعی نیستند و تلاش های دیگری هم برای آشکار نشدن هویت افراد به عمل آمده اند. به دنبال این مصاحبه های خانوادگی، هر جا که مناسب و مساعد بوده، مداخله های دیگری که ممکن است شامل مشاهدات، مصاحبه های گروهی متمرکز و دیگر فنون تحقیقی باشند، به عمل آمده اند. در این کتاب تنها مطالب مصاحبه گزارش شده است.

چنان که در رسانه ها، خانه و خانواده به تفصیل گفته شده است، یکی

ص: 698

از ویژگی های مهم روش ما عبارت بوده است از شرکت مستمر تیم پژوهش میدانی در جلسات هفتگی ای که در آن ها دست نوشته های مصاحبه ها به بحث گذاشته می شدند. هم چنین، این جلسات نقش سمینار پژوهش میدانی مستمری را بر عهده داشتند که در آن مطالب تعیین شده از نوشته های نظری و روش شناختیِ جدید قرائت می شدند. این جلسات سپس تبدیل می شدند به بافتی که در بستر آن همگی به سرشت این پژوهش می اندیشیدیم، ایده هایی را برای انتشار نهایی می پروراندیم و روش ها و سازمان دهی خود را به طور مستمر مرور می کردیم.

از دل همین جلسات بود که شماری از مهم ترین ایده ها سر برآوردند. سعی کرده ام تا از برخی همکاری های تک تک اعضای تیم پژوهش مان در فصل های پیشین این کتاب یاد کنم. ولی، قطعاً در این جا می خواهم از برخی همکاری ها در تحلیل های گزارش شده در این کتاب قدر دانی کنم؛ همکاری هایی که تأثیرات کلی تری بر تفکر من گذاشتند. لین شافیلد کلارک اکنون بیش از ده سال است که نقشی عمده در همة مراحل این طرح ایفا کرده است و تأثیر عمیقی بر کار من گذاشته است. پیش از این به کارِ نظری مهم او دربارة سمت گیری ساختارگرایانۀ طرح مان اشاره کردم، ولی باید از طیفی از بصیرت های ظریف و پیچیدة او در سرشت رویة دینی به صورتی که به فرهنگ رسانه ای مربوط می شود، یاد کنم. هم چنین، او همواره موضوعات طبقه، قومیت و تفاوت، به طور عام را، در صف مقدم تفکر ما و به تبع آن در صف مقدم کار من در این جا، نگاه داشته است.

ص: 699

هنریک بوئس دومین پژوهشگر میدانی در این طرح بود که تز فوق لیسانس بدیعی در تحقیقات دینی بر اساس مصاحبه اش با ما ارائه کرد. هنریک، در مرحلة آغازین، روی سرشت اساساً شفاف رویه های رسانه ای که در این جا می دیدیم، متمرکز بود. در حالی که آثار نوشته شده ما را وا می داشت که در جست وجوی رویه های رسانه ایِ دین مدارانه ای باشیم که می توانستند معقول و آگاهانه باشند. هنریک در تحقیقات خود و تحقیقات دیگران، می دید که بخش عمدة این فعالیت بیشتر با عنوان بازیگوشانه تعریف شده اند تا آگاهانه. چنان که در این کتاب می توان دید، قضیه در بسیاری از خانوار های ما هم چنان از این قرار است.

یکی از دشوار ترین چیز ها، در مراحل اولیة این تحقیق، تحلیلِ ادعاهایی بود که والدین - به ویژه پدران - در خصوص خط مشی ها و رویه های رسانه ای در خانواده می کردند. جو چمپ در چند خانوار که در آن ها این موضوع مطرح بود، نقش مصاحبه کننده را بر عهده داشت و همین جو چمپ بود که به ما کمک می کرد تا آن سوی ادعاهایی پنهانی را ببینیم که این پدران نسبت به ساختار یابی آشکارِ ایده هایی مربوط به پدر بودن و مرد بودن در آن بافت ها داشتند. نفوذ جو چمپ به من کمک کرد تا به جایگاه تحلیلی ای برسم که معنای اجتماعی این ادعاها را تفسیر می کرد.

مضمون پدر بودن و مرد بودن هم چنان یکی از علایق من و کار مستمر ما است. مونیکا امریش نیز به ویژه کمک کرد تا هم چنان به موضوعات جنسیت در ربطِ با اقتدارِ والدانه و معنای نمادین آن اقتدار،

ص: 700

بیندیشیم. علایق خود مونیکا به معنویت و تغییرات اجتماعی در بطن رویة رسانه ای به ما کمک کرد تا روی راه هایی تمرکز کنیم که از طریق آن ها رسانه ها - هم چون کالا - در رویة روزانه نقش ایفا می کنند یا ممکن است نقش ایفا کنند. کورتیس کوآتس نیز چند پژوهش میدانی مهم در این حوزه انجام داده است.

دایان آلترز به طرز مؤثری کمک کرد تا ببینیم که دین مداریِ پنهان برنامه ها باید همراه با [دین مداری] آشکار آن ها و در قالب یک مجموعه تحلیل شود. هم چنین علاقه اش به خانوادة سیمپسن او را به پرسش های دشواری راهنمایی کرد که می پرسیدند چگونه می توان برای آن دسته از تجارب و رویه های رسانه ای که ممکن است - در ظاهر - دینی به نظر نرسند، مشروعیت یا اصالت اجتماعی دست و پا کرد.

قرائت پیچیدة دایان از ادبیات باستان دربارة معنا و هویت، به من (و ما) کمک کرد تا آن چه را می بینیم با مضامین بزرگ تری در فرهنگ، پیکر بندی کنیم. دایان، علاوه بر قابلیت های فکری اش، نویسنده ای فوق العاده و مجاب کننده بود و هست و آن استعداد ها شکل و قالب بی نظیری به این طرح و اندیشة من بخشیده اند.

لی هود همیشه از ما می خواست به خاطر داشته باشیم که در حال بررسی نظام های خانواده هستیم و روابطِ درون خانوار در پیرامون معنا و هویت باید در صف مقدم نگاه داشته شوند. او هم چنین از گوش دادن به سخنان کودکان در خانوار ها حمایت می کرد. ما، به ویژه در مراحل اولیة کار خود، مصاحبه های مفصلی با کودکان کم سن و سال تر انجام دادیم، ولی هود مهارت خاصی در تفسیر آن مطالب داشت.

ص: 701

آنا ماریا روسو نیز علا قة خاصی به نظام های خانواده پیدا کرده و کار خود او دربارة خانواده های تک والد پرسش هایی را برای من مطرح کرد که مربوط می شدند به این که چگونه پویایی شناسی (دینامیسم) خانواده می تواند نسبت به رویه های رسانه ایِ متفاوت در بین خانوارها تغییر جهت دهد. آنا ماریا در تحلیل مطالب مرتبط با رویداد های رسانه ای و مطالب مرتبط با 11 سپتامبر که در فصل 9 دیدیم، خیلی کمک کرد و ما به یاری او دیدیم که، هر چند طرف های مصاحبة ما مشارکت آشکاری در آیین مابعدِ 11 سپتامبر نداشتند، با وجود این عمیقاً - ولی به طور نامحسوس - متأثر و درگیر بودند.

کریستف دمونت - هاینریش، اسکات وبر، میشل میلس و دنیس واکر نقش اصلی در تحلیل پرسش های مربوط به دین به طور فی نفسه نداشتند، ولی در بسیاری از مصاحبه هایی که گزارش آن در این جا آمده است، شرکت جستند. به عقیدة من آن ها نقش زیادی در ناباوری نسبت به نقش محوری دین یا معنویت در این مصاحبه ها داشتند. مخالفت شدید آن ها با تصور مبنی بر حضور آشکار دین در وهلة اول امکان باز اندیشی در برخی فرضیات بیان نشده در روش و رویکرد ما را فراهم کرد. سپس توانستیم تعبیری از روابط بین دین و رسانه ها بسازیم که توضیح می داد چرا آن چه در سطح و به عنوان نتیجة گفت وگو ها ظاهر می شود از وضوح چندانی برخوردار نیست.

کمک های جین کیو پارک در جریان مفهوم سازی مجد ّد و باز اندیشی ای که مشخصة سیر و سلوک روش شناختی ما است، فوق العاده زیاد بود. جین به ویژه مهارت خوبی در شناسایی الگوها و

ص: 702

رده بندی های رویه در مطالب حاصل از مصاحبه ها دارد. او درک و دریافتی از نظریة فرهنگی را با خود به این کار ها آورد که به طرزی استثنایی پیچیده است. توانایی او در فهم روایت های مستتر در مطالب حاصل از مصاحبه ها دو چندان تحسین برانگیز است؛ چون او در زبان مادری اش کار نمی کند. جین به ویژه در تحلیلی که در فصل هشتم آمده است، سودمند بود. او همراه با لین، دایان و جو به من کمک کرد تا ببینم که تحلیل فصل های ششم و هفتم، علاوه بر این که یافته هایی دربارۀ نحوة فرا رفتن رویة رسانه ای از آن رده هاست، مظهر انتقادی پنهان از خود آن رده بندی نیز هست. جین تلاش کرد تا رده بندی ها و ساختار های موقتی گوناگون با داده ها تطبیق کنند و ما به یُمن تلاش های او، صاحب نوعی صدای تفسیری شدیم که می توانست با سودمندیِ تمام آن چه را که دیده ایم و یافته ایم بیان کند.

افزون بر این تحولات عمده، جلسات ما نیز به راستی شمار زیادی بصیرت های دیگر به همراه آوردند که کوشیدیم آن ها را در صورت جلسه های هفتگی ثبت کنیم. چنان که در رسانه ها، خانه و خانواده گفته ایم، هیچ یک از تحلیل هایی را که از دل این طرح بیرون می آیند، نمی توان کاملاً فردی یا بدیع تلقی کرد. هم از لحاظ نظری هم از لحاظ روش شناختی، آن چه توانسته ایم در این جا گزارش کنیم، نتیجة یک تلاش جمعی است و این همان نکتة روش شناختی مهمی است که می خواهم در این جا مورد تأکید قرار دهم.

سخن خود را با تأملاتی چند دربارة برخی رویکرد های منحصر به فرد در کار جمعی مان که در این کتاب باز نمایی شده به پایان می برم.

ص: 703

نخست، قطعاً پیداست که رویکرد روایی ای که شالودة تحلیل ما را می ساخت کار آمد و ثمر بخش بوده است. دوم، مفهوم هویت به منزلۀ هدف رویة معناسازی به لحاظ اکتشافی مفید از آب درآمد و ثابت کرد که راه خوبی برای توضیح و تحلیل تعامل های بین عناصر و حوزه های گوناگون است. سوم، رویکرد استوار بر تلقی مطالب رسانه ای به عنوان نوعی فرهنگ مادی(1) نیز مفید از آب درآمد. طرف های مصاحبه توانایی آن را داشتند که روابط خود با رسانه ها را با چنان عینیتی بیان کنند که به ما کمک کند تا روابط آن ها با حوزه های دیگر زندگی شان را ببینیم. خلاصه این که، این روش کار آمد به نظر می رسید و مطالب اساسی برای تفسیر و تحلیل فراهم آورد.

جالب ترین و دشوار ترین بخش این تحقیق - که در قسمت عمدة آن چه پیش از این دربارۀ چالش و تحول نظری و روش شناختی مان گفتم، تلویحاً حضور دارد - این پدیده است که بیشتر طرف های مصاحبة ما در برقراری ارتباط های آشکار و سر راست بین زندگی رسانه ای و زندگی دینی/معنوی شان با دشواری مواجه بودند. من (و ما) انتظار نداشتم (و نداشتیم) که این امر، چالش بزرگی باشد که [بعد] معلوم شد، هست. بخش عمدة تأمل و باز اندیشی ما از نیاز به دست به گریبان شدن با این وضعیت سرچشمه می گرفت. آن چه حاصل شده است، هم در این جا و هم در کار پیشین ما، عبارت بوده است از دیدگاهی دقیق تر، ظریف تر و - از دید ما - پیچیده تر، از روابط در این

ص: 704


1- material culure

حوزه های مهم. این گذار، به منزلۀ یک کار کیفی/ تفسیری، هم از لحاظ روش شناختی و هم از لحاظ نظری کاری بنیادی بوده است. قضاوت دربارة دامنة اهمیت آن را به خوانندگان و همکاران واگذار می کنم.

ص: 705

ص: 706

ص: 707

فهرست اعلام

اشاره

فهرست اعلام

زیر فصل ها

فیلم ها/سریال ها/برنامه ها

فهرست اعلام

ص: 708

فیلم ها/سریال ها/برنامه ها

فیلم ها/سریال ها/برنامه ها

آب پاشی 148

آپولو سیزده 148- 236

آزمایشگاه دکستر و کارج 169

آسمان هفتم 73- 228- 230- 231- 235- 237- 238- 243- 244- 302- 391- 396

افشاگری شمالی 73

ای. تی موجود فضایی 162

این یک معجزه است 180- 181- 182- 187- 244- 298-299- 300- 310

این جا نیویورک است 360

بازمانده 216- 217

بافی خون آشام کش 74- 265-308- 396

بچه های کوچک 275

برنامۀ Dateline 167- 169-275

بی خواب در سیاتل 236

بیگانه ها 162

بیویس باتهد و رن استمپی 226

پاورچین 264

پرونده های مجهول (X-Files) 73- 185- 219- 220- 231-232- 265- 383- 397

پلیس های درجۀ یک 239

پیشرفت خانواده 230- 243- 378

تاپ گان 175

تاکسی 228

تایتانیک 192

ترمیناتور 192 - 200- 397

جابه جایی همراه با جان ادواردز 184- 186- 187- 310- 396

جوخه 175

چه ناگفته ای می دانیم 3

خانوادۀ سیمپسن 73- 220- 221- 222- 230- 264-

ص: 709

274- 275- 312- 325- 391- 396- 408- 418

خانه ای کوچک در مرغزار 297-391

خرقه 94

خلیج داوسن 230

داگما 95

دختران پاورپاف 169

دود اسلحه 304

دور از مقدسات 73

دوستان 264

دوندۀ سریع 74

ده فرمان 94

دیک ون دایک 228

دیو و دلبر 258

ذهن زیبا 148

راز آیریش رام 164

راسْوِل 185

راکی 297

ربات پلیس 280

رمز داوینچی 148

رنجر تگزاس 275

روزین 314

رهایی از شاوشنک 276

زنان درمانده 408

زندگی یک حشره 236- 324

ژانِ آرکادیا 74

ساوث پارک (پارک جنوبی) 73-161- 162- 176- 177- 202

سرباز جِیْن 175

سرقت بزرگ خودرو 148

سریال دکتر کویین 162

سریالER 161- 227- 228- 229

سفر ستاره ای 185- 219- 231- 383- 397

سگ ترسو 169

سگ های انباری 163

سوپ اپرای دالاس 340

شب فرا می رسد 361

شجاع دل 231- 276- 391- 392

ص: 710

شعلۀ آتش 148

شکارچی کروکدیل 273

شوی مری تایلر مور 228

صید شبانه 190

عیسی مسیح: سوپر استار 164- 165

فرشته و سرزمین موعود 94

فهرست شیندلر 279

فیل سیلوزر 236

فیلی در اتاق 363

قاضی جودی 238- 239

کافه بغداد 281

کریستی 73- 391

کشتن مرغ مقلد 295- 296- 322- 397

کُشتی فوق ستاره ها 274

کله خر 323

کلیدهای آبی 175

گاندی 279- 392

گرفتاری بزرگ 274

گوجه فرنگی های سبز سرخ کرده264

گورکن 273

لرزاندن جهان به خاطر مسیح 93

مبلغ 95

متأهل و بچه دار 218- 219

مجرد 319

مرد سیندرلایی 148

مزرعۀ حیوانات 278

مسیر سبز 276

مصائب مسیح 3- 95- 97- 144

مظنون اصلی 280

معماخانه 224

من لوسی را دوست دارم 241- 243

موجودات کرت 224

مونتی پایتن و جام مقدس 164- 165- 201- 202- 391

نجات سرباز رایان 175

نجات یافته 95

نظرکردۀ فرشته 73-90- 94- 141- 142- 180- 182-

ص: 711

184- 228-244-265-298-299- 300- 310- 396

نقطه چین 264

نمایش تلویزیونی اندی گریفیث 148- 149-153- 293- 322- 323- 324-388- 397

نهنگ سوار 74

ویشبن 175-224

هانیبال 325

هیولای ترسناک 220

ص: 712

فهرست اعلام

فهرست اعلام

آبرهام جاشوا هسکل 365

آپرا وینفری 238

آرنولد شوارتزنگر 192

آلکسی دو توکویل 41

آلن بوکبایندر 86

آن بُردن 90

آن گِرِی 126

آنا ماریا روسو 262- 297- 308- 419

آنت دو وریس 53 - 99- 100- 405

آنت هیل 123- 126- 128- 137- 166- 380

آنتونی گیدنز 19- 56- 57- 77- 78- 80- 115- 134- 138- 208- 384-387- 394

آنتونی هاپکینز 324- 325

احمد شاکرنژاد 215

اد هریس 236

ادوارد لیننتال 335- 345- 351- 352- 354

اریک رزنباهلر 24

اریک گورملی 88

اریک هابسباوم 58- 351

اسامه بن لادن 162-336-359

اسپیلبرگ 162- 175- 279

استفانی کلاین 302- 303- 318- 322

استورات ام. هوور 6- 8- 16- 84- 379- 396

استیون سایزر 366

استیون کینگ 276

استیون وارنر 103- 104- 105- 110- 118- 207- 210

اسقف فالتون جی. شین 50

اسکات وبر 179- 211- 240- 299- 301- 419

اُسوالد چمبرز 148

الزابت کاستلی 344

المر گنتری 366

ص: 713

اِلِن سیتر 127- 128

الیزابت آیزنشتاین 14

الیور استون 175

الیهو کتز 24- 49- 101- 126- 340- 345- 347- 348- 403- 409

امیل دورکهیم 25- 34- 146- 188- 400

اندرو استنتن 324

انیا 361

اورسن ولز 46

ایروینگ گافمن 133

بابک تبرایی 88

باد پکسن 94

باربی زلیزر 337

بایبل بلت 408

برایان دنلی 95

برنارد لوییس 343

بن کینگزلی 279

بنجامین فرانکین 260

بنی هین 215- 301- 302

بیلی باب تورنتون 95

بیلی گراهام 260-367

بیلیف نت 71

پال کراچ 215

پت رابرستن 88- 89- 365- 366- 367- 390

پرامیس کیپرز 139

پرسی آدلون 281

پرنسس دایانا 18

پل تیلپچ 84- 109- 110

پل ریکور 130-131- 134- 135

پل لازارسفلد 49

پل ورهوفن 280

پل هیلاس 104

پیتر برگر- 34- 103

پیتر ولر 280

پی یر بوردیو 55- 383

تئودور آدورنو 46

تالکوت پارسونز 103

تام (توماس جان) بروکاو 167

ص: 714

تام کروز- 3- 30- 175- 230

تام هنکس 175- 236- 276

تامار لیه بس 126- 340

تامس هریس 324

تد السن 366- 367- 390

تری جونز 164

تری گیلیام 164

توماس جفرسن 349

تونی اسکات 175

تیم تیلور 230

تیم رابینز 175- 276

تیموتی لهایی 91- 149

جان استات 367

جان تامسن 355- 368- 379

جان تراولتا 3- 30

جان شمالزباور 28

جان فیسک 73- 101- 409

جان گیلیس 349- 353

جان وین 175

جان. اف. کندی 345- 346- 347- 351- 359- 363

جاناتان دمی 324

جاناتان فالول 366

جاناتان ماستو 192

جانی دپ 175

جانی کوچران 146

جانی ناکسویل 323

جانیس پک 51

جرج بوش 162- 334- 336

جرج گربنر 23- 24

جرج لوکاس 162

جرج واشنگتن 10-146

جرج هربرت مید 133

جری اسپرینگر 238- 239

جری جنکینز 91

جری فالول 366- 367- 369- 390-391

جف استاین 308- 309- 310- 312

جفری هدن 71

ص: 715

جک پالانس 281

جنت جکسن 75

جنیفر آنیستن 264

جو لوکونته 365- 370- 419

جوئل کارپنتر 50

جودی فاستر 324

جودیت بودنباوم 24

جوزف جی. چمپ 8- 161-272

جوزف گالووی- 350

جولین مور 175- 325

جولیون میچل 28

جیم لهرر 360- 361

جیمز استیوارت 225

جیمز دابسن 148- 366

جیمز دابلیو کری 6-25-27-97-127-409

جیمز کامرون 192

جیمز لول 126

جِیْن سیمونز 94

جین کیو پارک 419

جینی فالول 366

چارلز تیلور 34- 133

چارلز رایت 67

چاک لکسن 148- 149

چاک نوریس 257

حسین حیدری عمید 99

حسین شیخ الاسلامی 301

حمید بخشنده 366

داگ آندروود 41- 403

دایان آلترز 245- 246- 345- 348

دایان اف. آلترز 8- 347- 418

دایان وینستن 28- 53

دنیل شور 363

دیپک چوپرا 191- 201- 204

دیوید بروکس 366

دیوید گانتلت 123- 126- 128- 137- 166- 380

دیوید لترمن 382

ص: 716

دیوید مورگان 28- 41- 52- 90- 97- 106

دیوید مورلی 126

دیوید نورد 41- 90

رابرت اف. کندی 346

رابرت بلا 110- 348

رابرت جی لیفتن 105- 209

رابرت دووال 95- 295

رابرت وتناو 24- 79- 85- 105- 179- 201- 207

راجرر سیلورستن 129- 380

رالف امرسن 78

رالف فاینز 279

ران هاوارد 148- 236

راینا هنکاک 297- 298- 299- 300

رونالد ریگان 363

رونالد گرایمس 349

ری لیوتا 325

ریچارد آتن بورور 279

ریچارد برتن 94

ریچارد هورگارت 68

ریچل استاین 308- 309- 310- 313

ریدلی اسکات 175- 325

ریموند ویلیامز 55- 68- 136

زاگه برشت 281

ژاک ایول- 15- 99

ژان بودریار 20

ژان پل سارتر 125

سالی پرامی 109

ساموئل وبر 99- 100

سایروس فیلد 42

سسیل ب. دومیل 94

سونیا لوینگستن 380

سیامک انصاری 301

سید محمد حسینی 301

سیدحمیدرضا قادری 99

سیلوستر استالونه 297

شان مک کلود 28

شهریار وقفی پور 267

شیکزنت میهالی 60

ص: 717

عبدالله گیویان 24

عیسی مسیح 143- 145- 164- 165

فارست ویتاکر 175

فرانک دارابانت 276

فرانک کاپرا 225

فرد کلاین 295- 296- 302- 322-323- 324

فردیناند تونیز 46

فواد عجمی 342- 344

قدسیه جوانمرد 366

کاترین آلبانس 103- 207- 210

کارل یورگنزمایر 343

کالین مک دانل 52

کتی بیتس 264

کریس چندلر 297- 317- 318

کریستف دمونت هانریش 163- 167- 303- 305- 419

کریستوفر لاش 123

کنت گرگن 56- 80- 138- 353- 384

کوین بیکن 236

کوین ویلیامسن 230

کیم اندرسن 270- 271

کلیفورد گیرتز 34-35-349

کویینتین شولتز 24- 51

کیتی هولمز 230

گابریل بنو 266- 268- 269

گالوپ 24

گرگور گوثالس 96- 291

گری اولدمن 325

گریگوری پک 295

گزل شافت 46

گونتر توماس 101

گیلن استراوسن 133

گیمن شافت 46- 380

لاکان 96

لایف تایم 94

لوسیس بال 241

لی اشمیت 53

ص: 718

لی هود 8- 223- 229- 234- 252- 267- 277- 418

لیزا مینلی 190

لیلا ابولقود 26- 415

لین شافلید کلارک 8- 28- 112- 161 184- 281- 416- 417

لیندا وودهد 104

ماتیو برادی 42

مارتین باربرو 52

مارتین لوتر کینگ 346- 365

مارشال مک لوهان 14- 15- 22- 48-99-100- 339- 340

مارک پرایس 266- 267- 268- 269

ماروین ریچاردز 370

مالکوم ماگریچ 23

مایکل جکسن 75

مایکل مدود 24-291

محمد ابراهیم حسن 344

محمد عطاء 341

مدونا 3-30-34

مگ رایان 236

مل گیبسن 3- 30- 95- 97- 144- 231

مورگان فریمن 276

مونیکا امریش 139- 189- 269- 307- 418

مهران مدیری 264

میشل فوکو 55

میشله رزنتال 24

نام جون پیک 5

نوستر آداموس 143

نیک کولدری- 25- 101- 347- 409

نیکل اُدئون 174- 216- 228

نیل پستمن 24

وال کیلمر 175

والت دیزنی 236- 256- 258

والتر اُنگ 15- 99- 100

ص: 719

والتر کرونکایت 346

وودی آلن 225

وید کلارک روف 58 -76- 77- 78- 79-80- 81- 85- 104- 105- 106- 107- 110- 113- 114- 115- 116- 117- 118- 121- 129- 153- 154- 163- 179- 188- 201- 204- 207- 208- 210- 211- 234- 245- 247- 251- 261- 263- 267- 271- 276- 277- 351- 393- 394- 398- 408

ویکی استینونز 252- 253- 254- 255- 256- 257- 258- 259- 260- 261

ویگو مورتنسن 175

ویل هربرگ 39- 62- 76

ویلم دافو 175

ویلیام آرتز 3

ویلیام بنت 24- 44

ویلیام جیمز 34

ویلیام فور 24

ویلیام والاس 231

هارولد اینیس 14

هال لیندزی 366

هاوارد استرن 75- 323

هلن میرن 280

هنری جنکینز 204

هنری کاستر 94

هنریک بوئس 417

هوراس نیوکامب 381

هومر 220

هیتر هندرشات 28- 53- 93- 94- 112- 147

یورگن هابرماس 41- 48- 136

یونگ 96

ص: 720

ص: 721

Bibliography

Abu-Lughod, Lila (1997) "The interpretation of culture(s) after televi sion," Representations 59: 109-33.

Adorno, Theodor (1991) The Culture Industry: Selected Essays on Mass Culture, ed. J.M. Bernstein, London: Routledge.

Aeng, Ien (1996) Living Room Wars: Rethinking Media Audiences for a Post modern World, London: Routledge.

Ajami, Fouad (2001) "What the Muslim world is watching," New York Times Magazine, November 18, p. 48.

Albanese, Catherine (1998) America: Religions and Religion, Florence, KY: Wadsworth Publishing.

Ali, Lorraine (2001) "The glorious rise of Christian pop," Newsweek, July 16, p. 40.

Alsdurf, Phyllis (forthcoming) "Evangelicalism and the presidential election of 1960: the 'Catholic Question' in Christianity Today Magazine," in Lynn

ص: 722

Schofield Clark (ed.) Religion, Media, and the Marketplace, New Brunswick: Rutgers.

Alterman, Eric (2003) What Liberal Media? The Truth about Bias and the News, New York: Basic Books.

Alters, Diane E (2003) "'We hardly watch that rude, crude show': class and taste in The Simpsons," in Prime Time Animation: Television Animation and Amer ican Culture, eds Carol A. Stabile and Mark Harrison, London: Routledge.

Alvarez, Lizette (2003) "Fury, God and the pastor's disbelief," The New York Times, July 8, p. A4.

Andersen, M.L. and Collins, P.H. (eds) (2004) Race, Class, and Gender: An Anthology, Belmont, CA: Wadsworth/Thomson.

Apostolos-Cappadona, Diane (1997) "Vamps and tramps: the persistence of Eve in popular culture." Paper presented to the Eighth International Colloquium on Theology and Communication, Rome, September.

Appadurai, Arjun (1991) "Global ethnoscapes: notes and queries for a transna tional ethnography," in Richard Fox (ed.) Recapturing Anthropology, Santa Fe: School of American Research Press, pp. 191-210.

Armstrong, Ben (1979) The Electric Church, Nashville: Thomas Nelson.

Arnett, Jeffrey (1991) "Adolescents and heavy metal music: from the mouths of metalheads," Youth and Society 23: 76-98.

ص: 723

(1992) "The soundtrack of restlessness – musical preferences and reckless behavior among adolescents," J. Adolescent Research 7: 313-28.

Babin, Pierre (1970) The Audio-visual Man, Dayton: Pflaum Press.

Badarracco, Claire (2005) Quoting God: How Media Shape Ideas about Religion, Waco: Baylor University Press.

Bagdikian, Ben (1997) The Media Monopoly, Boston: Beacon Press.

Barnouw, Eric (1990) The Sponsor: Notes on a Modern Potentate, Oxford: Oxford University Press.

Bauder, David (2004) "Religious fervor resulting in more coverage by networks," The Denver Post, 9 April, p. D1.

Baudrillard, Jean (1983) Simulations, New York: Semiotext(e).

Bell, Catherine (1998) "Performance," in Mark C. Taylor (ed.) Critical Terms for Religious Studies, Chicago: University of Chicago Press.

Bellah, Robert (1974) "Civil religion in America," in Russell E. Richey and Donald G. Jones (eds) American Civil Religion, New York: Harper Forum Books.

—(1984) The Broken Covenant: American Civil Religion in Time of Trial, San Francisco, CA: Harper.

ص: 724

—(1986) Habits of the Heart: Individualism and Commitment in American Life, Berkeley: University of California Press.

Bennett, William (1993) Book of Virtues, New York: Simon Schuster.

Berger, Peter and Luckman, Thomas (1966) The Social Construction of Reality: A Treatise in the Sociology of Knowledge, Garden City, New York: Anchor Books.

Best, Steven and Kellner, Douglas (1991) Postmodern Theory: Critical Interrogations, London: Macmillan.

Bird, S. Elizabeth (2003) The Audience in Everyday Life: Living in a Media World, New York: Routledge.

Blake, John (2004) "Christian wares expand in scope: holy socks, faith hero cards, tattoos on market," Atlanta Journal-Constitution, 3 July, p. 1B.

Blumenreich, Megan (2004) "Avoiding the pitfalls of 'conventional' narrative research: using poststructural theory to guide the creation of narratives of chil dren with HIV," Qualitative Research (4)1: 70-90.

Blumer, Jay (1975) The Uses of Mass Communications: Current Perspectives on Gratifications Research, Beverly Hills: Sage.

Borden, Anne (forthcoming) "What would Jesus buy? Christian booksellers nego tiate ministries and markets," in Lynn Schofield Clark (ed.)

ص: 725

Religion, Media, and the Marketplace, New Brunswick: Rutgers.

Bourdieu, Pierre (1984) Distinction: A Social Critique of the Judgment of Taste, trans. Richard Nice, Cambridge, MA: Harvard University Press.

Brasher, Brenda (2004) Give Me That On-Line Religion, Piscataway, NJ: Rutgers University Press.

Broadcasting and Cable Yearbook, 2002-2003 (2003) New York: Broadcasting Cable Publications.

Bruce, Steve (1990) Pray TV. Televangelism in America, London: Routledge. Bryant, J. and Zillmann, D. (eds) (1994) Media Effects: Advances in Theory and Research, Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum Associates.

Buddenbaum, Judith and Stout, Daniel (1996) "Religion and mass media use: a review of the mass communication and sociological literature," Religion and Mass Media: Audiences and Adaptations, London: Sage, pp. 12-34.

Carey, James W. (1975) "A cultural approach to communication," Communication 2(2): 1-25.

—(1989) Communication as Culture, Boston: Unwin-Hyman.

Carpenter, Joel (1985) "Tuning in the gospel: fundamentalist radio broadcasting and the revival of mass evangelism, 1930-45," paper delivered to the Mid-America American Studies Association, University of Illinois, Urbana, 13 April.

ص: 726

Carter, Bill (2004) "Many who voted for 'values' still like their television sin," The New York Times, 22 November, p. Al.

Carter, Stephen (2000) God's Name in Vain: The Wrongs and Rights of Religion in Politics, New York: Basic Books.

Castelli, Elizabeth (2004) "Presentation to the Conference Media, Religion, and Culture," New York University, 8 May.

Charters, Werrett Wallace (1933) Motion Pictures and Youth, New York: Macmillan.

Chidester, David (2000) "The church of baseball, the fetish of Coca-Cola and the potlach of rock 'n' roll," in Bruce Forbes and Jeffrey Mahan (eds) Religion and Popular Culture in America, Berkeley: University of California Press.

Chidester, David and Linenthal, Edward (eds) (1995) American Sacred Space, Bloomington: Indiana University Press.

Clark, Lynn Schofield (2002) "The Protestantization of research in media and reli gion," in Stewart M. Hoover and Lynn Schofield Clark (eds) Practicing Religion in the Age of the Media: Explorations in Media, Religion, and Culture, New York: Columbia University Press.

—(2003) From Angels to Aliens: Teenagers, the Media, and the Supernatural, New York: Oxford University Press.

Clark, Lynn Schofield and Hoover, Stewart M. (1997) "At the intersection of media, culture, and

ص: 727

religion: a bibliographic essay," in Stewart M. Hoover and Knut Lundby (eds) Rethinking Media, Religion, and Culture, Thousand Oaks, CA: Sage.

Couldry, Nick (2003) Media Rituals: A Critical Approach, London: Routledge.

Csikszentmihalyi, Mihaly and Rochberg-Halton, Eugene (1981) The Meaning of Things: Domestic Symbols and the Self, Cambridge, UK: Cambridge University Press.

Dart, John and Allen, Jimmy (1993) Bridging the Gap, Nashville: Freedom Forum First Amendment Center.

Davison, W. Phillips (1983) "The third-person effect in communication," Public Opinion Quarterly 47 (spring): 1-15.

Dayan, Daniel and Katz, Elihu (1992) Media Events: The Live Broadcasting of History, Cambridge, MA: Harvard University Press.

de Kerckhove, Derrick and Dewdney, Christopher (1995) The Skin of Culture, Toronto: Somerville House Publishing.

De Tocqueville, Alexis (2000) Democracy in America, Chicago, IL: University of Chicago Press.

De Vries, Hent (2001) "In media res: global religion, public spheres, and the task of contemporary comparative religious studies," in Hent De Vries and Samuel Weber (eds) Religion and Media, Stanford: Stanford University Press.

ص: 728

De Vries, Hent and Weber, Samuel (eds) (2001) Religion and Media, Stanford: Stanford University Press.

Denzin, Norman K. (1989) Interpretive Biography, Newbury Park, CA: Sage.

—(1992) Symbolic Interactionism and Cultural Studies: The Politics of Interpre tation, Oxford: Blackwell.

Derrida, Jacques (2001) "Above all, no journalists!" in Hent De Vries and Samuel Weber (eds) Religion and Media, Stanford: Stanford University Press.

Dorgan, Howard (1993) The Airwaves of Zion: Radio and Religion in Appalachia, Knoxville: University of Tennessee Press.

Durkheim, Emile (1995) Elementary Forms of the Religious Life, trans. Karen E. Fields, New York: The Free Press.

Eck, Diana (2001) A New Religious America: How the World's Most "Christian Country" Has Now Become the World's Most Religiously Diverse Nation, San Francisco: HarperCollins.

Eisenstein, Elizabeth (1979) The Printing Press as an Agent of Change, New York: Cambridge University Press.

Ellens, J. Harold (1974) Models of Religious Broadcasting, Grand Rapids: Eerd mans.

Ellul, Jacques (1967) The Technological Society, New York: Vintage.

ص: 729

Enzensberger, Hans Magnus (1974) The Consciousness Industry: On Literature, Politics, and the Media, New York: Seabury Press.

Epstein, Edward Jay (1972) News from Nowhere: Television and the News, New York: Random House.

Evans, Clay (1999) "A church for all seasons," Boulder Daily Camera, 8 May, p.IE.

Festinger, Leon (1957) A Theory of Cognitive Dissonance, Evanston, IL: Row Peterson.

Fischer, Claude (1994) America Calling: A Social History of the Telephone to 1940, Berkeley: University of California Press.

Fiske, John (1987) Television Culture, London: Routledge.

Foote, Kenneth (1997) Shadowed Ground: America's Landscapes of Violence and Tragedy, Austin: University of Texas Press.

Forbes, Bruce David and Mahan, Jeffrey (2000) Religion and Popular Culture in America, Berkeley: University of California Press.

Fore, William E. (1987) Television and Religion. The Shaping of Faith, Values and Culture, Minneapolis: Augsburg/Fortress.

—(1990) Mythmakers: Gospel, Culture and Media, New York: Friendship Press.

Frankl, Razelle (1987) Televangelism: The Marketing of Popular Religion, Carbon dale, IL: Southern Illinois University Press.

ص: 730

Fraser, Nancy (1993) "Rethinking the public sphere: a contribution to the critique of actually-existing democracy," in B. Robbins (ed.) The Phantom Public Sphere, Minneapolis: University of Minnesota Press, pp. 1-32.

Gans, Herbert (1979) Deciding What's News, New York: Pantheon.

Garnham, Nicholas. (1995) "Political economy and cultural studies: reconciliation or divorce?" Critical Studies in Mass Communication 12: 62-71.

Garron, Barry (1998) "Touched by an angel," Hollywood Reporter, April 20.

Gauntlets, David and Hill, Annette (1999) TV Living: Television Culture and Everyday Life, London: Routledge and the British Film Institute.

Geertz, Clifford (1973) The Interpretation of Cultures, New York: Basic Books.

Gerbner, George and Connolly, Kathleen (1978) "Television as new religion," New Catholic World, March/April: 52-6.

Gerbner, George, Gross, Larry, Hoover, Stewart, Morgan, Michael, and Signorielli, Nancy (1989) "Response to 'Star Wars of a Different Kind: Reflections on the Politics of the Religion and Television Research Study,'" Review of Religious Research 31(2) (December): 111-24.

Gerbner, George, Gross, Larry, Hoover, Stewart, Morgan, Michael, Signorelli, Nancy, Wuthnow, Robert and Cotugno, Harry (1984) Religion and Television: A Research Report by the Annenberg

ص: 731

School of Communications, Philadelphia: The Annenberg School.

Gergen, Kenneth (1991) The Saturated Self: Dilemmas of Identity in Contempo rary Life, New York: Basic Books.

—(1996) "Technology and the self: from the essential to the sublime," in Debra Grodin and Thomas R. Lindlof (eds) Constructing the Self in a Mediated World, Thousand Oaks: Sage.

Giddens, Anthony (1991) Modernity and Self-Identity: Self and Society in the Late Modern Age, Stanford: Stanford University Press.

Gillis, John R. (1994) "Memory and identity: the history of a relationship," in John R. Gillis (ed.) Commemorations: The Politics of National Identity, Princeton: Princeton University Press.

Ginsburg, Faye, Abu-Lughod, Lila, and Larkin, Brian (eds) (2002) Media Worlds: Anthropology on New Terrain, Berkeley: University of California Press. Goethals, Gregor (1982) TV Ritual: Worship at the Video Altar, Boston, MA: Beacon Press.

—(1997) "Escape from time: ritual dimensions of popular culture," in Stewart M. Hoover and Knut Lundby (eds) Rethinking Media, Religion, and Culture, Thousand Oaks, CA: Sage.

—(2000) "The electronic golden calf: transforming ritual and icon," in Bruce Forbes and Jeffrey Mahan (eds) Religion and Popular Culture in America, Berkeley: University of California Press.

ص: 732

Goffman, Erving (1959) The Presentation of Self in Everyday Life, Garden City, NY: Doubleday.

Goodman, Barak and Dretzin, Rachel (2001) PBS Frontline Video "The Merchants of Cool." WGBH.

Grimes, Ron (2001) "Ritual and the media," in Stewart M. Hoover and Lynn Schofield Clark (eds) Practicing Religion in the Age of the Media: Studies in Media, Religion, and Culture, New York: Columbia University Press.

Grossberg, Lawrence (1992) We Gotta Get Out Of This Place: Popular Conser vatism and Postmodern Culture, New York: Routledge.

—(1995) "Cultural studies vs. political economy: is anyone else bored with this debate?" Critical Studies in Mass Communication 12: 72-81.

Guba, Egon and Lincoln, Yvonne (1994) "Competing paradigms in qualitative research," in Norman Denzin and Yvonne Lincoln (eds) Handbook of Qualita tive Research, Thousand Oaks: Sage.

Gunter, Barrie and McAleer, Jill (1997) Children and Television, 2nd edn, London: Routledge.

Haas, Kristin Ann (1998) Carried to the Wall: American Memory and the Vietnam Veterans Memorial, Berkeley: University of California Press.

Habermas, Jurgen (1985) The Theory of Communicative Action, Volume Two: Life world and System: A Critique of Functionalist Reason, Boston, MA: Beacon Press.

ص: 733

—(1989) The Structural Transformation of the Public Sphere, Cambridge: MIT Press.

Hadden, Jeffery K. and Cowan, Douglas E. (2001) Religion on the Internet, Vol. 8, London: Elsevier Science and Technology Books.

Hadden, Jeffrey and Shupe, Anson (1988) Televangelism: Power and Politics on God's Frontier, New York: Henry Holt.

Hadden, Jeffrey K. and Swann, Charles E. (1981) Prime-Time Preachers: The Rising Power of Televangelism, Reading, MA: Addison-Wesley.

Hall, David (ed.) (1997) Lived Religion in America: Toward a Theory of Practice, Princeton: Princeton University Press.

Hall, Stuart and Jefferson, Tony (eds) (1976) Resistance through Rituals: Youth Subcultures in Post-War Britain, London: Hutchinson.

Hammond, Philip (1992) Religion and Personal Autonomy: The Third Disestab lishment in America, Columbia, SC: University of South Carolina Press.

Hangen, Tona (2002) Redeeming the Dial: Radio, Religion, and Popular Culture in America, Chapel Hill, NC: University of North Carolina Press.

Harvey, David (1989) The Condition of Postmodernity: An Enquiry into the Origins of Cultural Change, Oxford: Blackwell.

Heelas, Paul and Woodhead, Linda (eds) (2000) Religion in Modern Times: An Interpretive Anthology, Oxford: Blackwell Publishers.

ص: 734

Hendershot, Heather (2004) Shaking the World for Jesus: Media and Conservative Evangelical Culture, Chicago: University of Chicago Press.

Herberg, William (1983) Protestant – Catholic – Jew: An Essay in American Reli gious Society, Chicago, IL: University of Chicago Press.

Hinsliff, Gaby (2000) "Evangelists may spread the word by radio," [London] Observer, 27 August, p. 7.

Hirsch, Michael (2004) "Bernard Lewis revisited," Washington Monthly, November, From:

www.washingtonmonthly.com/features/2004/0411.hirsh.html [accessed 5 February 2006].

Hood, Lee (2001) "The Local News Audience and Sense of Place: A Home in the Global Village," Ph.D. dissertation, University of Colorado.

Hoover, Stewart M. (1987) "The religious television audience: a matter of size or significance?" Review of Religious Research 29: 135-51.

—(1988) Mass Media Religion: The Social Sources of the Electronic Church, London: Sage.

—(1998) Religion in the News: Faith and Journalism in American Public Discourse, Newbury Park: Sage.

—(2003) "Meaning, faith and spirituality in the media world," in Jolyon Mitchell and Sophia Marriage (eds) Mediating Religion: Conversations I . n Media, Religion and Culture, Edinburgh: T. T. Clark/Continuum.

ص: 735

Hoover, Stewart M., Clark, Lynn Schofield, and Alters, Diane F. with Joseph G. Champ and Lee Hood (2004) Media, Home, and Family, New York: Routledge.

Hoover, Stewart M., Clark, Lynn Schofield, and Rainie, Lee (2004) Faith Online. A report of the Pew Internet and American Life Project. From:

www.pewinternet.org.

Hoover, Stewart M. and Park, Jin Kyu (2005) "Religion and meaning in the digital age: field research on Internet[Web religion," in Eric Rothenbuhler and Mihai Coman (eds) Media Anthropology, Thousand Oaks: Sage.

Hoover, Stewart and Russo, Anna Maria (2002) "Ritual, representation, and media in public commemoration." Paper presented to the American Academy of Religion (AAR) Annual Meeting, Toronto, Canada, November.

Hoover, Stewart M. and Venturelli, Shalini S. (1996) "The category of the reli gious: the blindspot of contemporary media theory?" Critical Studies in Mass Communication 13: 25I-65.

Hoover, Stewart M. and Wagner, Douglas K. (1997) "History and policy in Amer ican broadcast treatment of religion," Media, Culture and Society 19(1) (January): 7-27.

Hoover, Stewart, Venturelli, Shalini, and Wagner, Douglas (1995) Final Report: Religion and Journalism, Boulder: University of Colorado.

ص: 736

Horkheimer, Max and Adorno, Theodor W. (1972) Dialectics of Enlightenment, trans. John Cumming, New York: Seabury Press, pp. 120-67.

Horsfield, Peter (1984) Religious Television: The American Experience, New York: Longman Press.

Huesmann, L.R. and Malamuth, N.M. (eds) (1986) "Media violence and antisocial behavior" (special issue), Journal of Social Issues 42(3).

Hunter, James Davidson (1992) Culture Wars: The Struggle to Define America, New York: Basic Books.

Innis, Harold (1950) Empire and Communication, Toronto: University of Toronto Press.

Ismail, Faezah (2001) "Showing the true face of Islam," New Straits Times (Malaysia), 18 November, p. 1.

Jameson, Frederic (1992) Postmodernism, or, the Cultural Logic of Late Capi talism, Durham: Duke University Press.

Jamison, Kathleen (2000) Everything You Think You Know about Politics ... and Why You're Wrong, New York: Basic Books.

—(2002) The Press Effect: Politicians, Journalists, and the Stories that Shape the Political World, New York: Oxford University Press.

Jenkins, Henry (1992) Textual Poachers: Television Fans and Participatory Culture, New York: Routledge.

ص: 737

Jhally, Sut (1990) Codes of Advertising: Fetishism and the Political Economy of Meaning in the Consumer Society, New York: Routledge.

Juergensmeyer, Mark (2001) Remarks to the annual meeting of the Society for the Scientific Study of Religion, Columbus, OH, November.

Katz, Elihu and Lazersfeld, Paul (1955) Personal Influence, Glencoe, IL: Free Press.

Katz, Elihu and Liebes, Tamar (1985) "Mutual aid in the decoding of Dallas preliminary notes from a cross-cultural study," in Phillip Drummond and Richard Paterson (eds) Television in Transition: Papers from the First International Television Studies Conference, London: British Film Institute.

Keeler, Janet K. (2001) "Amazing grace: thanking God helps in times of sadness," Boulder Daily Camera, 29 September, p. 1D.

Kellner, Douglas (1989) Critical Theory, Marxism and Modernity, Cambridge: Polity Press, chs 5 and 6.

—(1992) The Persian Gulf TV War, Boulder: Westview Press.

Kerevan, George (2001) "Faithful cynics of a new nation," Scotsman, 30 April, p. 3.

Koch, Gertrud (2001) "Mimesis and the ban on graven images," in Hent DeVries and Samuel Weber (eds) Religion and Media, Stanford: Stanford University Press, pp. 151-62.

ص: 738

Kornblut, Anne (2000) "Changes are voted for public television bill, gives air time to religious groups," The Boston Globe, 21 June, p. A3.

Korp, Maureen (1997) "Teaching from the headlines: myth and the media coverage of Diana's death," Religious Studies News, 20 November, p. 20.

Kristof, Nicholas (2003) "Believe it, or not," New York Times, 15 August, p. A6.

Kubey, Robert William and Csikszentmihalyi, Mihaly (1990) Television and the Quality of Life: How Viewing Shapes Everyday Experiences, Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum Associates.

—(2002) "Television addiction is no mere metaphor," Scientific American, February, From:

www.simpletoremember.com/vitals/TV–Danger–SCIAM.htm [accessed 5 February 20051.

Lasch, Christopher (1977) Haven in a Heartless World: The Family Besieged, New York: Basic Books.

Lattin, Don (2003) "Surveys show jump in people who belong to church of ,none'," Boulder Daily Camera, 6 December, p. D1.

Lerner, Daniel (1964) Passing of Traditional Society, New York: Simon Schuster Adult Publishing Group.

Liebert, Robert L. and Sprafkin, Joyce (1988) The Early Window: The Effects of Television on Children and Youth, New York: Pergamon.

ص: 739

Liebes, Tamar and Katz, Elihu (1990) The Export of Meaning: Cross-Cultural Readings of "Dallas," New York: Oxford University Press.

Lieblich, Amia, Tuval-Mashiach, Rivka, and Zilber, Tamar (1998) Narrative Research: Reading, Analysis, and Interpretation, Newbury Park, CA: Sage.

Lifton, Robert Jay (1993) The Protean Self. Human Resilience in an Age of Fragmentation, New York: Basic Books.

Linenthal, Edward (2001) The Unfinished Bombing: Oklahoma City in American Memory, New York: Oxford University Press.

Livingstone, Sonia (2002) Young People and New Media: Childhood and the Changing Media Environment, London: Sage.

Loconte, Joe (2004) Commentary, All Things Considered, National Public Radio, Friday, 5 November.

Lull, James (1988) World Families Watch Television, Beverly Hills: Sage.

—(1991) Inside Family Television, London: Routledge.

Lynch, Gordon (2005) Understanding Theology and Popular Culture, Oxford: Blackwell.

McAdams, Dan P. (1993) The Redemptive Self. Stories Americans Live by, New York: Oxford University Press.

—(1998) Narrative Analysis, Newbury Park, CA: Sage.

ص: 740

McChesney, Robert (1995) Telecommunications, Mass Media, and Democracy: The Battle for the Control of US Broadcasting, 1928-1935, Oxford: Oxford University Press.

McChesney, Robert W. and Nichols, John (2002) Our Media, Not Theirs: The Democratic Struggle against Corporate Media, New York: Seven Stories Press.

McCloud, Sean (2004) Making the American Religious Fringe: Exotics, Subversives, and Journalists, 1955-1993, Chapel Hill: University of North Carolina Press.

McDannell, Colleen (1998) Material Christianity: Religion and Popular Culture in America, New Haven, CT: Yale University Press.

McDevitt, Michael and Chaffee, Steven (2000) "Closing gaps in political commu nication and knowledge: effects of a school intervention," Communication Research 27(3): 259-92.

McGuire, William J. (1986) "The myth of massive media impact: savagings and salvagings," in George Comstock (ed.) Public Communication and Behavior, Vol. 1, London: Academic Press, pp. 175-257.

McLuhan, Marshall (1994) Understanding Media: The Extensions of Man, Cambridge, MA: MIT Press.

McQuail, Denis (1970) Towards a Sociology of Mass Communication, New York: Macmillan Publishing Co.

ص: 741

Mandel, Ruth (2002) "A Marshall Plan of the mind: the political economy of a Kazakh soap opera," in Faye Ginsburg, Lila Abu-Lughod, and Brian Larkin (eds) Media Worlds: Anthropology on New Terrain, Berkeley: University of California Press.

Marc, David (1996) Demographic Vistas: Television in American Culture, Philadel phia, PA: University of Pennsylvania Press.

Marsden, George (1983) "Preachers of paradox," in Mary Douglas and Steven Tipton (eds) Religion and America: Spiritual Life in a Secular Age, Boston, MA: Beacon Press.

Martin, Joel and Ostwald, Conrad (1995) Screening the Sacred: Religion, Myth, and Ideology in Popular American Film, Boulder: Westview Press.

Martin-Barbero, Jesus (1997) "Mass media as a site of resacralization of contem porary cultures," in Stewart Hoover and Knut Lundby (eds) Rethinking Media, Religion and Culture, Newbury Park, CA: Sage.

Marvin, Carolyn (1999) Blood Sacrifice and the Nation: Totem Rituals and the American Flag, Cambridge, UK: Cambridge University Press.

Mattalart, Armand, Emmanuel, Susan, and Cohen, James (1994) Mapping World Communication: War, Progress, Culture, Minneapolis: University of Minnesota Press.

Mead, George Herbert (1934) Mind, Self and Society, Chicago: University of Chicago Press.

ص: 742

Medved, Michael (1992) Hollywood vs. America, New York: HarperCollins Publishers.

Messaris, Paul (1994) Visual Literacy, Boulder, CO: Westview Press.

Meyers, Kenneth (1989) All God's Children and Blue Suede Shoes: Christians and Popular Culture, Wheaton, IL: Good News Publishers.

Meyerwitz, Joshua (1985) No Sense of Place: The Impact of Electronic Media on Social Behavior, New York: Oxford University Press.

Miles, Margaret (1997) Seeing and Believing, Boston: Beacon Press.

Miller, Daniel and Slater, Don (eds) (2000) The Internet: An Ethnographic Approach, Oxford: Berg.

Mitchell, Jolyon (2000) Visually Speaking: Radio and the Renaissance of Preaching, Louisville, KY: Presbyterian Publishing Corporation.

—(2005) "Theology and film," in David Forth (ed.) The Modern Theologians, Oxford: Blackwell.

—(2006) Media and Christian Ethics, Cambridge, UK: Cambridge University Press.

Moore, Laurence R. (1995) Selling God: American Religion in the Marketplace of Culture, New York: Oxford University Press.

Moores, Shaun (1993) Interpreting Audiences: The Ethnography of Media Consumption, London: Sage.

ص: 743

Morgan, David (1996) Icons of American Protestantism: The Art of Warner Bauman, New Haven, CT: Yale University Press.

—(1998) Visual Piety: A History and Theory of Popular Religious Images, Berkeley: University of California Press.

—(1999) Protestants and Pictures: Religion, Visual Culture, and the Age of American Mass Production, New York: Oxford.

—(2004) "Catholic visual piety and The Passion of the Christ," in Brent S. Plate (ed.) Re-Viewing The Passion: Mel Gibson's Film and Its Critics, New York: Palgrave Macmillan, pp. 85-96.

Morgan, David and Promey, Sally (eds) (2001) The Visual Culture of American Religions, Berkeley and Los Angeles, CA: University of California Press.

Morgan, Michael (1987) "Television, sex-role attitudes, and sex-role behavior," Journal of Early Adolescence 7(3) (fall): 299-314.

Morley, David (1992) Television, Audiences, and Cultural Studies, London: Rout-ledge.

Muggeridge, Malcolm (1977) Christ and the Media, London: Hodder Stoughton.

Murdock, Graham (1997) "The re-enchantment of the world: religion and the transformation of modernity," in Stewart M. Hoover and Knut Lundby (eds) Rethinking Media, Religion, and Culture, Thousand Oaks, CA: Sage.

ص: 744

Neighbour, Roger (1992) The Inner Apprentice, Plymouth, UK: Petroc Press.

Neuhaus, Richard John (1986) The Naked Public Square: Religion and Democracy in America, 2nd edn, Grand Rapids, MI: Wm. B. Eerdmans Publishing Company.

Newcomb, Horace (1987) Television: The Critical View, New York: Oxford University Press.

Newcomb, Horace and Hirsch, Paul (1983) "Television as a cultural forum: impli cations for research," Quarterly Review of Film Studies 8: 48-55.

Nolan, Steve (2003) "Towards a new religious film criticism: using film to under stand religious identity rather than locate cinematic analogue," in Jolyon Mitchell and Sophia Marriage (eds) Mediating Religion: Conversations in Media, Religion, and Culture, London: T.T. Clark.

Nord, David Paul (2004) Faith in Reading: Religious Publishing and the Birth of Mass Media in America, New York: Oxford University Press.

Olsen, Ted (2005) "Who's driving this thing?" Christianity Today Online, 21 February,From:

www.christianitytoday.com/ct/2005/108/12.0.html

[accessed 26 June 2005].

Ong, Walter (1986) The Presence of the Word: The Prolegomena for Cultural and Religious History, Minneapolis: University of Minnesota Press.

—(2002) Orality and Literacy, New York: Routledge.

ص: 745

Ortner, Sherry (1993) "Ethnography among the Newark: the class of '58 of Weequakic high school," Michigan Quarterly Review 32: 411-29.

Overcash, J. (2004) "Narrative research: a viable methodology for clinical nursing," Nursing Forum 39(1) (January-March): 15-22.

Parker, Everett C., Barry, David W., and Smythe, Dallas W. (1955) The Television-Radio Audience and Religion, New York: Harper's Publishing.

Peck, Janice (1993) The Gods of Televangelism: The Crisis of Meaning and the Appeal of Religious Television, Lexington, MA: Greenwood Press.

Pike, Sarah (2001) "After Columbine: demonic teens on the Internet, God's martyrs in the headlines," presentation to the Religion and Popular Culture Division, American Academy of Religion, Denver.

Pinsky, Mark L. (2001) The Gospel According to The Simpsons: The Spiritual Life of the World's Most Animated Family, Louisville: Westminster/John Knox.

Poovakkattu, Varghese (2003) Letter to the editor, Time [European Edition], 14 July, p. 8.

Postman, Neil (1986) Amusing Ourselves to Death: Public Discourse in the Age of Show Business, New York: Penguin Books.

—(1993) Technopoly: The Surrender of Culture to Technology, New York: Vintage Books.

Promey, Sally (1996) "Interchangeable art: Warner Sallman and the critics of mass culture," in David Morgan (ed.) Icons of American Protestantism:

ص: 746

The Art of Warner Sallman, New Haven: Yale University Press.

Putnam, Robert (1996) "The strange disappearance of civic America," The Amer ican Prospect 24 (winter),From:

www.prospect.org/printN7/24/putnam-r.html

[accessed 5 February 2006].

Quebedeaux, Richard (1974) The Young Evangelicals: Revolution in Orthodoxy, New York: Harper Row.

Quicke, Andrew and Quicke, Juliet (1992) Hidden Agendas: The Politics of Reli gious Broadcasting in Britain, 1987-1991, Virginia Beach, VA: Dominion Kings Grant Publications, Inc.

Reed-Danahay, Deborah (1997) Auto/Ethnography, New York: Berg.

Reeves, Byron and Nass, Clifford (1996) The Media Equation: How People Treat Computers, Television, and New Media like Real People and Places, Cambridge, UK: Cambridge University Press.

Richardson, Miles (2001) "The gift of presence: the act of leaving artifacts at shrines, memorials, and other tragedies," in Paul Adams, Steven Hoelscher, and Karen E. Till (eds) Textures of Places: Exploring Humanist Geographies, Minneapolis: University of Minnesota Press.

Ricoeur, Paul (1991) From Text to Action, trans. Kathleen Blarney and John B. Thompson, Evanston: Northwestern University Press.

ص: 747

—(1992) Oneself as Another, trans. Kathleen Blarney, Chicago: University of Chicago Press.

Roof, Wade Clark (1992) A Generation of Seekers, San Francisco: HarperCollins.

—(1999) Spiritual Marketplace: Baby Boomers and the Remaking of American Religion, Princeton: Princeton University Press

Rosenthal, Michele (2001) "Turn it off: TV criticism in the Christian Century Magazine, 1946-1960," in Stewart M. Hoover and Lynn Scofield Clark (eds) Practicing Religion in the Age of the Media: Explorations in Media, Religion, and Culture, New York: Columbia University Press.

—(2004) Satan and Savior: American Protestants and the New Medium of Tele vision, Basingstoke, UK: Palgrave Macmillan.

Rothenbuhler, Eric (1998) Ritual Communication: From Everyday Conversation to Mediated Ceremony, Thousand Oaks, CA: Sage Publications.

Saebo, Gunnar (2003) "Media, Ritual and the Cultivation of Collective Represen tations," Doctoral Thesis, Faculty of Arts, University of Oslo, pp. 272-5.

Said, Edward (1979) Orientalism, New York: Vintage.

—(1997) Covering Islam: How the Media and the Experts Determine How We See the Rest of the World, New York: Vintage.

ص: 748

Schmalzbaur, John (2003) People of Faith: Religious Conviction in American Journalism and Higher Education, Ithaca, NY: Cornell University Press.

Schmidt, Leigh E. (1995) Consumer Rites: The Buying and Selling of American Holidays, Princeton: Princeton University Press.

Schneider, Manfried (2001) "Luther with McLuhan," in Hent De Vries and Samuel Weber (eds) Religion and Media, Stanford: Stanford University Press, pp. 189-215.

Schorr, Daniel (2004) Commentary, Weekend Edition Sunday, National Public Radio, 11 January.

Schudson, Michael and Tiffs, Susan (2005) "American journalism in historical perspective," in Overholser, Geneva and Hall Jamieson, Kathleen (eds) The Press, New York: Oxford University Press.

Schultze, Quentin (1987) "The mythos of the electronic church," Critical Studies in Mass Communication 4(3): 245-61.

—(ed.) (1990) American Evangelicals and the Mass Media: Perspectives on the Relationship between American Evangelicals and the Mass Media, Grand Rapids: Zondervan.

—(2002) Habits of the High-Tech Heart, North Dartmouth, MA: Baker Books. Schultze, Quentin J. et al. (1991) Dancing in the Dark: Youth,

ص: 749

Popular Culture, and the Electronic Media, Grand Rapids: Eerdmans.

Seiter, Ellen (1999) Television and New Media Audiences, Oxford: Oxford Univer sity Press.

Sieftert, Marsha (1994) "The audience at home: the early recording industry and the marketing of popular taste," in James Ettema and D. Charles Whitney (eds) Audiencemaking: How the Media Create the Audience, Thousand Oaks: Sage.

Silk, Mark (1995) Unsecular Media: Making News of Religion in America, Champaign, IL: University of Illinois Press.

Silverman, Rachel Emma (1999) "Ministry vows to beam Second Coming via Internet," The Denver Post, 20 June, p. 21A.

Silverstone, Roger (1981) The Message of Television: Myth and Narrative in Contemporary Culture, London: Heinemann.

—(1988) "Television myth and culture," in James Carey (ed.) Media, Myths and Narratives, Television and the Press, Newbury Park, CA: Sage.

—(1991) "Television and everyday life: towards an anthropology of the televi sion audience," in Margorie Ferguson (ed.) Public Communication: The New Imperatives, London: Sage, pp. 173-89.

—(1994) Television and Everyday Life, London: Routledge.

Singer, Saul (2001) "Unbelieving West," Jerusalem Post, 30 November, p. 9A.

ص: 750

Sloan, William David, Sloan, David, and Starts, James D. (1989) The Media in America: A History, Worthington, OH: Publishing Horizons.

Smith, R. (2001) "Snapshots of September 11, 'A Gathering of Witnesses'," New York Times, 11 October, p. E1.

Snoddy, Raymond (2002) "A man of ideas but not of faith," The Times, 24 October, Section 2, p. 9.

Spiegel, Lynn (1992) Make Room for TV. Television and the Family Ideal in Postwar America, Chicago: University of Chicago Press.

Stark, Rodney and Bainbridge, William S. (1985) The Future of Religion: Secularization, Revival and Cult Formation, Berkeley: University of California Press.

Stout, Daniel and Buddenbaum, Judith (eds) (1996) Religion and Mass Media:Audiences and Adaptations, Newbury Park, CA: Sage.

Strawson, Galen (2004) "Against narrative," Times Literary Supplement, 15 October. Sturken, Martia and Cartwright, Lisa (2001) Practices of Looking: An Introduc tion to Visual Culture, Oxford: Oxford University Press.

Taylor, Charles (1989) Sources of the Self. The Making of the Modern Identity, Cambridge, MA: Harvard University Press.

The Newshour with Jim Lehrer, 12 November 2001.

Thomas, Giinter (1998) Medien, Ritual, Religion: Zur religiosen Funktion des Fernshens, Frankfurt: Suhrkamp.

ص: 751

—(2005) "Religious forms on television," in Eric Rothenbuhler and Mihai Coman (eds) Media Anthropology, Thousand Oaks, CA: Sage.

Thompson, John B. (1995) The Media and Modernity, Stanford: Stanford Univer sity Press.

Tunnies, Ferdinand (1957) Community and Society (Gemeinschaft and Gesellschaft), East Lansing, MI: Michigan State University Press.

Tracey, Michael (1998) The Decline and Fall of Public Service Broadcasting, Oxford: Oxford University Press.

Tuchman, Gaye (1980) Making News, New York: The Free Press.

Turner, Graeme (1990) British Cultural Studies: An Introduction, London: Unwin Hyman.

Underwood, Doug (2002) From Yahweh to Yahoo!: The Religious Roots of the Secular Press, Urbana: University of Illinois Press.

Warner, R. Stephen (1993) "Work in progress toward a new paradigm for the soci ological study of religion in the United States," American Journal of Sociology 98(5) (March): 1044-93.

Warren, Michael (1997) Seeing through the Media: A Religious View of Communications and Cultural Analysis, Harrisburg: Trinity Press International.

Wildmon, Don (1989) Don Wildmon: The Man the Networks Love to Hate, Anderson, IN: Bristol House Ltd.

Williams, Raymond (1977) Marxism and Literature, New York: Oxford University Press.

ص: 752

Wilson, David (2005) "The US church that sold itself without selling its soul," United Church (Canada) Observer (June), pp. 32-5.

Winston, Diane (2000) Red-Hot and Righteous: The Urban Religion of the Salva tion Army, Cambridge, MA: Harvard University Press.

Wright, Charles (1974) The Sociology of Mass Communication, Chicago: Univer sity of Chicago Press.

Wuthnow, Robert (1990) The Restructuring of American Religion: Society and Faith since World War 11, Princeton, NJ: Princeton University Press.

—(1998) After Heaven: Spirituality in America since the 1950s, Berkeley: University of California Press.

Yamane, David (1997) "Secularization on trial: in defense of a neo-secularization paradigm," Journal for the Scientific Study of Religion 36 (March): 107-20.

Zaleski, Jeffrey P. (1997) The Soul of Cyberspace: How New Technology Is Changing Our Spiritual Lives, San Francisco: HarperCollins.

Zelizer, Barbie (2005) "Finding aids to the past: bearing personal witness to trau matic public events," in Eric Rothenbuhler and Mihai Coman (eds) Media Anthropology, Thousand Oaks, CA: Sage.

Zerbisias, Antonia (1997) "Hallelujah! TV sees the light: spiritually inspired series are going forth and multiplying in God's country," Toronto Star, 7 December, p. B1.

ص: 753

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109